شهید سید ابوالقاسم موسوی دامغانی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ولادت و خاندان

سيد ابوالقاسم موسوى دامغانى فرزند سيد محمد، در سال 1323 ه.ش در روستاى حسن آباد از توابع دامغان در خانواده مذهبى و شيفته اهل بيت علیهم السلام متولد شد.[۱]

جد ابوالقاسم مرحوم كربلايى سيد حاجى از استادن قرآن در منطقه بود و ساليان متمادى به تعليم كتاب الهى برگزارى جلسات قرائت قرآن اشتغال داشت.[۲] سيد محمد پدر سيد ابوالقاسم نیز به پيروى از پدر بزرگوارش مرحوم سيد حاجى، به تعليم قرآن مشغول شد.

تحصیلات و اساتيد

سيد ابوالقاسم از كودكى طبعى بلند و همتى والا و علاقه اى شديد به فراگيرى علوم اسلامى داشت، بدين جهت، پس از گذراندن دوران ابتدايى تحصيل در حسن آباد، در سال 1337 ه.ش و در حالى كه بيش از 14 سال نداشت، به دامغان آمد و در يكى از مدارس علميه آن شهر، مشغول تحصيل شد.[۳]

او در سال 1341 ه.ش براى ادامه تحصيل عازم قم شد، و در مدرسه حجتيه، ساكن گرديد. در همين سال لباس مقدس روحانيت به تن كرد و سفرهاى تبليغى اش را آغاز نمود. او سعى داشت به مناطقى سفر كند كه كمتر كسى بدانجا مى رود. لذا با دوچرخه به روستاهايى مى رفت كه حتى از جاده نيز محروم بودند. وى از ابتداى ورود به شهر مقدس قم، شيفته امام خميني گشت، تا آن جا كه مرتب به بيت ايشان رفت و آمد مى كرد و اكثر شب ها به نماز جماعت حضرت امام حاضر مى شد.[۴]

سيد ابوالقاسم موسوى در طول ايام تحصيل از محضر اساتيد و علماى بزرگوارى بهره مند گرديد كه اسامى بعضى از آن ها چنين است:

  • 1- شهيد غلامرضا سلطانى؛
  • 5- آيت الله شيخ على مشكينى؛
  • 8- حجت الاسلام محى الدين فاضل هرندى.

مبارزات علیه رژیم پهلوی

ابوالقاسم موسوی از همان ابتداى ورود به قم، در جريان 15 خرداد 42 و شروع نهضت پيروزمند امام خميني قرار گرفت. خود در اين باره چنين مى گويد: «امام به مناسبت وفات حضرت فاطمه سلام الله علیها مجلس سوگوارى تشكيل داده، در منزل خويش مجلس عزا برپا مى داشت. روزى سخن از قرارداد ننگين كاپيتولاسيون به ميان آمد و امام در جمع مردمى كه از قم و برخى از شهرهاى ديگر بودند، سخنان مهمى بر عليه نظام و سياست هاى غربى حكومت ايراد كردند، هفت روز بعد در قم حكومت نظامى اعلام شد، و امام را به تهران بردند، من از آن تاريخ فعاليت هاى سياسى خود را در كنار تحصيل و درس آغاز كردم».[۵]

پس از تبعيد امام، مرحوم شهيد موسوى همراه افرادى چون شهيد محمد منتظرى شب ها در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها در مسجد بالاسر براى سلامتى و رهايى امام خمينى دعاى توسل مى خواندند.[۶]

در زمان طاغوت با تهيه دستگاه تايپ و استنسيل، اعلاميه هاى حضرت امام را كه از نجف به ايران مى آمد، تكثير مى كرد و با ماشين فولكس خود مخفيانه در شهرهاى مختلف پخش مى نماید. او در شهرها و روستاهاى زيادى با سخنراني هاى گرم و افشاگرانه مردم را بيدار و با اهداف امام خمينى آشنا مى ساخت. در اين راه بارها دستگير و به زندان افتاد و مورد بازجويى و شكنجه قرار گرفت. از جمله يك بار به همراه شهيد محمد منتظرى و آيت الله شيخ احمد جنتى در زندان قزل قلعه در بند شد. اما هرگز در راهى كه انتخاب كرده بود، سستى به خود راه نداد.

وى در آن دوران براى تهيه تسليحات براى مبارزه مسلحانه نيز اقدام كرد و چند قبضه، سلاح گرم تهيه نمود و در شهر قائم در منزل پدرش مخفى ساخت. و گاهى به برادرانش اظهار مى داشت كه چه موقع خواهد رسيد كه از اين اسلحه ها بر ضد حاكمان جور استفاده كنيم؟! در سال 56 و 57 ه.ش و ايام اوجگيرى انقلاب، يكى از پيشتازان مبارزه و شركت در راهمپيمايي هاى قم بود، و اگر كسى مجروح مى شد، او با ماشين آن ها را از صحنه درگيرى خارج و به مراكز درمانى مى رساند، ولذا بارها با لباس خونين به منزل خويش مى رفت.[۷]

در يكى از راهپيمايي ها كه طلاب و علما و ديگر اقشار مردم به سوى منزل آيت الله حسين نورى همدانى در حركت بودند، مقابل مزار شيخان كه رسيدند، مزدوران رژيم، به سوى مردم تيراندازى كردند، و عده اى شهيد و مجروح شدند. در آن گير و دار كه هر كسى براى نجات جان خود مى كوشيد، شهيد موسوى، مجروحين را جمع آورى و به بيمارستان كامكار مى رسانيد و در راه نجات آن ها تلاش مى كرد.

مبارزات و راهپيمايي ها هر روز و هر شب ادامه داشت تا اين كه پايه هاى رژيم ستمشاهى پهلوى، يكى پس از ديگرى فروريخت و نهضت امام به پيروزى نزديك گرديد. حضرت امام خميني اعلام كرد به ايران مى آيد، شهيد موسوى نيز يكى از اعضاء هيئت استقبال از امام بود. روز 12 بهمن 57 امام وارد ايران شد و تا 22 بهمن كه انقلاب شكوهمند اسلامى ايران به پيروزى رسيد، در مدرسه علوى مستقر بود. شهيد موسوى نيز در آن جا در خدمت امام و انقلاب به فعاليت مشغول بود.[۸]

پس از پيروزى انقلاب

با پشت سر گذاردن دوران ظلمت و تاريكى و طلوع پيروزى، ياران امام كه همه رنج ها و ستم هاى ظالمان را با تمام وجود لمس كرده بودند، براى حفظ دستاوردهاى انقلاب، باز هم با پذيرش مسئوليت هاى سنگين دين خويش را به اسلام و انقلاب ادا كردند. شهيد موسوى نيز در مسئوليت هاى گوناگون، به ادامه خدمت پرداخت كه اهم آن ها از اين قرار است:

  • 1- كنترل پادگان لويزان (ستاد نيروى زمينى)؛
  • 2- فعاليت و راه اندازى كميته انقلاب اسلامى دامغان در سال 1358 ه.ش؛
  • 3- تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى دامغان، همراه با ديگر ياران؛
  • 4- تشكيل دادگاه انقلاب دامغان؛
  • 5- حاكم شرع دادسراى انقلاب اسلامى و محاكمه بعضى از مفسدين و اشرار؛
  • 6- خدمت در جهاد سازندگى دامغان؛
  • 7- نماينده امام در هيأت هفت نفره احياء و واگذارى زمين استان سمنان؛
  • 8- نماينده امام و امام جمعه رامهرمز از سال 60 تا 1363 ه.ش؛
  • 9- نماينده مردم رامهرمز در مجلس شوراى اسلامى، در دوره دوم مجلس.[۹]

ويژگي‌هاى اخلاقى

شهيد سيد ابوالقاسم موسوى، روحانى مبارز، زجر كشيده، دلسوخته انقلاب و محرومين، تلاشگر خستگى ناپذير، عاشق امام و ولايت بود. از نظر اخلاقى نيز، ويژگي هاى داشت كه در اين مختصر نمى گنجد، به عنوان نمونه بعضى از صفات برجسته اش را متذكر مى شويم.

مطيع خدا و اولياء معصومين:

او در راه اطاعت از خداوند متعال همه سختى ها را با آغوش باز پذيرا بود. آن چه را موجب رضاى خدا، و وظيفه الهى خويش مى ديد، عمل مى كرد و لحظه اى به فكر خود و موقعيت اجتماعى اش نبود. در همه كارها به خدا توكل مى كرد و تنها به او اميد داشت.[۱۰]

پيشگام در كارهاى نيك:

پيشى گرفتن در نيكوكارى جزء سرشتش بود، هر كجا احساس مى كرد كمكى از دستش ساخته است، از همه زودتر اقدام مى كرد. شهيد موسوى، استراحت را براى ديگران مى خواست و خود را براى آسايش مردم به زحمت مى انداخت. زمانى بر اثر خرابى قنات هاى روستاى حسن آباد، مردم دچار كم آبى شدند. اين روحانى فداكار، وارد كار شد و با رجوع به ريش سفيدان و كمك پدر بزرگوارش با تلاش چند ماهه، قنات ها را لاى روبى و آباد كرد و مردم را از كمبود آب نجات بخشيد.

مهربانى و كمك به محرومين:

او كمك به ديگران به ويژه محرومين، را از وظايف خود مى دانست و بخش مهمى از زندگى او را تشكيل مى داد. در ايامى كه امام جمعه رامهرمز بود، از تهران و علماى قم كمك مالى مى گرفت و براى خانواده هاى محروم لباس و مواد غذايى تهيه مى كرد و به منازل آن ها مى برد. يكى از طلاب دامغانى مى گويد: هيچ كس حق نداشت مانع ورود مراجعه كنندگان شود و آنقدر مراجعين را به حضور مى پذيرفت كه ضعف برايشان غالب مى شد و مردم رسيدگى به مسايل خود را به وقت ديگرى مى گذاشتند. در سنگر مجلس شوراى اسلامى نيز در طرح ها و لوايح با جديت مدافع پابرهنگان بود.[۱۱]

تبليغ و ارشاد:

براى نصيحت و موعظه و تبليغ اسلام ارزش خاصى قائل بود. سخنراني ها و خطابه هايش قبل از انقلاب شيوا و جذاب افشاگر جنايات ظالمين و بيانگر حق و حقيقت بود. بارها از طرف مأمورين رژيم به اداره آگاهى برده شد و از او خواستند كه تعهد بسپارد تا در منبرهايش بحث سياسى نكند، اما او نپذيرفت، و آن چه را وظيفه مى دانست، بيان مى كرد. مدتى از منبر و سخنرانى ممنوع شد؛ ليكن در بين مردم و پائين منبر حقايق را بيان مى كرد. او که شيفته هدايت جوانان بود، در سال هاى 1348 تا 1356 ه.ش در تهران (شميران) به همراهى شهيد سيد حسن شاهچراغى و جمعى از دوستان روحانى براى جوانان و نوجوانان برنامه هاى تابستانى داشتند. صدها جوان و نوجوان را در مساجد، جمع مى كردند و كلاس هاى اعتقادى و سياسى برپا مى نمودند. گاهى، عوامل رژيم، با آن برخورد مى كردند و كلاس ها را تعطيل مى نمودند. وى مدت ده سال همه هفته پنج شنبه و جمعه از قم به تهران مى آمد و جلسات مختلفى را اداره مى كرد و اين را براى خود وظيفه مى دانست.[۱۲]

حفظ بيت المال و بى اعتنايى به دنيا:

يكى ديگر از ويژگي هاى شهيد موسوى، بى توجهى به دنيا و زخارف آن بود. پشت پا زدن به خواسته هاى نفسانى يكى از نمونه هاى آشكار آن است. در تمام طول زندگى در منزلى كه زمين آن هم وقف بود، به سر مى برد. وقتى هم كه پيشنهاد تعويض آن را به او دادند، نپذيرفت. او مصمم بود كه از اموال بيت المال در مصارف شخصى هيچ استفاده نكند.

تهجد و عبادت:

وى در عبادت و شب زنده دارى و دقت در اقامه نماز اول وقت ممتاز بود. بعد از اين كه به اهميت نماز اول وقت واقف گرديد، براى اين كه مبادا از اين امر مهم غافل شود، با خدا عهد كرده بود، اگر نمازش از اول وقت تأخير بيفتد، صد تومان صدقه بدهد.[۱۳]

شيفته شهادت:

در خطبه هاى نماز جمعه رامهرمز جوانان را براى رفتن به جبهه دعوت مى كرد. خود نيز در جبهه حضور فعال داشت و عاشق شهادت بود. بارها مى گفت: عده زيادى را به جهاد فرستاده ام و به مقام رفيع شهادت رسيده اند، ليكن خودم هنوز به اين مقام نائل نشده ام. در بعضى مواقع، با اصرار از خداوند متعال شهادت را مى طلبيد.[۱۴]

وفات

سيد ابوالقاسم دامغانی، روز اول اسفند 1364 با پنجاه تن از شخصيت هاى مملكتى و روحانيان و ياوران انقلاب، كه در ميان آنان حجت الاسلام شهيد فضل الله محلاتى نماينده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و هفت تن ديگر از نمايندگان مجلس شوراى اسلامى، و چند تن از قضات دادگسترى وجود داشتند، در حالى كه توسط هواپيماى مسافربرى متعلق به شركت آسمان عازم جبهه هاى اهواز بودند، در نزديكى اهواز از سوى دو جنگنده متجاوز عراقى مورد حمله قرار گرفتند و به شهادت رسيدند.

بدن پاك و مطهر شهيد سيدابوالقاسم موسوى دامغانى در ايوان شرقى پائين مسجد طباطبائى ورودى مسجد بالاسر حضرت معصومه سلام الله علیها در كنار تربت شهيد محلاتى به خاك سپرده شده است.

از آن جا كه اين گروه عازم جبهه هاى نبرد حق عليه باطل بودند و در جمع آنان تعداد زيادى از علما و روحانيون به درجه رفيع شهادت نائل آمدند، اين روز به عنوان «روز روحانيت و دفاع مقدس» نامگذارى گرديد.

امام خمينى در پيامى كه به روحانيت صادر كردند، درباره حضور گسترده و مستمر روحانيت در ميادين نبرد با كفر و شرك و نفاق چنين فرمود: «...خدا را سپاس مى گذاريم كه از ديوارهاى فيضيه گرفته تا سلول هاى مخوف و انفرادى رژيم شاه، و از كوچه و خيابان تا مسجد و محراب، امامت جمعه و جماعات، و از دفاتر كار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه ها و ميادين مين، خون پاك شهداى حوزه و روحانيت افق فقاهت را گلگون كرده است».[۱۵]

از سوى امام خمينى در تاريخ سوم اسفند 1364 به همين مناسبت پيامى ديگر صادر شد كه در آن چنين آمده است:

«بسم الله الرحمن الرحيم. جنايتكاران عفلقى كه در جنگ جبهه ها و به ويژه جبهه «فاو» خود را عاجز مى بينند و سراسيمه به هر درى مى زنند و براى نجات خود به هر حشيشى متوسل مى شوند، به جنايت مفتضحانه ديگرى دست زدند كه آبروى نداشته آنان را در مجامع جهان آزاد بر باد داد و آن فاجعه هوايى اخير بود كه جمع كثيرى از هموطنان عزيز ما را به شهادت رساندند. ...اميد آن است كه ولى نعم، اين ميهمانان را كه به سوى او مى روند، از محضر خود كامياب فرمايد...».[۱۶]

پا نویس

  1. معراج شهادت، يادنامه شهيد محلاتى و همراهان شهيدش در سانحه هوايى، دفتر نمايندگى حضرت امام در سپاه پاسداران اسلامى، ص 121.
  2. گفتگو با حجت الاسلام سيد محمدباقر موسوى؛ فرزند شهيد.
  3. سيماى رامهرمز، سعيد بابائى (حائرى)، ج اول، 1373، ص 139.
  4. همان، ص 140-139.
  5. سيماى رامهرمز، سعيد بابائى، ص 140.
  6. سرانجام در همان جايى كه مراسم دعاى توسل برگزار كرده، براى اولين بار فعاليت رسمى سياسى را آغاز كرده بود، به خاك سپرده شد. همان و گفتگو با برادر شهيد.
  7. گفتگو با سيد محمدباقر، فرزند شهيد و سيد جعفر برادر شهيد.
  8. سيماى رامهرمز، سعيد بابائى، ص 142-141 و گفتگو با فرزند شهيد.
  9. همان.
  10. روزنامه جمهورى اسلامى، پنج شنبه 30 بهمن 76 ش. 5424 از مقاله سيد ابوالفضل موسوى برادر شهيد.
  11. روزنامه جمهورى اسلامى، ش 5424 ص 12 گفتگو با سيد جعفر، برادر شهيد.
  12. همان و سيماى رامهرمز، ص 143.
  13. روزنامه جمهورى اسلامى، ش 5424 و گفتگو با سيد جعفر برادر شهيد.
  14. همان.
  15. روزنامه جمهورى اسلامى، ش 5424، ص 12.
  16. معراج شهادت، مقدمه.

منابع