آیه 71 سوره بقره
<<70 | آیه 71 سوره بقره | 72>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
موسی گفت: خدا میفرماید آن گاو هم آن قدر به کار رام نباشد که زمین شیار کند و آب به کشتزار دهد و هم بیعیب و یکرنگ باشد. گفتند: اکنون حقیقت را روشن ساختی. و گاوی بدان اوصاف کشتند، لیکن نزدیک بود باز نافرمانی کنند.
گفت: او می گوید: گاوی است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه زراعت را آبیاری نماید، [از هر عیب و نقصی] سالم است، و رنگی مخالف رنگ اصلی در آن نیست، گفتند: اکنون حق را برای ما آوردی. پس آن را ذبح کردند، در حالی که نزدیک بود فرمان خدا را اجرا نکنند!!
گفت: «وى مىفرمايد: در حقيقت، آن ماده گاوى است كه نه رام است تا زمين را شخم زند؛ و نه كشتزار را آبيارى كند؛ بىنقص است؛ و هيچ لكهاى در آن نيست.» گفتند: «اينك سخن درست آوردى.» پس آن را سر بريدند، و چيزى نمانده بود كه نكنند.
گفت: مىگويد: از آن گاوان نيست كه رام باشد و زمين را شخم زند و كِشته را آب دهد. بىعيب است و يكرنگ. گفتند: اكنون حقيقت را گفتى. پس آن را كشتند، هر چند كه نزديك بود كه از آن كار سرباز زنند.
گفت: خداوند میفرماید: «گاوی باشد که نه برای شخم زدن رام شده؛ و نه برای زراعت آبکشی کند؛ از هر عیبی برکنار باشد، و حتی هیچگونه رنگ دیگری در آن نباشد.» گفتند: «الان حق مطلب را آوردی!» سپس (چنان گاوی را پیدا کردند و) آن را سر بریدند؛ ولی مایل نبودند این کار را انجام دهند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
ذلول: رام، ذل (بكسر اول) به معنى رام شدن است (صحاح).
تثير: شخم مى كند. اصل آن ثور به معنى زير و رو شدن است. اثاره: زير و رو كردن.
تسقى: سقى: آب دادن. «تسقى»: آب مى دهد.
حرث: كشت. كاشتن. اسم و مصدر هر دو آمده است.
مسلّمه: سلامت شده از عيوب. سلم، سلامت، سلام، هر سه به معنى كنار بودن از آفات ظاهرى و باطنى است (راغب).
كادوا: كاد از افعال مقاربه به معنى نزديكى است ولى آن در اينجا ظاهرا به معنى خواست و اراده است كه «كاد» به معنى اراده نيز آمده است «قاموس قرآن».
شية: خال. اصل آن وشى و آن رنگى است مخالف رنگ عمومى بدن حيوان.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«71» قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ
(موسى) گفت: خداوند مىفرمايد: همانا آن گاوى است كه نه چنان رام باشد كه زمين را شخم زند و نه كشتزار را آبيارى كند. از هر عيبى بركنار است و هيچ لكّهاى در (رنگ) آن نيست. گفتند: الآن حقّ (مطلب) را آوردى! پس (چنان گاوى را پيدا كرده و) آن را سر بريدند، ولى نزديك بود انجام ندهند.
«1». تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 89.
جلد 1 - صفحه 138
نکته ها
«ذَلُولٌ» به معناى حيوان رام شده، «تُثِيرُ» از «اثارة» به معناى شخم زدن، «مُسَلَّمَةٌ» به معناى سالم از هر عيب و نقص عضوى و «شِيَةَ» از «وشى» به معناى خال، و «لاشية» يعنى خال يا رگهى رنگ ديگرى نداشته باشد.
يهود نسبت به پيامبر خود بىادب بودند، با آنكه خود بدنبال بهانه و راه فرار بودند، وقتى مجبور به انجام فرمان شدند، به موسى گفتند: «الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ» حالا حقّ گفتى. گويا قبل از اين باطل مىگفته است.
پیام ها
1- در اجراى طرحها، عناصر و منابع فعّال و توليدى و اقتصادى را منهدم نكنيد.
«لا ذَلُولٌ ... وَ لا تَسْقِي»
2- آنچه در راه فرمان خدا مصرف مىشود، مناسب است سالم باشد. «مُسَلَّمَةٌ» در سفر حج نيز زائر خانه خدا بايد روز عيد قربان، حيوان سالم ذبح كند.
3- غرور و هوس، كار را به جايى مىرساند كه انسان هرچه را طبق ميل خودش باشد، حقّ مىداند. «جِئْتَ بِالْحَقِّ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ (71)
چون بنى اسرائيل طلب كردند تبيين را بر وجهى كه رفع تشابه شود براى آنها، لذا به درخواست حضرت موسى عليه السلام خدا بيان فرمود:
قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ: گفت موسى عليه السلام به قوم به درستى كه خدا مىفرمايد به تحقيق آن گاوى است كه: لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ: ذليل نبشده باشد از شدت كار و شخم نمودن زمين، وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ: و نه آب كشى زراعت، بلكه: مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها: آن گاوى رها شده است از
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 173
تمام كارها و خود چرا مىكند. يا آنكه برىء از عيوب و خالص باشد رنگش، كه رنگ مخالف در او نباشد. حتى سم و شاخ او هم زرد باشد.
چون بنى اسرائيل اين صفات مذكوره را كه موجب رفع تشابه آنان بود، شنيدند، قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِ: گفتند اكنون كه اين صفات بيان نمودى حقيقت حق را هويدا ساختى و آن را روشن كردى براى ما. پس به تفحص آن گاو برآمدند، آن را نزد جوانى يافتند.
قضيه بقره: در مجمع البيان روايت نموده كه از حضرت رسالت عليه السلام سؤال نمودند از حقيقت اين گاو. فرمود: در بنى اسرائيل جوانى نيكوكار بود كه پدر و مادر را بسيار محترم مىداشت و نخواستى غبار ملالى از او بر قلب آنها نشيند. روزى متاعى خريده بود، به خانه آمد، تا قيمت آن را دهد. پدرش در خواب و كليد اطاق زير سر او بود، و كراهت داشت از آنكه پدر را بيدار نمايد. ساعتى بر بالين پدر نشسته بيدار نشد. چون طول كشيد، متاع را به صاحبش رد كرد. پدر وقتى كه بيدار شد، صورت حال را به او گفت. پدر را بسيار خوش آمد و اين گاو را به او بخشيد و گفت عوض متاع آن را به تو دادم «1». حق تعالى به جهت ميامن آن نيكوئى كه در حق پدر نمود، كار اين گاو را بجائى رساند كه به قيمت گزافى خريدارى نمودند.
نزد بعضى آن گاو را فروخت به طلائى كه ده مقابل آن گاو بوده.
جمعى گفتهاند كه پوستش را پر از طلا ساختند و به او دادند.
وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ: پس بكشتند آن گاو را و حال آنكه نخواستند كه آن را بخرند و بكشند به جهت گرانى قيمت آن، و آخر الامر به خريدن راضى شده آن را كشتند.
لطيفه: حكمت در ذبح اين گاو مخصوص، آن بود كه سرزنش گوساله پرستان شود، و بدانند گاو بدين حسن و جمال منفرد قابل ذبح است، پس گاوهاى ديگر به طريق اولى سزاوار ذبيحه باشند، و چيزى كه
«1» تفسير مجمع البيان، جلد اوّل صفحه 134.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 174
قابليت ذبح و فنا دارد سزاوار عبادت نخواهد بود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ (71)
ترجمه
گفت كه او ميگويد همانا آن گاوى است نه رام است كه شيار كند زمين را و نه آب دهد كشت را سالم از عيب است نيست رنگ ديگرى در آن گفتند اكنون آوردى حق را پس كشتند آنرا و نزديك نبود كه بجا آورند.
جلد 1 صفحه 103
تفسير
در عيون و عياشى از حضرت رضا (ع) نقل نمود كه اگر سؤال نمينمودند هر گاويرا مىكشتند كافى بود ولى سختى نمودند خداوند هم بآنها سخت گيرى فرمود و در تفسير امام (ع) است كه بنى اسرائيل وقتى اين اوصاف را شنيدند از حضرت موسى سؤال نمودند كه خداوند امر فرموده است ما را به كشتن چنين گاوى فرمود بلى ولى در ابتداء امر نفرمود خداوند امر فرموده است شما را كه بكشيد گاوى را زيرا اگر باين بيان فرموده بود جاى سؤال از خدا براى حضرت موسى باقى نمىماند از اوصاف آن گاو بلكه بايد ببنى اسرائيل بفرمايد كه خداوند فرموده است گاوى بكشيد هر گاوى كه باشد كافى است و چون امر بر آنها منجز شد هر چه كشتند چنين گاويرا كه داراى اين اوصاف باشد نيافتند مگر نزد جوانى از بنى اسرائيل كه در خواب ديده بود پيغمبر (ص) و امير المؤمنين و اولاد اطهار آن دو را كه باو فرموده بودند چون تو دوستدار و مقر بفضل ما بودى ما ميخواهيم شمه از اجر تو را در دنيا بتو عنايت نمائيم هر وقت آمدند گاو را از تو بخرند بگو اختيار با مادرم است و خداوند بمادرت تلقين ميفرمايد كه چه بگويد تا تو و اولادت بىنياز شويد از ماليه دنيا و آنجوان خوشحال از خواب برخاست ديد بنى اسرائيل آمدند گاو را از او مطالبه مينمايند كه خريدارى كنند و سؤال نمودند چند ميفروشى گفت دو مثقال طلا ولى اختيار با مادرم است آنها گفتند ما يك مثقال طلا ميخريم او بمادرش گفت چند بفروشم مادرش گفت چهار مثقال و او بآنها گفت آنها گفتند دو دينار ميخريم او بمادرش گفت جواب داد بگو هشت دينار همينطور سؤال و جواب ميان آنها و او و مادرش واقع شد و مرتبا مادر دو برابر ميكرد و آنها بنصف حاضر ميشدند تا آنكه حاضر شدند يك پوست گاو بزرگ را طلاى ناب تحويل دهند پس معامله تنفيذ شد و گاو را خريدند و كشتند و بهاى گاو به پنج هزار هزار دينار كه ده كرور مثقال شرعى طلا است بالغ گرديد و ذيل آيه اشاره است بآنكه ميخواستند نخرند براى گرانى قيمت گاو ولى لجاج وادارشان كرد كه بخرند و ديدند اگر نخرند نزد حضرت موسى متهم بقتل ميشوند، بنظر حقير از صدر بيان امام استفاده ميشود كه لفظ يأمركم در قول خداوند تعالى و اذ قال موسى لقومه ان اللّه يأمركم اخبار از آينده بوده يعنى بعد از اين امر مىكند شما را و اين هم با ظاهر روايت عيون و عياشى كه ذكر شد منافى است و هم با صدر و ذيل اين حكايت و سؤالات بنى اسرائيل كه ميگفتند از خداوند بخواه بيان اوصاف آن گاو را بنمايد كه ظاهر
جلد 1 صفحه 104
در آنست كه امر بر آنها منجز شده بود و ايشان در مقام امتثال برآمده بودند نهايت آنكه احتمال ميدادند اوصافى مدخليت داشته باشد و بواسطه جهالت يا طفره از امتثال باطلاق لفظ در دفع آن احتمال تمسك نمينمودند و حل اشكال آنست كه گفته شود در ابتدا امر خداوند ارشادى بوده به اين معنى كه خداوند فرموده بود اگر خواسته باشيد بحكم ظاهرى كه پيغمبر وقت براى شما بيان نموده عمل ننمائيد و بعنايت غيبيه قاتل براى شما كشف شود گاوى بكشيد و اين عمل مقدمه حصول انكشاف امر بوده و در اين قبيل مقامات سؤال مناسب است نهايت آنكه اگر آنها سرعت در امتثال فرمان مينمودند كه كاشف از شوق باطاعت است و اشكال تراشى نميكردند كه كاشف از عدم وثوق بمواعيد و قدرت الهى است و فورا گاوى ميكشتند خداوند هم بوعده خود عمل ميفرمود و آنكشته را زنده ميكرد و قاتل كشف ميشد ولى چون آنها كندى در امتثال نمودند و اشكالتراشى كردند خداوند هم اراده فرمود كه كار را بر آنها دشوار نمايد و هم تفضلى نسبت بصاحب گاو كه شيعه آل اطهار بود فرموده باشد و مؤيد اين بيان است روايت قمى كه بعد از تماميت اوصاف گفتند شناختيم آنرا گاو فلانى است و رفتند بخرند او را گفت نميفروشم مگر آنكه پوستش را پر از طلا كنيد و آمدند بحضرت موسى عرض كردند فرمود لابديد بخريد او را عينا كه مشعر است بآنكه در آخر امر بر آنها منجز شد و اگر منجز نميشد عمل نميكردند چنانچه در ذيل آيه اشاره شده است و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذ قالَ مُوسي لِقَومِهِ إِنَّ اللّهَ يَأمُرُكُم أَن تَذبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَن أَكُونَ مِنَ الجاهِلِينَ (67) قالُوا ادعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّن لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكرٌ عَوانٌ بَينَ ذلِكَ فَافعَلُوا ما تُؤمَرُونَ (68) قالُوا ادعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّن لَنا ما لَونُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفراءُ فاقِعٌ لَونُها تَسُرُّ النّاظِرِينَ (69) قالُوا ادعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّن لَنا ما هِيَ إِنَّ البَقَرَ تَشابَهَ عَلَينا وَ إِنّا إِن شاءَ اللّهُ لَمُهتَدُونَ (70) قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الأَرضَ وَ لا تَسقِي الحَرثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الآنَ جِئتَ بِالحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفعَلُونَ (71)
(و ياد كن زماني را که موسي بقومش گفت خداوند شما را امر ميكند که گاوي بكشيد، قومش گفتند آيا ما را استهزاء ميكني! فرمود بخدا پناه ميبرم از اينكه از نادانان باشم، گفتند پروردگار ترا بخوان براي ما تا بيان كند که آن گاو چيست! گفت پروردگار من ميفرمايد که آن گاوي است که نه پير باشد و نه جوان جوان بلكه ميان اينکه دو باشد پس آنچه مأموريد بجاي آوريد، گفتند پروردگارت را بخوان که براي ما بيان كند که اينکه گاو چه رنگ است! موسي گفت پروردگار من ميفرمايد که آن گاو زرد سير است رنگ او بينندگان را بسرور ميآورد، گفتند پروردگارت را بخوان که براي ما بيان كند که اينکه چگونه گاوي است! زيرا که اينکه گاو بر ما مشتبه است و بدرستي که ما اگر خدا بخواهد هر آينه هدايت شدگانيم موسي گفت پروردگار من
جلد 2 - صفحه 56
ميگويد آن گاوي که از او زياد كار نگرفتهاند به اينكه او را بخيش بسته و زمين را شيار نموده باشند و نه با او كشت را آب داده باشند، و آن گاو بيعيب است و رنگ مخالف رنگ تنش در او نيست، گفتند اكنون حق را آوردي، پس از آن گاو را ذبح نمودند و حال آنكه نزديك بود بجا نياورند).
شرح الفاظ آيات
تَذبَحُوا از ذبح است و اصل آن بمعني شقّ و شكافتن باشد و بمعني بريدن حلقوم آيد و ذبح شرعي آنست که شرايطي که در شريعت اسلام براي آن مقرر شده رعايت شود که مسلمان بودن ذبح كننده و نام خدا بردن، و رو بقبله بودن، و قطع اوداج اربعه با آهن نمودن است، و بَقَرَةً گاو ماده باشد و گاو نر را ثور گويند و تاء آن تاء وحدت است نه تاء تأنيث مانند تمر و تمرة و اصل بقر بمعني شكافتن باشد و گاو را براي آن بقر گفتند که براي شخم زمين را ميشكافد و هُزُواً بمعني سخريه و استهزاء باشد و در آن سه لغت است هزو (بضم زاء با واو) و هزء (بسكون زاء با همزه) و هزء (بضم زاء با همزه) ولي چنانچه در مقدّمه اينکه كتاب متعرض شديم معتبر همان قرائت سياهي است که بتواتر از زمان نبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم تا اينکه زمان بما رسيده است و قرائت سياهي هُزُواً بضمّ زاء و با واو است و همين گفتار در كفوا جاريست.
الجاهِلِينَ جهل در اينجا مقابل عقل است که آن را حمق گويند نه مقابل علم و از اينکه جمله استفاده ميشود که استهزاء و سخره نمودن عمل احمقانه است و از ساحت قدس انبياء دور است.
ما هِيَ از جواب حضرت موسي استفاده ميشود که اينکه سؤال از سنّ بقره بوده است و در اخبار دارد که اگر بني اسرائيل اينکه سؤالات را ننموده و يك بقره ذبح كرده بودند امتثال امر شده بود ولي هر چه بيشتر سؤال شد حكم
جلد 2 - صفحه 57
سختتر شد، و توهم نشود که احكام ثانويه و ثالثيه و رابعيه ناسخ حكم اولي باشند تا اشكال شود که نسخ قبل از عمل جايز نيست بلكه اينها تقييداتي است نسبت باطلاق حكم اول، و تأخر بيان از وقت حاجت هم نيست زيرا که وقت عمل موسع بوده و ممكن است حكمت اينکه تقييدات عقوبت آنها در كثرت سؤال و مسامحه در عمل باشد چنانچه در روايات وارده از نبي اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و حضرت رضا «ع» است که «
و لكن شدّدوا فشدّد اللّه عليهم
» (و فارض) بمعني مسنّ و سالدار است و (بكر) بمعني جوان است که هنوز زايش ننموده و فحل نديده است و فارض و بكر چون از صفات مختصه اناث است از اينجهت احتياج بعلامت تأنيث ندارد با اينكه بقره علامت تأنيث دارد نه از جهت تاء زيرا گذشت که تاء وحدت است بلكه از جهت لفظ بقره مقابل ثور (و عوان) بمعني هر چيزي است که در نيمه سنّ باشد، و از كلمه فَافعَلُوا ما تُؤمَرُونَ ممكن است استفاده شود که ديگر سؤال نكنيد و بر خود كار را مشكل ننمائيد ولي باز آنها از رنگ بقره سؤال نمودند جواب آمد صَفراءُ فاقِعٌ لَونُها تَسُرُّ النّاظِرِينَ صفراء بمعني زرد و فاقع بمعني شديد الصفرة و زرد سير است و تأكيد صفراء است (و لونها) فاعل است براي فاقع، و ضمير (تسر) راجع ببقره است يعني صفاء آن بقره ناظران را خرّم كند.
باز بني اسرائيل سؤال را ادامه داده و از كار كرده بودن يا نبودن آن پرسيدند جواب آمد لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الأَرضَ وَ لا تَسقِي الحَرثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها اصل (ذلول) بمعني سهل الانقياد و رام است و مراد اينست که بواسطه كار گرفتن و بار كشيدن از او رام و كار شكسته نشده باشد (و تثير الارض) بيان (لا ذلول) است و اثارة الارض بمعني شيار كردن زمين است و گاو نر را از اينجهت ثور گويند که زمين را با او شيار كنند، وَ لا تَسقِي الحَرثَ كشت را آب نداده باشد يعني بوسيله او
جلد 2 - صفحه 58
آب كشي براي زراعت نشده باشد و مُسَلَّمَةٌ بمعني سالم و بيعيب است و شية از و شيء و بمعني هر رنگي است که مخالف رنگ عمده چيزي باشد مانند خالهاي سفيد که در گاو سياه رنگ باشد و نحو آن.
جِئتَ بِالحَقِّ يعني حق صفات گاو را بيان فرمودي بطوري که ديگر اشتباهي روي ندهد وَ ما كادُوا يَفعَلُونَ بمعني كادوا ان لا يفعلون است يعني نزديك بود که اينکه كار را نكنند.
و اينکه قضيه تمهيد و مقدمه است براي قصه که در آيه بعد ذكر ميفرمايد و آن قصه ملخص آن بطوري که قمي ره از حضرت صادق عليه السّلام و صدوق ره از حضرت رضا عليه السّلام روايت كردهاند اينست که مردي در بني اسرائيل پسر عموي خود را براي امتناع از دادن دخترش را باو از روي خدعه كشت و بني اسرائيل را بقتل او متهم نمود و خود قاتل مقتول را نزد موسي آورد و مطالبه خون او را نمود و اينکه امر در ميان آنها سخت بزرگ شد و هر كدام از خود آن را دفع مينمودند پس در كار خود بحضرت موسي مراجعه نمودند و خداوند خواست که حقيقت امر را مكشوف سازد پس دستور فرمود گاوي را باين اوصاف كشتند و بعض از آن گاو را به مقتول زدند تا زنده شد و خبر داد که همان مدعي خون (پسر عمش) قاتل اوست.
و سرّ تقديم اينکه قسمت اينکه قصّه بر قسمت اول آن که در آيه بعد ذكر ميشود اينست که مقدمه تمهيديه باشد براي خطابي که در آن آيه بني اسرائيل را مخاطب قرار ميدهد تا مقصود از جمله فقلنا اضربوه ببعضها مفهوم شود.
59
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 71)- مجدّدا «موسی گفت: خدا میفرماید: گاوی باشد که برای شخم زدن، رام نشده، و برای زراعت آبکشی نکند» (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ).
«و از هر عیبی بر کنار باشد» (مُسَلَّمَةٌ).
و حتی «هیچ گونه رنگ دیگری در آن نباشد» (لا شِیَةَ فِیها).
در اینجا که گویا سؤال دیگری برای مطرح کردن نداشتند «گفتند: حالا حق مطلب را ادا کردی»! (قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ).
سپس گاو را با هر زحمتی بود به دست آوردند «و آن را سر بریدند، ولی مایل نبودند این کار را انجام دهند»! (فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم