آیه 26 سوره حجر

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۴۱ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (ویرایش مهدی موسوی (بحث) به آخرین تغییری که Quran انجام داده بود واگردانده شد)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ

مشاهده آیه در سوره


<<25 آیه 26 سوره حجر 27>>
سوره : سوره حجر (15)
جزء : 14
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و همانا ما انسان را از گل و لای کهنه متغیر بیافریدیم.

و ما انسان را از گِلی خشک که برگرفته از لجنی متعفّن و تیره رنگ است، آفریدیم.

و در حقيقت، انسان را از گِلى خشك، از گِلى سياه و بدبو، آفريديم.

ما آدمى را از گل خشك، از لجن بويناك آفريديم.

ما انسان را از گِل خشکیده‌ای (همچون سفال) که از گِل بد بوی (تیره رنگی) گرفته شده بود آفریدیم!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Certainly We created man out of a dry clay [drawn] from an aging mud,

And certainly We created man of clay that gives forth sound, of black mud fashioned in shape.

Verily We created man of potter's clay of black mud altered,

We created man from sounding clay, from mud moulded into shape;

معانی کلمات آیه

«صَلْصَالٍ»: گِل خشکیده سفال گونه‌ای که اگر بدان تلنگری زده شود به صدا درآید. «حَمَأٍ»: گِلی که بر اثر مجاورت فراوان با آب سیاه شده باشد. «مَسْنُونٍ»: تغییر بو داده. گندیده. «مِنْ حَمَأٍ مَّسْنُونٍ»: صفت صَلْصال یا بدل (مِن صَلْصالٍ) است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26»

وهمانا ما انسان را از گِلى خشك، از گِلى سياه متغير و بو گرفته، آفريديم.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26»

چون حق تعالى ذكر احيا و اماته و نشأه ثانيه را فرمود، در عقب آن بيان نشأه اولى را فرمايد:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ‌: و هرآينه بتحقيق ايجاد نموديم و آفريديم انسان را يعنى «آدم» را. مِنْ صَلْصالٍ‌: از گل خشكى كه به دست زدن صدا كند. مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ‌: از گل متغير سياه رنگ بوى گرفته به واسطه زياد بودن در آب، چون لاى كه در تك حوض و جوى باشد. شيخ طوسى رحمه الله در تبيان‌ «1» فرمايد: خداى تعالى آدم عليه السّلام را از خاك آفريد به اين وجه كه آب بر خاك بارانيد تا گل شد، مدتى گذشت تا گل سياه شد، پس آن را تصوير نمود. «مسنون» به معنى (مصور من سنه الوجه اذا صوره) و آنگاه بگذاشت تا خشك شد و به مرتبه «صلصال» گشت.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26» وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ «27» وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «28» فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)

إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‌ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (31) قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (32) قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34) وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‌ يَوْمِ الدِّينِ (35)

ترجمه‌

و بتحقيق آفريديم آدم را از گل خشكى از لاى ريخته شده‌

و جن را آفريديمش پيش از آن از آتش سوزان‌

و هنگاميكه گفت پروردگار تو مر فرشتگان را كه من آفريننده‌ام آدمى را از گل خشكى از لاى ريخته شده‌

پس چون درست كردم آنرا و دميدم در آن از روحم پس بيفتيد مر او را سجده كنندگان‌

پس سجده كردند فرشتگان همگى بتمامى‌

مگر شيطان كه ابا نمود از آنكه باشد با سجده كنندگان‌

گفت اى شيطان چيست مر تو را كه نميباشى با سجده كنندگان‌

گفت نباشم كه سجده كنم مر آدمى را كه آفريدى او را از گل خشك از لاى ريخته شده‌

گفت پس بيرون رو از آن پس همانا توئى رانده شده‌

و بدرستيكه بر تو است دورى از رحمت تا روز جزا.

