مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ميرداماد: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اضافه کردن رده)
(ویرایش)
 
(۲۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
{{خوب}}
 +
'''میر برهان‌الدین محمدباقر استرآبادی''' (۹۶۹-۱۰۴۰ ق) مشهور به «میرداماد»، [[فقیه]]، متکلم و فیلسوف برجسته [[شیعه]] در قرن ۱۱ هجری و نوه [[محقق ثانی]] است. میرداماد در زمینه‌های مختلف [[علوم اسلامی]]، دارای آثار ارزشمندی مانند «[[الرواشح السماویه (کتاب)|الرواشح السماویه]]» است و در ابواب مختلف [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]]، و به ویژه [[حکمت]] و [[فلسفه]] متبحر و صاحب‌نظر بود؛ به طوری که او را «معلم ثالث» خوانده‌اند. [[ملاصدرای شیرازی]] از معروفترین شاگردان اوست.
 +
{{شناسنامه عالم
 +
||نام کامل =  '''میر محمدباقر استرآبادی'''
 +
||تصویر=
 +
||زادروز = ۹۶۹ قمری
 +
|زادگاه = استرآباد
 +
|وفات = ۱۰۴۰ قمری
 +
|مدفن = [[نجف]]
 +
|اساتید = عبدالعالی بن علی کرکی، حسین بن عبدالصمد عاملی، سید علی بن حسین موسوی عاملی،...
 +
|شاگردان = [[ملاصدرا]]، [[ملا محسن فیض کاشانی]]، [[ملا خلیل قزوینی]]، [[ملا عبدالرزاق لاهیجی]]،...
 +
|آثار = [[الرواشح السماویه (کتاب)|الرواشح السماویه]]، قبسات، الایقاضات، صراط المستقیم، الحبل المتین، تقویم الایمان، شرح [[الاستبصار (کتاب)|استبصار]]،...
 +
}}
 +
==ولادت و خاندان==
  
 +
میر برهان‌الدین محمدباقر استرآبادی، مشهور به «میرداماد»، در نیمه دوم قرن دهم هجری در استرآباد (گرگان) استان گلستان پا به عرصه حیات گذاشت. صاحب کتاب «نخبة المقال فی اسماء الرجال»، تولد وی را سال ۹۶۹ ق. ذکر کرده است.<ref> غلامحسین ابراهیمی ‌‌دینانی، ماجرای فکری فلسفی در جهان اسلام، طرح نو، ص ۳۰۱.</ref>
  
 +
پدرش، سید شمس‌الدین محمد حسینی استرآبادی از شاگردان [[محقق کرکی]] (محقق ثانی) و داماد او بود و نسبش به [[امام حسین]] علیه‌السلام‌‌ می‌‌رسد. عنوان استرآبادی ظاهرا به دلیل انتساب پدرانش به «استرآباد» بوده و خود وی در استرآباد به دنیا نیامده است. از آنجا که پدرش، داماد محقق ثانی بود، به «میرداماد» معروف شد که بعدا این لقب به میر محمدباقر نیز داده شد.<ref> علی‌اصغر حلبی، تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلام، اساطیر، تهران، ۱۳۷۳، ص۴۶۱؛ فوائد الرضویه، ص۴۱۹.</ref>
  
 +
==تحصیل و اساتید==
 +
میر محمدباقر در ابتدا به سمت توس هجرت کرد و در پرتو [[آستان قدس رضوی]]، به فراگیری دانش پرداخت و علوم دینی را نزد سید علی فرزند ابی‌الحسن موسوی عاملی و دیگر اساتید آن دیار آموخت.<ref> فصلنامه مشکوه، ش ۴۳، ص ۹۴؛ میر محمدباقر داماد، قبسات، به اهتمام مهدی محقق، دوم، نشر دانشگاه تهران، ۱۳۶۷، مقدمه، ص ۲۵، به نقل از سایه اشراق، زندگی‌نامه میرداماد، عباس عبیری، گرگان، قم، ۱۳۷۶، ص ۱۷.</ref> همچنین علوم [[فلسفه]] و [[ریاضیات]] را در دوران حضورش در توس آموخت. میر محمدباقر سپس راه قزوین پیش گرفت. قزوین در آن زمان، پایتخت «دولت [[صفویه]]» بود و دانشمندان زیادی در آن شهر مشغول تحقیق و تدریس بودند؛ وی نیز به تدریس علوم دینی پرداخت. در سال ۹۸۸ ق. دوباره به [[خراسان]] آمد و تا سال ۹۹۳ ق. در آن دیار ماندگار شد و سپس به کاشان مهاجرت کرد. میر محمدباقر از محضر علمای بزرگی کسب فیض کرد؛ از جمله:
  
سید محمدباقر میرداماد
+
*شیخ عبدالعالی بن علی بن عبدالعالی کرکی (متوفی ۹۹۳ ق)، (دایی میر محمدباقر).
 +
*شیخ عزالدین حسین بن عبدالصمد عاملی (متوفی ۹۸۴ ق)، (پدر [[شیخ بهایی]])؛ وی که از علمای بزرگ منطقه جبل عامل و از شاگردان معروف [[شهید ثانی]] بود، چون در [[ایران]] مذهب تشیع رسمیت یافته و محل امنی برای شیعیان بود به ایران مهاجرت کرد؛ که بعدا در قزوین، «[[شیخ الاسلام]]» دولت صفوی شد.
 +
*سید نورالدین علی بن الحسین موسوی عاملی؛ وی از شاگردان [[شهید ثانی]] بود که به ایران مهاجرت کرد.
 +
*علی بن ابی الحسن عاملی.
 +
*تاج‌الدین حسین صاعد بن شمس‌الدین توسی.
 +
*میر فخرالدین محمد حسینی سماک استرآبادی (۹۱۸ـ۹۸۴ ق)؛ وی مهمترین استاد میرداماد در علوم عقلیه بود.
  
'''معلم ثالث'''
+
==تدریس و شاگردان==
 +
معمولاً در بین اهل علم رسم این است که طلاب و دانشجویان، «استاد» را انتخاب می‌‌کنند؛ ولی روش حکیم فرزانه میر محمدباقر این بود که او شاگردانش را پس از قبولی در امتحان انتخاب می‌‌کرد. به عبارت دیگر، روش او با روش دیگران مغایرت داشت؛ زیرا آن‌ها نخست شاگرد را آزمایش نمی‌‌کردند بلکه در حین تحصیل، به توانایی او پی می‌‌بردند و اگر می‌‌فهمیدند معلوماتش آن قدر نیست که از آن درس استفاده کند، وی را نزد استاد دیگری می‌‌فرستادند.<ref> هانری کربن، ملاصدرا، صدرالدین شیرازی، جاویدان، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۴۳.</ref> از جمله شاگردان وی عبارتند از:
  
سید شمس‌الدین محمد حسینی استرآبادی از شاگردان مکتب محقق کرکی ([[محقق ثانی]]) مولا امیرمومنان [[امام علی]] علیه‌السلام‌‌ را در خواب دید؛ آن امام همام به او سفارش کرد که دخترش را به عقد ازدواج «سید شمس‌الدین» دربیاورد.
+
*صدرالدین محمد شیرازی معروف به [[ملاصدرا]]، (متوفی ۱۰۵۰ ق)؛ وی از مشاهیر [[فلسفه]] اسلامی‌‌ و موسس «[[حکمت متعالیه]]» است. مهمترین اثر او، [[اسفار اربعه (کتاب)|الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه]] نام دارد.
 +
*حکیم [[ملا عبدالرزاق لاهیجی]] (متوفی ۱۰۷۱ ق).
 +
*[[فیض کاشانی|ملا محسن فیض کاشانی]] (متوفی ۱۰۹۱ ق). صاحب: [[الوافى (کتاب)|الوافی]] در حدیث، [[المحجة البیضاء|محجة البیضاء]] در اخلاق و [[تفسیر صافی (کتاب)|الصافی]] در [[تفسیر قرآن|تفسیر]].
 +
*حکیم قطب‌الدین لاهیجی (متوفی ۱۰۷۵ ق).
 +
*سید احمد علوی عاملی.
 +
*[[ملا خلیل قزوینی]] (۱۰۰۱ـ۱۰۸۹ ق).
 +
*علی نقی کمره‌ای، شاعر (متوفی ۱۰۲۹ ق).
 +
*نظام‌الدین امیر احمد بن زین‌العابدین عاملی.
 +
*محمدتقی بن ابی الحسن حسینی استرآبادی.
 +
*عبدالغفار بن محمد بن یحیی گیلانی.
 +
*امیر فضل‌الله استرآبادی.
 +
*دوست علی بن محمد.
 +
*عادل بن مراد اردستانی.
 +
*شمس‌الدین محمد گیلانی (شمسای گیلانی).
 +
*میرزا شاهرخ بیگار.
 +
*محمدحسین حلبی.
 +
*عبدالمطلب بن یحیی طالقانی.
 +
*ابوالفتح گیلانی.
 +
*میر منصور گیلانی.
 +
*شیخ عبدالله سمنانی.
 +
*محمدحسن زلالی خوانساری.
 +
*شیخ محمد گنابادی.
 +
*حسین بن محمد حسینی آملی ([[سلطان العـلماء|سلطان العلما]]).
  
محقق کرکی یکی از دختران خود را به عقد وی درآورد؛ اما پس از مدتی، آن دختر دار فانی را وداع گفت. محقق از چگونگی تعبیر خواب خود متحیر ماند؛ تا این که مجدداً مولا را در خواب می‌‌بیند. آن حضرت به او می‌‌فرماید: منظور ما این دختر نبود، بلکه فلان دخترت منظور است: زیرا از او فرزندی متولد خواهد شد که وارث علوم انبیا و اوصیا می‌‌گردد. از این رو، محقق دختر دیگری را به عقد سید شمس‌الدین درمی‌‌آورد؛ که حاصل این پیوند مبارک، پسری شد به نام «محمدباقر» که بعداً یکی از عالمان [[شیعه]] شد.<ref> ریحانه الأدب، ج 6، کتابفروشی خیام، تهران، سوم، 1369، ص 56 و 58؛ [[شیخ عباس قمی]]، فوائد الرضویه، ص 419.</ref>
+
==آثار و تألیفات==
  
'''ولادت و نسب'''
+
میرداماد در علوم عقلی ([[ریاضی]]، هیئت، [[فلسفه]] و [[علم کلام|کلام]]) و نقلی ([[فقه]]، [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] و [[حدیث]]) از دانشمندان نام‌آور به شمار می‌‌رفت؛ برخی از آثار ارزشمند و متنوع او، بدین قرار است:
  
میر محمدباقر استرآبادی، مشهور به «میرداماد» در نیمه دوم قرن دهم هجری پا به عرصه حیات گذاشت. هر چند درباره سال تولد او، اطلاعات کافی در دست نیست؛ ولی کتاب «نخبه المقال فی اسماء الرجال»، تولد وی را سال 969 ق. ذکر کرده است.
+
#قبسات؛ مهمترین کتاب اوست که به شرح یکی از مهمترین مباحث فلسفی یعنی حدوث و قدم عالم پرداخته است.
 +
#الایقاضات؛ در مسئله [[جبر]] و [[اختیار]].
 +
#صراط المستقیم؛ در [[فلسفه]].
 +
#الافق المبین؛ در فلسفه و [[عرفان]].
 +
#الحبل المتین؛ در فلسفه.
 +
#جذوات؛ در فلسفه و علم حروف.
 +
#تقویم الایمان؛ در اثبات وجود [[خدا]] و صفات باری تعالی.
 +
#شارح النجاه؛ در فقه.
 +
#[[الرواشح السماویه (کتاب)|الرواشح السماویه فی شرح الاحادیث الامامیه]]؛ در حدیث.
 +
#رساله‌ای در تولی و تبری؛ جهت‌گیری‌های میرداماد درباره مذهب [[شیعه]] است.
 +
#خلسه الملکوتیه.
 +
#الجمع والتوفیق بین رایی الحکیمین؛ در حدوث عالم.
 +
#رساله فی حدوث العالم ذاتا و قدمه زماناً؛ این رساله در حاشیه قبسات چاپ شده است.
 +
#اللوامع الربانیه فی رد شبه النصرانیه.
 +
#رساله فی تحقیق مفهوم الوجود.
 +
#رساله فی المنطق.
 +
#السبع الشداد؛ درباره چند علم.
 +
#سدرة المنتقی، در [[تفسیر قرآن]] ([[سوره حمد]]، [[سوره جمعه]] و [[سوره منافقون]]).
 +
#رساله فی خلق الاعمال.
 +
#نبراس الضیاء؛ در معنی «[[بداء]]».
 +
#عیون المسائل.
 +
#تفسیر قرآن.
 +
#شرح [[الاستبصار (کتاب)|استبصار]]؛ در حدیث.
  
عین عبارت «نخبه المقال» این چنین است: «ظفرت به تاریخ میلاده (میرداماد) سنه 969».<ref> غلامحسین ابراهیمی ‌‌دینانی، ماجرای فکری فلسفی در جهان اسلام، طرح نو، ص 301.</ref>
+
==وضعیت علمی ‌‌در عصر میرداماد==
  
اما آن چه مسلم است، وی در خانه علم و معنویت پا به عرصه گیتی نهاد؛ پدرش، سید محمد حسینی استرآبادی و مادرش دختر محقق کرکی بود و نسب وی به [[امام حسین]] علیه‌السلام‌‌ می‌‌رسد. عنوان استرآبادی ظاهرا به دلیل انتساب پدرانش به «استرآباد» بوده و خود وی در استرآباد به دنیا نیامده است؛ چرا که پدرش مسلما در مرکز سیاسی کشور بوده و سند و مدرکی بر سکونت خانواده میرداماد در استرآباد، وجود ندارد.<ref> فصلنامه مشکوه، ش 43، تابستان 1373، ص 93.</ref>
+
هنگامی ‌‌که انحطاط و سقوط سیاسی و اجتماعی بر نواحی دنیای [[اسلام]] سایه افکنده و آفاق آن در تاریکی شدیدی فرورفته بود، برخی از نقاط جهان اسلام همچنان با نور معرفت، فرهنگ و [[علوم اسلامی|علوم اسلامی‌‌]] منور بود. «[[ایران]]» و «جبل عامل» مهمترین مراکز دنیای اسلام بودند و از این دو مرکز، علوم اسلامی‌‌ در تمام رشته‌ها رشد و گسترش می‌‌یافت. هر چند ایران نیز در حال جنگ با عثمانی و درگیری‌های داخلی بود؛ اما چون حکومت آن شیعی بود، علمای [[شیعه]] در امان بودند. لذا مردانی بزرگ در این دوره پا به عرصه میدان علم و دانش گذاشتند که جهان اسلام از وجود آن‌ها بهره‌مند گردید. آنان قافله سالاران علم و ادب بودند. در این میان، عده‌ای از علمای شیعه در کلیه رشته‌های معارف و فنون، درخشیدند که نسل‌های بعد از ثمرات و آثار علمی ‌‌آن‌ها بهره‌مند شدند. یکی از آنان، میرداماد است که از پیشوایان [[حکمت]]، [[فلسفه]] و [[حدیث]] بود.<ref> عبدالله نعمه، فلاسفه شیعه، ترجمه سید جعفر غضبان، کتابفروشی ایران، تبریز، ۱۳۴۷، ص ۴۰۸.</ref>
  
از آن جا که پدرش، داماد شیخ علی بن عبدالعالی کرکی (معروف به محقق ثانی) بود، به «میرداماد» معروف شد که بعدا این لقب به میر محمدباقر نیز داده شد.<ref> حلبی، علی‌اصغر، تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلام، اساطیر، تهران، چاپ اول، 1373، ص 461؛ فوائد الرضویه، ص 419.</ref>
+
توجه میرداماد به فلسفه و [[کلام]]، به هیچ وجه مانع از پرداختن او به احادیث نشد؛ بلکه وی برای اولین بار کوشید تا با شرح احادیث، استفاده بیشتری از معارف [[اهل البیت|اهل بیت]] علیهم‌السلام در دانش‌های رایج حوزه‌ها ارائه دهد. از برخی آثار حدیثی میرداماد چنین بدست می‌‌آید که وی تخصص زیادی در احادیث داشته است؛ در عین حال، باید توجه کرد که اگر او را به این جهت، «[[اخباریان|اخباری]]» بدانیم، نباید با اخباری‌هایی که ضد فلسفه و کلام بوده‌اند، اشتباه بگیریم.
  
'''تحصیلات'''
+
[[تشیع]] در قرن دوم و سوم هجری دارای دو گرایش متفاوت بود:
  
میر محمدباقر سال‌های کودکی را پشت سر نهاد و به جرگه دانش‌پژوهان پیوست. او در نخستین فرصت، به سمت توس هجرت کرد و در پرتو آستان قدس رضوی، به فراگیری دانش پرداخت و علوم دینی را نزد سید علی فرزند ابی‌الحسن موسوی عاملی و دیگر اساتید آن دیار آموخت.<ref> فصلنامه مشکوه، ش 43، ص 94؛ میر محمدباقر داماد، قبسات، به اهتمام مهدی محقق، دوم، نشر دانشگاه تهران، 1367، مقدمه، ص 25، به نقل از سایه اشراق، زندگی‌نامه میرداماد، عباس عبیری، گرگان، [[قم]]، 1376، ص 17.</ref> همچنین علوم [[فلسفه]] و ریاضیات را در دوران حضورش در توس آموخت. میر محمدباقر سپس راه قزوین پیش گرفت. قزوین در آن زمان، پایتخت «دولت صفویه» بود و دانشمندان زیادی در آن شهر مشغول تحقیق و تدریس بودند؛ وی نیز به تدریس علوم دینی پرداخت. در سال 988 ق. دوباره به خراسان آمد و تا سال 993 ق. در آن دیار ماندگار شد و سپس به کاشان مهاجرت کرد.
+
*الف) «مکتب [[قم]]» که به احادیث توجه زیادی داشت.
 +
*ب) «مکتب [[بغداد]]» که به مباحث عقلی توجه بیشتری داشت.
  
'''استادان'''
+
این دو جریان در زمان [[شیخ مفید]] (متوفی ۴۱۳ ق) و [[شیخ طوسی]] (متوفی ۴۶۰ ق) با یکدیگر تلفیق شد؛ سپس اصل این جریان به «شیعه اصولی» نامیده شد و بر [[حوزه علمیه|حوزه‌های علمیه]] شیعه در [[عراق]] غلبه کرد و در بعد [[فقه|فقهی]] آن به تدریج، فقه عقلی و اجتهادی پدید آمد و کمتر به آثار حدیثی توجه کرد.
  
میر محمدباقر از محضر علمای بزرگی کسب فیض کرد؛ از جمله:
+
با این همه، در برخی از محافل شیعی توجه به حدیث، ولو به شکل ضعیف، ادامه یافت و این وضعیت باعث شد که شماری از آثار حدیثی شیعه در طول قرن‌ها از بین برود. در این ارتباط، تحول مهمی‌‌ در دوره میانی [[صفویه|صفوی]] ایجاد شد و علمای شیعه به تدریج به متون حدیثی روی آوردند. البته این نوع حدیث‌گرایی، با فلسفه و کلام پیوند کامل داشت؛ از این رو، میرداماد کتاب [[الرواشح السماویه (کتاب)|الرواشح السماویه]] را در شرح و تعلیق [[الکافی (کتاب)|کافی]] نوشت. و این روش پس از وی توسط شاگردش، [[ملاصدرا]] و افرادی مانند [[محمدتقی مجلسی]] دنبال شد.<ref> رسول جعفریان، تاریخ ایران اسلامی، صفویه از ظهور تا زوال، دفتر چهارم، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، قم، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۲۶۰ و ۲۵۳.</ref>
  
* 1. شیخ عبدالعالی بن علی بن عبدالعالی کرکی (متوفی 993 ق)، (دایی میر محمدباقر).
+
میرداماد برای تدریس «[[حکمت]]»، واژه‌ها و اصطلاحاتی وضع کرد که افراد عادی از آن چیزی نمی‌‌فهمیدند؛ در واقع میرداماد از حیث بکار بردن زبان مخصوص علمی، پیرو مکتبی بود که سه هزار سال قبل از او، توسط دانشمندان [[مصر|مصری]] ابداع شده بود. وضع این نوع کلمات از سوی میرداماد، سبب شد که امروز، محققان ایرانی به آن اصطلاحات آشنایی نداشته باشند.<ref> ملاصدرا ـ صدرالدین شیرازی، ص ۴۹-۴۸.</ref> علت این که وی مباحث حکمت را با اسلوبی دشوار و غامض می‌‌نوشته چنین بیان شده است: یکی ترس از [[تکفیر]] کج‌فهمان و تحجرگرایان. و دیگر اینکه با این روش قصد داشت مطالب حکمت و دقایق معرفت از دسترس افکار منحرف به دور باشد.<ref> فصلنامه مشکوه، ش ۴۳، ص ۱۱۲ و ۱۱۱.</ref> شاهد بر این مدعا، جریان رویای شاگردش (ملاصدرا) است: وی استاد گرانقدرش را در خواب دید، و از آزار مردم شکوه کرد و از استاد پرسید: با آن که مذهبی غیرمذهب شما ندارم، چرا مردم شما را می‌‌ستایند و مرا تکفیر می‌‌کنند؟ استاد در جواب گفت: من حقایق حکمت را آن چنان نوشتم که دانشوران نیز از درکش ناتوانند و جز مردان این راه، کسی نمی‌‌تواند آن را بفهمد؛ ولی تو مطالب فلسفی را چنان روان نوشتی که حتی افراد بی‌سواد آن را می‌‌فهمند و بدین جهت، تکفیرت می‌‌کنند.<ref> قصص العلما، ص ۳۳۵.</ref>
  
* 2. شیخ عزالدین حسین بن عبدالصمد عاملی (متوفی 984 ق)، (پدر [[شیخ بهایی]])؛ وی که از علمای بزرگ منطقه جبل عامل و از شاگردان معروف [[شهید ثانی]] بود. چون در ایران مذهب تشیع رسمیت یافته و محل امنی برای شیعیان بود به ایران مهاجرت کرد؛ که بعدا در قزوین، «شیخ الاسلام» دولت صفوی شد.
+
==مقام علمی==
  
* 3. سید نورالدین علی بن الحسین موسوی عاملی؛ وی از شاگردان شهید ثانی بود که به ایران مهاجرت کرد.
+
میرداماد از علمای برجسته قرن یازدهم و از بزرگان فلاسفه و حکمای اسلامی ‌‌بود. اسکندر بیگ منشی ـ که معاصر میرداماد بود ـ در کتاب «تاریخ عالم آرای عباسی»، او را چنین وصف می‌‌کند: «در علوم معقول و منقول، سرآمد روزگار خود و جامع کمالات صوری و معنوی، کاشف دقائق انفسی و آفاقی بود. در اکثر علوم حکمیه و فنون غریبه و [[ریاضی]] و [[فقه]] و [[تفسیر قرآن|تفسیر]] و [[حدیث]]، درجه علیا یافته و فقهای عصر [[فتوا|فتاوای]] شرعیه را به تصحیح آن جناب معتبر می‌‌شمارند».<ref> ریحانه الأدب، ج ۶، ص ۵۸.</ref>
  
* 4. علی بن ابی الحسن عاملی.
+
میرداماد در زمینه [[علوم اسلامی]]، دارای آثار ارزشمندی است و در ابواب مختلف فقه و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]]، نیز صاحب نظر بود. لکن آن چه در شخصیت علمی‌‌اش غلبه دارد، مهارت وی در [[حکمت]] و [[فلسفه]] است؛ به طوری که او را «معلم ثالث» خوانده‌اند.
  
* 5. تاج‌الدین حسین صاعد بن شمس‌الدین توسی.
+
میرداماد افزون بر تکیه کردن به [[برهان]] و استدلال، گرایش‌های عرفانی نیز داشت؛ به طوری که روح اشراق بر افکارش غلبه داشته و سیر روحی‌اش در راه [[عرفان]] بود.  
  
* 6. میر فخرالدین محمد حسینی سماک استرآبادی (918ـ984 ق)؛ وی مهمترین استاد میرداماد در علوم عقلیه بود.
+
نام‌آورترین شاگرد میرداماد یعنی [[ملاصدرا|صدرالمتألهین]]، در اولین عبارتش هنگام بازگویی گفتار [[امامان معصوم|معصومان]] علیهم‌السلام، این گونه استادش را می‌‌ستاید: اخبرنی سیدی و سندی و استادی و استنادی فی المعالم الدینیه والعلوم الالهیه والمعارف الحقه والاصول الیقینیه، السید الاجل الانور العالم المقدس الاطهر، الحکیم الالهی والفقیه الربانی، سید عصره و صفوة دهره، الامیرالکبیر والبدرالمنیر، علامه الزمان و اعجوبه الدوران المسمی ‌‌بمحمد الملقب بباقر الداماد الحسینی قدس الله عقله بالنور الربانی...<ref> جلال‌الدین آشتیانی، شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، نهضت زنان مسلمان، تهران، ۱۳۶۰، ص۵.</ref>
  
'''مقام علمی'''
+
میرداماد علاوه بر این که در علوم مذکور شهرت یافته، در فصاحت و [[بلاغت]] نیز استاد و خطیبی جامع و پیشوایی مسلم بود؛ به عصر خویش خطیبی کامل؛ به جمعه و جماعت مواظبتی دائم و قاطبه افراد زمان به حضورش حاضر می‌‌شدند.<ref> محمدباقر، موسوی خوانساری اصبهانی، روضات الجنات، ج ۲، اسماعیلیان، قم، ص ۶۲.</ref>
 
 
میرداماد از علمای برجسته قرن یازدهم و از بزرگان فلاسفه و حکمای اسلامی ‌‌بود. اسکندر بیگ منشی ـ که معاصر میرداماد بود ـ در کتاب «تاریخ عالم آرای عباسی»، او را چنین وصف می‌‌کند: «در علوم معقول و منقول، سرآمد روزگار خود و جامع کمالات صوری و معنوی، کاشف دقائق انفسی و آفاقی بود. در اکثر علوم حکمیه و فنون غریبه و ریاضی و [[فقه]] و تفسیر و [[حدیث]]، درجه علیا یافته و فقهای عصر فتاوای شرعیه را به تصحیح آن جناب معتبر می‌‌شمارند».<ref> ریحانه الأدب، ج 6، ص 58.</ref>
 
 
 
میرداماد در زمینه علوم اسلامی، دارای آثار ارزشمندی است و در ابواب مختلف فقه و اصول، نیز صاحب نظر بود. لکن آن چه در شخصیت علمی‌‌اش غلبه دارد، مهارت وی در [[حکمت]] و [[فلسفه]] است؛ به طوری که او را «معلم ثالث» خوانده‌اند و او نیز خود را «معلم» می‌‌خواند و شأن خود را کمتر از ابونصر فارابی نمی‌‌دید. از این رو، در برخی از تألیفات خویش می‌‌گوید: «قال شریکنا فی التعلیم ابونصر الفارابی».<ref> محمد بن سلیمان، تنکابنی، تذکره العلما، آستان قدس رضوی، مشهد، چاپ اول، 1372، ص 178.</ref> و بهمن‌یار را ـ که بزرگترین شاگرد ابن سینا بود ـ شاگرد خویش می‌‌پنداشت و اگر می‌‌خواست از او قولی نقل کند، می‌‌گفت: «قال تلمیذنا بهمنیار؛ شاگرد ما بهمن‌یار گفت».<ref> محمد تنکابنی، قصص العلماء، علمیه اسلامیه، تهران، ص 333.</ref>
 
 
 
همچنین در رشته [[فلسفه]]، خود را هم‌ردیف شیخ الرئیس ابوعلی سینا می‌‌دانست: «کتاب الشفا لسهیمنا السالف و شریکنا الدارج الشیخ الرئیس».<ref> محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، ج 2، اسماعیلیان، قم.</ref>
 
 
 
آورده‌اند که: روزی [[ملاصدرا]] برای شرکت در درس میرداماد حاضر شد؛ ولی استاد هنوز به کلاس درس مشرف نشده بود. تاجری برای مسئله مهمی ‌‌به محل درس میرداماد آمد و از ملاصدرا پرسید: میرداماد افضل است یا فلان ملا؟ ملاصدرا در جواب گفت: میر، افضل است. در این هنگام استاد آمد و چون متوجه گفتگوی آن دو شد لختی درنگ کرد تا از سخن شاگردش آگاهی یابد.
 
 
 
سپس تاجر سوال کرد: میر، افضل است یا شیخ الرئیس ابو علی سینا؟ صدرالمتألهین جواب داد، میر برتر است. تاجر سوال کرد: میر برتر است یا فارابی؟ ملاصدرا خاموش ماند. در این هنگام، حکیم نامور استرآباد ندا داد و گفت: صدرا! مترس؛ بگو میر، برتر است.<ref> محمد تنکابنی، قصص العلما، ص 334.</ref>
 
 
 
نام‌آورترین شاگرد میرداماد؛ یعنی صدرالمتألهین، در اولین عبارتش هنگام بازگویی گفتار معصومان علیهم‌السلام، این گونه استادش را می‌‌ستاید: اخبرنی سیدی و سندی و استادی و استنادی فی المعالم الدینیه والعلوم الالهیه والمعارف الحقه والاصول الیقینیه، السید الاجل الانور العالم المقدس الاطهر، الحکیم الالهی والفقیه الربانی، سید عصره و صفوه دهره، الامیرالکبیر والبدرالمنیر، علامه الزمان و اعجوبه الدوران المسمی ‌‌بمحمد الملقب بباقر الداماد الحسینی قدس الله عقله بالنور الربانی...<ref> جلال‌الدین آشتیانی، شرح حال و آراء فلسفی [[ملاصدرا]]، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1360، ص 5 به نقل از سایه اشراق، ص 40.</ref>
 
 
 
میرداماد علاوه بر این که در علوم ذکور شهرت یافته، در فصاحت و بلاغت نیز استاد و خطیبی جامع و پیشوایی مسلم بود؛ به عصر خویش خطیبی کامل؛ به جمعه و جماعت مواظبتی دائم و قاطبه افراد زمان به حضورش حاضر می‌‌شدند.<ref> محمدباقر، موسوی خوانساری اصبهانی، روضات الجنات، ج اسماعیلیان، [[قم]]، ص 62.</ref>
 
 
 
'''شعر و ادب'''
 
 
 
میرداماد مانند بسیاری از حکما و عرفا که ذوق شعر و شاعری داشته‌اند، به سرودن شعر عربی و فارسی می‌‌پرداخته و به «اشراق» تخلص می‌‌نموده است. مجموعه اشعار او بعدها به نام «دیوان میرداماد» گردآوری شده است. اکنون برخی از اشعار آن حکیم برجسته را بازگو می‌‌کنیم:
 
 
 
وصف پیامبر صلی الله علیه و آله‌‌
 
 
 
ای ختم رسل، دو کون پیرایه تست × افلاک، یکی منبر نه پایه تست
 
 
 
گر شخص تو را سایه نیفتد چه عجب × تو نوری و آفتاب، خود سایه تست
 
 
 
وصف علی علیه‌السلام‌‌
 
 
 
ای در ولایت تو را کعبه صدف × معراج تو دوش فخر عالم ز شرف
 
 
 
از مولد تو قبله عالم، کعبه است × وز مرقد تواست قبله کعبه، نجف.<ref> میرداماد، دیوان اشعار، به نقل از سایه اشراق، ص 70.</ref>
 
 
 
'''وضعیت علمی ‌‌در عصر میرداماد'''
 
 
 
هنگامی ‌‌که انحطاط و سقوط سیاسی و اجتماعی بر نواحی دنیا [[اسلام]] سایه افکنده و آفاق آن در تاریکی شدیدی فرورفته بود، برخی از نقاط جهان اسلام همچنان با نور معرفت، فرهنگ و علوم اسلامی‌‌ منور بود.
 
 
 
«ایران» و «جبل عامل» مهمترین مراکز دنیای اسلام بودند و از این دو مرکز، علوم اسلامی‌‌ در تمام رشته‌ها رشد و گسترش می‌‌یافت. هر چند ایران نیز در حال جنگ با عثمانی و درگیری‌های داخلی بود؛ اما چون حکومت آن شیعی بود، علمای [[شیعه]] در امان بودند. لذا مردانی بزرگ در این دوره پا به عرصه میدان علم و دانش گذاشتند که جهان اسلام از وجود آن‌ها بهره‌مند گردید. آنان قافله سالاران علم و ادب بودند. در این میان، عده‌ای از علمای شیعه در کلیه رشته‌های معارف و فنون، درخشیدند که نسل‌های بعد از ثمرات و آثار علمی ‌‌آن‌ها بهره‌مند شدند. یکی از آنان، میرداماد است که از پیشوایان حکمت، [[فلسفه]] و [[حدیث]] بود.<ref> عبدالله نعمه، فلاسفه شیعه، ترجمه سید جعفر غضبان، کتابفروشی ایران، تبریز، 1347، ص 408.</ref>
 
 
 
توجه میرداماد به فلسفه و [[کلام]]، به هیچ وجه مانع از پرداختن او به [[احادیث]] نشد؛ بلکه وی برای اولین بار کوشید تا با شرح احادیث، استفاده بیشتری از معارف اهل بیت علیهم‌السلام در دانش‌های رایج حوزه‌ها ارائه دهد.
 
 
 
از برخی آثار حدیثی میرداماد چنین بدست می‌‌آید که وی تخصص زیادی در احادیث داشته است؛ در عین حال، باید توجه کرد که اگر او را به این جهت، «اخباری» بدانیم، نباید با اخباری‌هایی که ضد [[فلسفه]] و کلام بوده‌اند، اشتباه بگیریم.
 
 
 
تشیع در قرن دوم و سوم هجری دارای دو گرایش متفاوت بود:
 
 
 
* الف) «مکتب قم» که به احادیث توجه زیادی داشت.
 
 
 
* ب) «مکتب بغداد» که به مباحث عقلی توجه بیشتری داشت.
 
 
 
این دو جریان در زمان [[شیخ مفید]] (متوفی 413 ق) و [[شیخ طوسی]] (متوفی 460 ق) با یکدیگر تلفیق شد؛ سپس اصل این جریان به «شیعه اصولی» نامیده شد و بر حوزه‌های علمیه شیعه در [[عراق]] غلبه کرد و در بعد فقهی آن به تدریج، فقه عقلی و اجتهادی پدید آمد و کمتر به آثار حدیثی توجه کرد.
 
 
 
با این همه، در برخی از محافل شیعی توجه به [[حدیث]]، ولو به شکل ضعیف، ادامه یافت و این وضعیت باعث شد که شماری از آثار حدیثی شیعه در طول قرن‌ها از بین برود. در این ارتباط، تحول مهمی‌‌ در دوره میانی صفوی ایجاد شد و علمای شیعه به تدریج به متون حدیثی روی آوردند. البته این نوع حدیث‌گرایی، با فلسفه و کلام پیوند کامل داشت؛ از این رو، میرداماد کتاب الرواشح السماویه را در شرح کافی نوشت. و این روش پس از وی توسط شاگردش، ملاصدرا و افرادی مانند محمدتقی مجلسی دنبال شد.<ref> رسول جعفریان، تاریخ ایران اسلامی، صفویه از ظهور تا زوال، دفتر چهارم، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، قم، چاپ اول، 1378، ص 260 و 253.</ref>
 
 
 
'''گزینش شاگرد'''
 
 
 
معمولاً در بین اهل علم رسم این است که طلاب و دانشجویان، «استاد» را انتخاب می‌‌کنند؛ ولی روش حکیم فرزانه میر محمدباقر این بود که او شاگردانش را پس از قبولی در امتحان انتخاب می‌‌کرد.
 
 
 
به عبارت دیگر، روش او با روش دیگران مغایرت داشت؛ زیرا آن‌ها نخست شاگرد را آزمایش نمی‌‌کردند بلکه در حین تحصیل، به توانایی او پی می‌‌بردند و اگر می‌‌فهمیدند معلوماتش آن قدر نیست که از آن درس استفاده کند، وی را نزد استاد دیگری می‌‌فرستادند.<ref> هانری کربن، ملاصدرا، صدرالدین شیرازی، جاویدان، چاپ پنجم، 1372، ص 43.</ref>
 
 
 
'''شاگردان'''
 
 
 
از جمله شاگردان وی عبارتند از:
 
 
 
* 1. صدرالدین محمد شیرازی معروف به ملاصدرا، (متوفی 1050 ق)؛ وی از مشاهیر فلسفه اسلامی‌‌ و موسس «حکمت متعالیه» است. مهمترین اثر او، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه نام دارد.
 
 
 
* 2. حکیم ملا عبدالرزاق لاهیجی (متوفی 1071 ق).
 
 
 
* 3. ملا محسن فیض کاشانی (متوفی 1091 ق) برخی از آثار این فقیه، محدث و حکیم بزرگ، عبارت است از: الوافی در حدیث، محجه البیضاء در اخلاق و الصافی در تفسیر [[قرآن]].
 
 
 
* 4. حکیم قطب‌الدین لاهیجی (متوفی 1075 ق).
 
 
 
* 5. سید احمد علوی عاملی.
 
 
 
* 6. ملا خلیل قزوینی (1001ـ1089 ق).
 
 
 
* 7. علی نقی کمره‌ای، شاعر (متوفی 1029 ق).
 
 
 
* 8. نظام‌الدین امیر احمد بن زین‌العابدین عاملی.
 
 
 
* 9. محمدتقی بن ابی الحسن حسینی استرآبادی.
 
 
 
* 10. عبدالغفار بن محمد بن یحیی گیلانی.
 
 
 
* 11. امیر فضل‌الله استرآبادی.
 
 
 
* 12. دوست علی بن محمد.
 
 
 
* 13. عادل بن مراد اردستانی.
 
 
 
* 14. شمس‌الدین محمد گیلانی (شمسای گیلانی).
 
 
 
* 15. میرزا شاهرخ بیگار.
 
 
 
* 16. محمدحسین حلبی.
 
 
 
* 17. عبدالمطلب بن یحیی طالقانی.
 
 
 
* 18. ابوالفتح گیلانی.
 
 
 
* 19. میر منصور گیلانی.
 
 
 
* 20. شیخ عبدالله سمنانی.
 
 
 
* 21. محمدحسن زلالی خوانساری.
 
 
 
* 22. شیخ محمد گنابادی.
 
 
 
* 23. حسین بن محمد بن محمود حسینی آملی (سلطان العلما).
 
 
 
'''تأثیرگذاری علمی'''
 
  
 
میرداماد، از دو طریق بر اندیشه‌های بعد از خود، تأثیر گذاشت:
 
میرداماد، از دو طریق بر اندیشه‌های بعد از خود، تأثیر گذاشت:
  
* الف) در مقیاس کمتر، با نوشته‌ها و تألیفاتش که بیش از یکصد جلد کتاب و رساله می‌‌باشد.
+
*الف) با نوشته‌ها و تألیفاتش که بیش از یکصد جلد کتاب و رساله می‌‌باشد.
  
* ب) با مقیاسی بالاتر، از طریق تربیت شاگردان بسیار که هر کدام آثار باارزشی از خود برجای گذاشته‌اند، همانند «[[ملاصدرا]]» که تأثیر عمیقی بر اندیشه‌های فلسفی پس از خویش داشته است.<ref> تاریخ ایران اسلامی‌‌ دفتر چهارم، صفویه از ظهور تا زوال، ص 252.</ref>
+
*ب) از طریق تربیت شاگردان بسیار که هر کدام آثار باارزشی از خود برجای گذاشته‌اند، همانند «ملاصدرا» که تأثیر عمیقی بر اندیشه‌های فلسفی پس از خویش داشته است.<ref> تاریخ ایران اسلامی‌‌ دفتر چهارم، صفویه از ظهور تا زوال، ص ۲۵۲.</ref>
  
'''سبب دشوارنویسی'''
+
میرداماد مانند بسیاری از حکما و عرفا که ذوق [[شعر]] و شاعری داشته‌اند، به سرودن شعر عربی و فارسی می‌‌پرداخته و به «اشراق» [[تخلص]] می‌‌نموده است. مجموعه اشعار او بعدها به نام «[[دیوان (شعر)|دیوان]] میرداماد» گردآوری شده است. برخی از اشعار آن حکیم برجسته چنین است:
  
میرداماد برای تدریس «[[حکمت]]»، واژه‌ها و اصطلاحاتی وضع کرد که افراد عادی از آن چیزی نمی‌‌فهمیدند؛ در واقع میرداماد از حیث بکار بردن زبان مخصوص علمی، پیرو مکتبی بود که سه هزار سال قبل از او، توسط دانشمندان مصری ابداع شده بود. وضع این نوع کلمات از سوی میرداماد، سبب شد که امروز، محققان ایرانی به آن اصطلاحات آشنایی نداشته باشند.<ref> ملاصدرا ـ صدرالدین شیرازی، ص 49-48.</ref>
+
وصف [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله‌‌:
 +
{{بیت|ای ختم رسل، دو کون پیرایه تست|افلاک، یکی منبر نه پایه تست}}
 +
{{بیت|گر شخص تو را سایه نیفتد چه عجب|تو نوری و آفتاب، خود سایه تست}}
  
علت این که وی مباحث حکمت را با اسلوبی دشوار و غامض می‌‌نوشته چنین بیان شده است:
+
وصف [[امام علی علیه السلام|حضرت علی]] علیه‌السلام‌‌:
 +
{{بیت|ای در ولایت تو را کعبه صدف|معراج تو دوش فخر عالم ز شرف}}
 +
{{بیت|از مولد تو قبله عالم، کعبه است|وز مرقد تواست قبله کعبه، نجف.<ref> میرداماد، دیوان اشعار، به نقل از سایه اشراق، ص ۷۰.</ref>}}
  
* 1. ترس از تکفیر کج‌فهمان و تحجرگرایان.
+
==صفات اخلاقی==
  
* 2. با این روش قصد داشت مطالب حکمت و دقایق معرفت از دسترس افکار منحرف به دور باشد.<ref> فصلنامه مشکوه، ش 43، ص 112 و 111.</ref>
+
این حکیم فرزانه در [[حکمت]] عملی‌‌ و [[اخلاق]] فردی ممتاز بود و به همراهی حکمت نظری با [[تهذیب نفس|تهذیب اخلاق]]، تأکید داشت و حکمت بدون تهذیب را باعث گمراهی و ضلالت می‌‌دانست. او به دستورها و فرایض دینی به عنوان «آداب سیر و سلوک» بسیار اهمیت می‌‌داد. به [[قرآن]] علاقه‌ای بسیار عمیق داشت؛ به طوری که هر شب نصف قرآن را [[تلاوت قرآن|تلاوت]] می‌‌کرد. آن اندازه می‌‌خوابید که برای پرداختن به کارهایش تجدید قوا کرده باشد و غذا به اندازه‌ای می‌‌خورد که توان تحقیق و کارهای دیگرش را داشته باشد.<ref> فصلنامه مشکوه، ش ۴۳، ص ۱۱۳ و ۱۱۲.</ref>
  
شاهد بر این مدعا، جریان رویای شاگردش (ملاصدرا) است: وی استاد گرانقدرش را در خواب دید، و از آزار مردم شکوه کرد و از استاد پرسید: با آن که مذهبی غیرمذهب شما ندارم، چرا مردم شما را می‌‌ستایند و مرا تکفیر می‌‌کنند؟ استاد در جواب گفت: من حقایق حکمت را آن چنان نوشتم که دانشوران نیز از درکش ناتوانند و جز مردان این راه، کسی نمی‌‌تواند آن را بفهمد؛ ولی تو مطالب فلسفی را چنان روان نوشتی که حتی افراد بی‌سواد آن را می‌‌فهمند و بدین جهت، تکفیرت می‌‌کنند.<ref> قصص العلما، ص 335.</ref>
+
اغلب اوقات، به [[ذکر]] خدا و [[تزکیه نفس]] مشغول بود و شب‌ها در حال [[تهجد]]. اهمیت زیادی به ادای [[نافله های شبانه روز|نوافل]] می‌‌داد و هیچ یک از نوافل را ترک نمی‌‌کرد و این وضع را از سن بلوغ تا زمان وفات ادامه داد.<ref> فلاسفه شیعه، ص ۴۰۹.</ref>
  
'''تألیفات'''
+
میرداماد از دوستان [[شیخ بهایی]] بود. روزی این دو عالم بزرگوار، همراه یکی از شاهان [[صفویه|صفوی]]، سوار بر اسب از شهر خارج شدند. میرداماد، برخلاف شیخ بهایی، تنومند و چاق بود. به همین جهت، اسب میرداماد آهسته‌تر حرکت می‌‌کرد؛ در نتیجه بین او و شیخ بهایی فاصله افتاد. شاه صفوی برای آزمایش دوستی و صمیمیت آن دو، نخست نزد میرداماد رفت و گفت: شیخ بهایی جلوتر از ما حرکت می‌‌کند، معلوم است به ما اعتنا نمی‌‌کند و فرد مغروری است! میرداماد در جواب فرمود: این طور نیست؛ بلک علتش این است که آن اسب از این که عالمی‌‌ مانند او را حمل می‌‌کند به وجد آمده و به سرعت حرکت می‌‌کند. آن گاه شاه خود را به شیخ بهایی رساند و به او گفت: میرداماد از ما عقب‌تر است؛ مثل این که به ما اعتنا نمی‌‌کند یا خودش را از شما بالاتر می‌‌پندارد! شیخ بهایی فرمود: آن اسب که یواش‌تر حرکت می‌‌کند و عقب مانده، حق دارد؛ زیرا دریایی از علم را حمل می‌‌کند و سپس در اوصاف میرداماد صحبت‌هایی کرد؛ شاه صفوی از خلوص و [[تواضع]] این دو دانشمند، شگفت زده شد و آنان را ستود.<ref> ماهنامه حوزه، ش ۲۸، ساله پنجم، دفتر تبلیغات اسلامی، ص ۵۰، ریحانه الأدب، ص ۵۹؛ فوائد الرضویه، ص ۴۲۳.</ref>
  
میرداماد در علوم عقلی (ریاضی، هیئت، فلسفه و کلام) و نقلی (فقه، اصول و حدیث) از دانشمندان نام‌آور به شمار می‌‌رفت؛ برخی از آثار ارزشمند و متنوع او، بدین قرار است:
+
==وفات و مدفن==
  
* 1. قبسات؛ مهمترین کتاب اوست که به شرح یکی از مهمترین مباحث فلسفی یعنی حدوث و قدم عالم پرداخته است.
+
در سال ۱۰۴۰ ق. شاه صفی جهت زیارت [[عتبات عالیات]] عازم [[عراق]] شد؛ وی از میرداماد خواست که در این سفر، همراه او باشد. میرداماد که عاشق [[اهل البیت|اهل بیت]] بود و نمی‌‌توانست به راحتی از کنار این پیشنهاد بگذرد، قبول کرد. در بین راه، دانشور کهنسال شیعه، سخت مریض شد و در مسیر [[کربلا]] به [[نجف]] دار فانی را وداع گفت. پیکر پاکش را به نجف اشرف منتقل نموده و در جوار مرقد مطهر [[امام علی علیه السلام|امیرمومنان علی]] علیه‌السلام‌‌ دفن کردند.<ref> شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، ص ۵.</ref>
  
* 2. الایقاضات؛ در مسئله جبر و اختیار.
+
==پانویس==
 +
<references />
  
* 3. صراط المستقیم؛ در فلسفه.
+
==منابع==
  
* 4. الافق المبین؛ در [[فلسفه]] و [[عرفان]].
+
*علی مراد کیانی، "سید محمدباقر میرداماد؛ معلم ثالث" از کتاب [[گلشن ابرار (کتاب)|گلشن ابرار]]، جلد ۴، صفحه ۱۴۰.
 +
*انجمن مفاخر فرهنگی، [[اثر آفرینان (کتاب)|اثر آفرینان]]، ج۵، ص۳۲۵.
  
* 5. الحبل المتین؛ در فلسفه.
+
[[رده:علمای قرن یازدهم]]
 
+
[[رده:عارفان]]
* 6. جذوات؛ در فلسفه و علم حروف.
+
[[رده:فیلسوفان]]
 
+
[[رده:مفسرین قرآن]]
* 7. تقویم الایمان؛ در اثبات وجود خدا و صفات باری تعالی.
+
[[رده:متکلمان]]
 
 
* 8. شارح النجاه؛ در فقه.
 
 
 
* 9. الرواشح السماویه فی شحرا الحادیث الامامیه؛ در حدیث.
 
 
 
* 10. رساله‌ای در تولی و تبری؛ جهت‌گیری‌های میرداماد درباره مذهب شیعه است.
 
 
 
* 11. خلسه الملکوتیه.
 
 
 
* 12. الجمع والتوفیق بین رایی الحکیمین؛ در حدوث عالم.
 
 
 
* 13. رساله فی حدیث العالم ذاتا و قدمه زماناً؛ این رساله در حاشیه قبسات چاپ شده است.
 
 
 
* 14. اللوامع الربانیه فی رد شبه النصرانیه.
 
 
 
* 15. رساله فی تحقیق مفهوم الوجود.
 
 
 
* 16. رساله فی المنطق.
 
 
 
* 17. السبع الشداد؛ درباره چند علم.
 
 
 
* 18. سدره المنتقی، در تفسیر [[قرآن]] ([[سوره حمد]]، [[سوره جمعه]] و [[سوره منافقون]]).
 
 
 
* 19. رساله فی خلق الاعمال.
 
 
 
* 20. نبراس الضیاء؛ در معنی «بداء».
 
 
 
* 21. عیون المسائل.
 
 
 
* 22. تفسیر قرآن.
 
 
 
* 23. شرح استبصار؛ در [[حدیث]].
 
 
 
'''گرایش‌های عرفانی'''
 
 
 
میرداماد افزون بر تکیه کردن به برهان و استدلال، گرایش‌های عرفانی نیز داشت؛ به طوری که روح اشراق بر افکارش غلبه داشته و سیر روحی‌اش در راه [[عرفان]] بود. وی خاطره‌ای درباره خلسه‌هایش نقل می‌‌کند که بیانگر این عوالم است:
 
 
 
...در یکی از روزهای ماه خدا... پس از نماز عصر، هنگامی‌‌ که روی به قبله نشسته بودم و دعاهای پس از [[نماز]] را می‌‌خواندم، ناگهان خوابی بسیار سبک، مانند خلسه، مرا فراگرفت. در آن حال، نوری رخشان و سرشار از شکوه در برابرم آشکار شد؛ نور چون پیکر انسانی می‌‌نمود که بر پهلوی راست خفته باشد. در پشت این پیکر نورانی، نوری دیگر می‌‌درخشید، با شکوه فزون‌تر و پرتو فراوان‌تر که چون انسانی نشسته می‌‌نمود.
 
 
 
گویا به خاطرم گذشت یا کسی مرا آگاه کرد که فرد آرمیده، سرور ما امیرمومنان علیه‌السلام‌‌ و آن که پشت سر وی نشسته، سالار ما [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله‌‌ است. من در برابر آن که آرمیده می‌‌نمود، بر زانوان نشسته بودم. در این هنگام، واپسین فرستاده آفریدگار به من نگریست و در حالی که دست مبارکش را بر پیشانی، گونه و محاسنم می‌‌کشید، لبخند زد. گویا با این کار اندوهم را از میان می‌‌برد، بیماری دلم را درمان می‌‌کرد و مرا به سرآمدن روزهای تلخ مژده می‌‌داد!
 
 
 
در آن هنگام، چنان دیدم دعایی که به خاطر داشتم، نزد پیامبر بر زبانم می‌‌رانم. رسول خدا صلی الله علیه و آله‌‌ فرمود: چنین بخوان: محمد رسول الله صلی الله علیه و آله‌‌ أمامی‌‌ و فاطمه بنت رسول الله علیهاالسلام فوق رأسی و امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب وصی رسول الله صلی الله علیه و آله‌‌ عن یمینی والحسن والحسین و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و علی والحسن والحجه المنتظر ائمتی صلوات الله و سلامه علیهم عن شمالی و أبوذر و سلمان و مقداد و حذیفه و عمار و اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله‌‌ من ورائی والملائکه علیهم‌السلام حولی و الله ربی تعالی شأنه و تقدست أسماوه محیط بی و حافظی و حفیظی والله من روائهم محیط، بل هو قرآن مجید، فی لوح محفوظ، فالله خیر حافظاً و هو ارحم الراحمین.
 
 
 
چون دعا را ـ چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله‌‌ آموزش داد ـ به پایان رساندم، حضرت فرمود: دیگر بار بخوان. دیگر بار خواندم. پیامبر پیوسته فرمان می‌‌داد و من دعا را تکرار می‌‌کردم تا آن که نیک به خاطر سپردم. در این هنگام، به خود آمدم و آن حالت از میان رفت؛ حالتی که تا روز رستاخیر برای از کف دادنش افسوس می‌‌خورم!<ref> سایه اشراق، ص 3 و 52؛ فوائد الرضویه، ص 424.</ref>
 
 
 
'''صفات اخلاقی'''
 
 
 
حکیم فرزانه در حکمت علمی‌‌ و اخلاقی فردی، ممتاز بود و به همراهی [[حکمت نظری]] با [[تهذیب اخلاق]]، تأکید داشت و حکمت بدون تهذیب را باعث گمراهی و ضلالت می‌‌دانست. او به دستورها و فرایض دینی به عنوان «آداب سیر و سلوک» بسیار اهمیت می‌‌داد. به [[قرآن]] علاقه‌ای بسیار عمیق داشت؛ به طوری که هر شب نصف قرآن را تلاوت می‌‌کرد. آن اندازه می‌‌خوابید که برای پرداختن به کارهایش تجدید قوا کرده باشد و غذا به اندازه‌ای می‌‌خورد که توان تحقیق و کارهای دیگرش را داشته باشد.<ref> فصلنامه مشکوه، ش 43، ص 113 و 112.</ref>
 
  
اغلب اوقات، به ذکر خدا و [[تزکیه نفس]] مشغول بود و شب‌ها در حال تهجد. اهمیت زیادی به ادای نوافل می‌‌داد و هیچ یک از نوافل را ترک نمی‌‌کرد و این وضع را از سن بلوغ تا زمان وفات ادامه داد.<ref> فلاسفه شیعه، ص 409.</ref>
+
==پیوندهای مفید==
  
'''تواضع'''
+
*[http://ensani.ir/fa/article/156825 نگاهی به زندگی، شخصیت و مکتب صدرالمتألهین؛ قسمت سوم: صدرا و میرداماد]
  
یکی از سجایای اخلاقی میرداماد چنین است که وی از دوستان [[شیخ بهایی]] بود. روزی این دو عالم بزرگوار، همراه یکی از شاهان صفوی، سوار بر اسب از شهر خارج شدند. میرداماد، برخلاف شیخ بهایی، تنومند و چاق بود. به همین جهت، اسب میرداماد آهسته‌تر حرکت می‌‌کرد؛ در نتیجه بین او و شیخ بهایی، فاصله افتاد، شاه صفوی برای آزمایش دوستی و صمیمیت آن دو، نخست نزد میرداماد رفت و گفت: شیخ بهایی جلوتر از ما حرکت می‌‌کند، معلوم است به ما اعتنا نمی‌‌کند و فرد مغروری است! میرداماد در جواب فرمود: این طور نیست؛ بلک علتش این است که آن اسب از این که عالمی‌‌ مانند او را حمل می‌‌کند به وجد آمده و به سرعت حرکت می‌‌کند.
+
[[رده: مقاله های مهم]]
 
+
{{سنجش کیفی
آن گاه شاه خود را به شیخ بهایی رساند و به او گفت: میرداماد از ما عقب‌تر است؛ مثل این که به ما اعتنا نمی‌‌کند یا خودش را از شما بالاتر می‌‌پندارد! شیخ بهایی فرمود: آن اسب که یواش‌تر حرکت می‌‌کند و عقب مانده، حق دارد؛ زیرا دریایی از علم را حمل می‌‌کند و سپس در اوصاف میرداماد صحبت‌هایی کرد؛ شاه صفوی از خلوص و تواضع این دو دانشمند، شگفت زده شد و آنان را ستود.<ref> ماهنامه حوزه، ش 28، ساله پنجم، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 50، ریحانه الأدب، ص 59؛ فوائد الرضویه، ص 423.</ref>
+
|سنجش=شده
 
+
|شناسه= خوب
'''وفات و مدفن'''
+
|عنوان بندی مناسب= خوب
 
+
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
در سال 1040 ق. شاه صفی جهت [[زیارت]] عتبات عالیات عازم [[عراق]] شد؛ وی از میرداماد خواست که در این سفر، همراه او باشد. میرداماد که عاشق اهل بیت بود و نمی‌‌توانست به راحتی از کنار این پیشنهاد بگذرد، قبول کرد. در بین راه، دانشور کهنسال شیعه، سخت مریض شد و مسیر [[کربلا]] به [[نجف]] دار فانی را وداع گفت. پیکر پاکش را به نجف اشرف منتقل و در جوار قبر امیرمومنان علی علیه‌السلام‌‌ دفن کردند.<ref> شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، ص 5.</ref>
+
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 
+
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
==پانویس ==
+
|جامعیت= خوب
<references />
+
|رعایت اختصار= خوب
===منبع===
+
|سیر منطقی= خوب
 
+
|کیفیت پژوهش= خوب
علي‌مراد كياني, تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 4، صفحه 140
+
|رده= دارد
[[رده:علمای قرن یازدهم]]
+
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۲۱

میر برهان‌الدین محمدباقر استرآبادی (۹۶۹-۱۰۴۰ ق) مشهور به «میرداماد»، فقیه، متکلم و فیلسوف برجسته شیعه در قرن ۱۱ هجری و نوه محقق ثانی است. میرداماد در زمینه‌های مختلف علوم اسلامی، دارای آثار ارزشمندی مانند «الرواشح السماویه» است و در ابواب مختلف فقه و اصول، و به ویژه حکمت و فلسفه متبحر و صاحب‌نظر بود؛ به طوری که او را «معلم ثالث» خوانده‌اند. ملاصدرای شیرازی از معروفترین شاگردان اوست.

نام کامل میر محمدباقر استرآبادی
زادروز ۹۶۹ قمری
زادگاه استرآباد
وفات ۱۰۴۰ قمری
مدفن نجف

Line.png

اساتید

عبدالعالی بن علی کرکی، حسین بن عبدالصمد عاملی، سید علی بن حسین موسوی عاملی،...

شاگردان

ملاصدرا، ملا محسن فیض کاشانی، ملا خلیل قزوینی، ملا عبدالرزاق لاهیجی،...

آثار

الرواشح السماویه، قبسات، الایقاضات، صراط المستقیم، الحبل المتین، تقویم الایمان، شرح استبصار،...

ولادت و خاندان

میر برهان‌الدین محمدباقر استرآبادی، مشهور به «میرداماد»، در نیمه دوم قرن دهم هجری در استرآباد (گرگان) استان گلستان پا به عرصه حیات گذاشت. صاحب کتاب «نخبة المقال فی اسماء الرجال»، تولد وی را سال ۹۶۹ ق. ذکر کرده است.[۱]

پدرش، سید شمس‌الدین محمد حسینی استرآبادی از شاگردان محقق کرکی (محقق ثانی) و داماد او بود و نسبش به امام حسین علیه‌السلام‌‌ می‌‌رسد. عنوان استرآبادی ظاهرا به دلیل انتساب پدرانش به «استرآباد» بوده و خود وی در استرآباد به دنیا نیامده است. از آنجا که پدرش، داماد محقق ثانی بود، به «میرداماد» معروف شد که بعدا این لقب به میر محمدباقر نیز داده شد.[۲]

تحصیل و اساتید

میر محمدباقر در ابتدا به سمت توس هجرت کرد و در پرتو آستان قدس رضوی، به فراگیری دانش پرداخت و علوم دینی را نزد سید علی فرزند ابی‌الحسن موسوی عاملی و دیگر اساتید آن دیار آموخت.[۳] همچنین علوم فلسفه و ریاضیات را در دوران حضورش در توس آموخت. میر محمدباقر سپس راه قزوین پیش گرفت. قزوین در آن زمان، پایتخت «دولت صفویه» بود و دانشمندان زیادی در آن شهر مشغول تحقیق و تدریس بودند؛ وی نیز به تدریس علوم دینی پرداخت. در سال ۹۸۸ ق. دوباره به خراسان آمد و تا سال ۹۹۳ ق. در آن دیار ماندگار شد و سپس به کاشان مهاجرت کرد. میر محمدباقر از محضر علمای بزرگی کسب فیض کرد؛ از جمله:

  • شیخ عبدالعالی بن علی بن عبدالعالی کرکی (متوفی ۹۹۳ ق)، (دایی میر محمدباقر).
  • شیخ عزالدین حسین بن عبدالصمد عاملی (متوفی ۹۸۴ ق)، (پدر شیخ بهایی)؛ وی که از علمای بزرگ منطقه جبل عامل و از شاگردان معروف شهید ثانی بود، چون در ایران مذهب تشیع رسمیت یافته و محل امنی برای شیعیان بود به ایران مهاجرت کرد؛ که بعدا در قزوین، «شیخ الاسلام» دولت صفوی شد.
  • سید نورالدین علی بن الحسین موسوی عاملی؛ وی از شاگردان شهید ثانی بود که به ایران مهاجرت کرد.
  • علی بن ابی الحسن عاملی.
  • تاج‌الدین حسین صاعد بن شمس‌الدین توسی.
  • میر فخرالدین محمد حسینی سماک استرآبادی (۹۱۸ـ۹۸۴ ق)؛ وی مهمترین استاد میرداماد در علوم عقلیه بود.

تدریس و شاگردان

معمولاً در بین اهل علم رسم این است که طلاب و دانشجویان، «استاد» را انتخاب می‌‌کنند؛ ولی روش حکیم فرزانه میر محمدباقر این بود که او شاگردانش را پس از قبولی در امتحان انتخاب می‌‌کرد. به عبارت دیگر، روش او با روش دیگران مغایرت داشت؛ زیرا آن‌ها نخست شاگرد را آزمایش نمی‌‌کردند بلکه در حین تحصیل، به توانایی او پی می‌‌بردند و اگر می‌‌فهمیدند معلوماتش آن قدر نیست که از آن درس استفاده کند، وی را نزد استاد دیگری می‌‌فرستادند.[۴] از جمله شاگردان وی عبارتند از:

  • صدرالدین محمد شیرازی معروف به ملاصدرا، (متوفی ۱۰۵۰ ق)؛ وی از مشاهیر فلسفه اسلامی‌‌ و موسس «حکمت متعالیه» است. مهمترین اثر او، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه نام دارد.
  • حکیم ملا عبدالرزاق لاهیجی (متوفی ۱۰۷۱ ق).
  • ملا محسن فیض کاشانی (متوفی ۱۰۹۱ ق). صاحب: الوافی در حدیث، محجة البیضاء در اخلاق و الصافی در تفسیر.
  • حکیم قطب‌الدین لاهیجی (متوفی ۱۰۷۵ ق).
  • سید احمد علوی عاملی.
  • ملا خلیل قزوینی (۱۰۰۱ـ۱۰۸۹ ق).
  • علی نقی کمره‌ای، شاعر (متوفی ۱۰۲۹ ق).
  • نظام‌الدین امیر احمد بن زین‌العابدین عاملی.
  • محمدتقی بن ابی الحسن حسینی استرآبادی.
  • عبدالغفار بن محمد بن یحیی گیلانی.
  • امیر فضل‌الله استرآبادی.
  • دوست علی بن محمد.
  • عادل بن مراد اردستانی.
  • شمس‌الدین محمد گیلانی (شمسای گیلانی).
  • میرزا شاهرخ بیگار.
  • محمدحسین حلبی.
  • عبدالمطلب بن یحیی طالقانی.
  • ابوالفتح گیلانی.
  • میر منصور گیلانی.
  • شیخ عبدالله سمنانی.
  • محمدحسن زلالی خوانساری.
  • شیخ محمد گنابادی.
  • حسین بن محمد حسینی آملی (سلطان العلما).

آثار و تألیفات

میرداماد در علوم عقلی (ریاضی، هیئت، فلسفه و کلام) و نقلی (فقه، اصول و حدیث) از دانشمندان نام‌آور به شمار می‌‌رفت؛ برخی از آثار ارزشمند و متنوع او، بدین قرار است:

  1. قبسات؛ مهمترین کتاب اوست که به شرح یکی از مهمترین مباحث فلسفی یعنی حدوث و قدم عالم پرداخته است.
  2. الایقاضات؛ در مسئله جبر و اختیار.
  3. صراط المستقیم؛ در فلسفه.
  4. الافق المبین؛ در فلسفه و عرفان.
  5. الحبل المتین؛ در فلسفه.
  6. جذوات؛ در فلسفه و علم حروف.
  7. تقویم الایمان؛ در اثبات وجود خدا و صفات باری تعالی.
  8. شارح النجاه؛ در فقه.
  9. الرواشح السماویه فی شرح الاحادیث الامامیه؛ در حدیث.
  10. رساله‌ای در تولی و تبری؛ جهت‌گیری‌های میرداماد درباره مذهب شیعه است.
  11. خلسه الملکوتیه.
  12. الجمع والتوفیق بین رایی الحکیمین؛ در حدوث عالم.
  13. رساله فی حدوث العالم ذاتا و قدمه زماناً؛ این رساله در حاشیه قبسات چاپ شده است.
  14. اللوامع الربانیه فی رد شبه النصرانیه.
  15. رساله فی تحقیق مفهوم الوجود.
  16. رساله فی المنطق.
  17. السبع الشداد؛ درباره چند علم.
  18. سدرة المنتقی، در تفسیر قرآن (سوره حمد، سوره جمعه و سوره منافقون).
  19. رساله فی خلق الاعمال.
  20. نبراس الضیاء؛ در معنی «بداء».
  21. عیون المسائل.
  22. تفسیر قرآن.
  23. شرح استبصار؛ در حدیث.

وضعیت علمی ‌‌در عصر میرداماد

هنگامی ‌‌که انحطاط و سقوط سیاسی و اجتماعی بر نواحی دنیای اسلام سایه افکنده و آفاق آن در تاریکی شدیدی فرورفته بود، برخی از نقاط جهان اسلام همچنان با نور معرفت، فرهنگ و علوم اسلامی‌‌ منور بود. «ایران» و «جبل عامل» مهمترین مراکز دنیای اسلام بودند و از این دو مرکز، علوم اسلامی‌‌ در تمام رشته‌ها رشد و گسترش می‌‌یافت. هر چند ایران نیز در حال جنگ با عثمانی و درگیری‌های داخلی بود؛ اما چون حکومت آن شیعی بود، علمای شیعه در امان بودند. لذا مردانی بزرگ در این دوره پا به عرصه میدان علم و دانش گذاشتند که جهان اسلام از وجود آن‌ها بهره‌مند گردید. آنان قافله سالاران علم و ادب بودند. در این میان، عده‌ای از علمای شیعه در کلیه رشته‌های معارف و فنون، درخشیدند که نسل‌های بعد از ثمرات و آثار علمی ‌‌آن‌ها بهره‌مند شدند. یکی از آنان، میرداماد است که از پیشوایان حکمت، فلسفه و حدیث بود.[۵]

توجه میرداماد به فلسفه و کلام، به هیچ وجه مانع از پرداختن او به احادیث نشد؛ بلکه وی برای اولین بار کوشید تا با شرح احادیث، استفاده بیشتری از معارف اهل بیت علیهم‌السلام در دانش‌های رایج حوزه‌ها ارائه دهد. از برخی آثار حدیثی میرداماد چنین بدست می‌‌آید که وی تخصص زیادی در احادیث داشته است؛ در عین حال، باید توجه کرد که اگر او را به این جهت، «اخباری» بدانیم، نباید با اخباری‌هایی که ضد فلسفه و کلام بوده‌اند، اشتباه بگیریم.

تشیع در قرن دوم و سوم هجری دارای دو گرایش متفاوت بود:

  • الف) «مکتب قم» که به احادیث توجه زیادی داشت.
  • ب) «مکتب بغداد» که به مباحث عقلی توجه بیشتری داشت.

این دو جریان در زمان شیخ مفید (متوفی ۴۱۳ ق) و شیخ طوسی (متوفی ۴۶۰ ق) با یکدیگر تلفیق شد؛ سپس اصل این جریان به «شیعه اصولی» نامیده شد و بر حوزه‌های علمیه شیعه در عراق غلبه کرد و در بعد فقهی آن به تدریج، فقه عقلی و اجتهادی پدید آمد و کمتر به آثار حدیثی توجه کرد.

با این همه، در برخی از محافل شیعی توجه به حدیث، ولو به شکل ضعیف، ادامه یافت و این وضعیت باعث شد که شماری از آثار حدیثی شیعه در طول قرن‌ها از بین برود. در این ارتباط، تحول مهمی‌‌ در دوره میانی صفوی ایجاد شد و علمای شیعه به تدریج به متون حدیثی روی آوردند. البته این نوع حدیث‌گرایی، با فلسفه و کلام پیوند کامل داشت؛ از این رو، میرداماد کتاب الرواشح السماویه را در شرح و تعلیق کافی نوشت. و این روش پس از وی توسط شاگردش، ملاصدرا و افرادی مانند محمدتقی مجلسی دنبال شد.[۶]

میرداماد برای تدریس «حکمت»، واژه‌ها و اصطلاحاتی وضع کرد که افراد عادی از آن چیزی نمی‌‌فهمیدند؛ در واقع میرداماد از حیث بکار بردن زبان مخصوص علمی، پیرو مکتبی بود که سه هزار سال قبل از او، توسط دانشمندان مصری ابداع شده بود. وضع این نوع کلمات از سوی میرداماد، سبب شد که امروز، محققان ایرانی به آن اصطلاحات آشنایی نداشته باشند.[۷] علت این که وی مباحث حکمت را با اسلوبی دشوار و غامض می‌‌نوشته چنین بیان شده است: یکی ترس از تکفیر کج‌فهمان و تحجرگرایان. و دیگر اینکه با این روش قصد داشت مطالب حکمت و دقایق معرفت از دسترس افکار منحرف به دور باشد.[۸] شاهد بر این مدعا، جریان رویای شاگردش (ملاصدرا) است: وی استاد گرانقدرش را در خواب دید، و از آزار مردم شکوه کرد و از استاد پرسید: با آن که مذهبی غیرمذهب شما ندارم، چرا مردم شما را می‌‌ستایند و مرا تکفیر می‌‌کنند؟ استاد در جواب گفت: من حقایق حکمت را آن چنان نوشتم که دانشوران نیز از درکش ناتوانند و جز مردان این راه، کسی نمی‌‌تواند آن را بفهمد؛ ولی تو مطالب فلسفی را چنان روان نوشتی که حتی افراد بی‌سواد آن را می‌‌فهمند و بدین جهت، تکفیرت می‌‌کنند.[۹]

مقام علمی

میرداماد از علمای برجسته قرن یازدهم و از بزرگان فلاسفه و حکمای اسلامی ‌‌بود. اسکندر بیگ منشی ـ که معاصر میرداماد بود ـ در کتاب «تاریخ عالم آرای عباسی»، او را چنین وصف می‌‌کند: «در علوم معقول و منقول، سرآمد روزگار خود و جامع کمالات صوری و معنوی، کاشف دقائق انفسی و آفاقی بود. در اکثر علوم حکمیه و فنون غریبه و ریاضی و فقه و تفسیر و حدیث، درجه علیا یافته و فقهای عصر فتاوای شرعیه را به تصحیح آن جناب معتبر می‌‌شمارند».[۱۰]

میرداماد در زمینه علوم اسلامی، دارای آثار ارزشمندی است و در ابواب مختلف فقه و اصول، نیز صاحب نظر بود. لکن آن چه در شخصیت علمی‌‌اش غلبه دارد، مهارت وی در حکمت و فلسفه است؛ به طوری که او را «معلم ثالث» خوانده‌اند.

میرداماد افزون بر تکیه کردن به برهان و استدلال، گرایش‌های عرفانی نیز داشت؛ به طوری که روح اشراق بر افکارش غلبه داشته و سیر روحی‌اش در راه عرفان بود.

نام‌آورترین شاگرد میرداماد یعنی صدرالمتألهین، در اولین عبارتش هنگام بازگویی گفتار معصومان علیهم‌السلام، این گونه استادش را می‌‌ستاید: اخبرنی سیدی و سندی و استادی و استنادی فی المعالم الدینیه والعلوم الالهیه والمعارف الحقه والاصول الیقینیه، السید الاجل الانور العالم المقدس الاطهر، الحکیم الالهی والفقیه الربانی، سید عصره و صفوة دهره، الامیرالکبیر والبدرالمنیر، علامه الزمان و اعجوبه الدوران المسمی ‌‌بمحمد الملقب بباقر الداماد الحسینی قدس الله عقله بالنور الربانی...[۱۱]

میرداماد علاوه بر این که در علوم مذکور شهرت یافته، در فصاحت و بلاغت نیز استاد و خطیبی جامع و پیشوایی مسلم بود؛ به عصر خویش خطیبی کامل؛ به جمعه و جماعت مواظبتی دائم و قاطبه افراد زمان به حضورش حاضر می‌‌شدند.[۱۲]

میرداماد، از دو طریق بر اندیشه‌های بعد از خود، تأثیر گذاشت:

  • الف) با نوشته‌ها و تألیفاتش که بیش از یکصد جلد کتاب و رساله می‌‌باشد.
  • ب) از طریق تربیت شاگردان بسیار که هر کدام آثار باارزشی از خود برجای گذاشته‌اند، همانند «ملاصدرا» که تأثیر عمیقی بر اندیشه‌های فلسفی پس از خویش داشته است.[۱۳]

میرداماد مانند بسیاری از حکما و عرفا که ذوق شعر و شاعری داشته‌اند، به سرودن شعر عربی و فارسی می‌‌پرداخته و به «اشراق» تخلص می‌‌نموده است. مجموعه اشعار او بعدها به نام «دیوان میرداماد» گردآوری شده است. برخی از اشعار آن حکیم برجسته چنین است:

وصف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله‌‌:

ای ختم رسل، دو کون پیرایه تست افلاک، یکی منبر نه پایه تست

گر شخص تو را سایه نیفتد چه عجب تو نوری و آفتاب، خود سایه تست

وصف حضرت علی علیه‌السلام‌‌:

ای در ولایت تو را کعبه صدف معراج تو دوش فخر عالم ز شرف

از مولد تو قبله عالم، کعبه است وز مرقد تواست قبله کعبه، نجف.[۱۴]

صفات اخلاقی

این حکیم فرزانه در حکمت عملی‌‌ و اخلاق فردی ممتاز بود و به همراهی حکمت نظری با تهذیب اخلاق، تأکید داشت و حکمت بدون تهذیب را باعث گمراهی و ضلالت می‌‌دانست. او به دستورها و فرایض دینی به عنوان «آداب سیر و سلوک» بسیار اهمیت می‌‌داد. به قرآن علاقه‌ای بسیار عمیق داشت؛ به طوری که هر شب نصف قرآن را تلاوت می‌‌کرد. آن اندازه می‌‌خوابید که برای پرداختن به کارهایش تجدید قوا کرده باشد و غذا به اندازه‌ای می‌‌خورد که توان تحقیق و کارهای دیگرش را داشته باشد.[۱۵]

اغلب اوقات، به ذکر خدا و تزکیه نفس مشغول بود و شب‌ها در حال تهجد. اهمیت زیادی به ادای نوافل می‌‌داد و هیچ یک از نوافل را ترک نمی‌‌کرد و این وضع را از سن بلوغ تا زمان وفات ادامه داد.[۱۶]

میرداماد از دوستان شیخ بهایی بود. روزی این دو عالم بزرگوار، همراه یکی از شاهان صفوی، سوار بر اسب از شهر خارج شدند. میرداماد، برخلاف شیخ بهایی، تنومند و چاق بود. به همین جهت، اسب میرداماد آهسته‌تر حرکت می‌‌کرد؛ در نتیجه بین او و شیخ بهایی فاصله افتاد. شاه صفوی برای آزمایش دوستی و صمیمیت آن دو، نخست نزد میرداماد رفت و گفت: شیخ بهایی جلوتر از ما حرکت می‌‌کند، معلوم است به ما اعتنا نمی‌‌کند و فرد مغروری است! میرداماد در جواب فرمود: این طور نیست؛ بلک علتش این است که آن اسب از این که عالمی‌‌ مانند او را حمل می‌‌کند به وجد آمده و به سرعت حرکت می‌‌کند. آن گاه شاه خود را به شیخ بهایی رساند و به او گفت: میرداماد از ما عقب‌تر است؛ مثل این که به ما اعتنا نمی‌‌کند یا خودش را از شما بالاتر می‌‌پندارد! شیخ بهایی فرمود: آن اسب که یواش‌تر حرکت می‌‌کند و عقب مانده، حق دارد؛ زیرا دریایی از علم را حمل می‌‌کند و سپس در اوصاف میرداماد صحبت‌هایی کرد؛ شاه صفوی از خلوص و تواضع این دو دانشمند، شگفت زده شد و آنان را ستود.[۱۷]

وفات و مدفن

در سال ۱۰۴۰ ق. شاه صفی جهت زیارت عتبات عالیات عازم عراق شد؛ وی از میرداماد خواست که در این سفر، همراه او باشد. میرداماد که عاشق اهل بیت بود و نمی‌‌توانست به راحتی از کنار این پیشنهاد بگذرد، قبول کرد. در بین راه، دانشور کهنسال شیعه، سخت مریض شد و در مسیر کربلا به نجف دار فانی را وداع گفت. پیکر پاکش را به نجف اشرف منتقل نموده و در جوار مرقد مطهر امیرمومنان علی علیه‌السلام‌‌ دفن کردند.[۱۸]

پانویس

  1. غلامحسین ابراهیمی ‌‌دینانی، ماجرای فکری فلسفی در جهان اسلام، طرح نو، ص ۳۰۱.
  2. علی‌اصغر حلبی، تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلام، اساطیر، تهران، ۱۳۷۳، ص۴۶۱؛ فوائد الرضویه، ص۴۱۹.
  3. فصلنامه مشکوه، ش ۴۳، ص ۹۴؛ میر محمدباقر داماد، قبسات، به اهتمام مهدی محقق، دوم، نشر دانشگاه تهران، ۱۳۶۷، مقدمه، ص ۲۵، به نقل از سایه اشراق، زندگی‌نامه میرداماد، عباس عبیری، گرگان، قم، ۱۳۷۶، ص ۱۷.
  4. هانری کربن، ملاصدرا، صدرالدین شیرازی، جاویدان، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۴۳.
  5. عبدالله نعمه، فلاسفه شیعه، ترجمه سید جعفر غضبان، کتابفروشی ایران، تبریز، ۱۳۴۷، ص ۴۰۸.
  6. رسول جعفریان، تاریخ ایران اسلامی، صفویه از ظهور تا زوال، دفتر چهارم، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، قم، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۲۶۰ و ۲۵۳.
  7. ملاصدرا ـ صدرالدین شیرازی، ص ۴۹-۴۸.
  8. فصلنامه مشکوه، ش ۴۳، ص ۱۱۲ و ۱۱۱.
  9. قصص العلما، ص ۳۳۵.
  10. ریحانه الأدب، ج ۶، ص ۵۸.
  11. جلال‌الدین آشتیانی، شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، نهضت زنان مسلمان، تهران، ۱۳۶۰، ص۵.
  12. محمدباقر، موسوی خوانساری اصبهانی، روضات الجنات، ج ۲، اسماعیلیان، قم، ص ۶۲.
  13. تاریخ ایران اسلامی‌‌ دفتر چهارم، صفویه از ظهور تا زوال، ص ۲۵۲.
  14. میرداماد، دیوان اشعار، به نقل از سایه اشراق، ص ۷۰.
  15. فصلنامه مشکوه، ش ۴۳، ص ۱۱۳ و ۱۱۲.
  16. فلاسفه شیعه، ص ۴۰۹.
  17. ماهنامه حوزه، ش ۲۸، ساله پنجم، دفتر تبلیغات اسلامی، ص ۵۰، ریحانه الأدب، ص ۵۹؛ فوائد الرضویه، ص ۴۲۳.
  18. شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، ص ۵.

منابع

  • علی مراد کیانی، "سید محمدباقر میرداماد؛ معلم ثالث" از کتاب گلشن ابرار، جلد ۴، صفحه ۱۴۰.
  • انجمن مفاخر فرهنگی، اثر آفرینان، ج۵، ص۳۲۵.

پیوندهای مفید