آیه 13 سوره لقمان

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ آوریل ۲۰۱۶، ساعت ۱۹:۳۰ توسط Quran (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ ل...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ

مشاهده آیه در سوره


<<12 آیه 13 سوره لقمان 14>>
سوره : سوره لقمان (31)
جزء : 21
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و (یاد کن) وقتی که لقمان در مقام پند و موعظه به فرزندش گفت: ای پسر عزیزم، هرگز شرک به خدا نیاور که شرک بسیار ظلم بزرگی است.

و [یاد کن] هنگامی که لقمان به پسرش در حالی که او را موعظه می کرد، گفت: پسرکم! به خدا شرک نورز، بی تردید شرک ستمی بزرگ است.

و [ياد كن‌] هنگامى را كه لقمان به پسر خويش -در حالى كه وى او را اندرز مى‌داد- گفت: «اى پسرك من، به خدا شرك مياور كه به راستى شرك ستمى بزرگ است.»

و لقمان به پسرش گفت -و او را پند مى‌داد- كه: اى پسرك من، به خدا شرك مياور، زيرا شرك ستمى است بزرگ.

(به خاطر بیاور) هنگامی را که لقمان به فرزندش -در حالی که او را موعظه می‌کرد- گفت: «پسرم! چیزی را همتای خدا قرار مده که شرک، ظلم بزرگی است.»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

When Luqman said to his son, as he advised him: ‘O my son! Do not ascribe any partners to Allah. Polytheism is indeed a great injustice.’

And when Luqman said to his son while he admonished him: O my son! do not associate aught with Allah; most surely polytheism is a grievous iniquity--

And (remember) when Luqman said unto his son, when he was exhorting him: O my dear son! Ascribe no partners unto Allah. Lo! to ascribe partners (unto Him) is a tremendous wrong -

Behold, Luqman said to his son by way of instruction: "O my son! join not in worship (others) with Allah: for false worship is indeed the highest wrong-doing."

معانی کلمات آیه

«بُنَیَّ»: مصغّر ابن است و به (ی) متکلّم اضافه شده است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ «13»

و (ياد كن) زمانى كه لقمان به پسرش در حال موعظه‌ى او گفت: فرزندم! چيزى را همتاى خدا قرار نده، زيرا كه شرك (به خدا)، قطعاً ستمى بزرگ است.

نکته ها

موعظه، يكى از راه‌هاى دعوت به حقّ است و هيچ كس از آن بى‌نياز نيست. يكى از نام‌هاى قرآن، موعظه است. «قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ» «1» و در كتاب‌هاى حديث، فصلى مخصوصِ مواعظ به چشم مى‌خورد.

در برخى روايات آمده است: گاهى پيامبر صلى الله عليه و آله به جبرئيل مى‌فرمود: «مرا موعظه كن». «2»

حضرت على عليه السلام نيز گاهى به بعضى از يارانش مى‌فرمود: «مرا موعظه كن، زيرا در شنيدن اثرى است كه در دانستن نيست». «3»

پیام ها

1- شيوه‌هاى تربيتِ فرزند را از بزرگان بياموزيم. «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ»

2- در موعظه بايد ابتدا، ذهن و حواسّ شنونده را به خود متوجّه كنيم. «يا بُنَيَّ»

3- موعظه بايد بر اساس حكمت باشد. وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ ... وَ هُوَ يَعِظُهُ‌

4- فرزند، به نصيحت نياز دارد. از فرزندانمان غافل نشويم. «قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ»

5- در تبليغ، ابتدا از نزديكان خود شروع كنيم. «قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ»

«1». يونس، 57.

«2». مواعظ صدوق، ص 92.

«3». ده گفتار، شهيد مطهرى، ص 224.

جلد 7 - صفحه 244

6- از بهترين راه‌هاى تربيت صحيح فرزند، گفتگوى صميمى با اوست. «وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ»

7- از رسالت‌هاى پدر نسبت به فرزند، موعظه است. «قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ»

8- با نوجوان بايد با زبان موعظه سخن گفت، نه سرزنش. «وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ»

9- موعظه بايد با محبّت و عاطفه همراه باشد. «يا بُنَيَّ»

10- يكى از شرايط تأثير موعظه، احترام و شخصيّت دادن به طرف مقابل است.

«يا بُنَيَّ»

11- در ارشاد و موعظه، مسايل اصلى را در اولويّت قرار دهيم. يَعِظُهُ‌ ... لا تُشْرِكْ‌

12- مهم‌ترين و محورى‌ترين بُعد حكمت، توحيد است. آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ ... قالَ‌ ...

