شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابن ام مکتوم: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'عبداللّه (عمرو<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.</ref>) بن قيس بن زايدة ‌بن ‌اصم، از بنى ‌عا...' ایجاد کرد)
 
 
(۱۱ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
عبداللّه (عمرو<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.</ref>) بن قيس بن زايدة ‌بن ‌اصم، از بنى ‌عامر بن ‌لوى/ مؤذن پيامبر صلى الله عليه و آله.
+
{{خوب}}
 +
'''«عبداللّه ابن ‌ام ‌مکتوم»''' [[صحابی]] بزرگوار [[پیامبر اکرم]] صلى الله علیه و آله و مؤذن نابینای آن حضرت بود. نام ابن ‌ام ‌مکتوم در [[شأن نزول]] برخی آیات [[قرآن کریم]] ذکر شده است.
  
نام مادر او عاتكه، ام‌مكتوم دختر عبدالله‌ بن عنكشه است.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 155.</ref> عبدالله پسر دايى خديجه<ref> جمهرة انساب ‌العرب، ص‌ 171.</ref> و از نخستين اسلام آورندگان به شمار مى‌رود<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 119.</ref> كه در كودكى نابينا شد.
+
==زندگی‌نامه==
  
برخى اين حديث قدسى را درباره او دانسته‌اند كه خداوند فرمود: هرگاه چيز ارزشمندى از بنده‌ام بگيرم، پاداشى جز [[بهشت]] براى او نمى‌يابم.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.</ref> از زندگى وى در مكه بيش از اين اطلاعى در دست نيست. بر پايه روايتى، ابن ‌ام ‌مكتوم نخستين صحابى [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله بود كه با مُصعب ‌بن ‌عمير پيش از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله وارد يثرب شد تا مردم آن‌جا را با قرآن آشنا كند.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.</ref>
+
عبداللّه یا عمرو<ref>ابن سعد، الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۵.</ref> بن قیس بن زایدة، از قبیله بنى ‌عامر بود. نام مادر او عاتکه بنت عبدالله‌ بن عنکثه، و [[کنیه]] اش ام‌مکتوم است.<ref>الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۵.</ref> عبدالله پسر دایى [[خدیجه کبری|خدیجه]]<ref> جمهرة انساب ‌العرب، ص‌ ۱۷۱.</ref> و از نخستین [[اسلام]] آورندگان به شمار مى‌رود<ref> ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج‌۳، ص‌۱۱۹.</ref> که در کودکى نابینا شد.
  
گرچه از واقدى نقل است كه اندكى پس از بدر به [[مدينه]] هجرت كرد.<ref> الاستيعاب، ج‌ 3، ص‌ 119.</ref> او و بلال در مدينه، اذان ‌گوى پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و هر يك پيش‌تر مى‌رسيد، اذان مى‌گفت و ديگرى هنگام [[نماز]] اقامه مى‌گفت.<ref> يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 42.</ref> بر پايه روايتى، حضرت فرمود: (در ماه [[رمضان]]) چون بلال شبانگاه ندا مى‌دهد، بخوريد و بياشاميد تا زمانى كه عبدالله ندا در دهد.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 156.</ref>
+
از زندگى وى در [[مکه]] اطلاع زیادى در دست نیست. بر پایه روایتى، ابن ‌ام ‌مکتوم نخستین [[صحابی|صحابى]] [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله بود که با مُصعب ‌بن ‌عمیر پیش از [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت پیامبر]] صلى الله علیه و آله وارد [[یثرب]] شد تا مردم آن‌جا را با [[قرآن]] آشنا کند.<ref>الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۶.</ref> گرچه از [[محمد بن عمر واقدی|واقدى]] نقل است که او اندکى پس از [[جنگ بدر]] به [[مدینه]] هجرت کرد.<ref>الاستیعاب، ج‌۳، ص‌۱۱۹.</ref>  
  
عبدالله از علاقه‌مندان به پيامبر صلى الله عليه و آله بود. در غزوه اُحد وقتى شايعه قتل پيامبر در [[مدينه]] پيچيد، وى كه به جاى حضرت در مدينه نماز مى‌گزارد به ‌تندى فراريان را سرزنش كرد و از آنان خواست تا او را به اُحد ببرند. در ميان راه به هر كسى كه مى‌رسيد از حال پيامبر مى‌پرسيد تا از سلامت حضرت آگاهى يافت؛ آنگاه به مدينه بازگشت.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 277.</ref>
+
عبدالله و [[بلال]] در مدینه، [[اذان]] ‌گوى پیامبر صلى الله علیه و آله بودند و هر یک پیش‌تر مى‌رسید، اذان مى‌گفت و دیگرى هنگام [[نماز]]، [[اقامه]] مى‌گفت.<ref>یعقوبى، ج‌۲، ص‌۴۲.</ref> بر پایه روایتى، حضرت رسول فرمود: (در ماه [[رمضان]]) چون بلال شبانگاه ندا مى‌دهد، بخورید و بیاشامید، تا زمانى که عبدالله ندا در دهد.<ref>الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۶.</ref>
  
برخى از مورخان عبدالله ‌را در بسيارى از غزوات و گويا در سيزده جنگ، جانشين [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله در ‌مدينه دانسته‌اند.<ref> تاريخ ابن خياط، ص‌ 60‌.</ref> بيش از اين، يادى از او در تاريخ نيست تا اين ‌كه گويا در نبرد قادسيه (16‌ هجرى) شركت كرد و پرچم سياهى به دست داشت.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 160.</ref> برخى گفته‌اند: او در همان نبرد به شهادت رسيد؛<ref> سير اعلام النبلا، ج‌ 1، ص‌ 365؛ الاصابه، ج‌ 4، ص ‌495.</ref> اما به نقلى پذيرفتنى‌تر، وى پس از آن به مدينه بازگشت و در آن‌جا درگذشت.<ref> الطبقات، ج‌ 4، ص‌ 161.</ref>
+
برخى این [[حدیث قدسی|حدیث قدسى]] را درباره ابن ‌ام ‌مکتوم دانسته‌اند که خداوند فرمود: هرگاه چیز ارزشمندى از بنده‌ام بگیرم، پاداشى جز [[بهشت]] براى او نمى‌یابم.<ref>الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۶.</ref>
  
'''ابن ‌امّ ‌مكتوم در شأن نزول:'''
+
عبدالله از علاقه‌مندان به پیامبر صلى الله علیه و آله بود. در [[غزوه احد|غزوه اُحد]] وقتى [[شایعه]] قتل پیامبر در مدینه پیچید، وى که به جاى آن حضرت در مدینه نماز مى‌گزارد، به ‌تندى فراریان را سرزنش کرد و از آنان خواست تا او را به اُحد ببرند. در میان راه به هر کسى که مى‌رسید از حال پیامبر مى‌پرسید تا از سلامت حضرت آگاهى یافت؛ آنگاه به مدینه بازگشت.<ref>المغازى، ج‌۱، ص‌۲۷۷.</ref>
  
# به نظر بعضى از مفسران، چون آيه 95 [[سوره نساء]]/4 «لايَستَوِى القعِدونَ مِن‌المؤمنينَ وَ... المُجهدون فِى سَبيلِ اللّهِ بأمولِهم و أنفسِهِم» نازل شد، پيامبر صلى الله عليه و آله كاغذ و قلمى خواست تا آن را از طريق كاتبان به همگان ابلاغ كند.
+
برخى از مورخان، عبدالله ‌را در بسیارى از [[غزوات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله|غزوات]] و گویا در سیزده جنگ، جانشین [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله در ‌مدینه دانسته‌اند.<ref>تاریخ ابن خیاط، ص‌۶۰‌.</ref> بیش از این، یادى از او در تاریخ نیست تا این ‌که گویا در نبرد [[قادسیه]] (۱۶‌ هجرى) شرکت کرد و پرچم سیاهى بدست داشت.<ref>الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۰.</ref> برخى گفته‌اند: او در همان نبرد به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید؛<ref>سیر اعلام النبلا، ج‌۱، ص‌۳۶۵؛ الاصابه، ج‌۴، ص۴۹۵.</ref> اما به نقلى پذیرفتنى‌تر، وى پس از آن به مدینه بازگشت و در آن‌جا درگذشت.<ref> الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۱.</ref>
  
ابن ‌ام ‌مكتوم به حضرت عرض كرد: اى [[رسول خدا]]! آيا براى من كه نابينا هستم، رخصتى نيست؟ بدين ‌گونه عبارت «غَيرُ أُولِى الضَّررِ» نازل شد و آيه به صورت «لايَستَوِى القعِدونَ مِنَ المؤمِنين غَيرَ أوُلى الضَّررِ؛ مؤمنانى كه بى‌هيچ رنج و آسيبى از جنگ مى‌گريزند با كسانى ‌كه با مال و جان خويش جهاد مى‌كنند، برابر نيستند» درآمد.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 4، ج‌ 5‌، ص‌ 309‌ـ‌311.</ref>
+
==ابن ‌ام‌مکتوم در شأن نزول==
  
طبرسى آيه را درباره متخلفان از جنگ تبوك دانسته كه با نزول اين قطعه از آيه، عبدالله ابن ام‌مكتوم از آن استثنا شده است.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 147.</ref>
+
#به نظر بعضى از مفسران، پس‌ از [[غزوه تبوک|جنگ‌ تبوک‌]] آیۀ ۹۵ [[سوره نساء‌|سورۀ نساء]] که‌ در سرزنش‌ کسانی‌ که‌ از رفتن‌ به‌ پیکار سرباز زده‌ بودند، نازل‌ شد و مجاهدان را بر راحت‌طلبان‌ برتری‌ داد، و ابن‌ ام‌ مکتوم‌ نابینا و دیگر ناتوانان‌ را با عبارت «غَیرُ أُولِى الضَّررِ» مستثنی ساخت‌: {{متن قرآن|«لاَّ یسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیرُ أُوْلِی الضَّرَرِ  وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ...»}}.<ref> طبری، جامع‌البیان، ج‌۵‌، ص‌۳۰۹‌ـ‌۳۱۱؛ طبرسی‌، مجمع البیان، ج۲ ص۹۶.</ref>
 
+
#دیگر جایى که مفسران از عبدالله یاد کرده‌اند، در ذیل آیات ۱ تا ۱۰ [[سوره عبس]] است که گفته‌اند: مقصود از «أعمى»، ابن ‌ام ‌مکتوم است: {{متن قرآن|«عَبَسَ وَتَوَلَّى * أَن جَاءهُ الْأَعْمَى * وَمَا یدْرِیک لَعَلَّهُ یزَّکى * أَوْ یذَّکرُ فَتَنفَعَهُ الذِّکرَى * أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى * فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى * وَمَا عَلَیک أَلَّا یزَّکى * وَأَمَّا مَن جَاءک یسْعَى * وَهُوَ یخْشَى * فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى»}}؛ (روى را ترش کرد و سر برگردانید؛ چون آن نابینا به نزدش آمد و تو چه دانى؟ شاید که او پاکیزه شود یا پند گیرد و این پند تو سودمندش افتد؛ اما آن‌که او توان‌گر است، تو روى خود بدو مى‌کنى و ‌اگر هم پاک نگردد، چیزى بر عهده تو نیست و ‌اما آن‌که با کوشش و شتاب آمده، در حالى که مى‌ترسد تو از او (به دیگران) مى‌پردازى).<p>[[محمد بن جریر طبری|طبرى]] از سه طریق، ([[ابن عباس|ابن ‌عباس]]، [[عایشه]] و قتاده) نقل مى‌کند که روزى پیامبر صلى الله علیه و آله در پى اندرز عتبة ‌بن ربیعه، [[ابوجهل]] و [[عباس بن عبدالمطلب|عباس‌ بن عبدالمطلب]] بود که ابن ‌ام ‌مکتوم نابینا، به سوى حضرت آمد و بى‌توجه به گفتگوى پیامبر خواست تا آیه‌اى از [[قرآن]] را بدو بیاموزد. رسول خدا از وى روى گرداند و با رنجش از سخن او به سران روى کرد. چون کار پیامبر تمام شد و به سوى اهل خویش بازمى‌گشت، خداوند آیات پیش‌ گفته را نازل کرد. از این پس، پیامبر او را گرامى مى‌داشت و نیاز وى را برمى‌آورد.<ref>جامع‌البیان، مج۱۵، ج ۳۰، ص ۶۴ و ۶۵‌؛ کشف‌الاسرار، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۸۱ و ۳۸۲؛ الدرالمنثور، ج‌ ۸‌، ص‌ ۴۱۶ و ۴۱۷.</ref> البته انتهای این سخن (که رسول خدا از وى روى گرداند) با باور [[شیعه]]، هم‌ساز نیست؛ از این‌رو طبرسى پس از ذکر داستان پیشین، از [[سید مرتضى]] نقل مى‌کند که در ظاهر آیات هیچ دلالتى بر این‌که مخاطب آن، پیامبر باشد وجود ندارد،<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۶۶۴‌.</ref> بلکه قراینى وجود دارد که مقصود از آن غیر [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله است؛ زیرا عبوسى حتى در مواجهه با دشمنان سرسخت از صفات پیامبر نیست؛ چه رسد با مؤمنان. همچنین از [[امام صادق]] علیه‌السلام نیز نقل است که آیه درباره مردى از [[بنی امیه|بنى‌امیه]] است. [[علامه طباطبایى]]<ref>المیزان، ج‌۲۰، ص‌۲۰۳.</ref> و نیز [[سید جعفر مرتضی عاملی|جعفر مرتضى عاملى]]<ref> الصحیح من سیرة النبى، ج‌۳، ص‌۱۵۵ به بعد.</ref> به تحلیل تاریخى، کلامى و اخلاقى درباره شأن نزول این آیات پرداخته‌اند که برآیند آن، نفى ارتباط آن‌ها با رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله است.
# ديگر جايى كه مفسران از او ياد كرده‌اند، در ذيل آيات 1 تا 10 [[سوره عبس]]/80 است كه گفته‌اند: مقصود از أعمى، ابن ‌ام ‌مكتوم است: «عَبَس و تَوَلّى × أَنَ جاءَهُ الأعمى × وَ ما يُدريكَ لَعلّهُ يَزّكّى × أَو يَذَّكّرُ فَتَنفعَه الذِّكرى × أَمّا مَنِ استَغنى × فَأنتَ لَه تَصَدّى × وَ ما عَلَيك أَلاّ يَزَّكّى × و أمّا مَن جاءك يَسعى × وَ هُوَ يَخشى × فَأَنتَ عَنه تَلهّى؛ روى را ترش كرد و سر برگردانيد؛ چون آن نابينا به نزدش آمد و تو چه دانى؟ شايد كه او پاكيزه شود يا پند گيرد و اين پند تو سودمندش افتد؛ اما آن‌كه او توان‌گر است، تو روى خود بدو مى‌كنى و ‌اگر هم پاك نگردد، چيزى بر عهده تو نيست و ‌اما آن‌كه با كوشش و شتاب آمده، در حالى كه مى‌ترسد تو از او (به ديگران)مى‌پردازى».
+
==پانویس==
 
 
طبرى از سه طريق، (ابن ‌عباس، عايشه و قتاده) نقل مى‌كند كه روزى پيامبر در پى اندرز عتبة ‌بن ربيعه، ابوجهل و عباس‌ بن [[عبدالمطلب]] بود كه ابن ‌ام ‌مكتوم نابينا، به سوى حضرت آمد و بى‌توجه به گفتگوى پيامبر صلى الله عليه و آله خواست تا آيه‌اى از [[قرآن]] را بدو بياموزد. [[رسول خدا]] از وى روى گرداند و با رنجش از سخن او، به سران روى كرد. چون كار پيامبر تمام شد و به سوى اهل خويش بازمى‌گشت، خداوند آيات پيش‌ گفته را نازل كرد. از اين پس، پيامبر او را گرامى مى‌داشت و نياز وى را برمى‌آورد.<ref> جامع‌البيان، مج 15، ج 30، ص 64 و 65‌؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص‌ 381 و 382؛ الدرالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 416 و 417.</ref>
 
 
 
اين سخن با باور شيعه، هم‌ساز نيست؛ از اين‌رو طبرسى پس از ذكر داستان پيشين از سيد مرتضى نقل مى‌كند كه در ظاهر آيات هيچ دلالتى بر اين‌كه مخاطب آن، پيامبر باشد وجود ندارد<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 664‌.</ref> بلكه قراينى وجود دارد كه مقصود از آن غير [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله]] است؛ زيرا عبوسى حتى در مواجهه با دشمنان سرسخت از صفات پيامبر نيست؛ چه رسد با مؤمنان.
 
 
 
مؤيّد اين سخن، آيات قرآن است كه فرمود: «و‌إنّكَ لَعلى خُلُق عظيم» ([[سوره قلم]]/68‌، 4)،«وَلَو كُنتَ فَظّاً غَليظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَولِكَ». ([[سوره آل عمران]]/3،159) از [[امام صادق]] عليه‌السلام نيز نقل است كه آيه درباره مردى از بنى‌اميه است.
 
 
 
[[علامه طباطبايى]]<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 203.</ref> و نيز جعفر مرتضى عاملى<ref> الصحيح من سيرة النبى، ج‌ 3، ص‌ 155 به بعد.</ref> به تحليل تاريخى، كلامى و اخلاقى درباره شأن نزول اين آيات پرداخته‌اند كه برآيند آن، نفى ارتباط آن‌ها با رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله است.
 
 
 
==پانویس ==
 
 
<references />
 
<references />
===منابع===
+
==منابع==
 
+
*دائرة‌المعارف قرآن کریم، سید علیرضا واسعى، ج ۱، ص ۵۸۵.
سيد عليرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 585-587.
+
*[https://www.cgie.org.ir/fa/article/222331/%D8%A7%D8%A8%D9%86-%D8%A7%D9%85-%D9%85%DA%A9%D8%AA%D9%88%D9%85 "ابن ‌ام ‌مكتوم"، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی].
 
+
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= متوسط
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده=دارد
 +
}}
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
 
+
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
[[رده: ابن ام مكتوم در شان نزول آیات قرآن]]
+
[[رده:نابینایان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۳۴

«عبداللّه ابن ‌ام ‌مکتوم» صحابی بزرگوار پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و مؤذن نابینای آن حضرت بود. نام ابن ‌ام ‌مکتوم در شأن نزول برخی آیات قرآن کریم ذکر شده است.

زندگی‌نامه

عبداللّه یا عمرو[۱] بن قیس بن زایدة، از قبیله بنى ‌عامر بود. نام مادر او عاتکه بنت عبدالله‌ بن عنکثه، و کنیه اش ام‌مکتوم است.[۲] عبدالله پسر دایى خدیجه[۳] و از نخستین اسلام آورندگان به شمار مى‌رود[۴] که در کودکى نابینا شد.

از زندگى وى در مکه اطلاع زیادى در دست نیست. بر پایه روایتى، ابن ‌ام ‌مکتوم نخستین صحابى رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله بود که با مُصعب ‌بن ‌عمیر پیش از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله وارد یثرب شد تا مردم آن‌جا را با قرآن آشنا کند.[۵] گرچه از واقدى نقل است که او اندکى پس از جنگ بدر به مدینه هجرت کرد.[۶]

عبدالله و بلال در مدینه، اذان ‌گوى پیامبر صلى الله علیه و آله بودند و هر یک پیش‌تر مى‌رسید، اذان مى‌گفت و دیگرى هنگام نماز، اقامه مى‌گفت.[۷] بر پایه روایتى، حضرت رسول فرمود: (در ماه رمضان) چون بلال شبانگاه ندا مى‌دهد، بخورید و بیاشامید، تا زمانى که عبدالله ندا در دهد.[۸]

برخى این حدیث قدسى را درباره ابن ‌ام ‌مکتوم دانسته‌اند که خداوند فرمود: هرگاه چیز ارزشمندى از بنده‌ام بگیرم، پاداشى جز بهشت براى او نمى‌یابم.[۹]

عبدالله از علاقه‌مندان به پیامبر صلى الله علیه و آله بود. در غزوه اُحد وقتى شایعه قتل پیامبر در مدینه پیچید، وى که به جاى آن حضرت در مدینه نماز مى‌گزارد، به ‌تندى فراریان را سرزنش کرد و از آنان خواست تا او را به اُحد ببرند. در میان راه به هر کسى که مى‌رسید از حال پیامبر مى‌پرسید تا از سلامت حضرت آگاهى یافت؛ آنگاه به مدینه بازگشت.[۱۰]

برخى از مورخان، عبدالله ‌را در بسیارى از غزوات و گویا در سیزده جنگ، جانشین رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله در ‌مدینه دانسته‌اند.[۱۱] بیش از این، یادى از او در تاریخ نیست تا این ‌که گویا در نبرد قادسیه (۱۶‌ هجرى) شرکت کرد و پرچم سیاهى بدست داشت.[۱۲] برخى گفته‌اند: او در همان نبرد به شهادت رسید؛[۱۳] اما به نقلى پذیرفتنى‌تر، وى پس از آن به مدینه بازگشت و در آن‌جا درگذشت.[۱۴]

ابن ‌ام‌مکتوم در شأن نزول

  1. به نظر بعضى از مفسران، پس‌ از جنگ‌ تبوک‌ آیۀ ۹۵ سورۀ نساء که‌ در سرزنش‌ کسانی‌ که‌ از رفتن‌ به‌ پیکار سرباز زده‌ بودند، نازل‌ شد و مجاهدان را بر راحت‌طلبان‌ برتری‌ داد، و ابن‌ ام‌ مکتوم‌ نابینا و دیگر ناتوانان‌ را با عبارت «غَیرُ أُولِى الضَّررِ» مستثنی ساخت‌: «لاَّ یسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ...».[۱۵]
  2. دیگر جایى که مفسران از عبدالله یاد کرده‌اند، در ذیل آیات ۱ تا ۱۰ سوره عبس است که گفته‌اند: مقصود از «أعمى»، ابن ‌ام ‌مکتوم است: «عَبَسَ وَتَوَلَّى * أَن جَاءهُ الْأَعْمَى * وَمَا یدْرِیک لَعَلَّهُ یزَّکى * أَوْ یذَّکرُ فَتَنفَعَهُ الذِّکرَى * أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى * فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى * وَمَا عَلَیک أَلَّا یزَّکى * وَأَمَّا مَن جَاءک یسْعَى * وَهُوَ یخْشَى * فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى»؛ (روى را ترش کرد و سر برگردانید؛ چون آن نابینا به نزدش آمد و تو چه دانى؟ شاید که او پاکیزه شود یا پند گیرد و این پند تو سودمندش افتد؛ اما آن‌که او توان‌گر است، تو روى خود بدو مى‌کنى و ‌اگر هم پاک نگردد، چیزى بر عهده تو نیست و ‌اما آن‌که با کوشش و شتاب آمده، در حالى که مى‌ترسد تو از او (به دیگران) مى‌پردازى).

    طبرى از سه طریق، (ابن ‌عباس، عایشه و قتاده) نقل مى‌کند که روزى پیامبر صلى الله علیه و آله در پى اندرز عتبة ‌بن ربیعه، ابوجهل و عباس‌ بن عبدالمطلب بود که ابن ‌ام ‌مکتوم نابینا، به سوى حضرت آمد و بى‌توجه به گفتگوى پیامبر خواست تا آیه‌اى از قرآن را بدو بیاموزد. رسول خدا از وى روى گرداند و با رنجش از سخن او به سران روى کرد. چون کار پیامبر تمام شد و به سوى اهل خویش بازمى‌گشت، خداوند آیات پیش‌ گفته را نازل کرد. از این پس، پیامبر او را گرامى مى‌داشت و نیاز وى را برمى‌آورد.[۱۶] البته انتهای این سخن (که رسول خدا از وى روى گرداند) با باور شیعه، هم‌ساز نیست؛ از این‌رو طبرسى پس از ذکر داستان پیشین، از سید مرتضى نقل مى‌کند که در ظاهر آیات هیچ دلالتى بر این‌که مخاطب آن، پیامبر باشد وجود ندارد،[۱۷] بلکه قراینى وجود دارد که مقصود از آن غیر رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله است؛ زیرا عبوسى حتى در مواجهه با دشمنان سرسخت از صفات پیامبر نیست؛ چه رسد با مؤمنان. همچنین از امام صادق علیه‌السلام نیز نقل است که آیه درباره مردى از بنى‌امیه است. علامه طباطبایى[۱۸] و نیز جعفر مرتضى عاملى[۱۹] به تحلیل تاریخى، کلامى و اخلاقى درباره شأن نزول این آیات پرداخته‌اند که برآیند آن، نفى ارتباط آن‌ها با رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله است.

پانویس

  1. ابن سعد، الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۵.
  2. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۵.
  3. جمهرة انساب ‌العرب، ص‌ ۱۷۱.
  4. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج‌۳، ص‌۱۱۹.
  5. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۶.
  6. الاستیعاب، ج‌۳، ص‌۱۱۹.
  7. یعقوبى، ج‌۲، ص‌۴۲.
  8. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۶.
  9. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۶.
  10. المغازى، ج‌۱، ص‌۲۷۷.
  11. تاریخ ابن خیاط، ص‌۶۰‌.
  12. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۰.
  13. سیر اعلام النبلا، ج‌۱، ص‌۳۶۵؛ الاصابه، ج‌۴، ص۴۹۵.
  14. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۱.
  15. طبری، جامع‌البیان، ج‌۵‌، ص‌۳۰۹‌ـ‌۳۱۱؛ طبرسی‌، مجمع البیان، ج۲ ص۹۶.
  16. جامع‌البیان، مج۱۵، ج ۳۰، ص ۶۴ و ۶۵‌؛ کشف‌الاسرار، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۸۱ و ۳۸۲؛ الدرالمنثور، ج‌ ۸‌، ص‌ ۴۱۶ و ۴۱۷.
  17. مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۶۶۴‌.
  18. المیزان، ج‌۲۰، ص‌۲۰۳.
  19. الصحیح من سیرة النبى، ج‌۳، ص‌۱۵۵ به بعد.

منابع