آیه 145 سوره انعام
<<144 | آیه 145 سوره انعام | 146>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
بگو: در احکامی که به من وحی شده من چیزی را که برای خورندگان طعام حرام باشد نمییابم جز آنکه میته باشد یا خون ریخته (جهنده) یا گوشت خوک که پلید است و یا حیوانی که بدون ذکر نام خدا از روی فسق و نافرمانی ذبح کنند. و (در همین ها که حرام شده) هرگاه کسی به خوردن آنها مضطر گردید صرف کند، در صورتی که از روی ستم و از راه تعدی (از فرمان خدا) نباشد، همانا خدای تو بسیار بخشنده و مهربان است.
بگو: در احکامی که به من وحی شده [خوراک] حرامی را بر خورنده ای که میل دارد آن را بخورد نمی یابم، مگر آنکه مردار یا خون ریخته شده [از رگ های حیوان] یا گوشت خوک باشد که یقیناً همه نجس و پلیدند، یا حیوانی که از روی نافرمانی از دستور خدا [هنگام ذبح] نام غیر خدا بر آن برده شده؛ پس کسی که [برای نجات جانش از خطر] به خوردن آنها ناچار شود در حالی که خواهان لذت نباشد و از حدّ لازم تجاوز نکند [گناهی بر او نیست؛] یقیناً پروردگارت بسیار آمرزنده و مهربان است.
بگو: «در آنچه به من وحى شده است، بر خورندهاى كه آن را مىخورد هيچ حرامى نمىيابم، مگر آنكه مردار يا خون ريخته يا گوشت خوك باشد كه اينها همه پليدند. يا [قربانيى كه] از روى نافرمانى، [به هنگام ذبح] نام غير خدا بر آن برده شده باشد. پس كسى كه بدون سركشى و زيادهخواهى [به خوردن آنها] ناچار گردد، قطعاً پروردگار تو آمرزنده مهربان است.
بگو: در ميان آنچه بر من وحى شده است چيزى را كه خوردن آن حرام باشد نمىيابم، جز مردار يا خون ريخته يا گوشت خوك كه پليد است يا حيوانى كه در كشتنش مرتكب نافرمانى شوند و جز با گفتن نام اللّه ذبحش كنند. اگر كسى ناچار به خوردن گردد هرگاه بىميلى جويد و از حد نگذراند بداند كه خدا آمرزنده و مهربان است.
بگو: «در آنچه بر من وحی شده، هیچ غذای حرامی نمییابم؛ بجز اینکه مردار باشد، یا خونی که (از بدن حیوان) بیرون ریخته، یا گوشت خوک -که اینها همه پلیدند- یا حیوانی که به گناه، هنگام سر بریدن، نام غیر خدا [= نام بتها] بر آن برده شده است.» اما کسی که مضطر (به خوردن این محرمات) شود، بی آنکه خواهان لذت باشد و یا زیاده روی کند (گناهی بر او نیست)؛ زیرا پروردگارت، آمرزنده مهربان است.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
طاعم: طعام خورنده. «يطعمه» مى خورد آن را.
مسفوحا: سفح: ريختن و ريخته شدن. جارى شدن و جارى كردن، «دم مسفوح» خون ريخته شده.
رجس: پليد.
فسق: خروج از دين و خروج از طاعت.
اهل: اهلال: بلند كردن صدا. «أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ» غير خدا در آن ياد شده است.
باغ: باغ يعنى طالب و مايل.
عاد: متجاوز از حد (بقره/ 173).[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «145»
بگو: در آنچه به من وحى شده، بر كسى كه چيزى مىخورد هيچ حرامى نمىيابم مگر آن كه مردار يا خون ريخته شده يا گوشت خوك باشد كه قطعاً پليد است، يا حيوانى كه از روى فسق و نافرمانى به نام غير خدا ذبح شده باشد. پس هر كس كه (به خوردن آنها) ناچار و مضطرّ شد، به شرط آنكه از روى سركشى و بيش از حدّ ضرورت نباشد، (مانعى ندارد). همانا خداوند تو آمرزنده و مهربان است.
