آیه 36 سوره اسراء
<<35 | آیه 36 سوره اسراء | 37>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و (ای انسان) هرگز آنچه را که بدان علم و اطمینان نداری دنبال مکن که چشم و گوش و دل همه مسئولند.
و از چیزی که به آن علم نداری [بلکه برگرفته از شنیده ها، ساده نگری ها، خیالات و اوهام است] پیروی مکن؛ زیرا گوش و چشم و دل [که ابزار علم و شناخت واقعی اند] موردِ بازخواست اند.
و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن، زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.
از پى آنچه ندانى كه چيست مرو، زيرا گوش و چشم و دل، همه را، بدان بازخواست كنند.
از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
لا تقف: قفو (بر وزن عقل): پى گيرى و در پى آمدن. «لا تقف»: پيروى مكن و در پى آن ميا و پيگيرى مكن
«فؤاد»: قلب.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا «36»
و از آنچه به آن علم ندارى پيروى مكن، چون گوش و چشم و دل، همهى اينها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت.
نکته ها
ذكر چشم و گوش و دل در آيه، شايد از باب نمونه باشد، زيرا در قيامت علاوه بر خود انسان، از دست و پا و اعضاى ديگر هم سؤال مىشود «1» و آنها به سخن آمده، اعتراف مىكنند. «2» و ممكن است براى اين باشد كه انگيزهى پيروى از ديگران از طريق ديدن يا شنيدن و يا انديشه و درك است.
در طول تاريخ، بسيارى از فتنهها و نزاعها، از قضاوتهاى عجولانه يا حرفهاى بىمدرك ونظريههاى بدون تحقيق و علم، بروز كرده است. عمل به اين آيه، فرد و جامعه را در برابر بسيارى از فريبها و خطاها بيمه مىكند. چرا كه خوشبينى بيجا، زودباورى وشايعهپذيرى، جامعه را دستخوش ذلّت وتسليم دشمن مىكند.
تقليد كوركورانه، پيروى از عادات وخيالات، تبعيّت از نياكان، باور كردن پيشگويىها، خوابها، حدسها و گمانها، قضاوت بدون علم، گواهى دادن بدون علم، موضعگيرى، ستايش يا انتقاد بدون علم، تفسير و تحليل و نوشتن و فتوا دادن بدون علم، نقل
«1». نور، 24؛ يس، 65؛ فصّلت، 20.
«2». شايد عبارت «كل اولئك» اشاره باشد كه اين سه عضو، از باب نمونه است، وگرنه بدون «كلّاولئك» هم معناى آيه تمام بود.
جلد 5 - صفحه 60
شنيدههاى بىاساس و شايعات، نسبت دادن چيزى به خدا و دين بدون علم، تصميم در شرايط هيجانى و بحرانى وبدون دليل وبرهان، تكيه به سوگندها و اشكهاى دروغين ديگران، همهى اينها مصداق «لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» بوده و ممنوع است.
به مقتضاى روايات متواتر و معتبر، پيروى از اصول قطعى شرعى (مانند فتواى مجتهد، يا علمى كه به اطمينانهاى نزديك به يقين اطلاق مىشود) پيروى از علم است. همچنان كه مردم از نسخهى پزشك متخصّص و دلسوز، علم پيدا مىكنند، از فتواى مجتهد جامعالشرايط و متّقى نيز علم به حكم خدا پيدا مىكنند. بنابراين اين مرحله از علم كافى است، هر چند علم درجاتى دارد و مراحل عميقتر آن مانند: علم اليقين، حقّ اليقين و عيناليقين مىباشد.
امامان معصوم عليهم السلام، اصحاب خود را از شنيدن و گفتن هر سخنى باز مىداشتند و به آنان توصيه مىكردند كه دربانِ دل و گوش خود باشيد. ودر اين امر، به اين آيه «لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» استناد مىكردند.
چنانكه امام صادق عليه السلام براى متنبّه كردن شخصى كه هنگام رفتن به دستشويى، توقّف خود را در آنجا طول مىداد تا صداى ساز وآواز همسايه را بشنود، اين آيه را تلاوت كرد وفرمود:
گوش از شنيدهها، چشم از ديدهها ودل از خاطرات مؤاخذه مىشود. امام سجاد عليه السلام نيز فرمود: انسان حقّ ندارد هرچه مىخواهد بگويد. «1»
پیام ها
1- زندگى بايد براساس علم واطلاعات صحيح ومنطق وبصيرت باشد. «لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»
2- بازار شايعات را داغ نكنيم و با نقل شنيدههاى بىاساس، آبرو و حقوق افراد را از بين نبريم. لا تَقْفُ ...
3- قرآن بساط ساحران، كاهنان و پيشگويان را كه مردم سادهلوح را دور خود
«1». تفسير نورالثقلين.
جلد 5 - صفحه 61
جمع مىكنند، بر هم مىزند. «لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»
4- راه شناخت، تنها حس نيست، دل نيز يكى از راههاى شناخت است. «السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ»
5- در قيامت، از باطن و نيّات هم بازخواست مىشود. «الْفُؤادَ»
6- ايمان به قيامت وحسابرسى خداوند، عامل پيدايش تقواست. «كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا»
7- بهرهبردارى صحيح نكردن از جسم و امكانات، مؤاخذه خواهد داشت. «كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (36)
پنجم از محرمات:
وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ: و پيروى مكن آنچه را كه نيست تو را به آن علمى. ابن عباس «2» گويد: يعنى نگو شنيدم و حال آنكه نشنيده باشى و ديدم، و
«1» اصول كافى، جلد 2، كتاب الايمان و الكفر، صفحه 374، حديث 2.
«2» مجمع البيان، جلد 3، صفحه 415.
جلد 7 - صفحه 372
حال آنكه نديده باشى و دانم حال آنكه ندانى. نزد بعضى مگو در قفاى غير خود كلامى وقتى مرور به تو نمايد، يعنى غيبت و تهمت به او منماى. مجمع «1» از محمد بن حنفيه مروى است كه اصل آنكه آيه عام است در هر قول و فعل و عزمى كه به غير علم باشد.
إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ: بدرستى كه گوش و چشم و قلب. كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا: هر يك از اين جوارح باشد از نفس خود و آنچه صاحبش به او نموده پرسيده شده، يعنى از گوش پرسند چه شنيدى، و از چشم پرسند چه ديدى، و از قلب پرسند چه دانستى، و به چه عقد بستى. چنانچه در كافى و صافى و عياشى- از حضرت صادق عليه السّلام در اين آيه فرمود: يسئل السّمع عما سمع و البصر عما نظر اليه و الفؤاد عمّا عقد عليه. «2» كافى و عياشى و قمى- روايت نموده از ابى جعفر عليه السّلام كه نزد حضرت صادق عليه السّلام بودم. مردى عرض كرد: بدرستى كه براى من همسايگانى است داراى زنان مغنيه كه مىخوانند و عود مىزنند، چه بسا من به غائط روم و طول دهم نشستن را، در حالى كه استماع نمايم از ايشان. حضرت فرمود: نكن اين را. عرض كرد: قسم به خدا نيست آن فعلى كه به پاى خود بجاى آرم، بلكه شنيدنى است كه برخورد به گوشم. فرمود: قسم به خدا تو آيا نشنيدى حق تعالى فرمايد (إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا) مرد گفت: گويا هرگز نشنيدم اين آيه كتاب الهى را نه از عربى و نه از عجمى، لا جرم توبه نمودم و ترك كردم آن را. فرمود: برخيز و غسل كن و نماز گزار و تدارك نما آنچه را بر آن بودى، زيرا تو مقيم بر امرى عظيم بودى و بدترين حال را داشتى اگر مىمردى بر آن. حمد خدا و توبه نما از تمام آنچه مكروه
«1» همان مدرك.
«2» تفسير عيّاشى، جلد 2، صفحه 392، حديث 75، (با اندكى تفاوت). اصول كافى، جلد 2، كتاب الايمان و الكفر، صفحه 37، حديث 2.
جلد 7 - صفحه 373
الهى است، و كراهت ندارد مگر قبيح را، واگذار آن را براى اهلش. «1» و حضرت سجاد عليه السّلام فرمايد: جايز نيست براى تو كه تكلم كنى به آنچه خواهى، زيرا خدا فرمايد (وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) و همچنين پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمايد: خدا بيامرزد بندهاى را كه خير را گفت و غنيمت برد يا ساكت شد و سالم ماند، و جايز نيست بشنوى هرچه خواهى، زيرا خدا فرمايد: (إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ ...). «2» تبصره: عاقل منصف، به تأمل در اين آيه كريمه و حديث شريف، دستور كلى اخلاقى براى نظام دينى و دنيوى او حاصل آيد؛ زيرا شخصى وقتى ملتزم شود حقيقتا به اينكه جوارح آدمى به تكاليفى موظف و چنانچه خلاف كند مسئول خواهد بود، البته كوشش نمايد به حفظ جوارح. بنابراين گوش را نگاهدار از شنيدن آواز لهو و لعب و غنا و غيبت و بهتان و قذف و غيره، و چشم را از نظر به محرمات و مشتهيات منهيه و زينت و زخارف دنيا كه موجب شود رغبت و شوق به آن، و قلب را از دلبستگى به غير خدا و مودت با كفار و تمرن به صفات رذيله حقد و حسد و عداوت و امثال آن، و همچنين ساير اعضاء و جوارح، و مسلم است جريان اين دستور و التزام به آن موجب گردد مفاسد عمدهاى كه باعث هرج و مرج عالم و اختلال جامعه بنى آدم است به كلى رفع، و آسايش دو گيتى بدست آيد.
گذرگاه قرآن و پند است گوش
به بهتان باطل شنيدن مكوش
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (36) وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (37) كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً (38) ذلِكَ مِمَّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (39) أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً (40)
ترجمه
و پيروى مكن آنچه را نباشد از براى تو بآن دانش همانا گوش و چشم و دل هر يك از آنها باشد از آن پرسيده شده
و راه مرو در زمين بكبر و ناز همانا تو نمىشكافى هرگز زمين را و نميرسى هرگز بكوهها در گردن كشى
هر آنچه ذكر شد باشد نافرمانيش نزد پروردگار تو ناخوش داشته شده
اين دستورات از چيزهائى است كه وحى فرمود بتو پروردگارت از روى حكمت و قرار مده با خدا خداى ديگرى را پس انداخته شوى در جهنّم ملامت كرده شده رانده شده
آيا پس برگزيد شما را پروردگارتان به پسران و گرفت خود از فرشتگان دختران همانا شما هر آينه ميگوئيد سخنى بزرگ.
تفسير
ظاهرا خطاب متوجّه به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مقصود بآن امّتند يعنى متابعت و پيروى مكن چيزيرا كه بآن علم ندارى قولا و فعلا پس نبايد شخص سخنى بگويد كه علم بصدق آن ندارد در باره خود و غير و نه كارى بكند كه سند يقينى براى جواز آن نداشته باشد راجع بامور دنيا و آخرت و نه عقد قلب نمايد بر امريكه تحقّق آن معلوم نباشد در گذشته و آينده و بنابراين مدلول آيه شريفه عام است و اختصاص ندارد بشهادت ناحق و بهتان و دروغ و عمل بگمان كه هر يك را گفتهاند همانا گوش و چشم و دل و ساير اعضاء و جوارح در پيشگاه الهى مسئولند از اعماليكه بتوسط آنها انجام داده شده است يعنى به بنده ميگويند چرا اين اعضاء و جوارح را كه خداوند براى صرف در طاعت بتو عنايت فرمود در معصيت بكار بردى و اگر بگويد نميدانستم نمىپذيرند و ميگويند چرا تحصيل علم نكردى با آنكه خداوند رسول باطن كه عقل است و رسول ظاهر كه شرع است براى تعيين تكليف تو فرستاد و تو رجوع بآن دو ننمودى و پيروى از شيطان و نفس امّاره بسوء كردى پس مستحق عذاب اليم ميباشى در كافى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام در اين آيه روايت نموده كه سؤال ميشود از گوش از آنچه شنيد و از چشم از آنچه نگريست و از دل از آنچه
جلد 3 صفحه 360
عقيده كرد بآن و در علل از امام سجّاد عليه السّلام نقل نموده كه حقّ ندارى هر چه بخواهى بگوئى خداوند فرموده پيروى مكن چيزيرا كه نميدانى و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده خدا رحمت كند بندهاى را كه سخن نيك بگويد و فائده ببرد يا خاموش باشد و سالم بماند و در كتب معتبره از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه نهى فرمود از زياد نشستن در مستراح براى استماع غناء و استدلال فرمود باين آيه شريفه و بعدا نهى شده است از راه رفتن بتكبر و تبختر و گفتهاند مرح شدّت فرح بباطل است براى آنكه هر قدر كسى از روى تكبر و غرور پا بزمين بكوبد نتواند زمين را بشكافد و هر قدر گردن بكشد و سر فراز نمايد نميتواند فرق از فرح بر فرقدان و كوه بسايد پس بهتر آنستكه آرام و سر بزير باوقار و فروتنى راه رود تا مورد استهزاء خدا و خلق نشود آنچه تاكنون بعد از قول خداوند سابقا لا تجعل مع اللّه الها آخر ذكر شد از دستورات عملى و اخلاقى كه گفتهاند بيست و پنج خصلت است و در الواح حضرت موسى عليه السّلام نوشته شده هر يك از آنها بدى و معصيت و نافرمانى آن نزد خداوند مكروه و مبغوض و ناپسند بوده و خواهد بود و بعضى بجاى سيّئه سيّئة بصيغه مؤنث بدون اضافه بضمير قرائت نمودهاند و بنابراين معنى اوضح و امر در تذكير و تأنيث سهل است و اين از احكامى است كه خداوند به پيغمبر خود وحى فرموده بر طبق حكمت و مصلحت و قابل نسخ و تبديل نيست تا قيام قيامت و براى اهميّت توحيد اخيرا نهى از شرك تكرار شده و نتيجه اخروى آن كه دخول در جهنم است ذكر گرديده با آنكه مشرك در قيامت مورد ملامت از خود و دور از رحمت خدا خواهد بود و در كافى از امام باقر عليه السّلام در ضمن حديثى نقل نموده كه خداوند مبعوث فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در مكّه ده سال و كسى از دنيا نرفت در آنمدت كه شهادت بتوحيد و رسالت دهد مگر آنكه داخل فرمود او را در بهشت براى اقرار و ايمانش و عذاب نفرمود مگر كسيرا كه مرد در حال شرك و دليل بر اين امر آنستكه احكام مذكوره ميان دو نهى از شرك بر سبيل موعظه و نصيحت و انذار و تحذير بدون غلظت و تشديد و وعده عقاب با نهى خفيف و تأديب لطيف ذكر شده است و بسى جاى تعجّب است از كسانيكه اقرار داشته باشند بآنكه خداوند بآنها پسر داده و مخصوص باين كرامت فرموده چون پسر بهتر است از دختر و بگويند ملائكه دختران خدايند و او آنها را
جلد 3 صفحه 361
براى خود اختيار نموده چنانچه قريش قائل بودند بنقل قمّى ره با آنكه بدليل عقلى خداوند منزّه است از ولد و ساير لوازم جسميّت و بر فرض اختيار ولد چرا دختر را كه صنف پستتر است اختيار فرمايد آنهم از نوع اشرف خلق كه ملائكه باشد بعقيده آنها و اين معلوم است كه دروغ بزرگ و گفتار ناهنجارى است كه داراى شعورى نبايد بآن تفوّه نمايد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنهُ مَسؤُلاً (36)
و پيروي مكن چيزي را که نيست از براي تو بآن چيز علم محققا گوش و چشم و قلب تمام آنها از او سؤال ميشود و مسئول واقع ميشوند وَ لا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ انسان بايد تا حجّة بر او تمام نشود و دليل قطعي پيدا نكند چه در امر دين از عقائد و اخلاق و احكام نسبت ندهد و بظنّ و شكّ و وهم عمل نكند و دليل قطعي منحصر است بنصّ قرآن و نصّ اخبار متواتره و قطعي الصّدور و اجماع علماء اعلام که قطع برأي معصوم پيدا كند و عقل مستقل حتّي ظواهر آيات و اخبار و ظنّ در ركعات نماز و امثال اينها که معتبر ميدانيم تا دليل قطعي بر اعتبارش نداشته باشيم نميتوانيم عمل
جلد 12 - صفحه 252
كنيم و همچنين قول ذي اليد يا سوق مسلمين يا حجّيت بيّنه يا فعل مسلم بايد دليل قطعي بر اعتبارش باشد گمان بد نبايد برد و چه در امور ديگر بالجمله علم لازم دارد إِنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنهُ مَسؤُلًا اينکه سه از باب مثال است و الّا تمام اعضاء و جوارح مسئوليت دارند دست و پا و زبان و شكم و عورت و بدن و نفس تمام فرداي قيامت اگر كوچكترين خطايي بدون تصويب شرع و عقل از آنها صادر شود مورد مؤاخذه است مگر مغفرت و عفو الهي و شفاعت شفعاء شامل حال او شود بلكه خود آنها شهادت باعمال خود ميدهند و كتبه و ملائكه و انبياء و ائمه تمام شهادت ميدهند چنانچه از بسياري از آيات استفاده ميشود و شهادت حق كافيست.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 36)- تنها از علم پیروی کن: در آیات گذشته یک سلسله از اصولیترین تعلیمات و احکام اسلامی را خواندیم در اینجا به آخرین بخش از این احکام میرسیم که در آن به چند حکم مهم اشاره شده است.
ج2، ص638
1- نخست سخن از لزوم تحقیق در همه چیز به میان آورده، میفرماید:
«و از آنچه به آن آگاهی نداری پیروی مکن» (وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ).
نه در عمل شخصی خود از غیر علم پیروی کن، و نه به هنگام قضاوت در باره دیگران، نه شهادت به غیر علم بده، و نه به غیر علم اعتقاد پیدا کن.
و در پایان آیه دلیل این نهی را چنین بیان میکند: «زیرا گوش و چشم و دل همه مسئولند» و در برابر کارهایی که انجام دادهاند از انسان سؤال میشود (إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا).
این مسؤولیتها به خاطر آن است که سخنانی را که انسان بدون علم و یقین میگوید یا به این طریق است که از افراد غیر موثق شنیده، و یا میگوید دیدهام در حالی که ندیده، و یا در تفکر خود دچار قضاوتهای بیمأخذ و بیپایهای شده که با واقعیت منطبق نبوده است، به همین دلیل از چشم و گوش و فکر و عقل او سؤال میشود که آیا واقعا شما به این مسائل ایمان داشتید که شهادت دادید، یا قضاوت کردید، یا به آن معتقد شدید و عمل خود را بر آن منطبق نمودید؟! نادیده گرفتن این اصل نتیجهای جز هرج و مرج اجتماعی و از بین رفتن روابط انسانی و پیوندهای عاطفی نخواهد داشت.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم