آیه 33 سوره ص

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

رُدُّوهَا عَلَيَّ ۖ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ

مشاهده آیه در سوره


<<32 آیه 33 سوره ص 34>>
سوره : سوره ص (38)
جزء : 23
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

آن گاه (با فرشتگان موکّل آفتاب) خطاب کرد که (به امر خدا) آفتاب را بر من بازگردانید (چون برگشت اداء نماز کرد) و شروع به دست کشیدن بر ساق و یال و گردن اسبان کرد (و همه را برای جهاد در راه خدا وقف کرد).

[اسب ها چنان توجه او را جلب کرده بودند که گفت:] آنها را به من بازگردانید. پس [برای نوازش آنها] به دست کشیدن به ساق ها و گردن های آنها پرداخت؛

[گفت: « اسبها] را نزد من باز آوريد.» پس شروع كرد به دست كشيدن بر ساقها و گردن آنها [و سرانجام وقف كردن آنها در راه خدا].

آن اسبان را نزد من بازگردانيد. پس به بريدن ساقها و گردنشان آغاز كرد.

(آنها به قدری جالب بودند که گفت:) بار دیگر آنها را نزد من بازگردانید! و دست به ساقها و گردنهای آنها کشید (و آنها را نوازش داد).

ترجمه های انگلیسی(English translations)

‘Bring it back for me!’ Then he [and others] began to wipe [their] legs and necks.

Bring them back to me; so he began to slash (their) legs and necks.

(Then he said): Bring them back to me, and fell to slashing (with his sword their) legs and necks.

"Bring them back to me." then began he to pass his hand over (their) legs and their necks.

معانی کلمات آیه

  • طفق: شروع كرد، آن فعلى است مخصوص به اثبات، «ما طفق» گفته نمى‌‏شود.
  • سوق: (بضمّ اول) ساقها.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ «30»

و ما به داود سليمان را بخشيديم، او بنده‌ى خوبى بود، زيرا كه بسيار به درگاه ما روى مى‌آورد.

إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ «31»

آن گاه كه عصرگاهان اسبان چابك تندرو بر سليمان عرضه شد (و او مشغول سان ديدن بود).

فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ «32»

پس سليمان گفت: من اين اسبان را به خاطر پروردگارم (و براى جهاد با كفّار) دوست دارم. (سان ديدن ادامه داشت) تا آنكه اسبان از ديدگان او پنهان شدند.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌8، ص: 104

رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ «33»

(پس دستور داد) اسبان را نزد من بازگردانيد (تا بار ديگر آنها را ببينم) پس شروع كرد (به نوازش كردن اسبان و) تا ساق‌ها و گردن‌هاى اسبان را دست مى‌كشيد.

نکته ها

«صافنات» جمع «صافنة» به اسبى گفته مى‌شود كه هنگام ايستادن يكى از دست‌هاى خود را كمى بلند مى‌كند و نوك سم را به زمين مى‌گذارد كه اين امر، نشانه‌ى چابكى اوست.

«جياد» يا جمع «جواد» به معناى اسب تندرو است يا جمع «جيد» يعنى نفيس و ارزشمند.

كلمه‌ى «خير» در مورد اموال دنيا نيز به كار مى‌رود كه در اينجا مراد از آن، اسبان هستند.

تركيبِ‌ «حُبَّ الْخَيْرِ» به معناى دوست داشتن چيزى است كه به انسان خير مى‌رساند.

چنانكه در جاى ديگر مى‌فرمايد: «وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ» «1»

يك توضيح و بررسى‌

در مورد اين آيات، دو تفسير كاملًا متفاوت بيان شده است كه مطابق آنچه ما گفتيم:

روزى حضرت سليمان به هنگام عصر از اسبان تيزرو كه براى جهاد آماده كرده بود سان مى‌ديد، نظير سان ديدنى كه در آيه 17 سوره‌ى نمل مى‌خوانيم: «وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» علاقه‌ى سليمان به اسبان، جهت اهداف رزمى و براى خدا بود و لذا فرمود:

سرچشمه‌ى علاقه من ياد خداست. «أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي» نگاه سليمان هم چنان ادامه داشت تا اسب‌ها از ديدگان سليمان پنهان شدند. او دستور داد بار ديگر اسبان را برگردانيد و رژه را تكرار كنيد. در سان دوّم، سليمان دستى بر گردن و ساق اسبان كشيد و بدين وسيله از مربيان نيز قدردانى كرد.

اين تفسير، هم با ظاهر آيه سازگار است و هم فخر رازى و سيد مرتضى آن را نقل كرده‌اند و از بيان مرحوم علامه مجلسى در جلد 14 بحار، ص 104 نيز استفاده مى‌شود. بر اساس اين‌

«1». عاديات، 8.

جلد 8 - صفحه 105

تفسير مراد از جمله‌ «تَوارَتْ بِالْحِجابِ» دور شدن اسبان از محل سان و ديدگان حضرت سليمان و مراد از جمله‌ى‌ «رُدُّوها عَلَيَّ» تقاضاى تكرار سان است.

امّا در بعضى تفاسير مى‌خوانيم: سليمان آن چنان در تماشاى اسبان غرق شد كه خورشيد غروب كرد و نماز عصرش از دست رفت. لذا ناراحت شد و دستور داد خورشيد برگردد و مشغول وضو شد و سر و گردن و پاهايش را مسح كرد.

در اين معنا اشكالاتى است، از جمله:

1. نامى از خورشيد در آيه نيست تا مراد از «تَوارَتْ بِالْحِجابِ» غروب آن و مراد از «رُدُّوها عَلَيَّ» بازگشت آن باشد.

2. پيامبرى كه خداوند او را در آيه‌ى قبل با جمله‌ى‌ «نِعْمَ الْعَبْدُ» و «أَوَّابٌ» ستايش مى‌كند، چگونه در آيه‌ى بعد فردى غافل از نماز معرّفى مى‌نمايد!؟

3. دستور برگشتن خورشيد با لحنى آمرانه‌ «رُدُّوها عَلَيَّ» چه توجيهى دارد؟ اگر نمازى كه ترك شده واجب بوده كه با شأن پيامبر سازگار نيست و اگر نماز نافله و مستحبى بوده، برگشت خورشيد براى نماز نافله چه توجيهى دارد؟

اين تفسير در برخى روايات نيز آمده است، امّا روايات ياد شده سند صحيحى ندارند و با اصول عقلى كه مى‌گويد: بايد انبيا معصوم باشند سازگار نيست، لذا بهتر است فهم اين روايات را به اهلش واگذاريم. «1»

پیام ها

1- فرزند، هديه‌اى الهى است. «وَهَبْنا»

2- محور ستايش خداوند از انسان، بندگى اوست. «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»

3- شرايط تلخ و شيرين در اولياى خدا اثرى ندارد. (جمله‌ى‌ «نِعْمَ الْعَبْدُ» هم براى حضرت داود و سليمان آمده است كه تمام امكانات برايشان فراهم بود و هم براى حضرت ايوب كه تمام حوادث تلخ بر سر راهش قرار گرفته بود.)

«1». تفسير نمونه.

جلد 8 - صفحه 106

4- توجّه و رجوع به خداوند بايد دايمى باشد. «أَوَّابٌ»

5- سان ديدن از امكانات و نيروهاى رزمى، كارى پسنديده است. عُرِضَ عَلَيْهِ‌ ...

6- رهبر بايد شخصاً از نيروها سان ببيند و آگاهى از كميّت و كيفيّت نيروها و امكانات، شرط رهبرى است. «عُرِضَ عَلَيْهِ»

7- بالاترين مقام از حيوانات بازديد مى‌كند و اين، هم پيام مديريّتى دارد و هم پيام تواضع. «عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ»

8- مراسم رژه و سان ديدن، لازمه‌ى نيروهاى رزمنده است. عُرِضَ عَلَيْهِ‌ ... چنانكه در جاى ديگر فرمود: لشگريان سليمان در برابر او رژه رفتند. «جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» «1»

9- محبت و علاقه به اموال و امكانات اگر هدفدار و متعادل باشد مانعى ندارد. «أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي» حضرت سليمان در اين آيه مى‌فرمايد: علاقه‌ى من به اسبان از سر عشق به خداست. (زيرا هر چه لشكر توحيد مجهزتر باشد، سبب عزّت بيشترى است).

10- اسبان رزمى، مورد علاقه پيامبران الهى بوده است. «أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ» چنانكه قرآن نيز به نفس‌اسبان قسم ياد كرده است. «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً»

11- گاهى لازم است بازديد تكرار شود. «رُدُّوها عَلَيَّ»

12- حيوانات مسح و دست كشيدن انسان‌ها را احساس مى‌كنند. «فَطَفِقَ مَسْحاً»

13- ترحّم بر حيوانات و نوازش آنها كار انبياست. «فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ»

14- سان ديدن بايد با ملاطفت همراه باشد. «عُرِضَ عَلَيْهِ‌- فَطَفِقَ مَسْحاً»

«1». نمل، 17.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌8، ص: 107

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (33)

رُدُّوها عَلَيَ‌: باز برگردانيد اسبان را بر من، و چون برگردانيدند، فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ‌: پس كشيد شمشير را و زد به ساقهاى اسبان و پى كرد و به گردنهاى آنها و قطع شد و همه را در راه خدا قربان و تصدق نمود. ابن عباس از حضرت امير المؤمنين نقل نموده: ضمير «ردوها» راجع به آفتاب است‌ «1» و مراد از ذكر، نماز عصر كه از سليمان به سبب مطالعه اسبان فوت شد و آفتاب غروب كرد؛ و چون اين امر به جهت جهاد با دشمنان بود نه به سبب تنزّه و تفرّج، لذا حق تعالى ملائكه موكل آفتاب را امر فرمود بازگردانيد آفتاب را، چنانچه ردّ شمس براى حضرت امير المؤمنين عليه السلام معروف و مشهور و در سوره مائده مذكور شد.

قضيه حضرت سليمان عليه السلام:

ابن عباس گويد: معنى اين آيه را از حضرت امير المؤمنين عليه السلام سؤال كردم. فرمود: به چه طريق به تو رسيده؟

گفتم: از كعب الاحبار شنيدم كه سليمان مشغول به عرض اسبان تا نماز عصر

«1» مجمع البيان ج 4 ص 475.

جلد 11 - صفحه 196

فوت شد، بعد به اصحاب خود گفت: آنها را برگردانيد، و آن چهارده اسب بود، به شمشير گردن و پاى اسبان را قطع كرد و به سبب اين ظلم بر اسبان حق تعالى چهارده روز پادشاهى را از او سلب نمود.

حضرت فرمود: به خداى كعبه كه كعب دروغ گفت، زيرا انبياء معصوم چگونه ظلم از ايشان صادر گردد؛ بلكه سليمان يك روز به جهاد مى‌رفت، بفرمود تا اسبان را بر او عرض كنند، به اسبان مشغول شد تا آفتاب فرو رفت.

ملائكه موكل آفتاب، به امر الهى آفتاب را برگردانيدند تا نماز عصر را گزارد «1» و كشتن اسبان بعد از نماز به جهت تصدق بود تا اعمال بدنى و مالى با هم جمع كرده باشد نه به سبب عقوبت.

و علم الهدى (رحمه اللّه) فرمايد: ظاهر آيه دلالت ندارد بر اضافه قبيح به حضرت سليمان عليه السلام، و روايات وارده موهمه از درجه اعتبار ساقط است. «2»

تتمه:

علّامه مجلسى (رحمه اللّه) فرمايد: نزد بعضى آفتاب غروب نكرده بود بلكه پشت كوه و ديوارها پنهان شد كه وقت فضيلت شده بود، و ردّ شمس براى درك فضيلت بود «3».

و خاصّه و عامّه روايت نموده‌اند كه آفتاب برنگشت مگر براى سه نفر:

حضرت يوشع و سليمان و حضرت على بن ابى طالب عليهم السلام. «4»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (30) إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ (31) فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ (32) رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (33) وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى‌ كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ (34)

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (35) فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ (36) وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ (37) وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ (38) هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ (39)

وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‌ وَ حُسْنَ مَآبٍ (40)

ترجمه‌

و بخشيديم بداود سليمان را خوب بنده‌ئى بود همانا او بود بازگشت كننده‌

هنگاميكه نمايش داده شد باو در آخر روز اسبهائى كه يكدست را از زمين بلند نگاه ميداشتند و تندرو بودند

پس گفت همانا من بازماندم براى دوستى اسبان خوب از ذكر پروردگارم تا پنهان شد آفتاب به پرده شب‌

برگردانيد آنها

جلد 4 صفحه 468

را نزد من پس شروع كرد بدست كشيدن بر ساقها و گردنهاشان‌

و بتحقيق آزموديم سليمان را و انداختيم بر تختش بدنى را پس بازگشت بما نمود

گفت پروردگارا بيامرز مر او ببخش بمن سلطنتى كه سزاوار نباشد براى كسى بعد از من همانا تو بسيار بخشنده‌اى‌

پس مسخّر كرديم براى او باد را كه روان ميشد بفرمان او بآرامى هر جا كه ميخواست‌

و از ديوان هر سازنده بنا و فرو رونده در دريا را

و دسته ديگرى كه بهم بسته شده بودند در زنجيرها

اينست بخشش ما پس ببخش يا نگاه دار بدون شمار

و همانا براى او نزد ما هر آينه تقرّب و خوبى بازگشت است.

تفسير

خداوند متعال بحضرت داود پسرى موهبت فرمود كه او حضرت سليمان است بنده خوب خدا و بسيار رجوع كننده بود باو در امر دين و دعا و ذكر و يكى از خوبيهايش اين بود روز كه عازم جهاد بود و اسبان عربى تندرو خوب را كه وقت ايستادن يكدست را بلند كرده و بسرسم بر زمين ميگذاردند بر او عرضه داشتند بعد از نماز ظهر و مشغول بتماشاى آنها شد تا پوشيده شد قرص آفتاب بحجابى از اجسام مانند كوه و غيره و وقت فضيلت نماز عصر گذشت چنانچه بنظر حقير رسيده يا پوشيده شد آفتاب بتاريكى شب و وقت نماز عصر فوت شد چنانچه فرموده‌اند بسيار متأثر و ملول شد از اين پيش‌آمد و گفت مرا محبّت اين اسبها بازداشت از ياد پروردگارم برويد آنها را بياوريد نزد من پس آوردند و حضرت بساقها و يالهاى آنها دست كشيد براى تنظيف و تبرّك و همه را در راه خداوند صدقه داد چنانچه ظاهر است ولى از روايات مختلفه و اقوال مفسّرين معانى ديگرى مستفاد ميشود كه چون متعارض و مخالف با ظاهر قرآن و اعتبار بود حقير ذكر ننمودم و بنابراين ضمير توارت راجع بشمس است بدلالت عشى و قرينه مقام و محتمل است راجع باسبان باشد براى مستور شدن آنها از نظر حضرت بدور شدن و تاريكى هوا و در هر حال خداوند او را در معرض امتحان در آورد بآنكه باو پسرى مرحمت فرمود و اجنّه و شياطين براى آنكه مبادا او بماند و جاى پدر خود را بگيرد در صدد قتل او برآمدند و حضرت سليمان ترسيد و آن طفل را با بر سپرد كه نگهدارى كند و روزى جسد مرده او را روى تخت خود ديد و دانست كه حذر جلوگيرى از قدر نميكند و نبايد مانند او پيغمبرى از اجنّه و شياطين‌

جلد 4 صفحه 469

بترسد و از شرّ آنها بخدا پناه نبرد و با بر متوسّل شود چنانچه از امام صادق عليه السّلام و بعضى از مفسّرين نقل شده و در اينجا هم اقوال و روايات مختلفه ديگرى است كه بعضى بى‌اعتبار و بعضى منافى با اعتبار است لذا حقير ذكر ننمودم در هر حال آنحضرت از اين مقدار ترك توكّل و رضاى بقضاى الهى نادم و پشيمان شد و مشغول بتضرع و زارى و توبه و انا به بدرگاه خدا گرديد و بعد از طلب مغفرت از خداوند خواست كه باو سلطنتى ببخشد كه سزاوار نباشد براى احدى بعد از او يعنى كسى لايق آنمقام نباشد بعد از او و به بيان ديگر از خدا خواست او را لايق مقامى گرداند كه فوق مقامات آتيه باشد چنانچه بنظر حقير رسيده يا از خدا خواست باو سلطنت حقه الهيه مرحمت كند كه سزاوار نباشد براى احدى بعد از او كه آن سلطنت را نسبت بقهر و غلبه و جور و اجبار خلق دهد و خداوند هم‌چنان سلطنتى باو عنايت فرمود بر جن و انس و حشمت و جلاليكه همه در زمان او و بعد از او دانستند كه سلطنت حقّه الهيّه است و شباهتى بسلطنت سلاطين جور ندارد چنانچه از امام كاظم عليه السّلام در جواب كسيكه سؤال نمود از معناى اين آيه و آنكه آيا ممكن است پيغمبر بخيل باشد نقل شده است خلاصه آنچه بنظر حقير رسيده در جواب از اين اشكال و شايد روايت هم ناظر بآن باشد آنستكه بخل در صورتى است كه شخص نخواهد كسى بمقام و رتبه او برسد نه آنكه بخواهد خودش بمقامى برسد كه فوق همه باشد و خواهش حضرت سليمان اين بود نه آن و اينكه گفته‌اند پيغمبر نبايد خواهش دنيوى كند جوابش آنستكه اولا خوب است انسان هر چه ميخواهد از خدا بخواهد چه در دنيا چه در آخرت ثانيا اين در صورتى است كه دنيا را براى خودش بخواهد نه براى آخرت و حضرت سليمان كه پادشاهى ميخواست مسلّما براى عدل و داد و نشر دين حق و امر بمعروف و نهى از منكر بود كه بدون سلطنت و نفوذ و قوّه و قدرت ميسور نميشود و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و باد را بفرمان او قرار داد كه جارى ميشد بامر او بملايمت و آرامى هر جا و هر وقت ميخواست و اگر ميخواست تند برود ميرفت چنانچه در سوره انبيا فرموده و لسليمان الرّبح عاصفة و شياطين را هم مسخّر او فرمود كه يكدسته از آنها در خشكى براى او عمارات رفيعه بنا مينمودند و يكدسته در دريا غوص نموده مرواريد و جواهر براى او

جلد 4 صفحه 470

بيرون مى‌آوردند و بعضى از آنها را هم اسير نموده در زنجير و غلهاى آهنين بهم بسته بود كه مردم از شرّ آنها مأمون باشند و آنها كفّار و متمرّدين بودند و شمه‌اى از اين معانى در سوره سبا ذكر شد و بعد از اين سلطنت و قدرت بى‌سابقه و لاحقه خداوند باو فرموده كه اين عطا و موهبت الهيه است ميخواهى ببخش ميخواهى نگهدار با تو است اختيار ما از تو حساب آنرا نخواهيم كشيد و عوضى از تو نميخواهيم يا هر چه ميخواهى صرف كن بدون حساب كه تمامى ندارد در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند به پيغمبر ما عطا فرمود زيادتر از آنچه بحضرت سليمان عطا فرموده بود و باو اختيار داده بود كه بهر كس هر چه بخواهد بدهد و بهر كس نخواهد ندهد و با پيغمبر خاتم هم اينمعامله را فرمود كه دستور داد بمسلمانان كه آنچه پيغمبر بشما داد بگيريد آنرا و آنچه بازداشت شما را از آن بپذيريد و جياد ظاهرا جمع جواد بمعناى اسب خوب تندرو است و بعضى آنرا جمع جوديا جيّد دانسته‌اند و شيطان هر بد ذات خبيث سركش را گويند و بر جن و انس و ستور اطلاق ميشود مانند ديو در فارسى كه ظاهرا آنرا در اينمعنى استعمال مينمايند و احببت گفته‌اند بمعناى آثرت است يعنى اختيار نمودم و متعدّى بعلى ميشود ولى چون اينجا نائب مناب انبت گشته متعدى بعن شده و بنظر حقير متضمّن معناى رجوع است يعنى من اختيار نمودم حبّ خير را با آنكه رجوع كننده بودم از ذكر پروردگارم و محتمل است بمعناى تقاعدت باشد و حبّ الخير مفعول‌له آن و انبت يعنى قائم مقام نمودم‌

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


رُدُّوها عَلَي‌َّ فَطَفِق‌َ مَسحاً بِالسُّوق‌ِ وَ الأَعناق‌ِ (33)

جلد 15 - صفحه 243

فرمود برگردانيد ‌اينکه‌ اسبها ‌را‌ بسوي‌ ‌من‌ ‌پس‌ دست‌ محبت‌ كشيد ‌بر‌ ساقهاي‌ ‌آنها‌ و گردنهاي‌ ‌آنها‌.

بعض‌ مفسرين‌ گفتند مراد ‌از‌ «فطفق‌» ‌يعني‌ گردن‌ اسبها ‌را‌ و ساقهاي‌ ‌آنها‌ ‌را‌ زد و بقتل‌ رسانيد بواسطه اينكه‌ ‌شما‌ مرا ‌از‌ ذكر ‌خدا‌ غافل‌ كرديد واي‌ ‌به‌ ‌اينکه‌ تفسير زيرا اسبها چه‌ گناهي‌ كرده‌ بودند ‌به‌ علاوه‌ ‌که‌ ‌براي‌ جهاد ‌با‌ كفّار تدارك‌ ‌شده‌ بعلاوه‌ تضييع‌ مال‌ حرام‌ ‌است‌ و ظلم‌ بحيوانات‌ جايز نيست‌ بعلاوه‌ كلمه (مسحا) دست‌ كشيدن‌ ‌است‌ نه‌ گردن‌ زدن‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 33)- صحنه آنقدر جالب و زیبا و برای یک فرمانده بزرگ همچون سلیمان نشاط آور بود که او دستور داد: «بار دیگر آنها را نزد من باز گردانید» (رُدُّوها عَلَیَّ).

به هنگامی که مأمورانش این فرمان را اطاعت کردند و اسبها را باز گرداندند سلیمان شخصا آنها را مورد نوازش قرار داد «و دست به ساقها و گردنهای آنها کشید» (فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ).

و به این وسیله هم مربیان آنها را تشویق کرد، و هم از آنها قدردانی نمود، زیرا معمول است هنگامی که می‌خواهند از مرکبی قدردانی کنند دست بر سر و صورت و یال و گردن، یا بر پایش می‌کشند، و چنین ابراز علاقه‌ای در برابر وسیله مؤثری که

ج4، ص186

انسان را در هدفهای والایش کمک می‌کند از پیغمبر بزرگی همچون سلیمان تعجب‌آور نیست.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج9، ص226

منابع