آیه 137 سوره نساء
<<136 | آیه 137 سوره نساء | 138>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
آنان که نخست ایمان آورده سپس کافر شدند، باز ایمان آورده دیگر بار کافر شدند، پس بر کفر خود افزودند، اینان را خدا نخواهد بخشید و به راهی هدایت نخواهد فرمود.
کسانی که ایمان آوردند، سپس کفر ورزیدند، باز ایمان آوردند، و بار دیگر کافر شدند، آن گاه بر کفر خود افزودند، خدا بر آن نیست که آنان را بیامرزد، و به راهی هدایت کند.
كسانى كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند؛ و باز ايمان آوردند، سپس كافر شدند؛ آنگاه به كفر خود افزودند، قطعاً خدا آنان را نخواهد بخشيد و راهى به ايشان نخواهد نمود.
هر آينه خداوند آنان را كه ايمان آوردند سپس كافر شدند و باز ايمان آوردند، سپس كافر شدند و به كفر خويش افزودند نخواهد آمرزيد و به راه راست هدايت نخواهد كرد.
کسانی که ایمان آوردند، سپس کافر شدند، باز هم ایمان آوردند، و دیگربار کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید، و آنها را به راه (راست) هدایت نخواهد کرد.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
نزول
محل نزول:
این آیه همچون دیگر آیات سوره نساء در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:
«شیخ طوسی» گوید: جبائى و بلخى گويند: ميتوان گفت كه اين آيه درباره قومى نازل گرديده كه ایمان آورده بودند سپس مرتد شدند سپس دوباره ايمان آوردند و باز هم كافر شدند و سپس به كفر خود افزودند[۲].[۳]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا «137»
آنان كه ايمان آوردند، سپس كافر شدند، بار ديگر ايمان آوردند و دوباره كفر ورزيدند، سپس بر كفر خود افزودند، قطعاً اميدى به آن نيست كه خداوند آنان را ببخشد و به راه حقّ هدايتشان كند.
نکته ها
در صدر اسلام گروهى از اهل كتاب در حضور مسلمانان اظهار ايمان مىكردند و براى القاى شبهه دوباره كافر مىشدند و دليل كفر خود را نادرستى اسلام قلمداد مىكردند چنانكه قوم يهود ابتدا به موسى ايمان آوردند، سپس گوسالهپرست شدند، سپس توبه كرده و خداپرست گشتند، باز بر عيسى عليه السلام كفر ورزيدند و سپس با كفر خود به پيامبر اسلام، بر كفر خود افزودند.
مشابه اين آيه قبلًا نيز گذشت، كه چنين كسانى توبهشان پذيرفته نيست و گمراهان واقعى مىباشند. «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ» «1»
هر روز به رنگى درآمدن، يا به خاطر عدم تحقيق در پذيرش دين است، يا از روى توطئه و نقشه براى متزلزل كردن عقيدهى مؤمنان. در آيهى 72 آلعمران نيز از اين نقشه پرده برداشته كه آنان، طرف صبح ايمان مىآورند و آخر روز كافر مىشوند تا مسلمانان را متزلزل كنند.
«1». آل عمران، 90.
جلد 2 - صفحه 187
از مصاديق بارز اين آيه، كسانى همچون «شَبَث بن ربعى» هستند كه در تاريخ آوردهاند: او در زمان پيامبر مسلمان شد، پس از پيامبر مرتد شد، سپس توبه كرد و يار حضرت على گشت. امّا بعد فرمانده خوارج شد وجنگ نهروان را به راه انداخت. باز توبه كرد ويار امامحسن و امامحسين عليهما السلام شد واز كسانى بود كه به امام دعوت نامه نوشت، امّا در كوفه با مسلم بىوفايى كرد. در كربلا جزء لشكر يزيد شد وبه شكرانه قتل امامحسين عليه السلام مسجدى در كوفه ساخت. «1»
پیام ها
1- خطر ارتداد وبازگشت از دين، هر مؤمنى را تهديد مىكند. «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا»
2- بىثباتى در عقيده، به گمراهى نهايى و عدم آمرزش الهى مىانجامد. آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ... لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً (137)
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا: بدرستى كه آن كسانى كه ايمان آوردند به موسى، يعنى يهود، ثُمَّ كَفَرُوا: پس كافر شدند به پرستش گوساله، ثُمَّ آمَنُوا: پس ايمان آوردند و توبه كردند بعد از رجعت موسى، ثُمَّ كَفَرُوا: پس كافر شدند به عيسى عليه السّلام، ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً: پس افزودند و زياده كردند كفر را به انكار حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، يا آنكه مكرر ارتداد از ايشان صادر شد و بعد از آن اصرار و زياده گرداند به تمامى و تمادى كفر و دروغ. لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ: نيست خدا كه بيامرزد ايشان را، چه مستبعد است آنها از كفر توبه كنند و به ايمان رجوع نمايند، زيرا قلوب ايشان به سبب جحود، زنگ گرفته و ابصارشان از ادراك حق تيره گشته است. نه آنكه مراد اين باشد كه اگر ايشان به اخلاص ايمان آرند، حق تعالى قبول توبه ايشان نكند و ايشان را نيامرزد. يا آنكه هر كار به خاتمه آنست، و خداوند به خاطر سبق علمش به موجودات، اخبار فرموده كه خواتيم امور آنها به كفر و طغيان است؛ لكن علم الهى، موجب حصول معلوم نيست، زيرا در خارج اين مطلب مسلم شده كه علم به شىء، سبب وقوع آن نمىشود، مثلا شخص علم دارد به مقدماتى چند كه فلانى در اين كسب نفع يا ضرر خواهد كرد؛ آيا علم شخص، موجب حصول نفع يا ضرر او گرديده؟ چنين نخواهد بود، به همين طريق علم الهى به كفر و ايمان بندگان، سبب كفر و ايمان ايشان نيست؛ بلكه از مكتسبات و اختيار بنده است، و ترتب ثواب و عقاب بعد از تعلق علم به معلوم مىباشد.
حاصل آنكه حق تعالى اراده كننده اين نيست كه بيامرزد ايشان را، نظر به سوء اختيار و باقى بودن به كفر، وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا: و نه هدايت نمايد ايشان
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 609
را راهى كه به حق باشد، يعنى ايمان، بلكه ايشان را در وادى خذلان و ضلالت بگذارد، زيرا آنها بالاختيار كفر را بر ايمان و نجات را بر خذلان ترجيح دادند.
ديگر خداوند به قهر و اجبار هدايت نفرمايد، زيرا ايمان اجبارى، نقض غرض، و منافات با تكليف است. يا آنكه راه جنت را به آنها ننمايد لقوله: لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ.
به حذف اسانيد از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت شده در اين آيه شريفه كه فرمود: نازل شد در حق اولى و دومى و سومى؛ ايمان آوردند به نبوت در اول امر، و كافر شدند وقتى كه عرضه شد بر ايشان ولايت، زمانى كه فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: هر كه من مولاى او هستم، پس على مولاى اوست. پس ايمان آوردند به بيعت كردن حضرت امير المؤمنين عليه السّلام، پس كافر شدند هنگامى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رحلت نمود. پس قرار نكردند به بيعت، پس زياد كردند كفر را به گرفتن ايشان بيعت خود را از كسانى كه بيعت با امير المؤمنين عليه السّلام نمودند. پس اين جماعت، باقى نماند براى ايشان از ايمان چيزى. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً (137)
ترجمه
همانا آنانكه ايمان آوردند پس كافر شدند پس ايمان آوردند پس كافر شدند پس افزودند كفر را نباشد خدا كه بيامرزد آنها را و نه آنكه هدايت نمايد آنها را براهى..
تفسير
قمى ره فرموده نازل شده است در باره كسانيكه ايمان آوردند بحسب ظاهر به پيغمبر (ص) با آنكه قلبا ايمان نداشتند پس از آن معاهده نمودند كه نگذارند امر خلافت براى اهل بيت آنحضرت مستقر شود و چون پيغمبر (ص) از طرف خداوند مأمور به نصب امير المؤمنين (ع) بخلافت شد و از آنها براى آنحضرت بولايت عهد بيعت گرفت ناچار بيعت كردند ظاهرا ولى قلبا تصديق نداشتند و چون پيغمبر (ص) از دنيا رحلت فرمود مرتد شدند و كفر خود را ظاهر نمودند و روز بروز بر كفر خود و عناد با اهل بيت افزودند و قريب به اين مضمون را عياشى از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام در دو روايت نقل نموده با تصريح باسم بعضى از منافقين و اشاره ببعض ديگر كه مراد از آنها در نزد
جلد 2 صفحه 139
شيعه واضح است و معلوم است كه آنها چون ديده حق بين نداشتند ممكن نبود راه بهشت بآنها ارائه داده شود و قابل آمرزش نبودند هر كه را روى به بهبود نبود* ديدن روى نبى سود نبود.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازدادُوا كُفراً لَم يَكُنِ اللّهُ لِيَغفِرَ لَهُم وَ لا لِيَهدِيَهُم سَبِيلاً (137)
محققا كساني که ايمان آوردند سپس كافر شدند بعد رجوع بايمان كردند پس نيز كافر شدند و در كفر زياد روي كردند خداوند آنها را نخواهد آمرزيد و آنها را براه راست هدايت نخواهد فرمود.
