أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ «21»
آنها مردگانند نه زندگان، ونمىدانند چه وقت برانگيخته خواهند شد.
نکته ها
چون بتپرستان، بتها را به شكل انسان مىساختند و در خيال خود با آنها مثل صاحب شعور برخورد مىكردند، لذا خداوند در اين آيه، بتها را اموات خوانده كه براى موجودات داراى حيات وشعور بكار مىرود.
براى جاهل، تكرار مطلب لازم است. در كنارِ «أَمْواتٌ»، «غَيْرُ أَحْياءٍ» ذكر شده است، در حالىكه همان معنى را مىرساند.
پیام ها
1- بُتها، نه قدرت دارند، نه حيات و نه علم و شعور. (در حاليكه شرط پرستش، علم و قدرت و حيات است) «لا يَخْلُقُونَ، أَمْواتٌ، ما يَشْعُرُونَ»
جلد 4 - صفحه 506
2- معبودان غير خدا هر چه باشد، مرده است. «أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ»
وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ: و آنان كه مىخوانند كفار مكه و مىپرستند غير از ذات خداوندى، يعنى بتهائى را كه ستايش مىكنند.
لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً: نمىآفرينند چيزى را، يعنى عاجزند، نمىتوانند بيافرينند، چگونه توانند آفريد. وَ هُمْ يُخْلَقُونَ: و حال آن كه ايشان آفريده شده و مخلوقند و هر مخلوقى محتاج است در وجود به موجد و آفريننده، و هر محتاجى ممكن الوجود باشد نه واجب، و خالق بايد واجب الوجود باشد؛ پس اين شركاء، شركت حق را نشايد.
تبصره: آيه شريفه برهانى را براى نفى شريك ذات سبحانى بيان مىفرمايد بدين تقرير كه اول نفى مشاركت فرموده ميان (من يخلق و من لا يخلق) بعد از آن جهت تأكيد امر مذكور اثبات صفات (من لا يخلق) نموده كه منافى الوهيت است و فرمود كه ايشان مخلوقند و در وجود و بقا محتاجند به غير، و عقل حاكم است به اينكه احتياج و نقص، سزاوار مقام الهى نيست، و با وجود مخلوقيت، نقص ديگر دارند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ «19» وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ «20» أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ «21» إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ «22» لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ «23»
ترجمه
و خدا ميداند آنچه را پنهان ميداريد و آنچه را آشكار مينمائيد
و آنانرا كه ميخوانند غير از خدا نمىآفرينند چيزى را و آنها آفريده ميشوند
مردگانند نه زندگان و نميدانند چه زمان بر انگيخته ميشوند
خداى شما خدائى است يگانه پس آنانكه نميگروند بروز پسين دلهاى آنها حقّ ناپذير است و آنها سر كشانند
نيست چارهاى همانا خدا ميداند آنچه را پنهان ميدارند و آنچه را آشكار مينمايند همانا او دوست ندارد سر كشان را.
تفسير
خداوند متعال پس از اثبات توحيد و بيان شمّهاى از نعم نامتناهى خود و نفى شرك جلى ابطال شرك خفى فرموده باين تقريب كه خدا از عقائد و اعمال ظاهرى و باطنى شما آگاه است و بر طبق آن بشما جزاء ميدهد و اگر غير خدا را باطنا در نيت عبادت شريك كنيد قبول نميفرمايد بلكه بر همان عمل عقاب ميفرمايد و بتهائى را كه كفّار بخدائى ميخوانند و غير از خدايند چيزى را خلق نميكنند و خدا بايد خالق باشد تا مستحقّ عبادت شود و آنها مخلوق خدايند بموادّ و مصنوع آنهايند بهيئات روح ندارند پس مردهاند سابقه روح دارى هم در آنها نيست پس بهتر آنستكه گفته شود زنده نيستند تا تصوّر نشود كه زنده بوده و مردهاند و ادراك نميكنند وقت بعث خودشان را بنابر آنكه گفتهاند خداوند آنها را در قيامت زنده ميكند تا تبرّى نمايند از عبده خودشان يا وقت بعث عبده خودشان را چه رسد بآنكه پاداش عبادت آنها را بدهند و پس از ذكر ادلّه كافيه و حجج وافيه بر توحيد كه نتيجه آن اثبات يكتائى و بىهمتائى خداوند و لازمه آن وجود روز جزا است باز اگر كفّار معتقد بآخرت نشوند معلوم ميشود دلهاى آنها حق پذير نيست و از
جلد 3 صفحه 279
انغمار در معصيت سياه شده كه منكر حقّ و حقيقت ميشوند و از اطاعت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم استكبار و استنكاف مينمايند لا جرم و لابدّ و ناچار كه بمعناى حقّا در كلام عرب استعمال ميشود يعنى حقّ و راست و درست است كه خدا از باطن و ظاهر آنها آگاه است هر مكر و حيلهاى كه بخواهند بر خلاف رسول اكرم بنمايند ميداند و بجزاى اعمالشان ميرساند چون خداوند آنها را دوست ندارد و از سر تقصير آنها نميگذرد و در بعضى روايات از امام باقر عليه السّلام آخرت برجعت و انكار بكفر و استكبار بسركشى از ولايت امير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده و معلوم است كه مراد بيان مصاديق است نه انحصار مفاهيم بآنها چنانچه مكرر ذكر شده است ..
و كساني را که مشركين ميخوانند از غير خدا از بتها و معبودات آنها قدرت ندارند خلق كنند چيزي را و حال آنكه خود آنها مخلوق شدهاند.
مسئله خلقت از خصائص پروردگار است و احدي شركت در آن ندارد لكن بسياري از طبقات در اينکه موضوع در ضلالت افتادند طبيعيها هستند بطبيعت ميدانند حتي گفتند وَ ما يُهلِكُنا إِلَّا الدَّهرُ جاثيه آيه 23 حكماء قائل بعقول طوليه و عرضيه شدند و از خدا فقط عقل اول صادر شده بقاعده الواحد لا يصدر عنه الّا الواحد و لا يصدر الواحد الا عن الواحد بتوهم اينكه علت و معلول تصور كردند و غافل از اينكه قاعده در علة موجبه تمام است.
لكن در فاعل مختار که انشاء فعل و ان لم يشأ لم يفعل و فعل و ترك مساويست که معناي قدرت است، و بسيار هستند بشمس يا ملائكه يا كرات علويه ميدانند، مجوس قائل بيزدان و اهرمن شدند خالق خيرات و شرور، و نصاري قائل بتثليث، و يهود قائل شدند که خداوند در شش روز آسمانها و زمين را خلق كرد از يكشنبه تا جمعه و شنبه تعطيل كرد و كنار رفت و خلقت اشياء مستند بهمين آسمان و زمين مثل ساعتي که كوك كند و كنار رود و ساعت بكار افتد و لكن تمام اينها از عالم عقول و مجردات تا مادة المواد اجسام مخلوق باري هستند و قدرت بر ايجاد ذره
جلد 12 - صفحه 99
ندارند، لذا ميفرمايد:
و الّذين مفعول يَدعُونَ مِن دُونِ اللّهِ است و شامل تمام مذكورات ميشود چه رسد بجمادات که حس و حركت ندارند مثل اصنام مشركين لا يَخلُقُونَ شَيئاً بل لا يقدرون علي ذلک و كلمه شيئا نكره در سياق نفي افاده عموم ميكند كلما يصدق عليه شيء فقط افعال اختياريه عباد آنهم قوه و قدرت و اختيار آنها در تحت مشيّت او است وَ هُم يُخلَقُونَ آنهم چه مخلوقي که بفرمايد:
(آیه 20)- بار دیگر روی مسأله خالقیت تکیه میکند، ولی از آیه مشابه آن که قبلا داشتیم فراتر میرود و میگوید: «معبودهایی را که آنها غیر از خدا میخوانند نه تنها چیزی را خلق نمیکنند بلکه خودشان مخلوقند» (وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ).
ج2، ص560
تاکنون بحث در این بود که اینها خالق نیستند و به همین دلیل لایق عبادت نمیباشند اکنون میگوید آنها خود مخلوقند، نیازمند و محتاجند.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید: