میرزا محمدتقی اشراقی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۱۳ توسط شیرین سادات حسینی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} آيت اشراق '''سخن نخست''' اختران فروزان تاريخ و فرهنگ تشيع، بيا...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

آيت اشراق

سخن نخست

اختران فروزان تاريخ و فرهنگ تشيع، بيانگر توانمندي و بالندگي جامع مكتب اهل بيت علیهم السلام‌اند. گنجينه‌هاي پرارزش و ذخيره‌هاي آسماني در سيماي مفاخر علمي: محققان، نويسندگان، حكيمان و سخن سرايان مصلح جلوه می‌كنند.[۱]

آنان كه وجودشان را به زيور كمال خداترسي، علم، عمل و ديانت آراسته‌اند، البته مورد مدح خدايند[۲] و امیرالمومنین علیه السلام در موردشان فرموده است: آنان جانشينان خداوند در زمين، امينان او در ميان مردم، مناديان به سوي خدا و دين او و چراغ‌هاي درخشان در مسير خلق‌اند.[۳]

در اين نوشتار كوتاه به شرح زندگي ناصح صالح آيت الله ميرزا محمدتقي اشراقي پرداخته‌ايم؛ او كه در زمان خود پاسدار ارزش‌هاي اسلام ناب محمدي صلی الله علیه و آله بود و در جهت تقويت و تحكيم مكتب سعادت آفرين علوي از هيچ كوششي دريغ نكرد.

خاندان

شهر مقدس قم در طول هزار و سيصد سال اخير، از بزرگترين مجامع علمی‌ و مذهبي شيعه بشمار می‌رفته است. خاندان‌هاي بزرگي در جوار حرم ملكوتي حضرت معصومه سلام اله علیه سكونت گزيدند.[۴] شهرت عمده اين شهر به دليل درخشش عالمان بزرگي است كه از اين شهر برخاسته، و آثار علمی‌ و ديني بسيار از خود به يادگار گذاشته‌اند. كافي است گفته شود تنها شيخ صدوق، در حدود سيصد كتاب ارزشمند از خود به يادگار گذاشته است. خاندان بزرگ اشراقي، معروف به «ارباب» يكي از خانواده‌هاي پربركت شهر مقدس قم است. بزرگاني از اين خاندان در قالب فقيه، نويسنده، شاعر، واعظ، اديب و... ظهور كرده‌اند. يكي از آن مردان بزرگ كه نادره شهر مقدس قم بود و با كوشش و تلاش وي، خدمات بزرگ ديني و اجتماعي صورت گرفت، حكيم متكلم، فقيه محدث، اديب شاعر، نويسنده خوش ذوق، مبلغ خوش بيان و در عين حال كشاورز نمونه، شيخ محمدتقي اشراقي است.[۵]

ولادت

ميرزا محمدتقي اشراقي، معروف به «جان‌بابا» فرزند آيت الله ميرزا محمد بيك ارباب است.[۶] اين مرد بزرگوار در سال 1313 ق در قم متولد شد و در مهد تربيت پدري چون علامه، ميرزا محمد ارباب نشو و نما نمود.[۷]

تحصيلات

پس از سپري شدن دوران كودكيِ محمدتقي، پدرش به شكوفايي استعداد نهفته در او همت گماشت و آن را خوب بارور كرد. با توجه به اين كه ميرزا محمد، از بزرگترين استادان خارج فقه و اصول حوزه بشمار می‌رفت؛ در تربيت اخلاقي و تدريس علوم مقدماتي فرزندش؛ محمدتقي كوتاهي نكرد. گويا پدر از حافظه قوي، استعداد سرشار و پشتكار اين پسر و آينده روشن او آگاه بود. او اميد داشت اين زحمات هدر نرود و نهال زندگي او روزي به ثمر نشيند.[۸]

استادان

ميرزا محمدتقي نوجوان براي ارتقاي سطح علمي، اخلاقي و معنوي خود از هيچ تلاش و كوششي فروگذار نكرد. او زانوي ادب بر زمين زد و از محضر پرفيض استادان بزرگ حوزه علميه قم كه هر كدام جامع رشته‌هاي مختلف بودند، خوشه چيد تا اين كه به مقام عالي اجتهاد نايل آمد و در هر علم و فني، از فقه، اصول، حكمت، فلسفه، منطق و عرفان صاحب نظر گرديد.[۹] بعضي از استادان او عبارتند از آيات عظام:

  • 1- ميرزا محمد ارباب، استاد دروس سطح، اخلاق و فن خطابه.
  • 2- حاج شيخ ابوالقاسم كبير قمي، استاد خارج فقه و اصول.[۱۰]
  • 3- حاج سيد ميرزا آقا ترابي دامغاني[۱۱]، استاد خارج فقه، اصول، اخلاق، عرفان و منطق.
  • 4- حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي، استاد خارج فقه، اصول، حكمت، فلسفه، كلام و تفسير.

محمدتقي پس از بهره‌گيري از استادان ياد شده، در زمره شاگردان ممتاز و برجسته مرحوم مؤسس درآمد و عمده تحصيلاتش را در محضر آن بزرگوار سپري نمود.[۱۲]

شاگردان

علامه اشراقي آيت اشراق بود و از زمان حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي، فقه، اصول، كلام، حكمت و تفسير را با بياني رسا و نمكين تدريس می‌نمود. وي به خصوص در فن خطابه و ابتكارات منبري و تحقيق، در عصر خود كم نظير بود. او در تطبيق مطالب علمی‌ و فقهي به قدري استاد بود كه در هنگام موعظه و ارشادش، خِرَدها حيران می‌ماند.[۱۳] آن مرد بزرگ، شاگرداني شايسته پرورش داد كه به نام برخي از آن ها اشاره می‌شود:

1- حاج شيخ صادق احسانبخش() وي از دروس خارج فقه، اصول و تفسير اشراقي استفاده كرد.

  • 2- حاج شيخ فضل الله سعادت كه وي نيز از درس هاي خارج فقه، اصول و تفسير آيت الله اشراقي بهره برده است.[۱۴]
  • 3- شيخ حسن حجتي؛
  • 4- شيخ هادي حسام؛
  • 5- سيد مجتبي رودباري؛[۱۵]
  • 6- سيد محمدعلي صدرايي اشكوري؛[۱۶]
  • 7- حاج شيخ جعفر شجوني؛[۱۷]
  • 8- حاج شيخ ابراهيم رضايي (واعظ لنگرودي)، مؤلف كتاب جواهرالحكم.
  • 9- شيخ محمدمهدي تاج لنگرودي؛[۱۸]
  • 10- حاج سيد مصطفي برقعي قمي؛[۱۹]
  • 11- سيد هادي خسروشاهي.[۲۰]

آثار

تأليفات ايشان كه به زيور چاپ آراسته گرديده عبارت است از:

آثار غيرچاپي

  • 1- اربعين در حديث؛
  • 2- تقريرات فقه مكاسب، از مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي؛
  • 3- تعليقات مرحوم حايري بر كتب فقهيه، اصوليه، حكمت و فلسفه.[۲۱]

از منظر بزرگان

مرحوم ميرزا علي‌اكبر فيض، مؤلف محترم تذكره شعراي قم، در شرح حال محمدتقي اشراقي آورده است: ارباب، (داهية الدهر، نابغة الزمان، طليق اللسان، رشيق البنان، اللوزعي اللامعي، محمدتقي ارباب، خلف الصدق حسنعلي بيك كه در قريحه نظم و سليقه نشر و انارت رأي و كفايت معضلات و كفالت امورات و خُبرت در عمل فلاحت و دانايي به رساتيق و مزارع حومه ولايت و تنقيح حساب و تشخيص جمع و تلخيص.... ديواني(*) اين شهر (قم) واحدي است بي ثاني.... چنان چه هيچ يك از حكام بي مدد يراع سحر ابداعش مؤنت (ياري) و تمكن تنقيح حساب مزروعي و تبين عوارضات ديواني را ندارند...».[۲۲]

مؤلف محترم كتاب گرانسنگ الوقايع والحوادث چنين می‌نويسد: «مرحوم اشراقي از گويندگاني بود با سرمايه علمي، و در جهات اخلاقي فردي نمونه، و عنصري صريح، با شهامت، فداكار، شجاع، بي‌تملق، متواضع، باوقار، خادم، مستقيم، محكم، مروج، بي‌پروا در سخن گفتن، غيرقابل نفوذ، آزادمنش، منظم، خوش سليقه، مبارز شيردل، روشن دل، پاك سرشت و به طور كلي نمودار اخلاقي عالي اسلام بشمار می‌رفت... هرگز تن زير بار پول و مقام نمی‌داد. از مقامات مادي حساب نمی‌برد، با كمال شهامت نقاط ضعف و علل بدبختي جمعيت را يادآوري نمود، و در همين راه علم و جان را فداي حقگويي كرد».[۲۳]

مرحوم شريف رازي: مرحوم علامه محمدتقي اشراقي قمی ‌داراي مقام اجتهاد، و در حقيقت در هر علم و فني از فقه، اصول، كلام، حكمت، فلسفه، منطق وعرفان، حايز آن مقام منيع بود. وي از زمان مرحوم آيت الله حايري، تدريس فقه، اصول، كلام، حكمت و تفسير را با بياني شيرين به عهده داشت.[۲۴]

ميرزا شهاب الدين اشراقي: علامه اشراقي، پدر بزرگوارم «با آن حنجره دلنشين و با آن لطافت طبع، قريحه سرشار و افكار تازه، حقيقتاً نمونه بود كه وجودش فرياد، «لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم»[۲۵] می‌زد. و در نمكزار قم و محيط ساكت و آرام، مردي چنين شجاع و عالمی‌ اين گونه رشيد و ناطقي اينسان دلسوز و فداكار، اگر پرورش يافت، جز اين كه اذعان كنيم عنايت الهي و اشراقات خاصه او، اشراقي را تربيت كرده، راه ديگري نداريم.

گرچه دست تربيت استادي چون علامه، پدرش آيت الله حاج ميرزا محمد ارباب، و آيت الله حايري (مؤسس) دخالت تام در پرورش علامه فقيد داشته و حوزه روحانيت قم كه باغستاني است پرميوه، براي پروراندن همچو وي كافي است؛ اما اين همه غيرت، رشادت، فداكاري، نواي دلنشين، حميت و رأفت، با ذوق سرشار، و بدايع افكار، مهارت در فقه، اصول، فلسفه، تفسير و عرفان، مكتب ديگري می‌خواهد و عنايت بالاتري... اشراقي چون نيري تابان، ستارگان علم و دانش را با جاذبه بيان، ضمير پاك و فضيلت بي‌نهايت خود، در جلسه درس پرفيض تفسير، حكمت، اصول و فقه به گرد خويش جمع كرده و معنويتي بس ارزنده به حوزه علميه قم می‌داد...[۲۶]

ميرزا مورد اعتماد آيت الله حايري در سال 1354 ق فيلسوف معروف هندي كه مانند گاندي پيشوا و رهبر بزرگ هندوها و مورد تجليل و توجه مردم هندوستان بود وارد قم شد و مرحوم آيت الله حايري افاضل آن روز كه از زعما و مراجع عاليقدر بودند، مانند آيت الله حاج ميرزا خليل كمره‌اي و آيت الله مرعشي نجفي و مرحوم اشراقي واعظ را به ديدن وي فرستادند.[۲۷]

فعاليت‌هاي فرهنگي و سياسي

آن فقيه بزرگ، علم خود را به زيور حلم، وقار، تواضع، حسن، اخلاق و معاشرت آراست. وي با اين كه اديب، شاعر، نويسنده و... بود امتيازات منحصر به فردي داشت كه از آن جمله می‌توان به سخنراني‌هاي الهي و سياسي او اشاره كرد.

فن سخنوري

اين دانشور مجاهد به خصوص در فن خطابه، ابتكارات منبري و تحقيق در مطالب، در قرن هاي اخير كم نظير بود. وي به طور كامل در تطبيق مطالب، مهارت داشت و حق مطلب را ادا می‌كرد و داد سخن می‌داد. از روي معظلات چنان پرده برمی‌داشت كه عقل و خرد حيران می‌ماند.

نيروي بيان ايشان به اندازه‌اي بود كه به عنوان مثال، چندين شب در مورد ولايجوز الابتداء بالنكرة و نيز والاسم منه معرب و مبني صحبت می‌كرد و از اين دو بيت كه در مورد علم نحو سروده شده، مطالب اجتماعي، سياسي و اخلاقي را استفاده می‌نمود كه اين برداشتش همه را مبهوت می‌ساخت. از خاطره‌ها نمی‌رود كه وي ده‌ها شب، در موضوع انقلاب كه از مطهرات است تحقيق می‌كرد و از دستگاه سياسي رژيم پهلوي و سياست مداران وطن فروش انتقاد می‌نمود... قم پس از دست دادن اين مرد بزرگ، گويا از زبانش خاموش شد.[۲۸]

فرزند بزرگوارش، مرحوم ميرزا شهاب الدين اشراقي چنين نقل نموده است: ...و گاه گاهي كه به قصد ارشاد عامه منبر تشريف می‌برد، خواص را نيز در بهت و حيرت فرومی‌برد.

به گاه نطق شدش چون به عرش منبر جاي × ز عرش خيل ملك می‌شدي به بشنيدن

قيافه متين و موقر علامه فقيد كه هماره با فروتني توأم بود، همه كساني را كه به او نزديك می‌شدند و پاي منبرش می‌نشستند، شيدا و فريفته می‌ساخت.[۲۹]

او با كمال شهامت، نقاط ضعف و علل بدبختي امت را يادآوري می‌نمود، و در همين راه جان را فداي حق گويي كرد. معظم له در سال 1367 ق بنا به دعوت قبلي براي راهنمايي مردم پايتخت، در مدرسه صدر جلوخان، مسجد سلطاني و مسجد اردبيلي ها در ايام ماه مبارك رمضان، سخنراني نمود. در شب 24 ماه مبارك رمضان در مورد ضرورت احساسات ديني، حرارت هاي مذهبي و مبارزات خداپسندانه با منكرات، جنايت‌ها، ستمگري‌هاي ستمگران و خائنين به دين و مملكت سخنراني نمود.[۳۰]

معظم له در سال 1367 ق بنا به دعوت قبلي اهالي محترم تهران در اين شهر منبر می‌رفت؛ در ضمن سخنراني، به وضع نابسامان مملكت و تسلط نادانان، و هجوم كالاهاي وارداتي لوكس و بي‌فايده، هدر رفتن پول كشور و تلف شدن خون مردم اشاراتي كرد و...[۳۱]

سخنراني‌ها سياسي

اشراقي از فراز منبر در مدرسه فيضيه، به مجلس شوراي ملي آن زمان حمله می‌كرد و می‌گفت: اين كله گنده‌ها راه نمی‌روند. گاهي هم مثل‌هاي جالبي می‌زد. به عنوان مثال، می‌گفت: «اين دسته پاييني‌ها و عقب‌افتاده‌ها، شلاق می‌خورند، كتك می‌خورند. آن گردن كلفت‌ها بايد راه بروند كه نمی‌روند...

ايشان می‌گفت: در زمان مرحوم آقا شيخ عبدالكريم، پيغام دادند كه بايد ساعت شش بعد از ظهر در مدرسه فيضيه منبر برويد. من (اشراقي) قول دادم؛ ولي بعد فكر كردم كه خدايا، اين چه منبري است؟ آيا جشن ميلاد است يا مجلس فاتحه؟ چه تناسبي دارد؟ نزديك ساعت مقرر براي منبر از منزل خارج شدم و از محله چهارمردان آمدم گذرخان هر چه فكر كردم روي منبر چه موضوعي را مطرح كنم، چيزي به خاطرم نيامد، فقط منظره‌اي ديدم كه سوژه‌اي براي منبرم شد.

20-30 الاغ را كه بارشان خاك و كود بود ديدم. خركچي، الاغ ها را می‌زد و می‌راند. آن الاغ درشت‌ها، جلو بودند. و سلانه سلانه را می‌رفتند و گاهي هم می‌ايستادند. الاغ‌هاي ضعيف و لاغر عقب مانده، مرتب كتك می‌خوردند... مرحوم اشراقي روي منبر فرياد برآورد كه توي اين مملكت كله گنده‌ها يا اصلاً راه نمی‌روند و يا همانند الاغ‌هاي (گذر خان كه من ديدم) سلانه سلانه می‌روند. اما كتك را عقبي ها می‌خورند. روزي در منبر فيضيه گفتم الآن هم تكرار می‌كنم و می‌گويم: اين دارالشورايي‌ها، و مجلس شوراي ملي‌ها راه نمی‌روند... آفتابه دزدها را گرفته‌اند و شتر دزدها آزادند. سپس مسأله ملي شدن صنعت نفت و مسايل ديگري را مطرح نمود كه موجب خوشحالي و تشويق آيت الله صدر، خوانساري، نواب صفوي و حضرت امام خمینی واقع گرديد.[۳۲]

مرحوم اشراقي داراي كمالاتي چون تقوا، خداترسي، علم، عمل و ابتكارنو در سخنوري بود. حقگويي، شجاعت، خوش خلقي، تواضع، بهره جستن از كتاب، سنت و سيره اهل بيت علیهم السلام، احساسات ديني و حرارت‌هاي مذهبي، مبارزات بي‌امان و خداپسندانه با منكرات، آگاه نمودن اقشار جامعه از اهداف و توطئه‌هاي شوم استعمار و ايادي وابسته به آن ها از فعاليت‌هاي مداوم او بود. سخنانش در قلب و روح خواص و عوام اثر می‌گذاشت. می‌توان به يكي از سخنراني‌هاي شيوا و پرفايده او كه در راه نفع و ضرر، اختلاف در معناي عصر، ارزنده‌ترين نعمت‌ها، بياني از اميرالمؤمنين علیه السلام، بيداري بعد از غفلت، هارون و فضيل و عياض، و... اشاره كرد.[۳۳]

اگر چه اين سخنراني در يكي از مباحث ساده و روشن ايراد شده؛ اما داراي نكات عبادي-اخلاقي، اجتماعي، سياسي و غيره است كه براي عموم اقشار به خصوص اهل منبر، جنبه آموزندگي دارد.

بلاغت

علم وعظ، خطابه، سخن سرايي، شعرگويي و... از ثمرات علم بلاغت است. استادان اين فن در حوزه‌هاي علميه به خصوص حوزه علميه قم فراوان بوده‌‌اند كه از بين مشهورترين آن ها می‌توان به اديب تهراني، قاسم نحوي، محمدتقي فلسفي، حاج مرتضي انصاري قمي، شيخ علي‌اكبر تربتي، مرحوم اشراقي و... اشاره كرد.[۳۴]

مؤلف كتاب آثار الحجه: درباره خطيب توانا مرحوم اشراقي می‌گويد: شايسته است به افتخار آن خطيبان خاصي كه به حق در رأس آن ها، مرحوم اشراقي، اين رادمرد توانا و اين يگانه خطيب شهير و دانا و همانا خود و شخصيت و موقعيتش معرف كمالات و فضايل او و قدرت سخنراني و نيروي خطابه و گفتنش شاهد پهلواني و قهرماني اش بوده و مرا ياري آن نباشد كه در اطراف ايشان قلم فرسايي كنم...

جناب فرصت شيرازي به حق در موردش گفته:

حبذا بر خامه كاين نامه را بر زد رقم × مرحبا بر فاضلي كاين فضل را كرد آشكار

هادي راه طريقت قدوه اهل وصول × فخر اهل ادب شاخ هنر اصل فخار

قطب چرخ دين، مه برج كرامت آنكه هست × آسمان شرع را بر مركز حكمش مدار

آن كه باشد هر كلامش را بدايع بي شمر × آن كه باشد هر بيانش را معاني بي شمار

نظم او چون گوهر منضود يكسر شايگان × نثر او چون لوءلوء منظوم شاهوار

در اصول و حكمت و تفسير مشهور جهان × در نجوم و هيئت و منطق شهپر روزگار

بس دفاتر از تصانيفش كه باشد منتشر × بس صحائف از تأليفش كه دارد انتشار

در عباراتش نهان صد گنج حكمت پرگهر × از مقالاتش عيان صد بحر معني بي‌كنار

گشته اشراقي به عالم چون كه از اشراق وي × صد هزاران همچو من بر وي نمايد افتخار.[۳۵]

سخنراني شورانگيز

جناب حجة الاسلام سيد هاشم رسولي محلاتي می‌گويد: چند سالي بود كه در قم و اطراف آن، باران نيامده بود و خشكسالي مردم را آزار می‌داد. در آن زمان، حوزه علميه، زير نظر آيات عظام محمدتقي خوانساري، سيد محمد حجت كوه‌كمره‌اي، و سيد صدرالدين صدر اداره می‌شد. مردم از آيت الله خوانساري درخواست نمودند تا نماز باران (استسقاء) بخواند. آيت الله خوانساري با كمال خضوع و انابه، به درگاه خداوند به همراه جمعيت سيزده هزار نفري، نماز باران را برگزار نمود. پس از اقامه نماز از بهترين خطيب آن زمان حجةالاسلام والمسلمين ميرزا محمدتقي اشراقي دعوت نمود تا در جمع مردم سخنراني كند. مرحوم اشراقي اجابت نمود و به منبر رفت و خطبه‌اي بليغ و سخنراني شورانگيزي ايراد كرد كه خواص و عموم مردم را تحت تأثير قرار داد.[۳۶]

ويژگي‌ها

الف) كشاورز نمونه و آگاه:

مرحوم ميرزا محمدتقي بيك ارباب، با داشتن اطلاعات وسيع در مورد كشاورزي، ساختمان سازي و مقني‌گري و بازديد خرمن و زراعت، كول پزي(*)، كه قول و تصديق او در نزد تمام استادان اين فنون برهان قاطع بشمار می‌رفت، براي كندن قنات بعد از كنده شدن چاه گمانه و اطمينان از آب داشتن زمين، چنان ترازو می‌كشيده كه در همان نقطه‌اي كه معين می‌كرده، آب قنات می‌جوشيد. زراعت سرپا و خرمن نكوبيده و كوبيده و قبه خرمن گندم و جو و حبوبات را به قدري صحيح بازديد می‌كرد كه هيچ وقت بيش از يك عشر تقريب نداشت. از دهانه چاه قنات به جريان آب نگاه می‌كرد و اندازه خرابي پشته و تعداد كارگر براي اصلاح آن را تعيين می‌نمود. با يك نظر به صحراي پنبه و حبوبات كاري، ميزان بذر آن را تشخيص می‌داد و حاصل آن را برآورد می‌كرد. در ساختمان، بازديدش بسيار دقيق و تا آخر كلوك كار رفته را تعيين می‌نمود. كثرت عمل و حافظه، قوه غريبي در نظر او ايجاد كرده بود، كه با يك نظر و بدون مساحت، بذرافكن مزرعه را بي كم و زياد می‌گفت،... و در گرفتن وجوه ديواني و رسانيدن به ارباب مستمري و مقرري، كسر و نقصاني راه نيابد و احجاف و تعدي نشود. به طرز قسط و عدل جميع رعايا و صاحبان وظايف از درستي قلمش در مهد امان غنوده بودند.[۳۷]

ب) بي آلايشي:

در عين اين كه ميرزا اديب، شاعر، نويسنده خوش خط، مدرس و مجتهد مسلم بود، بسيار خوش خُلق نيز بود. مرحوم علي‌اكبر فيض قمی ‌می‌گويد: ميرزا محمدتقي در اجتماع، بسيار خوش اخلاق و خوش برخورد بود. در مدتي كه در منزلمان (تهران) اقامت داشت او را زيارت می‌كردم. بزرگترين لذت براي من اين بود كه با او صحبت كنم. با اين كه سن من با او حدود هفتاد سال تفاوت داشت. به مناسبت حال و درجه فهم من، طوري صحت می‌كرد كه هيچ وقت از محضرش سير نمی‌شدم. او هنگام تدريس و منبر، لباس مقدس روحاني بر تن داشت، در هنگام كار، زراعت يا كار ساختماني و غيره لباسش رعيتي بود و كفشش، گيوه، كلاه تخم مرغي كه همچون يك كارگر معمولي قمی‌ را داشت.[۳۸]

ج) حاضر جوابي:

ناصرالدين شاه قاجار به قم رفته بود. اعتضادالدوله حاكم قم بود و جمعي از اعيان شهر را براي استقبال حاضر كرده بود. بعضي از طايفه بيگدلي و برخي حاجي حسيني بودند. بعد از معرفي اين دو طايفه براي شاه، اعتضادالدوله گفت: اين آقا محمدتقي بيك ارباب ميراب قنات ناصري است. ناصرالدين شاه پرسيد: بيگدلي است يا حاجي حسيني؟ ميرزا محمدتقي مجال به اعتضادالدوله نداد و گفت: «ماكان ابراهيم يهودياً ولانصرانياً ولكن كان حنيفاً مُسلماً»؛ من نه آنم و نه اين؛ بلكه از خدمتگزاران ملتم.

د) هنر نويسندگي:

علم و هنر و آثار علمی ‌و قلمی ‌وي درخشش خاصي دارد كه در اين جا به دو نامه ميرزا اشاره می‌شود:

1- نامه به نواب محسن ميرزا، حكمران قم: قل اعوذ برب الناس، من الحاج ملا عباس! الذي يأخذ اموال الناس بالابرام والاتماس! والذي يفر منه الخناس! الذي يوسوس في صدورالناس! تصدقت گردم عالي جناب پنج شش سطر القاب! عالمی ‌است متبحر و عالمی ‌است متحرر، در رياضي با حكمت اشراق است، در رياضت دقوقي و دقاق، علماي نحو را محو خود دارد و صرف را در تصرف خود انگارد.

درفقه و اصول هزار ادا و اصول دارد! امام جماعت جهرود است و داماد كدخداي قُمرود. واعظي است با صوت حزين، ناصحي است با ناله و انين، بهر خطه، زني خطبه می‌نمايد، به هر حديث، احداث فصاحتي دارد. نه از آن احداث كه انس بن مالك و ابوهريره هالك. سالي سه تومان، حكام ماضي تخيف به او می‌دادند، تا از ايشان راضي باشد. تخفيف او معمول است، خواهش او معقول. عَرض او را بپذيريد و عِرض خود را مبريد! تا ندهي نمي‌رود! تا نگيرد ماليات نمی‌دهد!

نظم: من آن چه شرط بلاغ است با تو می‌گويم × تو خواه از سخنم پندگير و خواه ملال.

2- نامه به محمودخان بيگدلي: اي نام تو مخزن آل سبكتكين، مملكت هنديانت بزير نگين. در انتهاي هر سال و ابتداي هر كار حاكمی ‌جديد، پديد می‌آيد. در اطاق بي‌طاق، اجلاس بي‌پلاس می‌نماييد! كه روزگار كهنه گذشت و زمانه بساط نشاط مردم را در نوشت. در محضر حاكم تازه كه راه گنگ را از دروازه فرق نكرده بايد نشست و در بروي بيگانه بست و چنان وانمود كرد كه همه خلق قم همجٌ رعاع و غبار هوا هستند! اذا اَمَرَناهم فأتمروا، و اذا نهيناهم لن يخاسروا. لايكون الكدخدا الا من كان بيكدلياً او حاجي حسينيّاً!! كما قال رب الارباب في حق اهل الكتاب لن يدخل الجنّة الا من كان هوداً او نصاري.

سر از گريبان تكبر برآوردن و بندگان خدا را ناچيز شمردن، از تلبيسات ابليس است، نه تدريسات ادريس. از آن همه اسرارِ وديعه و تكرارِ ذريعه نه استاد حسن از ميرابي افتاد نه از قصابي، نه خان زند از قله الوند. بنده كه خود را با شما بيگانه پنداشتم، بيگانه انگاشتيد. چون خربزه و شلغم بي مزه دور انداختيد!

غافل از لطيفه آيه شريفه «و نريدوا انّ من علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين[۳۹] يا من يرفع المستضعفين و يضع المستكبرين و يهلك ملوكاً و سنخلِفُ آخرين» لله الحمد.

اگر مايه خرد باختيم، كاري ساختيم × امورات به خواهش دوستان است، به نكوهش دشمنان نيست.[۴۰]

طبع شعر

مرحوم ارباب، گاهي وقت خود را صرف اشعار عبرت آموز به خصوص مراثي جناب سيدالشهداء علیه السلام می‌نمود. وي كتابي در بحر تقارب در مورد وقايع شهادت آن شافع محشر با اسلوب و طرزي خوش سرود كه هم عوام بهره برند و هم خواص فايده گيرند نگاشته كه به دو مورد آن ها اشاره می‌شود.

بعد ازين از عوض اشك، دل آيد بيرون × آب در چشمه چو كم گشت گِل آيد بيرون

در ستايش حضرت ابا عبدالله الحسين علیه السلام:

  • اصبحتُ زائراً لك يا بضعة الرسول × امسيتُ شائقاً بك يا مهجة الرسول
  • تا استخوان من نشود خاك × آستان الشوق في التّزايد والعيش لايزول
  • شاها ز همت تو به صحراي كربلا × مهموم گشت همت و مجهول شد عقول تو
  • خامسي ز آل عبا، خمس حق توست × از خُمس خويش، مظلمه ما بكن قبول!

نمونه ديگري از اشعارش كه بي توجهي انسان و الطاف خداوند متعال را مي‌رساند، چنين است:

از زندگي خويش پريشانم × زيرا كه به مردگان همي مانم

رازي است در درون اين گيتي × كش من بسي خزنده و خواهانم

ليكن به گور جهل همي اندر × بگرفته مار و مور گريبانم

جهل كه زايدم همگي حيرت × در سه خلقت است ز رحمانم

رحمان اين همه درد و رنج × داده است از چه سهم فراوانم

بي دانشي من نه ز دانش هاست × كز اين دانش ها چو سليمانم

صرف و محبطي و نحو و فقه × عرفان و فلسفه همه مي‌دانم

گاهي لطيف و فرشته وار × گاهي پليد و پست چو حيوانم

گاهي چو تارِ سُست بود عهدم × گاهي چو كوه سخت به پيمانم

گاهي به اوج ذره لاهوتم × گاهي به مهوي عالم امكانم.[۴۲]

پرواز به ملكوت اعلي

در سال 1368 ق كه از تهران دعوتش كردند، در مدرسه صدر جلوخان، مسجد سلطاني و مسجد اردبيلي‌ها، تا 24 روز به طور مرتب به انجام وظيفه مهم تبليغ پرداخت، در روز بيست و چهارم ماه مبارك رمضان پس از تبليغات بليغه‌اي كه هزاران نفر از بيانات شيوايش از علما‌ء و فضلا و طبقات ديگر استفاده می‌كردند. مبتلا به سكته قلبي شد و همان شب پس از پنجاه سال زحمت و فداكاري جان باخت و شمع وجودش براي هميشه خاموش گرديد. اين مصيبت ناگوار و ناگهاني براي مردم تهران و قم؛ بلكه براي مردم ايران بسيار گران بود. پيكر اين عالم فرهيخته با تجليل و احترام فراوان تا قم تشييع و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، كنار قبر مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حايري، به خاك سپرده شد.[۴۳]

فرزند فاضل و دانشمند اين عالم بزرگ آقا شهاب الدين اشراقي، داماد بزرگوار حضرت امام خميني قدس سره است كه او نيز به عالم باقي شتافته است.[۴۴]

پانویس

  1. تحفة الاخبار (فضل علم و عالم)، ص 118، ت مولي محمدطاهر قمی‌.
  2. سوره فاطر/28: نمی‌ترسند بندگان خدا از او به جز علماء «انما يخشي الله من عباده العلماء».
  3. نهج البلاغه، خطبه 139، ص 1154، ت فيض الاسلام، ر.ك: ولايت فقيه در حكومت اسلامي، ج 1، درس دوازدهم (بررسي حديث كميل)، علامه سيد محمدحسين حسيني تهراني.
  4. تاريخ جامع قم، بخش مذهبي، ص 152.
  5. تذكره سخنوران قم، ص 274، محمدعلي مجاهدي (پروانه).
  6. تاريخ قم، ص 280، محمدحسين ناصرالشريعه، ر.ك: ستارگان حرم، دفتر 9، ص 9-12.
  7. گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 339.
  8. همان، ص 337.
  9. آثار الحجة، ج 1، ص 136.
  10. ستارگان حرم، دفتر 9، ص 107-125.
  11. گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 339.
  12. آينه دانشوران، ص 21-24 و 61-65؛ ديدار با ابرار، زندگينامه مرحوم حايري يزدي؛ گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 301.
  13. آثار الحجة، ج 1، ص 136.
  14. خبرگان ملت، ج 1، ص 55؛ دانشوران و دولت مردان گيل و ديلم، صادق احسانبخش، نشر صادقين، 1380، چاپ نيروي دريايي بندر انزلي.
  15. دانشوران و دولت مردان گيل و ديلم، ص 156، 163، 314-331.
  16. گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 380 و 381.
  17. خاطرات حجة الاسلام شيخ جعفر شجوني، ص 29، تدوين مركز اسناد انقلاب اسلامی‌.
  18. گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 333.
  19. همان، ص 346.
  20. گنجينه دانشمندان، ص 357.
  21. آثار الحجة، ص 137.
  22. تذكره سخنوران قم، ص 275، مستوفي؛ شرح زندگاني من، ج 1، ص 699-700.
  23. سوره التين/4.
  24. الوقايع والحوادث، ج 1، ص 300-304؛ آينه دانشوران، ص 195.
  25. گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 338.
  26. مجله راه حق، ش 12-13، فروردين و ارديبهشت 1337، ص 58، زير نظر محمدحسن حجتي.
  27. گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 255.
  28. آثار الحجة، ج 1، ص 135 و 136.
  29. مجله راه حق، ش 12 و 13، ص 59.
  30. آثار الحجة، ج 2، ص 137-140.
  31. آينه دانشوران، ص 195.
  32. خاطرات حجة الاسلام جعفر شجوني، چاپ مركز اسناد انقلاب اسلامي، تدوين عليرضا اسماعيلي.
  33. گفتار وعاظ، ج 3، ص 18-26.
  34. گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 162 و 163.
  35. آثار الحجة، ج 2، ص 139.
  36. خبرگان ملت، ج 2، ص 372-382.
  37. سوره قصص/5.
  38. تذكره سخنوران قم، ص 273، محمدعلي مجاهدي (پروانه).
  39. همان، ص 274.
  40. همان، ص 275-277.
  41. شرح زندگاني من، عبدالله مستوفي.
  42. گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 338.
  43. آثار الحجة، ج 2، ص 137.
  44. گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 69.

(*). مرحوم احسانبخش، نماينده ولي فقيه در استان گيلان و امام جمعه رشت بود وي داراي تأليفات عديده‌اي مانند آثارالصادقين است.


(*). حسابرسي.


(*). كوله پزي همان كوره پزي است.


منبع

سيد محمد سجادي نژاد دامغاني, ستارگان حرم، جلد 18، صفحه 12-28