میرزا محمد حجتی میانجی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۷ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۶:۳۰ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (اضافه کردن رده)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

فقيه مبارز

تجليل از فقيه مبارزى كه عمر بابركت خويش را صرف احيا و نشر معارف و انديشه هاى مكتب تشيع كرد و براى شاگردان فاضل و فرزندان عالم متحمل زحمات زيادى شد، تبليغ فرهنگ و معرفت است، زيرا چنين استوانه‌هايى پشتوانه گرانسنگى براى حفظ و بقاى ارزش هاى هستند و با زنده داشت ياد آنان، خون سرخ شهداى راه اسلام و قرآن لحظه اى از جوشش بازنمى ايستد و غرش رعدآساى انسان‌ها عليه نادانى و ستمگرى با روشنگرى‌هايى چنين مشعل‌هاييى براى هميشه استمرار خواهد يافت.

آيت الله حاج ميرزا محمد حجتى كه در راه انجام تكاليف و نشر شريعت محمدى هراسى به دل راه نمى داد، پايدار و استوار در مقابل خلافكارى ها و ستم هاى رژيم پهلوى، خوانين و حكام محلى ايستادگى مى كرد و در اين راه، سختى ها و مشقات زيادى را به جان مى خريد. در اين نوشتار با شرح حال اين فاضل فرزانه و شاگردانش آشنا خواهيم شد.

پدر

در شمال شهرستان «ميانه» (جنوب شرقى آذربايجان شرقى و در پنجاه كيلومترى آن) آبادى «النجارق» از توابع بخش «كندوان» قرار گرفته است. رودخانه اى كه از اين روستا مى گذرد و درختان سرسبز، بر صفاى اين روستا مى افزايد. همچنين واقع شدن روستا در منطقه اى كوهستانى به اعتدال شرايط آب و هوايى آن كمك مى كند؛ اما آن چه موجب طراوت معنوى اين مكان شد و حتى رايحه روان بخش آن را به نقاط ديگر انتقال داد، وجود عالمانى است كه با كوشش ها و فعاليت هاى علمى، تبليغى خود اوراقى از تاريخ اين مرز و بوم را درخشان كرده اند.

آخوند ملا محمدعلى النجارقى (پدر آيت الله حجتى) يكى از اين نامداران نيكو روش است. وى از نوادگان حجة‌الاسلام نير تبريزى بود، در اين شهر نشو و نمود يافت؛ آن گاه در حوزه علميه آن ديار به مراتب بالايى از علم و معرفت دينى راه يافت. ملا محمدعلى ذوق خوبى داشت، شعر مى سرود و اين اشعار را در حاشيه كتاب هاى درسى يادداشت مى كرد. برخى از آن كتاب ها نزد نواده اش؛ مرحوم آيت الله ميرزا ابومحمد حجتى نگهدارى مى شد و اكنون در كتابخانه اش موجود است.

اين عالم عامل بنا به دعوت اهالى روستاى النجارق به آبادى خود رفت و به نشر تعاليم اسلامى، تبليغات مذهبى و ارشاد اهالى پرداخت و در ضمن آن، به طورى فعالانه در امور سياسى و اجتماعى ظاهر شد. او همواره با خوانين، اشرار و افرادى كه مى خواستند به مردم ستم كنند، در ستيز بود و براى اين كار با خود اسلحه حمل مى كرد. روزى «اسحاق بيك» يكى از خان ها، به خيال خام خويش براى آن كه اين روحانى هوشيار را فريب دهد، سه خروار گندم به منزلش فرستاد.

او گندم ها را پذيرفت و توصيه كرد آن را در انبار نگهدارند و كسى در آن تصرف نكند. پس از چند روز، اسحخاق بيك به همراه اسب سواران مسلح به حضور آخوند ملا محمدعلى آمد و از وى خواست سندى را - كه نشان مى داد بخش بزرگى از اراضى و مستغلات آن منطقه به اسحاق بيك اختصاص دارد. - امضا كند. آخوند پس از ملاحظه و مطالعه سند از نقشه شيطانى خان آگاه شد و با شجاعت تمام در برابر خواسته هاى نامشروعش ايستاد. اسحاق بيك كه ديد نقشه اش با ذكاوت آخوند خنثى شده است. با ناراحتى و شرمسارى از منزل او خارج شد. وى در ضمن خروج به يكى از همراهان اشاره كرد كه گندم ها را از ملا محمدعلى مطالبه كند. در همين حال، آخوند با اشاره دست انبار را به او نشان داد و گفت: گندم ها در آن جا محفوظ است و هر وقت خواستيد، مى توانيد ببريد.

آخوند ملا محمدعلى براى اين كه تهيه معاش او براى مردم النجارق مزاحمتى فراهم نكند و به كسى محتاج نباشد، به نگهدارى و پرورش كندوهاى زنبورعسل مى پرداخت و مخارج زندگى را از اين راه تأمين مى كرد.(1)

دوران شكوفايى

آخوند محمدعلى به سال 1250 ش. صاحب فرزندى شد كه او را محمد ناميد. وى پس از پشت سر نهادن دوران كودكى، بخشى از مقدمات و سطح علوم دينى را نزد پدر فراگرفت و از آن پس، رهسپار حوزه علميه تبريز شد و در آن جا محضر اساتيد معروفى را درك كرد و جهت تكميل اندوخته هاى علمى و فكرى به سوى عتبات عاليات راهى شد و در نجف اشرف، با استمداد از فضاى ملكوتى بارگاه مقدس امیرالمومنین علیه السلام تحصيلاتش را ادامه داد. او در اين دوره، تحصيل علم را با تحمل سختى و تنگدستى طاقت فرسا مى گرفت. از دروس خارج فقه و اصول مراجع بزرگ آن عصر همچون؛ آيت الله العظمى آقا شيخ هادى تهرانى (متوفى به سال 1321 ق) استفاده كرد. وى در نجف اشرف با دانشورانى چون آيات عظام: آقا ميرزا صادق تبريزى و آقا شيخ فياض زنجانى هم بحث بود و پس از مدتى با دريافت درجه اجتهاد و تبحر در علوم فقه، اصول و حديث به زادگاه خويش بازگشت تا از توانايى هاى علمى و اندوخته هاى فكرى خويش براى ارشاد و هدايت هموطنان استفاده كند.

در ميدان مبارزه

آخوند ميرزا محمد به موازات برنامه هاى تبليغى، از مقاومت در مقابل خوانين - كه متعرض مردم مى شدند. - غافل نماند و آن زمانى كه اشرار و فرستادگان خان ها هر از چندگاهى به آبادى ها يورش مى بردند و به اموال و ناموس مردم دست تعرض مى گشودند، اين مجتهد شجاع تدبيرى تازه بكار برد و خاطر مردم النجارق و توابع را براى هميشه از گزند متجاوزان آسوده ساخت و امنيت را برايشان به ارمغان آورد.

او با خريد چند قبضه اسلحه و مسلح كردن روستائيان، تشكيلات نسبتاً منسجمى پديد آورد. به اين ترتيب، مردان مسلح به نوبت در اطراف منطقه به صورت شبانه‌روزى به پاسدارى مشغول شدند. او خود نيز در لباس رزم، فرماندهى آنان را عهده‌دار شد. ويژگى هاى علمى و روش هاى تبليغى اين روحانى مبارز، اهالى شهرستان ميانه را مجذوب كرد و آنان كه مايل بودند از چشمه ناب قرآن و عترت جرعه‌هايى بنوشند، از آيت الله حاج ميرزا محمد حجتى - كه آوازه تلاش هاى ارزنده اش در عرصه ديانت و سياست زبانزد مردمان آن نواحى شده بود. - دعوت كردند تا بر اين شهر بيايد. او بر اساس وظيفه شرعى و با اين احساس كه مى تواند در حوزه وسيع ترى به خدمات علمى و دينى مبادرت ورزد، به فراخوانى اهالى متدين ميانه پاسخ مثبت داد و زادگاه خويش را به قصد اقامت دائمى در اين شهر ترك كرد.

تلاش هاى تبليغى، فرهنگى

سال هاى متمادى بود كه اين شهر آشفتگى هاى نگران كننده اى را پشت سر مى نهاد؛ مردم از نظر رشد فكرى و مذهبى و مسايل فرهنگى اوضاع مرارت بارى داشتند. به هنگام وقت ملكوتى نماز، نه از صوت فرحزاى الله اكبر موذن خبرى بود و نه از صف صفا بخش جماعت نشانى. در اين موقعيت نامطلوب، محيط براى رشد علف هاى هرز و عوامل آفت زا مساعد شد و از اين جهت فرقه ضاله بهائيت توانسته بود فرصت مناسبى را براى ترويج عقايد گمراه كننده و خرافى بدست آورد: اما با مهاجرت آيت الله حجتى به ميانه، ابر رحمت بر فراز اين شهر پديدار شد و باران بركت‌زا، بر آن فرود آورد. او سرود توحيد را بازخواند و با تبليغات وسيع و برنامه هاى ارشادى توان فرسايى مسلمانان اين سامان را به مساجد دعوت كرد. به اين ترتيب پس از سال ها به اقامه نماز جماعت پرداخت، صوت طراوت بخش اذان را در فضاى شهر طنين‌انداز كرد و جمعيتى را كه مدت ها از مراكز عبادى فاصله گرفته بودند، در مساجد مجتمع ساخت و سرانجام آن جا را به گلستانى معطر تبديل كرد.(2)

شاگردان

قبل از اقامت آيت الله ميرزا محمد حجتى، حوزه علميه اى در شهر ميانه وجود نداشت و يا با گذشت روزگار از بين رفته بود. اين عالم مجاهد به احياى مركز علوم دينى پرداخت و شاگردانى را - كه در اين جا به ذكر چند تن از آن ها بسنده مى شود. - در حوزه درسى خويش پرورش داد.

1- آيت الله حاج ميرزا حسن انصارى (1355-1280 ش) از تربيت يافتگان اين مكتب پرفيض است. آن مرحوم در پرتو تعاليم تربيتى آيت الله حجتى در جوار بارگاه حضرت معصومه سلام الله علیها ضمن دانش اندوزى به تزكيه نفس پرداخت و به آبادى «اشلق» كه زادگاهش بود، بازگشت. ميرزا حسن علاوه بر وعظ و خطابه، در عمران و آبادانى زادگاهش نقش مهمى را ايفا كرد. در بعد سياسى نيز با روشنگرى هاى وى، مردم اشلق در بهار 1324 بر ضد حزب منحط توده بسيج شدند و جلوى فعاليت خائنانه افراد آن را گرفتند. وى از وجوه شرعى استفاده نمى كرد، اهل راز و نياز و تهجد بود و نماز شبش ترك نمى شد. ذوق شعرى داشت و اشعار شيوايى در مدح، منقبت و مرثيه اهل بيت علیهم السلام از وى برجاى ماند.(3)

2- آيت الله حاج شيخ هادى نيرى (1363-1282 ش) مدتى از محضر آيت الله حجتى استفاده برد و تحصيلاتش را در قم ادامه داد و پس از نه سال به ميانه بازگشت و با تشكيل جلسات علمى و دينى به رشد و شكوفايى تفكرات مذهبى مردم اهتمام ورزيد. آيت الله نيرى از روحى مهذب برخوردار بود و در ضمن كسب حالات عرفانى و اخلاقى، با شهامت تمام به مقابله با فرقه دموكرات، در سال 1324 ش. پرداخت. در بحبوحه انقلاب اسلامى با وجود كهولت سن، ركن مبارزات مردم ميانه با رژيم شاه به شمار مى رفت و با موفقيت و سرافرازى، اين مسئوليت را ادامه داد. برخى جاهلان و نيز گروهى از دشمنان بازى خورده مى خواستند اين مرد پرهيزكار را از انقلاب و رهبرى جدا كنند، ولى اخلاص، وارستگى و صداقت وى تلاش مذبوحانه آنان را خنثى كرد و سرانجام اين فقيه فرزانه در سن 82 سالگى جان به جان آفرين تسليم كرد. پيكر پاكش با عزت و احترام كامل به شهر مقدس قم انتقال يافت و در مزار على بن جعفر علیه السلام مجاور گلزار شهداى قم، به خاك سپرده شد.(4)

3- آيت الله حاج شيخ نصرت الله بناروانى ميانجى (1349-1293 ش): وى تحصيلات خود را در ميانه. زنجان و قم تمام كرد و از حضرت آيت الله بروجردى و حضرت آيت الله اراكى به دريافت اجازه اجتهاد مفتخر شد. آيت الله بناروانى علاوه بر تسلط كافى به فقه و اصول با منطق و فلسفه آشنايى داشت. آثارى در علوم عقلى و نقلى و نيز ديوان اشعارى از وى باقى ماند. او در سال 1349 ش چشم از جهان فروبست و در جوار حرم حضرت معصومه سلام الله علیها در قبرستان شيخان قم به خاك سپرده شد.(5)

گرچه حوزه علميه ميانه كه به همت آيت الله ميرزا محمد حجتى پاگرفت و چنين شاگردانى را تربيت كرد، پس از مدتى تحت شعاع مسايل ديگر به تدريج تعطيل، ولى در حدود سال 1358 ق (1316 ش) به اهتمام فرزند برومند آن مرحوم، آيت الله آقا ميرزا ابومحمد حجتى كه يكى از شاگردان پدر بشمار مى آيد، بازگشايى شد.

نسيم فرحزا

آيت الله ميرزا محمد حجتى زندگى بسيار ساده اى داشت و برخلاف شهرت اجتماعى و علمى، اهل قناعت بود. در استفاده از وجوهات شرعى، دقت بسيارى مى كرد و اجازه نمى داد خانواده اش از سهم مبارك امام زمان علیه السلام استفاده كند. خودش ضمن خاطره اى گفته است: «در يكى از سال ها گرانى شگفتى منطقه را فراگرفت و شدت اين بلا به قحطى به حدى بود كه مردمانى گروه گروه بر اثر گرسنگى و عدم توانايى در تأمين ارزاق خود، از بين رفتند. مبالغى را از راه كسب حلال جمع آورى نموده بودم تا زمين بخرم، گويا شيطان در خانه دلم لانه كرده بود و وسوسه ام مى نمود كه مى توانم با اين پول تمامى روستا را بخرم؛ اما ندايى از درون به ملامتم برخاست كه: اين چه آرزويى است كه در سر مى پرورانى؟! مسلمين اين آبادى دارند از شدت گرسنگى جان خود را از دست مى دهند و خانواده‌هايى در تدارك مايحتاج خود وضع مشقت بارى دارند و روا نيست در اين وضع ناگوار املاك و مستغلات بخريد. عزم خود را جزم نمودم و همراه با فردى به روستاى «گوندوغدى» از توابع ميانه، رفتم و مقدارى قابل توجه گندم خريده و به آبادى انتقال دادم تا اهالى را از آن وضع آشفته نجات دهم».

فرزند بزرگش؛ ميرزا ابومحمد حجتى نقل مى كند: «از اين زمان، هر روز يك كاسه آش و يك قرص نان به تمام ساكنين روستا مى داد. و جالب آن كه همان نان و خورشتى كه به ديگران اختصاص مى داد، براى خانواده خود در نظر مى گرفت و نهايت مساوات را در توزيع مواد غذايى رعايت مى كرد».

روزى فرزند به پدر مى گويد: مادرم گفت: از پدرت مقدارى پول بگير تا گوشت تهيه كنيم. آيت الله حجتى در پاسخ به درخواست وى گفت: در وضع كنونى پولى ندارم. فرزند مى افزايد: ديروز دو نفر آمدند و مبلغى به من دادند كه تحويلتان دادم. پدر با ناراحتى خاطرنشان ساخت: از آن پول نمى توانم معاش خانواده را تهيه كنم؛ زيرا جنبه شخصى ندارد و از وجوهات شرعى است. مدتى طول نكشيد كه دو نفر كه قصد ازدواج داشتند و اهل محل بودند، آمدند و آيت الله حجتى برايشان صيغه نكاح جارى ساخت و مبلغى را از اين بابت تقديم كردند. پدر لباس پوشيد كه براى اقامه نماز ظهر به مسجد برود كه قبل از آن، پول مزبور را به فرزندش داد تا با آن مختصرى مواد غذايى تهيه كند. او براى آن كه اهل خانه را از هر گونه شبهه اى برهاند، سر سفره غذا كه مى نشست، خطاب به حاضران مى گفت: آن پولى كه ديروز آوردند، از بابت خمس بود و سهم امام است كه بايد براى آيت الله شيخ عبدالكريم حائرى بفرستم تا به طلبه ها بدهد؛ اما آن پولى كه امروز دادند، به خودم تعلق دارد.(6)

فرزند فاضل

آيت الله ميرزا ابومحمد حجتى (فرزند ميرزا محمد حجتى) نزد پدر به تحصيل مقدمات و سطح پرداخت. آن گاه به حوزه علميه تبريز مهاجرت كرد و به كسب فيض از محضر اساتيد آن ديار روى آورد. بخشى از كتاب شرايع را نزد مرحوم ميرزا عبدالكريم نقابى تلمذ كرد و سپس روانه حوزه علميه قم شد و به افتخار شاگردى آيات عظام: حاج شيخ عبدالكريم حائرى، حاج شيخ عباس قمى و سيد محمدتقى خوانسارى درآمد تا آن كه رحلت پدر و دعوت اهالى ميانه، مسير زندگى اش را عوض كرد.

او به زادگاه خويش (ميانه) بازگشت و بر مسند خدمتگزارى پدر تكيه كرد. منزل پدرى را همچنان پناهگاه محرومان و ستم‌ديدگان شهر قرار داد و به همت والاى او، حوزه علميه ميانه بار ديگر در سال 1358 ق ( 1316 ش) احيا شد. اين مجتهد فداكار در روزگار سياهى كه كشف حجاب و استبداد رضاخانى رمق زندگى و حيات معنوى را از مردم گرفته بود، زندگى مذهبى، سياسى خود را آغاز كرد و گوشه اى از منزل محقر خويش را چون مدرسه و خوابگاه در اختيار طلاب نوجوان قرار داد و در راه تربيت و تعليم آنان خون دل هاى فراوانى خورد.

او در عصرى كه پوشيدن عبا و قبا و گذاشتن عمامه پيامدهاى ناگوارى داشت، با تلاش هاى شبانه روزى شاگردان فاضل را مجذوب حوزه درسى خود ساخت تا اين كه پس از مدتى به سبب استقبال شايان توجه طلاب، اداره آنان در منزل برايش ناممكن شد و به ناچار با همكارى حضرات آيات: حاج شيخ هادى نيرى، حاج ميرحسين حججى، آقا شيخ على كتانى و سيد عبدالستار محمدى منزل ديگرى اجاره كرد و در مجاورت مسجد جامع امامزاده اسماعيل چند حجره براى ساكنان فراگيران علوم دينى بنا نهاد. ولى اين توسعه هم نتوانست احتياجات ضرورى طلاب را برطرف كند؛ لذا در سال 1325 ش با كسب اجازه از آيات عظام قم، ساختمان حوزه علميه اى به نام مدرسه علميه جعفريه را بنا نهادند.

اين مركز علمى و مذهبى با توليت پنج روحانى مذكور چندين دهه به آموزش و پرورش طلاب همت گماشت و هر چند ديگر علماى شهر نيز در رشد و شكوفايى اين مركز قدم هاى قابل تحسينى برداشته اند، اما زحمات آيت الله آقا ميرزا ابومحمد حجتى از جايگاه خاصى برخوردار است. بر پايه همين واقعيت، وى در ميان علماى ميانه به مؤسس اصلى اين شجره طيبه شناخته مى شود. و در سايه زحمات شبانه‌روزى اين عالم فرزانه، صدها طلبه و روحانى فاضل و دانشمند در اين شهرستان تربيت يافتند كه از شخصیت های بارز اين مجموعه گرانقدر، آيت الله حاج ميرزا على احمدى ميانجى است.

آيت الله حاج ميرزا على احمدى ميانجى، در سال 1345 ق متولد شد. وى در سال 1358 ق به حوزه علميه ميانه - كه توسط آيت الله حجتى بنيان شده بود. - آمد و تحت سرپرستى مؤسس آن به فراگيرى علوم و فنون اسلامى پرداخت؛ وى سپس تحصيلات خود را در حوزه علميه تبريز و قم پى گرفت و به تأليف در مباحث فقهى، كلامى و روايى همت گماشت. آيت الله ميانجى هم اكنون مشغول تحقيق و تدريس در سطح عالى در قم است.

آيت الله آقا ميرزا ابومحمد علاوه بر تأسيس حوزه و تربيت طلاب، تحقيق و تأليف در علوم و معاريف اسلامى را سرلوحه كارهاى روزانه خويش قرار داد و آثار آموزنده اى در زمينه هاى گوناگون علوم دينى به رشته تحرير درآمد كه هم اكنون اين تأليفات در نزد فرزند گرامى اش حجة الاسلام والمسلمين محمدتقى حجتى نگاهدارى مى شود.(7) و ديگر فرزند فرزانه او مرحوم آيت الله حاج شيخ احمد حجتى مى باشد.

غروب ستاره

سرانجام آيت الله حاج ميرزا محمد حجتى در سال 1308 ه.ش طى مسافرتى كه به قم مشرف شده بود، در همين شهر به سراى باقى شتافت و شاگردان و دوستان را سوگوار ساخت. پيكر آن فقيه ربانى پس از مراسم تشييع، در قم و در قبرستان نو، به خاك سپرده شد.

پى نوشت

(1). سيماى ميانه؛ خطه ولايت، عبدالرحيم اباذرى، ص 198 و 199.

(2). مأخذ قبل، ص 204 و 205.

(3). همان، ص 215 و 216.

(4). همان، ص 221.

(5). همان، ص 223.

(6). به نقل از فرزند دوم ايشان، مرحوم آيت الله حاج شيخ احمد حجتى. اين اظهارات طى مصاحبه اى بيان شده است كه نوار كاست آن موجود است كه شرح حال اين عالم ربانى در مقاله جداگانه از همين نگارنده، در همين كتاب آمده است.

(7). سيماى ميانه، ص 221، 165 و 223.

منبع

غلامرضا گل‌زواره, ستارگان حرم، جلد 7