تفسير

خداوند حضرت آدم را خلق فرمود از گل خشك شده‌اى ميان تهى كه‌

جلد 3 صفحه 251

اگر چيزى يا باد بآن ميخورد صدا ميكرد و باين مناسبت از آن بصلصال كه مأخوذ از صلصله بمعناى قعقعه سلاح است تعبير شده و بعضى گفته‌اند چهل سال اين قالب بى‌روح در آفتاب بود و ملائكه چنين صورتى را نديده بودند و نميدانستند خداوند از آن چه اراده فرموده و اين كالبد ساخته شده بود از لاى ريخته شده بصورت آدمى يا لجن بد بو چون حمأ بمعناى لاى و لجن است و مسنون بمعناى مصوّر يا ريخته شده يا بوى بد گرفته است و در اين باب حديثى در سوره بقره ذيل آيه و علّم آدم الاسماء ذكر شد و جانّ پدر اجنّه را كه قمّى فرموده او پدر ابليس است خداوند قبلا خلق فرموده بود از آتش سوزان نافذ در مسامّ ابدان و بعضى گفته‌اند جانّ همان ابليس، شيطان معروف است ولى از بعضى روايات استفاده ميشود كه اجنّه و شياطين دو نوعند اجنّه مؤمن و كافر دارند و شياطين همگى كفّارند از نسل ابليس و زاد و ولد ندارند تخم ميگذارند مانند پرندگان و اولادشان تمامى ذكورند اناث ندارند در هر حال خداوند قبلا بملائكه فرمود من ميخواهم آدمى را از چنين مادّه‌اى خلق كنم و چون اعضاء و جوارح آنرا راست و درست نمودم و از روح خود در آن دميدم در برابر آن سجده كنيد و ظاهرا مراد آنست كه او را قبله خود قرار دهيد و براى خدا سجده كنيد و اين نهايت خضوع و احترام ملائكه بود از او چون سجده براى غير خدا جائز نيست و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه آن روح مطهر و مقدّس و برگزيده‌اى بود كه خداوند خلق فرموده بود آنرا بيد قدرت خود و نسبت داد آنرا بخود تشريفا مانند خانه كعبه كه آنرا خانه خود خوانده و مأخوذ از ريح بمعناى باد است چون شبيه بآنست در لطافت و در علم حكمت ثابت شده كه روح انسانى از عالم امر و مجرّد است از مادّه و تعلّق ميگيرد از عالم غيب اولا به بخار لطيف منبعث از قلب و افاضه ميكند بآن قوّه حيات را پس سرايت ميكند با آن قوّه در شرائين و اعماق بدن ولى تعلّق آن تدبيرى است نه حلولى يعنى حاكم در آن است نه ممزوج بآن و بر اين معنى شواهدى هم در اخبار ائمه اطهار موجود است و بنابراين تعبير بنفخ كه بمعناى دميدن است از باب تمثيل و تشبيه معقول بمحسوس است نه بطور حقيقت مگر آنكه گفته شود نفخ هر چيزى بحسب حال آنچيز است نفخ موجود مجرد، عبارت از تعلّق دادن آنست چون حكما گفته‌اند الفاظ موضوع است براى معانى عامّه نه‌

جلد 3 صفحه 252

معانى متبادره و در اين باب اخبارى در سوره بقره ذيل آيات راجع بقصه حضرت آدم گذشت و پس از امر الهى بسجده در مقابل حضرت آدم كليّه و تمام ملائكه كه اصناف متعدده بودند و هر صنفى بعبادت مخصوصى اشتغال داشتند در پيشگاه او خاضع و ساجد شدند جز ابليس عليه اللعنة كه تكبر و خود سرى نمود و اباء و امتناع كرد كه با ملائكه سجده نمايد چون از جنس آنها نبود و از بنى جانّ بود نهايت آنكه چندى با آنها در آسمان مشغول بعبادت بود و مأمور بسجود شد و باين مناسبت بكلمه الا استثناء از آنها شده است مانند آنكه پادشاه حكم كند اهل تهران بيرون روند از شهر و همه بروند جز يكنفر كه از اهل تهران نباشد و مقصر شود كه معلوم ميشود مراد ساكنان در تهران بوده اينجا هم معلوم ميشود مراد از ملائكه ساكنان ملأ اعلى بودند كه اشتغال بعبادت خدا داشتند و محتمل است استثناء منقطع باشد كه در كلام عرب و قرآن رائج است و بعضى گفته‌اند ابليس هم از ملائكه بوده ولى خلاف تحقيق است در هر حال خداوند باو فرمود چه موجب شد تو را كه با ملائكه سجده نكردى آن ملعون با كمال تكبّر و غرور جواب داد نباشد و نشايد مرا كه مخلوقم از نار كه جسم لطيف نورانى است كه سجده كنم در برابر آدمى كه آفريدى آنرا از گل و لاى كه جسم كثيف ظلمانى است و افتخار نمود باصل و نسب و غفلت كرد از علم و ادب لذا خطاب پر عتاب از مصدر جلال باو صادر گرديد كه بيرون شو از منزلت و مكانت خود در آسمان و خارج شو از زمره ملائكه همانا توئى مطرود و مردود و محروم از هر خير و كرامت و رحمت و سعادت تا روز قيامت كه روز جزاى متمردان و متكبّران و گنه‌كاران است و اين دليل است بر آنكه آن ملعون هيچگاه مشمول رحمت نخواهد شد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ مِن‌ صَلصال‌ٍ مِن‌ حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ «26»

و ‌هر‌ آينه‌ بتحقيق‌ خلق‌ كرديم‌ انسان‌ ‌را‌ ‌از‌ گل‌ ورزيده‌ ‌از‌ آب‌ سياه‌ گرم‌ مخلوط ‌شده‌.

اخبار ‌در‌ كيفيت‌ خلقت‌ آدم‌ ابو البشر مختلف‌ ‌است‌ و بظواهر ‌آنها‌ نميتوان‌ اخذ كرد كنايات‌ و اشارات‌ و محاملي‌ دارد و جزء متشابهات‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌لا‌ يعلمها الا القائل‌ بها و بقدر فهم‌ راوي‌ فرمايش‌ فرموده‌اند ‌از‌ اخبار طينة عليين‌ و سفليين‌ و ‌غير‌ اينها و ‌ما بقدر فهم‌ ‌خود‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ چند جمله‌ صحبت‌ ميكنيم‌.

جمله‌ اولي‌ مواد اصليه‌ انسان‌ تراب‌ و خاك‌ ‌است‌ مخلوط ‌با‌ آب‌ ‌که‌ گل‌ ميشود و ‌او‌ ‌را‌ طين‌ ميگويند و ‌از‌ هوي‌ ‌که‌ داخل‌ گل‌ مي‌شود و ‌از‌ حرارت‌ ‌که‌ بتوسط اشعه‌ شمس‌ ‌اينکه‌ گل‌ ورزيده‌ مي‌شود و لذا نسبت‌ ‌ايشان‌ ‌را‌ بهر كدام‌ ‌از‌ اينها ميتوان‌ داد فَإِنّا خَلَقناكُم‌ مِن‌ تُراب‌ٍ حج‌ ‌آيه‌ 5 إِنّا خَلَقناهُم‌ مِن‌ طِين‌ٍ لازِب‌ٍ و الصافات‌ ‌آيه‌ 11 أَ لَم‌ نَخلُقكُم‌ مِن‌ ماءٍ مَهِين‌ٍ مرسلات‌ ‌آيه‌ 20 جمله‌ ثانيه‌ اينكه‌ قدرت‌ الهي‌ ‌اگر‌ تعلق‌ بگيرد ‌که‌ خاك‌ طرفة العين‌ انسان‌ تمام‌ عيار شود فوري‌ مي‌شود، چنانچه‌ روز قيامت‌ يك‌ مرتبه‌ ‌از‌ قبر بيرون‌ مي‌آيند وَ نُفِخ‌َ فِي‌ الصُّورِ فَإِذا هُم‌ مِن‌َ الأَجداث‌ِ إِلي‌ رَبِّهِم‌ يَنسِلُون‌َ يس‌ ‌آيه‌ 51 وَ ما أَمرُ السّاعَةِ إِلّا كَلَمح‌ِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَب‌ُ نحل‌ ‌آيه‌ 79 و يكي‌ ‌از‌ معجزات‌ عيسي‌ أَنِّي‌ أَخلُق‌ُ لَكُم‌ مِن‌َ الطِّين‌ِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنفُخ‌ُ فِيه‌ِ فَيَكُون‌ُ طَيراً بِإِذن‌ِ اللّه‌ِ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 42 جمله‌ ثالثه‌ وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ بدو خلقت‌ ماهية انسان‌ ‌در‌ مقابل‌ خلقت‌ جن‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آيه‌ ‌بعد‌ ميفرمايد:

(مِن‌ صَلصال‌ٍ) گل‌ كوفته‌ ورزيده‌ ‌غير‌ مطبوخ‌ (مِن‌ حَمَإٍ) آب‌ گرم‌ جوش‌ نيامده‌ ‌که‌ بتوسط حرارت‌ زمين‌ و اشعه شمس‌ گرم‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ (مَسنُون‌ٍ) لجن‌ زار ‌که‌ ‌آن‌

جلد 12 - صفحه 27

آب‌ رنگين‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ متمايل‌ بسياهي‌ و ‌اينکه‌ ‌آيه‌ اشاره‌ باينست‌ ‌که‌ شرافت‌ إنسان‌ باين‌ جسم‌ بدني‌ و ‌اينکه‌ صورت‌ ظاهري‌ نيست‌ بلكه‌ بآن‌ روح‌ ملكوتي‌ و جوهر سماوي‌ و لطيفه رباني‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ متصف‌ بايمان‌ و تقوي‌ و صفات‌ حميده‌ و اعمال‌ صالحه‌ شد شرافت‌ پيدا مي‌كند و ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ خطاب‌ بملائكه‌ شد ‌که‌ فَإِذا سَوَّيتُه‌ُ وَ نَفَخت‌ُ فِيه‌ِ مِن‌ رُوحِي‌ فَقَعُوا لَه‌ُ ساجِدِين‌َ ‌در‌ چند ‌آيه‌ ‌بعد‌ شيطان‌ سر حكمت‌ ‌را‌ نفهميد و خيال‌ كرد همين‌ بدن‌ خاكي‌ ‌است‌ امتناع‌ كرد و ‌گفت‌ أَنَا خَيرٌ مِنه‌ُ خَلَقتَنِي‌ مِن‌ نارٍ وَ خَلَقتَه‌ُ مِن‌ طِين‌ٍ أعراف‌ ‌آيه‌ 11 و ‌بر‌ ‌خود‌ انسان‌ ‌هم‌ امر مشتبه‌ ‌شده‌ خيال‌ مي‌كند شرافتش‌ بهمين‌ بدن‌ عنصري‌ ‌است‌ و تكبر مي‌كند و حال‌ آنكه‌ ‌اينکه‌ بدن‌ مثل‌ ساير حيوانات‌ بلكه‌ پستتر إِن‌ هُم‌ إِلّا كَالأَنعام‌ِ بَل‌ هُم‌ أَضَل‌ُّ

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 26)- آفرینش انسان: به مناسبت آیات گذشته که قسمتهایی از آفرینش خداوند و نظام هستی را بیان می‌کند، در اینجا به شاهکار بزرگ خلقت یعنی «آفرینش انسان» پرداخته، و طی آیات متعدد و پرمحتوایی، بسیاری از جزئیات این آفرینش را بازگو می‌کند.

نخست می‌فرماید: «ما انسان را از گل خشکیده‌ای (همچون سفال) که از گل بدبوی (تیره رنگی) گرفته شده بود آفریدیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع