آیه 7 سوره قارعة

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۷:۰۲ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (تفسیر آیه)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ

مشاهده آیه در سوره


<<6 آیه 7 سوره قارعة 8>>
سوره : سوره قارعة (101)
جزء : 30
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

او در بهشت به آسایش و زندگانی خوش خواهد بود.

پس او در یک زندگی خوش و پسندیده ای است،

پس وى در زندگى خوشى خواهد بود!

در يك زندگى پسنديده است.

در یک زندگی خشنودکننده خواهد بود!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

he will have a pleasing life.

He shall live a pleasant life.

He will live a pleasant life.

Will be in a life of good pleasure and satisfaction.

معانی کلمات آیه

«عِیشَةٍ»: زندگی. «رَاضِیَةٍ»: رضایت بخش. یعنی زندگیی که صاحب آن بدان راضی و از آن خوشنود است (نگا: حاقّه / ).

نزول

شأن نزول آیات 6 تا 9:

محمد بن العباس بعد از دو واسطه از امام على بن موسى الرضا علیه‌السلام و ایشان از اجداد گرامى خود نقل فرمایند که آیات 6 و 7 درباره على بن ابى‌طالب علیه‌السلام نازل گردیده و آیات 8 و 9 درباره سایر فاسقین نزول یافته است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


الْقارِعَةُ «1» مَا الْقارِعَةُ «2» وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ «3» يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ «4» وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ «5» فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ «6» فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ «7» وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ «8» فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ «9» وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ «10» نارٌ حامِيَةٌ «11»

«1» حادثه كوبنده. «2» آن حادثه كوبنده چيست؟ «3» و تو چه دانى آن حادثه كوبنده چيست؟ «4» روزى كه مردم مانند پروانه‌ها پراكنده باشند. «5» و كوهها مانند پشمِ رنگارنگِ زده شده. «6» پس هر كس كفّه‌هاى (عمل خيرش در) ترازويش سنگين باشد، «7» پس او در زندگى رضايت بخشى است. «8» ولى هر كس كفّه‌هاى (كار خيرش در) ترازويش سبك باشد، «9» پس در آغوش آتش است. «10» و تو چه دانى آن چيست؟ «11» آتشى سوزان.

نکته ها

«قارعة» از «قرع» به معناى كوبيدن چيزى بر چيزى است. يكى از نام‌هاى قيامت، «قارعة» است، زيرا با صيحه‌ى كوبنده آغاز مى‌شود و عذاب آن كوبنده است.

در روايات مى‌خوانيم: حضرت على عليه السلام و فرزندان معصومش، ميزان و معيار سنجش‌

جلد 10 - صفحه 575

اعمال انسان‌ها در قيامت هستند. «1»

شايد دليل آنكه كلمه «موازين» به صورت جمع آمده، اين باشد كه كارهاى گوناگون انسان با ابزارهاى گوناگون سنجيده مى‌شود و هر كار، ميزان مخصوص به خود را دارد.

«موازين» جمع «ميزان» به معناى وسيله سنجش است و روشن است كه اعمال انسان، امرى مادى و داراى وزن و جرم نيست كه با ترازوهاى معمولى سنجيده شود، بلكه هر دسته از اعمال انسان، معيار سنجش مخصوص به خود دارد.

مادر براى همه فرزندان، مأوى و پناهگاه است، اما در آنجا مادر و پناهگاه گروهى از انسان‌ها دوزخ است.

«هاوِيَةٌ» از «هوى» به معناى سقوط است و دوزخ، محلّ سقوط گروهى است.

«حامِيَةٌ» از «حمى» به معناى شدّت حرارت است.

كوه‌هاى رنگارنگ در اثر قطعه قطعه شدن و خورد و خاك شدن، مثل پشم زده رنگارنگ مى‌شوند. «كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» «منفوش» از «نفش» به معناى باز كردن و كشيدن پشم است تا آنجا كه اجزاى آن از هم بگسلد. «2»

سبك و سنگينى مخصوص ماديات نيست. لذا به سخنان بى‌محتوى مى‌گويند: سخن سبك. شايد مراد از «ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ» و «خَفَّتْ مَوازِينُهُ» ارزش و كيفيّت عمل باشد و شايد هم مراد، قلّت و كثرت آن باشد.

حضرت على عليه السلام فرمودند: مراد از سبكى عمل، كم بودن عمل و مراد از سنگينى عمل، زيادى آن است. «قلة الحساب و كثرته» «3»

شخصى سلمان را تحقير كرد كه تو كيستى و چيستى؟ پاسخ داد: اول من و تو نطفه و آخر

«1». بحارالانوار، ج 7، ص: 252.

«2». تفسير راهنما.

«3». احتجاج طبرسى، ج 1، ص 363. به نقل راهنما.

جلد 10 - صفحه 576

من و تو مردار است. اين دنياست، اما در قيامت، «من ثقلت موازينه فهو الكريم و من خفت موازينه فهو لئيم» «1» هر كس ميزان او سنگين باشد، تكريم مى‌شود و هر كس سبك باشد، تحقير و ملامت خواهد شد.

پیام ها

1- قيامت، كوبنده مستكبران و روحيه‌هاى متكبّرانه است. «الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ»

2- قيامت فراتر از فكر بشر است. حتى پيامبر بدون بيان الهى از آن خبر ندارد. «وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ»

3- قيامت روز تحيّر و سرگردانى بشر است. «كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ»

4- بهشت را به بها دهند نه بهانه. «مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ»

5- زندگىِ سراسر شاد، مخصوص قيامت است. زيرا در دنيا در كنار كاميابى‌ها، دغدغه بيمارى، سرقت، حسادت، از دست دادن و گذرا بودن هست. «عِيشَةٍ راضِيَةٍ»

6- رضايت از زندگى، از نشانه‌هاى جامعه بهشتى است. «فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ»

7- مبناى كيفر و پاداش، عمل است كه با ترازوى عدل سنجيده مى‌شود. ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ‌ ... خَفَّتْ مَوازِينُهُ‌

«والحمدللّه ربّ العالمين»

«1». تفسير نور الثقلين.

جلد 10 - صفحه 578

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ «7»

فَهُوَ فِي عِيشَةٍ: پس او در زندگانى باشد، راضِيَةٍ: پسنديده يعنى صاحب آن، به آن راضى و خشنود باشد. چه از هول و هيبت آن روز، ترسان و هراسان نباشد و جاى او در جنة المأوى باشد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

الْقارِعَةُ «1» مَا الْقارِعَةُ «2» وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ «3» يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ «4»

وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ «5» فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ «6» فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ «7» وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ «8» فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ «9»

وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ «10» نارٌ حامِيَةٌ «11»

ترجمه‌

آن كوبنده،

چيست آن كوبنده‌

و چه ميدانى تو كه چيست آن كوبنده‌

روز كه ميباشند مردم مانند پرندگان كوچكى كه گرد چراغ ميگردند و پراكنده ميشوند

و ميباشند كوهها مانند پشم رنگارنگ زده شده‌

پس اما كسيكه سنگين باشد مقدار كارهاى خوب او

پس او در زندگانى رضايت بخش خواهد بود

و اما كسيكه سبك باشد مقدار كارهاى خوب او

پس جايگاه اصلى او هاويه است‌

و چه ميدانى تو كه چيست آن‌

آتشى است كه گرمى آن بسيار است.

تفسير

خداوند سبحان در اين سوره شريفه باز بعضى از اوضاع و اهوال قيامت را بيان فرموده باين تقريب كه آن روز و وقتى كه كوبنده است دلهاى مردم را بفزع و هول و افلاك و كواكب را بانشقاق و انحطاط كه باين مناسبت بقارعه ناميده شده چيست آن و براى اهميّت و عظمت امر آن پرسش از حقيقت آن شده و بجاى ضمير براى مزيد تهويل و تجليل اسم ظاهر تكرار شده است و باز بهمين غرض فرموده و چه ميدانى تو اى پيغمبر حقيقت و كنه آنرا بتفصيل چون امر آن بالاتر و برتر از آنست كه دانش كسى بكنه آن برسد بلى اجمالا آنچه را خداوند بآن خبر داده از اوضاع آن عالم ميدانى و چه قدر فرق است بين عيان و بيان آن روزى است كه تمام مردم مانند پرندگان كوچكى كه گرد چراغ در شب تابستان جمع ميشوند و پريشان و سر گردان گشته بال و پر سوخته و ريخته منتشر و پراكنده ميگردند ميباشند و وجه شبه معلوم است كه زيادى و سر گردانى‌

جلد 5 صفحه 426

و تشويش و انتشار و التهاب و ذلّت و انكسار است و كوهها مانند پشم الوان زده شده ميباشند در تفرّق اجزاء و انتشار آن در فضا و در آن روز ميزانهاى اعمال وضع و وزن آنها معلوم ميشود و تحقيق اين معنى در اوائل سوره اعراف گذشت پس كسيكه سنگين شود مقادير حسنات او برجحان بر سيّئاتش پس او در زندگانى رضايت بخش بهشت خواهد بود و كسيكه سبك باشد مقدارهاى كارهاى خوبش بالنّسبه بكارهاى بدش پس مانند كودكى كه در آغوش مادر جاى گيرد در آتش جهنّم مأوى خواهد گرفت چون موازين بمعناى مقادير است و هاويه از اسماء آتش جهنّم ميباشد و خداوند آنرا تفسير فرموده كه ميفرمايد چه ميدانى تو اى پيغمبر كه چيست هاويه و چه قدر جاى بدى است آن آتش بسيار گرم ميباشد و هاء در ما هيه براى وقف است و با اين بيان الهى باز بعضى فامّه هاويه را بفرود آمدن در جهنم با مغز سر تفسير نموده‌اند در ثواب الاعمال و مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه زياد سوره القارعه را قرائت نمايد خداوند او را از فتنه دجال و ايمان باو و از عذاب جهنّم مأمون فرمايد و الحمد للّه رب العالمين‌

جلد 5 صفحه 427

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَأَمّا مَن‌ ثَقُلَت‌ مَوازِينُه‌ُ «6» فَهُوَ فِي‌ عِيشَةٍ راضِيَةٍ «7» وَ أَمّا مَن‌ خَفَّت‌ مَوازِينُه‌ُ «8» فَأُمُّه‌ُ هاوِيَةٌ «9»

‌پس‌ اما كسي‌ ‌که‌ سنگين‌ ‌باشد‌ ميزان‌هاي‌ ‌او‌ ‌پس‌ ‌او‌ ‌در‌ يك‌ زندگاني‌ رضايتبخشي‌

جلد 18 - صفحه 211

‌است‌ و اما كسي‌ ‌که‌ سبك‌ ‌باشد‌ ميزان‌هاي‌ ‌او‌ ‌پس‌ ‌از‌ سر ‌در‌ هاويه‌ ‌که‌ ‌از‌ جهنم‌ ‌است‌ ميافتد.

مفسرين‌ بلكه‌ نوع‌ مردم‌ خيال‌ كردند ‌که‌ ميزان‌ قيامت‌ مثل‌ دو كفه‌ ميزان‌ ‌است‌ ‌در‌ يك‌ كفه‌ عبادات‌ ‌را‌ ميگذارند و ‌در‌ يك‌ كفه‌ معاصي‌ ‌را‌ ‌اگر‌ عبادات‌ سنگين‌ ‌باشد‌ اهل‌ نجات‌ ‌است‌ و ‌اگر‌ معاصي‌ سنگين‌ ‌باشد‌ اهل‌ هلاكت‌ ‌است‌ چنانچه‌ قبلا ‌هم‌ ‌اينکه‌ توهّم‌ ‌را‌ رد كرده‌ بوديم‌ لكن‌ ‌اينکه‌ اشتباه‌ بزرگي‌ ‌است‌ اولا ‌از‌ ‌آيه‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ ‌هر‌ كسي‌ ميزانهاي‌ زيادي‌ دارد يك‌ ميزان‌ نيست‌ زيرا تعبير ‌به‌ موازينه‌ فرموده‌.

و ثانيا معني‌ ثقل‌ و خفت‌ ‌اينکه‌ نيست‌ چنانچه‌ مي‌گويي‌: فلان‌ آدم‌ خيلي‌ سنگين‌ و وزين‌ ‌است‌ و فلان‌ بسيار سبك‌ و بي‌مقدار ‌است‌، فلان‌ كلام‌ سنگين‌ و وزين‌ ‌است‌ و فلان‌ كلام‌ سبك‌ و بي‌مقدار، ‌با‌ مؤمن‌ سبك‌ صحبت‌ نكنيد و ‌او‌ ‌را‌ سبك‌ نكنيد و بي‌اعتنايي‌ نكنيد، قدر ‌هر‌ كس‌ ‌را‌ بدانيد، ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ نظر مردم‌ سبك‌ نكنيد و امثال‌ ‌اينکه‌ عبارات‌ ‌در‌ السنه‌ بسيار ‌است‌ لذا مي‌گوييم‌: كفر و شرك‌ و ضلالت‌ و معاصي‌ هيچ‌ وزني‌ ندارد بقدر كاه‌ وزن‌ ندارد، ‌حتي‌ عبادات‌ باطله‌ ‌که‌ فاقد شرائط و اجزاء ‌باشد‌ ‌ يا ‌ مقرون‌ بموانع‌ ‌آنها‌ ‌هم‌ هيچ‌ وزني‌ ندارند لذا ميفرمايد: وَ قَدِمنا إِلي‌ ما عَمِلُوا مِن‌ عَمَل‌ٍ فَجَعَلناه‌ُ هَباءً مَنثُوراً فرقان‌ ‌آيه‌ 23، ‌پس‌ بناء ‌علي‌ ‌هذا‌ مي‌گوييم‌: ‌غير‌ مؤمن‌ ‌هر‌ ‌که‌ هست‌ و ‌هر‌ چه‌ هست‌ ‌اگر‌ عبادت‌ جن‌ و انس‌ ‌را‌ داشته‌ ‌باشد‌ چون‌ ايمان‌ شرط صحت‌ ‌کل‌ عبادات‌ ‌است‌ هيچ‌ وزني‌ ندارد ‌که‌ جزو هباء منثور ‌است‌.

و اما مؤمنين‌ ‌هم‌ عبادات‌ باطله ‌آنها‌ و معاصي‌ ‌آنها‌ هيچ‌ وزني‌ ندارد فقط ايمان‌ و اعمال‌ صالحه‌ و عبادات‌ صالحه‌ و افعال‌ حسنه‌ وزن‌ دارد و ‌آن‌ ‌هم‌ ‌بر‌ ‌هر‌ يك‌ ‌آنها‌ يك‌ ميزان‌ ‌است‌ ‌هر‌ چه‌ ايمان‌ قوي‌تر ‌باشد‌ و اخلاق‌ فاضله‌ زيادتر ‌باشد‌ و عبادات‌ مقرون‌ بشرائط قبول‌ بيشتر ‌باشد‌ سنگين‌تر و وزين‌تر ‌است‌ لذا مي‌گوييم‌:

فَأَمّا مَن‌ ثَقُلَت‌ مَوازِينُه‌ُ ‌که‌ ايمان‌ داشته‌ ‌باشد‌ و داراي‌ اخلاق‌ فاضله‌ و اعمال‌ صالحه‌ و حسنات‌ ‌باشد‌ مصداق‌ ثقلت‌ موازينه‌ ‌است‌ ‌که‌ يك‌ يك‌ ‌اينکه‌ صفات‌ و اعمال‌ و حسنات‌ ‌براي‌ ‌خود‌ وزني‌ دارند علاوه‌ ‌بر‌ وزن‌ ايمان‌ و بسا يك‌ عمل‌ ‌که‌ خيلي‌ بنظر كوچك‌ ميآيد ‌از‌ هزار عبادت‌ سنگين‌تر ‌است‌ مثل‌ كلمه‌ توحيد: ‌لا‌ اله‌ الا اللّه‌ و مثل‌ صلوات‌

جلد 18 - صفحه 212

‌بر‌ ‌محمّد‌ و آل‌ ‌او‌ (ص‌) و امثال‌ اينها، و بسا يك‌ عبادت‌ و ‌لو‌ بزرگ‌ بنظر ميآيد و ‌لو‌ صحيح‌ ‌هم‌ ‌باشد‌ چندان‌ وزني‌ ندارد.

سؤال‌: ‌اگر‌ مؤمن‌ آلوده‌ بمعاصي‌ ‌باشد‌ مصداق‌ كدام‌ طرف‌ ‌است‌.

جواب‌: ‌اگر‌ معاصي‌ باعث‌ زوال‌ ايمان‌ ‌او‌ نشود و ‌با‌ ايمان‌ ‌از‌ دنيا رود اميد نجات‌ ‌در‌ ‌او‌ هست‌ زيرا ايمان‌ ميزان‌ سنگيني‌ دارد و مصداق‌ ثقلت‌ ميزان‌ ايمانش‌ هست‌ ولي‌ ‌آيه‌ ميفرمايد موازينه‌ نفرمود ميزانه‌ ‌پس‌ بمقدار معاصي‌ ‌اگر‌ مشمول‌ شفاعت‌ و مغفرت‌ شد ‌که‌ مسلما نجات‌ دارد و ‌اگر‌ مشمول‌ نشد بمقدار معاصي‌ يك‌ سختي‌هايي‌ باو متوجه‌ ميشود و بالاخره‌ ‌براي‌ ايمانش‌ نجات‌ پيدا ميكند، و اينكه‌ ميفرمايد:

فَهُوَ فِي‌ عِيشَةٍ راضِيَةٍ ‌در‌ حق‌ كساني‌ ‌است‌ ‌که‌ موازين‌ ‌آنها‌ سنگين‌ ‌باشد‌ نه‌ بعضي‌ دون‌ بعض‌ ‌که‌ هيچگونه‌ ناراحتي‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌آنها‌ نيست‌ ‌از‌ حين‌ احتضار ‌الي‌ دخول‌ الجنة.

وَ أَمّا مَن‌ خَفَّت‌ مَوازِينُه‌ُ ‌که‌ ايمان‌ نداشته‌ ‌باشد‌ كافر ‌باشد‌ ‌ يا ‌ مشرك‌ ‌ يا ‌ ضال‌ ‌ يا ‌ مضل‌ ‌ يا ‌ مخالف‌ و معاند ‌ يا ‌ مبدع‌ ‌ يا ‌ منكر ضروريات‌ دين‌ ‌باشد‌ ‌که‌ تمام‌ موازين‌ ‌او‌ خفيف‌ و بي‌مقدار و بي‌وزن‌ ‌است‌.

فَأُمُّه‌ُ هاوِيَةٌ ‌پس‌ جايگاه‌ ‌او‌ مثواي‌ ‌او‌ و مسكن‌ ‌او‌ هاويه‌ ‌است‌، و تعبير ‌به‌ ام‌ بعضي‌ گفتند: مراد ام‌ الرأس‌ ‌است‌ ‌که‌ جلد جامعة الدماغ‌ ‌را‌ ام‌ الرأس‌ مينامند ‌يعني‌ ‌از‌ سر فرو ميرود ‌در‌ هاويه‌ ‌که‌ يكي‌ ‌از‌ اسماء جهنم‌ ‌است‌، و بعضي‌ گفتند: ‌که‌ طفل‌ جايگاه‌ ‌او‌ دامن‌ مادر ‌است‌ و مادر ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ بغل‌ ميگيرد و بخود مي‌چسباند آتش‌ جهنم‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ بغل‌ ميگيرد و بخود مي‌چسباند، بعضي‌ گفتند، ام‌ بمعني‌ اصل‌ ‌است‌ چنانچه‌ مكه‌ ‌را‌ ام‌ القري‌ گفتند و لوح‌ محفوظ ‌را‌ ام‌ الكتاب‌ گفتند ‌که‌ ميفرمايد: وَ إِنَّه‌ُ فِي‌ أُم‌ِّ الكِتاب‌ِ لَدَينا لَعَلِي‌ٌّ حَكِيم‌ٌ زخرف‌ ‌آيه‌ 4، و سوره مباركه‌ حمد ‌را‌ ‌هم‌ ام‌ الكتاب‌ گفتند چون‌ تمام‌ قرآن‌ بطور اجمال‌ ‌در‌ سوره مباركه‌ حمد ‌است‌، و مراد جايگاه‌ اصلي‌ ‌که‌ ديگر ‌از‌ ‌او‌ خارج‌ نميشود هاويه‌ ‌است‌ چنانچه‌ جايگاه‌ اصلي‌ اهل‌ ايمان‌ جنت‌ ‌است‌.

و لكن‌ ظاهر ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ معني‌ همان‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ سر فرو ميروند ‌در‌ جهنم‌ بدو

جلد 18 - صفحه 213

قرينه‌ داخليه‌ و خارجيه‌ اما داخليه‌ كلمه‌ هاويه‌ ‌که‌ ‌از‌ ماده‌ هوي‌ ‌است‌ ‌که‌ فرو رفتن‌ و سقوط و افتادن‌ ‌است‌ ‌که‌ انسان‌ ‌از‌ سر سقوط ميكند، و اما خارجيه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ ‌که‌ ميفرمايد:

الَّذِين‌َ يُحشَرُون‌َ عَلي‌ وُجُوهِهِم‌ إِلي‌ جَهَنَّم‌َ أُولئِك‌َ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَل‌ُّ سَبِيلًا فرقان‌ ‌آيه‌ 37.

سپس‌ توصيف‌ ميفرمايد هاويه‌ ‌را‌ ‌که‌ ميفرمايد:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 7)- «در یک زندگی خشنود کننده خواهد بود» (فهو فی عیشة راضیة). و تنها زندگی آخرت است که سراسر رضایت و خشنودی و آرامش و امنیت و مایه جمعیت خاطر می‌باشد، چرا که زندگی دنیا هر قدر مرفّه و پرنعمت باشد باز از عوامل ناخشنودی خالی نیست.

در حدیثی از امام صادق علیه السّلام آمده است که وقتی از معنی «میزان» سؤال کردند، در پاسخ فرمود: «ترازوی سنجش همان عدل است».

و در حدیثی می‌خوانیم: «امیر مؤمنان و امامان از دودمانش ترازوهای سنجشند».

به این ترتیب وجود اولیاء اللّه یا قوانین عدل الهی مقیاسهائی هستند که انسانها و اعمالشان را بر آنها عرضه می‌کنند، و به همان اندازه که با آنها شباهت دارند و مطابقت دارند وزنشان سنگین است.

و روشن است که سبک و سنگین بودن «موازین» به معنی سنگین و سبک بودن خود اعمال است.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. البرهان فی تفسیر القرآن.

منابع