سید عبدالله ضیائی نیا

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ نوامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۰:۵۰ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (افزودن رده های جدید)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

دكتر سيد عبدالله ضيايى

خطيب دانشور

تولد و كودكى

دكتر سيد عبدالله ضيايى(*) از چهره هاى برجسته اى بود كه علاوه بر دروس حوزه، دروس عاليه دانشگاهى را آموخت و در حقيقت جامع علوم دينى و كلاسيك بود. معظم له در سال 1302 ش در روستاى درياكنار شهرستان لنگرود(1) از شهرهاى قديمى استان گيلان، در بيت سيادت و فضيلت پاى به عرصه وجود گذاشت.

سيد حسين، پدر بزرگوار وى، مردى متدين و شب زنده دار بود(2) و به همان شيوه نياكان و اسلاف گرامى اش به كشاورزى (برنج كارى) و نوغان دارى (پرورش كرم ابريشم) مشغول بود. وى در سن پنج سالگى براى آموختن قرآن به مكتب رفت و چند سالى را در آن جا نزد معلمان طالقانى - كه از طالقان براى تعليم و تربيت اطفال بدان نواحى مى آمدند - قرآن و برخى از كتب متداول آن زمان، همانند «احسن المراسلات»، «سيد الانشاء نوظهور»، «كليله و دمنه» و «بوستان سعدى» و همچنين طرز نوشتن سندِ اجاره و فروش و انواع نامه نگارى، را فراگرفت. او به دليل نبوغ و استعداد ذاتى(3) و سرشارش، در مراكز تجمع همانند مسجد، ميدان كُشتى گيرىِ گيل مردان حاضر مى شد تا معلم مكتب خانه از حافظه و استعداد او در فراگيرى قرآن و درس، براى جذب اطفال اهالى آن سامان در مكتب خانه استفاده نمايد. آيت الله دكتر ضيايى پس از تحمل سختى هاى فراوان موفق به اخذ پايان نامه كلاس ششم ابتدايى از مدارس دولتى شد و آن گاه در سال 1323 ش عازم حوزه علميه قم گرديد.

ورود به حوزه قم

دكتر ضيايى درباره مسافرت خود به حوزه علميه قم مى نويسد: «من به همراه عده اى كه عازم كربلا بودند، با مختصر اثاثيه زندگى مجردى و مبلغ 350 تومان، كه شايد 70 تومان هم خودم داشتم، به طرف قم حركت كرديم. اما از رشت تا قم دو شب و يك روز طول كشيد تا وارد قم شديم. در سال 1323 ه.ش بود. فرداى آن روز، وارد يكى از حجرات مدرسه فيضيه، كه سه نفر از طلاب گيلان سكونت داشتند، شديم. با آن ها در آن حجره بوديم و مشغول درس شديم. تا يكى از روزها بعضى از بزرگان علما از من ديدن كردند و پس از چند سؤال از صرف مير و امثله از ما چند نفر، خطاب به حاضرين كرده و فرمودند: هر چه زودتر برايش لباس روحانيت تهيه كنيد تا درنرود!».(4)

آيت الله دكتر ضيايى با نبوغ و هوش فوق العاده اش، ضمن آن كه توانست خيلى سريع مراحل تحصيلى و كتاب هاى رايج حوزوى آن زمان را طى كند و سرآمد هم قطاران گردد، سطوح پايين تر را براى عده اى از طلاب تدريس مى نمود.

ورود به نجف اشرف

دكتر ضيايى، در سال 1327 ش به قصد زيارت عتبات مقدس عراق و نيز ادامه تحصيل در حوزه نجف، از قم به آن ديار عزيمت مى كند و مابقى سطوح را در آن جا به اتمام مى رساند و به مدت سه سال تمام در آن ديار ماندگار مى شود.

معظم له درباره اين قسمت از زندگى خود، چنين آورده: «سپس به اتفاق دو نفر از دوستان صميمى عازم زيارت كربلا به طور قاچاق شديم. ولى من تصميم داشتم در نجف بمانم و پس از توفيق زيارت عتبات مقدسه در نجف ماندم. و دو سه سالى كه در نجف بودم، خوب موفق به عبادات و زيارات و دروس بودم؛ به طورى كه در مدرسه حاج ميرزا خليل سمت مدرسى «معالم» و «مغنى» يافتم و قصد توطن كردم؛ اما روزگار جريانى براى خانواده ام پيش آورد كه پدر و مادرم با اصرار هر چه زيادتر، بازگشتم را دستور دادند؛ لذا اطاعت كرده و در قم اقامت گزيدم».

هجرتى ديگر

آيت الله دكتر ضيايى، پس از اقامت در قم، به درس خارج آيت الله بروجردى و نيز به درس فلسفه و حكمت حضرات: علامه طباطبايى و امام خمینی حاضر و تنها از اين بزرگواران بهره مند شد.

اقامت آيت الله ضيايى در قم، چندان دوامى نيافت و پس از چندى به ناچار به تهران رفته، در مدرسه علميه مروى تهران به تحصيل خود ادامه داد و در درس خارج «كفايه» و «رسائل» و «مكاسبِ» آيات عظام: حاج سيد احمد خوانسارى، حاج عمادالدين غروى رشتى، آقا باقر آشتيانى و آقا ميرزا هاشم آملى شركت جست. وى در اين باره مى نويسد: «من نيز دروس آيات عظام: خوانسارى، غروى رشتى - كه شايد در علم اصول بى نظير بود -، آقا ميرزا هاشم آملى و آقا باقر آشتيانى را فراگرفته و در مدرسه شيخ عبدالحسين سمت مدرسى داشتم و نيز به دعوت آيت الله خوانسارى در جلسه استفتاى معظم له حضور مى يافتم. تا اين كه پس از چند سالى به اتفاق عده زيادى از فضلاى تهران و قم - كه از آن جمله شهيد مطهرى بود - در امتحان تصديق مدرسى، كه براى اولين بار تشكيل شده بود، شركت كرديم».

ورود به دانشگاه

مرحوم دكتر ضيايى، از جمله برجستگان ممتاز حوزوى بود كه به دانشگاه راه يافت و در ضمن تحصيل در دانشگاه جهت اخذ مدرك ليسانس در رشته معقول و منقول، از مبارزه و مقابله علمى با عناصر غربزده و اساتيد منحرف دانشگاه غافل نبود. ايشان با اين كه به راحتى مى توانست جذب مراكز دولتى شود و على رغم طعنه ها و ملامت هاى مخالفان روحانيت در محيط دانشگاه، وارد اين مركز نشد و مصمم و استوار تلاش هاى علمى خود را در دانشگاه ادامه داد.

او فعاليت در دستگاه طاغوتى را جايز نمى دانست. اين در حالى بود كه وضع معيشت بر او بسيار سخت مى گذشت و دوستان و دشمنان، هر كدام به طريقى او را مورد ملامت قرار مى دادند كه چرا با اين مدرك باارزش، استخدام نمى شوى تا وضع زندگى و آينده ات سر و سامانى بيابد؟

در اين باره مى نويسد: «تمام افرادى كه با من بودند، استخدام شدند و من جرأت دخول در جرگه ظلمه را نداشتم و شبهه ركون به ظالم و معاونت ظلمه در نزد من قوى بود و زندگى براى من بسيار سخت شده بود. روزى از آيت الله خوانسارى پرسيدم كه طلبه اى چنين و چنان است و مى گويد اگر در دستگاه دولتى قرار بگيرم ممكن است داد مظلومى و يا جاى يك بهايى يا كمونيست را بگيرم، آيا جايز است؟

فرمودند: «اين همه، وسوسه هاى شيطانى است و شيطان قوى است.» و قصه اى نقل كردند كه شيطان از طريق حمايت از دين مرجعى را گول زد و ديگر راه جبران نداشت كه شرحش مفصل است. و بعد فرمودند: «اگر روزگار خيلى سخت مى گذرد، چرخ دستى بگيريد و سيب زمينى بفروشيد.» بالاخره به مدت دو تابستان در روستاى ما، درياكنار لنگرود، مشغول پرورش كرم ابريشم شدم؛ اما چون نابلد بودم خيلى بر من سخت گذشت، به پاى خداوند متعال محسوب داشتم.

دكتر ضيايى با همه سختى ها و گرفتارى هاى زندگى، لحظه اى از كسب علم و دانش غافل نماند. ايشان بعد از اخذ مدرك ليسانس، به تحصيلات دانشگاهى ادامه داد تا موفق به اخذ دكترا در رشته علوم تربيتى از دانشگاه تهران شد. وى در اين باره خاطره اى نقل مى كند: «در دوره دكترا مبصر كلاس بودم، آخر سال ها بود، يعنى در حدود سال 1335 ش، كه مرحوم «آقاى مشكاة» حُسن ظنّى به من داشت، در حضور جمعى از اساتيد از من خواست كه استخدام شوم؛ اما من اين كار را حرام مى دانستم، به تعلل متوسل شدم. بالاخره استدلال آن ها قوى بود و من جرأت نمى كردم كه بگويم من حرام مى دانم. تا آن جا كه مستأصل شدم، گفتم استخاره مى كنم. قرآن گرفتم و استخاره كردم. از باب اعجاز قرآن، اين آيه در اول صفحه دست راست قرآن، بعد از گشودن، نوشته شده بود: «اهم يقسمون رحمة ربّك نحن قسمنا بينهم معيشتهم».(5)

وقتى اين آيه را ديدند، كانّه على رؤوسهم الطير!! در مورد عدم قبول استخدام دولتى خيلى حرف ها خوردم؛ اما همه را به پاى خدا محسوب داشتم كه ان شاء اللّه همان طور كه در دنيا پاداش مضاعف داده، در آخرت نيز عطا فرمايد. دكتر ضيايى از سال 1335 تا 1341 ش به امامت جماعت نازى آباد تهران مشغول شد و از دوستان و همكاران نزديك آيت الله كاشانى(6) در مبارزه عليه حكومت وقت بود.

اقامت در آستانه اشرفيه

آيت الله دكتر ضيايى، بعد از اخذ مدرك دكترا و اخذ اجازات اجتهاد(7) از آيات عظام، به امر مراجع تقليد، تهران را به قصد توطن در گيلان ترك كرد و در آستانه اشرفيه رحل اقامت افكند. وى به مدت 17 سال، يعنى از سال 1341 تا 1357 ش، به امر آيات عظام، به ويژه حضرت امام خمینی، مأمور به امامت جماعت مسجد جامع و مديريت حوزه علميه جلاليه آستانه اشرفيه گرديد.

خدمات اجتماعى و فرهنگى

آيت اللّه ضيايى جزو معدود عالمانى بود كه توفيق يافت منشأ خدمات اجتماعى و سياسى و آثار و بركات معنوى گردد؛ از جمله خدمات وى است:

  1. بازسازى و احياى حوزه علميه جلاليه آستانه اشرفيه، با تجهيزات كامل.
  2. تربيت و پرورش صدها نفر طلبه كه بسيارى از آنان در سمت امامت جمعه و جماعت و مناصب دولتى و قضايى به نظام اسلامى خدمت مى كنند.
  3. احياى مسجد جامع آستانه اشرفيه با گنبدى بسيار زيبا.
  4. احداث بيمارستان در آستانه اشرفيه.
  5. احداث و مرمت مساجد و حسينيه هاى فراوان در منطقه.
  6. احداث پمپ بنزين.
  7. احداث ساختمان هاى فراوان وقفى از قبيل حمام و...
  8. اعزام مبلغ به روستاهاى گيلان و مازندران، يكى از روش هاى پسنديده و موفق وى در اين باب بود.

از آن جا كه ايشان با روحيه و آداب و رسوم مردم منطقه كاملاً آشنايى داشت، اول ماه محرم يا رمضان، مبلغان اعزامى از قم و مشهد وقتى وارد استان گيلان مى شدند، ابتدا به منزل وى در آستانه مى آمدند. ايشان در منزل از آنان امتحان منبر به عمل مى آورد و بعد به تناسب نوع سخنرانى و لحن و معلومات طلبه، مى فهميد كه او را به كدام محل بفرستد تا هر دو راضى باشند. مردم منطقه از اين روش همواره رضايت كامل داشتند و از او به نيكى ياد مى كنند.

محبوبيت

در استان گيلان در اين اواخر، كمتر عالمى را سراغ داريم كه از محبوبيت فراگير در ميان توده ها و طبقات مردم برخوردار باشد؛ با اين همه در آستانه اشرفيه دو عالم برجسته داراى محبوبيت زايد الوصفى هستند: مرحوم آيت اللّه شيخ حسين وحيد و مرحوم دكتر ضيايى. مرحوم وحيد اهل معنا و باطن بود و دكتر ضيايى مناعت طبع داشت و با اخلاص بود. مردم منطقه دين دارى خود را مرهون خدمات و زحمات آن علماى ربانى مى دانند.

در آستانه اشرفيه و ساير شهرهاى شرقى گيلان در كمتر محافل و مجالسى و حتى در قهوه خانه ها - كه مردم خسته از كار براى نوشيدن چاى به آن جا مى آيند - مى توان سراغ گرفت كه سخن از دكتر ضيايى و سخنان و آداب و برخورد اجتماعى او نباشد. او به قدرى محبوبيت در بين مردم داشت كه حتى ساواك كاملاً رابطه عاطفى بين او و مردم را به مقامات بالا گزارش داده بودند.

موقعيت علمى

مرحوم دكتر ضيايى از جمله شخصیت هاى برجسته و شاخصى بود كه با توجه به تحصيلات دانشگاهى و تسلط و احاطه بر مبانى مسلك ها و شناخت عناصر منحرف و عقايد آنان، منزل خود را پايگاه پاسخ گويى به سؤالات علمى و شبهات گوناگون اساتيد دانشگاه ها، فرهنگيان، گروه هاى مختلف از قبيل توده اى ها، بهايى ها، كمونيست ها و جوانان مسلمان دانشجو و... قرار داده بود. او نقش بسزايى در روشن شدن اذهان مردم در برابر اين انحرافات داشت. او كانون توجه و مراجعه روشنفكران بود.

وعظ و خطابه او باعث بيدارى نسل جوان در برابر تهاجمات و خطرات فكرى، فرهنگى، عقيدتى، علمى و... مى شد؛ در يك كلمه، گرچه او در شهر كوچك آستانه اشرفيه سكونت داشت، ولى در حقيقت مركز هدايت فكرى و فرهنگى تمام گيلان و غرب مازندران بشمار مى رفت و در اين راستا با عده اى از واعظان و نويسندگان منطقه، همانند مرحوم آيت الله احسان بخش، آيت الله قربانى و...، همكارى داشت.

فعاليت سياسى

او مبارزه را از هنگام ورود به دانشگاه آغاز كرد و با مباحث و مناظرات علمى با چهره هاى منحرف و وابسته به رژيم طاغوتى و استخدام نشدن در دوائر دولتى - كه نشانه مشروع ندانستن حكومت طاغوت بود -، در عرصه هاى مختلف به مصاف طاغوت و انديشه هاى منحرف رفت. زمانى كه به آستانه اشرفيه بازگشت، باز هم از مبارزه بازنايستاد و در منابر و سخنرانى ها، در مناسبت هاى مختلف، به شدت از رژيم طاغوتى انتقاد مى كرد؛ به طورى كه يك سال قبل از انقلاب ممنوع المنبر شد و چند ماه قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، منزل او به دست عوامل مزدور ساواك به آتش كشيده شد كه بر اثر آن، بسيارى از نوشته ها، كتب و تقريرات درسى مربوط به حوزه و دانشگاهش از بين رفت.

او بعد از پيروزى انقلاب اسلامى به عنوان يكى از خبرگان از استان گيلان(8) به منظور تدوين قانون اساسى انتخاب گرديد و سپس به طور موقت به تهران رفته، پس از چندى هم در قم مقيم شد. ايشان علاوه بر تدريس در حوزه، در شوراى مديريت حوزه علميه قم در سمت دبير شورا هم انجام وظيفه مى كرد.(9) به همت ايشان و جمعى از بزرگان حوزه علميه و مدرسين عالى مقام، نخستين برنامه جهت ساماندهى و قانون مندى دروس و امور مربوط به طلاب تدوين شد.

حالات معنوى

دكتر ضيايى هر قدر كه براى فراگيرى علم و دانش تلاش مى كرد، به همان اندازه نيز متخلق به آداب و اخلاق نبوى و سيره عملى معصومين علیهم السلام بود. او علم و تعهد و معنويت را با هم آميخته بود. آيت الله زين العابدين قربانى، امام جمعه لاهيجان، درباره حالات اين مرد والا مقام مى گويد:

«در سال 1356 ش، كه ما به همراه ايشان (دكتر ضيايى) به حج مشرف شده بوديم، در روز عرفه، معظم له با حال خوشى دعاى سيدالشهداء علیه السلام را به گونه اى سوزناك مى خواندند كه هنوز طنين آن سوز و گدازها در گوش من موجود است. همچنين مى توان به شجاعت و دليرى و غيرت مندى وى اشاره نمود؛ به نحوى كه در رژيم شاه معمولاً ايشان مسلح بود و سلاح حمل مى نمود و همچنين مى توان به توان ايشان در زمينه بحث و جدل پيرامون انواع موضوعات به ويژه عقايد و دفاع از حريم ولايت عظمى اشاره نمود كه ساعت ها مى توانست پيرامون آن ها بحث و مناظره كند».

دكتر ضيايى از طبع شاعرانه هم بى بهره نبود و اشعارى از ايشان به يادگار مانده است. از باب نمونه، غزلى را كه ايشان به سال 1354 ش در مدح حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف سروده است، در اين جا مى آوريم:


شب دردمند عاشق چه شب دراز باشد × غم دل به دل سرايد، پى فاش راز باشد

چو خيال دلبرش را، به عيادتش ببيند × همه درد او شود به، همه ناله ساز باشد

سپرى شده است عمرم، پى وصل آن يگانه × كه وصال آن پريوش، همه دم نياز باشد

نظر ار به مهر دارد، همه درد را زدايد × چه رسد كه لب گشايد، همه دلنواز باشد

همه عمر رنج بردم ره وصل او كنم طى × شده طى كتاب عمرم، ره وصل باز باشد

غم دل فراز گفتم، مگرش قبول افتد × به قبولى اش گهى چون كُهى سرفراز باشد

همه درد من زهجرش، همه ناله ام ز مهرش ×‌ چه شود كه آن سليمان، نگهش به ناز باشد

به اميد آن كه آيد، سر من به بر بگيرد ×‌ دم آخرين خود را، به سرم نماز باشد

مخراش اى «ضيايى» دل خود به پنجه غم × كه امير دادگستر، شه غم نواز باشد.(10)


رحلت

سرانجام آيت الله سيد عبدالله ضيايى، كه به امراض معده و سرطان مبتلا شده بود و پس از معالجات ممتد در ايران و خارج (اتريش و انگليس) در شب شام غريبان حضرت ابى عبدالله علیه السلام در بيست و سوم مرداد 1368 ش دار فانى را وداع گفت و به عالم بقا شتافت.

با توجه به سابقه طولانى و خدمات بى نظير آن عالم ربانى، مردم منطقه به محض اطلاع از رحلت ايشان، جامه عزا به تن كردند و همه جا را سياهپوش نمودند. مجالس مختلف و متعددى در همه شهرها، بخش ها و روستاهاى كوچك و بزرگ منعقد گرديد. مجالس متعددى نيز از سوى بزرگان در تهران، قم و... منعقد شد.

فرزندان آيت الله ضيايى نقل كرده اند كه: در شب وفات، حالت بيهوشى به آن مرحوم دست داد؛ به طورى ما خيال كرديم از دنيا رفته است. لذا شروع به گريه و زارى كرديم؛ ولى پس از چندى، ايشان به هوش آمدند و فرمودند: چرا مرا برگردانديد؟ آن گاه فرمودند: من نماز نخوانده ام. سپس با همان حالت ضعف و ناراحتى تيمم نمودند، نماز به جا آوردند و با خنده فرمودند: گلاب بپاشيد، مگر نمى بينيد؟! و چندين بار اين جمله را تكرار كردند. ما نيز اين كار را انجام داديم. در اين هنگام نيم قامت برخاستند و در حالى كه مى خنديدند و كلماتى زير لب زمزمه مى كردند، چشم از جهان فرو بستند و ما به ياد جمله اميرالمؤمنين علیه السلام افتاديم كه فرمود: «يا حار هَمْدانِ مَنْ يَمُتْ يَرَنى ، مِنْ مُؤْمِنٍ اَوْ مُنافِقٍ قُبلاً».

پى نوشت

(*). اين مقاله بر اساس نوشته هاى مرحوم آيت الله دكتر ضيايى و نيز بر اساس سخنان فرزندان وى (محمد و على و سجاد) كه در اختيار حضرت آيت الله قربانى، امام جمعه محترم لاهيجان قرار گرفته بود، نگاشته شد. ر.ك: «پيشينه تاريخى فرهنگى لاهيجان و بزرگان آن»، محمدعلى قربانى، ص 874-880؛ «گنجينه دانشمندان»، شيخ محمد رازى؛ «سيماى لنگرود» رفيع لاهيجى و مجله «نور علم»، دوره سوم، ش 9، ص 82.

(1). شهرستان لنگرود از شهرهاى قديمى استان گيلان و در 70 كيلومترى رشت است. لنگرود تركيبى از دو كلمه است: «لنگ» به معناى محل پهلوگيرى كشتى ها، و «رود». رودخانه اى بزرگ اين شهر را به دو قسمت تقسيم مى كند. اين شهرستان داراى آب و هوايى معتدل و در كنار درياى نيلگون خزر و در دامنه كوه هاى سرسبز و پوشيده از جنگل و بوته زارهاى چاى البرز واقع شده است. شغل مردم لنگرود كشاورزى و صيادى، و محصولات آن برنج، چاى، مركبات، ماهى و... مى باشد. از اين شهرستان، بزرگان زيادى برخاسته اند كه آيات عظام: ميرزاى رشتى، ملا عبدالله مازندرانى، شيخ شعبان رشتى و سيد مرتضى لنگرودى از معاريف آن است. لنگرود از شرق به رودسر، از جنوب به لاهيجان و از شمال و غرب به درياى خزر محدود مى شود. جمعيت آن بالغ بر 150000 هزار نفر است. ر.ك: «سيماى لنگرود».

(2). سيد حسين علاقه شديدى به قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت علیهم السلام ابراز مى داشت و با وجود كارهاى طاقت فرساى كشاورزى، كه به تعبير مقام معظم رهبرى كه برنج كارى را «كار رنج و برنج» ناميده اند، اغلب اوقات عمرش را پاى منابر سخنوران و واعظان نامدار و شيرين سخن آن ناحيه سپرى مى كرد و بسيار مايل بود كه خداوند به او فرزندى عنايت كند تا در كسوت روحانيت، پيام رسان كلام الهى باشد. با دعاى خير آن سلاله سادات، فرزندش آيت الله دكتر ضيايى توانست علاوه بر تكميل معارف و اخذ مدارج عاليه علمى و كسب مقامات معنوى، در شمار سخنوران نامى منطقه گيلان درآيد. مادرش نيز از زنان پاكدامن و باصفاى باطن بود كه همانند ساير زنان گيلانى و شمالى اكثر اوقات عمرش را در مزارع شالي‌كارى، همدوش مردان تلاش فوق العاده و فداكارانه اى را داشتند.

(3). استعداد سرشار و حافظه قوى افراد، علاوه بر ارثى بودن به عوامل ديگرى نيز بستگى دارد؛ همانند استفاده از غذاهاى طبيعى (ماهى و...) و نيز بهره گيرى از محيط هاى آب و هواى سالم و پاكيزه (جنگل، سبزه زار، دريا و...).

(4). سخنانى كه در ميان گيومه قرار گرفته، نقل عين متن دست نوشته آيت الله ضيايى است و بدون دخل تصرف و ويرايش، نقل شده است.

(5). ترجمه: آيا آن ها رحمت پروردگارت را تقسيم مى كنند؟! ما معيشت آن ها را در حيات دنيا در ميانشان تقسيم كرديم. (سوره زخرف / 32).

(6). مرحوم آيت الله سيدابوالقاسم كاشانى يكى از روحانيون مبارز با حكومت پهلوى و نماينده مجلس شوراى ملى بود و نقش بسزايى در ملى كردن نفت و مبارزه با ايادى استعمار در ايران داشت. مرحوم دكتر ضيايى با توجه به معلومات و استعداد سرشار و توانايى در مديريت، يكى از مشاوران امين، لايق، كاردان و در عين حال متقى و مهذب در امور مجلس و بيرون از مجلس شوراى ملى مرحوم آيت الله كاشانى بشمار مى رفتند.

(7). معظم له با توجه به سوابق تحصيلى، اجازه كم نظيرى از اساتيد و آيات عظام خصوصاً امام خمینی، آيت الله بروجردى، سيد احمد خوانسارى و... داشتند؛ اما متأسفانه بسيارى از اين اجازات، نامه ها، كتب و تقريرات درسى و تز دانشگاهى شان در آتش سوزى منزلشان كه به وسيله عوامل ساواك انجام گرفت، از ميان رفت.

(8). مرحوم آيت الله دكتر ضيايى به همراه شهيد آيت الله ربانى املشى، مرحوم آقاى لاهوتى، آقاى محفوظى و به همراه عده اى از گروه هاى منافق و چپ در استان گيلان، جهت تدوين قانون اساسى كانديدا شدند كه آقايان احسان بخش، ضيايى، محفوظى، شهيد ربانى املشى با اكثريت آرا انتخاب شدند.

(9). مرحوم دكتر ضيايى از بى نظمى ها و بى برنامگى هاى موجود در حوزه همواره ناراحت بود. لذا براى سامان دهى امور حوزه، به همراه بزرگان و مدرسين حوزه علميه طرح مديريت حوزه را به اجرا درآورد و با تمهيداتى توانست هسته اوليه نهاد حوزوى را تهيه و به تصويب امام و ساير بزرگان حوزه برساند.

(10). متأسفانه اشعار مرحوم دكتر ضيايى در همان آتش سوزى منزل شان دستخوش حوادث شده و از ميان رفته است. ر.ك: «پيشينه تاريخى فرهنگى لاهيجان و بزرگان آن».

منابع

محمدتقى ادهم نژاد، ستارگان حرم، جلد 11