كلمات مفسرين در مورد اينکه آيه مختلف است، بعضي گفتند راجع بيهود است بتمحلاتي تطبيق بر آنها كردند، و بعضي راجع بنصاري، و بعضي راجع بمنافقين و هر كدام بيك بيانات بارده تمسك پيدا كردند و اينها قطع نظر از اينكه بيمدرك است خلاف ظاهر آيه است. اما يهود و نصاري اصلا از مصداق اينکه آيه خارج هستند زيرا ظاهر آيه ايمان بمحمد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و دين اسلام است و از اينکه جهت
جلد 6 - صفحه 239
ميتوان گفت که منافقين هم خارج هستند زيرا باطنا ايمان نياورده بودند مگر بگوئيم مراد ايمان ظاهري است، و اخبار از ائمه عليهم السلام از كافي و عياشي و غير آنها است که در مورد فلان و فلان و فلان و اتباع آنها است و اينکه هم بيان مصداق است منافي با عموم آيه نيست بلكه در مورد مرتد است يا ملي کما اينكه ظاهرا إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا است که از كفر داخل ايمان شدند يا اعم از ملي و فطري است يعني كساني که داراي ايمان هستند ثُمَّ كَفَرُوا که مرتد شدند و لو بانكار يكي از ضروريات دين يا بدعتي در دين گذاردند سپس توبه كردند و دو مرتبه بشرف ايمان مشرف شدند ثُمَّ آمَنُوا که از اينکه جمله استفاده ميشود که توبه مرتد قبول است چه ملي و چه فطري کما اينكه حق همين است و ديگر احكام مرتد بر او بار نيست به اينكه ميتواند زن خود را دو مرتبه عقد كند و اموالي اگر بدست آورد مالك ميشود و بدنش پاك ميشود ولي قتل او اگر توبه او قبل الثبوت ارتداد باشد برداشته ميشود و اگر بعد از ثبوت باشد در مرتد فطري بايد او را كشت و اينکه مرتد اگر بعد از توبه دو مرتبه كافر شد که مفاد ثُمَّ كَفَرُوا است و بهمين كفر و ارتداد باقي ماند تا زماني که از دنيا رفت که مفاد ثُمَّ ازدادُوا كُفراً است يعني بحالت كفر از دنيا رفت لَم يَكُنِ اللّهُ لِيَغفِرَ لَهُم چون كافر مرده و كافر مشمول رحمت و مغفرت نخواهد شد، و از اينکه جمله استفاده ميشود که اگر با ايمان از دنيا بروند مشمول مغفرت خواهند شد. وَ لا لِيَهدِيَهُم سَبِيلًا مراد سبيل آخرت که راه بهشت است خداوند آنها را راهنمايي نميكند و راه بهشت بر آنها بسته خواهد شد چنانچه در آيه بعد ميفرمايد وَ لا لِيَهدِيَهُم طَرِيقاً إِلّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ.
240
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 137)
سرنوشت منافقان لجوج
به تناسب بحثی که در آیه قبل در باره کافران و گمراهی دور و دراز آنها بود در اینجا قرآن اشاره به حالت جمعی از آنان کرده که هر روز شکل تازه ای به خود می گیرند، روزی در صف مؤمنان، و روز دیگر در صف کفار، و باز در صف مؤمنان و سپس در صفوف کافران متعصب و خطرناک قرار می گیرند خلاصه همچون «بت عیار» هر لمحه به شکلی و هر روز به رنگی در می آیند و سر انجام در حال کفر و بی ایمانی جان می دهند؟ این آیه در باره سرنوشت چنین کسانی می گوید: «آنها که ایمان آوردند سپس کافر شدند باز ایمان آوردند و بار دیگر راه کفر پیش گرفتند و سپس بر کفر خود افزودند، هرگز خداوند آنها را نمی آمرزد و به راه راست هدایت نمی کند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کفَرُوا ثُمَّ ازدادُوا کفراً لَم یکنِ اللّهُ لِیغفِرَ لَهُم وَ لا لِیهدِیهُم سَبِیلًا).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 3.
- ↑ در تفسير برهان از محمد بن يعقوب كلينى بعد از شش واسطه از امام صادق عليهالسلام نقل نموده كه درباره برخى از صحابه نازل شده كه از ولايت على بن ابىطالب عليهالسلام اعراض كرده بودند، و نيز در تفسير عياشى از زرارة و حمران و محمد بن مسلم آنان از امامين باقر و صادق عليهماالسلام روايت كرده اند كه درباره عبدالله بن ابىسرح نازل شده كه عثمان حكومت مصر را به او واگذار كرده بود.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص 254.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.