آیه 7 سوره تغابن

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ آوریل ۲۰۱۶، ساعت ۰۲:۵۷ توسط Quran (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا ۚ قُلْ بَلَىٰ و...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا ۚ قُلْ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ ۚ وَذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ

مشاهده آیه در سوره


<<6 آیه 7 سوره تغابن 8>>
سوره : سوره تغابن (64)
جزء : 28
نزول : مدینه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

کافران گمان کردند که هرگز (پس از مرگ) برانگیخته نمی‌شوند. بگو: چرا، به خدای من سوگند که البته برانگیخته می‌شوید و سپس به (نتیجه) اعمال خود آگاهتان گردانند و این کار بر خدا بسیار آسان است.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

The faithless claim that they will not be resurrected. Say, ‘Yes, by my Lord, you will surely be resurrected; then you will surely be informed of what you did, and that is easy for Allah.’

معانی کلمات آیه

«بَلی»: این حرف برای ابطال نفی کلام ماقبل است. یعنی سخن منفی پیشین را مثبت می‌سازد. «یَسِیرٌ»: ساده و آسان.

نزول

شأن نزول آیات 6 تا 8:

مفسرین گویند: این آیات درباره عبدالله بن ابى بن سلول و یاران او نازل گردیده و قصه وى چنان که ارباب سیر و تواریخ نوشته اند، چنین است.

طائفه بنى‌المصطلق خود را براى جنگ با رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلمین آماده کرده بودند و رئیس ایشان حارث بن ابى‌ضرار پدر زن رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنى پدر جویریه بوده است چون پیامبر از این موضوع اطلاع حاصل کرد.

براى جنگ به همراه مسلمین بیرون آمد و دشمن را بر سر چاه آبى دید که آن را مریسیع مى گفتند. چون دو لشکر اسلام و کفر مقابل یکدیگر قرار گرفتند. جنگ درگرفت و طائفه بنى‌المصطلق در این جنگ شکست خورده رو به فرار نهادند و جماعت زیادى از ایشان کشته شدند.

پیامبر دستور داد زنان و اطفال کسانى که در جنگ شرکت نموده اند به اسارت گرفته شوند و مال‌هاى ایشان را نیز به غنیمت برند. در این میان مردى از مسلمین از طائفه بنى کلب بن عوف بن عامر بنام هشام بن ضبابه بدست مردى از انصار از طائفه عبادة بن الصامت از روى اشتباه به گمان این که از کفار است، زخمى و مجروح گردید.

عمر بن الخطاب را از طائفه بنى‌غفار مزدورى بود بنام حجاج بن سعید که اسب عمر را در دست گرفته و مى آمد تا بر سر چاه آب رسید و با مردى بنام سنان بن الجهنى که با طائفه خزرج حلیف و هم سوگند بود به خصومت افتاد و کار خصومت آن دو نفر بالا کشید.

ابن الجهنى آواز می‌داد و معاشر انصار را به یارى مى طلبید و غفارى داد می‌زد و معاشر مهاجرین را به کمک می‌خواست. در این میان مردى از مهاجرین که نام وى جمال بود به یارى حجاج آمد. در این جا عبدالله بن ابى با لحن مسخره به جمال گفت: اى جمال تو اینجا هستى؟

جمال جواب تندى به عبدالله داد و گفت: صبر می‌کنم تا به مدینه بیایم و خواهم دید که از فرط گرسنگى به یاد خصومت و دشمنى نخواهى افتاد. عبدالله در جواب او رو به مردم کرد و گفت: ایها الناس این همان کس است که امثال او را با دست خود پرورده و به وجود آورده اید زیرا اگر شما زیادى و باقیمانده طعام خود را به اینان نمى دادید، امروز با ما دشمن نمى شدند و بر ما مفاخره و منافرة نمى نمودند.

اکنون مثل ما با این‌ها چنان است که گفته اند، سمّن کلبک حتّى یأکلک یعنى سگ خود را چاق و فربه کن تا تو را بخورد و اگر ما به مدینه روى آوریم، عزیزان ما این ذلیلان را بیرون کنند. زید بن ارقم که در آن وقت کودکى بیش نبود و در آن حوالى گوش می‌داد. فریاد زد و گفت: اى عبدالله منظور تو از عزیز خودت بودى و از ذلیل رسول خدا صلی الله علیه و آله را اراده مى کردى. به خدا قسم که ذلیل و ناقص خودت هستى و محمد در میان ما عزیز است که از جانب رحمن براى ما آمده است و این تو هستى که ذلیل و خوار از قوم خود رانده شده اى ولى محمد که از جانب خداى متعال آمده در کمال عزت است و بدان که از این به بعد میان ما و تو آن دوستى سابق نخواهد بود. عبدالله وقتى که این سخنان را شنید با صداى بلند گفت: اى زید خاموش باش، من این سخنان را از روى شوخى گفته ام.

زید بن ارقم نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و قصه خود با عبدالله را بیان داشت. پیامبر به زید فرمود: شاید تو بر عبدالله خشم گرفته و به خطا از او چیزى شنیده باشى. عمر در این میان حاضر بود، گفت: یا رسول الله اجازه بده گردن عبدالله را بزنم. پیامبر فرمود: صلاح نیست زیرا عده اى از مسلمین با او هستند اگر چه خود او کسى نیست. عمر گفت: یا رسول اللّه اگر صلاح نمی‌دانى که ما او را بکشیم به یکى از انصار مانند سعد معاذ یا محمد مسلمه یا عباد بن بشیر دستور بده او را بکشند.

باز پیامبر فرمود: صلاح نیست زیرا مردم خواهند گفت: محمد اصحاب خود را مى کشد ولى بگو آماده کوچ کردن باشند تا حرکت کنیم و این اوقات وقت سفر کردن رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود ولى منظور رسول خدا صلی الله علیه و آله این بود که مردم از این قضیه بگذرند. بعد رسول خدا به عبدالله بن ابى فرمود: آیا این سخنان و حرف‌هائى که زید گفته است، خودت گفته اى؟ در جواب گفت: یا رسول اللّه آنچه زید گفته، دروغ بوده و من از آن گونه سخنان هرگز بر زبان جارى نکرده ام.

عبدالله در میان قوم خود شریف بود و جماعتى از انصار هم که در آن میان بودند، گفتند: یا رسول الله عبدالله بن ابى شریف و پیر و سید ما مى باشد و مردى عاقل است نشاید که قول و گفتار کودکى را درباره او باور کرد. حتما آن کودک خوب نشنیده یا نسنجیده بوده و در این واقعه به یقین اشتباهى رخ داده است.

پیامبر عذر عبدالله و یاران او را پذیرفت و این موضوع در میان انصار شایع گردید و از همه جانب زید را ملامت کردند و گفتند: تو درباره پیرمردى گفتارى به دروغ بر زبان راندى، زید سخت رنجیده خاطر گردید و از گفتار راست خود پشیمان بود و از آن پس نزد پیامبر نمى رفت تا این که آیه 8 نازل گردید. زید مى گفت: پس از نزول این آیه رسول خدا صلی الله علیه و آله گوش مرا گرفت و فرمود: گوش تو راست شنید، اى پسر.[۱]

عروة و مجاهد و قتاده گویند: وقتى که آیه 80 سوره توبه «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یغْفِرَاللَّهُ لَهُمْ» نازل گردید. پیامبر فرمود: من بیشتر از هفتاد بار براى آن‌ها استغفار و طلب آمرزش خواهم نمود تا این که آیه 6 این سوره نازل شد و نیز از طریق عوفى از ابن عباس روایت شده که گفت: وقتى که سوره برائة نازل گردید.

پیامبر می‌فرمود: امید است که از طرف خداوند رخصت و اجازه پیدا کنم تا درباره آن‌ها استغفار نمایم به خدا قسم اگر اجازه بیابم بیش از هفتاد بار براى آن‌ها استغفار می‌کنم شاید خداوند آن‌ها را بیامرزد سپس آیه 6 نازل گردید.[۲]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى‌ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ «7»

كسانى‌كه كفر ورزيدند، گمان كردند كه هرگز مبعوث نخواهند شد. بگو: آرى، به پروردگارم سوگند كه همه شما مبعوث خواهيد شد، سپس به آنچه عمل كرده‌ايد، قطعاً خبر داده خواهيد شد و اين بر خداوند آسان است.

«1». ابراهيم، 8.

«2». آل‌عمران، 97.

جلد 10 - صفحه 77

نکته ها

«زَعَمَ» به ظنّ و گمانى گفته مى‌شود كه بى‌پايه و بدون دليل باشد و هر كجا در قرآن آمده، با نوعى انتقاد همراه است. امام صادق عليه السلام فرمود: كلمه‌ «زَعَمَ» در تمام قرآن به معناى دروغ است. «اما علمت ان كل زعم فى القرآن كذب» «1»

در آيه دوم اين سوره، گروهى خدا را منكر شدند. «خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كافِرٌ»

در آيه ششم نبوت را منكر شدند. «أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا»

و در اين آيه معاد را منكر مى‌شوند. «زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا»

در برابر انكار معاد از سوى كافران، قرآن بارها با سوگند به وقوع آن تصريح كرده است چنانكه در اين آيه مى‌فرمايد: «بَلى‌ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ» و در جاى ديگر مى‌فرمايد: «بَلى‌ وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ» «2» و در پاسخ به سؤال ترديدآميز آنها مى‌فرمايد: «إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ» «3» و جالب آنكه قرآن در پاسخ كفار، همان لغاتى را به كار مى‌برد كه آنها به كار مى‌بردند. آنجا كه مى‌پرسند: «ا حق» مى‌فرمايد: «إِنَّهُ لَحَقٌّ» آنجا كه مى‌گويند: «لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ» مى‌فرمايد:

«لَتَأْتِيَنَّكُمْ» و آنجا كه مى‌گويند: «لَنْ يُبْعَثُوا» مى‌فرمايد: «لَتُبْعَثُنَّ»

دليل بر اينكه زنده كردن مردگان و آگاه كردن مردم از كارهايشان، بر خداوند آسان است، «عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ» صفاتى است كه از ابتداى اين سوره تا كنون براى خداوند مطرح شده است: «لَهُ الْمُلْكُ‌، خَلَقَكُمْ‌، خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‌، صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ‌، يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‌- يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ‌- وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»

چنانكه بارها در قرآن مطرح شده است از جمله:

«هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ» «4» او خدايى است كه آفرينش را آغاز كرد، سپس آن را اعاده مى‌كند و آن بر او آسان‌تر است.

«كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» «5» آن گونه كه اول آفريد، دوباره برمى‌گرديد.

«1». تفسير نورالثقلين.

«2». سبأ، 3.

«3». يونس، 53.

«4». روم، 27.

«5». اعراف، 29.

جلد 10 - صفحه 78

پیام ها

1- كفار با اين كه استدلال ندارند و بر اساس خيال و پندار چيزى مى‌گويند، ولى محكم شعار مى‌دهند. زَعَمَ‌ ... لَنْ يُبْعَثُوا

2- در تعليم و تربيت لازم است سخنان ديگران طرح و سپس پاسخ داده شود.

زَعَمَ‌ ... قُلْ‌

3- سوگند خوردن به نام پروردگار، براى رفع شك و ترديد از ديگران در امور اعتقادى جايز است. «قُلْ بَلى‌ وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ»

4- شبهات و ترديدها را با تأكيد جواب دهيد. لَنْ يُبْعَثُوا ... لَتُبْعَثُنَ‌

5- دليل قيامت، كيفر و پاداش است. «لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ»

6- ريشه انكار و استبعاد كفار، ناممكن شمردن حيات دوباره انسان است. لذا قرآن مى‌فرمايد: آنچه را شما سخت مى‌دانيد، براى خداوند آسان است. «وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ»

پانویس

  1. پرش به بالا تفسیر مجمع البیان.
  2. پرش به بالا طبرى صاحب تفسیر جامع البیان.

منابع