فَكَيفَ إِذا جَمَعناهُم لِيَومٍ لا رَيبَ فِيهِ وَ وُفِّيَت كُلُّ نَفسٍ ما كَسَبَت وَ هُم لا يُظلَمُونَ «25»
پس چگونه است حال آنهايي که مغرور شدند در دين خود زماني که جمع ميكنيم هر صاحب نفسي را و هر كس را بجزاي خود ميرسانيم هر چه كرده نتيجه آن عائدش ميشود و باحدي ظلم نميشود يعني از مثوباتش كسر نميگذاريم و زائد بر معاصيش عقوبت نميكنيم.
فكيف از ادات استفهام است بمعني چگونگي حال ميگويي كيف اصبحت يعني چگونه بود حال تو در حالي که صبح كردي، و در اينکه مقام تهديد و تنبيه بر سختي حال است مثل اينكه ميگويي چگونه است حال كسي که او را اسير كنند و در حبس بيندازند و در تحت شكنجه و اعمال شاقّه درآورند يعني بسيار سخت است، پس چگونه است حال كسي که فرداي قيامت بگويند خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الجَحِيمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِي سِلسِلَةٍ ذَرعُها سَبعُونَ ذِراعاً فَاسلُكُوهُ سوره حاقه آيه 20- 22، يا بگويند خُذُوهُ
جلد 3 - صفحه 154
فَاعتِلُوهُ إِلي سَواءِ الجَحِيمِ ثُمَّ صُبُّوا فَوقَ رَأسِهِ مِن عَذابِ الحَمِيمِ ذُق إِنَّكَ أَنتَ العَزِيزُ الكَرِيمُ سوره دخان آيه 47- 49، يا امثال اينها از انحاء عذابها يعني بسيار بد حالي است.
إِذا جَمَعناهُم لِيَومٍ لا رَيبَ فِيهِ يكي از اسماء روز قيامت يوم الجمع است يَومَ يَجمَعُكُم لِيَومِ الجَمعِ تغابن آيه 9، وَ تُنذِرَ يَومَ الجَمعِ لا رَيبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ شوري آيه 5، و ما اسامي روز قيامت را در مجلّد سوم كلم الطيّب ص 93- 102 بالغ بر هفتاد و پنج اسم متذكّر شدهايم.
و ريب عبارت از شك است در جايي که جاي شك نباشد چنانچه در اول سوره بقره در ذيل ذلِكَ الكِتابُ لا رَيبَ فِيهِ متعرّض شديم يعني امر قيامت بقدري واضح و روشن است که جايي براي شك باقي نميماند تمام ملّيّين عالم هر كس که قائل بمبدء باشد قائل بمعاد هم هست فقط طبيعي و دهري منكر معاد هستند.
وَ وُفِّيَت كُلُّ نَفسٍ ما كَسَبَت ايفاء اداء تمام اجر است بطوري که خردلي از بين نرود يعني هر چه عمل خير كرده اجر او را بالتمام ميدهند و هر چه عمل شرّ كرده جزاء او را خواهد چشيد فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيراً يَرَهُ وَ مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ زلزال آيه 8 و 9 وَ هُم لا يُظلَمُونَ يكي از صفات ربوبي عدل است حتّي اينكه در مقابل توحيد اينکه صفت يكي از اصول دين بشمار ميرود و داراي ابحاث بسياري است و فروع زيادي بر آن متفرّع ميشود و در مجلّد اول كلم الطيّب متعرّض آنها شدهايم صفحه 129- 178.
و از براي عدل سه معني است: يكي آنكه خداوند كار قبيح و زشت و ناپسند و خلاف مصلحت از او محال است صادر شود و تمام افعالش موافق حكمت و مصلحت و حسن و خوب است و اينکه بحث بين عدليّه (اماميّه و معتزله) و بين اشاعره است که
جلد 3 - صفحه 155
آنها بكلّي منكر حسن و قبح و مصلحت و مفسدهاند.
دوم آنكه خداوند كار لغو و عبث و گزاف و جزاف و بيهوده از او صادر نميشود و صريح آيات قرآني بر اينکه ناطق است أَ فَحَسِبتُم أَنَّما خَلَقناكُم عَبَثاً مؤمنون آيه 117، وَ ما خَلَقنَا السَّماءَ وَ الأَرضَ وَ ما بَينَهُما لاعِبِينَ لَو أَرَدنا أَن نَتَّخِذَ لَهواً لَاتَّخَذناهُ مِن لَدُنّا إِن كُنّا فاعِلِينَ انبياء آيه 16 و 17، و غير اينها از آيات.
سوم آنكه خداوند ظالم نيست نه در دنيا و نه در آخرت و اينکه هم صريح آيات قرآن است إِنَّ اللّهَ لا يَظلِمُ مِثقالَ ذَرَّةٍ نساء آيه 44، وَ ما ظَلَمناهُم وَ لكِن كانُوا أَنفُسَهُم يَظلِمُونَ نحل آيه 19، وَ ما ظَلَمناهُم وَ لكِن ظَلَمُوا أَنفُسَهُم هود آيه 103 و غير اينها از آيات بعلاوه برهان عقل که ظلم از اقبح قبائح است و محال است از خدا صادر شود.
و امّا اشكالاتي که توهّم شده است: يكي بلاهايي که در دنيا بانسان متوجّه ميشود خصوص باطفال و مجانين بي تقصير، يكي بلاهايي که به بندهگان صالح متوجه ميشود، يكي عذابهاي سخت آخرت بالاخره خلود در عذاب تمام آنها جوابهاي كافي وافي دارد که ما در محلّ خود متعرّض شدهايم.
امّا راجع ببلاهاي دنيوي در كلم الطيّب مجلّد اول در بحث عدل ص 165- 170 که تمام آنها از روي حكمت است يا عقوبت معصيت يا كفّاره گناه يا امتحان يا ارتفاع درجه يا تخيّل بلاء و الا في الحقيقة نعمت است يا تكميل نفس يا آثار طبيعت که خداوند بحكمت بالغه در طبايع موجودات قرار داده يا صد حكمت ديگر که از عقول ما خارج است.
و امّا راجع بعقوبات اخروي در مجلّد سوم كلم الطيّب ص 182- 196 در شبهات در اصل عذاب و جواب آنها مراجعه كنيد که تماما از روي استحقاق است و خردلي فوق استحقاق نيست.
156