اصطلاحات احکام

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۳:۵۰ توسط 192.168.0.4 (بحث)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

منبع: توضیح‌المسائل مراجع


«آ»


|- |* آب جاري|| آب در حال جريان، مانند آب چشمه و قنات كه از زمين می‌‌جوشد و رودخانه كه از كوه‌ها جاري است و آب لوله‌كشي شهري و حمام‌ها و مانند آن که متصل به منبع است حکم آب جاری را دارد، به شرط اين كه آب منبع به تنهايى يا به اضافه لوله‌ها كمتر از كر نباشد. |- |* آب قليل|| آبي است كمتر از كر، كه از زمين هم نجوشد. |- |* آب كر|| آب كر بنابر احتياط واجب مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه طول و عرض و عمق آن هر كدام سه وجب و نيم است بريزند، آن ظرف را پر كند، يا وزن آن 384 كيلوگرم (384 ليتر) باشد و معيار در وجب، وجب‌هاى متوسط است. |- |* آب مضاف|| آبي است كه با چيزي آميخته شده باشد مانند شربت و يا از چيزي گرفته شده مانند گلاب. |- |* آب مطلق|| آبی است که در عرف به آن آب بگویند، بدون اضافه چیزی مثلا نگویند آب نمک یا آب میوه و به آن آب خالص نيز گفته می‌‌شود. |- |* آلات لهو|| اسباب عياشي و خوشگذراني نامشروع. |- |* ابن السبيل|| مسافري كه در سفر درمانده باشد و مخارج سفر و زندگي نداشته باشد. |- |* اتقي|| باتقوي‌تر. |- |* اجاره|| قراردادي است كه طي آن منافع مال يا كار يك طرف در قبال اجرت و مدت معين به طرف ديگر واگذار می‌‌شود. |- |* اجرت المثل|| اجرت همانند. مثل اين كه شخصي بدون تعيين اجرت كاري انجام دهد، که باید اجرت آن را با نظر عرف محل به او داد. |- |* اجزاء و شرايط|| هر امري كه فقدان آن به اصل يك چيز لطمه زند، جزء آن محسوب می‌‌گردد و هر امري كه فقدان آن صفت يا حالت چيزي را متغير كند، شرط آن محسوب می‌‌شود. مثلاً ركوع و سجود جزء نماز است اما وضو شرط آن محسوب می‌شود. |- |* اجير|| كسي كه طبق قرارداد در برابر كاري كه انجام می‌‌دهد مستحق اجرت می‌‌شود. |- |* احتلام|| خارج شدن مني از انسان در حالت خواب. |- |* احتياط|| رعايت تمام جوانب نمودن که در اين صورت موجب اطمينان انسان به رسيدن به واقع می‌‌شود. |- |* احتياط لازم||‌ احتیاط لازم آن است که قبل یا بعد از آن فتوایی از فقیه صادر نشده باشد. |- |* احتياط مستحب|| احتیاط مستحب آن است که قبل یا بعد از آن فتوایی از فقیه در مورد آن صادر شده باشد. |- |* احتياط واجب|| به معنای احتیاط لازم است که گذشت. در چنین مواردی مقلد می‌تواند به فتوای مجتهد دیگری که در رتبه بعد قرار دارد عمل نماید. |- |* احتياط را ترك نكند.|| اشاره به احتیاط واجب است. |- |* احراز|| بدست آوردن، فراهم آوردن، دريافتن. |- |* احوط|| کاری که موافق با احتياط است. |- |* ادعا|| چیزی را به نفع خود یا دیگری اظهارداشتن. |- |* اذن|| اجازه. |- |* ارباح مكاسب|| منافع كسب و كار، هر نوع درآمدي كه از طريق حرفه و كار عايد شود. |- |* ارتماس|| فرورفتن در آب برای غسل، فروكردن دست و صورت در آب برای وضو. |- |* ارث|| ما ترك متوفي كه برای ورثه باقي می‌‌ماند. |- |* استبراء|| سعي در برائت و پاكي از آلودگي و نجاست. در سه مورد بكار رفته است: 1- استبراء از بول. 2- استبراء از مني يعني ادراركردن پس از خروج مني به قصد اطمينان از اين كه ذرات مني در مجراي بول نمانده باشد. 3- استبراء حيوان نجاست‌خوار يعني بازداشتن آن از خوردن نجاست انسان تا وقتي كه به خوراك طبيعي خود عادت كند. |- |* استحاضه|| به طور كلى تمام خون‌هايى كه غير از حيض و نفاس و زخم و دمل است و از رحم زن خارج مى‌شود خون استحاضه است. |- |* استحاله|| دگرگوني شيء به صورتي كه به حقيقت ديگري مبدل شود. مانند چوب نجسي كه بسوزد و خاكستر شود يا سگي كه در نمكزار فرو رفته و تبديل به نمك شود. |- |* استفتاء|| مطالبه فتوي، سوال كردن و كسب نظر مجتهد درباره حكم شرعي يك مسئله. |- |* استطاعت|| توانايي انجام فريضه حج از حيث بدن، مال و راه. |- |* استمتاع از همسر|| لذت بردن از همسر. |- |* استمناء|| انجام کاری با خود كه موجب انزال مني شود. |- |* اشكال دارد|| به معنای احتیاط واجب است که معنی آن گذشت. |- |* اضطرار|| ناگزيري، ناچاري. |- |* اظهر|| ظاهرتر، روشن‌تر فتواست و مقلد بايستي طبق آن عمل نمايد. |- |* اعدل|| عادل‌تر. |- |* اعراض از وطن||‌ تصميم انسان بر روي گرداني از وطن و ترك اقامت مستمر در آن. |- |* اعراض عملی|| هرگاه شخصى قصد بازگشت به وطن سابق را جهت سكونت مستمر داشته باشد، ولى عملا مدت طولانى گذشته (مثلا پنج سال يا بيشتر) و هنوز بازنگشته، اعراض عملى حاصل شده و نماز و روزه‌اش در آن‌جا شكسته است. |- |* اعلان||‌ آگاه‌ساختن. |- |* اعلم|| عالم‌تر. |- |* افضاء|| بازشدن: يكي شدن و تداخل مجاري بول و حيض يا مجاري حيض و غائط يا هر سه مجری. |- |* افطار|| بازكردن روزه. |- |* اقامه معروف|| به پاداشتن کارهای واجب یا مستحب است. |- |* اقرب اين است.|| فتوي اين است (مگر آن كه قرينه‌اي بر عدم فتوي باشد). |- |* اقوي اين است.|| نظر قوي بر اين است، فتواي صريح است بايستي طبق آن عمل شود. |- |* اكتفا به رفع ضرورت كند.|| به اندازه ناچاری اكتفا كند و بيشتر از آن انجام ندهد. |- |* الزام كردن|| اجبار نمودن. |- |* امام|| رهبر و پيشوای معصوم. |- |* امام جماعت|| كسي كه در نماز به او اقتدا می‌‌كنند. |- |* امرار معاش||‌ گذراندن زندگي. |- |* امر به معروف||‌ واداشتن افراد به انجام احكام و سنتي كه از نظر شارع پسنديده است. |- |* امساك|| امتناع كردن، ‌خود را از انجام كاري بازداشتن. از جمله از آنچه به روزه ضرر می‌رساند خودداری کردن. |- |* اموال محترمه|| اموالي كه بنابر ضوابط اسلامی ‌‌داراي احترام است. |- |* انتقال|| جابجايي، جا به جا شدن چيز نجس به نحوي كه ديگر شيء اول محسوب نشود مانند انتقال خون انسان به پشه. |- |* انزال|| بيرون ريختن مني. |- |* اوداج اربعه||‌ رگ‌های چهارگانه حيوانات. |- |* اورع|| پرهيزكارتر، كسي كه تقواي او بيشتر است. |- |* اولي|| سزاوارتر، بهتر. |- |* ايقاع|| هر نوع قراري كه يك جانبه انجام گيرد و نياز به قبول طرف ديگر نداشته باشد،‌ مانند طلاق كه شرعاً احتياجي به قبول زوجه ندارد. |- |* اهل كتاب|| غيرمسلماني كه خود را پيرو يكي از پيامبران صاحب كتاب می‌‌داند مانند يهودي و مسيحي.


«ب»


|- |* بالغ|| فردي كه به سن بلوغ رسيده باشد. |- |* بدل از وضو|| به جاي وضو، در جايي كه آب نباشد وظيفه مكلف تيمم است و اين تيمم جايگزين غسل یا وضو خواهد شد. |- |* برائت ذمه|| در موارد شك، مكلف بايستي عمل را به گونه‌اي انجام دهد كه يقين پيدا كند تكليف خود را انجام داده است. |- |* بعيد است|| فتوي اين است (مگر این که قرينه‌اي برخلاف آن در كلام باشد.) |- |* بلااشکال|| اشکال ندارد. |- |* بلوغ|| رسیدن به حد تکلیف. |- |* بيع مثل به مثل|| خريد و فروش دو شيء هم‌جنس به صورت مبادله، مانند گندم با گندم. |- |* بهيمه|| حيوان چهارپا.


«ت»


|- |* تبعيت|| پيروي كردن؛ پاك گشتن چيز نجس به تبع پاك شدن چيز نجس ديگر؛ مانند ظروفی که در آن انگور را برای سرکه می‌ریزند که نخست تبدیل به شراب، سپس تبدیل به سرکه می‌شود. |- |* تجافي||‌ نيم‌خيز نشستن؛ مأمومی‌‌ كه به ركعت اول نماز جماعت نرسيده، هنگام تشهد خواندن امام به حالت نيم‌خيز می‌‌نشيند. |- |* تحت الحنك|| زير چانه، ‌آن قسمت از عمامه كه زير گلو آويخته می‌‌شود. |- |* تخلي|| تخليه كردن؛ بول و غائط كردن. |- |* تخميس|| خارج كردن خمس مال، خمس مال را تأديه كردن. |- |* تروي|| تفكر در تعداد رکعات نماز به هنگام شک. |- |* تزكيه شده|| حيواني كه با رعايت موازين شرع ذبح شده باشد. |- |* تسبيحات اربعه|| سبحان الله والحمدلله ولااله الله والله اكبر. |- |* تسبيح حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها|| گفتن سي و چهار مرتبه الله اكبر و سي و سه مرتبه الحمدلله و سي و سه مرتبه سبحان الله. |- |* تستر|| خود را پوشاندن. |- |* تسميه (به هنگام ذبح)|| جاري كردن اسم خدا بر زبان. |- |* تشريح|| پاره‌كردن بدن انسان يا حيوان مرده برای اطلاعات پزشكي و غيره. |- |* تصديق|| گواهي نمودن، ‌تأكيد كردن. |- |* تطهير|| پاك كردن. |- |* تعدي|| زياده‌روي، ستم‌كردن، دست‌درازي، تجاوز. |- |* تعقيب||‌ دنبال كردن؛ پس از نماز با ذكر دعا و قرآن، خود را مشغول كردن. |- |* تفاوت قيمت (صحيح و معيوب)|| مقدار اختلافي كه از نظر قيمت بين جنس سالم و غيرسالم وجود دارد. |- |* تفريط|| كوتاهي كردن، مسامحه نمودن. |- |* تقاص|| قصاص كردن، تهاتر، مال مديون را بابت طلب خود برداشتن. |- |* تقليد|| تبعيت از فتاوي مجتهد و عمل نمودن به دستور وي. |- |* تكبيره الاحرام|| به قصد اقامه نماز الله اكبر گفتن. |- |* تلقيح مصنوعی|| نطفه مرد را با وسيله‌اي نظير سرنگ به رحم زن رساندن. |- |* تمكن|| دارايي. |- |* تمکین|| تن دادن (تبعیت از درخواست حلال همسر در مسائل جنسی). |- |* تيمم|| در موارد عدم دسترسي به آب به جاي وضو و غسل در هفت مورد بايد تيمم كرد. |- |* تيمم بدل از غسل|| در جايي كه غسل، ممكن نباشد و يا آبي براي غسل موجود نباشد، ‌تيمم جايگزين غسل خواهد شد. |- |* تيمم جبيره‌اي|| تيمم كسي كه بر اعضاء تيمم او مرهم يا پوشش است. |- |* توكيل|| وكيل يا نماينده قرار دادن. |- |* توريه|| سخنی دو پهلویی است که شنونده از آن چیزی می‌فهمد ولی مقصود گوینده چیز دیگری است. |- |* تهمت|| افترا بستن، نسبت ناروا دادن.


«ث»


|- |* ثلثان||‌ دو سوم؛ تبخير شدن دو سوم آب انگور و كشمش جوشيده كه موجب حلال شدن آن است. |- |* ثمن|| قيمت كالا.


«ج»


|- |* جاعل|| كسي كه قرارداد جعاله را منعقد می‌‌كند. |- |* جاهل به مسئله|| ناآشنا به مسئله، كسي كه مسئله شرعي خود را نمی‌‌داند. |- |* جاهل قاصر|| جاهلي كه در شرايط عدم امكان دسترسي به حكم خدا قرار دارد. |- |* جاهل مقصر|| جاهلي كه امكان آموختن مسائل را داشته، ولي در فراگيري آن كوتاهي كرده است. |- |* جبيره|| مرهم؛ پارچه و پوششي كه زخم يا شكستگي را با آن می­بندند. |- |* جرح-جروح||‌ جراحت، زخم. |- |* جنب|| كسي كه مني از او خارج شده يا با ديگري آمیزش كرده است. |- |* جعاله|| قراري كه طب آن فردي اعلام می‌‌كند هر كس براي او كار معيني را انجام دهد، اجرت مشخصي به او پرداخت می‌‌شود. مثلاً هر كس گمشده مرا پيدا كند، هزار تومان به او مژدگاني می‌‌دهم. |- |* جلال|| حيواني كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده است. |- |* جماع|| مقاربت، آميزش جنسي. |- |* جهر|| صداي بلند؛ با صداي بلند چيزي را قرائت كردن.


«ح»


|- |* حائض|| زني كه در عادت ماهيانه باشد. |- |* حاكم شرع|| مجتهدي كه بر اساس موازي شرعي داراي قدرت بر فتوي است. |- |* حج|| زيارت خانه خدا و انجام اعمالي مخصوص در زماني خاص. |- |* حج نيابتي|| زيارت خانه خدا به نيابت از طرف شخص ديگر. |- |* حدث اصغر||‌ هر امری كه باعث ابطال وضو شود. |- |* حدث اكبر|| هر كاري كه سبب غسل براي نماز شود. |- |* حد ترخص||‌ حدي از مسافت كه در آن صداي اذان شهر شنیده نشود و مردم شهر مسافر را نبینند. |- |* حرام|| هر عملي كه از نظر شرعي تركش لازم باشد. |- |* حرج|| مشقت؛ سختي، ‌دشواري. |- |* حصه|| سهم. |- |* حضر||‌ محل حضور (وطن). |- |* حنوط|| ماليدن كافور بر بعضی اعضاي میت؛ یعنی پيشاني، كف دست‌ها،‌ سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. |- |* حواله|| ارجاع طلبكار به شخص ثالث براي دريافت طلبش. |- |* حيض|| قاعدگي، عادت ماهيانه زنان.


«خ»


|- |* خارق‌العاده|| خلاف عادت، غيرمعمول، بيش از انتظار. |- |* خالي از قوت نيست.|| فتوي اين است. |- |* خبره||‌ كارشناس. |- |* خبيث|| پليد،‌ زشت. |- |* خسارت|| زيان، ‌ضرر. |- |* خمس|| يك پنجم؛ بيست درصد درآمد ساليانه و... كه بايد به مجتهد جامع‌الشرائط و مرجع تقليد پرداخت شود. |- |* خوارج|| كساني كه عليه امام معصوم عليه السلام قيام مسلحانه نمايند مثل خوارج نهروان. |- |* خوف|| ترس، هراس،‌ واهمه. |- |* خون جهنده|| يعني حيواني كه وقتي رگ ‌گردن آن را ببرند خون از آن جستن می‌‌كند. |- |* خيار|| اختيار بر هم زدن معامله.


«د»


|- |* دائمه (زوجه دائمه)|| زني كه طي عقد دائم به همسري مردي درآمده باشد. |- |* دبر|| پشت، مقعد. |- |* دعوي|| دادخواهي. |- |* دفاع||‌ دفع دشمن، مقاومت در برابر دشمن. |- |* ديه|| مالي كه بنابر تقويم شرعي به جبران خون مسلمان يا نقص بدني او پرداخت شود.


«ذ»


|- |* ذبح شرعي|| كشتن حيوانات حلال گوشت با رعايت ضوابط شرعي. |- |* ذمه|| تعهد به اداي چيزي يا انجام عملي. |- |* ذمي|| كافران اهل كتاب مانند يهود و نصاري در مقابل تعهدشان نسبت به رعايت قوانين اجتماعي اسلامی‌ ‌از حمايت و امنيت حكومت اسلامی‌‌ برخوردار می‌‌شوند و در بلاد مسلمين زندگي خواهند كرد.


«ر»


|- |* ربا|| زيادت، ‌اضافه، سودگرفتن در مقابل وام و مانند آن. |- |* ربای قرضي|| اضافه‌اي كه پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. |- |* ربای معاوضی|| خرید و فروش دو متاع از یک جنس با یکدیگر به شرط اضافه وزن یا پیمانه. |- |* رجوع|| بازگشتن، بازگشت. |- |* رضاعي|| هم‌شير، پسر و دختري كه از يك زن شير خورده باشند. |- |* رفع ضرورت|| برطرف شدن حال اضطرار. |- |* ركن-اركان|| پايه؛ اساسي‌ترين جزء هر عبادت که احکام خود را دارد. |- |* ركوع|| خم‌شدن در نماز به اندازه‌ای كه دست­ها به زانو برسد. |- |* رهن|| گرو. |- |* ريبه (نظر به ریبه)|| خوف وقوع در گناه.


«ز»


|- |* زائد بر مؤونه|| مازاد بر مخارج زندگي. |- |* زائل شدن|| برطرف شدن. |- |* زکات|| پاكي از آلودگي؛ مقدار معيني از اموال خاص انسان كه به شرط رسيدن به حد نصاب بايد در موارد مشخص خود مصرف شود. |- |* زکات فطره|| مقدار حدود 3 كيلوگرم از مواد غذایی معمول در هر محیط می­باشد. |- |* زمان غيبت كبري|| مثل زمان ما، كه امام دوازدهم عليه السلام در پرده غيبت به سر می‌‌برند. |- |* زينت|| زيور، آرايش.


«س»


|- |* سال شمسي|| مدت يك بار حركت انتقالي زمين به دور خورشيد كه 365 روز و چند ساعت كه برابر 12 برج از فروردين تا اسفند می‌‌باشد. |- |* سال قمري|| مدت 12 بار گردش ماه به دور زمين كه 354 روز و چند ساعت برابر 12 ماه عربي از محرم تا ذی الحجه می‌‌باشد. |- |* سال خمسي|| يك سال تمام كه از تاريخ اولین درآمد می‌گذرد و بايد هر سال همان تاريخ را مبدأ رسيدگي مجدد قرار دهد. |- |* سجده-سجود|| بر زمين گذاردن پيشاني و كف دست‌ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها براي ستايش خداوند، يكي از اركان نماز. |- |* سجده سهو|| سجده‌اي كه نمازگزار در برابر اشتباهاتي كه سهواً از او سر زده به جاي آورد. |- |* سجده شكر|| پيشاني بر زمين نهادن به منظور سپاسگزاري از نعمت‌هاي خداوند. |- |* سرقت حدی|| سرقتی که با در نظر گرفتن جمیع شرایط سبب وجوب حد شود. |- |* سرگين|| مدفوع حيوانات. |- |* سفيه|| كم‌عقل، كسي كه قدرت نگهداري مال خودش را ندارد و سرمايه‌اش را در كارهاي بيهوده مصرف می‌‌كند. |- |* سقط شده|| افتاده، جنين نارس كه قبل از موعد تولد از رحم خارج شده باشد.


«ش»


|- |* شاخص|| چوب يا آلتي كه براي تعيين وقت ظهر در زمين نصب می‌‌كنند. |- |* شارع|| بنيانگذار شريعت اسلامی‌‌ خداوند، پیامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم. |- |* شاهد|| گواه. |- |* شرايط ذمه|| شرايطي كه اگر اهل كتاب در بلاد مسلمين به آن‌ها عمل كنند حکومت اسلامی حفاظت از جان و مال و آبروی آن‌ها را بر عهده خواهد گرفت. |- |* شهادت|| گواهي دادن. |- |* شهادتين|| شهادت به يگانگي خداوند و رسالت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم. |- |* شيوع|| شايع شدن، همگاني شدن. |- |* شهرت|| مشهورشدن، آشكارشدن براي همه افراد. |- |* شير كامل|| منظور انجام يافتن تمام شرايط نه گانه‌اي است که در رساله توضیح‌المسائل برای مساله شیرخوارگی گفته شده و موجب محرم شدن است.


«ص»


|- |* صاع||‌ پيمانه‌اي داراي گنجايش حدود 3 كيلوگرم. |- |* صحت|| درستي. |- |* صراط|| منظور پل صراط در روز قيامت است. |- |* صغيره|| دختري كه به سن بلوغ نرسيده است. |- |* صلح|| سازش طرفين؛ اين كه كسي مال يا حق خود را براي توافق و سازش به ديگري واگذار كند. |- |* صيغه|| خواندن كلماتي كه وسيله تحقق عقد است.


«ض»


|- |* ضامن|| عهده‌دار، متعهد. |- |* ضرورت|| وجوب، حتميت. |- |* ضروري دين|| آن چه بدون ترديد جزء دين است؛ مانند وجوب نماز و روزه که اگر انکار آن باعث انکار نبوت شود چنین شخصی از اسلام خارج می‌شود.


«ط»


|- |* طلاق|| رهايي، گسستن پيمان زناشويي. |- |* طلاق بائن|| طلاقي است كه پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. |- |* طلاق خلع|| طلاق زني كه به شوهرش مايل نيست و مهر يا مال ديگرش را در قبال اين كراهت به او می‌‌بخشد تا طلاق بگيرد. |- |* طلاق رجعي|| طلاقي است كه مرد در عده زن می‌‌تواند به او رجوع نمايد. |- |* طلاق مبارات|| طلاقي است كه در نتيجه عدم سازش زن و مرد با يكديگر و دادن مقداري مال از طرف زن به شوهر واقع می‌‌شود. |- |* طواف نساء|| آخرين طواف حج و عمره مفرده است كه ترك آن موجب استمرار حرمت هم‌بستري و سایر مناسبات همسری برای طواف‌كننده با همسرش می‌‌شود. |- |* طهارت|| پاكي، حالتي معنوي كه در نتيجه وضو و غسل يا تيمم حاصل شود. |- |* طهارت ظاهري|| چيزي كه بر اساس نظر شارع مقدس محكوم به پاكي است هر چند در واقع نجس باشد مثل اين كه شخصي وارد خانه مسلماني شود. مادام كه او نجاست چيزي را مطرح ننمايد تمام اشياء آن خانه محكوم به پاكي است.


«ظ»


|- |* ظاهر اين است.|| فتوي اين است. (مگر اين كه در كلام قرينه‌اي براي مقصود ديگر باشد.) |- |* ظهر شرعي|| وقت اذان ظهر كه سايه شاخص به كمترين حد آن می‌‌رسد و گاه در بعضی از مناطق محو می‌شود. ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق‌هاي گوناگون فرق می‌‌كند.


«ع»


|- |* عادت ماهيانه|| قاعدگي، حيض. |- |* عادت وقتيه و عدديه|| زن‌هايي كه عادت ماهيانه آن‌ها داراي وقت مشخص و مقدار زمان معين باشد، ‌عادتشان «وقتيه و عدديه» است. |- |* عادل|| شخصي كه داراي ملكه عدالت است. |- |* عاريه|| دادن مال خود به ديگري براي استفاده موقت و بلاعوض از آن. |- |* عاقله|| مردان خویشاوند نسبی از طرف پدر. |- |* عاصي|| عصيان كننده، ‌كسي كه نسبت به احكام الهي نافرمان است. |- |* عامل|| عمل كننده: 1. كسي كه به قرارداد جعاله عمل می‌‌كند. 2. كسي كه متصدي جمع‌آوري،‌ حسابرسي و تقسيم و ساير امور مربوط به زكات است. 3. اجير. |- |* عايدات|| درآمد. |- |* عرف|| فرهنگ عموم مردم. |- |* عرق جنب از حرام|| عرقي كه پس از آميزش نامشروع يا استمناء از بدن خارج گردد. |- |* عزل||‌ كنارگذاشتن چیزی؛‌ 1. انزال نمودن در خارج از رحم براي جلوگيري از آبستني زن. 2. بركنار كردن وكيل يا مأمور خود از كار مانند بركناري وصي يا متولي خائن توسط حاكم شرع. |- |* عسر و حرج|| مشقت و سختی. |- |* عسرت|| سختي، تنگدستي. |- |* عقد|| گره، ‌پيمان زناشويي، پيوند. |- |* عقد بيع|| قرارداد خريد و فروش. |- |* عقد دائم|| ازدواج دائم. |- |* عقد غيردائم|| ازدواج موقت، ‌متعه، ‌صيغه. |- |* عقود|| قراردادهاي دوطرفه مثل خريد و فروش، ‌ازدواج، مصالحه. |- |* عمال|| كارگزاران. |- |* عمداً|| از روي قصد، كاري را با علم و آگاهي انجام دادن. |- |* عمره|| زيارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه كعبه كه تا حدودي شبيه حج است و آن بر دو قسم است: «عمره تمتع كه قبل از حج تمتع انجام می‌‌گيرد و عمره مفرده كه پس از حج قِران و اِفراد يا مستقلا انجام می‌‌گيرد». |- |* عمل به احتياط|| ملكف تكليف خود را به گونه‌اي عمل نمايد كه يقين پيدا كند تكليف شرعيش را انجام داده است. طريقه احتياط در كتاب‌هاي فقهي مطرح شده است. |- |* عنين|| مردي كه قادر به انجام آميزش جنسي نيست. |- |* عورت|| اعضاء تناسلي. |- |* عهد|| پيمان؛ تعهد انسان در برابر خداوند براي انجام كار پسنديده يا ترك ناپسند كه با صيغه مخصوص ادا می‌‌شود. |- |* عيال|| زن، همسر، نان‌خور. |- ||| نخستين روز ماه شوال كه يكي از دو عيد بزرگ اسلامی ‌‌است. |- ||| دهمين روز ماه ذی الحجه‌كه يكي از دو عيد بزرگ اسلامی‌‌ است.


«غ»


|- |* غايب شدن|| پنهان شدن، غايب شدن شوهر براي مدتي معين كه موجب درخواست طلاق زوجه از حاكم شرع می‌‌شود. |- |* غائط|| مدفوع. |- |* غرض عقلائي|| هدفي كه از نظر عقلا قابل قبول و پسنديده باشد. |- |* غساله|| آبي كه معمولاً پس از شستن چيزي خود به خود يا با فشار از آن خارج می‌شود. |- |* غسل|| شستن، شستشو، شستشوی بدن با كيفيت مخصوص كه بر دو نوع است: 1. ترتيبي. 2. ارتماسي. |- |* غسل واجب|| غسلي كه انجام دادن آن الزامی ‌‌است. |- |* غسل مستحب|| غسلي كه به مناسبت ايام وليالي خاص يا عبادات و زيارات مخصوص یا افعال خاصی مستحب است، مانند غسل جمعه و غسل زيارت و مانند آن. |- |* غسل ارتماسي|| به نيت غسل يك مرتبه در آب فرورفتن. |- |* غسل ترتيبي|| به نيت غسل، اول سر و گردن بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. |- |* غسل جبيره|| غسلي كه با وجود جبيره بر اعضاي بدن انجام می‌‌گيرد. |- |* غلات|| گروهي از مسلمانان هستند كه درباره امیرالمومنین علي عليه‌السلام یا سایر ائمه اطهار علیهم‌السلام غلو می‌‌كنند و آن حضرت را خدا می‌‌شمارند، یا صفات مخصوص خداوند برای آن‌ها قائل می‌شوند.


«ف»


|- |* فتوي|| رأي مجتهد در مسائل شرعيه. |- |* فجر|| سپيده صبح. |- |* فجر اول و دوم|| نزديك اذان صبح از طرف مشرق سپيده‌اي رو به بالا حركت می‌‌كند كه آن را فجر اول یا صبح کاذب می‌‌گويند. موقعي كه آن سپيده گسترده شد، فجر دوم یا صبح صادق و اول وقت نماز صبح است. |- |* فرادي|| نمازي كه انسان به طور انفرادي می‌‌گذارد. |- |* فرج||‌ معمولاً به عورت زن گفته می‌شود. |- |* فرض|| امر الزامی‌‌، امري كه انجام يا اداي آن واجب است. |- |* فضله|| مدفوع حيوانات. |- |* فطريه|| زكات فطره. |- |* فقاع|| آب جو. |- |* فقير|| محتاج؛ كسي كه نيازمند تأمين مخارج سال خود و عيالاتش است و چيزي هم ندارد كه به طور روزانه قادر به تأمين هزينه زندگيش باشد. |- |* في سبيل الله|| به کارهایی که جنبه دینی دارد یا نفع آن عام است، گفته می‌شود.


«ق»


|- |* قبل|| پيش (كنايه از عضو جنسي كه در جلو بدن زن یا مرد قرار دارد.) |- |* قتل|| كشتن. |- |* قتل نفس محترمه|| كشتن كسي كه خونش از نظر شرعي محترم است و نبايد كشته شود. |- |* قرائت|| خواندن، خواندن حمد و سوره در نمازهاي يوميه. |- |* قروح|| دمل‌ها، زخم‌هاي چركين. |- |* قريب|| نزدیک به واقع و حقيقت. |- |* قرينه|| نشانه،‌ علامت، همانند. |- |* قسامه|| قسم یادکردن شهود در مورد جنایات در دادگاه که شرایط خاص دارد. |- |* قصاص||‌ كيفر، نوعي از مجازات است كه مشابه با جنايت انجام شده می‌‌باشد؛ مثل اين كه شخصي كسي را عمداً بكشد که اولیای دم حق دارند او را زیر نظر حاکم شرع بکشند. |- |* قصد اقامه|| تصمیم مسافر مبنی بر ماندن ده روز يا بيشتر در يك محل. |- |* قصد انشاء|| تصميم به ايجاد معامله یا مانند آن همراه با صیغه معینی. |- |* قصد وجه|| نیت وجوب در واجبات و نیت استحباب در مستحبات. |- |* قصد رجاء|| در موردي است كه مكلف عمل را به احتمال اين كه او را به خدا نزديك می‌‌كند انجام می‌‌دهد. |- |* قصد قربت|| عمل خود را برای خدا بجا آورد. |- |* قضا|| 1. بجا آوردن عملي كه در وقت فوت شده است. 2. قضاوت كردن. |- |* قنوت|| مکلف در ركعت دوم نماز پس از قرائت سوره، دست‌ها را تا محاذی صورت بالا می‌آورد و کف دست‌ها را به سمت آسمان می‌کند و دعایی می‌خواند. |- |* قيام متصل به ركوع|| انجام رکوع از حالت قیام. |- |* قي|| استفراغ. |- |* قيم|| سرپرست، كسي كه بر اساس وصيت يا حكم حاكم شرع مسئول امور صغیر یا مجنون یا بیماری می‌شود.


«ك»


|- |* كافر|| كسي كه اعتقادی به توحيد و نبوت يا هر دوي آن‌ها ندارد: 1- كسي كه وجود خدا را انكار می‌‌كند. 2- كسي که براي خدا شريك می‌‌تراشد. 3- كسي كه پيغمبري پیامبر اسلام را قبول ندارد. 4- كسي كه در امور فوق شك دارد. 5- كسي كه منكر ضروري دين است و انكار او به انكار خدا و رسول صلي الله عليه و آله و سلم می‌‌انجامد. |- |* كافر حربي|| كافري كه با مسلمين در حال جنگ می‌‌باشد. |- |* كافر ذمي|| اهل كتابي كه در بلاد اسلامی‌‌ با شرايط مخصوص اهل ذمه در پناه حكومت اسلامی‌‌ قرار گرفته و زندگي مسالمت‌آمیزی دارند. |- |* كثيرالشك|| كسي كه زياد به شك می‌‌افتد. |- |* كفاره|| كاري كه انسان براي جبران گناهان خاصی انجام می­دهد. |- |* كفاره جمع|| كفاره سه‌گانه (60 روز روزه‌گرفتن، 60 فقير را سير كردن و بنده‌اي را آزادنمودن و در عصر ما همان دو قسم اول است.) |- |* كفالت|| ضمانت. |- |* كفيل|| ضامن. |- |* كيفيت|| چگونگي.


«ل»


|- |* لازم|| واجب. |- |* لازم‌الوفاء|| بايد به آن عمل شود. |- |* لغو||‌ بي‌فايده، بي‌معنا، بيهوده.


«م»


|- |* مابه‌التفاوت|| مقدار تفاوت بين دو شيء، ‌رجوع به «تفاوت قيمت صحيح و معيوب». |- |* مال الاجاره|| مالي كه بايد مستأجر بابت اجاره بپردازد. |- |* مال المصالحه|| مالي كه مورد صلح میان دو یا چند نفر قرار گرفته است. |- |* ماليت شرعي|| چيزهايي كه از نظر شارع مقدس مال محسوب می‌‌شود. |- |* ماليت عرفي|| چيزهايي كه از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می‌‌شود. هر چند از نظر دين اسلام ماليت نداشته باشد، مثل مشروب. |- |* ماه هلالي|| ماه قمري، مدت 29 يا 30 روز از رويت هلال ماه تا هلال ديگر كه يك ماه (يا «شهر» در زبان عرب) است و تكرار 12 بار آن، سال قمري است از محرم تا ذی الحجه. |- |* مأموم|| پيرو؛ كسي كه در نماز به امام جماعت اقتدا می‌کند. |- |* مؤونه|| مخارج يا هزينه زندگی. |- |* مباح|| هر فعلي كه از نظر شرعي انجام آن جایز است. |- |* مبتدئه|| زني كه براي اولين بار عادت شود. |- |* مبطلاتاموري كه باطل كننده عبادت می‌‌باشد. |- |* متعه|| زني كه با عقد موقت به همسري مردي درآمده است. |- |* متنجس|| هر چيزي كه ذاتاً پاك است، اما در اثر برخورد با شيء نجس، ‌آلوده شده است. |- |* متولي|| سرپرست اوقاف. |- |* مجتهد|| كوشا؛ كسي كه در فهم احكام الهي به درجه اجتهاد رسيده، یعنی داراي قدرت علمی ‌‌مناسبي است كه می‌‌تواند احكام اسلام را از روي كتاب و سنت و عقل و اجماع استنباط نمايد. |- |* مجتهد جامع‌الشرائط|| مجتهدي است كه شرايط مرجعيت تقليد را دارا می‌‌باشد. |- |* مجراي طبيعي|| مسير طبيعي هر چيز. |- |* مجهول المالك|| مالي كه معلوم نيست به چه كسي تعلق دارد. |- |* مجزي است.|| كافي است، ساقط كننده تكليف است. |- |* محتضر|| كسي كه در حال جان كندن است. |- |* محتلم|| كسي كه در خواب از او مني خارج شده باشد. |- |* محذور|| مانع. |- ||| چيزي كه حرام است، اولين ماه از سال قمري. |- |* محرم||‌ فاميل‌هاي نزديک نسبی و بعضی از فامیل‌های سببی كساني كه ازدواج با آن‌ها حرام ابدي است مانند: خواهر، مادر، ‌دختر و دختر دختر، عمه و عمات، خاله و خالات، ربائب، مادرزن و مادر او، دختر و خواهر رضاعي. |- |* محرم|| كسي كه در حال احرام حج يا عمره باشد. |- |* محجور||‌ كسي كه از تصرف در اموال ممنوع شود. |- |* محظور|| ممنوع. |- |* محل اشكال است.|| بايد احتياط كرد. |- |* مخير است.|| مقلد می‌تواند یک طرف را انتخاب کند. |- |* مخرج بول و غائط|| مجراي طبيعي خروج ادرار و مدفوع. |- |* مخمس|| مالي كه خمس آن خارج شده باشد. |- |* مد||‌ تقریباً معادل 750 گرم. |- |* مدعي|| خواهان، كسي كه براي خودش حقي قائل است. |- |* مذي||‌ رطوبتي كه پس از ملاعبه از انسان خارج می‌‌گردد. |- |* مرتد|| مسلماني كه منكر خدا و رسول يا حكمی ‌‌از ضروريات دين شده كه انكارش به انكار خدا و رسول بازمی‌‌گردد. |- |* مرتد فطري|| كسي كه از پدر يا مادر مسلمان متولد شده و خودش نيز مسلمان بوده و سپس از دين خارج شده است. |- |* مرتد ملي|| كافري که از پدر و مادر غيرمسلمان متولد شده ولي پس از قبول اسلام مجدداً كافر گرديده است. |- |* مرجوح (مرجوح شرعي)|| چيزي كه كراهت شرعي داشته باشد. |- |* مردار||‌ حيواني كه خود به خود مرده باشد. |- |* مزارعه|| قراردادي كه بين مالك زمين و زارع منعقد می‌‌شود كه بر اساس آن مالك درصدي از محصول زراعي را صاحب می‌‌شود. |- |* مس|| لمس كردن. |- |* مس ميت|| لمس كردن انسان مرده. |- |* مساقات|| آبياري كردن؛ قراردادي بين صاحب باغ و باغبان كه بر اساس آن باغبان در برابر آبياري و تربيت درختان، سهمی از درآمد باغ دارد. |- |* مستحب|| پسنديده، مطلوب، چيزي كه مطلوب شارع است ولي واجب نيست. |- |* مستطيع|| توانا، كسي كه امكانات و شرايط سفر حج را دارا باشد. |- |* مستهلك|| از ميان رفته، نابود شده، نيست شده. |- |* مسح|| دست كشيدن بر چيزي، دست كشيدن به فرق سر و روي پاها با رطوبت باقيمانده از شستشوي صورت و دست‌ها در وضو. |- |* مسكين|| بيچاره، مفلوک. |- |* مسكرات|| چيزهاي مست كننده. |- |* مصالحه|| سازش، آشتي؛ معمولاً در امور مالی به کار می‌رود. |- |* مضطربه|| زني كه عادت ماهيانه‌اش بي‌نظم است. |- |* مضمضه|| چرخانيدن آب در دهان. |- |* مطهرات|| پاك كننده‌ها. |- |* مظالم|| آنچه كه در ذمه انسان است ولي صاحب آن معلوم نيست و يا دسترسي به آن ممكن نمی‌‌باشد. مانند اين كه كسي بدهكار است ولي صاحب آن را نمی‌شناسد و دسترسي به او ندارد. |- |* مفطر|| چيزي كه روزه را می‌‌شكند. |- |* مفلس|| كسي كه دارائي‌اش كمتر از بدهكاري‌اش می‌‌باشد. |- |* مقررات شرعيه|| آن چه از طرف خداوند به عنوان تكليف شرعي معين گرديده است. |- |* مكروه|| ناپسند، نامطلوب؛ آن چه انجام آن حرام نيست ولي تركش اولي است. |- |* مكلف|| هر انساني كه بالغ و عاقل است. |- |* ملاعبه|| بازي كردن، معاشقه كردن. |- |* مميز|| خردسالي كه خوب و بد را تميز می‌‌دهد. |- |* موالات|| پشت سر هم، پياپي انجام دادن. |- |* موجر|| اجاره‌دهنده. |- |* موقوف عليهم|| كساني كه به نفع آن‌ها وقف شده است. |- |* موقوفه|| وقف شده. |- |* موكل||‌ وكيل كننده. |- |* ميت|| مرده، جسد بي‌جان انسان.


«ن»


|- |* ناسيه|| زني كه وقت عادت ماهيانه خود را از ياد برده است. |- |* نافله|| نماز مستحبي. |- |* نذر|| ملزم نمودن كار مطلوب يا ترك كار غيرمطلوب بر خود براي خدا. |- |* نري|| آلت حیوان نر. |- |* نبش قبر|| شكافتن قبر. |- |* نصاب|| حد مشخص، حد يا مقدر معين. |- |* نصاب زکات|| حد مشخصي كه برای هر يك از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. |- |* نظر به ريبه|| نگاهي كه موجب فتنه و فساد شود. |- |* نجس|| پليد، ناپاك. |- |* نفاس|| خوني كه پس از زايمان از رحم زن خارج می‌‌گردد. |- |* نفساء|| زني كه خون نفاس ببيند. |- |* نكاح|| ازدواج كردن، زناشويي. |- |* نماز آيات|| دو ركعت نماز مخصوص كه در مواردي نظير زلزله و كسوف و خسوف واجب است. |- |* نماز احتياط|| نماز بدون سوره‌اي كه براي جبران ركعات مورد شك به جا آورده می‌‌شود. |- |* نماز استسقاء|| نمازي كه با كيفيت مخصوص براي طلب باران خوانده شود. |- |* نماز جماعت|| نماز واجبي كه دو نفر يا بيشتر به اتفاق هم بجا می‌آورند که یک نفر امام است و بقیه مأموم. |- |* نماز جمعه|| دو ركعت نماز مخصوص كه در ظهر جمعه به جاي نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می‌‌گردد و با كمتر از 5 نفر انجام پذير نيست و دارای دو خطبه است. |- |* نماز خوف|| نماز روزانه انسان در حال جنگ و امثال آن كه با كيفيت مخصوص و به طور مختصر به جا آورده شود. |- |* نماز شب|| هشت ركعت نماز مستحبي كه به صورت 4 دو ركعتي در ثلث آخر شب بجا آورده می‌‌شود. |- |* نماز شفع|| دو ركعت نماز مستحبي كه پس از هشت ركعت نافله‌هاي شب، پيش از نماز وتر بجا آورده می‌‌شود. |- |* نماز طواف|| دو ركعت نماز مخصوص كه در مراسم حج و عمره پس از طواف بجا آورده می‌‌شود. |- |* نماز عيد|| دو ركعت نماز مخصوص كه روز عيد فطر و قربان می‌‌خوانند. |- |* نماز غفيله|| دو ركعت نماز مخصوص كه بین نماز مغرب و عشا خوانده می‌شود. |- |* نماز قصر (مسافر)|| نماز كوتاه، نمازهاي چهار ركعتي كه در سفر دو ركعت خوانده می‌‌شود. |- |* نماز قضا|| نمازي است كه به جبران نمازهاي فوت شده بجا آورده می‌‌شود. |- |* نماز مستحب|| هر نمازي كه بجا آوردن آن پسنديده است ولي واجب نيست. |- |* نماز ميت|| نماز مخصوصي كه بايد بر جنازه مسلمان خوانده شود. |- |* نماز واجب|| نمازي كه بجا آوردن آن بر هر مكلفي لازم است. |- |* نماز وحشت|| دو ركعت نماز كه براي شب اول قبر متوفي با آداب مخصوص خوانده می‌‌شود. |- |* نماز يوميه|| نماز روزانه، نماز واجب در هر شبانه‌روز كه مجموعاً 17 ركعت است. |- |* نوافل يوميه|| نمازهاي مستحبي روزانه كه هر شبانه‌روز 34 ركعت و در جمعه 38 ركعت است. |- |* نهي از منكر|| بازداشتن ديگران از هر عملي كه به حكم شارع ناپسند است. |- |* نيت|| قصد، تصميم انجام عمل ديني با هدف تقرب به خداوند.


«و»


|- |* واجب|| هر امري كه انجام آن از نظر شرع الزامی‌‌ و اجباري است. |- |* واجب تخييري|| واجب بودن یکی از دو یا چند چیز. |- |* واجب عيني|| واجبي كه بر هر فردي با قطع نظر از ديگران واجب است مانند نماز و روزه. |- |* واجب كفايي|| واجبي كه اگر به حد كافي كساني نسبت به آن اقدام نمايند از ديگران ساقط می‌‌شود مانند غسل و ساير تجهيزات ميت كه بر همه واجب است ولي وقتي كه یک نفر یا عده‌اي اقدام كنند، ‌از ديگران ساقط می‌‌شود. |- |* واجب موسع|| واجبي است كه وقت انجام آن وسيع است مانند نماز ظهر و عصر كه از ظهر تا غروب وقت دارد. |- |* واجب مضيق|| واجبي است كه داراي وقت مشخص و محدود است مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. |- |* وراث|| كساني كه ارث می‌‌برند. |- |* واقف|| وقف كننده. |- |* وثيقه|| سپرده، گرويي. |- |* وحدت وجود|| وحدت وجود معانى متعددى دارد، آن چه به طور قطع باطل و به عقيده همه فقها موجب خروج از اسلام است اين است كه كسى معتقد باشد. «خداوند عين موجودات اين جهان است، و خالق و مخلوق و عابد و معبودى وجود ندارد. همان طور كه بهشت و دوزخ نيز عين وجود اوست» و لازمه آن انكار بسيارى از مسلمات دين است. |- |* ودي|| رطوبتي كه گاهي پس از خروج بول مشاهده می‌‌شود. |- |* وديعه|| امانت. |- |* وذي|| رطوبتي كه گاهي پس از خروج مني مشاهده می‌‌شود. |- |* وصل به سكون|| حركت آخر كلمه‌اي را انداختن و بدون توقف آن را به كلمه بعد چسباندن. |- |* وصي||‌ كسي كه مسئول انجام وصيتي شود. |- |* وصيت|| سفارش، توصيه‌هايي كه انسان براي كارهاي پس از مرگش به ديگري می‌‌كند. |- |* وضو ارتماسي|| وضويي كه انسان به عوض آن كه آب را روي صورت و دست‌هايش بريزد، صورت و دست‌هايش را در آب فرومي‌برد و در حال فروبردن يا بيرون آوردن آن قصد وضو می‌‌كند. |- |* وضو ترتيبي|| وضويي كه انسان با ريختن آب به قصد وضو روي صورت و دست‌هايش آن‌ها را می‌‌شويد. |- |* وضو جبيره|| آن است كه در محل وضو زخمی باشد که روی آن را بسته باشد. |- |* وطن|| جايي كه انسان براي اقامت و زندگي مستمر خود اختيار كند. |- |* وطي|| پایمال کردن و گاه كنايه از عمل جنسي است. |- |* وقف به حركت|| در حين اداي حركت آخرين حرف يك كلمه، بين آن و كلمه بعد فاصله انداختن. |- |* وكيل|| نماينده، كسي كه از طرف شخصي اختيار انجام كاري را داشته باشد. |- |* ولايت|| سرپرستي، صاحب اختيار بودن. |- |* ولايت تكوينى|| منظور از ولايت تكوينى آن است كه به اذن خداوند بتواند خارق عادتى انجام دهد. مثل آن چه قرآن مجيد در آيه 49 سوره آل عمران درباره حضرت عیسی عليه السلام بيان كرده است كه مردگان را به اذن خدا زنده مى‌كرد و بيماران غيرقابل علاج را به اذن خدا شفا مى‌داد. |- |* ولي يا قيم|| كسي كه به دستور شارع مقدس، سرپرست ديگري است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع‌الشرايط.


«هـ»


|- |* هبه|| بخشش. |- |* هدیه|| تحفه، ارمغان.


«ي»


|- |* يائسه|| زني كه سنش به حدي رسيده كه ديگر عادت ماهيانه نمی‌‌شود.