فضل بن دکین

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اَبونُعَیْم فضل بن دُکَین بن حمّاد» (۱۳۰-۲۱۹ ق)، محدث و فقیه مشهور شیعه اهل کوفه است.

زندگی‌نامه

ابونعیم فضل بن دُکَین به احتمال فراوان در سال 130 قمری در کوفه متولد شد[۱] و در همانجا رشد یافته و محضر شیوخ بزرگ شهر را دریافته است. ابونعیم را از موالی خاندان طلحة بن عبیدالله، صحابی پیامبر (صلی الله علیه وآله) شمرده‌اند و از این رو نسبتهای تَیْمی و قریشی به او داده‌اند.[۲]

از قول او نقل شده که نام پدرش در حقیقت عمرو بود و «دُکین» لقب او به شمار می‌رفته است.[۳] شغل ابونعیم نیز فروش نوعی لباس (مُلاءَة) بوده و بدین سبب به او نسبت «مُلائی» داده شده است.[۴]

آگاهیهای دیگر از زندگی فضل به اواخر عمر او باز می‌گردد؛ نام ابونعیم در ردیف نام فقها و محدثانی آمده که در کوفه با ابوالسرایا و محمد بن ابراهیم طباطبا بیعت کردند.[۵] از سفر او به بغداد نیز آگاهی در دست است که در ۲۰۴ ق. که مأمون از خراسان به بغداد درآمد، به سبب سرپیچی از دستور مأمون مبنی بر ترک امر به معروف و نهی از منکر، نزد خلیفه فرستاده شد. از قول خود وی نقل شده که مأمون، پس از طرح پرسشهایی فقهی ـ که وی به خوبی آنها را پاسخ گفت ـ فرمان داد اورا رها کنند.[۶] در ۲۱۷ ق. نیز که مأموران برای پرسش از فقها و محدثان کوفه در باب مسألۀ خلق قرآن به این شهر درآمدند، ابونعیم از قول به خلق قرآن امتناع ورزید.[۷]

فضل بن دُکَین سرانجام پس از بیماری کوتاهی در کوفه در آخر ماه شعبان سال 210 ق، به هنگام زمامدارى معتصم درگذشت.[۸] پیکر او را طی مراسمی ـ که گویا عمداً پنهان‌کارانه بود و با مواضع سیاسی اعتقادی او نمی‌توانست بی‌ارتباط باشد ـ بامداد روز بعد، به جَبّانۀ کوفه بردند و محمد بن داوود، از آل جعفر بن ابی طالب، بر او نماز گزارد؛ اما اندکی بعد محمد بن عبدالرحمن هاشمی والی وقت کوفه ـ که از مراسم آگاهی یافته بود ـ خود در جبّانه حضور یافت و ضمن ملامت کسان ابونعیم، دوباره همراه دیگر مردم، بر پیکر او نماز گزارد.[۹]

از بازماندگان ابونعیم، نوادۀ او، احمد ابن میثم بن ابی نعیم را می‌توان نام برد که او را از امامیۀ کوفه دانسته و کتابهایی نیز به او نسبت داده‌اند.[۱۰]

در این که فضل بن دکین شیعه مى باشد، شک و تردیدى نیست. گروهى از دانشمندان مشهور اهل تسنن همچون ابن قتیبه در کتاب معارف، او را از رجال شیعه به شمار آورده اند. ذهبى در کتاب میزان الاعتدال او را یاد نموده و گفته است: فضل بن دکین، ابونعیم، حافظ و حجت است. تنها عیب او این است که او شیعه مى باشد! و نقل نموده که به ابن جنید ختلى گفته است: از ابن معین شنیدم که مى گفت: هر گاه نام انسانى برده مى شد و ابونعیم مى گفت: او مرد خوبى است و او را مى ستود، معلوم بود که او شیعه است، و هر گاه مى گفت: فلانى مُرجئى است، مى باید دانست که او سنى است. ذهبى مى گوید: این گفته دلالت دارد که یحیى بن معین میل به مرجئه دارد. و نیز دلالت دارد که فضل شیعه اى قرص و محکم بوده است.

آورده‌اند که ابونعیم در مذهب همچون برخی دیگر از بزرگان اصحاب حدیث در کوفه، ضمن اعتقاد به تفضیل شیخین (ابوبکر و عمر)، معتقد به تقدم حضرت علی (علیه السلام) بر عثمان و همچنین دوستی و احترام نسبت به دیگر صحابۀ پیامبر (صلی الله علیه وآله) بود[۱۱] و چنانکه دیدیم، بر قِدَم قرآن باور داشته است، اما از دگرسو گفته شده که ابونعیم در زمان خود، به «رفض» متهم بوده و تشیع خویش را کتمان می‌کرده[۱۲] و احمد بن حنبل بدین سبب بر او خرده گرفته است. با اینهمه، او را از داشتن عقاید غلوآمیز برکنار دانسته‌اند.[۱۳] در این باب روایات او در موضوعهای مناقب،[۱۴] احادیث غدیر و مُناشَده[۱۵] و ملاحم و فِتَن[۱۶] در مجامع حدیثی قابل ملاحظه است.

در منابع، ارتباطی نیز میان ابونعیم و زیدیه دیده می‌شود و چنانکه دیدیم، نام ابونعیم همراه نام محدثان و عالمان بیعت کننده با ابن طباطبا و ابوالسرایا آمده بود. افزون بر اینها، در برخی کتابهای طبقات علما و محدثان زیدیه، ابونعیم، از رجال آنان به شمار آمده است.[۱۷] بی‌گمان گرایشهای شیعی ابونعیم، جدا از تمایلات کلی مردم کوفه نسبت به علویان نبود، به ویژه پیوندش با جنبش ابوالسرایا، در مرتبط شدنِ او با زیدیه بی‌تأثیر نبوده است.

فعالیت‌های علمی

عاملی که بیش از همه موجب شهرت ابونعیم شده، مقام شامخی است که وی از زمان خود در روایت حدیث یافته بود. وی یکی از مهم‌ترین عالمان حدیث در کوفه به شمار می‌رفت و فهرستی که از شیوخ و سپس راویان او آورده شده است، نشان از فعالیت گسترده و اهمیت فراوان او در این زمینه دارد. وجود گواهیهای فراوان بر وثاقت او[۱۸] و دقتی که در نقل حدیث داشته،[۱۹] مؤید این نکته است. ابن سعد در کتاب طبقات، ابونعیم را یاد نموده و گفته است: او فردى موثق، آگاه به احادیث بسیار و حجت بوده است.[۲۰]

نویسندگان صحاح سته به احادیث او استدلال نموده اند. بخارى از او بدون واسطه، و مسلم به واسطه حجاج بن شاعر، عبد بن حمید، ابن ابى شیبه، ابوسعید اشج، ابن نمیر، عبداللّه دارمى، اسحاق حنظلى و زهیر بن حرب، حدیث نقل کرده اند. از مهم‌ترین کسانی که ابونعیم از آنان حدیث روایت کرده است، می‌توان به ابوعمیس، موسى بن نافع، هشام بن سعد، اعمش، سفیان ثوری و مالک بن انس اشاره کرد. وی از کسان دیگری چون مِسْعَر بن کِدام، شعبة بن حجاج، زکریا بن ابی زائده و حسن بن صالح بن حیّ استماع حدیث کرده، که در صحیح بخارى و صحیح مسلم موجود است.[۲۱]

همچنین شیوخ بزرگی مانند عبدالله بن مبارک، احمد بن حنبل، ابوبکر و عثمان پسران ابوشیبه، اسحاق بن راهویه، احمد بن ابی خیثمه و یحیی بن معین از وی استماع حدیث کرده‌اند.[۲۲]

از ابونعیم در موضوعهای متنوعی روایت نقل شده است: روایات فقهی او در سطح گسترده‌ای در آثار شاگردان وی همچون بخاری،[۲۳] ابوعبید قاسم بن سلّام، حمید بن زنجویه و ابن‌ابی‌شیبه آمده است. روایات دیگر او در موضوعهای گوناگون در مجموعه‌های حدیثی و روایی دیده می‌شود. آثار بخاری و ابن‌سعد و بلاذری، تا اندازه‌ای نشان‌دهندۀ تنوع روایاتی است که از ابونعیم نقل شده است.

آثار و تألیفات

ابن‌ندیم دو کتاب به نامهای «المناسک» و «المسائل فی الفقه» به ابونعیم نسبت داده است. اثر دیگر ابونعیم «کتاب الصلوة» اوست که در طی سده‌ها تداول داشته[۲۴] و نسخۀ خطی آن در کتابخانۀ خصوصی سامی دَهّان در بیروت یافت می‌شود. همچنین سخاوی از اثری با عنوان «تاریخ»، تألیف ابونعیم نام برده و از آن نقل کرده است.

روایتهای موجود از ابونعیم در برخی منابع که معمولاً شامل ارائۀ اطلاعات کوتاهی در مورد زمان مرگ محدثان و فقیهان مشهور است، احتمالاً برگرفته از همین اثر اوست. مهم‌ترین این روایتها را می‌توان در تاریخ ابوزرعۀ دمشقی یافت. کتابهای ذهبی نیز مملو از اینگونه روایات تاریخی منقول از ابونعیم است.[۲۵]

چند روایت هم که دربارۀ جرح و تعدیل رجال حدیث از ابونعیم نقل شده،[۲۶] شاید بی‌ارتباط با این کتاب نباشد. در برخی حوادث تاریخی دیگر هم از ابونعیم روایاتی در دست است.[۲۷] ابن‌ندیم کتابی در تفسیر نیز به ابونعیم نسبت داده است.

منابع

  • ابن حبان، الثقات، ۷ / ۳۱۹؛ خطیب بغدادی، تاریخ، ۱۲ / ۳۴۶.
  • ابن سعد، طبقات، ۶ / ۲۷۹.
  • خطیب، تاریخ بغداد، ۱۲ / ۳۴۶.
  • ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۰ / ۱۴۲.
  • ابوالفرج، مقاتل، ۵۵۲.
  • خطیب، تاریخ، ۱۲ / ۳۵۰.
  • ابن جوزی، مناقب، ۳۹۶.
  • ابن سعد، طبقات، ۶ / ۲۷۹؛ خلیفه بن خیاط، تاریخ، ۲ / ۷۸۳.
  • ابن‌سعد، طبقات، ۶ / ۲۸۰؛ خطیب، تاریخ، ۱۲ / ۳۵۶-۳۵۷.
  • نجاشی، رجال، ۸۸.
  • ناشیء اکبر، مسائل الامامة، ۶۵.
  • ابوالفرج، الاغانی، ۱۴ / ۱۱؛ خطیب، تاریخ، ۱۲ / ۳۵۱.
  • ذهبی، میزان الاعتدال، ۳ / ۳۵۰.
  • حسکانی، شواهدالتنزیل، ۱ / ۱۲۶.
  • همان، ۲ / ۳۷۴، ۴۲۵.
  • ابن ابی شیبه، المصنف، ۱۵ / ۴۶؛ ابن بابویه، الامالی، ۱۹۳.
  • ابن‌ابی‌الرجال، مطلع البدور و مجمع البحور، ۴ / ۲۱۸، به نقل از حاکم جُشَمی.
  • خطیب، تاریخ، ۱۲ / ۳۵۳؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۰ / ۱۴۶.
  • ابن حبان، الثقات، ۱ / ۳۳.
  • طبقات، ج6، ص279.
  • ابن‌سعد، طبقات، ۶ / ۲۷۹؛ خطیب، تاریخ، ۱۲ / ۳۴۶.
  • احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، ۲ / ۷۷؛ خطیب، تاریخ، ۱۲ / ۳۴۶-۳۴۷.
  • صحیح بخاری، ۱ / ۳۶.
  • سمعانی، التحبیر فی المعجم الکبیر، ۱ / ۱۶۴.
  • ذهبی، سیر النبلاء، ۱ / ۱۲۴.
  • ابن جوزی، الموضوعات، ۲ / ۱۰.
  • تاریخ طبری، ۷ / ۵۴۷.