کمیل بن زیاد نخعی
کمیل بن زیاد از اصحاب خاص امام علی(ع) است.او مردی شجاع و سلحشور و زاهدی عابد بود. کمیل را یکی از هشت عابد معروف کوفه شمرده اند.
محتویات
ولادت و نسب
از زمان دقيق تولد كميل، اطلاعي در دست نيست؛ ولي با توجه به اين كه وي در سال 83 هجري (زمان شهادت) 90 بهار از عمرش ميگذشته، ميتوان تولد او را 7 سال قبل از هجرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم؛ يعني سال پنجم بعثت دانست. بنابراين، كميل در سال هجرت، هفت سال داشته است.
کمیل پسر زیاد بن نهیک بن هیثم بن سعد بن مالک بن حارث بن صهبان بن سعد بن مالک بن نخع از قبیله مذحج میباشد.[۱] وی از اصحاب معروف علی(ع) و مرد شریف و با نفوذی در بین قومش و از عباد کوفه بود[۲] و از عمر، عثمان، علی(ع) و عبدالله بن مسعود و جماعت بسیاری از تابعین حدیث نقل کرده است.[۳]
راوی حدیث
کمیل بن زیاد احادیث وی مورد اعتماد میباشد. کم حدیث میگفت؛ ولی احادیثش مورد اعتماد و مطمئن بود.[۴]او را ابن معین و ابن حبان توثیق کردهاند.[۵]
از کمیل هم افراد بسیار چون عبدالرحمن بن جندب و ابوحمزه ثمالی، عبدالرحمن بن عابس، ابواسحاق السّبیعی، الاعمش و دیگران روایت نقل کردهاند.[۶]
با قبیله ابرار
بيشتر رجال شناسان، كميل را «تابعي»[۷] معرفي نموده و صحابهنگاران رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نيز نامي از وي به ميان نياوردهاند؛ ولي از آن جا كه او بخشي از دوران جواني خود را در حيات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گذرانده، صحابي بودن وي با گمان قوي همراه است؛ چرا كه طبق آنچه برآورد نموديم، در زمان رحلت آن حضرت، كميل 18 سال داشته است.
از اين رو، ابن حجر عسقلاني (773-852 ق) ميگويد: له ادراك، قد ادرك من الحياة النبوية ثماني عشرة سنة[۸]؛ كميل 18 سال از عمر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را درك نموده است.
تحقيق و جمع بين سخنان مختلف، آن است كه چنانچه «صحابي» را كسي بدانيم كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را درك كرده يا ديده باشد، در حالي كه مسلمان بوده، كميل جزء اصحاب آن حضرت بشمار ميرود؛ ولي اگر «صحابي» را كسي بدانيم كه از ايشان بدون واسطه روايت هم نقل كرده باشد، او را نميتوان جزء اصحاب محسوب نمود؛ چرا كه كميل روايتي را از حضرتش بدون واسطه نقل نكرده است. و اما معصومان ديگري كه كميل در خدمت آنان بوده، عبارتند از: امام علی، امام حسن، امام حسين و امام سجاد عليهم السلام؛ بلكه به گواهي دانشمندان رجال، او از خواص آن بزرگواران محسوب ميشود.
همراز اميرمؤمنان عليه السلام
امام علي عليه السلام در خطبه 118 نهج البلاغه به نام برخي از ياران مورد اعتماد خود، اشاره مينمايد[۹] و كميل را ميتوان يكي از مصاديق اين سخن يافت. روزي آن حضرت به كاتب خود، عبدالله بن ابي رافع فرمان داد تا ده نفر از معتمدان ايشان را حاضر نمايد. عبدالله عرض كرد: اي اميرمؤمنان! آنان را مشخص فرماييد. حضرتش ده نفر، از جمله كميل را نام برد.[۱۰] اين حديث، بيانگر جايگاه ويژه كميل نزد امام علي عليه السلام است.
نمونه دوم را خود كميل نقل ميكند: با علي عليه السلام در مسجد كوفه بودم. نماز عشاء را به جاي ميآورديم كه حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شديم. او راه را در پيش گرفت تا اين كه به بيرون شهر رسيديم. در اين مدت، حضرتش هيچ سخني با من نگفت. چون به بيابان رسيديم، حضرت نفسي تازه كرد و فرمود: اي كميل! اين قلبها ظروفي هستند و بهترينشان با ظرفيتترين آنهاست.
آن چه را ميگويم به خاطر بسپار! مردم بر سه قسمند: عالِمٌ رَبَّانيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلي سَبيلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ؛ دانشمندانِ هدايت يافته از جانب خداوند، فراگيرندگان دانش كه راه نجات را در پيش گرفتهاند و افراد ناداني كه به هر سو متمايل و هر بانگي را پيروي مينمايند. آنها، هم جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نوراني نگشته و به ملجأ مورد اعتمادي نيز پناه نبردهاند.
يا كميل! العلمُ خيرٌ مِنَ المال؛ اي كميل! علم از مال بهتر است؛ چرا كه دانش، تو را حفظ ميكند؛ اما تو نگهبان ثروت هستي. مال با پرداخت، كاسته ميگردد؛ ولي علم با انفاق، افزون مي شود...
آن گاه اشاره به سينه مبارك خود كرد و فرمود: هاهْ، هاه اِنَّ ههُنا لَعِلْماً جَمّاً؛ آه! آه! در اين جا علوم فراواني است؛ ولي حاملي براي آن ها نمييابم، بلكه آنچه هست (يكي از سه گروهاند:) تيزهوشاني كه دين را وسيله كسب دنيا قرار داده و بر بندگان خدا فخر ميفروشند. متديناني نادان كه با اولين شبهه بر آنها شك عارض ميگردد و يا شهوتپرستان و مالاندوزاني كه كاري به دين نداشته و به چهارپايان شبيهترند و اين چنين است كه علم با مرگ حاملانش ميميرد...[۱۱]
گمان ميرود سخنان آن حضرت در جو خفقان غصب خلافت ايراد گرديده باشد؛ در آن هنگامي كه آتش جهل، بيتفاوتي، شهوتپرستي و ثروتاندوزي، اركان اصلي جامعه اسلامي را فراگرفته بود و علي عليه السلام مخاطبي براي بيان بخشي از اندوه خود جز امثال كميل نمييافت!
آخرين سخن در مورد «رازداري كميل» اين كه: شبي علي عليه السلام به همراه كميل از مسجد كوفه عازم منزل بودند؛ در ميان راه به در خانه مردي رسيدند كه در آن وقت از شب با صدايي زيبا و محزون اين آيات قرآن را تلاوت ميكرد: «اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُاْلاخِرَةَ وَ يَرْجُو رَحمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوي اَلّذينَ يَعْلَمُونَ وَالّذينَ لايَعْلمُونَ اِنَّما يَتَذَكَّرُ اُولُواْلاَلْبابِ».[۱۲]
كميل بدون آن كه سخني بگويد، صدا و حالت خوش آن مرد، بسيار او را تحت تأثير قرار داده بود؛ در اين هنگام، علي عليه السلام رو به كميل كرد و فرمود: «لاتُعْجِبْكَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِ النَّارِ؛ صداي اين مرد تو را متعجب نسازد؛ چرا كه او اهل آتش است و من در آينده تو را آگاه خواهم نمود!».
كميل كه هم از اطلاع حضرت از باطن خود و هم دوزخي بودن آن مرد، بسيار شگفت زده شده بود، در فكر فرورفت و ساكت ماند. مدت زيادي گذشت تا آن كه ماجراي «نهروان» پيش آمد و خوارج كه بسياري حافظ قرآن بودند، به جنگ اميرمؤمنان عليه السلام پرداختند و اين داستان با پيروزي حضرت خاتمه يافت. پس از پايان نبرد، كميل همراه علي عليه السلام در ميان كشتگان خوارج قدم ميزدند تا آن كه حضرت، نوك شمشير را روي سر يكي از آنها گذاشت و فرمود: «يا كميل! اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ ساجِداً وَ قائِماً؛ اين، همان شخصي است كه آن شب با چنان حالتي مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسين واداشت.» در اين هنگام، كميل بر قدمهاي حضرت افتاد و پاهاي مباركش را بوسيد و از خداوند طلب مغفرت نمود.[۱۳]
اين ماجرا، رازداري كميل را به طور كامل واضح ميسازد؛ چرا كه پردهبرداري از چهره شوم خوارج، در زماني كه آنان چهرههاي متدين و موجه جامعه شناخته ميشدند، در تحمل همگان نبود.
مدافع ولایت
کمیل بن زیاد از اولین کسانی است که برای خلع عثمان دعا کرد و با علی(ع) بیعت کرد.[۱۴]
کمیل و عمرو بن زراره فرزند قیس نخعی مردم را دور خود جمع کرده و در جمع آنها به سخنرانی پرداخته و گفتند:
«ای مردم، عثمان در حالی که حق و باطل را به خوبی از هم تشخیص می دهد، عمداً آن را پشت سر انداخته و نادیده گرفته است. اشخاص پست و ناشایست را بر جان و مال پاکان و صلحای شما مسلّط کرده و به آنها قدرت و حکومت داده است... .»[۱۵] شبها تا دیر وقت اشراف کوفه و سرداران قادسیه که از آن افراد کمیل بن زیاد و مالک اشتر بود نزد سعید بن العاص مینشستند و درباره وقایع گذشته، جنگها، انساب و اخبار مردم گفتگو میکردند. گاهی کار به دشنام گویی و کشتار میکشید. در این حال نگهبانان سعید بن العاص آنها را ملامت میکردند یا بیرون میراندند. روزی که مالک اشتر با سعید درباره سرزمین سواد به گفتگو نشسته بودند گفتگویشان به مشاجره کشید و سعید از آن پس مجلس شبانه خود را تعطیل کرد و این عده خواص در جای دیگری گرد آمده و از سعید و عثمان به بدی یاد میکردند.[۱۶] کمیل بن زیاد به همراه مالک اشتر و چند تن از اصحاب دیگر به نزد عثمان آمدند و عزل سعید بن عاص، حاکم کوفه را خواستند؛ ولی عثمان از عزل او خودداری کرد.[۱۷] در سال 33(ه.ق) چند تن از اشراف کوفه و نصیحان عرب که در میان آنها مالک اشتر و کمیل بن زیاد بودند عثمان را سب کردند. عثمان هم، همه را به شام تبعید کرد.[۱۸] کمیل بن زیاد به همراه جمعی از بزرگان و مشاهیر به جانبشام روانه شد و به نزد معاویه رسید، معاویه با احترام با آنها برخورد کرد و گفت:ای قوم از خدا بترسید و مانند قومی نباشید که پس از دیدن حجتهای روشن مخالفت ورزیدند و متفرق شدند. در این بین کمیل بن زیاد که در جمع حضور داشت گفت:ای معاویه خداوند راه راست را به جماعتی که ایمان آوردهاند از جهت اختلافی که به خاطر رضا و دستور وی و در راه دین کردهاند نشان داده است و به خدا ما همان جماعتیم. کمیل در جمع کسانی که برای اعتراض در مدینه به نزد عثمان آمده بودند حضور داشت و پیام همه مردم را به خلیفه عثمان، به این مضمون رسانید که ما را از وطنهای خود دور نکند، از فرزندان و خویشاوندان جدا نیفکند و عطایای ما را همگی به ما برساند. جماعتی از جوانان بیتجریه را که از خویشان خود به کار گماشته و تابع هوای نفس و شهواتند را به امارت ما نفرستد و افراد بد را بر خوبان ترجیح و برتری ندهد.[۱۹]
حضور در جنگ ها
کمیل در جنگ صفین حضور داشت[۲۰] و هم چنین در جنگ دیرالجماجم که بین ابن اشعث و حجاج واقع شد در لشکر ابن اشعث حضور داشت. حجاج سپاه خود را به مقابله کمیل بن زیاد فرستاد. وی مردی بود که در نبرد معتبر و دلیر و در نزد افراد مورد اطمینان و معتمد بود. دسته سواره نظام وی دسته سوار قاریان نام داشت که از حمله حریفان از جا نمیرفتند و زمانی که حمله میکردند با تمام توان خود میجنگیدند و به این ترتیب مشهور بودند.[۲۱]
كميل در جنگ نهروان نیز حضور داشت، اما در نبرد جمل (سال 36)، ابن اثير (630-555 ق) ميگويد: به علي عليه السلام گزارش داده شد كه عايشه و طلحه و زبير همدست شده، آهنگ خروج بر عليه حكومت وي را دارند. آن حضرت، مردم مدينه را در جريان قرار داده، از ايشان براي مقابله با دشمن دعوت به عمل آورد؛ ولي آنان سستي به خرج دادند. آن گاه علي عليه السلام كميل نخعي را نزد عبدالله بن عُمر فرستاد و از او درخواست ياري نمود، كه او نيز همكاري خود را مشروط به همراهي مردم مدينه نمود.[۲۲]
فرماندار امام علي عليه السلام
از افتخارات كميل آن است كه فرماندار علي عليه السلام در شهر «هيتْ»[۲۳] بود. از چگونگي و مدت اين حاكميت، مدركي در دست نيست به جز نامه آن حضرت به كميل پيرامون آن چه در زمان اين فرماندار اتفاق افتاد. داستان چنين بود: معاويه در سال 39 هجري لشكري متشكل از 6 هزار نفر، به فرماندهي سُفيان بن عَوف سازماندهي كرد و به آنان مأموريت داد از شهر هيت بگذرند و سپس به انبار و مداين رفته، اين دو شهر را غارت كنند. اين سپاه در هيت با مقاومتي روبرو نشد و در شهر انبار، پادگاني كه ميبايست 500 سرباز در آن وجود داشته باشد، تنها 200 نفر در آن مستقر بود. علت تفرق آنان بدين قرار بود كه فرماندهي اين پادگان را كميل بر عهده داشت. او مطلع شده بود كه عدهاي از هواداران معاويه در شهر «قرقيسا»[۲۴] تصميم به حمله و غارت هيت گرفتهاند و كميل بدون هماهنگي با علي عليه السلام جمعي از سربازان را با خود برداشته، به سوي قرقيسا حركت نموده بود.[۲۵]
اين امر سبب خشم اميرمؤمنان علي عليه السلام گرديد و حضرت نامهاي بدين مضمون خطاب به كميل نوشت: «ضايع ساختن انسان، مسئوليتي را كه به او واگذار شده، و رنج بردن در كاري كه بر عهده ديگران است، ناتواني آشكار و رأي فاسد است. حمله تو بر اهل قرقيسا و رهاكردن پادگاني كه تو را فرمانده آن قرار داديم، بدون آن كه مدافعي در آن وجود داشته باشد، انديشهاي ضعيف است. پس تو، پُلي براي غارت دشمن گشتهاي. نه قوتي از خود نشان دادي و نه ترسي در دل دشمن ايجاد كردي، نه شوكت خصم را شكستي، نه مردم شهر را بينياز ساختي و نه كفايت از امير داري».[۲۶]
برخي از شارحان نهج البلاغه همچون: ابن ابي الحديد (656-586 ق) اين نامه را نشان ضعف دروني كميل دانسته و اذعان نمودهاند: پيوسته لشكريان معاويه بر قلمرو كميل حمله ميكردند؛ ولي او توانايي دفاع نداشت. و سپس افزودهاند: كميل براي جبران اين ضعف و سر پوش نهادن بر عجز خود، به شهرهاي تحت سيطره معاويه، مانند قرقيسا حمله ميكرد.[۲۷]
فساد اين سخن، بر كسي كه تاريخ را مورد مطالعه قرار دهد، پوشيده نيست؛ زيرا همان طور كه قبلاً نيز آورديم، اين نامه تنها و تنها به خاطر يك اقدام ناهماهنگ كميل بوده است وگرنه او در ميدانهاي نبرد، مبارزي شجاع و جنگجويي توانا بوده است. شاهد مدعاي ما، حوادث مقطعي از تاريخ است كه آن نيز در سال 39 هجري واقع شده است.
معاويه، لشكري را به فرماندهي «عبدالرحمان بن قباث» براي غارت شهرهاي جزيره[۲۸] رهسپار كرد. از قضا «شبيب بن عامر» (يار مخلص علي عليه السلام) در شهر «نصيبين» كه در همين محدوده واقع شده است، ميزيست؛ او ماجراي ورود سپاه معاويه را در ضمن نامهاي به كميل، كه در هيت بود، گزارش داد.
كميل، لشكري متشكل از 600 نفر سواره ترتيب داده، به آن منطقه گسيل كرد. دو لشكر در منطقهاي به نام «كَفَرتوثا» به يكديگر برخورد نمودند و جنگ درگرفت؛ اما كميل توانست سپاه شام را درهم شكسته، افراد زيادي از آنان را از بين ببرد. او دستور داد نه به تعقيب فراري بپردازند و نه به مصدومان آسيب رسانند. در اين جنگ تنها دو نفر از ياران كميل به شهادت رسيدند.
پس از اين واقعه، كميل نامهاي به امام علي عليه السلام نوشته و پيروزي خود را به ايشان گزارش داد. آن حضرت نيز پاداش خوبي به كميل عنايت كرد و نامهاي همراه با ابراز رضايت از وي ارسال نمود.[۲۹] بنابراين، مسئله نارضايتي امام از كميل، توهمي بيش نيست.
كميل در تبعيد
بُعد ديگر مبارزات كميل، تبعيد اوست. در زمان حاكميت عثمان، برخي از شيعيان امام علی عليه السلام مانند: صعصعه و كميل نزد معاويه رفته و از او با لحني شديد درخواست نمودند از مقام خود كنارهگيري نمايد! معاويه كه از آنان به ستوه آمده بود، ايشان را نزد عثمان فرستاد و عثمان نيز آنها را به شهر «حِمص» تبعيد نمود.[۳۰]
کمیل بن زیاد در نگاه دیگران
جايگاه والاي «كميل بن زياد» نزد دانشمندان شيعه بر كسي پوشيده نيست. همه محدثان، مورخان و اهل رجال، او را در زمره مقربان حضرت علي عليه السلام ثبت نمودهاند و به قول حافظ: «منم كه شُهره شهرم به عشق ورزيدن»، او به خلوص در بارگاه ائمه اطهار عليهم السلام معروف است.
آيت الله سيد ابوالقاسم خويي قدس سره ميفرمايد: شيخ طوسی، كميل را از اصحاب امام علي عليه السلام و امام حسن عليه السلام شمرده و شيخ مفيد در كتاب اختصاص او را از سابقين و مقربين به علي عليه السلام معرفي نموده و ابن داود نيز كميل را از خواص اصحاب اين دو امام معصوم عليهماالسلام ياد كرده است.
آيت الله خويي در پايان ميگويد: اقول جلالة كميل و اختصاصه به اميرالمؤمنين عليه السلام من الواضحات التي لايدخلها ريب[۳۱]؛ عظمت و قرب كميل نزد علي عليه السلام از واضحاتي است كه شكي در آنها نيست.
اكثر دانشمندان اهل سنت نيز كميل را به نيكي و عظمت ياد نمودهاند.
ابن سعد زهري (متوفي 230 ق) ميگويد: كان شريفاً مطاعاً في قومه[۳۲]؛ كميل، مردي شريف و در خاندان و قبيله خود فرمانروا بود.
حافظ ابوحجاج يوسف المزي (742-654 ق) مينويسد: كان شريفاً مطاعاً في قومه و كان ثقة[۳۳]؛ كميل، مردي شريف و در خاندانش مورد اعتماد بود.
البته برخي از عالمان اهل سنت چون: ابن حبان (متوفي 354 ق) زبان به مذمت كميل گشوده و اشكالاتي نسبت به او ايراد نمودهاند؛ مانند: رافضي بودن، افراط در حُبّ علي عليه السلام و نقل معجزات علي عليه السلام و بدين سبب برخي از آنان در مورد كميل گفتهاند: وكان بلاءً من البلاء.[۳۴]
اما بر هوشمندان آگاه به مقام ائمه اطهار عليهم السلام مخفي نيست كه آن چه را ايشان به عنوان نقص ذكر نمودهاند، عين فضيلت و نشان معرفت است.
شهادت
از افتخاراتي كه نصيب كميل شد، شهادت او توسط سفاكي به نام حَجاج بن يوسف است. اين افتخار در 90 سالگي كميل و در سال 83 هجري اتفاق افتاد. جالب است كه علي عليه السلام از شهادت كميل و كيفيت آن، خبر داده بود.
علامه مجلسی ميگويد: وكذلك اخبر عليه السلام بقتل جماعة منهم حجر بن عدي و رشيد الهجري و كميل بن زياد و...[۳۵]
شيخ مفيد، ماجراي شهادت كميل را چنين آورده است: چون حجاج فرماندار كوفه شد، در پي كميل برآمد. كميل گريخت و پنهان شد. حجاج كه اين خبر را شنيد، حقوق فاميل و قبيله كميل را از بيت المال قطع نمود. وقتي كميل از جريان مطلع شد، با خود گفت: من پيري سالخورده هستم و عمرم بسر آمده است؛ روا نيست كه به خاطر من حقوق قبيلهام قطع گردد. پس، از مخفيگاه خود بيرون آمده، وارد كوفه شد و خود را تسليم حجاج نمود. هنگامي كه حجاج او را ديد، گفت: بسيار دوست داشتم تو را بيابم!
كميل گفت: آوازت را بر من درشت نكن و مرا به مرگ تهديد منما! به خدا سوگند كه از عمرم چيزي باقي نمانده جز مانند باقي مانده غبار. هر چه ميخواهي درباره من انجام بده، فان الموعدلله؛ زيرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از كشتن، حساب در كار است. و همانا اميرمؤمنان عليه السلام به من خبر داده كه تو قاتل من هستي!
حجاج گفت: پس حجت بر تو تمام است! كميل گفت: اين در صورتي است كه قضا و قدر به دست تو باشد! حجاج گفت: آري، به دست من است. تو در زمره قاتلان عثمان بن عفان هستي! سپس به مأمورانش اشاره كرد: بزنيد گردنش را...!
شيخ مفيد در پايان اين ماجرا مينويسد: اين روايتي است كه راويان عامه از راستگويان خود نقل كردهاند و شيعيان نيز در نقل با آنها شريكند، كه مضمون آن از معجزات علي عليه السلام و جزء براهين و بينات دانشهاي غيبي علي عليه السلام است.[۳۶]
دعای کمیل
مبحث ديگري كه در بررسي زندگينامه كميل شايان توجه است، «دعای كميل» است .این دعا یکی از ادعيه معروف است. علامه مجلسى آن را از بهترين دعاها می داند و آن دعاى حضرت خضر عليه السلام است. حضرت امیرالمومنین عليه السلام آن را به كميل كه از خواصّ اصحاب آن حضرت است، تعليم داد.
روايات
اهل سنت، كميل را به «قليل الحديث» بودن، متصف نمودهاند و اين، مربوط به جوامع حديثي اهل سنت است؛ چرا كه در جوامع و منابع حديثي شيعه، روايات كميل بسيار است.[۳۷] بخش پاياني مقاله را با ذكر پنج حديث از كميل، مزين ميكنيم:
- 1. امام علی عليه السلام فرمود: يا كميل! مر اهلك ان يروحوا في كسب المكارم و يدلجوا في حاجة من هو نائم[۳۸]؛ اي كميل! به خاندانت امر كن در كسب اخلاق كريمانه، سرعت ورزند و به رفع حاجت نيازمندي كه در خواب است، بپردازند.
- 2. امام رضا عليه السلام فرمود: از جمله فرمايشات علي عليه السلام به كميل اين بود كه يا كميل اخوك دينك فاحتط لدينك بما شئت[۳۹]؛ دين تو برادرت است پس تا ميتواني در مورد دينت احتياط نما!
- 3. امام علي عليه السلام در مورد آداب غذاخوردن به كميل فرمود: هرگاه غذا ميخوري، آرام ميل كن، تا ديگران كه هم غذاي تو هستند نيز بهرهمند شوند و هنگامي كه بر سر سفره قرار ميگيري، با صداي بلند حمد خدا كن تا ديگران نيز حمد خدا نمايند و بدين سبب براي تو اجر خواهد بود. معده خود را مملو از غذا قرار نده، بلكه بخشي را براي آب و بخشي را براي هوا (نفس) قرار ده.[۴۰]
- 4. كميل ميگويد: از امام علي عليه السلام سؤال كردم اركان اسلام كدام است؟ حضرت فرمود: هفت چيز:
1. عقل كه اساس صبر است؛
2. حفظ آبرو و راستگويي؛
3. تلاوت قرآن، آن چنان كه شايسته است؛
4. دوست داشتن و دشمن داشتن در راه خدا؛
5. شناخت حق آل محمد و معرفت به ايشان؛
6. به جا آوردن حق برادران ديني و حمايت از ايشان؛
7. با مردم رفتار نيك داشتن.[۴۱]
- 5. اميرمؤمنان علي عليه السلام در ضمن وصاياي بسيار مهم به كميل فرمود: هيچ علمي نيست مگر اين كه من فاتح آنم و هيچ سِري نيست مگر اين كه قائم عليه السلام خاتم آن است.[۴۲]
پانویس
- ↑ . ابن سعد؛ الطبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق، ج 6، ص 217 و السمعانی؛ الأنساب، حیدرآباد، مجلس دایرة المعارف العثمانیة، 1382ش، ج 8، ص 251 و ابن حزم؛ جمهرة أنساب العرب، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1403ق، ص 415.
- ↑ . ابن سعد؛ الطبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق، ج 6، ص 217 و ابن حجر عسقلانی؛ الاصابة، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415ق، ج 5، ص 486.
- ↑ . ابن حجر؛ پیشین، ج 5، ص 486 و الذهبی؛ تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتب العربی، 1413ق، چاپ دوم، ج 5، ص 516.
- ↑ . الذهبی؛ پیشین، ج 6، ص 177 و خیرالذین زرکلی، الاعلامبیروت، دارالعلم للملایین، 1989م، ج 3، ص 234.
- ↑ . ثقفی کوفی، ابن محمد؛ الغارات، تهران، انجمن آثار ملی، 1353ش، ج 2، ص 944 و ابن حجر، پیشین، ج 5، ص 486 و زرکلی؛ الأعلام، پیشین، ج 5، ص 234.
- ↑ . الذهبی، تاریخ الاسلام، ج 6، ص 176 و زرکلی؛ پیشین، ج 5، ص 234.
- ↑ كسي كه رسول خدا صلی الله علیه و آله را درك نكرده يا از ايشان روايت ننموده باشد.
- ↑ الاصابة في تمييز الصحابة، احمد بن علي بن حجرالعسقلاني، ج 3، ص 325، دارالكتب العلميّة، بيروت.
- ↑ انتم الانصار علي الحقّ والاخوان في الدّين، والجُنن يوم البأس، والبِطانة دون النّاس، بكم اَضرِبُ المدبِر، و ارجو طاعةَ المُقبل... (نهج البلاغه، صبحي صالح، خ 118).
- ↑ وسايل الشيعه، شيخ حر عاملی، ج 30، ص 235، مؤسسة آل البيت.
- ↑ الامالي، شيخ مفيد (متوفي 413 ق)، ص 250-247، مؤسسة النشر الاسلامي، 1412 ق؛ نهج البلاغه، حكمت 147. اين حديث علاوه بر اين كه در بسياري از جوامع روايي شيعه نقل گرديده، مورد شرح و بسط فرزانگاني چون: شيخ بهايی (متوفي 1031 ق) در اربعين نيز قرار گرفته است.
- ↑ سوره زمر/9: «آيا كسي كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام، از عذاب آخرت ميترسد و به رحمت پروردگار خود اميدوار است (با ارزشتر است يا كساني كه كفر نعمت ميورزند...؟!) بگو آيا عالمان و جاهلان يكسانند؟! تنها خردمندان متذكر مي گردند».
- ↑ ارشادالقلوب، حسن بن محمد الديلمي، ج 2، ص 226، نشر رضي. (دانشوران، اين واقعه را جزء اخبار غيبيه امام علی علیه السلام ثبت نمودهاند).
- ↑ . البلاذری؛ انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، 1417ق، ج 5، ص 517.
- ↑ نقش عایشه در تاریخ اسلام، علامه سید مرتضی عسکری، ج1، ص173
- ↑ . الطبقات، پیشین، ج 5، ص 24 و ابن کثیر؛ البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1407ق، ج 7، ص 165.
- ↑ . ابن سعد؛ پیشین، ج 5، ص 24.
- ↑ . ابن الجوزی؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412 ق، ج 5، ص 40 و مجهول المؤلف؛ مجمل التواریخ و القصص، تهران، کلاله خاور، بیتا، ص 284.
- ↑ . ابن اعثم کوفی؛ الفتوح، بیروت، دار الأضواء، 1411ق، ج 2، ص 387 و البلاذری؛ پیشین، ج 5، ص 529.
- ↑ . ابن اعثم کوفی؛ پیشین، ج 2، ص 387 و السمعانی؛ پیشین، ج 13، ص 69 و ابن حجر؛ پیشین، ج 5، ص 485.
- ↑ . الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ش، ج 6، ص 350 و ابن اثیر؛
- ↑ الكامل في التاريخ، ج 3، ص 205.
- ↑ «هيت»، شهري در كنار فرات و نزديك بغداد، داراي نخلهاي زياد و آبادانيهاي فراوان است. در وجه نامگذاري آن، گفته شده: 1: از عبارت هُوَّةٌ من الأرض؛ به معني شكاف يا سراشيبي زمين، مشتق شده. 2: به نام باني آن شهر؛ يعني هيت بن سَبَنْدي نامگذاري گرديده است. (معجم البلدان، ج 5، ص 420).
- ↑ «قرقيسياء» نيز گفته شده، كه شهري در نزديكي هيت است. (معجم البلدان، ج 4، ص 328).
- ↑ الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 2، ص 425، داراحياءالتراث العربي، 1408 ق.
- ↑ نهج البلاغه، صبحي صالح و فيض الاسلام، نامه 61.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 5، ص 69، مؤسسة الاعلمي، بيروت، 1415 ق.
- ↑ «جزيره»، محدوده شمال بين النهرين (دجله و فرات) را گويند كه بين عراق و تركيه واقع شده است (المنجد، لويس معلوف).
- ↑ الكامل في التاريخ، ج 2، ص 428.
- ↑ همان، ج 3، ص 144.
- ↑ معجم رجال الحديث، آيت الله خويي، ج 14، ص 128، نشر مدينةالعلم.
- ↑ الطبقات الكبير، ج 8، ص 299.
- ↑ تهذيب الكمال، ج 24، ص 219.
- ↑ همان؛ ميزان الاعتدال في نقدالرجال، محمد بن احمد بن عثمان الذهبي (متوفي 748 ق)، ج 3، ص 415، دارالمعرفة، بيروت.
- ↑ بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج 41، ص 316، داراحياءالتراث العربي.
- ↑ الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، شيخ مفيد، ج 1، ص 328، علميه اسلاميه.
- ↑ تهذيب الكمال، ج 15، ص 416.
- ↑ بحارالانوار، ج 1، ص 223.
- ↑ همان، ج 2، ص 258.
- ↑ همان، ج 66، ص 424.
- ↑ همان، ج 68، ص 381.
- ↑ همان، ج 77، ص 267.
منابع
- سيد جعفر رباني, فرهنگ كوثر شماره 61، بهار 1384.
- مريم السادات قدمي، كميل بن زياد سایت پژوهشکده باقرالعلوم(علیه السلام) تاریخ بازیابی:5 دی ماه 1392.
- محمد کاظم پور، کمیل بن زیاد را بشناسیم ، سایت تبیان تاریخ بازیابی:5 دی ماه 1392