ملا محمدتقی برغانی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۵ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۵۴ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (اضافه کردن رده)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 3، صفحه 134

نویسنده: محمدابراهيم احمدي

ملا محمدتقی برغانی (شهید ثالث)

ملا محمدتقی برغانی در روستای «برَغان»[۱] كرج به دنیا آمد [۲] او فرزند «ملا محمد ملائكه» از بزرگان حوزه علمیه قزوین بود. مقام علمی و معنوی ملا محمد، وی را به مرجعیت دینی رساند به طوری كه با علمای اخباری همانند «ملا خلیل قزوینی» و «شیخ یوسف بحرانی» مناظرات علمی ترتیب داد. «تحفه الابرار» و «الدرّ الثمین» از آثار اوست.[۳]

مراحل تحصیل

محمدتقی به تشویق پدر، به تحصیل علوم دینی می‌پردازد. «وی تحصیلات مقدماتی و مقداری از فقه و اصول را در نزد دانشمندان قزوین به پایان برده و آن گاه رهسپار قم می‌شود. در آنجا در حوزه درسی علامه محقق میرزای قمی حضور یافته و سپس به اصفهان می‌رود و از بزرگان این شهر، حكمت و كلام را فرامی‌گیرد. بالاخره به كربلا می‌آید و چند سالی در درس «صاحب ریاض» شركت جسته و بعد به ایران (تهران یا قزوین) بازمی‌گردد».[۴]

استادان

  • 1. پدرش ملا محمد ملائكه (متوفی: 1200 هـ.ق)؛
  • 2. ملا آقا بیدآبادی (متوفی: 1197 هـ.ق)؛
  • 3. ملا علی نوری (متوفی: 1246 هـ.ق)؛
  • 4. آقا محمدباقر وحید بهبهانی (متوفی: 1205 هـ.ق)؛
  • 5. علامه سید علی طباطبایی اصفهانی حائری، معروف به «صاحب ریاض» (متوفی: 1231 هـ.ق)؛
  • 6. میرزا ابوالقاسم گیلانی قمی، معروف به «میرزای قمی» و «صاحب قوانین» (متوفی: 1231 هـ.ق)؛[۵]
  • 7. علامه شیخ جعفر كاشف الغطاء (متوفی: 1228 هـ.ق)؛
  • 8. سید محمد طباطبایی، معروف به «سید محمد مجاهد» (متوفی: 1242 هـ.ق).[۶]

محمدتقی برغانی درباره شیخ جعفر كاشف الغطاء می‌گوید: «روزی مرحوم شیخ جعفر كاشف الغطاء وارد قزوین شد، وقت خواب فرارسید و همه خوابیدند و من هم در گوشه آن باغ خوابیدم. چون پاسی از شب گذشت، شنیدم شیخ مرا صدا می‌زند و می‌گوید: «برخیز و نماز شب به جای آر» عرض كردم: «بلی برمی‌خیزیم» شیخ رد شد و من دوباره خوابیدم. ناگهان صدایی به گوشم خورد؛ به دنبال آن روانه شدم. وقتی به نزدیك جایی كه سروصدا می‌آمد رسیدم، دیدم جناب شیخ به تضرع و گریه و مناجات مشغول است و صدای ایشان چنان در من اثر گذاشت كه از آن شب تاكنون كه 25 سال می‌گذرد، هر شب برمی‌خیزم و به مناجات مشغول می‌شوم».[۷]

اجتهاد

محمدتقی پس از اتمام تحصیلات در عراق، به تهران می‌آید. ورود او به پایتخت و تشكیل جلسات علمی، موجب شهرت وی می‌شود. عده‌ای از مردم برای آگاهی از رتبه فقهی ملا محمدتقی، از محضر گرانقدر «میرزا قمی» چنین سؤال كردند: به نظر حضرت عالی آیا حاج ملا محمدتقی مجتهد است یا نه؟ میرزای قمی فرمود: میان من و ایشان ملاقاتی صورت نگرفته است، شما از وی درباره مسئله‌ای سؤال كنید تا ایشان فتوای در آن مسئله را بر اساس قانون استدلال، به انجام برساند. سپس آن نوشته را نزد من بیاورید تا بدانم كه وی قابل استنباط احكام شرعیه هست یا نه؟ سرانجام از ملا محمدتقی برغانی در خصوص مسئله‌ای فقهی، استفتاء می‌كنند و ایشان نیز در رساله‌ای كوچك، پاسخ آن را با استدلال بیان می‌كند... برغانی به عراق می‌رود و از استادش، آقا سید علی طباطبایی، اجازه اجتهاد می‌گیرد. بدین ترتیب، اجتهاد ملا محمدتقی بر همگان ثابت می‌شود.[۸]

مشایخ اجازه

  • 1. شیخ جعفر كاشف الغطاء؛
  • 2. صاحب ریاض؛
  • 3. سید محمد مجاهد.[۹]

شهید ثالث در متن اجازه‌‌نامه‌ای كه به شاگردش «تنكابنی» داده، اسامی مشایخ اجازات خود را همین سه نفر معرفی كرده است.[۱۰] برخی میرزای قمی را به مشایج اجازه شهید ثالث افزوده‌اند.[۱۱]

حوزه علمیه قزوین

حوزه علمیه قزوین در زمینه تدوین «دائره المعارف فقهی» سهم چشمگیری داشت. پس از برچیده شدن بساط اخباری و تجدید حیات فقه شیعه، در قرن سیزدهم هجری بیش از 40 اثر دائره‌المعارف گونه فقهی نگاشته شده كه حدود نصف این آثار را «مكتب قزوین» به جهان علم تقدیم كرده است.[۱۲] برخی از آثار فقهی خاندان «برغانی» عبارتند از:

  • 1. فقه ملائكه، اثر شیخ ملا محمد ملائكه؛
  • 2. منهج الاجتهاد، اثر ملا محمدتقی برغانی؛
  • 3. موسوعه برغانی، اثر ملا محمدصالح.[۱۳]

سید جمال‌الدین اسدآبادی، مصلح بیدارگر جهان تشیع را می‌توان از ثمرات حوزه علمیه قزوین و از شاگردان فكری خاندان «برغانی» شمرد. نبرد مدرسه فكری قزوین به رهبری خاندان برغانی، انحرافات مذهبی، شیخیه و بابیّه، ستم‌های دربار ایران و استعمار، تجمع زبده‌ترین و مشهورترین علوم عقلی و هجرت مشتاقان فلسفه به سمت قزوین، باعث شهرت این مركز علمی شد.

سید صفدر پدر سید جمال‌الدین كه از استعداد و علاقه فرزند آگاهی داشت، او را همراه خود به قزوین آورد. سید جمال‌الدین در 10 سالگی (1263 یا 1264 هـ.ق) وارد قزوین شد. پدرش به محض ورود به قزوین، همراه فرزندش به محضر ملا محمدتقی برغانی و شیخ محمدصالح می‌رسد. در همین جلسه است كه وی مورد اعجاب و تحسین آن بزرگوار قرار می‌گیرد و محمدتقی برغانی و برادرش حجره‌ای از مدرسه وسیط صالحیه را به آنان می‌دهند تا به تحصیلات حوزوی خود بپردازند.

شیخ محمدعلی، فرزند محمدصالح برغانی ـ كه از دوستان و هم‌شاگردی‌های سید جمال‌الدین در مدرسه صالحیه است ـ تاریخ ورود سید جمال را به قزوین، پیش از 15 ذی القعده سال 1263 هـ.ق یاد كرده است. سید جمال‌الدین در این مدرسه فكری عظیم كه مشحون به روح آزادی‌خواهی و نبرد با استبداد و انحرافات مذهبی بود، پرورش یافت.[۱۴]

مروج ارزش‌ها

زهد، ایمان قوی، توكل شدید، تلاش در جهت ترویج معارف، برآوردن خواسته‌های مردم در حد توان و رسیدگی او به حال مستمندان سبب شد آوازه وی بیشتر شود و مورد توجه و محبت همگان قرار بگیرد.[۱۵]

برغانی به مرجعیت رسید و برای پرورش نیروهای صالح، به تقویت افراد و مراكز مذهبی و علمی پرداخت. حوزه علمیه قزوین با كوشش او به رشد و بالندگی قابل تحسینی رسید. او همچون پدر مجتهدش، شیخ محمد ملائكه برغانی، به نشر فرهنگ تشیع و مسلك اصولی همت ورزید و شاگردان ممتازی را به جامعه شیعی تحویل داد. او بیشتر عمر شریفش را در قزوین سپری كرد. وی استاد بزرگ و فرزانه‌ای برای دانش‌پژوهان آن دیار به شمار می‌آمد.[۱۶]

ستارگان دانش

با این كه ملا محمدتقی برغانی در شهرهای اصفهان، كربلا، نجف، تهران و قزوین به تدریس اشتغال داشت،[۱۷] متأسفانه شرح‌حال‌نگاران به معرفی شاگردان ملا محمدتقی برغانی چندان نپرداخته و در بین شاگردان او، بیشتر از فرزندان وی و میرزا محمد تنكابنی و سید محمدحسین قزوینی یاد كرده‌اند. تنكابنی دارای آثار علمی فراوانی است؛ از جمله «تذكره العلماء» و «قصص العلماء». سید محمدحسین قزوینی برخی از مجلدات كتاب «منهج الاجتهاد» برغانی را استنساخ كرد و بر كتاب «لعان» استادش تعلیقاتی نوشت.[۱۸]

آثار علمی

سیره عملی و همیشگی برغانی این بود كه روزها به امر تدریس، تألیف، ترویج دین، تبلیغ شریعت و هدایت مردم مشغول بود و شب‌ها نیز از نیمه شب تا سحر به مناجات، تهجد، عبادت و گریه می‌پرداخت.[۱۹]

او آشنا به فنون نگارش بود و آثار بسیار ارزشمندی خلق كرد و به یادگار گذاشت، تنكابنی در خصوص آثار او می‌نویسد: «آن زمانی كه در قزوین تحصیل می‌كردم، شهید مشغول به اتمام تألیف این كتاب (منهج الاجتهاد) بودند؛ به طوری كه دید و بازدید، عروسی و عزا همه را ترك كرده بود و به تألیف كتاب «منهج» مشغول بود. مگر روزها به جهت وقت عصر، مقدار دو ساعت به غروب مانده می‌نشستند و به مرافعات اشتغال داشتند و سایر اوقات را به تألیف مشغول بودند».[۲۰]

آثار او عبارتند از:

  • 1. عیون الاصول: وی در این كتاب كه دو جلد است، اشكالات و نقدهایی بر «قوانین» وارد كرده است. او در این باره می‌گوید: «در سفر جهاد، شب‌ها با حاجی ملا احمد نراقی ایرادات مرا در عیون الاصول بر میرزا، عنوان می‌كردیم و با هم گفتگو می‌داشتیم».[۲۱]
  • 2. منهج الاجتهاد: این كتاب كه 24 جلد است، شرح «شرایع الاسلام» و یك دوره فقه استدلالی است كه شامل مباحث فقهی طهارت تا دیات می‌باشد. این اثر نفیس از منابع مهم فقیهان شیعه در تحقیقات فقهی و فتاوای آن‌ها بود. نسخه‌هایی از آن در كتابخانه‌های متعددی موجود است.

«صاحب جواهرالكلام زمانی كه به نگارش كتاب «جهاد» رسید، اسباب و منابع تحقیقی لازم را نداشت؛ زیرا فقها كمتر در باب «جهاد» كتاب و رساله‌ نوشته‌اند. از قضا، ‌محمد آقا فرزند شهید برغانی در نجف اشرف به تحصیل می‌پرداخت؛ لذا شیخ محمدحسن نجفی جلد چهارم منهج الاجتهاد را به رسم عاریه از فرزند فقیه شهید گرفته و در تألیف و تكمیل كتاب جهاد از مباحث فقهی آن استفاده به عمل آورد».[۲۲]

  • 3. ملخص العقائد: درباره علم كلام است.
  • 4. مجالس المتقین: این كتاب درباره مطالب اخلاقی است كه مشتمل بر 50 مجلس می‌باشد. تاریخ نگارش آن سال 1258 هـ.ق است.
  • 6. رساله‌ای در طهارت.
  • 8. رساله‌ای در قضاء نمازها.
  • 9. رساله‌ای در دیات؛ به زبان فارسی.[۲۳]

صلابت دینی

یكی از صفات برجسته انسان‌های صالح و شجاع، مبارزه جدی با مفسدان است. فهرستی از رفتار و گفتار حاج ملا محمدتقی برغانی را در این زمینه مرور می‌كنیم:

الف) امر به معروف و نهی از منكر:

وی در مسئله امر به معروف و نهی از منكر، بسیار جدی بود؛ به نحوی كه از بركت فعالیت‌های وی و برادرش، ملا محمدصالح، شهر قزوین از ناهنجاری‌های اخلاقی و اجتماعی‌ پاكسازی شد و مردم این شهر از دیگر شهرها متدین‌تر شدند.[۲۴]

ب) فعالیت‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی:

برغانی به حكم وظیفه شرعی، در عرصه‌های دیگری چون اجرای حدود شرعی، شركت در جبهه جنگ و مبارزه فرهنگی با مذاهب استعماری نیز فعالیت داشت.

تأثیر انگیزه‌ها

پس از بازگشت علما به تهران، هیچ كسی جرأت نداشت كه مسئله شكست ایران را به خدمت فتحعلی شاه برساند. روزی پادشاه دو سه بار از حاضران می‌پرسد: «كار جنگِ نایب السلطنه به كجا انجامید؟» همه سكوت كردند. برغانی لب به سخن گشود و گفت: «من از جنگ مطلع هستم، ولی لازم است كه به عنوان مقدمه‌چینی، داستانی را به اختصار بازگو كنم. وی پس از بیان داستانی، نتیجه‌گیری كرد كه به سبب عدم خلوص نیت نایب‌السلطنه. ارتش ایران مغلوب شد.[۲۵]

شكسته دلان

بازگشت علما به تهران، همراه با تبلیغات مسموم عناصر خائن و چه بسا شایعه‌سازی از سوی دولت‌های انگلیسی و روسی بود؛ به طوری فتحعلی شاه پس از مغلوب شدن ایران در جنگ، سید محمد مجاهد را مورد بی‌مهری قرار می‌داد. از این رو، سید مجاهد هم به قزوین آمده و در آنجا سكونت اختیار كرد و سرانجام در سال 1242 هـ.ق وفات یافت و پیكر مطهرش در كربلا به خاك سپرده شد.[۲۶]

مجتهد برغانی هم به دلایلی، دگر باره به تهران بازگشت و در آنجا رحل اقامت افكند و با تشكیل جلسات درس و وعظ و اقامه نماز جماعت، به سرعت سرآمد علمای تهران شد؛ لیكن دیری نپایید كه بین او و فتحعلی شاه كدورتی پدید آمد. او ناچار شد به جانب قزوین كوچ كند.[۲۷]

یكی از علمای مشهور و ذی نفوذ قزوین به نام «حاجی ملا عبدالوهاب قزوینی» به استقبال مجتهد برغانی شتافته و در تثبیت و تقویت جایگاه علمی و اجتماعی وی، جدیت ورزید.[۲۸] حضور دوباره برغانی در قزوین، تشكیل جلسات درس، وعظ و مناظره و برخورداری از سجایای اخلاقی، بستر مناسبی برای وی مهیا ساخت.

منادی «ولایت فقیه»

در روزگار ریاست شهید ثالث در تهران، بر اثر بی‌كفایتی فتحعلی شاه قاجار، ولایات شمال ایران به اشغال ارتش روس درمی‌آید. پس از این شكست خفت‌بار (1228 هـ.ق) است كه رقابت انگلستان و فرانسه در ایران شدت پیدا می‌كند؛ به نحوی كه انگلستان در همه امور داخلی كشور دخالت می‌كند. مجتهد برغانی در چنین شرایطی، برای نخستین بار نظریه «ولایت فقیه» را مطرح و حكومت پادشاهی را نامشروع اعلام می‌كند.

فتوای او و قیام خاندان برغانی، با توجه به اوضاع نابسامان مملكت، جرقه امیدی برای یك تحول اساسی بود كه استمرار و تقویت علمی و عملی این اندیشه سیاسی، سلسله قاجار را با دشواری جدیدی مواجه می‌كرد؛ لذا علمای طراز اول تهران از سوی شاه به كاخ گلستان دعوت می‌شوند. سرانجام، جلسه و مذاكرات فقهی در حضور شاه شروع می‌شود و مجتهد آگاه و شجاع برغانی نظریه «رهبری فقیهان در عصر غیبت كبری» را عنوان می‌كند و برای نجات ملت و كشور و رفع نابسامانی‌ها، خواستار سلب اختیار از شاه و شاهزادگان می‌شود.

شیخ محمدصالح نیز در تأیید آرای فقهی برادرش،‌ ادله خود را بیان می‌كند و می‌گوید: «جنگ، ترك مخاصمه و قرارداد صلح، مذاكره با دولت‌های خارجی و... باید به اذن فقیه جامع الشرایط باشد».

گروهی از دانشمندان حاضر در جلسه، سخنان شهید ثالث و برادرش را تأیید و تصدیق می‌كنند؛ ولی شیخ ملا محمدعلی مازندرانی معروف به «جنگلی» ـ كه از مقربان دربار شاه بود ـ به دفاع از مقام سلطنت و نقش رهبری فتحعلی شاه، برمی‌خیزد.

فتحعلی شاه كه از فتوا و حكم شهید ثالث هراسناك شده بود، برای ایمن شدن از این مسئله بهترین راه ممكن را در این دید كه او و برادرانش را به عراق تبعید كند.[۲۹]

شهید ثالث در كتاب‌های زكات، قضا و دیگر كتاب‌های فقهی خود، نظریه ولایت فقیه را مطرح كرده است. او در كتاب «جهاد» می‌نویسد: «در صورتی كه طائفه‌ای از مسلمانان با فرقه‌ای از دشمن قوی، برخورد كردند و یا این كه طائفه‌ای از اهل حق و مسلمانان، مورد حمله و طغیان گروهی از اهل باطل قرار گرفتند و قادر نبودند كه دشمن را دفع كنند مگر با تهیه سرباز و سپاه، در چنین شرایطی... اگر امام علیه‌السلام حاضر باشد، ولی دسترسی به وی برای كسب اجازه مقدور نباشد، در این صورت دستور جهاد و اعلان جنگ و تهیه سپاه بر مجتهد واجب می‌گردد بر اساس نیابت عامه...».[۳۰]

وی در سال 1253 هـ.ق در عصر سلطنت محمدشاه قاجار، در پایان كتاب «ارث» صریحاً حكومت عصر خویش را غیرشرعی و از دولت‌های «ظلمه» دانسته است كه زمام امور و حكومت را غاصبانه به خود اختصاص داده است.[۳۱]

مقابله با فتنه‌ها

در عصر شهید ثالث، جنبش‌های فكری و جریانات انحرافی متعددی در حال شكل‌گیری و گسترش بود كه تأسیس و رشد آن‌ها، مرهون حمایت‌های مختلف عوامل داخلی و خارجی بود. عمده‌ترین مكاتب انحرافی و مذاهب استعماری عصر وی، عبارت بودند از:

  • الف. وهابیت: كه توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی (1115-1206 هـ.ق) تأسیس شد.
  • ب. شیخیه، كه توسط شیخ احمد احسائی (1166-1241 هـ.ق) تأسیس شد.
  • ج. بابیه، كه توسط میرعلی محمد شیرازی (1235-1266 هـ.ق) تأسیس شد.[۳۲]

شهید ثالث نقش ممتازی در مبارزه با شیخیه و بابیه داشت.

شیخ احمد احسایی بحرینی، به سبب روابط صمیمانه‌ای كه با فتحعلی شاه برقرار كرده بود مورد توجه شاه و شاهزادگان و بزرگان حكومت ایران قرار گرفته بود. از سوی دیگر، پادشاه سنی عثمانی از وی پشتیبانی می‌كردند. از این رو، علمای ایران و عراق در برخورد با او، روش «تقیه» را در پیش می‌گرفتند.[۳۳]

شیخ احمد در اواخر عمرش به قزوین آمد و در خانه ملا عبدالوهاب قزوینی میهمان شد و در مدت اقامتش در این شهر، به تدریس و ترویج آرای خود پرداخته و به اقامه نماز جماعت مشغول شد.[۳۴]

حضور پرنفوذ احسائی و اشاعه عقاید انحرافی وی، ‌موجب نگرانی اصولیین و متشرعین شده بود؛ از این رو، صدها نامه از مراكز علمی شیعه به بیت شهید ثالث و برادرش، شیخ محمدصالح برغانی سرازیر می‌شد كه حاكی از سؤال و دادخواهی بود. ملا محمدتقی كه خطر را جدی احساس می‌كند، وارد صحنه پیكار می‌شود. او بهترین راه را تشكیل جلسه مناظره می‌داند؛ لذا از احسایی برای مناظره علمی دعوت به عمل می‌آورد. احسائی هم درخواست وی را اجابت می‌كند.[۳۵]

روزی كه شیخ احمد همراه عده‌ای از پیروانش، به خانه مجتهد برغانی می‌آید، وی در حضور علمای فریقین، درباره عقاید وی سؤالاتی مطرح می‌كند، در این مناظره و مباحثه طولانی، شهید ثالث اشكالات فراوانی بر عقاید احسائی وارد می‌سازد و بر پاسخ‌های سست وی، خط بطلان می‌كشد؛ به نحوی كه شیخ احمد احسایی محكوم و مغلوب می‌شود. با این وجود، مؤسس شیخیه به نظرات غیرمستند و انحرافی خود پافشاری می‌كند. لذا مجتهد فرزانه و شجاع ـ برخلاف اهل تقیه ـ به كافر و مرتد بودن شیخیه، فتوا می‌دهد. در مدت زمان كوتاهی خبر محكومیت و تكفیر احسایی از سوی شهید ثالث در قزوین و دیگر شهرها می‌پیچد. تأثیر حكم و فتوای شهید آن چنان سریع بود كه جز ملا عبدالوهاب هیچ فرد دیگری پشت سر احسائی نماز نمی‌خواند.[۳۶]

فتوای مجتهد برغانی، نقطه عطفی در «تاریخ شیعه» به شمار می‌آید؛ چون به دنبال آن، مجتهدان مشهور دیگری وارد میدان شدند و حكم شهید ثالث را تأیید و تصدیق كردند، از جمله: آیا سید محمدمهدی، فرزند آقا سید علی «صاحب ریاض»؛ حاجی ملا محمدجعفر استرآبادی؛ آخوند ملا آقای دربندی؛ سید محمدحسین اصفهانی «صاحب فصول»؛ آقا سید ابراهیم موسوی قزوینی «صاحب ضوابط» و شیخ محمدحسن نجفی «صاحب جواهر».

پیروی علما و مردم از فتوای تاریخی شهید ثالث و منزوی شدن شیخیه در ایران، عراق و سایر مراكز شیعه، حتی در زادگاه شیخ احمد احسائی، همگی نشانگر خلوص، تفقه، شجاعت و مقبولیت عمومی مجتهد برغانی است.[۳۷]

میرعلی محمد شیرازی بعد از فوت استادش، ادعای بابیت، مهدویت، نبوت و شارعیت كرد و مدعی وحی و دین جدید گردید و آخرین ادعایش هم ربوبیت و حلول الوهیت بود.[۳۸]

«فتنه بابیه» ادامه‌دهنده همان مكتب منحرف شیخیه بود، به طوری كه مورد حمایت استعمارگران قرار گرفت. در عصر حاضر نیز این جریان فاسد و انحرافی از سوی استكبار جهانی و صهیونیزم مورد پشتیبانی قرار می‌گیرد. در این موقعیت خطیر است كه «سكوت خواص» زمینه رشد و شیوع آن را بیشتر می‌كند. برغانی با عزمی راسخ‌تر به میدان نبرد قدم می‌گذارد و فتوای تاریخی خود را مبنی بر كفر و ارتداد این گروه، صادر می‌كند.

شورش همه جانبه بابیان و كشتار این گروه، بدعتی ویرانگر بود؛ آن چنان كه افراد ضعیف الایمان و لاابالی در دام این مذهب استعماری و شیطانی می‌افتاد و در تبلیغ و ترویج آن جدیت می‌ورزیدند. یكی از اقدامات مؤثر شهید ثالث، برپایی جلسات سخنرانی بود. وی در منابر و مجالس، به افشاگری عناصر فاسد بابیه پرداخت و عقاید غیراسلامی آنان را با دلیل و برهان، باطل كرد.[۳۹]

شیخ آقا بزرگ تهرانی از قیام شهید ثالث چنین یاد می‌كند: «در عصر رهبری شهید ثالث، بابیان سر به شورش برداشتند و خون عده‌ای بی‌گناه بر زمین ریختند. او شجاعانه قیام كرد و به نبرد پرداخت و قهرمانانه با دشمنان دین مبارزه كرد و فتوا بر كفر و نجاست آنان داد؛ گمراهی آنان را برای مردم روشن كرد و تمام آرزوهای آنان را نقش بر آب نمود...».[۴۰]

تنكابنی در این خصوص می‌نویسد: «در سال آخر به جهت شیوع مذهب باب، آن جناب غالباً بر بالای منبر به وعظ مردم اشتغال داشت و آنان را از نیت سوء و انحرافی علی محمد باب و پیروانش هشدار می‌داد و در سخنرانی‌های خود، این گروه را تكفیر می‌كرد».[۴۱]

محراب و منبر

یكی از اقدامات مجتهد برغانی، برپایی نماز جمعه بود.[۴۲] در این خصوص شاگردش چنین نقل می‌كند: «شهید ثالث نماز جمعه می‌خواند... موعظه‌هایش فصیح و بلیغ بود. وی داستان‌های شیرین و جذابی را در منبر بیان می‌كرد. مباحث ایشان دربردارنده تفسیر، اصول دین، احكام و اخلاقیات بود. لذا طلاب در مجلس سخنرانی‌اش حاضر شده و این مباحث را می‌نوشتند».[۴۳]

از اقدامات دیگر مجتهد برغانی، تأسیس مسجدی است كه به «جامع صغیر» معروف شد و پس از به شهادت رسیدن او، به نام «مسجد شهیدی» شهرت یافت. خانه محقر وی متصل به همین مسجد بود.[۴۴]

تنكابنی درباره عبادت برغانی می‌نگارد: «ایشان همیشه از نصف شب تا هنگام اذان صبح در مسجد حاضر می‌شد و به مناجات، دعا و اشك می‌پرداخت و مناجات خمسه عشر را نیز از حفظ می‌خواند... حتی در فصل زمستان در حالی كه برف به شدت می‌آمد، به تضرع و مناجات مشغول می‌شد...».[۴۵]

لقبی آسمانی

در طول تاریخ تشیع، دانشوران بی‌شماری به فیض شهادت نائل آمده‌اند؛ با این وجود، فقط برخی از آن‌ها به واژه مقدس «شهید» معروف و موصوف شده‌اند كه در این جا به اسم چند تن از آن‌ها بسنده می‌كنیم:

  • 1. شهید اول، شیخ شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن جمال‌الدین مكی عاملی نبطی جزّینی (تاریخ شهادت: 786 هـ.ق)؛
  • 2. شهید ثانی: شیخ زین‌الدین بن علی عاملی شامی (تاریخ شهادت: 966 هـ.ق)؛
  • 3. شهید ثالث: این عنوان به چند نفر اطلاق شده است. بعضی مجتهد برغانی را شهید سوم لقب داده‌اند و بعضی دیگر، وی را «شهید رابع» نامیده‌اند.[۴۶]

باقیات الصّالحات

از جمله آثار شهید ثالث، تأسیس مراكز دینی و عبادی است، از جمله:

  • 1. مسجدی در قزوین، واقع در محله «دیمج»؛
  • 2. مدرسه علوم دینی در سه طبقه، در شمال مسجد فوق؛
  • 3. مسجدی در كربلای مقدس، واقع در محله «باب السلامه»؛

تمامی این آثار تا عصر حاضر، به نام آن شهید معروف است.[۴۷]

وفات

بنابر وصیت شهید بزرگوار یا بر اثر جو اجتماعی و سیاسی آن روزگار (فتنه‌های شیخیه و بابیه) جنازه مطهرش باید به عتبات عالیات عراق برده می‌شد؛ ولی به عللی، این كار به تأخیر گذاشته شد. لذا به رسم امانت و موقتاً، پیكر مطهر برغانی در مقبره «حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی» دفن گردید. از مراسم به خاك سپاری، چند ماه و یا چند سالی نگذشته بود كه بازماندگانش تصمیم به انتقال پیكرش به عتبات عالیات می‌گیرند.[۴۸]

با حضور پرشكوه مردم و به ویژه علما و طلاب، در حالی كه بیرق‌های عزاداری در خیابان‌ها و كوچه‌ها به اهتزاز درآمده بود، با ذكر صلوات و آوای قرآن، خاك‌ها و سنگ‌های قبر به كناری نهاده می‌شود. پس از نبش قبر، متوجه می‌شوند كه بدن مطهر شهید برغانی، در كمال سلامت و تازگی است و هیچ نشانه تغییر و پوسیدگی در آن دیده نمی‌شود. طنین الله اكبر و صلوات در فضای قبرستان پیچید.

این خبر در مدتی كوتاه، به گوش همه رسید. سیل جمعیت از هر سو به سمت زیارتگاه امامزاده حسین علیه‌السلام رهسپار شد. گروه گروه از علما، مقامات كشوری و مردم به قصد مشاهده و زیارت این واقعه به زیارتگاه شتافتند. پیكر مطهر شهید برغانی آماده انتقال به عراق بود. مردم با گریه و خواهش، از بازماندگان برغانی خواستند تا اجازه دهند پیكر برغانی در قزوین به خاك سپرده شود. بازماندگان برغانی خواسته علما و مردم را پذیرفتند و پیكرش را در قزوین به خاك سپردند.[۴۹]

پانویس

  1. برغان: قصبه مركز دهستان برغان از كرج كه در 38 كیلومتری شمال غربی كرج واقع شده، دارای آب و هوای كوهستانی و سردسیری است. لغت نامه دهخدا، ج 8، ص 903 و 904.
  2. در سال تولد وی چند قول وجود دارد (1172، 1183، 1184، 1194).
  3. حوزه‌های علمیه شیعه در گستره جهان، سید علیرضا سید كباری، ص 537 و گنجینه دانشمندان، شریف رازی، ج 6، ص 162.
  4. شهیدان راه فضیلت، علامه امینی، ص 475 و 477؛ ریحانه الادب، میرزا محمدعلی مدرس،‌ ج 1، ص 247؛ الكرام البرره، شیخ آقا بزرگ تهرانی، الجزه الاول من قسم الثانی، ص 226 و معارف الرجال، شیخ محمد حرزالدین، ج 2، ص 207.
  5. مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 389 و 390 و شماره 66، ص 179؛ الكرام البرره، ج 1، ص 226 و شهیدان راه فضیلت، ص 476 و 477.
  6. معارف ‌الرجال، ج 2، ص 207 و ریحانه‌الادب، ج 1، ص 247.
  7. سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص 226 و 227.
  8. ر.ك: قصص العلماء، میرزا محمد تنكابنی، ص 22 و تذكره العلماء، میرزا محمد تنكابنی، ص 202 و 203.
  9. الكرام البرره، ج 1 ص 226؛ تذكره العلماء، ص 119؛ قصص العلماء، ص 23 و مكارم الآثار، علامه حبیب آبادی، ج 5، ص 1712.
  10. قصص العلماء، ص 25 و 26.
  11. گنجینه دانشمندان. ج 6، ص 163.
  12. مجله حوزه، ش 66، ص 173ـ175.
  13. همان، ص 175ـ179.
  14. همان، شماره 59 و 60، ص 126ـ129 و شماره 61، ص 205ـ208.
  15. الكرام البرره، ج 1، ص 227 و اجساد جاویدان، ص 219.
  16. حوزه‌های علمیه شیعه در گستره جهان، ص 537 و علمای بزرگ شیعه از كلینی تا خمینی، م. جرفادقانی، ص 246.
  17. مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 390 و شماره 66، ص 180.
  18. تراجم الرجال، سید احمد حسینی، ج 2، ص 665 و 673.
  19. اجساد جاویدان، ص 219.
  20. قصص العلماء، ص 30.
  21. همان، ص 29 و 30.
  22. همان، ص 30؛ اجساد جاویدان، ص 223 و مجله حوزه، ش 66، ص 181.
  23. الكرام البرره، ج 1، ص 227 و 228؛ قصص العلماء، ص 29 و 30؛ شهیدان راه فضیلت، ص 478 و 479؛ گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 163 و غیره.
  24. ر.ك: الكرام البرره، ج 1، ص 227؛ قصص العلماء، ص 91؛ شهیدان راه فضیلت، ص 477 و مكارم الآثار، ج 5، ص 1712.
  25. ر.ك: قصص العلما، ص 26 و 27 و تذكره العلما، ص 201 و 202.
  26. تاریخ جنبش‌های مذهبی در ایران، ج 4، ص 1748 و 1749.
  27. علت این كدورت در عنوان منادی «ولایت فقیه» به تفصیل آمده است.
  28. قصص العلما، ص 22؛ اجساد جاویدان، ص 218 و 219 و الكرام البرره، ج 1، ص 226 و 227.
  29. مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 390 و 391 و شماره 61، ص 205.
  30. همان، شماره 56 و 57، ص 388 و 389.
  31. همان.
  32. همان، ص 391.
  33. همان، ص 391 و 392.
  34. تذكره العلما، ص 46 و قصص العلماء، ص 42.
  35. مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 392 و شماره 61، ص 206.
  36. همان، تذكره العلما، ص 346 و 47 و قصص العلما، ص 38 و 42ـ44.
  37. همان و تاریخ جنبش‌های مذهبی در ایران، ج 4، ص 1608.
  38. ر.ك: خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، یحیی نوری.
  39. ر.ك: شهیدان راه فضیلت، ص 477؛ الكرام البرره، ج 1، ص 227؛ مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 392 و 393؛ علمای بزرگ شیعه از كلینی تا خمینی، ص 246؛ قصص العلما، ص 58ـ66 و معارف الرجال، ج 2، ص 207.
  40. مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 393 و شماره 61، ص 207.
  41. قصص العلماء، ص 56 و 57.
  42. فرزندان و نوادگان شهید ثالث بعد از شهادت وی، نماز جمعه قزوین را در همان مسجد و محل شهادتش اقامه می‌كردند. مكارم الآثار، ج 5، پاورقی ص 1714.
  43. قصص العلماء، ص 20.
  44. اجساد جاویدان، ص 221؛ گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 162 و علمای بزرگ شیعه از كلینی تا خمینی، ص 246.
  45. قصص العلما، ص 20.
  46. ر.ك: ریحانه الادب، ج 3، ص 279 و 280؛ شهیدان راه فضیلت، 476 و مجله حوزه، ش 56 و 57، ص 393 و 394.
  47. مجله حوزه، شماره 56 و 57، ص 396.
  48. بر اساس نقل دیگر، بازماندگان و ارادتمندان شهید در حال تعمیر قبر بودند كه این كرامت را مشاهده كردند.
  49. ر.ك: اجساد جاویدان، ص 223 و 224؛ ریحانه الادب، ج 1، ص 247 و قصص العلماء، ص 58.