آیه 1 سوره نساء
<<1 | آیه 1 سوره نساء | 2>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
ای مردم، بترسید از پروردگار خود، آن خدایی که همه شما را از یک تن بیافرید و هم از آن، جفت او را خلق کرد و از آن دو تن خلقی بسیار در اطراف عالم از مرد و زن پراکند، و بترسید از آن خدایی که به نام او از یکدیگر مسئلت و درخواست میکنید و درباره ارحام کوتاهی نکنید، که خدا مراقب اعمال شماست.
ای مردم! از [مخالفت با فرمان هایِ] پروردگارتان بپرهیزید، آنکه شما را از یک تن آفرید و جفتش را [نیز] از [جنس] او پدید آورد و از آن دو تن، مردان و زنان بسیاری را پراکنده و منتشر ساخت. و از خدایی که به نام او از یکدیگر درخواست می کنید، پروا کنید و از [قطع رابطه با] خویشاوندان بپرهیزید. یقیناً خدا همواره بر شما حافظ و نگهبان است.
اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از «نفس واحدى» آفريد و جفتش را [نيز ] از او آفريد، و از آن دو، مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد، پروا داريد؛ و از خدايى كه به [نام] او از همديگر درخواست مىكنيد پروا نماييد؛ و زنهار از خويشاوندان مَبُريد، كه خدا همواره بر شما نگهبان است.
اى مردم، بترسيد از پروردگارتان، آن كه شما را از يك تن بيافريد و از آن يك تن همسر او را و از آن دو، مردان و زنان بسيار پديد آورد. و بترسيد از آن خدايى كه با سوگند به نام او از يكديگر چيزى مىخواهيد و زنهار از خويشاوندان مبريد. هر آينه خدا مراقب شماست.
ای مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! همان کسی که همه شما را از یک انسان آفرید؛ و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (در روی زمین) منتشر ساخت. و از خدایی بپرهیزید که (همگی به عظمت او معترفید؛ و) هنگامی که چیزی از یکدیگر میخواهید، نام او را میبرید! (و نیز) (از قطع رابطه با) خویشاوندان خود، پرهیز کنید! زیرا خداوند، مراقب شماست.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«نَاس»: توده مردم. «نَفْسٍ واحِدَةٍ»: مراد آدم است. «خَلَقَ مِنْها زَوْجَهَا»: همسر او را از نوع او آفرید. مراد این که خداوند نخست آدم را از خاک بیافرید و بعد از او حوّاء را نیز از خاک خلق فرمود و از آن دو دیگر مردمان را (نگا: اعراف / و روم / ). «بَثَّ»: پراکنده کرد. «تَسآءَلُونَ بِهِ»: همدیگر را بدو سوگند میدهید. «أَرْحَام»: جمع رَحِم، قرابت و خویشاوندی. عطف بر واژه (اللهَ) است. «رَقِیباً»: مراقب و مواظب (نگا: احزاب / ).
نزول
محل نزول:
اين آيه همچون ديگر آيات سوره نساء در مدينه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل گرديده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
ابن شهر آشوب از مرزبان او از كلبى او از ابوصالح او از ابن عباس درباره اين قسمت از آيه «وَاتَّقُوااللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحامَ» چنين روايت كند: كه درباره رسول خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت علیهمالسلام و خويشاوندان او نازل گرديده. زيرا تمام خويشاوندى نسبى و سببى در روز قيامت منقطع ميشود جز خويشاوندى نسبى و سببى كه از پيامبر باشد.[۳]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً «1»
اى مردم! از پروردگارتان پروا كنيد، آن كس كه شما را از يك نفس آفريد و همسرش را نيز از (جنس) او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را (در روى زمين) پراكنده ساخت واز خدايى كه (با سوگند) به او از يكديگر درخواست مىكنيد، پروا كنيد. و (نسبت) به ارحام نيز تقوا پيشه كنيد (وقطع رحم نكنيد) كه خداوند همواره مراقب شماست.
نکته ها
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمودند: صلهى رحم كنيد، گرچه با سلام دادن باشد، خداوند فرمود:
وَ اتَّقُوا اللَّهَ ... وَ الْأَرْحامَ ... «1»
پیام ها
1- آغاز سورهى خانواده، با سفارش به تقوا شروع شده است، يعنى بنيان خانواده، بر تقواست و مراعات آن بر همه لازم است. «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا»
2- خلقت و تربيت انسان، هر دو به دست خداست، پس پروا و اطاعت هم بايد
«1». كافى، ج 2، ص 150.
جلد 2 - صفحه 17
از او باشد. «اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ»
3- همهى انسانها از يك نوعند، پس هر نوع تبعيض نژادى، زبانى، اقليمى و ...
ممنوع است. «خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ»
4- زن و مرد در آفرينش وحدت دارند و هيچكدام از نظر جنسيّت بر ديگرى برترى ندارند. «خَلَقَ مِنْها زَوْجَها»
5- همهى انسانها در طول تاريخ، از يك پدر و مادرند. بَثَّ مِنْهُما رِجالًا ...
روايات دربارهى ازدواج فرزندان آدم دو نوع است، آنچه با قرآن هماهنگ است، رواياتى است كه مىگويد: فرزندان آدم با يكديگر ازدواج كردند. «1»
6- در مسائل تربيتى، تكرار يك اصل است. اتَّقُوا رَبَّكُمُ ... اتَّقُوا اللَّهَ
7- رعايت حقوق خانواده و خويشاوندان، لازمهى تقواست. اتَّقُوا اللَّهَ ... وَ الْأَرْحامَ امام باقر عليه السلام فرمود: قرابت دلبستگان پيامبر صلى الله عليه و آله را بايد با موّدت مراعات كرد. «2»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً «1»
يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ: اى گروه مردمان از ذكور و اناث، بنده و آزاد، غنى و فقير، و غيره بترسيد و بپرهيزيد از غضب و عذاب پروردگار خود در امتثال اوامر و اجتناب از نواهى، يا بترسيد از مخالفت و معصيت الهى به ترك اوامر و ارتكاب مناهى، يا بپرهيزيد از تضييع حق سبحانى.
ابو سعيد خدرى روايت نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اتّقوا اللّه فانّها جامع كلّ خير. «1» و نزد اهل تحقيق، تقوى اجتناب از ما سوى اللّه است.
«1» منهج الصادقين، جلد 2، ص 424.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 343
و بعضى اكابر محققين فرمودهاند: التّقوى كلّ التّقوى من اذا قال قال للّه و لم يقل لغيره و اذا نوى نوى اللّه و لم ينو غيره فى جميع ما يبدو منه. يعنى: تماميت تقوى را كسى جامع است كه هرگاه سخن گويد، كلامش براى خدا باشد لا غير؛ و در افعال، رضاى سبحانى را منظور دارد؛ و قصد غير ننمايد در جميع آنچه ظاهر و هويدا شود از او.
تنبيه: در آثار آمده كه خطاب در ساير كتب سماويه منزله بر انبياء سلف: يا ايّها المساكين- يا ابن الماء و الطّين بوده، اما در قرآن آنچه در مكه نازل شده خطاب: يا أَيُّهَا النَّاسُ*، و آنچه در مدينه نزول يافته نداى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا*، و بر سبيل ندرت، خطاب: يا أَيُّهَا النَّاسُ*، واقع شده. و چون بنابر حديث: رفع القلم عن ثلث. (الخ) اطفال و مجانين و امثال آنها كه قابل خطاب نباشند، از مخاطبه خارجند، پس مراد: يا أَيُّهَا النَّاسُ جميع مكلفان خواهند بود؛ يعنى اى گروه مكلفين بترسيد از مخالفت پروردگار خود، الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ: آن خدائى كه به قدرت كامله بيافريد شما را با وجود اختلاف الوان و اشكال و السنه، از يك نفر كه آدم ابو البشر باشد.
تبصره: خلق از «نفس واحده» مشتمل بر دو قيد است: اول، خلق ما؛ و ثانى، كيفيت تخليق، يعنى خلق از نفس واحده؛ براى هر يك از اين دو قيد، اثرى است در وجوب تقوى.
اما قيد اول: خلق الهى ما را، علت باشد بر وجوب انقياد و اتباع اوامر و نواهى سبحانى؛ و بيان آن از وجوهى است:
اول آنكه: چون حق تعالى خالق و موجد است ما را، پس ما عبيد او، و او مولى مىباشد. و ربوبيت موجب است نفاذ اوامر او بر بندگان، و عبوديت موجب است انقياد رب و موجد و خالق را.
دوم آنكه: ايجاد، غايت انعام، و نهايت احسان است؛ زيرا ابتدا معدوم بوديم، موجود نمود ما را؛ مرده بوديم، زنده فرمود ما را؛ عاجز بوديم، قادر نمود ما را؛ جاهل بوديم، عالم نمود ما را؛ پس چون نعم، بتمامه از فيضان جود الهى
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 344
است، هر آينه واجب باشد بر عبد، مقابله اين نعم به اظهار خضوع و انقياد و ترك تمرد و عناد.
سوم- چون ثابت شد ذات اقدس الهى، خالق و موجد و پروردگار ما است، واجب باشد بر ما اشتغال به اوامر و اتقاء از منهيات سبحانى. و بر فرض غايت اتباع و انقياد، عبد، مستلزم ثواب نيست، زيرا طاعات مسببه از وجوب در مقابله نعم مفيضه غير متناهيه، موجب ثواب نباشد؛ چه اداى حق مستحق فرضا باعث چيزى نشود. و اين در صورتى است كه عبد، اتيان طاعات را از قبل خود نمايد. و حال آنكه حصول فعل طاعات، منوط به قدرت قادر متعال باشد. پس خلق او ما را و جعل قدرت در ما، مشعر است بر وجوب عبوديت او بر ما.
اما قيد ثانى- خلق از نفس واحده، عبوديت را ثابت نمايد به وجوهى.
اولا: ايجاد كليه بشر از انسان واحد، ادلّ است بر كمال قدرت سبحانى، زيرا اگر امر به طبيعت و خاصيت بودى، هر آينه بايد متولدين از انسان واحد، متشابه در صفت و متشاكل در خلقت باشند. پس اختلاف افراد انسان از اسود و ابيض و احمر و اصفر و حسن و قبيح و طويل و قصير، دال است بر آنكه مدبر و خالق آن، فاعل قاهر مختار است نه طبيعت مؤثر، و نه علت موجبه؛ و موجد آن، قادر به كل مقدورات و عالم به كل معلومات است، نه طبيعت مقهوره مجبوره عاجزه. بنابراين واجب است انقياد تكاليف قادر متعال، و عبوديت خالق ذو الجلال.
ثانيا: امر به تقوى را معقب ساخته به احسان به يتامى و نساء و ضعفاء؛ و خلق بشر از نفس واحده، مؤثر است در اين معنى، زيرا مواصله و مخالطه با اقارب، موجب مزيد محبت؛ و بدين سبب انسان به فرح خويشان، مفرح، و به حزن آنان؛ محزون شود؛ و اين امر باعث شفقت، و منبعث نمايد اتقاء از ايذاء و آزار را.
ثالثا: معرفت انسان به خلق عموم از نفس واحده و تأمل در آن، موجب شود تقواى از مفاخرت و تكبر و عجب و خودپسندى، و ظهور حسن خلق و تواضع و
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 345
فروتنى.
رابعا: ايجاد بنى آدم از شخص واحد، دال است بر معاد، زيرا ظهور قدرت قادر متعال، بر اخراج اشخاص مختلفه از صلب شخص واحد، و ايجاد هيكل عجيب التركيب لطيف الصوره را از نطفه قذره، هر آينه برهانى است ساطع بر احياى اموات و بعث و حشر آنان. و اعتقاد به معاد، موجب گردد اتقاء مناهى الهى و اتباع اوامر سبحانى را.
وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها: و خلق فرمود از آدم، زوجه او حوّا را.
در مجمع- از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه: حق تعالى حوّا را از باقى طينت آدم بيافريد.
قول اصح و اكثر ميان مفسران آنست كه: چون خداوند، آدم عليه السّلام را خلق و در بهشت منزل داد، اگرچه در آن، حوران و غلمان پاكيزه سرشت بودند، اما به واسطه عدم جنسيت، چندان به ايشان الفتى نداشت. از مقام احديت، انيسى از جنس خود طلبيد. به امر الهى خوابى گران بر او مسلط، و جبرئيل حوا را از استخوان پهلوى چپ او بيرون آورد؛ و مؤيد اينست فرمايش نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه: خلقت المرأة من ضلع آدم ان اقمتها كسرتها و ان تركتها و فيها عوج استمتعت بها. «1» در مجمع- عن ابى جعفر عليه السّلام: انّ اللّه تعالى خلق حوّاء من فضل الطّينة الّتى خلق منها آدم عليه السّلام «2».
و در تفسير على بن ابراهيم قمى: من اسفل اضلاعه.
وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً: و منتشر و پراكنده و ظاهر گردانيد از آدم و حوّا به توسط توالد و تناسل، مردان بسيار و زنان بىشمار.
در مجمع- طبرسى فرمايد: امتنان حق تعالى بر ما به ايجاد از نفس واحده، به جهت آنست كه اين خلقت اقرب است به عطوفت و شفقت و
«1» مجمع البيان، جلد 2، صفحه 2.
«2» همان مدرك.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 346
مرحمت بعضى از ما بر بعضى؛ چه رجوع همه ما، به اصل واحد است. و ايضا ابلغ است در قدرت، و دالّ بر نهايت علم و حكمت.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ: و بترسيد و بپرهيزيد از آن خدائى كه در انجاح مرام از يكديگر بر سبيل تعاطف و تراحم، سؤال مىكنيد و قسم مىدهيد به نام نامى او و به خويشان، و گوئيد: ننشدك اللّه و الارحام ان تفعل كذا و كذا و انشدك اللّه و الرّحمة. و اين از عادت عرب بود كه در وقت طلب حاجت از هم، متمسك مىشدند به نام خدا و ذكر رحم، تا به وسيله آن، سلسله عطوفت يكديگر محرك شده، موجب انجاح مقاصد آنها گردد.
تنبيه: اينكه ارحام را مقارن اسم خود گردانيده، تنبيه است بر مزيت مكرمت اقوام، نزد حضرت حق، و لزوم مراقبه اقربا و وجوب صله ارحام و تودد و تراحم با ايشان، و احاديث مؤيد اينست:
1- حديث نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: الرّحم متمسّك بالعرش تقول من وصلنى و صله اللّه و من قطعنى قطعه اللّه «1».
2- فى الكافى- عن الصّادق عليه السّلام عن امير المؤمنين عليه السّلام قال:
صلوا ارحامكم و لو بالتّسليم ثمّ تلا هذه الآية «2» 3- عن الرّضا عليه السّلام: انّ رحم ال محمّد- الائمّة- صلوات اللّه و سلامه عليهم لمعلّقة بالعرش تقول: اللّهمّ صل من وصلنى و اقطع من قطعنى ثمّ هى جارية بعدها فى ارحام المؤمنين ثمّ تلا هذه الاية. «3» 1- فرمود پيغمبر: رحم، متمسك است به عرش، مىگويد: هر كه صله نمايد مرا به وصلت، صله فرمايد خدا او را به رحمت؛ و هر كه قطع نمايد مرا، قطع فرمايد او را خدا.
«1» منهج الصادقين، جلد 2، صفحه 426.
«2» اصول كافى، جلد 2، كتاب الايمان و الكفر، باب صلة الرحم، صفحه 155، حديث 22.
«3» همان مدرك ص 156 حديث 26.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 347
2- در كافى- از حضرت صادق عليه السّلام از امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: صله نمائيد ارحام خود را و اگرچه به سلام نمودن باشد. بعد اين آيه تلاوت فرمود.
3- حضرت رضا عليه السّلام فرمايد: رحم آل محمد، ائمه عليهم السّلام، هر آينه معلق است به عرش؛ مىگويد: صله فرما هر كه صله كند مرا، و قطع كن هر كه قطع نمايد مرا، و بعد از آن جارى است در ارحام مؤمنين. پس تلاوت فرمود آيه شريفه را.
تبصره: اينكه اولا فرمود: اتَّقُوا رَبَّكُمُ، و ثانيا: وَ اتَّقُوا اللَّهَ؛ در تكرير، وجوهى است:
1- تأكيد امر، و حثّ بر آن، مثل قولك: اعجل اعجل يا فلان.
2- آنكه امر به تقوى در اول، براى مكان انعام است به ايجاد و غيره، يعنى چون نعم غير متناهيه عطا فرموده، لازمه آن تقوى و پرهيزكارى است، و در ثانى، نسبت به وقوع نام مبارك سبحانه در سؤال انجام مهمات خود از يكديگر و قضاى حاجات.
3- اولا فرمود: اتَّقُوا رَبَّكُمُ، و ثانيا: وَ اتَّقُوا اللَّهَ؛ و لفظ «رب» دلالت كند بر تربيت و احسان، و «اللّه» لفظى است دال بر قهر و هيبت. پس امر فرمود مردم را به تقوى بنابر ترغيب، بعد اعاده فرمود امر به آن را بنابر ترهيب در منهج- از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه فرمود «1»: نطفه خود را در موضع حلال بنهيد. نشنيدهايد كه حق تعالى فرموده: وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ. و اول صله رحم آن است كه، موضع حلال براى ولد خود اختيار كنيد، و قطع رحم و نسب او منمائيد به تولد او از زنا، پس بدرستى كه زانى را رجم است. لذا ولد را در موضع بد جاى مدهيد و او را با شهوات و هواى نفس مگذاريد
«1» منهج الصادقين، جلد 2، ص 426.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 348
كه: إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً: بدرستى كه ذات اقدس الهى، مىباشد بر شما مراقب و مطلع و حافظ بر همه اقوال و افعال شما. اين كلام تأكيد و تحذير و مبالغه است در اتقا، يعنى بايد حركات و سكنات خود را به احتياط بجا آريد و به وقت ناپاكى و بىباكى، از حضرت ذو الجلال او شرم نمائيد.
در تفسير روح البيان نقل نمايد كه: شخصى بود زمان سابق در مكه، معروف به مشكى، به جهت آنكه هر جا مىنشست، بوى مشك از او استشمام مىشد و از صلحا و نيكان بود. هر چه به او مىگفتند چقدر مشك استعمال كنى، مىگفت: دست من نيست. به اصرار زياد از علت آن گفت: بدانيد من جوانى جميل بودم لكن با حيا، به حدى كه نطقم بسته و از تكلم وارسته. مردم پدرم را مجبور نمودند براى رفع حيا، مرا در بازار، دكان بزازى به شاگردى گذاشت. روزى پيره زنى صورت جنسى به من داد كه بردار به منزل آور و قيمت آن را به تو دهم. استاد مرا با جنس روانه كرد. چون وارد منزل شدم، در را بسته، به قصرى وارد شدم، زنى به آرايش تمام بر تختى نشسته، مرا پيش كشيد. گفتم: اللّه اللّه، جواب خدا را چه مىدهى كه مراقب است تمام امور كلى و جزئى را؟ گفت: عيبى ندارد. هر چه موعظه نمودم، فايده نبخشيد.
عاقبت براى نجات از لوث به اين فعل قبيح، چاره خود را به آن ديدم كه به بهانه تطهير بيرون آيم و صورت و لباس را ملوث، به غايت با عفونت و كثافت وارد قصر شدم، زن صدا برآورد: اين ديوانه است، او را بيرون كنيد. بعد به منزل آمده، خوابيدم. در عالم رؤيا شخصى گفت: يا اخا يوسف، مگر تو نسبتى با يعقوب دارى كه يوسف عليه السّلام چنين كارى نمود؟ گفتم: خير. پيش آمد و دستى به صورت من كشيد. از آن زمان تا به حال، چهل سال است كه بدن من بوى مشك مىدهد؛ اين است معامله با خدا.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً «1»
ترجمه
اى مردمان بترسيد از پروردگارتان كه آفريد شما را از يك تن و آفريد از آن جفت او را و منتشر كرد از آن دو مردان زياد و زنان را و بترسيد از خداوندى كه درخواست مينمائيد از يكديگر بآن و از قطع خويشان همانا خدا باشد بر شما نگهبان.
تفسير
نفس واحدة حضرت آدم على نبينا و آله و عليه السلام است و زوجش حضرت حواء است كه بفرموده قمى ره از آخرين دنده حضرت آدم خلق شده است و مردان و زنان دنيا همه از نسل آندو ميباشند كه در آفاق منتشر شدهاند و چون پيدايش تمام خلق از يك مرد و زن كه از خاك خلق شدهاند دلالت بر قدرت كامله الهيه دارد و خلعت وجود و هستى نعمت است و قدرت و نعمت اقتضاء ترس و شكر دارد و ايندو اقتضاء طاعت لذا امر بتقوى را مرتب بر آن فرموده است و عياشى از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه فرمود حوا خلق شد از كوچكترين دنده آدم (ع) و بجاى آن خداوند گوشت رويانيد و در روايتى وارد شده است كه حوا خلق شد از پهلوى آدم (ع) در حاليكه خواب بود و از حضرت صادق (ع) روايت شده است كه خداوند آدم (ع) را از آب و گل خلق فرمود پس همت پسران آدم مصروف در آب و گل است و خداوند حوا را از آدم خلق فرمود پس همت زنان مصروف در مردان است پس سزاوار است كه آنها را در خانه جاى دهيد و بيرون نياوريد و در فقيه و علل از آن حضرت نقل نموده كه از او پرسيدند كه بعضى از مردم ميگويند كه خداوند حوا را از آخرين دنده چپ آدم خلق فرموده فرمود سبحان اللّه مقام قدرت الهى بالاتر از آنست كه نتواند او را مستقلا خلق فرمايد و زبان مخالفين را بروى ما باز نمايد كه بگويند آدم خودش با خودش مواصلت نمود خدا حكم فرمايد
جلد 2 صفحه 3
ما بين ما و كسانيكه اين قبيل كلمات را ادا مينمايند پس فرمود خداوند متعال چون آدم را از گل خلق فرمود و ملائكه براى او بامر الهى سجده نمودند خواب را بر او مسلط فرمود و حوا را براى او خلق كرد و در پشت او جاى داد تا زنان تابع مردان باشند و چون حوا حركت كرد آدم بيدار شد و در اينحال خداوند امر فرمود بحوا كه از آدم دور شود و چون چشم آدم بحوا افتاد مخلوق خوبى را ديد كه مانند خودش بود از حيث صورت ولى زن بود پس با او سخن گفت و بزبان خود از او جواب شنيد و پرسيد تو كيستى جواب داد خداوند مرا خلق نموده چنانچه مىبينى پس آدم عرض كرد پروردگارا اين مخلوق خوب كيست كه من از انس و ديدار او بهرهمند شدم پس خداوند فرمود اى آدم اين كنيز من حوا است آيا دوست ميدارى كه با تو باشد و با او انس بگيرى و صحبت كنى و بفرمان تو باشد عرض كرد بلى پروردگار من و براى اين نعمت مادام العمر شاكر و سپاس گذار خواهم بود پس خداوند فرمود او را از من خواستگارى كن چون كنيز من است و سزاوار براى تو زن داشتن است چون شهوت دارى و خداوند باو شهوت داد بعد از آنكه او را عالم و عارف باشياء فرموده بود پس عرض كرد بار الها او را خواستگارى مينمايم از تو بآنچه رضاى تو در آنست خداوند فرمود رضاى من در آنست كه معالم دين مرا باو تعليم نمائى آدم عرض كرد بار الها بر عهده من است كه تعليم نمايم او را اگر خواسته باشى خداوند فرمود خواستم و بزنيت دادم او را بتو پس در برگير او را و آدم (ع) بحوا فرمود بيا نزد من حوا امتناع نمود و گفت تو بيا و خداوند بآدم امر فرمود كه بجانب حوا روانه شد و اگر اين نبود بايستى زنان بخواستگارى مردان بروند و بجانب آنها بشتابند اين قصه حوا است و عياشى از حضرت باقر (ع) نقل نموده كه پرسيدند از چه چيز خداوند حوا را خلق نمود فرمود اين مردم چه ميگويند سائل عرض كرد ميگويند از دنده از دندههاى حضرت آدم فرمود دروغ گفتند آيا خداوند عاجز بود كه او را از چيز ديگر خلق كند خبر داد مرا پدرم از پدرانش از پيغمبر كه فرمود خداوند تعالى يك مشت از گل برداشت و مخلوط فرمود با دست راست خود و هر دو دست خدا راست است پس خلق فرمود از آن آدم را و مقدارى زياد ماند و از آن حوا را خلق فرمود و در علل از آنحضرت روايت نموده است كه خداوند عالم آدم را از گل خلق فرمود و از زيادى و باقى مانده آن حوا را خلق فرمود و
جلد 2 صفحه 4
در روايت ديگر است كه حوا خلق شد از باطن و جانب چپ و از طينتى كه زياد آمد از دنده چپ آدم و در فقيه فرموده كه اين آيه و روايتى كه دلالت دارد بر آنكه حوا از دنده چپ آدم خلق شده باين معنى صحيح است كه از طينتى كه زياد آمد از دنده چپ او خلق شد و براى اين يك دنده مردان كمتر از زنان دارند فيض ره فرموده يمين كنايه از عالم روحانى است كه ملكوت است و شمال كنايه از عالم جسمانى است كه ملك است و قوام ملك بملكوت است و قوام جسم بروح و اين دو جنبه در انسان بمنزله دست راست و چپند كه ماده روحانى راست و ماده جسمانى چپ بشمار ميآيد و چون ساحت ربوبى از جنبه جسمانى منزه است گفتهاند هر دو دست خدا راست است و چون جنبه جسمانى و جهت حيوانى در زنان زياده از مردان است و جنبه انسانى و روحانى در مردان غالب است خواستهاند ائمه معصومين باين حقيقت اشاره فرمايند لذا فرمودهاند حوا از دنده چپ آدم خلق شده و اين كنايه است از بعضى شهوات كه ناشى از غلبه جهت جسمانيت است كه در مردان نيست و در زنان موجود است و اين زيادى طينتى است كه از باطن آدم استخراج شده است و ماده خلق حوا گرديده و همين سر نقصى است كه در كالبد مردان است نسبت بزنان و ظاهر عنوان باطن است و جز اهل سر بر اسرار خلقت پى نميبرند و اينكه ائمه معصومين در بعضى از روايات از اين معنى تكذيب نمودهاند مرادشان معنى ظاهرى آن است كه عامه فهميده بودند ولى باين تقريب صحيح است حقير عرض ميكنم اين بيان اگر چه فى نفسه دقيق و لطيف و با موازين حكمت مطابق است ولى انصاف آنستكه از متفاهم عرفى خارج است و نميشود وجه جمع عرفى بين روايات قرار داد بلى وجه جمع همانست كه از فقيه نقل شد خصوص بملاحظه ظاهر آيه و شهادت بعضى اخبار كه بيان گرديد و تكذيب در بعضى روايات شايد راجع باشد به خلق حوا از دنده چپ آدم (ع) بعد از تماميت كالبد او به اين معنى كه خداوند ماده دنده چپ او را برداشته باشد و حوا را از آن خلق فرموده باشد خواستهاند بفرمايند اينطور نيست بلكه ماده كمى كه صالح براى دنده چپ بود اگر حكمت مقتضى خلق او بود باقيمانده بود ولى چون حكمت اقتضاء خلق آنرا نداشت از آن ماده حوا خلق شد و اين بنظر حقير اشاره است بضعف جنبه زن نسبت بمرد روحا و جسما كه سر تا پايش بمنزله دنده از دندههاى چپ مرد است و اما نقص دنده چپ مرد شايد براى گنجايش قلبش باشد
جلد 2 صفحه 5
كه اوسع از زن است و انصاف اينست كه حكمت اين امور را جز خداوند كسى نميداند در هر حال ظاهر آيه و روايات آدم شخصى است و آدم نوعى خلاف ظاهر است و ما از ظواهر روايات معصومين (ع) عدول نخواهيم نمود انشاء اللّه تعالى و در علل از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه پرسيدند از ابتداء ظهور نسل آدم (ع) در عالم از آنحضرت و گفتند كه بعضى از مردم ميگويند كه خداوند متعال وحى فرمود بآدم كه دختران خود را براى پسران خود تزويج نما و اين مردم همه از نسل برادران و خواهرانند پس آنحضرت فرمود سبحان اللّه خداوند منزه است از اين امر كسيكه اين سخن را ميگويد ميگويد خداوند متعال صفوه موجودات و دوستان خود و پيغمبران و مؤمنين و مؤمنات را از حرام ايجاد فرموده و قدرت نداشته كه آنها را از حلال خلق فرمايد با آنكه از آنها عهد بر حلال گرفته و اجتناب از محارم فطرى است چنانچه از بعضى حيوانات نقل شده كه با خواهران خود جمع نميشوند و گاهى كه چنين اتفاقى افتاده بعد از آنكه مستشعر شدهاند آلت خود را با دندان كندهاند و مردهاند و در روايتى از آنحضرت وارد است كه تزويج محارم در تمام كتب سماوى منع شده و از اول دنيا جائز نبوده و اين قبيل عقايد فاسده نتيجه اعراض از خانواده نبوت است كه از علوم آنها بهرهمند نشدند و بوادى ضلالت و جهالت افتادند كسيكه چنين سخنى بگويد تقويت مجوس را نموده كه نكاح محارم را جائز ميدانند خدا بكشد اين قبيل اشخاص را همانا آدم (ع) متولد شد براى او در هفتاد شكم از حوا هفتاد پسر و دختر تا قابيل هابيل را كشت و آدم (ع) غمگين شد بطوريكه پانصد سال نتوانست با حوا مقاربت نمايد و بعد از پانصد سال تسكينى برايش روى داد و نزديكى نمود و شيث متولد شد كه نام او هبة اللّه بود و او اول وصى بود كه در زمين باين منصب فائز گشت و بعد از او يافث متولد شد و چون آندو بالغ شدند و خداوند اراده فرمود كه زمين از نسل آدم پر شود و قلم جارى شده بود بر تحريم خواهران بر برادران بعد از عصر روز پنجشنبه حوريه از بهشت نازل فرمود كه نام او نزله بود پس خدا امر فرمود آدم را كه ترويج نمايد او را بشيث و آدم اطاعت نمود و عصر روز بعد حوريه ديگرى از بهشت نازل فرمود كه نام او منزله بود و امر فرمود آدم را كه تزويج نمايد او را بيافث و آدم اطاعت كرد پس از شيث متولد شد پسرى و از يافث دخترى و چون آندو بالغ شدند خداوند امر فرمود آدم را كه تزويج نمايد دختر يافث
جلد 2 صفحه 6
را بپسر شيث و حضرت آدم (ع) اطاعت نمود و برگزيدگان خداوند كه انبياء و مرسلين ميباشند از نسل آندو بوجود آمدند معاذ اللّه كه امر چنان باشد كه گفتهاند از مزاوجت برادران و خواهران و در فقيه نيز باين مضمون از آنحضرت روايت نموده است و در علل و عياشى از آنحضرت نقل نموده است كه مردم را در اين اعتقاد تخطئه نمودند و فرمودند كه پيغمبر فرمود اگر چنين بود من زينب را بقاسم تزويج مينمودم و از دين آدم اعراض نميكردم و در كافى از حضرت باقر (ع) نقل نموده كه باو عرض كردند كه مجوس ميگويند ما نكاح ميكنيم مانند نكاح اولاد آدم (ع) و با ما محاجه مينمايند باين امر فرمود اما با شما آنها نميتوانند محاجه نمايند چون هبة اللّه بحد بلوغ رسيد آدم عرض كرد بار الها تزويج فرما او را خداوند حوريه فرستاد و چهار پسر از آن متولد شد و بعد صعود نمود و چون اولاد هبة اللّه بحد بلوغ رسيدند آدم عرض كرد بار الها اولاد هبة اللّه را تزويج فرما پس خدا وحى فرمود بآدم (ع) كه خواستگارى كند از مرد مسلمانى كه از جن بود و چهار دختر داشت براى چهار پسر هبة اللّه و آدم اطاعت نمود و تزويج كرد آندختران را بآن پسران پس آنچه جمال و حلم است از قبل حوراء و نبوت است و آنچه سفاهت و تندى است از قبل جن است و عياشى نيز قريب باين مضمون را از آنحضرت روايت نموده است و در فقيه و بعضى روايات ديگر هم تصريح بمواصلت حضرت آدم براى ابناء خود با حوريه و اجنه شده است و اينكه جمال و حسن خلق در بنى آدم از حوريه و قبح منظر و سوء خلق از اجنه است و در قرب الاسناد از حضرت رضا (ع) نقل نموده كه حوابه هابيل آبستن شد و يك دختر در يك شكم و بقابيل آبستن شد و يك دختر در شكم ديگر و هابيل با دخترى كه با قابيل بدنيا آمده بود مزاوجت نموده و قابيل با دخترى كه با هابيل متولد شده بود تزويج شد و بعد از اين تحريم شد و در مجمع و احتجاج دو روايت از حضرت باقر و سجاد عليهما السلام قريب باين مضمون نقل نموده و اينكه آندو دختر يكى اقليما و ديگرى لوزا نام داشتند و تحريم بعد حادث شد و منكر نبايد پنداشت چون شرايع مختلف ميشود فيض ره فرموده رواياتى كه اولا ذكر شد صحيح و معتبر است و اما روايات اخيره موافق با مذهب اهل سنت است پس اعتماد بآنها نيست با آنكه قابل تاويل است بطوريكه موافق شود با اخبار معتبره كه ذكر شد حقير عرض ميكنم چون ائمه اطهار مبتلا بتقيه بودند و بعضى اوقات طورى بود كه اگر ميخواستند مخالف با
جلد 2 صفحه 7
فتاواى مراجع اهل سنت فرمايشى بفرمايند خوف خطر براى خودشان و شيعيانشان بود لذا ناچار موافق با آنها فرمايش مىفرمودند و بخواص شيعه دستور دادهاند در روايات معتبره كه هر وقت دو روايت مختلف از ما بشما رسيد آنروايت را كه مخالف با اهل سنت است بگيريد كه حق در خلاف آنها است ولى انصاف آنستكه روايات اخيره قابل حمل بر مضمون روايات اولى نيست ولى روايات اولى ناظر بروايات اخيره و مكذب آنها است پس بر آنها حكومت پيدا ميكند نميدانم مرحوم فيض چگونه خواستهاند تاويل نمايند بهر حال چون مبدء تكوين نطفه مرد است و اصل و نسب بپدر ممتاز و معرفى ميشود و حوا از فاضل طينت آدم (ع) خلق شده در آيه شريفه خلق نسبت بيك نفس داده شده است باعتبار انتهاء نسب مردم بحضرت آدم و خلق حوا از فاضل طينت او چنانچه بيان شد و لفظ كثيرا اگر چه در ظاهر صفت رجال است ولى در معنى راجع به نساء هم هست چنانچه در مقام اختصار متعارف است الغاء اين قبيل قيود مينمايند و اگر بر خلاف اين جمع و تحقيق شهرتى از مفسرين مخصوصا عامة ثابت باشد چنانچه در منهج و نفحات بيان فرمودهاند حجت نيست بلكه موجب ترجيح اخبار مخالفه با آنها است چنانچه عرض شد و اخبار ائمه معصومين حجت است بمعنى وجوب تسليم و انقياد و حرمت رد و اعراض اگر چه افاده حكم شرعى ننمايد و تعجب از مفسر معاصر است كه در نفحات بعد از تصريح بآنكه در عده از روايات خاصه از معنى مشهور بين عامة تكذيب شده و تاويل فرمودهاند دنده چپ را بفاصل طينت دنده چپ ميفرمايد اين قبيل روايات كه افاده حكم شرعى نميكند حجت نيست و احتياج بجمع ندارد اولى آنكه علمش را رد نمود براسخان در علم نميدانم از صادقين عليهما السلام كه خودشان تصديق فرمودند اين طور تاويل فرمودند راسختر در علم كيست كه باو مراجعه شود باز ميترسم ايشان بگويند چون افاده حكم شرعى نميكند حجت نيست ما اگر در تفسير قرآن و معارف خودمان بائمه هدى مراجعه ننمائيم و عقد قلب بفرمايش آنها نكنيم پس بچه وسيله بايد بكتاب و عترت تمسك جوئيم و ما بين آندو جدائى نياندازيم آيا سزاوار است بگفته جاحظ و سدى و ضحاك دست از خانواده وحى و تنزيل بكشيم و چشم از فرمايش آنها بپوشيم هيهات (گر بر كنم دل از تو و بردارم از تو مهر اين مهر بر كه افكنم آندل كجا برم) در هر حال مصدق همان جمع شيخ صدوق و فرمايش حضرت صادق آل محمد (ص) است و اگر نظر ايشان بروايت نبوى باشد كه فرموده زن از دنده كج خلق شده اگر بخواهى
جلد 2 صفحه 8
او را راست كنى مىشكند و اگر بحال خودش بگذارى از او بهرهمند خواهى شد انصاف آنستكه ظاهر در همان تاويل فيض ره است زيرا كه از روايت معلوم ميشود كه هنوز هم آن كجى باقى است و اشاره است بضعف قابليت او براى ارشاد و اصلاح خواستهاند بفرمايند بايد بمدارا و تدريج اصلاح حال او را نمود اگر بخواهند يكدفعه باو فشار بياورند از ميدان در ميرود و خدا نخواسته بدتر ميشود و اين تاويل نيست نسبت باين روايت زيرا كه قرينه مراد از كجى و راستى در خود روايت است گمان ميكنم اهل ظاهر گول ظاهر بدوى اين روايت را خوردهاند در صورتى كه با مختصر تامّلى كه در انعقاد ظهور حجت براى مداليل الفاظ در اصول معتبره شده است معنى معروض بذهن مىآيد باز اختيار قلم از دست رفت و جسارت نمودم معذرت ميخواهم مخصوصا از مفسر معاصر دام ظله فقط اشكال بنده بايشان اينست كه اگر روايات معصومين در اينمقامات كه مربوط بحكم شرعى نيست حجت نباشد چرا خودشان اينهمه روايات در كتابشان نقل فرمودند البته تصديق خواهند فرمود كه باب معارف حقه الهيه منحصر اين خانواده است و اهل بيت داناترند بآنچه در بيت وحى و تنزيل و تاويل است و اللّه اعلم و بترسيد از خداوندى كه ميخواهيد و مىطلبيد از يكديگر مقاصد و حوائج خود را بنام او مثل آنكه مىگوئيد ترا بخدا چنين چيزى را بمن بده يا چنان كارى براى من بكن و اصل تساءلون تتساءلون بوده پس ادغام شده است تا در سين يا براى تخفيف حذف شده است لذا بتشديد سين و تخفيف قرائت شده است و بترسيد از ارحام كه قطع كنيد با آنها چنانچه در مجمع از حضرت باقر (ع) نقل نموده است و بعضى گفتهاند چنانچه متعارف است بنام خدا قسم ميدهند و خواهش ميكنند بنام ارحام هم متعارف است كه توسل پيدا مىكنند مثلا ميگويند بجان پدرت يا برادرت بده و حاصل آيه آنستكه چنانچه خدا را بعظمت ياد مىكنيد در مقام طلب مانند ارحام تعظيم نمائيد در مقام اطاعت و انقياد و بمناسبت اين معنى بعضى ارحام را بكسر قرائت نمودهاند و بنابر اين ارحام عطف ميشود بر ضمير مجرور متصل بدون اعاده جار و اين تركيب جوازش محل خلاف بين نحاة است و معتمد قرائت نصب و تفسير امام عليه السلام است و قمى ره فرموده سؤال در روز قيامت است از تقوى كه آيا بوقوع پيوسته است يا خير و از ارحام است كه آيا صله شده است يا نه و در كافى و عيّاشى از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه مراد از ارحام اقارب خلق است كه خداوند تعالى امر
جلد 2 صفحه 9
فرموده است بصله آنها و مقارن نموده است اسم آنها را باسم خود براى تعظيم حق آنها و در كافى از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه صله ارحام بجا آوريد اگر چه بسلام باشد و اين آيه را تلاوت فرمود و از حضرت رضا (ع) نقل شده است كه فرمود رحم ائمه اطهار آل محمدند كه معلق بعرشند مىگويند بار خدايا صله كن هر كس ما را صله نمايد و قطع كن هر كس از ما قطع نمايد و اين سنت پس از آنها جارى است در ارحام مؤمنين و اين آيه را تلاوت فرمود و در عيون از آنحضرت نقل نموده است كه فرمود خداوند امر بتقوى وصله رحم فرموده پس كسيكه صله رحم ننمايد از تقوى بىبهره است چون اين دو امر قرين با يكديگر در كلام خدا شده است و از آنحضرت بتوسط آباء گرامش از پيغمبر (ص) نقل شده كه در شب معراج يكى از ارحام كسى را ديدم كه معلق بعرش بود و شكايت مينمود از رحم خود نزد پروردگار پرسيدم چه قدر فاصله است ميان تو و آنرحم جواب داد چهل پدر فاصله ما بين ما است حقير عرض مىكنم از اين سه روايت رضوى سه نكته استفاده ميشود اول تعميم رحم نسبت بمعنوى و مادى دوم ملازمه بين تقوى و صله رحم خصوص نسبت بمعنوى كه آل محمدند (ص) سوم توسعه موضوع رحم تا چهل واسطه كه هر نكته مخصوص بروايتى است بترتيبى كه عرض شد و خداوند حافظ و نگهبان شما است در اعمال و اقوال و كمك مىكند با شما در تقوى و طول عمر ميدهد بشما براى صله ارحام انشاء اللّه تعالى
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ
يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنها زَوجَها وَ بَثَّ مِنهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الأَرحامَ إِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيكُم رَقِيباً «1»
اي گروه آدميان بپرهيزيد پروردگار خود را که مخالفت نكنيد او را آن پروردگاري که شما را آفريد از يك نفس که آدم باشد و از آن نفس واحده جفت او را که حوا باشد آفريد و از اينکه نفس واحده و جفت او منتشر فرمود مردان بسياري و زناني و بپرهيزيد خداوند را آن خدايي که فرداي قيامت از شما سؤال خواهد شد که نسبت بفرمايشات او چه كرديد و نسبت بخويشاوندان خود چه معامله نموديد محققا خداوند مراقب كارهاي شما است.
جلد 5 - صفحه 3
كلام در اينکه آيه شريفه در چند مقام واقع ميشود: 1- در جمله يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ كلمه ناس اسم جمع است و محلي بالف و لام افاده عموم ميدهد شامل جميع افراد انسان است بخصوص بقرينه جمله بعد. و امر (اتقوا) امر ارشادي است مثل امر (اطيعوا) اعمال مولويت در او نشده که تارك تقوي دو عقوبت داشته باشد يكي براي ارتكاب معصيت مثل شرب خمر و يكي براي ترك تقوي بلكه ارشاد بوجوب عقلي است که مترتب نميشود بر او جز عقوبت مرشد اليه که معاصي باشد، بلي حسن ذاتي دارد که اگر براي خدا ترك معاصي كند علاوه از اينكه از عقوبات آنها نجات پيدا ميكند براي اينکه صفت حميده مورد مثوبت هم واقع ميشود و لذا در خطبه شعبانيه ميفرمايد
(افضل الاعمال في هذا الشهر الورع عن محارم اللّه).
و دليل بر وجوب عقلي تقوي سه چيز است که در آيه اشاره دارد يكي وجوب شكر منعم و يكي تخلص از عقوبات معاصي و يكي مراقب بودن خداوند که تفصيلش در جملات بعد ذكر خواهد شد انشاء اللّه تعالي.
و تعبير به (ربكم) نوع عنايت و تفضيليست که خداوندي که شما را تربيت فرموده از مقام ترابي و نباتي و نطفه و علقه و مضغه و لحم و عظم و صورتبندي و افاضه روح و از طفوليت بمقام رشد بشريت رسانده و تمام وسائل براي زندگاني شما فراهم فرموده سزاوار است که از مخالفت با او اجتناب كنيد و از تحت فرمايش او خارج نشويد.
2- در جمله الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنها زَوجَها مراد از نفس واحده حضرت آدم ابو البشر عليه السّلام است و كلمه واحدة تاء آن تاء تأنيث نيست تا اشكال شود که چرا (نفس واحد) نفرمود بلكه تاء وحدت است و تأكيد وحدت است يگانه نفس و مراد از زوج مادر آدميان حوي است و تعبير بزوج دون الزوجة
جلد 5 - صفحه 4
براي اينست که زوج مرد اختصاص دارد بزن و از صفات مختصه بنساء است مثل حائض و حامل و حائل و عقيم، و ضمير تأنيث در (منها و زوجها) بواسطه تأنيث لفظي نفس است، و از اينکه جهت ميتوان گفت که كلمه (واحدة) هم تاء تأنيث است بتأنيث لفظي نفس، چنانچه حضرت يوسف (ع) فرمود ما أُبَرِّئُ نَفسِي إِنَّ النَّفسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ يوسف آيه 53 و خلقت حوي از آدم، در كلمات مفسرين عامه گفتند يك ضلع چپ آدم را برداشتند و از او حوي را ساختند، لكن در اخبار ما دارد باشد انكار اينکه قول را رد ميفرمايد و دارد که حوي از فاضل طينت آدم خلق شده، چنانچه در برهان از نهج البيان از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود
(انها خلقت من فضل طينة آدم عليه السّلام)
و نيز از عمرو إبن ابي المقدام از پدرش گفت از حضرت ابي جعفر (ع) سؤال كردم که حوا از چه خلق شد فرمود مردم چه ميگويند عرض كردم ميگويند از ضلع آدم فرمود
(كذبوا أ کان اللّه يعجزه ان يخلقه من غير ضلعه)
عرض كردم پس از چه خلق شده فرمود
(اخبرني ابي عن آبائه قال قال رسول اللّه- صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ان للّه تبارك و تعالي قبض قبضة من طين فخلطها بيمينه و كلتا يديه يمين فخلق منها آدم و فضلت فضلة من الطين فخلق منها حوا)
و با اينکه دو حديث ميتوان اخبار داله بر ضلع را حمل بر تقيه كرد يا رد نمود.
3- در جمله (وَ بَثَّ مِنهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً) بسياري از مفسرين عامه در كيفيت كثرت نسل آدم گفتند که آدم و حوّا در هر مرتبه يك پسر و يك دختر ميآوردند و پسر هر دفعه با دختر مرتبه ديگر تزويج نمودند و در شريعت آدم جايز بوده، و اينکه را در اخبار اهل بيت به اشد انكار انكار نمودند و اينكه تزويج اخوة و اخوات در جميع شرايع حرام بوده و حتي نسبت بمقام انبياء و اصفياء داده شود که تمام از اينکه نسل بوجود آمدهاند، بلكه در بعض اسبهاي نجيب مشاهده شده
جلد 5 - صفحه 5
که پس از فهميدن اينكه با مادرش يا خواهرش نزديك شده خود را كشته و عورت خود را با دندان قطع كرده، و اينکه قول زبان مجوس را باز ميكند که تزويج خواهر و برادر را جايز ميدانند.
اقول- مسلك بهاء هم همين است بلي در اخبار ما در كيفيت كثرت نسل في الجملة اختلافي هست و بهترين آنها که از هر گونه اشكالي بيرون باشد اينست که خداوند چهار پسر بآدم عنايت فرمود و براي اينکه چهار پسر چهار حوريه از بهشت فرستاد و از اينها پسران و دختراني بوجود آمدند و پسر عموها و دختر عموها را تزويج كردند سپس حوريهها بجاي خود برگشتند.
و اشكال به اينكه حوريه چگونه بصورت بشري ميشود و چگونه حمل پيدا ميكند بسيار واهي است زيرا در بهشت همين حوريهها تزويج ميشوند با اهل بهشت و بصورت آدمي هستند، و توليد و تناسل نكردن براي اينست که در بهشت توليد و تناسل نيست چنانچه زنهاي مؤمنه هم در بهشت توليد و تناسل ندارند و اينکه امور در تحت قدرت الهي بسيار كوچك است و اينکه مفاد حديث است که در برهان از ابي بكر حضرمي از ابي جعفر (ع) روايت كرده فرمود
(ان آدم ولد له اربعة ذكور فاهبط اللّه اليهم اربعة من الحور العين فزوج کل واحد منهم فتوالد و الخبر)
و ممكن است گفته شود که خداوند دو حوريه فرستاد يكي تزويج شيث وصي آدم فرمود و ديگري را تزويج يافث پسر ديگر آدم. شيث چهار پسر آورد و يافث چهار دختر و اينها را بهم تزويج كردند كثرت نسل بوجود آمد، و اينکه حديث مفصلي است که در برهان از صدوق بسند متصل از حضرت صادق (ع) روايت كرده الا اينكه در روايت اشكالي هست که ظاهرا از راوي باشد و آن اينکه است که فرض يك غلام كرده از شيث و يك جاريه از يافث و اينکه دو را بهم تزويج كردند.
جلد 5 - صفحه 6
و وجه اشكال اينکه است که همان محذور اولي عود ميكند و قطعا كلام امام نيست زيرا حضرت در مقام دفع توهم تزويج خواهر و برادر است مگر اينكه مراد از غلام جنس غلام باشد که متعدد باشند و همچنين جنس جاريه که با تعدد بسازد، و همچنين مراد از
(ان يزوج بنت يافث من إبن شيث)
بنات يافث باشد من ابناء شيث و اينکه نكته را نقله حديث متوجه نشدهاند مراجعه كنيد.
و در بعض اخبار دارد که خداوند براي حضرت شيث حوريه فرستاد و چهار پسر آورد و براي فرزند ديگر آدم جنيه فرستاد و چهار دختر آورد و آنها را با پسران شيث تزويج كردند و ذريه آنها از بشر که آدم باشد و حور العين که زوج شيث باشد و جن که زوج ديگر باشد مركب هستند و اگر داراي حلم شدند از اثر آدم است و اگر داراي جمال شدند از اثر حور العين است و اگر داراي حقد شدند از اثر جن است.
چنانچه از حضرت ابي جعفر عليه السّلام است بروايت ابي بكر حضرمي در برهان و تعبير بحلم و جمال و حقد ظاهرا از باب مثال است، و اشاره به اينكه كمالات باطنيه از صفات حميده از آثار آدم است و كمالات ظاهريه از جمال و صباحت منظر از حور العين و اخلاق رذيله و قباحت منظر از جن، و اللّه العالم بحقايق الامور 4- اينکه جمله و جمله بعد وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الأَرحامَ و جمله إِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيكُم رَقِيباً سه دليل است عقلي براي لزوم تقوي:
دليل اول- قاعده وجوب شكر منعم که خداوند متعال شما را آفريد از نفس واحدة و زوج او و نسلا بعد نسل که مليونها نعمت در آن هست که اگر يك طبقه نبود شما نبوديد بخصوص كلمه (ربكم) که شما را تربيت فرموده و تمام وسائل زندگي را فراهم كرده البته شكر آن واجب است.
از دست و زبان که بر آيد
برگزیده تفسیر نمونه
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 3، ص 3.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شيخ طوسي و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 178.
- ↑ البرهان في تفسير القرآن.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.