شهيد سيد حسين حسينى

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

شهید سید حسین حسینی (۱۳۲۹ - ۱۳۶۶ ش) یکی از اعضای «سازمان نصر» است که در تابستان ۱۳۵۸ شمسی شروع به فعالیت کرد؛ جریانی که بعدا هسته اصلی حزب وحدت اسلامی افغانستان شد. وی یکی از مهمترین بازیگران تحولات سیاسی و نظامی سه دهه اخیر افغانستان است که عمرش را وقف مبارزات نظامی و سیاسی کرد.

Husaini.jpg
نام کامل سید حسین حسینی
زادروز ۱۳۲۹ شمسی
زادگاه سمنگان، افغانستان
وفات ۱۳۶۶ شمسی
مدفن قم - حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

Line.png

اساتید

آیت الله عبدالحسین (آخوند زوار)، علامه شیخ محمدعلى (مدرس افغانى) و آیت الله شهید مصطفى خمینى




تحصیلات و استادان

سید حسین حسینى دره صوفی در سال ۱۳۲۹ هـ.ش در «کمج» از روستاهاى شهرستان درّه صوف، از توابع ولایت «سمنگان» دیده به جهان گشود. او در کودکى یتیم شد و زیر نظر عمویش، سید حسن آخوند - مؤسس مدرسه امام صادق علیه‌السلام واقع در کمج - پرورش یافت.

سید حسین در سن یازده سالگى پس از فراگیرى مقدمات علوم از محضر سید حسن آخوند، به تحصیل علوم دینى پرداخت و به این وسیله وارد محافل علمى متعددى شد و به حوزه درسى برخى از علماء راه یافت. برخی استادان وى عبارتند از حجج الاسلام:

  1. شیخ محمد بنى
  2. سید حاج میرزا حسین عادل
  3. آیت الله عبدالحسین (آخوند زوار)
  4. مرحوم علامه شیخ محمدعلى (مدرس افغانى)
  5. آیت الله مصطفى خمینى
  6. میرزا حبیب‌الله اراکى (از عرفای مورد احترام امام)

عزیمت به نجف اشرف

سید حسین پس از تکمیل سطوح اولیه در سال ۱۳۴۷ هـ.ش، عازم نجف اشرف شد. او در زندگى‌نامه خودنوشتى که نگاشته است، اطلاعاتى درباره شروع تحصیلات و استادانش را به خواننده منتقل مى کند. وى مى نویسد:

در اواخر سال ۱۳۴۷ هـ.ق تصمیم گرفتم به نجف بروم. ابتدا با مادرم در میان گذاشتم. موافقت کرد و بعد هم با پدر صحبت کردم. با موافقت آن‌ها تصمیم گرفتم به مرکزِ استان سمنگان، براى گرفتن گذرنامه بروم. اتفاقاً مسأله اى پیش آمد که ما آن را به فال نیک گرفتیم و آن، این بود که در آنجا صندوقى گذاشته بودند، براى قرعه‌کشى و در آن صندوق برگه هاى کاغذ گذاشته بودند که بعضى‌شان سفید و روى بعضى هم کربلا نوشته بود. پلیس محافظ کاغذ را به دستم داد که روى آن نوشته بود کربلا. بسیار خوشحال شدم. وقتى که در خانه برگشتم، با پدر و مادر صحبت کردم. آن‌ها نیز خوشحال شدند. پدرم پول مختصرى هم برایم آماده کرد که با همان پول راهى عراق شدم، به زیارت عتبات مقدسات نائل شدم و آخرین زیارتى ما هم نجف اشرف بود که قبر مولا امیرالمومنین علیه‌السلام را زیارت کردم. با دوستان خود در میان گذاشتم که من در نجف مى مانم. آن وقت جوان ۱۸ ساله بودم. دوستان قبول نمى کردند و من هم اصرار مى ورزیدم تا این که قضیه به اطلاع یکى از روحانیون منطقه اى ما که در نجف بود، رسید. ایشان گفت: صلاح نیست که در اینجا بمانى، چون نجف گرم است. تو کوچک هستى؛ ولى با همه این‌ها تصمیم گرفتم آنجا بمانم».

آغاز آشنایى با امام خمینی:

«پس از چند ماه که در نجف ماندم، از اوضاع آنجا اطلاع پیدا کردم. در اوایل سال ۱۳۴۷ مرحوم آیت الله حکیم فوت کردند و من تا آن زمان مقلد ایشان بودم. بعد به خاطر مساله تقلید رفتم در حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام، خودم از مولا نظرخواهى کردم. چون در آن وقت کوچک بودم و از مراجع شناختى نداشتم. بالاى سر حضرت امیر علیه‌السلام دو رکعت نماز خواندم. مجدانه از حضرت خواستم که بعد از آیت الله حکیم از که تقلید کنم؟ قرآنى را باز کردم. البته درست یادم نمانده که کدام آیه آمد، ولى همین قدر یادم هست که وقتى استخاره کردم که از امام خمینی تقلید کنم، آیات رحمت و لطف خدا و بهشت آمد. پس از استخاره و نظرخواهى از امام و سئوال از روحانیون خبره، مقلد امام شدم.

پس از آن با دوستان دیگر که داشتم، بعضى از شب ها مى رفتیم در جلسه بیرونى امام شرکت مى کردیم. یادم هست وقتى آنجا رفتیم، امام به ما خیلى توجه مى کردند، چون به طلبه هاى جوان بسیار توجه داشتند. ما با این محبت امام خیلى علاقه و عشق پیدا مى کردیم؛ البته اول پیش خود تعجب مى کردیم که چطور امام به شخصیت ها و علمایى که مى آیند، آن طورى که باید و شاید توجه نمى کند؛ ولى وقتى ما طلبه هاى جوان مى رفتیم در مجلسِ امام، خیلى محبت مى کردند؛ البته بلند نمى شدند ولى یک تکانى مى خورد. با یک لبخندِ با محبت تمام وجود ما را تکان مى داد و این سبب مى شد که علاقه پیدا مى کردیم و پس از مدتى با این که درس ما پایین بود؛ اما وقتى که امام «حکومت اسلامى» را درس دادند و به صورت جزوه پخش شد، ما این جزوات را خواندیم و علاقه اى بیشتر پیدا کردیم.

چون به امام علاقه داشتیم، با پسر امام مرحوم مصطفى نیز آشنا شدیم و باز هم آشنایى ما با ایشان از راه امام حسین علیه‌السلام شد؛ چون آقا مصطفى با این که پیاده روى براى ایشان مشکل بود، اما یک فرد بزرگ بود به اهل بیت علیه‌السلام خیلى علاقه داشت؛ لذا از نجف تا کربلا با پیاده روى به زیارت امام حسین علیه‌السلام مى رفت. ما هم که به امام علاقه داشتیم و آقا مصطفى هم مظهر اخلاق بود به او هم علاقه پیدا کرده بودیم. در خدمت ایشان ما هم پیاده به کربلا مشرف شدیم. از این جا بود که به امام و آقا مصطفى از نزدیک آشنایى پیدا کردیم و اندیشه مبارزاتى و سیاسى امام هم در ما اثر گذاشت و از آنجا ما علاقه به مبارزه علیه کفر و شرک و ظلم و ستم پیدا کردیم و در اثر این روابط نزدیک با امام و آقا مصطفى و شهید محمد منتظرى و باقى برادرانى که در خدمت امام بودند، ما هم افتادیم در اندیشه مسایل مبارزه و کم‌کم این اندیشه در ما ریشه دوانید، به علاوه که ما با دوستان ایرانى دوست بودیم».

امام خمینى پناهگاه حسینى و یاران:

در جمع خودمان با تعدادى از برادران روحانى افغانستان ارتباط تشکیلاتى پیدا کردیم که در این اواخر در آنجا «روحانیت مبارز» را تشکیل داده بودیم؛ اگر چه تعداد ما قلیل بود و یک جمع قلیلى بودیم که از هر طرف بر ما تهاجم مى کردند؛ پناهگاه ما امام بود ولى دیگران علیه ما حرف مى زدند، تهمت مى زدند، هر چه که داشتند، مى گفتند. ما چون ایمان داشتیم به این راه، آن را تعقیب کردیم و نتیجه اش آن شد. در عین حال که با دوستان و مبارزین ایرانى مان که در بیت امام بودند، همچون شهید محمد منتظرى برادر عزیز ما آقاى دعائى که الآن سرپرست روزنامه اطلاعات و نماینده مجلس شوراى اسلامى است و شیخ حسن کروبى و جناب آقاى محتشمى وزیر کشور فعل جمهورى اسلامى ایران و امثال آن‌ها ارتباط و دوستى داشتیم و در جمع خود نیز کار مى کردیم.

حاج مصطفى خمینى، پدرى براى حسینى:

یکى از محبت هایى که آقا مصطفى به من نمودند، در قضیه اى ازدواج من بود. ایشان خودش پیش حاج آقاى فرقانى براى خواستگارى رفت و بعد فرمود: «چون حسینى پدر و مادرش اینجا نیست، من به جاى پدرش هستم» و خانم حاج مصطفى خمینى که من الآن هم ایشان را به عنوان یک مادر مى شناسم، گفتند که من جاى مادر حسینى هستم. عروسى ما را به شکلى گذراندند و عقد ما را هم امام با مرحوم اراکى که یکى از عرفا و بزرگان بود، بستند. این خاطراتى بود که از امام و لطف هاى آقا مصطفى و سایر دوستان داشتم.

برخورد با مزدوران شاه:

سید حسین حسینى در راستاى دفاع از آرمان امام خمینی در نجف به مزدوران شاه خائن حمله ور شد و حرم حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام را از وجود آن‌ها پاک کرد. یکى از بستگان شهید در این خصوص مى گوید: «شاه ملعون، مریض شده بود. اطرافیان شاه و ساواک براى انحراف اذهان و این که شاه به مذهب و برنامه هاى مذهبى پایبند است و به دعا و نیایش ایمان و اعتقاد دارد، براى شفاى او برنامه دعا در شب جمعه، در حرم حضرت امیرالمؤمنان علیه‌السلام ترتیب دادند،. پیروان امام هنگامى که از این جریان آگاهى یافتند، تصمیم گرفتند که جلسه‌ شاه‌پرستان را به هم بزنند. به همین منظور شهید حسینى با جمعى از دوستان به حرم مطهر رفت. تنها شهید حسینى و جناب آقاى محشمى وارد حرم شدند. شهید حسینى به سردسته آن‌ها مى گوید، چرا در حرم حضرت على علیه‌السلام و در خانه او براى شاه ملعون دعا مى کنید، که با مقاومت آنان روبرو مى شود؛ لذا شهید به آن ساواکى حمله کرد و سر و صورت او را خونین ساخت. در پى این عمل، مأمورین عراقى او را دستگیر کردند و با خود بردند.

مرحوم امام، آقا مصطفى و آقاى فرقانى از جریان آگاه شدند؛ لذا آقا مصطفى با افراد مؤمنى که در دستگاه دوستى داشتند، تلفنى صحبت کرد و در پى صحبت هاى مکرر، بعد از یک شبانه‌روز، حسینى را از زندان بیرون آوردند. شهید حسینى به علت سخت گیرى رژیم شاه نسبت به طلاب ایرانى، مدت‌ها رابط امام از خارج به داخل و هم سنگر مجاهدانى هم چون حضرت آیت الله خامنه اى دام ظله العالى و آقاى هاشمى رفسنجانى و شهید بهشتى در ایران بود.

فعالیتهای سیاسی و فرهنگی

پایه‌گذاری «سازمان نصر» افغانستان:

شهید حسینى یکى از مفاخر مبارزه و مقاومت افغانستان است. در دهه هاى شصت و هفتاد کمتر کسى پیدا مى شد که شهید حسینى را در صحنه انقلاب افغانستان به خلوص و ایثارگرى نشناسد.

او مى گوید: «اما یک جمع خیلى صمیمى و دوستانه بودیم که برادر عزیز ما آقاى عرفانى و شیخ حسین اخلاقى جز آن بود. در آنجا کار مى کردیم و بعد از نجف با برادران ما در قم و کابل و سوریه و باقى جاها ارتباط گرفتیم و این ارتباط ما بود که سبب شد وقتى که در سال ۵۸ یک زمینه آزاد کار تشکیلاتى در ایران به وجود آمد، آن مجموعه ها دور هم جمع شدند و «سازمان نصر» را تشکیل دادیم».

شهید حسینى که رکن اصلى این جریان بود، چنان به این حزب سر و سامان داد که از نظر تشکیلاتى و عملکردهاى سیاسى، نظامى و فرهنگى همواره حرف اول را جهاد و مبارزه مى زد و چون تربیت یافته مکتب رهبر بزرگ جهان اسلام، حضرت امام خمینى بود، حزبش نیز مبلغ افکار و آراء انقلاب اسلامى ایران بود. او هر از چندى به حضور حضرت امام شتافت و طرح ها و برنامه‌هایش را با فرمان هاى ایشان تطبیق مى داد.

ائتلاف هشت گروه شیعى:

سید حسین حسینى براى به وجود آوردن ائتلاف در بین احزاب شیعه بى‌وقفه تلاش کرد. او جبهه اى واحد، تحت نام «شوراى ائتلاف اسلامى افغانستان» به وجود آورد و خود به عنوان نماینده سازمان و همچنین به عنوان «رئیس کمسیون فرهنگى» در آن شورا انجام وظیفه کرد. سید به این ائتلاف هشت گانه اهمیت بسیار قائل بود و مى گفت: «باید همه تلاش کنیم که پایه هاى آن هر چه مستحکم و ریشه‌دار گردد».

فعالیت‌هاى فرهنگى و منادى وحدت:

آن بزرگوار با این که زندگیش وقف جهاد و مبارزه علیه کفر و الحاد بود، هیچ وقت از کارهاى فرهنگى غافل نماند. بارها مى گفت: «زیربناى همه کارهاى اجتماعى سیاسى کارهاى فرهنگى است. رستاخیز فرهنگى، یعنى رستاخیز اجتماعى سیاسى و...».

یکى از این برگزارى کنگره علامه شهید «سید اسماعیل بلخى» است. علامه شهید بلخى یکى از بزرگان تاریخ افغانستان، اولین کسى بود که نداى قیام و انقلاب سرداد و طول سال‌هایى که بحث از جمهورى اسلامى و حکومت اسلامى خنده‌دار مى نمود، شور انقلاب و جوش نهضت اسلامى را در سینه هاى سرد مردم و مظلوم افغانستان، روشن کرد و سرانجام بعد از تحمل چهارده سال حبس در زندان «پل چرخى» به دستور ظاهر شاه سفاک شهید شد.

شهید حسینى با درک این حقیقت که شهید بلخى نقطه اى عطف و مشترک بین همه پندارها و نژادهاى افغانستان (اعم از تاجیک، افغان، هزاره، ازبک، ترکمن) است و همه او را مى ستایند، با برپایى این کنگره عظیم در آن شرایط، مردم را به یاد مبارزه انداخت و آنان را به وحدت و همبستگى و همیارى دعوت کرد. گفتنى است اولین حرکت که براى وحدت مردم مؤثر افتاد، همین کنگره بود که به مدت سه روز با شرکت گسترده از فضلا، نویسندگان و دانشمندان افغانستان و ایران برگزار شد.

اندیشه سیاسى شهید حسینی:

شهید حسینى مى گفت: سازمان نصر براى ما یک وسیله است که از طریق آن بتوانیم نیروها را متشکل کنیم و علیه دشمن بجنگیم و خط اصیل اسلام را تقویت کنیم. خطوط اصلى تفکر سیاسى شهید در این اصول خلاصه مى شود:

  1. تداوم و تشدید مبارزه مسلحانه بر ضد روس اشغالگر
  2. اجتناب و پرهیز از جنگها و درگیرى هاى داخلى
  3. تلاش در جهت فشرده تر شدن صفوف جنبش مقاومت
  4. نفى مذاکره و سازش سیاسى با دشمن
  5. حرکت در جهت خط امام و تقویت آن
  6. افشاگرى و مبارزه اى جدى بر ضد خطوط انحرافى «ناسیونالیستى»، نژادگرایى منطقه گرایى و التقاط و هر نوع انحراف چپى و راستى.

در همین رابطه مى گفت: «ملت ما براى این قیام نکرد که مکتب «کاپیتالیزم» را جایگزین مکتب «سوسیالیسم» کند. ملت ما با دادن یک میلیون شهید، نمى خواهد افغانستان اسلامى را از چنگال عفریت شرق رهایى داده، در چنگال عفریت غرب گرفتار سازد. ملت ما مى خواهد مکتب اسلام را جایگزین «کمونیزم» سازد و مستقل و آزاد زندگى کند. ملت ما مبارزه مى کند تا دست تمام جهان‌خواران را از افغانستان قطع نماید. عقیده ما این است که چون روسیه با زور و قدرت به افغانستان تجاوز کرده، باید با زور و قدرت خارج شود و ما هیچ‌گونه مذاکره اى سیاسى با روسیه نداریم و تاریخ نهضت هاى رهایى‌بخش در جهان به خوبى گواهى مى دهد که هرگاه ملتِ مورد تجاوز، اسلحه را به زمین گذاشته و پشت میز مذاکره با تجاوزکاران نشسته است، هرگز به پیروزى نرسیده و خون‌هاى شهیدانش پایمال شده است. ما هرگز نمى خواهیم این تجربه تلخ در افغانستان تکرار شود».

همچنین شهید در آخرین مصاحبه اش که چند روز پیش از شهادتش پخش شد، گفت: «ما با همه احزاب اسلامى که در افغانستان علیه روس صادقانه مى جنگند و هیچ‌گونه وابستگى به هیچ یک از بلوک هاى شرق و غرب ندارند، با آن‌ها همکارى صادقانه داریم».

او همچنین گفت: «سازمان نصر یک سازمان اسلامى است و عقیده اى اسلامى و آرمان اسلامى دارد - در این سازمان هم شیعه و هم سنى هست، اسلام براى ما اولویت دارد و براى ما مسأله نژاد، ملیت و منطقه مطرح نیست و اگر هم باشد، اول کل افغانستان مطرح است و بعد کل جهان اسلام و مستضعفین».

ویژگی‌هاى اخلاقى

حضور در نزد بزرگانى چون حضرت امام خمینى و آیت الله میرزا حبیب‌الله اراکى و شهید سید مصطفى خمینى تأثیرى بس شگرف در وجود وى بر جاى نهاد. بزرگترین ویژگى که دوستانش از وى نقل می‌کنند، وارستگى شهید از دنیا است. حضرت آیت الله فرقانى، پدر خانم ایشان مى گوید: «او خورشید بود و به دنیا علاقه نداشت. واقعاً خمینى شده بود!».

حجت الاسلام موحد بلخى از شاگردان شهید معتقد است: «او از این آدم هاى معمولى نبود، تا بخواهیم با مقیاس هاى معمولى بسنجیم. او یک عارف بالله، یک واصل الى الله بود. او یک بدن سر تا پا شور و جذبه و اشتیاق و بزرگوارى و عرفان بود».

شهید حسین حسینى در رأفت و لطافت روحى و بزرگورى نمونه روزگار بود و با این که مسئولیت‌هاى متعددى در سازمان داشت، (اخیراً به عنوان مسئول سیاسى و سخنگوى سازمان در خارج کشور انجام وظیفه مى کرد) از هر نوع تکروى، خودخواهى، ریاست طلبى، قدرت‌خواهى، جناح‌سازى، تفرقه‌اندازى و باندبازى بر حذر بود.

شهید عارف حسین حسینی علاوه بر برجستگی های علمی و سیاسی از صفات اخلاقی خوبی برخوردار بود و از همین جهت خیلی زود توانست در قلوب مسلمانان پاکستان جا نماید و خدمات شایسته ای را به انجام برساند.

تقیّد به برنامه های دینی و عبادی در هر شرایط در او ملموس بود؛ فرزندش چنین می گوید: «به اعتقاد من رمز موفقیت شهید عارف در حفظ اخلاص و تعبد ایشان بود. قبل از رهبری هم این خلق و خوی در ایشان بود، حفاظت و مداومت بر نماز شب ایشان قابل تحسین بود. گاه مسافرت های طولانی داشت، مثلاً هفده ساعت در مسافرت بود اما با این حال از نماز شب غافل نمی شد و در طول ۲۴ ساعت شبانه روز ۳ الی ۴ ساعت خواب داشت و با آن خستگی زیاد، نماز شب را ترک نمی کرد. در همه حال در سفر و حضر بر اقامه نماز شب تاکید فراوان داشت. سجده های طولانی داشت و همچنین به دعای کمیل بسیار علاقمند بود و هر شب جمعه دعای کمیل می خواند».[۱]

این شهید بزرگوار در خانه و باخانواده اش بسیار ساده و صمیمی بود و اخلاقش در روابط خانوادگی همانند اخلاق سیاسی و اجتماعی اش الگو بود.

شهادت

شهید حسینى پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، براى تأثیرگذارى در قیام مسلمانان افغانستان علیه رژیم ترکى، خود شخصاً به جبهه حق علیه باطل شتافت و نقش فعالى در تشدید مبارزه علیه کمونیسم به عهده گرفت. بدین منظور در سال ۱۳۵۹ راهى افغانستان شد و تا سال ۱۳۶۰ در جبهه ها بسر برد. اواخر سال ۱۳۶۱ براى دومین بار به افغانستان رفت و در روزهاى پایانى سال ۱۳۶۳ به جمهورى اسلامى ایران بازگشت.

در راستاى تحقق همین اهداف بود که در سال ۱۳۶۶ طى نشستى که اکثریت شوراى مرکزى سازمان جبهه هاى خونین جهاد داشتند، طرحى را براى بازنگرى عمیق و گسترده در سطح سازمان، در داخل و خارج، جهت فشرده تر شدن تشکیلات تصویب نمود. در همان نشست شهید (به عنوان مسئول سیاسى و سخنگوى سازمان در خارج، مأموریت داشت با تنى چند از علماء و مسئولین سازمان دفاتر سازمان را بازرسى و نسبت به امور مجاهدین هماهنگى بیشترى ایجاد کند. به همین جهت عازم مشهد شد و از آنجا به جبهه اى «کاکرى» در هرات رفت تا مسائل نوار مرزى و مشکلات مجاهدین و پایگاه سازمان نصر در هرات را بررسى نماید.

در همین مسافرت زمانى که کاروان سید حسینى و همراهانش به یک باره ماشین ایشان با یک تریلى روبرو شد و بدون اصابت به آن ماشین از کنترل خارج و واژگون شد و با کمال تأسف سید حسینى در این حادثه دردناک، در تاریخ ۱۳۶۶/۷/۱۲، در ۳۷ سالگی به شهادت رسید، بى‌آن که دیگر همراهان حتى کوچکترین آسیبى ببینند.

پیکر پاک شهید حسینى پس از مراسم باشکوهى در مشهد مقدس، شب ۶۶/۷/۱۶ به تهران انتقال یافت. صبح روز پنج شنبه ۱۶ مهرماه پس از تشییع با حضور صدها تن نمایندگان گروه هاى مجاهدین (اعم از تشیع و تسنن) و مسئولین جمهورى اسلامى ایران و همراهى مردم عزادار به قم آورده شد و بعد از تشیع باشکوه، انجام مراسم عزادارى و اقامه نماز به امامت آیت الله محقق کابلى در ضلع جنوبى صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام اله علیها حجره ۲۵ به خاک سپرده شد.

پانویس

  1. مصاحبه با حجت الاسلام محمدعلی فیاضی کشمیری (از همدوره ای شهید) توسط مؤلف.

منابع

آرشیو عکس و تصویر