نکته ها
«مَيْتَةً»، منحصر در حيوانى نيست كه خود به خود مرده باشد، بلكه هر حيوانى كه بر طبق دستور اسلام، ذبح نشود در حكم مردار و حرام است.
حرمت مردار و خون، چهار مرتبه در قرآن مطرح شده است، دوبار در سورههاى مكّى «1» و
«1». انعام، 145 ونحل، 115.
جلد 2 - صفحه 572
دوبار در سورههاى مدنى «1».
«أُهِلَّ» از «اهلال» به معناى بلند كردن صدا هنگام ديدن هلال اوّل ماه است. سپس به هر صداى بلندى گفته شده است. مشركان در هنگام ذبح حيوانات، با صداى بلند نام بتها را مىبردند، از اين رو «أُهِلَّ» گفته شده است.
جمله لا أَجِدُ ... إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً در برابر تحريمهاى جاهلانه مشركان است وگرنه گوشت بعضى پرندگان و درّندگان ديگر نيز حرام است كه در اين آيه نيامده است و به اصطلاح اين حصر، حصر اضافى است نه حقيقى.
از نظر اسلام، احكام مضطرّ شامل حال كسى مىشود كه خود را از راه ستمگرى و گردنكشى و گناه مضطرّ نكرده باشد، «غَيْرَ باغٍ» وآنگاه تنها به مقدار رفع اضطرار، تصرّف مجاز است نه بيشتر از آن. «وَ لا عادٍ»
پیام ها
1- يگانه منبع علم پيامبر صلى الله عليه و آله براى بيان احكام، وحى الهى است. «لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ»
2- اصل و قانون اوّليه، حلال بودن حيوانات است. «لا أَجِدُ»
3- تنها محرّمات ابلاغ شده در آيات و روايات تكليفآور است، پس اگر با جستجو و تتبّع، دليلى بر حرمت چيزى نيافتيم، براى ما حلال است. «لا أَجِدُ»
4- وقتى در مسألهى خوردن و نخوردن شخص پيامبر هم بايد از «وحى» دستور بگيرد، ديگران چگونه از پيش خود چيزى را حرام مىكنند؟ «فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ»
5- دليل تحريم گوشت خوك، آلودگى و پليدى آن است. «فَإِنَّهُ رِجْسٌ»
6- احكام تغذيه، براى مرد و زن يكسان است. «طاعِمٍ يَطْعَمُهُ» در مقابل آن عقيده خرافى در آيه 139 كه براى مردان گوشت همهى حيوانات را حلال و براى
«1». بقره، 173 و مائده، 3.
جلد 2 - صفحه 573
زنان برخى موارد را حرام مىدانستند. «خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى أَزْواجِنا»
7- در قانون، بايد اهمّ و مهمّ رعايت شود. حفظ جان، مهمتر از حرام بودن مصرف مردار است. «فَمَنِ اضْطُرَّ»
8- در اسلام بنبست نيست، وقتى اضطرار پيش آيد مصرف حرامها مجاز مىشود. «فَمَنِ اضْطُرَّ»
9- سوء استفاده از قانون در موارد استثنا، ممنوع است و بايد به همان مقدار اضطرار، بسنده شود. «غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ»
10- خون باقيمانده در گوشت پس از ذبح شرعى حرام نيست. خون ريخته شده حرام است. «دَماً مَسْفُوحاً»
11- در جايى كه اضطرار به طور قهرى پيش آيد، مىتوان از گوشت حرام استفاده كرد، ولى اگر با دست خودمان كارى كرديم كه مضطر شديم استفاده مجاز نمىشود. «اضْطُرَّ» (به صورت مجهول آمده است)
12- وجود قوانين تخفيفى و اضطرارى، جلوهاى از مغفرت و رحمت الهى است. فَمَنِ اضْطُرَّ ... فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (145)
قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَ: بگو اى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نمىيابم در آنچه وحى شده است به من از قرآن و مطلق وحى مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ:
طعامى كه حرام شده باشد برخورندهاى كه بخورد آن را. در آيه تنبيه است بر آنكه تحريم معلوم نمىشود مگر به وحى نه به هواى نفس. مراد آنست كه حق تعالى هيچ چيز را در شرع حرام نفرموده إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً: مگر آنكه مردار باشد أَوْ دَماً مَسْفُوحاً: يا خون ريخته شده وقت ذبح از مذبوح، يا در حيات از او بيرون آيد و
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 395
تخصيص مسفوح به ذكر جهت آنست كه متخلف در عروق و ساير اعضا بعد از ذبح، معفوعنه و حلال مىباشد أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ: يا گوشت خوك و آنچه از آن توان خورد، پس بدرستى كه خوك يا گوشت آن قذر و نجس و منفور عنه است به جهت عادات او به أكل نجاست.
تفسير اثنا عشرى ج3 395
صره- حكماء اروپا به توسط ميكروسكوپ تصديق كردهاند كه ميكروبهاى زندهاى در گوشت و جلد و تمام بدن خوك موجود است كه باعث پيسى و امراض عظيمه شود، و هيچ سمى قاتل اين ميكروبها نيست مگر خاك، و لذا هزار و سيصد سال قبل حكم تعفير را مقرر فرمود. امروزه كشف فلسفه آن گردد و اختصاص به اين شريعت ندارد، بلكه در شرايع سابقه هم حرام بوده چنانچه در تورات باب 11 سفر لاويان آيه 7 مىفرمايد: و خوك، زيرا شكافته سم و شكاف تمام دارد، و ليكن نشخوار نمىكند. اين براى شما نجس است، از گوشت او مخوريد، و لاش آنها را لمس مكنيد، اينها براى شما نجس است. و اما فلسفه حرمت خون علاوه بر اينكه خوردن آن موجب قساوت است، ميكروبهائى دارد كه غالب امراض را حادث كند. و حرمت ميته نيز متفرع بر حرمت خون است، خون غير مذبوح، حلول در گوشت و عروق، بلكه جزء آن شده كه تصفيه و تجزيه گوشت ميته را از خون منجمده ممكن نيست. أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ: (عطف بر لحم خنزير) يعنى حرام نيست مگر مرده و گوشت خوك و كشته شده مأكول اللحم به فسق كه تهليل نموده باشند براى غير خدا به وقت ذبح آن فَمَنِ اضْطُرَّ: پس هر كه بيچاره و درمانده باشد، يعنى غير ميته چيزى را نيابد و ضرورت داعى تناول چيزى از آن شده غَيْرَ باغٍ: در حالتى كه ظالم نبود بر بيچاره مثل خود، يا باغى نباشد بر امام، يا به آن طلب لذت نكند وَ لا عادٍ: و نه از حد گذشته باشد در خوردن آن زياده از ضرورت، يعنى به قدر سد رمق اكتفا كند. تفضيل اين در سوره بقره گذشت فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ: پس بدرستى كه پروردگار تو آمرزنده و موأخذه نكند آن را كه به ضرورت از محرمات تناول نمايد.
رحيم و مهربان است كه بيچارهگان و مضطران را در آن اجازه فرمود:
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 396
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (145)
جلد 2 صفحه 392
ترجمه
بگو نمىيابم در آنچه وحى شد بمن حرام شده بر خورنده كه ميخورد آنرا مگر آنكه بوده باشد مردار يا خون ريخته شده يا گوشت خوك پس بدرستيكه آن پليد است يا آنكه بوده باشد فسقى كه بانگ زده شده براى غير خدا بآن پس كسى كه مضطر شد كه غير ظالم و نه متجاوز باشد پس همانا پروردگار تو آمرزنده مهربان است.
تفسير
خداوند سبحان در اين آيه اقامه برهانى فرموده است بر ابطال دعوى كسانيكه مدّعى حرمت بعضى انعام مذكوره در آيات سابقه بودند باين تقريب كه بگو من كه پيغمبرم نمىيابم در آنچه وحى شده است بر من چيزيكه حرام باشد خوردن آن بر خورنده كه بخورد آنرا مگر چند چيز كه يكى از آنها مردار است و ديگر خون ريخته شده از عروق نه خونى كه باقى ماند در ذبيحه بعد از ذبح و خروج خون بقدر متعارف بمقدارى كه جزء گوشت حساب شود و نشود آن را مجزّى نمود و ديگر گوشت خوك كه نجس و پليد است و ديگر ذبيحه است كه بنحو غير مشروع كه فسق است آنرا ذبح نمودهاند يعنى بعنوان قربانى براى بتان كشته شده است و در وقت ذبح نام بتان را بر آن خواندهاند پس غير اينها حلال است چون چيزيكه خداوند حكم بحرمت آن نفرموده است بحليّت اصليّه خود باقى است و اطلاق فسق بر چنين ذبيحه براى ظهور فسق است بآن و بنابر اين كلمه فسقا معطوف است بر محرّمات سابقه و ممكن است مفعول له باشد براى اهلّ يعنى يا بوده باشد چيزيكه بانگ زده شده است از براى غير خدا بآن براى فسق در هر حال از اين آيه دو مطلب استفاده ميشود يكى آنكه اصل در اشياء حليّت است تا حرمت آن بدليل ثابت شود چنانچه بيان شد ديگر آنكه حرام اين چهار چيز است كه ذكر شد كه لازمه آن حليّت ساير اشياء است لذا اشكال نمودهاند كه محرّماتى از شرع ثابت شده است كه حرمت آنها منافى با ظاهر اين آيه است و جواب فرمودهاند اوّلا بآنكه اين آيه مكيّه است و در وقت نزول اين آيه محرّمات منحصر باين چهار بوده و بقيّه بعدا حرام شده است چنانچه شمّه از آنها در سوره مائده كه مدنيّه يا سوره اخيره قرآن است ذكر و بيان گرديد و ثانيا بآنكه اين آيه در ردّ كسانى نازل شده است كه اشيائيرا از پيش خود حرام مينمودند و ناظر باين معنى است كه حرام منحصر در آن استكه بوحى الهى حرمت آن ثابت شده باشد نه آنكه مخصوص باين چهار است چنانچه از فرمايش قمى ره استفاده ميشود و ثالثا بآنكه مذكورات در سوره مائده
جلد 2 صفحه 393
داخل در تحت عنوان ميته است و تمام نجاسات داخل در تحت عنوان رجس است كه در آيه بعنوان علّت حرمت گوشت خوك ذكر شده است و حيوانات درنده داراى ناب و مخلب كه پيغمبر (ص) از آنها نهى فرموده است و ماهيان بىفلس پس از ثبوت حرمت آنها داخل در خبائثند كه يا رجس شامل آنها ميشود يا حرمت آنها بالنّسبه خفيف است و ذكر اين چهار براى شدّت حرمت آنها است چنانچه از فرمايش فيض ره و مفسر معاصر در نفحات استفاده ميشود و فرمودهاند جواب اول و دوم منافى با ظواهر اخبار ما است كه فرمودهاند حرام نيست مگر آنچه خدا حرام نموده است و استدلال باين آيه نمودهاند و بنظر حقير منافى نيست زيرا استدلال ائمه اطهار عليهم السلام بر حليّت بعضى اشياء باين آيه ناظر باستفاده اصل است از آن كه يكى از دو مطلبى بود كه اولا بيان شد نه استفاده حصر كه ثانيا ذكر شد تا منافى باشد با حرمت اشياء ديگر با آنكه عدم انحصار مسلّم است در هر حال در صورت ضرورت و حال اضطرار به تناول محرمات حلال است خوردن آنها بقدر حاجت از براى كسيكه عاصى و متجاوز نباشد چون خداوند آمرزنده و مهربان است راضى بعسرت و مشقت بندگان نمىشود و تفسير باغى و عادى در ذيل آيه انّما حرم عليكم الميته در سوره بقره گذشت و حقير نظريه خود را ذكر نمودم و حاصلش آن بود كه كسيكه بظلم و عصيان خود را مضطر نمايد باغى است و كسيكه زائد بر مقدار ضرورت تناول نمايد عادى است و از حدّ خود تعدى و تجاوز نموده و اكل ميته و ساير محرمات براى ايندو موجب عقاب است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قُل لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلي طاعِمٍ يَطعَمُهُ إِلاّ أَن يَكُونَ مَيتَةً أَو دَماً مَسفُوحاً أَو لَحمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجسٌ أَو فِسقاً أُهِلَّ لِغَيرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضطُرَّ غَيرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (145)
بفرما اي رسول محترم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم باين مشركين که بعض اقسام را حرام ميدانند که قبلا ذكر شد که من نمييابم در آنچه که از جانب حق بمن وحي شده بر خورنده که بخواهد خوراك كند محرمي را مگر ميته باشد يا خون ريخته شده يا گوشت خنزير پس محققا او رجس و نجس است يا حيواني که ذكر اسم غير خدا بر او شده که فسق است پس اگر مضطر شد بخوردن اينکه محرمات در صورتي که از روي معصيت نباشد و تعدي هم نكرده باشد پس محققا پروردگار تو آمرزنده مهربان است در اينکه آيه جاي چند سؤال است يكي آنكه حيوانات حرام گوشت در شريعت مطهره بسيار هستند از سباع و طيور و وحوش وجه اختصاص بلحم خنزير چيست جواب- چون ساير حيوانات محرم الاكل معمول نيست نزد احدي اكل آنها بواسطه استقذار طبع و اشمئزاز نفس از اكل آنها بخلاف لحم خنزير که معمول نصاري و نصاري صفتها بسيار است و الذّ از تمام لحوم ميدانند و بخصوص در اينکه عصر حاضر که قيمت آن بمراتب از ساير لحوم اغلي است و چه اندازه در ممالك اسلامي مورد اهميت است تقليد از اروپا لذا تخصيص بذكر داده با تصريح به اينكه از ساير حيوانات محرم الاكل اشد است چون نجس العين است مثل كلب.
سؤال دوم- اشياء نجسه و متنجسه تماما حرام است اكل آن وجه اختصاص بدم مسفوح چيست.
جواب- اولا آيه در مقام بيان محرمات ذاتيه است اشياء متنجسه حرمت آنها بالعرض است چنانچه خوردن مال يتيم يا بعنوان غصب يا بواسطه ضرر مثل سمّ و نحوه بالعرض حرام است.
و ثانيا ذكر دم مسفوح براي اخراج دم متخلف است که پاكست و در
جلد 7 - صفحه 229
صورتي که مستهلك شود در لحم و مرق خوردنش مانعي ندارد.
سؤال سوم- در سوره مباركه مائده آيه 4 ميفرمايد حُرِّمَت عَلَيكُمُ المَيتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحمُ الخِنزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيرِ اللّهِ بِهِ وَ المُنخَنِقَةُ وَ المَوقُوذَةُ وَ المُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلّا ما ذَكَّيتُم وَ ما ذُبِحَ عَلَي النُّصُبِ وَ أَن تَستَقسِمُوا بِالأَزلامِ الاية و در اينکه آيه منحصر ميفرمايد بچهار اول زيرا در مقام بيان حصر است.
جواب- ميته مقابل مذكي است هر حيواني که شرائط تذكيه در او مراعات نشود ميته است چه بموت حتف انف باشد يا او را بكشند و شرائط تذكيه قبلا بيان شده که ذابح بايد مسلم باشد، رو بقبله، ذكر بسم اللّه، با حديد فري اوداج اربعه بشود و در غير اينکه صورت ميته است و او شامل جميع اينکه اقسام ميشود و در سوره مائده براي توضيح است و آنچه معمول زمان جاهليت بوده.
سؤال چهارم- يكي از شرائط تذكيه قابليت تذكيه است و خنزير نيز اصلا قابل تذكيه نيست و لو جميع شرائط در او موجود شود و همچنين بسمله چنانچه ذكر شد شرط است و ما اهل لغير اللّه چون تسميه ندارد ميته است پس ذكر اينکه دو لازم نبود همان لفظ ميته كافي بود.
جواب- اما ذكر خنزير براي اثبات نجاست ذاتيه او است که ميفرمايد فانّه رجس که بمنزله علت است و از اينکه جهت شامل كلب هم ميشود چون علت معمم است بعلاوه آنچه در جواب سؤال اول ذكر شد، و اما اهل لغير اللّه براي اينست که اينکه آيه در مقام جواب آيات سابقه بوده که مشركين ذبح بر اصنام ميكردند بالخصوص ذكر شده پس از اينکه بيانات تفسير آيه واضح ميشود فقط اشاره ميكنيم قُل لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً اشكال- حكماء گفتند (عدم الوجدان لا يدل علي عدم الوجود).
جواب- عدم و جدان نبيّ در ما اوحي اليه دليل قطعي است بر عدم وجود.
عَلي طاعِمٍ يَطعَمُهُ يعني علي آكل يأكله در باب اصول گفتهايم که احكام
جلد 7 - صفحه 230
شرعيه بنحو قضاياي حقيقيه است بار بر موضوعات مقدرة الوجود است تا موضوع تحقق پيدا نكند حكم فعليت ندارد در صورتي که طاعم يطعمه نباشد حرمت فعليت پيدا نميكند.
إِلّا أَن يَكُونَ مَيتَةً يا در حكم ميته باشد مثل موارد شك در تذكيه که اماره شرعيه بر تذكيه نداشته باشيم مثل سوق مسلم و يد مسلم اصالة عدم التذكيه جاريست و حكومت دارد بر اصالة الحلية و اصالة الطهارة.
أَو دَماً مَسفُوحاً و اما دم متخلف اگر خون بنحو متعارف خارج شود و حيوان نفس او برنگردد پاك است ولي خوردن او بتنهايي حرام است مگر اينكه مستهلك شود در طبخ.
أَو لَحمَ خِنزِيرٍ که از سه جهت حرام است: يكي جزو حيوانات حرام گوشت است مثل سباع، ديگر نجس العين است مثل ساير نجاسات عينيه، سوم قابل تذكيه نيست و ميته است بخلاف ساير حيوانات حرام گوشت که قابل تذكيه هستند و بعد از تذكيه پاك هستند و ميته نميشوند و غير اكل ساير انتفاعات را از جلد و عظم و ساير اعضاء آنها ميتوان برد.
فَإِنَّهُ رِجسٌ علاوه از نجاست خباثت و پليدي هم دارد مثل بتپرستي و قمار و امثال اينها چنانچه ميفرمايد إِنَّمَا الخَمرُ وَ المَيسِرُ وَ الأَنصابُ وَ الأَزلامُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطانِ مائده آيه 92، و در حق منافقين ميفرمايد إِنَّهُم رِجسٌ وَ مَأواهُم جَهَنَّمُ توبه آيه 126.
أَو فِسقاً أُهِلَّ لِغَيرِ اللّهِ بِهِ اهلّ صدا بلند كردن است و مراد ذكر اسماء بتها است در موقع ذبح و فسق طغيان و سركشي و تجاوز از حد است زيرا معاصي هم اندازه دارد زيادهروي در آن فسق است و اينکه ذبايحي که بنام اصنام است علاوه بر اينكه ميته است و نجس است شرك هم هست.
جلد 7 - صفحه 231
فَمَنِ اضطُرَّ غَيرَ باغٍ وَ لا عادٍ در سوره بقره آيه 173، تفسير اينکه جمله بيان شده که اضطرار يكي از آن تسعه است در حديث رفع
و ما اضطروا اليه
بعلاوه (الضرورات تبيح المحذورات) لكن بمقدار اضطرار که باغي نباشد که بمعناي طاغي و سركش است، و عادي نباشد که بمعني تجاوز از حد است.
فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ متفرد بر مورد اضطرار است بدون بغي و عدوان خداوند ميآمرزد و ترحم ميفرمايد.
اشكال- در مورد اضطرار معصيتي نيست که مورد غفران باشد.
جواب- خداوند منت گذارده بر بنده که حكم حرمت را در مورد اضطرار برداشته لذا گفتيم حديث رفع تسعه در مقام امتنان است که ميفرمايد
(رفع عن امتي تسعة الخبر)
و خداوند را ميرسيد که در موقع اضطرار هم حكم را باقي بدارد و لو انسان تلف شود و لو كشته شود لكن براي حفظ نفس از راه مغفرت و رحمت و تفضل برداشته چنانچه در بعض موارد مهمه حكم ثابت است، از امير المؤمنين عليه السّلام که فرمود اگر شما را مجبور كردند بسبّ بر من سبّ كنيد و اما اگر بر برائت از من است برائت نجوئيد و لو كشته شويد چنانچه ميثم رضي اللّه عنه چنين كرد
برگزیده تفسیر نمونه
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم