اجل
«اَجَل» به معنای سرآمد زمانى یا تمام مدت هر پدیده یا موجود است. این واژه به همراه مشتقاتش، ۵۶ بار در قرآن کریم در امور حقیقى و اعتبارى بکار رفته است.
محتویات
اجل در قرآن
«اجل» در لغت به معناى «مدت هر پدیده»[۱] و «انتهاى وقت»[۲] آمده و در قرآن کریم، ۵۶ بار در این دو معنا بکار رفته است. کاربرد قرآنى این واژه، در مواردى بدون هیچ قیدى (سوره اعراف/۷، ۳۴ و...) و گاهى همراه با اوصافى چون «مسمّى»، «قریب»، «معدود»، (سوره انعام/۶، ۶۰؛ سوره ابراهیم/۱۴، ۴۴ و سوره هود/۱۱، ۱۰۴ و...) و در ۲ مورد به صورت اضافه به لفظ جلاله اللّه (سوره عنکبوت/۲۹، ۵ و...) و در سایر موارد به صورت «مشتقات اجل» آمده است.
امورى که قرآن کریم، این واژه را درباره آنها بکار برده است، عبارتند از: انسان (سوره انعام/۶، ۲ و ۶۰؛ سوره هود/۱۱،۳؛ سوره ابراهیم/۱۴، ۱۰ و...)، امتها (سوره یونس/۱۰، ۴۹؛ سوره حجر/۱۵، ۵)، پدیدههاى طبیعى (سوره رعد/۱۳، ۲؛ سوره لقمان/۳۱، ۲۹؛ سوره روم/۳۰، ۸؛ سوره احقاف/۴۶، ۳ و...)، جنین (سوره حج/۲۲،۵)، دَین (سوره بقره/۲،۲۸۲)، عقد اجاره (سوره قصص/۲۸، ۲۸ـ۲۹)، عدّه طلاق (سوره بقره/۲، ۲۳۱ و...)، عدّه وفات (سوره بقره/۲، ۲۳۴) و منافع مناسک حج یا قربانى (سوره حج/۲۲، ۳۳).
این امور در دو دسته امور حقیقى و اعتبارى قابل تقسیماند.
الف. اجل در امور حقیقى
مقصود از آن، سرآمد زمانى و مدت معینى است که خداوند در عالم تکوین براى موجودات حقیقى اعم از انسانها، حیوانات، آسمانها، زمین، خورشید، ماه، فرشتگان و جنیان و... قرار داده است که با فرارسیدن و پایان یافتن آن، موجودات یاد شده منقرض مىشوند. امورى حقیقى که قرآن، اجل را درباره آنها بکار برده است، عبارتند از:
اجل انسان
اجل درباره انسان به معناى مدت عمر یا زمان پایان عمر آمده است و قرآن کریم از دو نوع اجل براى انسان یاد مىکند: یکى با قید «مسمّى» و دیگرى بدون هیچ قیدى: «هُو الَّذى خَلَقکم مِن طین ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسمًّى عِندَه...». (سوره انعام/۶،۲) بر اساس ظاهر آیه، مقصود از هر دو، زمان پایان عمر آدمى است، نه مدت عمر او.[۳]
در جوامع روایى شیعه، «اجل مسمّى» به «اجل حتمى» که غیرقابل تغییر بوده و در شب قدر معین مىشود، تفسیر شده و آیه شریفه «اِذاجاءَ اَجَلُهُم فَلایستَأخرونَ ساعَةً ولایستَقدِمون» (سوره یونس/۱۰،۴۹) را به آن ناظر دانستهاند و نیز «اجل غیرمسمى» را به اجل موقوف و مشروط که قابل تغییر است، تفسیر کردهاند.[۴]
در منابع اسلامى از «اجل مسمى» با تعابیرى چون اجل «محتوم»،[۵] «قطعى»،[۶] «مقضى»[۷] و «طبیعى»[۸] و از «اجل غیرمسمى» نیز با واژگانى مانند «معلق»،[۹] «موقوف»،[۱۰] «اخترامى»،[۱۱] و «مشروط»،[۱۲] یاد شده است.
علامه طباطبایى با ضمیمه کردن آیه «لِکلِّ اَجَل کتابٌ * یمحوا اللّهُ ما یشاءُ و یثبِتُ و عِندَهُ اُمُّ الکتاب» (سوره رعد/۱۳، ۳۸ـ۳۹) به آیات اجل، نتیجه مىگیرد که اجل مسمى و حتمى همان است که در «امّالکتاب» ثبت شده و به هیچ وجه تغییر نمىیابد و اجل غیرمسمى اجلى است که در «لوح محو و اثبات» نوشته شده و قابل تغییر است. «امّالکتاب» قابل انطباق بر حوادثى است که با تمام علل و اسباب مؤثّر در آن لحاظ مىشوند؛ به گونهاى که قابل تخلف نباشند؛ ولى «لوح محو و اثبات» قابل انطباق بر همان حوادث است؛ اما از جهت انتساب به برخى از اسباب و علل، نه تمام آنها؛ چرا که ممکن است در اثر برخورد با موانعى از تأثیر بازمانند یا بدون برخورد با موانع، این اسباب مؤثّر واقع شوند؛ بنابراین هر انسانى اقتضا دارد به طور طبیعى مثلاً صد سال عمر کند. این اجلى است که در لوح محو و اثبات ثبت شده؛ اما بر اثر اسباب و موانعى ممکن است پیش از انقضاى این مدت، مرگ انسان فرارسد که این همان اجل اخترامى یا مرگ ناگهانى است و روشن است که آنچه وقوع آن در خارج حتمى است، همان اجل مسمى است که ممکن است با عمر طبیعى موافق باشد یا نباشد. بدیهى است در صورت دوم، اجل مسمى و اجل اخترامى داراى یک مصداق خواهند بود.[۱۳]
برخى از قرآنپژوهان، این دو نوع اجل را از مصادیق قضا و قدر دانسته و نتیجه گرفتهاند: اجلى که قابل تغییر است، از مصادیق «تقدیر» بوده که به آن اجل معلق (معلق بر شرایط) مىگویند و اجلى که حتمى و غیرقابل تغییر است، از مصادیق «قضا» است که همان مرحله حتمیت و غیرقابل برگشت است.[۱۴]
عوامل تقدیم و تأخیر اجل انسان:
از آیات و روایات استفاده مىشود که امور ذیل در تقدیم و تأخیر اجل مؤثرند:
ایمان: «قالَت رُسُلُهُم اَفِى اللّهِ شَک فاطِرِ السَّماواتِ والاَرضِ یدعوکم لِیغفِرَ لَکم مِن ذُنوبِکم و یؤَخِّرَکم اِلى اَجَل مُسَمًّى» (سوره ابراهیم/۱۴،۱۰). برخى مفسران از این آیه استفاده کردهاند که نتیجه دنیایى ایمان به خدا و پیامبران، تأخیر مرگ انسان تا زمان معین شده و تخلفناپذیر (اجل مسمّى) است.[۱۵] برخى گفتهاند: تأثیر ایمان در افزایش عمر انسان از دو منظر قابل تبیین است. اوّل، منظر الهى: تقدیر الهى چنین است که ایمان را باعث طول عمر آدمى قرار داده است. دوم، منظر طبیعى: ایمان به خداوند و پیامبران و تقید به حرام و حلال الهى و دستورهاى دینى، سبب افزایش امنیت فردى و اجتماعى و پیشگیرى از امراض و بیمارىها و در نتیجه افزایش طول عمر آدمى خواهد شد.[۱۶]
عبادت و تقوا: «قالَ یقَومِ اِنّى لَکم نَذیرٌ مُبین * اَنِ اعبُدوا اللّهَ واتَّقوهُ و اَطیعون * یغفِر لَکم مِن ذُنُوبِکم و یؤَخِّرکم اِلى اَجل مُسَمًّى...» (سوره نوح/۷۱، ۲ـ۴). این آیه تأخیر مرگ تا اجلى معین را نتیجه عبادت خدا و تقوا و اطاعت رسول خدا دانسته و این خود دلیل بر این است که انسان دو اجل دارد:[۱۷] مسمى و غیرمسمى که اجل غیرمسمى قابل تغییر است.
افزون بر موارد پیش گفته، در روایات نیز امور دیگرى مانند صدقه،[۱۸] صله رحم،[۱۹] روزه ماه شعبان،[۲۰] زیارت امام حسین علیهالسلام[۲۱]، تخفیف دَین،[۲۲] شکر فراوان،[۲۳] قرائت سوره توحید بعد از هر نماز[۲۴] و... را عوامل طول عمر و تأخیر اجل دانسته اند. و در مقابل، امورى مانند قطع رحم،[۲۵] آلوده دامنى،[۲۶] عقوق والدین،[۲۷] ترک زیارت امام حسین علیهالسلام،[۲۸] دروغگویى،[۲۹] سوگند دروغ،[۳۰] بستن راه مسلمانان،[۳۱] ادعاى امامت (به ناحق)[۳۲] و... را عوامل تقدیم اجل و کاهش عمر آدمى نام بردهاند.
اجل مقتول:
درباره اجل مقتول این پرسش مطرح است که «شخص مقتول اگر کشته نمىشد به حیات طبیعى خود ادامه مىداد یا خیر؟».
متکلمان در پاسخ به این سؤال، آراى گوناگونى ارائه کردهاند: پاسخ جبرگرایان به این سؤال منفى است و دلیل آن را تخلف از علم الهى دانستهاند. برخى از معتزله بغداد به طور قاطع پاسخ را مثبت مىدانند و براى بیان خود چنین استدلال کردهاند که در غیر این صورت لازم مىآید قصاص قاتل لازم نباشد (چون در واقع زمان مرگ مقتول فرا رسیده و اگر قاتل هم او را نمىکشت، زنده نمىماند)؛ ولى بیشتر متکلمان پاسخ دادهاند: امکان دارد زنده بماند و ممکن است بمیرد. برخى از آنان مىگویند: اگر علم الهى به بقاى او تعلق گرفته، اگر به وسیله قاتل کشته نشود، از اجل مشروط و معلق رها شده و تا اجل مسمى زنده خواهد ماند. گروه دیگرى از آنان مىگویند: اجل حقیقى مقتول، همان زمانى است که کشته مىشود؛ اما در پاسخ این اشکال که اگر کشته نمىشد و به حیات خود ادامه مىداد، گفتهاند: اشکال مذکور فرضى بیش نیست و اجل دیگرى که در این صورت براى مقتول تصور مىشود، تقدیرى و فرضى است.[۳۳]
اجل امتها
قرآن کریم براى امتها نیز حیات و موت خاصى قائل است. در آیاتى از قرآن به أجل امتها اشاره شده است؛ از جمله: «لِکلِّ اُمَّة اَجَلٌ اِذا جاءَ اَجَلُهُم فَلایستَأخِرونَ ساعَةً ولایستَقدِمون» (سوره یونس/۱۰، ۴۹ و سوره اعراف/۷، ۳۴)، و «ما تَسبِقُ مِن اُمَّة اَجَلَها وما یستَأخِرون». (سوره حجر/۱۵،۵ و سوره مؤمنون/۲۳، ۴۳)
برخى اندیشهوران از آیات پیشین براى اثبات «اصالت جامعه» استفاده کرده و گفتهاند: جامعه اصالت دارد زیرا به آن موت و حیات نسبت داده شده است؛[۳۴] بنابراین، اجل امتها را اجلى حقیقى دانستهاند. برخى از قرآنپژوهان معاصر با رد دیدگاه پیشین بر این باورند که حداکثر سخنى که (درباره اجل امتها) مىتوان گفت، این است که مرگ امت به معناى از هم گسیختن نظام و شیرازه اجتماعى و سیاسى آن امت است، نه این که امت موجود و واحد حقیقى باشد که همان گونه که روزى به دنیا آمده است، روز دیگر نیز رخت بربندد و از میان برود،[۳۵] که در این صورت اجل امتها، اجلى حقیقى نخواهد بود. مؤید این بیان، کلام برخى مفسران است که از اجل امتها به «اجل معنوى» تعبیر و حیات امتها را به «عزت»، و مرگ امتها را به «ذلت» آنها تفسیر کرده و نتیجه گرفته که امتها با امتثال حدود شرعى و التزام به دستورهاى دینى و تمسک به اخلاق و فضایل به عزت مىرسند و با روىگردانى از قوانین شرعى و دور شدن از فضایل اخلاقى و انتشار رذایل اخلاقى و منکرات و ستم، به شقاوت و ذلت خواهند رسید.[۳۶]
اجل پدیدههاى طبیعى
قرآن کریم در آیات ۸ سوره روم/۳۰، و ۳ سوره احقاف/۴۶، به اجل آسمانها و زمین و در آیات ۲ سوره رعد/۱۳ و ۲۹ سوره لقمان/۳۱ و ۱۳ سوره فاطر/۳۵ و ۵ سوره زمر/۳۹، به اجل خورشید و ماه اشاره و از آن با «اجل مسمى» (وقت معین شده) تعبیر کرده است.
آیات پیشین بیانگر این مطلب است که این موجودات، دائم و سرمدى نبوده بلکه در روز معینى که نزد خداوند روشن است، آنها نیز فانى و منقرض خواهند شد که بر اساس آیات دیگر (سوره تکویر/۸۱، ۱ـ۳؛ سوره انفطار/۸۲، ۱؛ سوره انشقاق/۸۴، ۱ـ۵) آن روز، روز قیامت خواهد بود. آیه ۵ سوره حج/۲۲ «ونُقِرُّ فِى الاَرحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَل مُسَمّىً ثُمَّ نُخرِجُکم طِفلاً» نیز زمان استقرار جنین در رحم مادر را مدتى مشخص و از پیش تعیین شده مىداند.
ب. اجل در امور اعتبارى
مقصود از آن سرآمد زمانى و مدت معینى است که به واسطه قرارداد، براى امور اعتبارى حاصل مىشود؛ خواه به صورت قوانینى باشد که از سوى شارع وضع مىشود؛ مانند عده طلاق و وفات و خواه از ناحیه انسانها وضع شده و شارع مقدس آن را جایز شمرده باشد؛ مانند اجل دَین. امور اعتبارى که قرآن کریم، اجل را درباره آنها بکار برده، عبارتند از:
دَین
یکى از موارد اجل اعتبارى، تعیین سرآمد معین براى دَین است که بر اساس آیه ۲۸۲ سوره بقره/۲ مورد تأیید و امضاى شارع مقدس قرار گرفته است.
اجاره
تعیین اجل در عقد اجاره (اعم از اجیر کردن شخصى براى انجام کارى یا اجاره شیئ خاص مانند خانه یا منافعى از شىء معین دیگر) نیز بر اساس آیات قرآن و عموم روایت «المؤمنون عند شروطهم»[۳۷] جایز است که نمونه آن در قرآن، اجیر شدن حضرت موسى براى حضرت شعیب علیهماالسلام به مدت ۸ یا ۱۰ سال در برابر ازدواج با یکى از دختران او است. (سوره قصص/۲۸، ۲۸ـ۲۹)
عده طلاق
مورد دیگر اجل اعتبارى، اجل طلاق است که در آیات قرآن کریم از آن با تعبیر «اجل» (سوره بقره/۲،۲۳۱ و سوره طلاق/۶۵،۲ و ۴) و در متون فقهى با تعبیر «عدّه» یاد شده است و آن، مدت زمانى است که زن مطلقه پس از اجراى طلاق، حق ازدواج با دیگرى را تا پایان آن ندارد. طول این مدت بر اساس آیه ۲۲۸ سوره بقره «سه بار پاک شدن» و براى زنان یائسه (در صورتى که احتمال مىدهند باردار باشند) سه ماه و براى زنان باردار تا پایان وضع حمل (سوره طلاق/۶۵، ۴) است.
عده وفات
از دیگر موارد اجل اعتبارى در قرآن کریم، اجل یا عده وفات است. از آنجا که پس از وفات شوهر، ازدواج فورى زن با مردى دیگر با محبت و دوستى و حفظ احترام شوهر پیشین سازگار نیست و از سویى سبب جریحهدار شدن عواطف بستگان متوفا مىشود، قرآن کریم ازدواج مجدد زنان را به نگهداشتن عده مشروط مىکند که مدت آن ۴ ماه و ۱۰ روز تعیین شده است. (سوره بقره/۲، ۲۳۴)
از سوى دیگر، خداوند با تشریع این حکم به مبارزه با برخى عقاید خرافى که مخالف ازدواج مجدد زنان شوهر مرده است، برخاسته و پس از گذشت این مدت هیچ منعى براى ازدواج شایسته آنان نمىبیند.[۳۸]
منافع مناسک حج
از دیگر موارد اجل اعتبارى، مفاد آیه ۳۲ـ۳۳ سوره حج/۲۲ است: «و مَن یعَظِّم شَعائِرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب * لَکم فیها مَنافِعُ اِلى اَجَل مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّها اِلَى البَیتِ العَتیق» که بر اساس آن اجل و سرآمدِ استفاده از «منافع مناسک حج»[۳۹] مانند تجارت و... (در صورتى که مقصود از شعائر، «مناسک حج» باشد) یا پایان بهرهگیرى از «منافع شتران قربانى»،[۴۰] مانند استفاده از شیر آنها و سوار شدن بر پشت آنها، (در صورتى که مقصود از شعائر «شتران قربانى» باشد) زمان رسیدن به خانه کعبه تعیین شده است.
پانویس
- ↑ المصباح، ص ۶؛ الصحاح، ج ۴، ص ۱۶۲۱؛ لسانالعرب، ج ۱، ص ۷۹.
- ↑ مقاییساللغه، ج ۱، ص ۶۴؛ تاجالعروس، ج ۱۴، ص ۱۳؛ لسانالعرب، ج ۱، ص ۷۹.
- ↑ المیزان، ج ۷، ص ۹.
- ↑ الفصول المهمه، ج ۱، ص ۲۲۱؛ بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۳۹.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۳۵۴ـ۳۵۵.
- ↑ ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج ۱۳، ص ۲۱.
- ↑ الصافى، ج ۲، ص ۱۰۷.
- ↑ بحارالانوار، ج ۴، ص ۱۱۷.
- ↑ المیزان، ج ۷، ص ۹.
- ↑ الفصول المهمه، ج ۱، ص ۲۲۱؛ البرهان، ج ۲، ص ۴۰۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۴، ص ۱۱۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص ۱۵۳.
- ↑ المیزان، ج ۷، ص ۹.
- ↑ المیزان، ج ۷، ص ۸ـ۱۰.
- ↑ معارف قرآن، ص ۲۱۳ـ۲۱۴.
- ↑ المیزان، ج ۱۲، ص ۳۰.
- ↑ قاموس المفاهیم، ج ۱، ص ۲۹۵.
- ↑ المیزان، ج ۲۰، ص ۲۸.
- ↑ بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۳۰.
- ↑ همان.
- ↑ المصنف، ج ۲، ص ۵۱۴.
- ↑ المزار، ص ۳۳.
- ↑ الامالى، ص ۶۶۷.
- ↑ عیون الحکم، ص ۲۷۵.
- ↑ المجتنى، ص ۹۰.
- ↑ سفینةالبحار، ج ۲، ص ۳۵۸.
- ↑ الخصال، ص ۳۲۰.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۳۳۴.
- ↑ المزار، ص ۳۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۷۵؛ معانىالاخبار، ج ۲، ص ۱۵۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۷۵؛ معانىالاخبار، ج ۲، ص ۱۵۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۷۵؛ معانىالاخبار، ج ۲، ص ۱۵۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۷۵؛ معانىالاخبار، ج ۲، ص ۱۵۳.
- ↑ کشفالمراد، ص ۴۶۱ـ۴۶۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۳۹ـ۳۴۰، «جامعه و تاریخ».
- ↑ جامعه و تاریخ، ص ۹۵ـ۹۶.
- ↑ المنیر، ج ۸، ص ۱۹۶.
- ↑ الاستبصار، ج ۳، ص ۲۸۴.
- ↑ نمونه، ج ۲، ص ۱۹۳.
- ↑ الکشّاف، ج ۳، ص ۱۵۷.
- ↑ المیزان، ج ۱۴، ص ۲۷۴.
منابع
- دائرة المعارف قرآن کریم، محمد ابوطالبی، جلد ۲، صفحه ۱۶۱-۱۶۶.