آیه 29 سوره اسراء: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(معانی کلمات آیه)
(معانی کلمات آیه)
سطر ۴۳: سطر ۴۳:
 
محسورا: حسر: كشف و انكشاف «حسرت العمامة عن رأسى» عمامه را از سرم كنار كردم،  
 
محسورا: حسر: كشف و انكشاف «حسرت العمامة عن رأسى» عمامه را از سرم كنار كردم،  
 
به شخص خسته حاسر و محسور گويند به تصور اينكه نيروى خود را از خويش كنار كرده است،
 
به شخص خسته حاسر و محسور گويند به تصور اينكه نيروى خود را از خويش كنار كرده است،
منظور از محسور در آيه كنار شده از مردم يا از معاش است..<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref>
+
منظور از محسور در آيه كنار شده از مردم يا از معاش است.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref>
  
 
==نزول==
 
==نزول==

نسخهٔ ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۳:۴۱

مشاهده آیه در سوره

وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا

مشاهده آیه در سوره


<<28 آیه 29 سوره اسراء 30>>
سوره : سوره اسراء (17)
جزء : 15
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و نه هرگز دست خود (در احسان به خلق) محکم به گردنت بسته‌دار، و نه بسیار باز و گشاده‌دار، که (هر کدام کنی) به نکوهش و درماندگی خواهی نشست.

و دستت را بخیلانه بسته مدار [که از انفاق در راه خدا باز مانی] و به طور کامل هم [در انفاق] دست و دل باز مباش [که چیزی برای معاش خودت باقی نماند] که در نهایت [نزد شایستگان] نکوهیده [و در زندگی خود] درمانده گردی.

و دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار [هم‌] گشاده‌دستى منما تا ملامت‌شده و حسرت‌زده بر جاى مانى.

نه دست خويش از روى خست به گردن ببند و نه به سخاوت يكباره بگشاى كه در هر دو حال ملامت‌زده و حسرت‌خورده بنشينى.

هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حدّ (نیز) دست خود را مگشای، تا مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرومانی!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Do not keep your hand chained to your neck, nor open it altogether, or you will sit blameworthy and regretful.

And do not make your hand to be shackled to your neck nor stretch it forth to the utmost (limit) of its stretching forth, lest you should (afterwards) sit down blamed, stripped off.

And let not thy hand be chained to thy neck nor open it with a complete opening, lest thou sit down rebuked, denuded.

Make not thy hand tied (like a niggard's) to thy neck, nor stretch it forth to its utmost reach, so that thou become blameworthy and destitute.

معانی کلمات آیه

محسورا: حسر: كشف و انكشاف «حسرت العمامة عن رأسى» عمامه را از سرم كنار كردم، به شخص خسته حاسر و محسور گويند به تصور اينكه نيروى خود را از خويش كنار كرده است، منظور از محسور در آيه كنار شده از مردم يا از معاش است.[۱]

نزول

سبب نزول آیه چنین بوده که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم هیچ وقت سائلى را بدون بخشش رد نمی‌کرد تا این که زنى نزد پیامبر کس فرستاد و درخواست چیزى نمود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ چیز نداشت که به او بدهد، لذا فرمود: چیزى ندارم زن پیام فرستاد که پیراهن تن خود را به من بده، پیامبر پیراهن خود را براى او فرستاد سپس این آیه نازل شد.[۲]

و نیز درباره علت نزول آیه چنین ذکر نموده اند و گویند: روزى پیامبر با اصحاب خویش نشسته بود در این میان کودکى آمد و گفت: یا رسول الله مادر من از شما پیراهن می‌خواهد. پیامبر هم جز پیراهنى که پوشیده بود پیراهن دیگرى نداشت لذا به کودک فرمود وقت دیگر بیا، کودک رفت و موضوع را به مادرش گفت: مادرش بار دیگر او را فرستاد و گفت: به پیامبر بگو مادرم مى گوید همان پیراهنى را که پوشیده دارى، به من بده.

کودک پیام مادرش را به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: پیامبر به فوریت از جا برخاست و به خانه خود رفت و پیراهن خویش را از تن بدر آورد و به کودک داد و خود به حالت عریان در خانه نشست.

موقع نماز شد، بلال صدا را به اذان بلند کرد مردم منتظر شدند که پیامبر براى نماز بیاید، چون رسول خدا صلی الله علیه و آله نیامد. مردم مضطر شدند لذا یک نفر را از میان خود به دنبال پیامبر فرستادند و وى را در خانه خود عریان یافتند در همان حال جبرئیل آمد و این آیه را آورد.

نخست او را از بخل و امساک از بخشش نهى نمود و به وى گفت: نه یکبارگى دست از انفاق و بخشش بدار و نه آنچه دارى بده بلکه راه میانه در پیش بگیر.[۳]

ابن شهر آشوب گوید: وقتى که بلال پیامبر را به حالت عریان دید و به وى گفت که براى نماز به مسجد حاضر گردد از براى پیامبر حلّه فردوسیة آورد.[۴]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‌ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً «29»

و نه دست خود را به گردنت بسته بدار (كه هيچ انفاقى نكنى) و نه آن را كاملًا باز گذار كه (چيزى براى خودت نماند و) سرزنش شده و حسرت خورده (به كنجى) نشينى.

نکته ها

امام صادق عليه السلام فرمودند: مراد از «محسور» حسرتِ فقر و تنگدستى است. «1»

بعضى گفته‌اند: «ملامت» مربوط به اوّل آيه است كه درباره بخل است و «حسرت» مربوط به آخر آيه و ولخرجى است.

زنى پسر خود را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله فرستاد واز آن حضرت پيراهنش را به عنوان تبرّك درخواست كرد. پيامبر تنها پيراهن خود را داد و چون لباس ديگرى نداشت، براى نماز از خانه بيرون نيامد. اين آيه نازل شد تا پيام دهد كه سخاوت، آن نيست كه يكتا پيراهن خود را بدهى.

در روايتى ديگر آمده است: مقدارى طلا، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند، پيامبر در همان زمان همه‌

«1». كافى، ج 2، ص 55.

جلد 5 - صفحه 49

را انفاق كرد. روز بعد فقيرى از حضرت درخواستى كرد. حضرت چيزى نداشت كه به او بدهد. مرد فقير حضرت را سرزنش كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله از اينكه چيزى نداشت تا به او كمك كند اندوهناك شد كه اين آيه نازل شد. «1»

پیام ها

1- مؤمن بايد از بخل دورى كرده وبه ديگران كمك نمايد. «لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً»

2- اسلام مكتب اعتدال و ميانه‌روى حتّى در انفاق است. «لا تَجْعَلْ‌ لا تَبْسُطْها»

3- افرات وتفريط، محكوم و ميانه‌روى شيوه پسنديده است. «لا تَجْعَلْ‌ لا تَبْسُطْها»

4- نتيجه‌ى ولخرجى و زياده‌روى در انفاق، خانه‌نشينى و ملامت و حسرت است. «فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»

5- اسلام، هرگز به ذلّت و خوارى مسلمانان راضى نيست و از هر عملى كه آنان را به ذلّت كشاند، نهى كرده است. لا تَجْعَلْ‌ ... لا تَبْسُطْها ... فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً

6- توجّه به عاقبت شوم كار، سبب دورى از آن است. لا تَجْعَلْ‌ ... فَتَقْعُدَ ...

7- آينده‌نگرى از اصول مديريّت است. لا تَجْعَلْ‌ ... فَتَقْعُدَ ...

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‌ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً «29»

بعد از آن حد وسط و ميانه روى در خرج كردن مال را بيان فرمايد:

وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‌ عُنُقِكَ‌: و قرار مده دستهاى خود را بسته به گردن خود. اين كلام كنايه است از بخل بر سبيل مبالغه، يعنى در بخل و امساك مباش مانند كسى كه او را دست به گردن بسته باشند تا كارى نتواند بنمايد. وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ: و گشاده مدار دستها را تمام گشادگى. اين كلام هم كنايه است از اسراف يعنى اسراف در عطا مكن به حدى كه باقى نماند نزد تو چيزى و محتاج شوى.

مبند از سر امساك دست در گردن‌

كه خصلتى است نكوهيده پيش اهل بها

مكن بجانب اسراف نيز چندان ميل‌

كه هر چه هست به يك دم كنى ز دست رها

چو در ميانه اين هر دو راه چندانى‌

تفاوت است كه از آفتاب تابسها

«1» بحار الانوار، جلد 71، باب 92، صفحه 382، ذيل حديث 17، المحجّة البيضاء، جلد 5، صفحه 89.

جلد 7 - صفحه 362

پس اختيار وسط راست در جميع امور

بدان دليل كه خير الامور اوسطها

فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً: پس بنشينى ملامت‌زده نسبت به اول، حسرت برده نسبت به دوم. كاشفى‌ «1» در اسباب نزول آورده كه: مسلمه‌اى با يهوديه‌اى گرو بستند كه حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از موسى كليم عليه السّلام سخى‌تر باشد. از جهت آزمايش دختر خود را خدمت حضرت فرستاد كه مادر من پيراهن شما را مى‌طلبد. حضرت به حجره داخل، پيراهن بيرون كرده به او داد، و خود برهنه نشست. بلال اذان گفت، اصحاب منتظر حضرت بودند و به سبب برهنگى بيرون نمى‌آمد؛ آيه شريفه نازل شد.

تنبيه: نزد محققين از مفسرين، آيه شريفه خطاب به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مراد امت هستند، زيرا مقام رسالت و شأن ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله اجل باشد از آن كه شايبه خلاف اعتدال در رفتار و گفتار و كردارش تصور شود، بلكه تمام حركات و سكنات آن سرور بر وفق عدل بوده. و چون شريعت آن حضرت طريقه وسطى باشد، لذا ميزان حقيقى كليّه امورات دينى و دنيوى عموم را فرموده، از جمله دستورات: دو خصلت امساك و اسراف را كه دو طرف افراط و تفريطند نهى فرموده به ملازمه حد اعتدال و ميزان اقتصاد را ثابت گردانيده كه اگر به دقت ملاحظه شود در اين شرع مطهر، هر آينه عقل سليم تصديق نمايد كه در عالم وجود دستورى اكمل و اقوم از آن نخواهد بود، و البته عاقل را پيروى چنين شريعتى لازم و واجب خواهد بود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً «26» إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً «27» وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَيْسُوراً «28» وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‌ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً «29» إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً (30)

ترجمه‌

و بده بصاحب قرابت حقّش را و به فقير و محتاج در راه و بيجا صرف مكن مالت را بيجا صرف كردنى‌

همانا بيجا صرف كنندگان مال باشند برادران شيطانها و باشد شيطان مر پروردگار خود را ناسپاس‌

و اگر اعراض كنى از ايشان براى طلب رحمتى از پروردگارت كه اميد دارى آنرا پس بگو مر ايشانرا گفتارى ملايم‌

و قرار مده دستت را بسته بگردنت و مگشا آنرا تمام گشايش پس بنشينى ملامت شده باز مانده‌

همانا پروردگار تو گشاده ميكند روزى را براى كسيكه ميخواهد و تنگ ميگرداند بدرستيكه او باشد به بندگانش آگاه بينا

تفسير

- خداوند متعال پس از توصيه فرمودن بندگانرا باحسان در باره پدر و مادر توصيه فرموده است آنها را باداء حقوق واجبه و مستحبّه اقارب و ارحام در اموال و غيره كه در سوره بقره ذيل آيه الّذين ينقضون عهد اللّه گذشت و بنابراين اگر چه در ظاهر خطاب متوجّه به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است ولى مقصود بخطاب عموم مكلّفين و متعلّق تكليف كلّيه حقوق اقارب است ولى بمقتضاى اخبار مستفيضه از اهل بيت عصمت و طهارت و غير ايشان از اصحاب مقصود بخطاب شخص پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و متعلّق تكليف تمليك فدك است بحضرت فاطمه عليها السّلام و بنظر حقير مؤيّد اين معنى است آنكه فرموده و آت ذا القربى حقّه بلفظ مفرد چون اگر مقصود جمع بود ظاهرا بهتر آن بود كه بفرمايد و آت ذوى القربى حقوقهم و نيز مؤيّد اينمعنى است آنكه در بعضى از اين روايات ذكر شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از نزول آيه از جبرئيل سؤال فرمود مراد از ذا القربى كيست و جبرئيل بعد از مراجعه بخداوند عرض كرد مراد فاطمه عليها السلام است كه بايد فدك را باو عطا فرمائى و اگر ذا القربى ظهور در كلّيه اقارب و ارحام داشت جاى اين سؤال نبود و محتمل است آنكه مقصود بسؤال بيان مراد باطنى باشد كه علم آن مخصوص بانبيا و اوليا است چون قرآن داراى معانى باطنيّه است كه مكرّر اشاره بآن شده و بنابراين منافاتى نيست ميان قول مفسّرين عامّه كه اوّلا ذكر شد و روايات خاصه‌

جلد 3 صفحه 354

و بعضى از اخبار مأثوره از ائمه اطهار كه استدلال فرموده‌اند باين آيه براى اثبات وصايت و ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و بعضى اخبار ديگر كه دلالت دارد بر نزول آن براى اداء حقّ كلّيه اهل بيت عليهم السلام و قول بعضى از مفسّرين عامّه و خاصه كه ذا القربى را مخصوص باقارب پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دانسته‌اند چون تمام معانى مراد است و همه مصداق اداء حقّ اقارب است نهايت آنكه در موارد متعدده بحسب اقتضاء حال و اهميّت مورد و حضور وقت حاجت بيان و تطبيق شده است و مسكين و ابن السبيل از مستحقّين زكاتند كه بايد حقّ آنها اداء شود و اصل تبذير بمعناى تفريق است و بصرف مال در محلّيكه سزاوار نباشد تفسير ميشود و ظاهرا اختصاص بصرف مال در حرام ندارد چنانچه از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه پرسيدند از آنحضرت كه آيا تبذير در حلال ميباشد فرمود بلى و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه بسعد فرمود اسراف در آب وضو منما اگر چه بر لب چشمه آب باشى و در بعضى روايات از دور انداختن هسته خرما نهى شده براى آنكه تبذير است و فرموده‌اند تبذير از اسراف است و ظاهرا اسراف صرف مال زيادتر از مقدار سزاوار است كه در نتيجه صرف مقدار زائد خواهد بود در محليكه سزاوار نباشد و بنابراين حاصل معناى اسراف و تبذير تقريبا يكى است كه خرج بيجا باشد لذا هر يك بجاى ديگرى استعمال ميشود و همانا كسانيكه اموال خود را در محل بيجا و غير مرضىّ خدا صرف مينمايند برادران طريقتى و مسلكى و اتباع و امثال شياطين ميباشند و شيطان لعين از قديم الايام بسيار ناسپاس از نعم الهى و متمرّد از فرمان حقّ بوده كه تمام قواء خود را صرف در معصيت خدا نموده و مينمايد و نبايد بندگان خداوند پيرو و مطيع او باشند و اگر كسى اعراض نمايد از اداء حقوق ذوى الحقوق براى آنكه متمكّن نباشد و روى بگرداند از آنها براى خجلت و توجّه بخداوند و طلب فضل و رحمت و وسعت از او با اميدوارى باجابت و آنكه بتواند در آتيه حقوق آنها را ادا نمايد مورد ملامت نيست و بنابراين ابتغاء در كلام الهى بجاى عدم تمكّن از اداء حقوق واقع شده چون غير متمكّن طالب تمكّن است و ما بين عدم تمكّن و طلب آن از خداوند ملازمه عاديّه براى اهل ايمان است ولى بايد جواب سؤال آنها را با رفق و مدارا و ملايمت و ادب بدهد تا درجه‌اى كه ممكن و

جلد 3 صفحه 355

ميسور باشد بلكه مناسب است وعده بدهد كه در اوّل ازمنه امكان قيام باداء حقوق ايشان نمايد انشاء اللّه تعالى و نبايد كسى دست خود را كه خداوند براى بسط باو عطا فرموده مانند غل و بال گردن خود نمايد و براى اعطاء باز نكند و بخل و امساك را شعار خود كند كه اين از بزرگترين صفات ذميمه است و نبايد هم از حدّ اعتدال در بذل و بخشش تجاوز نمايد و هر چه دارد انفاق كند تا بحسرت و ملامت خود و دوستان مبتلا شود و پشيمان از خير گردد و در آتيه بزحمت بيفتد و از خيرات در موارد اهمّ باز بماند و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد محسور از ثياب است يعنى برهنه و مؤيّد اينمعنى است روايتى كه در كافى و عيّاشى ره از آنحضرت نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هر كس چيزى از او ميخواست ميداد پس زنى پسرش را فرستاد نزد آنحضرت و دستور داد كه از او كمكى بخواهد و اگر فرمود ندارم بگويد پيراهنت را بمن عطا فرما و او باين دستور عمل نمود و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيراهنش را باو داد پس خداوند باين آيه شريفه دستور فرمود به پيغمبر خود كه باقتصاد عمل نمايد و نيز در كافى از آنحضرت روايت نموده كه خداوند به پيغمبرش كيفيّت انفاق را تعليم فرمود و اين براى آن بود كه نزد او اوقيّه‌اى از طلا بود كه ظاهرا هفت مثقال است و راضى نشد كه شب آن طلا نزدش باشد تمام را صدقه داد و چون صبح شد چيزى نداشت و سائلى خدمت آنحضرت رسيد و بمقصودش نائل نشد و او را ملامت نمود و حضرت غمگين شد از آنكه چيزى ندارد كه باو بدهد چون مهربان بفقرا بود و با آنها برفق و مدارا سلوك ميفرمود لذا خداوند دستور فرمود كه بمقتضاى اين آيه عمل فرمايد و مراد آنستكه بسا باشد كه سؤال ميكنند از تو و عذر نداشتن را نمى‌پذيرند و اگر هر چه دارى بدهى تهى دست خواهى شد و در بعضى روايات از آنحضرت احسار بفاقه و در بعضى باقتار كه تنگ كردن نفقه بر عيال است تفسير شده و حاصل مراد بر هر تقدير ميانه روى و عدم تجاوز از حدّ اعتدال در عطاء است كه آدمى در نتيجه گرفتار بفقر و فاقه و خجلت اهل و عيال و ملامت دوستان نشود كه بگويند مالش را بمردم ميدهد و عيالاتش را گرسنه ميگذارد و قمّى ره شأن نزول آيه را بر وفق روايت كافى كه اولا نقل شد بيان فرموده و منافاتى با روايت دوّم ندارد چون‌

جلد 3 صفحه 356

ممكن است هر دو اتّفاق افتاده باشد و نبايد زياد از حال فقرا متأثر بود چون خداوند بر حسب صلاح بندگان توسعه و تضييق بر آنها ميفرمايد و خبير و بصير است باقتضاء حال و مقدار استعداد ايشان چنانچه در حديث قدسى وارد شده كه بعضى از بندگان من صلاح آنها نيست مگر در فقر و اگر بى‌نياز كنم ايشانرا موجب فسادشان گردد و بعضى از بندگان من صلاح آنها نيست مگر در غنى و اگر فقير كنم آنها را موجب فسادشان شود و من اعلمم بمصالح بندگانم و در نهج البلاغه است كه خداوند روزيها را مقدّر فرمود و زياد و كم كرد و قسمت نمود و در آن عدالت فرمود تا مردم را بفقر و غنى امتحان كند و غنى شاكر و فقير صابر از غير ممتاز شوند مقدّريكه بگل نكهت و بگل جان داد بهر كه هر چه سزا ديد حكمتش آن داد و اين منافى بالزوم اعانت و ترحّم در موارد لازمه نيست چون آنهم دستورى است كه داده‌اند ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لا تَجعَل‌ يَدَك‌َ مَغلُولَةً إِلي‌ عُنُقِك‌َ وَ لا تَبسُطها كُل‌َّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً «29»

و قرار مده‌ دست‌ ‌خود‌ ‌را‌ غل‌ بگردن‌ ‌خود‌ كنايه‌ ‌از‌ اينكه‌ هيچ‌ بذل‌ و احساني‌ نكني‌ و باز مكن‌ تمام‌ باز كنايه‌ ‌از‌ اينكه‌ ‌هر‌ چه‌ داري‌ بذل‌ كني‌ و طلب‌ كن‌ و اختيار كن‌ ‌بين‌ ‌اينکه‌ دو ‌را‌ ‌که‌ حد وسط ‌بين‌ ‌اينکه‌ دو ‌باشد‌ مسئلة علمية علماء اخلاق‌، اخلاق‌ حميده‌ ‌را‌ حد وسط ‌بين‌ افراط و تفريط قرار داده‌ ‌که‌ ‌هر‌ دو طرف‌ اخلاق‌ رذيله‌ ‌است‌ ‌پس‌ صفات‌ خبيثه‌ دو برابر صفات‌ حميده‌ ‌است‌ مثلا علم‌ ‌بين‌ وسوسه‌ و سفسطه‌ و ‌بين‌ جهل‌ و نادانيست‌ تواضع‌ ‌بين‌ كبر و ذلت‌ ‌است‌ سخاوت‌ ‌بين‌ اسراف‌ و تبذير و ‌بين‌ بخل‌ و شح‌ ‌است‌ و هكذا و ‌در‌ حديث‌ داريم‌ فرمودند: «

خير الامور اوسطها»

و تحقيق‌ كلام‌ اينست‌ ‌که‌ فرق‌ ‌است‌ ‌بين‌ واجب‌ و ممكن‌ واجب‌ بالذات‌ چون‌ حدي‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌او‌ و كمالات‌ ‌او‌ نيست‌ ‌هر‌ چه‌ انسان‌ ‌در‌ حق‌ ‌او‌ بگويد باز ناقص‌ ‌است‌ ‌حتي‌ پيغمبر اكرم‌ ‌که‌ اشرف‌ ممكنات‌ ‌است‌ اعتراف‌ ميكند ‌که‌ «

‌ما عرفناك‌ حق‌ معرفتك‌ و ‌ما عبدناك‌ حق‌ عبادتك‌».

و اما ممكنات‌ چون‌ بالتمام‌ محدود هستند ‌اگر‌ ‌از‌ حد ‌آنها‌ تجاوز دادي‌ ‌ يا ‌ كوتاهي‌ كردي‌ غلط و باطل‌ ‌است‌ و ‌اينکه‌ موضوع‌ ‌در‌ عقائد و اخلاق‌ و افعال‌ جاريست‌ مثلا اشرف‌ مخلوقات‌ مثل‌ انبياء و ائمه‌ اطهار نبايد ‌از‌ مقام‌ عبوديت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ بالاتر برد بمقام‌ الوهيت‌ و ربوبيت‌ رسانيد ‌که‌ ‌در‌ حديث‌ ‌است‌ ميفرمايد

نزلونا ‌عن‌ الربوبية و قولوا ‌في‌ حقنا ‌ما شئتم‌

نه‌ مثل‌ نصاري‌ ‌در‌ حق‌ عيسي‌ ‌ يا ‌ بعض‌ عرفاء ‌در‌ حق‌ ائمه‌ ‌عليهم‌ السّلام‌ ‌که‌ ‌گفت‌:

‌در‌ مذهب‌ عارفان‌ آگاه‌

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 29)- و از آنجا که رعایت اعتدال در همه چیز حتی در انفاق و کمک به دیگران شرط است در این آیه روی این مسأله تأکید کرده، می‌گوید: «و هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن» و ترک انفاق و بخشش منما (وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ).

این تعبیر کنایه لطیفی است از این که دست دهنده داشته باش، و همچون بخیلان که گویی دستهایشان به گردنشان با غل و زنجیر بسته است و قادر به کمک و انفاق نیستند مباش.

ج2، ص633

«و بیش از حدّ (نیز) دست خود را مگشای، تا مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرومانی»! (وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
  2. تفاسیر على بن ابراهیم و برهان.
  3. تفسیر کشف الاسرار.
  4. البرهان فی تفسیرالقرآن.

منابع