لا تُشْرِكْ‌

13- شرك، بزرگ‌ترين خطر و اصلى‌ترين مسئله است، در نزد خداوند، همه‌ى دنيا متاع قليل است، «مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ» «1»، ولى شرك ظلم عظيم است. «لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» يعنى اگر همه‌ى دنيا را به كسى بدهند كه مشرك شود، نبايد بپذيرد.

14- مواعظ خود را با دليل و منطق بيان كنيم. لا تُشْرِكْ‌ ... إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ‌

معناى شرك‌

شرك، معناى وسيع و گسترده‌اى دارد كه بارزترين آن شرك به معناى بت‌پرستى است و اين نوع شرك، به فتواى فقها موجب خروج از جرگه‌ى دين و سبب ارتداد انسان مى‌شود.

شرك معانى ديگرى نيز دارد: اطاعت بى چون و چرا از غير خدا و يا پيروى از هواى نفس كه قرآن مى‌فرمايد: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» «2» و همانا فرستاديم در هر امّتى رسولى، كه خدا را عبادت كنيد و از طاغوت اجتناب كنيد. يا مى‌خوانيم: «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» «3» آيا نديدى كسى كه هواى نفس خود را خداى خود قرار داده است.

«1». نساء، 77.

«2». نحل، 36.

«3». جاثيه، 23.

جلد 7 - صفحه 245

در قرآن بيش از 100 مرتبه عبارتِ‌ «دُونِ اللَّهِ»* و «دُونِهِ»* آمده است، يعنى اطاعت و پرستش غير خدا شرك است. مؤمنان نيز در مواردى كه به غير از فرمان الهى و معيارهاى الهى عمل مى‌كنند، از مدار توحيد خارج مى‌شوند. «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» «1» يعنى اكثر مؤمنان، مشرك نيز هستند و تكيه‌گاه‌هاى غير الهى دارند.

در روايت آمده است كه اين گونه شرك، از حركت مورچه در شب تاريك بر سنگ سياه پوشيده‌تر است.

بنابراين شرك، تنها بت‌پرستى نيست، بلكه وابستگى به هر قدرت، مقام، مال، مدرك، قبيله و هر امرى كه در جهت خدا نباشد، شرك است.

آثار شرك‌

1. حبط عمل:

شرك، كارهاى خوب انسان را از بين مى‌برد، همان گونه كه آتش، درختانِ سبز يك جنگل را از بين مى‌برد. قرآن، خطاب به پيامبر مى‌فرمايد: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ» «2» اگر مشرك شوى، تمام اعمالت نابود مى‌شود.

2. اضطراب و نگرانى:

هدف يك فرد خداپرست و موحّد، راضى كردن خداى يكتاست كه زود راضى مى‌شود؛ امّا كسى‌كه به جاى خدا در فكر راضى كردن ديگران باشد، دائماً گرفتار اضطراب و نگرانى است.

زيرا تعداد مردم زياد است و هر كدام هم خواسته‌ها و توقّعات گوناگونى دارند.

حضرت يوسف عليه السلام در زندان به دوستان مشرك خود فرمود: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» «3»، آيا چند سرپرست و ارباب بهتر است يا يك خداى واحد.

قرآن مى‌فرمايد: مثال كسى كه از خدا جدا شود، مثال كسى است كه از آسمان پرتاب شود و طعمه‌ى انواع پرندگان قرار گيرد و هر ذرّه‌ى او به مكان دورى پرتاب شود. «وَ مَنْ يُشْرِكْ‌

«1». يوسف، 106.

«2». زمر، 65.

«3». يوسف، 39.

جلد 7 - صفحه 246

بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ» «1»

آرى، توحيد و بندگى خالص خداوند، قلعه‌ى محكمى است كه انسان را از هدر رفتن، به هر كس دل بستن، دور هر كس چرخيدن، به هر كس اميد داشتن، تملّق و ستايش از هر كس و ترسيدن از هر كس، حفظ مى‌كند. در حديث مى‌خوانيم: «كلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى أمن من عذابى» «2»، توحيد قلعه و دژ محكمى است كه هر كس در آن وارد شود، از عذاب خداوند در امان خواهد بود.

3. اختلاف و تفرقه:

در جامعه‌ى توحيدى، محور همه چيز خداوند است، رهبر، قانون و راه را خدا تعيين مى‌كند و همه دور همان محور مى‌چرخند، ولى در جامعه‌ى شرك آلود، به جاى خداى واحد، طاغوت‌ها، سليقه‌ها و راه‌هاى متعدّد وجود دارد و مردم را دچار اختلاف و تفرقه مى‌نمايد.

قرآن مى‌فرمايد: «لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ. مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ» «3» از مشركان نباشيد، از كسانى كه (به خاطر سليقه‌هاى شخصى و نظريّات از پيش ساخته)، عامل تفرقه مى‌شوند.

4. خوارى و ذلّت در قيامت:

قرآن مى‌فرمايد: «لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى‌ فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً» «4» با خداى واحد، معبود ديگرى قرار ندهيد كه با ملامت به دوزخ پرتاب خواهيد شد.

نشانه‌هاى شرك‌

يكى از نشانه‌هاى شرك، بهانه‌گيرى در برابر قانون الهى است. قرآن به بعضى از آنها اشاره نموده، مى‌فرمايد:

  • آيا هرگاه پيامبر قانونى آورد كه با سليقه‌ى شما هماهنگ نبود، تكبّر مى‌ورزيد؟ «أَ فَكُلَّما

«1». حج، 31.

«2». بحار، ج 49، ص 127.

«3». روم، 31 و 32.

«4». اسراء، 39. زمانى شاه ايران با تكيه بر ابرقدرت ها مردم ايران راى سركوب مى كرد، و لى چيزى نگذشت كه گريه كنان و با ذلت گريخت و اين است معناى آيه كه مى فرما يد: به سراغ غير خدا رفتن عاقبتى جز سرافكندگى ندارد.

جلد 7 - صفحه 247

جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‌ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ» «1»

  • همين كه فرمان جهاد مى‌رسيد، مى‌گفتند: چرا به ما دستور جنگ و جهاد داديد؟ «لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ» «2»
  • هنگامى كه غذا براى گروهى از بنى‌اسرائيل رسيد، گفتند: چرا اين غذا؟ «لَنْ نَصْبِرَ عَلى‌ طَعامٍ واحِدٍ» «3»
  • هرگاه خداوند مثالى مى‌زد، مى‌گفتند: چرا اين مثال؟ «ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا» «4»*

نشانه‌ى ديگر شرك، برترى دادن فاميل، مال، مقام و ... بر اجراى دستور خداست. در آيه 24 سوره توبه مى‌خوانيم: اگر پدران، فرزندان، برادران، همسران، فاميل، ثروت، تجارت و مسكن نزد شما از خدا و رسول و جهاد در راه او محبوب‌تر باشد، منتظر قهر خدا باشيد.

شرك به قدرى خطرناك است كه با وجود آن كه قرآن چهار مرتبه در كنار توحيد، به احسانِ والدين سفارش كرده؛ امّا اگر والدين فرزند خود را به غير خدا فرا خوانند، قرآن مى‌فرمايد: نبايد از آنها اطاعت كرد. «5»

انگيزه‌هاى شرك‌

مردم، يا به خاطر قدرت به سراغ كسى مى‌روند كه قرآن مى‌فرمايد: تمام مردم حتّى قدرت آفريدن يك مگس را ندارند، «لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ» «6»

يا به خاطر لقمه نانى به سراغ اين و آن مى‌روند، كه قرآن مى‌فرمايد: «لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً» «7»

يا به خاطر رسيدن به عزّت به سراغ كسى مى‌روند كه قرآن مى‌فرمايد: «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» «8»

يا به خاطر نجات از مشكلات، دور كسى جمع مى‌شوند كه قرآن مى‌فرمايد: «فَلا يَمْلِكُونَ‌

«1». بقره، 87.

«2». نساء، 77.

«3». بقره، 61.

«4». بقره، 26.

«5». عنكبوت، 8 و لقمان، 15.

«6». حج، 73.

«7». عنكبوت، 17.

«8». نساء، 139.

جلد 7 - صفحه 248

كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ» «1»

و در جاى ديگر مى‌فرمايد: كسانى كه به جاى خدا به سراغشان مى‌رويد، بندگانى مثل خودتان هستند: «عِبادٌ أَمْثالُكُمْ» «2» چرا شما بهترين آفريننده را رها مى‌كنيد و به ديگران توجّه داريد؟ «تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ» «3»

مبارزه با شرك‌

اوّلين پيام و هدف تمام انبيا، مبارزه با شرك و دعوت به بندگى خالصانه خداوند است. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» «4»

تمام گناهان، مورد عفو قرار مى‌گيرد، جز شرك. «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ» «5»* انبيا مأمور بودند با صراحت كامل از انواع شرك‌ها برائت جويند. «6» شريك قرار دادن براى خداوند مردود است، گرچه درصد آن بسيار كم باشد. اگر 99% كار براى خداوند و تنها يك درصد آن براى غير خدا باشد، تمام كار باطل است. چنانكه قرآن مى‌فرمايد: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً» «7»

نه تنها بت‌ها و طاغوت‌ها، بلكه انبيا و اولياى الهى نيز نبايد شريك خداوند قرار گيرند.

خداوند به حضرت عيسى مى‌فرمايد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را شريك خدا قرار دهيد. «أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ» «8» شريك دانستن براى خداوند، افترا، تهمت و گناه بزرگ است. «وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى‌ إِثْماً عَظِيماً» «9»

شرك، به قدرى منفور است كه خداوند مى‌فرمايد: پيامبر و مؤمنان حقّ ندارند براى مشركان، حتّى اگر از خويشاوندانشان باشند، استغفار نمايند. «ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كانُوا أُولِي قُرْبى‌» «10»

اسلام، با استدلال و منطق به مبارزه با شرك مى‌پردازد و مى‌فرمايد: غير خدا چه آفريده‌

«1». اسراء، 56.

«2». اعراف، 194.

«3». صافّات، 125.

«4». نحل، 36.

«5». نساء، 48 و 116.

«6». هود، 54.

«7». نساء، 36.

«8». مائده، 116.

«9». نساء، 48.

«10». توبه، 113.

جلد 7 - صفحه 249

كه شما به آن دل بسته‌ايد؟! «ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ» «1»* مرگ و حيات شما به دست كيست؟

عزّت و ذلّت شما به دست كيست؟

آرى، رها كردن خداوندى كه قدرت و علم بى نهايت دارد و به سراغ افراد و اشيائى رفتن كه هيچ كارى به دستشان نيست، بزرگ‌ترين ظلم به انسانيّت است. اسير جماد و انسان شدن و تكيه به صنعت كردن و كمك از عاجز خواستن خردمندانه نيست. يكى از اهداف نقل داستان‌ها و تاريخ گذشتگان در قرآن، ريشه كن كردن رگه‌هاى شرك است.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ «13»

حق تعالى يك قسمت از مواعظ او را در قرآن كريم بيان فرمايد:

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ‌: و ياد بياور زمانى را كه گفت لقمان مر پسر خود را كه نام او ماثان يا ثاران يا شكور يا اسلم بود، وَ هُوَ يَعِظُهُ‌: در حالتى كه پند مى‌داد او را. اولين موعظه: يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ‌: اى پسرك من شرك ميآور به خدا، إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ‌: بدرستى كه شرك آوردن به خدا هر آينه ستم بزرگى و بسيار تعدى از حق است.

تنبيه: اين كلام شريف كه نهى از شرك است، شامل شود شرك در چهار مقام را: 1- شرك در ذات. 2- شرك در صفات. 3- شرك در افعال. 4- شرك در عبادات؛ و بيان آن از عنوان توحيد معلوم گردد كه موحد بايد در چهار مقام توحيد را دارا باشد:

1- توحيد در ذات- و آن عبارت از اينكه واجب الوجود بالذات را منحصر بدانى در خداوند يكتا و يكه، و شريكى براى ذات مقدسش قرار ندهى. و به قلب اعتقاد و به زبان اقرار كنى كه واجب الوجودى غير ذات مقدس خدا نيست و نخواهد بود.

2- توحيد در صفات و آن عبارت است از اينكه منزه بدانى خداوند را از تركيب عقلى و خارجى، و تنزيه بنمائى حقّ- جلّ و علا- را از اينكه صفات كماليه او زائد بر ذات الهى است.

3- توحيد در افعال- و آن عبارت است از اينكه تأثير در عالم وجود را منحصر بدانى به پروردگار عالميان، و براى او شريكى در افعال قرار ندهى، و هيچ چيز را در عالم امكان منشأ اثر ندانسته باشى و همه آنها را منتسب به واجب الوجود بدانى، و مصادر امور را منحصر به خداوند جليل دانى، و اينكه‌

جلد 10 - صفحه 341

اوست مبدء هر موجودى و منشى هر فعلى از خلق و رزق و عطا و منع و غنا و فقر و صحت و مرض و حيات و ممات و غيره.

4- توحيد در عبادت- آنست كه از براى حق تعالى شريكى در عبادت قرار ندهى، و بندگى و پرستش و ستايش را خاصه ذات سبحانى واحدى را در عبادت خدا شريك نسازى از شرك جلىّ و خفى.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ «11» وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ «12» وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ «13» وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‌ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ «14» وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى‌ أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «15»

ترجمه‌

اين مخلوق خدا است پس بنمائيد بمن كه چه آفريدند آنها كه باشند غير از او بلكه ستمكاران در گمراهى آشكارند

و هر آينه بتحقيق داديم لقمان را حكمت كه شكر كن خدايرا و آنكه شكر ميكند پس جز اين نيست كه شكر ميكند براى خود و آنكه كفران ميورزد پس همانا خداوند بى‌نياز ستوده است‌

و هنگاميكه گفت لقمان به پسرش و او پند ميدادش اى پسرك من شرك مياور بخدا همانا شرك هر آينه ظلمى است بزرگ‌

و سفارش كرديم بانسان در باره پدر و مادرش برداشت او را مادرش با سستى مزيد بر سستى و بريدنش از شير باشد در دو سال كه شكر كن مرا و پدر و مادرت را بسوى من است بازگشت‌

و اگر كوشش كنند با تو بر آنكه شريك گردانى با من آنچه نيست تو را بآن دانش پس اطاعت مكن آندو را و معاشرت كن با آن دو در دنيا بخوبى و پيروى كن راه آنرا كه بازگشت كرد بسوى من پس بسوى من است بازگشت شما پس خبر ميدهم شما را بآنچه بوديد كه ميكرديد.

تفسير

خداوند متعال در آيه سابقه ذكرى از خلقت آسمانها و زمين و موجودات در آنرا فرمود و در اين آيه استدلال فرموده در مقابل اهل شرك بر توحيد خود به آنكه اين مخلوق مذكور خلق خدا است شما كه غير او را با او شريك قرار داديد در پرستش و ستايش بمن بنمايانيد مخلوقات آنها را و چون بت‌پرستان كه ستمكاران بخود و خلقند در اين عقيده و اظهار آن نمى‌توانند مخلوقى براى خدايان خود ارائه دهند معلوم ميشود كه در گمراهى آشكارى هستند و پس از آن شمّه‌اى از احوال لقمان حكيم را براى تنبّه مردم بيان فرموده باين تقريب كه ما بلقمان حكمت داديم كه ظاهرا علم و عقل و فهم و حسن تشخيص و صحّت عمل و درستى كردار است و در حديث كافى از امام كاظم عليه السّلام بفهم و عقل و در روايت قمّى ره از امام صادق عليه السّلام بمعرفت امام زمان تفسير شده و دستور فرموديم باو كه‌

جلد 4 صفحه 272

شكر خدا را بجا آورد و كسيكه شكر نعمت را بجا آورد بنفع خود اقدام نموده چون نعمتش افزوده خواهد شد و كسيكه كفران نعمت نمايد و شكر خدا را بجا نياورد همانا خدا بى‌نياز است از شكر مردم و ستوده است احتياج بستايش كسى ندارد و تمام موجودات حمد و ثناى او را بلسان حال و مقال بجا مى‌آورند در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شكر هر نعمتى اگر چه بزرگ باشد بحمد الهى است بر آن و در روايتى افزوده شده و بآنستكه اگر در آن نعمت حقّى بر او باشد ادا نمايد و در روايتى اكتفا بمعرفت قلبى آن نعمت شده و نيز از آن حضرت روايت شده كه خداوند بحضرت موسى خطاب فرمود كه حقّ شكر مرا بجا آور عرض كرد پروردگارا چگونه حق شكر تو را بجا آورم با آنكه نعمت شكرگزارى را تو بمن عطا فرمودى خطاب رسيد الآن شكر نمودى مرا كه دانستى آن از من است و قمّى ره از آنحضرت نقل نموده كه خداوند بلقمان حكمت عطا نفرمود براى جاه و مال و بزرگى اندام و جمال بلكه عطا فرمود براى دليرى او در اطاعت خدا و پرهيزش از معصيت او و براى سكونت و وقار و عمق نظر و طول فكر و حدّت ذهن و ديده عبرت بينش بود كه به اين مقام رسيد هرگز روز نخوابيد و در حال بول و غائط و غسل ديده نشد براى شدّت تستّر و تحفّظش و هرگز نخنديد بچيزى از بيم گناه و از چيزى بخشم نيامد و با كسى شوخى نكرد و از اقبال دنيا خورسند و از ادبارش ملول نشد زن گرفت و اولاد زيادى پيدا كرد و در مرگ آنها نگريست و نگذشت بر دو مرديكه با يكديگر در ستيزه بودند مگر آنكه ميانشان سازش داد و آن دو را با يكديگر دوست نمود و نشنيد سخنى را كه پسندد آنرا مگر معنى و مدرك آنرا بدست آورد و بسيار با فقهاء و حكماء مجالست مينمود نيمه روزى بود كه نداى ملائكه باو رسيد گفتند آيا ميخواهى خدا تو را جانشين خود در زمين قرار دهد تا حكم كنى در ميان مردم فرمود اگر خدا امر نموده است مرا بآن سمعا و طاعة چون اگر او چنين امرى را بمن رجوع فرمايد با من كمك ميكند و نگهدار من خواهد بود و اگر مخيّر فرمايد مرا من طالب عافيت و سلامتيم ملائكه گفتند چرا حكمرانى ميان مردم را نخواستى فرمود حكمرانى ميان مردم مقام دشوارى است از دين دارى فتنه و بلا در آن زياد است و شبهات در آن بسيار اگر

جلد 4 صفحه 273

بحق حكم كند نجات يابد و اگر خطا نمايد خطا نموده راه بهشت را و كسيكه خوار و ضعيف باشد در دنيا آسانتر است كار او در آخرت از كسيكه حكمران و شريف باشد و كسيكه اختيار نمايد دنيا را بر آخرت از هر دو باز ميماند پس ملائكه از سخنان حكمت آميز او تعجّب نمودند و خداوند پسنديد آنرا و چون شب شد و لقمان در خوابگاه خود قرار گرفت خداوند نازل فرمود بر او حكمت را و پوشاند بآن سر تا پاى او را در حاليكه خواب بود پس بيدار شد با آنكه حكيم‌ترين مردم زمانش بود سخنان حكمت آميز ميگفت و در ميان مردم منتشر مينمود و چون او منصب خلافت را قبول ننمود خداوند بملائكه امر فرمود كه آنرا بر داود عليه السّلام عرضه داريد و آنها اطاعت نمودند و او بدون شرطى كه لقمان كرد قبول نمود و خداوند منصب خلافت را باو داد و مكرّر مبتلا بخطا شد و خداوند او را نجات داد و آمرزيد و لقمان زياد نزد داود ميآمد و او را موعظه حكيمانه مينمود و حضرت داود باو ميگفت خوشا بحال تو اى لقمان حكمت را گرفتى و بليّت را از خود دور نمودى و داود بخلافت رسيد و مبتلى بحكم و فتنه گرديد اين خلاصه مستفاد از كلام امام است در جواب كسيكه از حال لقمان و حكمت او كه مذكور در قرآن است سؤال نموده و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم نقل نموده كه لقمان پيغمبر نبود ولى بنده محبّ و محبوب خدا بود و شمّه‌اى از اوصاف حسنه او و قضيّه عدم قبول حكومت بتفصيلى كه ذكر شد با مختصر تفاوتى كه در نقل روايات پيدا ميشود در آن حديث نبوى مذكور است و بسيارى از كلمات حكيمانه و مواعظ حسنه آن بزرگوار مشهور و مأثور است و خداوند ببعضى از آنها تصريح فرموده ميفرمايد و ياد كن اى پيغمبر وقتى را كه لقمان به پسر خود فرمود در حاليكه موعظه و نصيحت ميكرد او را كه اى پسرك من شريك قرار مده با خدا چيزيرا در ستايش و پرستش چون شرك بخدا تجاوز بزرگى است از حق كه آن تسويه بين منعم و غير او است در شكرگزارى و عدول از حق بباطل است در ديندارى و كسيكه براى خدا شريك قرار دهد ستم بر خود نموده كه خويش را مستحق عذاب دائم كرده و اين ظلم بنفس از بزرگترين اقسام ظلم است چنانچه در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه ظلم بر سه قسم است يكى ظلمى است كه خدا آنرا مى‌آمرزد ديگر ظلمى است كه خدا آنرا نمى‌آمرزد

جلد 4 صفحه 274

ديگر ظلمى است كه خدا آنرا وانميگذارد امّا آن ظلم كه خدا آنرا نمى‌آمرزد شرك است و امّا آنظلم كه مى‌آمرزد ظلم شخص است بخود كه پاى غير در ميان نباشد و امّا آن ظلم كه وانميگذارد آنرا ظلمى است كه پاى غير در ميان باشد و كلمه بنىّ تصغير ابن است براى شفقت و مهربانى با اضافه بياء متكلّم و بسكون ياء و كسر آن نيز قرائت شده است و پس از اين براى تأكيد امر شكر منعم و نهى از شرك اگر چه براى اطاعت كسى باشد كه حق آن واجب است فرموده كه ما توصيه اكيد نموديم بآدمى در باره پدر و مادرش كه مادر بارور شد باو با آنكه روز بروز ضعيف و ناتوان ميشد تا او را بزاد و شير داد تا دو سال كه او را از شير گرفت و آن توصيه اين بود كه شكر نعمت من و آن دو را كاملا بجا آور بازگشت شما از اين عالم به پيشگاه من خواهد بود و جزاى شكر نعمت و كفران آنرا خواهم داد در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه خداوند امر فرموده بشكر خود و پدر و مادر پس كسيكه شكر پدر و مادر را بجا نياورد شكر خدا را بجا نياورده و نيز از آنحضرت روايت شده كه كسيكه شكر منعم خود را از مخلوق بجا نياورد شكر خدا را بجا نياورده و انعام پدر و مادر بتربيت و احسان آن دو است و حق مادر بيشتر است لذا خداوند در اين آيه بدو جمله معترضه بين توصيه و متعلّقش آنرا تأكيد نموده و از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه مردى خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم رسيد و عرضه داشت يا رسول اللّه بكه نيكى كنم فرمود بمادرت عرض كرد ديگر بكه فرمود بمادرت باز عرض كرد ديگر بكه فرمود بمادرت باز عرض كرد ديگر بكه فرمود بپدرت و حقير در سوره بقره ذيل آيه شريفه‌ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ‌ در تحت عنوان تنبيه حقوق آندو را مفصلا بيان نموده‌ام با ترجيح حقّ پدر در اطاعت و حق مادر در احسان بآن جا مراجعه شود و چون اطاعت براى خلق در معصيت خالق نيست و بزرگترين معاصى شرك بخدا است هر قدر آن دو اصرار نمايند كه شريك نمائى تو با خدا در ستايش و پرستش چيزيرا كه شريك نيست و البته تو هم آنرا شريك نميدانى و ميخواهى تقليد و تبعيّت از آن دو كنى اطاعت منما ولى در عين حال تا زنده‌اى بخوبى و خوشى با آن دو معاشرت و رفتار نما و تا توانى مگذار دلتنگ شوند و رو از آن دو بر مگردان و صداى خود را از صداى ايشان بلندتر منما و با آن دو

جلد 4 صفحه 275

مدارا كن و از مال خود بايشان كمك نما و احترام آندو را از دست مده كه احترام پدر و مادر كه پروردگار كوچكند احترام پروردگار بزرگ است و پيروى كن راه محمد صلّى اللّه عليه و اله و آل اطهار او را در رجوع بحق و اخلاص در اطاعت خدا كه بازگشت تمام خلق از مشرك و موحّد و تابع و متبوع بحكم او است و همه را بپاداش اعمال خوب و بدشان خواهد رسانيد و اطاعت هيچ كس قابل معارضه با اطاعت خدا نيست و شكر او بر شكر خلق مقدّم است و آن بستايش و پرستش و عبادت و اطاعت او است و دو آيه اخيره براى افاده اين نكته از كلام خدا در ضمن موعظه لقمان ذكر شده است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِذ قال‌َ لُقمان‌ُ لابنِه‌ِ وَ هُوَ يَعِظُه‌ُ يا بُنَي‌َّ لا تُشرِك‌ بِاللّه‌ِ إِن‌َّ الشِّرك‌َ لَظُلم‌ٌ عَظِيم‌ٌ «13»

و ياد كن‌ زماني‌ ‌که‌ حضرت‌ لقمان‌ فرمود بفرزند ‌خود‌ اي‌ پسرك‌ ‌من‌ و ‌او‌ ‌را‌ موعظه‌ ميكرد شرك‌ بخداوند نياور محققا شرك‌ ‌هر‌ آينه‌ ظلم‌ عظيمست‌ بسيار بزرگ‌ ‌است‌.

وَ إِذ قال‌َ لُقمان‌ُ لِابنِه‌ِ وَ هُوَ يَعِظُه‌ُ مواعظ لقمان‌ ‌براي‌ فرزندش‌ بسيار ‌است‌ ‌در‌ اخبار ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ و حضرت‌ كاظم‌ (ع‌) ‌در‌ باب‌ آداب‌ مسافرت‌ و آداب‌ معاشرت‌ و مجالست‌ ‌با‌ اشخاص‌ و وظايف‌ عبادي‌ و ترك‌ معاصي‌ و آداب‌ اخلاقي‌ و چون‌ ‌اينکه‌ اخبار بسيار مفصل‌ ‌است‌ ‌از‌ نقل‌ ‌آن‌ ‌خود‌ داري‌ كرديم‌ رجوع‌ بتفسير برهان‌ كنيد.

يا بُنَي‌َّ لا تُشرِك‌ بِاللّه‌ِ مكرر گفته‌ ‌شده‌ ‌که‌ شرك‌ پنج‌ قسم‌ ‌است‌:

«1» شرك‌ ذاتي‌ ‌که‌ نسبت‌ ‌به‌ ‌إبن‌ كونه‌ داده‌اند «هويتان‌ بتمام‌ الذات‌ ‌قد‌ خالفنا بابن‌ الكمونة استند» ‌که‌ ‌از‌ شاگردان‌ افلاطون‌ بوده‌ و ‌در‌ درس‌ افلاطون‌ ‌اينکه‌ شبهه‌ ‌را‌ القاء كرده‌.

«2» شرك‌ صفاتي‌ ‌که‌ بسياري‌ ‌از‌ عامه‌ و اهل‌ تسنن‌ قائل‌ بصفات‌ زائده‌ شدند و ‌اينکه‌ صفات‌ ‌را‌ ‌هم‌ قديم‌ مي‌دانند «و الزامهم‌ بالقدماء الثمانية معروف‌» يكي‌ ذات‌ و هفت‌ صفات‌ مثل‌ علم‌، قدرت‌، حيات‌، اراده‌، ادراك‌، حكمت‌ و عظمت‌.

«3» شرك‌ عبادتي‌ مثل‌ عبده‌ اصنام‌ و شمس‌ و قمر و كواكب‌ و آتش‌ و گاو و گوساله‌ و ملك‌ و جن‌ و انس‌.

«4» شرك‌ افعالي‌ امر خلقت‌ و رزق‌ و ساير افعال‌ الهيه‌ ‌را‌ مستند بغير بدانند مثل‌ بسياري‌ ‌از‌ حكماء و عرفاء و يهود و نصاري‌ و بسياري‌ ‌از‌ فرق‌ ضلال‌.

«5» شرك‌ نظري‌ ‌که‌ نظر باسباب‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌از‌ مال‌ و جاه‌ و باران‌ و ادويه‌ و عده‌ وعده‌ و ‌غير‌ اينها و نظر بمسبب‌ الاسباب‌ نداشته‌ ‌باشد‌.

جلد 14 - صفحه 422

إِن‌َّ الشِّرك‌َ بجميع‌ اقسامه‌.

لَظُلم‌ٌ عَظِيم‌ٌ اعلاء درجه‌ ظلم‌ انكار توحيد ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ تمام‌ اقسام‌ كفر سخت‌تر و عقوبتش‌ بيشتر و مستلزم‌ تكذيب‌ انبياء ‌است‌ ‌که‌ اولين‌ دعوت‌ ‌آنها‌ بتوحيد بوده‌ و تكذيب‌ جميع‌ اديان‌ حقه‌ ‌در‌ امم‌ ماضيه‌ و ‌اينکه‌ امت‌ مرحومه‌ و تكذيب‌ جميع‌ مؤمنين‌ و مفاسد ديگر.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 13)- بعد از معرفی لقمان و مقام علم و حکمت او به نخستین اندرز وی که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش می‌باشد اشاره کرده، می‌فرماید:

به خاطر بیاور «هنگامی را که لقمان به فرزندش- در حالی که او را موعظه می‌کرد- گفت: پسرم! چیزی را همتای خدا قرار مده که شرک ظلم بزرگی است» (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ).

چه ظلمی از این بالاتر که هم در مورد خدا انجام گرفته که موجود بی‌ارزشی را همتای او قرار دهند، و هم در باره خویشتن که از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر درّه ذلت پرستش غیر او سقوط کنند!

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع