میرزا ابوالفضل زاهدی قمی
فقيه، مفسر و واعظ وارسته
خاندان فقه و ارشاد
چرخ زمان همچنان در گردش بود، تا اين كه روز نيمه شعبان سال 1309 ه.ق سالروز ولادت حضرت قائم آل محمد فرارسيد. در آن روز مبارك و پرنشاط، پسرى در سرزمين مقدس قم از خاندان علم و فقاهت چشم به جهان گشود، كه او را ابوالفضل، همنام علمدار كربلا حضرت عباس علیه السلام ناميدند و بعدها پس از پيمودن مدارج علمى و عملى به «آيت الله آقاى حاج ميراز ابوالفضل زاهدى»، معروف شد.
او به راستى پدر ارزش ها و زاهد دوران بود، رفتار و گفتار و چهره اش نشان از زهد و پارسايى داشت كه توانست در مرتبه اى ممتاز از علم و عمل قرار بگيرد. او از خاندان فقه، ارشاد و سيادت بود، چرا كه پدرش مرحوم آيت الله حاج ملا محمود، از علما و وعاظ والامقام قم و مادرش از سادات رضوى، نوه مرحوم سيد عبدالباقى رضوى از خادمان حرم كريمه اهل بيت علیهم السلام بود و در عصر خود احترام و موقعيت خاصى در ميان مردم داشت.
فضائل پدر
مرحوم آيت الله حاج ملا محمود، از وعاظ و شخصیت هاى برجسته و توانمند قم بود و همه مردم، خاص و عام، از گفتار متين و پرمحتوايش استفاده مى كردند. او به ويژه از ذوقى سليم و طبعى سرشار از استعداد و خلاقيت برخوردار بود. و قصايد و اشعار پرمحتوا و روانى در مدح و سوگ خاندان رسالت مى سرود. از وى چهار جلد كتاب در مواعظ و مطالب سودمند برجاى ماند كه با شيوه اى زيبا، متنى روان، سليقه اى خوب و نتيجه گيرى هاى ارزشمند، تدوين شده است. همچنين در اواخر عمر، كتابى در فضيلت صلوات تأليف كرد.
حسن سلوك و مقبوليت عمومى موجب شد قمى ها او را به عنوان نماينده شان در مجلس شوراى ملى در دوره دوم مشروطيت، برگزيدند و جالب اين كه وى از اين امر خبر نداشت و مردم به طور خودجوش، متوجه او شدند و چنين تصميم گرفتند كه آيت الله حاج ملا محمود را كه - بيان شيوا و رسا در دفاع از حق و عدالت داشت و درد آشنا و دلسوز مردم بود. - به مجلس بفرستند.
در اين باره خود مى گويد: «در كتابخانه ام، بى خبر نشسته بودم كه خبر آوردند، مردم شما را براى نمايندگى و وكالت مجلس شورا برگزيده اند.» او با اجازه مراجع تقليد آن عصر، روانه مجلس شد و در دفاع از حق، عدالت و حريم تشيع علوى به خوبى از عهده اين مسئوليت مهم برآمده؛ ولى به خاطر دفاع از حق، استعفا داد و مجلس را ترك كرد.
مرحوم آيت الله حاج ملا محمود، مردى غيور، ملا و صاحب نفوذ بود. سخن درباره حافظه، استعداد، اطلاعات وسيع در علوم مختلف، توانمندى و كفايت در امور اجتماعى و سياسى ايشان بسيار است و براى آشنايى بيشتر با اين عالم تلاشگر، خوانندگان محترم را به مطالعه مطالب زير دعوت مى كنيم:
1- آيت الله حاج ميرزا محمود، مجتهد بود، مجتهدى كه منبر مى رفت با وعظ و خطابه پرمحتوا و شيوا، عام و خاص را بهره مند مى كرد. علمى صحبت مى كرد. از ويژگى هاى او در منبر، «شجاعت خوانى» بود. او با اين شيوه، شجاعت خاندان رسالت، از جمله امام حسين علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام و امام سجاد علیه السلام را بازگو مى كرد و مردم سييل آسا به پاى منبر او مى آمدند تا شجاعت خاندان رسالت را از زبان او بشنوند.
2- وى در يك قسمت از مسجد امام، اقامه نماز جماعت مى كرد و مرحوم آيت الله العظمى شيخ ابوالقاسم قمى در قسمت ديگر نماز مى خواند. يك روز پس از نماز ظهر، ديد مردم در نماز جماعت او بيشتر از مأمومين آيت الله شيخ ابوالقاسم قمى شركت كرده اند، برخاست و به مردم گفت: «به من اقتدا نكنيد، به آيت الله العظمى حاج شيخ ابوالقاسم قمى اقتدا كنيد.» آن گاه صحنه را براى توجه بيشتر به مقام مرجعيت و تقواى آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم قمى، ترك كرد. به اين ترتيب با نفس خود مبارزه كرد و تجليل از عالم ربانى زمان آيت الله العظمى شيخ ابوالقاسم قمى را آشكار ساخت.
3- علت منبرى شدن ايشان، اين بود كه در آن عصر در مجلسى كه علما و مراجع قم حاضر بودند، يك روز منبرى نيامده بود؛ از ايشان مى خواهند كه به منبر برود. وقتى تسلط ايشان را بر مباحث و مطالب دينى با استدلال و تمسك به آيات و روايات مشاهده كردند، براى جلوگيرى از رونق كار افراد ضعيف و كم اطلاع، ايشان را تشويق كردند تا در مكان هاى حساس و پرجمعيت به منبر برود، به اين ترتيب او واعظ معروف شهر شد.
4- آيت الله آقاى حاج ملا محمود اديب زبردست بود و در سرودن شعرهاى متين و پرمحتوا تسلط فراوان داشت. وقتى به مكه رفت، وضع ايرانيان را در جده، نامناسب ديد، ضعف و ناتوانى سفير ايران در جده را مشاهده كرد. لذا به انتقاد از او پرداخت. زمانى كه به ايران بازگشت، قصيده اى غرا پيرامون سفرش به حج، نامناسب بودن وضع ايرانيان در جده و انتقاد از سفير ايران، سرود. اين قصيده بين مردم گسترش يافت و سرانجام به گوش ناصرالدين شاه رسيد. شاه از انتقاد به سفير خود ناراحت شد و از ايشان خواست تا اشعارش را منتشر نكند.
5- در زمان ناصرالدين شاه بين ظل السلطان، حاكم اصفهان و آيت الله آقا نجفى، مرجع تقليد آن عصر كه در اصفهان مى زيست، رابطه خوبى برقرار نبود. آيت الله حاج ملا محمود، (پدر آيت الله العظمى حاج ميرزا ابوالفضل زاهدى) به اصفهان رفت و با سخنرانى ها و ظرافت هاى خاصى، كار را به جايى رساند كه در خانه ظل السلطان براى آيت الله آقا نجفى دعا كرد و همين امر براى واعظان ديگر نيز سنت شد و موجبات افزايش قدرت و شوكت آيت الله آقاى نجفى و تضعيف دستگاه ظل السلطان را فراهم ساخت.
او سرانجام در 87 سالگى، در سال 1351 ه.ق هنگامى كه فرزندش آيت الله ميرزا ابوالفضل زاهدى حدود 41 سال داشت، رخت از جهان بربست. مردم به صورتى كم نظير، جنازه اش را به حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها آوردند و پس از طواف، در صحن عتيق، مقابل بقعه محمدشاه به خاك سپردند.
آيت الله حاج ملا محمود پنج پسر داشت. سه نفر از آن ها كه اهل علم و روحانى بودند، عبارتند از:
- 1- آقا حسين زاهدى؛ كه دانشمندى خوش حافظه و قريب الاجتهاد بود و در جوانى دار دنيا را وداع گفت. مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى كه از استادانش بود، در تشييع جنازه او گريه مى كرد. سرانجام جنازه وى را در قبرستان شيخان، نزديك مرقد مطهر زكريا بن آدم و در ناحيه شرقى آن، به خاك سپردند.
- 2- آقا مصطفى زاهدى؛ به زبان فرانسه تسلط كامل داشت.
- 3- حضرت آيت الله حاج ميرزا ابوالفضل زاهدى كه شرح زندگى اش را در اين مقاله مى خوانيم. او وصيت كرد كه پيكرش را در قبر برادرش آقا حسين دفن كنند و به اين وصيت عمل شد.(1)
نشو و نماى پربركت و استادان او
آيت الله العظمى حاج ميرزا ابوالفضل زاهدى از دامن مادرى علويه، از سلاله سادات رضوى، در كنار پدرى فرزانه، از واعظان و عالمان برجسته قم رشد كرد و برگ شد. او براى تحصيل علم، نخست طبق معمول آن زمان، به مكتب خانه رفت؛ سپس آماده شد تا به تحصيل دروس حوزوى بپردازد. مقدمات و سطوح را در محضر درس مرحوم علامه ميرزا سيد محمد برقعى فراگرفت.
مرحوم ميرزا سيد محمد برقعى از مدرسان محقق حوزه علميه قم بود. بيانى شيوا و روان داشت. كتاب هاى لمعه، مكاسب و كفايه را تدريس مى كرد و سرانجام در سال 1350 ه.ق رحلت كرد. قبرش در رواق بالاسر حرم حضرت معصومه سلام الله علیها کنار مرقد مطهر آيت الله العظمى شيخ عبدالكريم حائرى قرار دارد.
دو نفر ديگر از اساتيد درس سطح و خارج او عبارتند از: مرحوم آيت الله حاج ميرزا محمد ارباب (متوفى 1341 ه.ق، پدر حجت الاسلام والمسلمين آقاى حاج ميرزا محمدتقى اشراقى، واعظ معروف) و مرحوم آيت الله حاج سيد صادق قمى (وفات يافته سال 1338 ه.ق).
آيت الله زاهدى درس فلسفه و حكمت (منظومه سبزوارى و...) را در محضر حكيم و استاد گرانمايه، آيت الله ميرزا على اكبر مدرس يزدى(2) خواند. پس از پيمودن سطوح عاليه، حدود ده سال در درس خارج عالم فرزانه، مرجع بزرگ حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ ابوالقاسم كبير قمى(3) شركت كرد و استفاده كافى برد.
آيت الله حاج ميرزا ابوالفضل زاهدى در سال 1336 و 1339 ه.ق، دو بار به اراك مسافرت كرد. در حوزه علميه اراك كه تحت نظر آيت الله العظمى شيخ عبدالكريم حائرى (وفات يافته سال 1335 ه.ق) اداره مى شد، دو سال به تدريس و ادامه تحصيل پرداخت. وى در اين حوزه، از اصحاب آيت الله حائرى بشمار مى آمد و زمانى كه حاج شيخ عبدالكريم (در سال 1340 ه.ق) به قم هجرت و حوزه علميه را تأسيس كرد، حضرت آيت الله زاهدى در كنار آيات عظام: گلپايگانى، مرعشى نجفى، سيد احمد خوانسارى، امام خمينى، حسن فريدو... قدس الله اسرارهم در محضر درس ايشان شركت كرد و از شاگردان برجسته ايشان شد و بى گمان آيت الله حائرى با بودن چنين افراد برجسته اى در قم، علاقمند شد كه جلسه درس خود را به قم انتقال دهد. در حقيقت اين علما باعث شدند آيت الله حائرى به قم بيايد و با همت عالى و همكارى ياران باصفايش، حوزه علميه قم را نوسازى و تأسيس كند و سنگ زيرين بناى يك دانشگاه عظيم جعفرى را در قم بنيان گذارد.
حضرت آيت الله زاهدى به قدرى مورد وثوق حضرت آيت الله العظمى حائرى بود كه هرگاه ايشان براى نماز جماعت در صحن عتيق مرقد مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها حاضر نمى شد، آيت الله زاهدى را به جاى خود تعيين مى كرد. همچنين در برخى از دشوارى هاى سياسى و اجتماعى كه در عصر مرجعيت آيت الله العظمى حائرى رخ مى داد، آقاى زاهدى به عنوان نماينده و سخنگوى آيت الله حائرى، نقش بسزايى در آرام كردن اوضاع و امور و رسيدگى به مشكلات مردم داشت.
موقعيت آيت الله زاهدى در محضر آيت الله العظمى بروجردى
حوزه علميه قم با زعامت آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى و با حمايت يارانى مجتهد و راستين، به همين ترتيب با رونق بيش از پيش به جلو مى رفت، تا آن هنگام كه مرجع كل، آيت الله العظمى حاج آقا حسين بروجردى در 14 محرم سال 1364 مطابق با 9 دى ماه 1323 ش وارد قم شد. آيت الله زاهدى در اين هنگام، از اصحاب آقاى بروجردى بود و در درس ايشان شركت مى كرد.
آقاى بروجردى و آقاى زاهدى به هم علاقه فراوانى داشتند، آقاى بروجردى ايشان را براى انجام كارهاى مهم از جمله تبليغ و بحث هاى علمى با صاحبان اديان، مأمور مى كرد. كوتاه سخن آن كه: آقاى زاهدى در محضر آيت الله العظمى بروجردى از موقعيت ممتازى برخوردار بود.
آيت الله زاهدى در بسيارى از حوادث تلخ و شيرين اجتماعى و سياسى علاوه بر اين كه مشاور نزديك آيت الله العظمى بروجردى بود، به عنوان سخنگوى آقاى بروجردى، در آرام كردن تنش ها نقش مؤثرى داشت؛ از جمله در ماجراى توده اى هاى قم به رهبرى سيد على اكبر برقعى، - كه موجب درگيرى هايى در قم و كشتار و مجروح شدن عده اى شد. -(4) آيت الله زاهدى از طرف آيت الله العظمى بروجردى براى خاموش ساختن فتنه تلاش فراوان كرد.
از فعاليت هاى آيت الله زاهدى در اين عصر، تلاش وى در مسأله ملى كردن نفت و قطع دست غارتگران بين المللى است. او در كنار مرحوم آيت الله العظمى سيد محمدتقى خوانسارى (وفات يافته سال 1371 ه.ق) ضمن سعى فراوان، بيانات آقاى خوانسارى را به مردم ابلاغ مى كرد.(5)
از حوادث تلخى كه در عصر مرجعيت آيت الله العظمى بروجردى رخ داد، جنب و جوش فرقه ضاله بهائيت بود كه آقاى بروجردى براى مبارزه عليه آن ها، با تمام امكانات به ميدان آمد و آيت الله زاهدى به نمايندگى از طرف ايشان به استان فارس سفر كرد و در خنثى سازى تبليغات مسموم بهائيان و تحريم مصرف پپسى كولا - كه منبع درآمدى براى محفل بهائيان بود. - نقش بسزايى برعهده گرفت و در اين راستا، گام هاى راسخى برداشت، كه خود داستان مفصلى دارد.
از آثار اين رادمرد علم و عمل، پرورش شاگردان بسيارى از قشر حوزه، بازار و ساير مردم بود، كه در جاى خود نقش بسزايى در پيشرفت اسلام و حفظ جامعه از گناه و انحراف داشت و بسيارى از طلاب را با شيوه منبر و سخنرانى آشنا كرد.
ايشان در مدت زمانى كه نماز جماعت را در مسجد امام قم اقامه مى كرد، به نوسازى و تعميرات اساسى مسجد، به ويژه در قسمت غربى مسجد پرداخت. سرداب و طبقه بالاى آن را با اسلوب بسيار زيبا و با كاشى كارى هاى جالب، بازسازى كرد و بر توسعه آن افزود.(6)
گرچه بعضى از بهانه جويان و حسودان، باعث مزاحمت ها شده و موجب وقفه در كار توسعه و بازسازى مى شدند؛ ولى ايشان با توكل به خدا، به راه خود ادامه داد و به كارشكنى آنان اعتنا نكرد و او اين كار ارزنده را در طول چند سال، تكميل كرد و به پايان رساند و اين نيز درس بزرگى از مردان الهى است كه در راه پيشرفت اسلام، از ملامت نهراسند و به احياى اسلام و اماكن اسلامى ادامه دهند.
هم اكنون از اين اماكن به عنوان محل نماز و وعظ و ارشاد و تدريس دروس حوزه علميه كمال استفاده مى شود؛ مردم نيز به روح بلند آقاى زاهدى درود مى فرستند و از او به نيكى ياد مى كنند. مردى كه باهمت پرصلابت خود، چنين ساختمان هاى وسيع و زيبايى را به يادگار نهاد، تا آيندگان در مضيقه نباشند و از آن ها استفاده كنند.
ايشان علاوه بر نوسازى مسجد امام حسن عسکری علیه السلام، با همت و نفوذ خود در ميان مردم، موفق شد مسجد چهارمردان، در خيابان چهارمردان و مسجد ملا جعفر، در بازار را توسعه دهد. وى در تهران، مساجد گوناگونى ساخت. گرمخانه مسجد جامع تهران و مسجد راهجرد واقع در جاده قم و اراك را نيز نوسازى و فعال كرد. به علاوه در كمك رسانى به مستضعفان و حل مشكلات مردم، خدمات شايانى انجام داد. در كنار خدمات علمى و فرهنگى، به خدمات اجتماعى نيز اشتغال و تلاش فراوان داشت.
احاطه بر علوم مختلف
مرحوم آيت الله زاهدى در همه فنون و علوم اسلامى، استاد بود. از اساتيد مختلف كه استوانه هاى عظيم علم، در عصر خود بودند، بهره قابل توجهى برد. او علاوه بر فقه و اصول، بر زبان انگليسى تسلط داشت و زبان عبرى را نيز از يك نفر يهودى كه به وسيله ايشان مسلمان شده بود، آموخت. وى گذشته از بحث و رد و ايراد استدلالى در اديان، به تاريخ و جغرافياى اديان گوناگون آشنا بود. از اين رو بعضى از بزرگان، حتى بعضى از مراجع در اين زمينه از ايشان استفاده مى كردند. به همين دليل از افراد نادرى بود كه در حوزه علميه قم براى بحث علمى با صاحبان اديان انتخاب مى شد؛ زيرا به خوبى مى توانست به پرسش هاى آن ها پاسخ دهد.
علماى بزرگ و مراجع تقليد براى نظريات ايشان از جمله نظريات فقهى اش احترام خاصى قايل بودند. حضرت امام خمينى ايشان را «شيخ الطايفه» مى خواند و در بعضى از مباحث نظر ايشان را محترم مى شمرد. (البته اين مسئله بحث مفصلى دارد و اين جا جاى بحث آن نيست.)
از ويژگى هاى آيت الله زاهدى به گفته خودشان، اين بود كه همه كتاب هايى را كه در خانه داشت، به طور كامل مطالعه و نكات جالب را فيش بردارى مى كرد. او واقعاً اهل تحقيق و مطالعه بود، مثلاً كتاب چند جلدى «اُسدالغابه» و «تاريخ خطيب بغدادى» (مؤلف هر دو از علماى معروف اهل تسنن هستند.) و «بحارالانوار» را از اول تا آخر مطالعه و نكات آن ها را در يادداشت هاى خود ثبت كرد؛ تا آن جا كه مى فرمود: «كتاب چند جلدى تاريخ بغداد را چهار بار مطالعه كردم و از آن يادداشت برداشتم».
از اين رو بر علوم مختلف احاطه داشت و بر مطالب مختلف اسلامى و تاريخى مسلط بود. ايشان در مدتى كه در تهران در مسجد جامع و... مشغول درس و بحث و تدريس تفسير و تاريخ اديان بود، از هر نظر موقعيت عالى بدست آورد، لذا آيت الله العظمى بروجردى ايشان را به قم دعوت داد. وى در مدرسه فيضيه و مسجد امام، جلسات متعدد درس خارج فقه، اصول و تفسير داشت و حوزويان را از انوار علوم مختلف، بهره مند مى ساخت.(7)
در اين دوران شاگردان برجسته اى تربيت كرد؛ افراد فرزانه اى مانند: حاج آقا سيد شاه آبادى و برادران معروف به اخوان مرعشى (آيت الله سيد مهدى و آيت الله سيد كاظم مرعشى) از شاگردان او بودند. اين دو بزرگوار مى فرمودند: «كتاب لاضرر ايشان را در خانه بيرونى حضرت آيت الله العظمى سيد عبدالهادى شيرازى در نجف اشرف، عنوان و در محور آن بحث و گفتگو مى كرديم».(8)
آيت الله زاهدى به قدرى به تعليم و تعلم اهميت مى داد، كه همواره مى كوشيد مطالب معنوى و علمى را به ديگران بياموزد؛ به طورى كه اين مطلب بين مردم مشهور شد كه: «هر كس از كنار ايشان عبور كند، چيزى ياد مى گيرد».
تأليفات و آثار
مرحوم آيت الله آقا ميرزا ابوالفضل زاهدى تأليفات و آثار خوبى از خود به يادگار گذاشت، از جمله تأليفات او عبارتند از:
- 1- رسالة الشرط و آثاره (در علم فقه).
- 2- رسالة الضّرر (در قواعد فقه).
- 3- اَفْعَلَ وَ مااَفْعَل (برترين ها در مسايل علمى و اخلاقى).
- 4- منطق الحسين علیه السلام (مجموعه اى از سخنان ابا عبدالله الحسين علیه السلام).
- 5- مقصد الحسين علیه السلام (بيان اهداف و انگيزه هاى نهضت عاشورا).
- 6- تسهيل الامر فى بحث الامر (در علم اصول فقه).
- 7- اثبات المعلوم فى نفى المفهوم (در علم اصول فقه).
- 9- اقسام الدَّين (در علم فقه).
- 10- بخشى از حواشى به جواهر الكلام، كتاب مهم فقهى استدلالى تأليف صاحب جواهر (وفات يافته سال 1266 ه.ق).(9)
يكى از كتاب هاى ايشان «رسالة الضرر» در مورد «قاعده لاضرر» يكى از قواعد فقهى است. ايشان با تحقيقات و تتبع در روايات لاضرر، تعداد آن ها را، كه معمولاً مراجع تقليد نوزده روايت در دسترس داشتند، به 38 روايت و سپس به 45 روايت رساند.
جالب اين كه حضرت امام خمينى مجموعه اين روايات را براى مطالعه و تحقيق از آقازاده ايشان گرفت. اين رساله بيانگر وسعت تسلط و احاطه ايشان بر احاديث و متون فقهى بود كه با بحث در مورد رجال روايات، هر جا كه صاحب جواهر الكلام بر قاعده لاضرر تمسك كرده، آن را نيز ذكر كرده است. كوتاه سخن آن كه تحقيقات ايشان نشان مى داد محققى نحرير و فقيهى بااستعداد سرشار و حافظه كم نظير است.
از جمله كارهاى علمى او اين بود كه كتاب وسائل الشيعه را، از آغاز تا پايان، مورد بررسى قرار داد و مطالب و متن حذف شده احاديث آن را با ذكر مدارك مشخص كرد. بر اهل اطلاع روشن است كه چنين كار فنى نياز به احاطه بسيار دارد و از هر كسى ساخته نيست. خلاصه ايشان جامع معقول و منقول بود، چنان كه اين جامعيت از گفتار او در بحث، درس، موعظه، تفسير، نصيحت و محاورات خصوصى اش به طور كامل مشاهده مى شد.
درخشندگى در محراب و منبر
آيت الله ميرزا ابوالفضل زاهدى پس از اتمام دروس حوزوى، به تدريس در حوزه علميه قم، ارشاد مردم و تفسير قرآن براى حوزويان و عموم مردم پرداخت. او همانند پدر ارجمندش مى خواست آن چه را كه آموخته بود، بر اساس سخن پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله: «زَكاةُ الْعِلْمِ اَنْ يُعَلِّمَهُ اَهْلَهُ؛ زكات علم، آموختن آن به اهلش است.»(10) به ديگران تعليم دهد، از اين رو به نشر علوم اسلامى (فقه، اصول، تفسير، حديث، وعظ و ارشاد) بر اساس قرآن، نهج البلاغه و احاديث خاندان رسالت علیهم السلام پرداخت.
وى پس از رحلت آيت الله شيخ عبدالكريم حائرى (1335 ه.ق) به تهران هجرت كرد و بيش از ده سال در مسجد جامع، واقع در بازار تهران، به اقامه جماعت، تدريس و تفسير قرآن و موعظه و ارشاد مردم پرداخت، تا اين كه در سال 1368 ه.ق به قم بازگشت و به تدريس فقه و اصول و تفسير براى حوزويان مشغول شد.
در سرداب مسجد امام قم - كه در قسمت غربى مسجد قرار دارد. - شب ها پس از اقامه جماعت، منبر مى رفت و براى عموم مردم، با بيانى شيوا و روان، تفسير قرآن مى گفت. آرى خدمات علمى و فرهنگى شايان و مستمرى به مردم ارائه كرد و نگارنده خود بارها در مجلس تفسير او شركت كردم و استفاده بردم. بزرگان حوزه نيز مستفيض مى شدند.
آيت الله زاهدى علاوه بر اين جلسات، گاه در مجالس مهم از جمله مجلسى كه آيت الله العظمى بروجردى در منزل خود تشكيل مى داد، منبر مى رفت. علماى بزرگ و شخص آقاى بروجردى در آن مجلس شركت مى كردند و توجه آيت الله بروجردى بر اين كه حتماً پاى صحبت آيت الله زاهدى بنشينند. دليل آن است كه آقاى بروجردى عنايت خاصى به او داشتند و او را در بيان مطالب و تحقيقات علمى داراى اعتبار و شأن و مكانت ممتازى مى دانست، لذا در آن مجلس حضور مى يافته و در حقيقت منبر او همانند تدريس براى عموم و طلاب و اهل علم بود.
او در جامعه شناسى و روان شناسى نيز اطلاعاتى وسيع داشت. هنگام سخنرانى به گونه اى سخن مى گفت كه حاضران خسته نمى شدند و سراپا گوش، به گفتارش توجه مى كردند و گاه با گفتن لطيفه هاى آموزنده به شنوندگانش نشاط مى بخشيد. وى با استفاده از همين شيوه، مردم را از هر سو به پاى منبر خود جذب مى كرد و به اين ترتيب، مطالب تفسيرى و اخلاقى و معارف دينى را به گوش شنوندگان مى رساند. آيت الله زاهدى بسيار آرام، متين و روان صحبت مى كرد تا براى همه قابل فهم باشد. براى تجسم مطالب نيز از اشعار و مثال هاى زيبا استفاده مى كرد.
اين ويژگى ها نيز حكايت از آن داشت كه تبحر ويژه اى در بيان مطالب و استفاده از واژه هاى ادبى و فصاحت و بلاغت دارد. وى مطالب را از عمق جان بيان مى كرد، از اين رو تأثير نفس مخصوصى داشت، چرا كه اگر سخن از دل برآيد، لاجرم بر دل نشيند.
خوش گفتارى، لطيفه گويى و برخورد مهرانگيز او در منبر و جلسات ديگر باعث شده بود كه بسيارى از راننده ها و ميدانى ها به پاى منبرش كشيده شوند و بسيارى از آن ها از خلاف هاى خود توبه كنند و در پرتو نصايح او، هدايت شوند. اين امور حاكى است كه وعاظ بايد شيوه هاى نفوذ در ديگران و جلب افراد را بدانند و با بكاربردن آن ها به توفيقات سرشارى در راستاى تبليغات نايل آيند.
در اين جا به تناسب به ذكر چند نمونه از لطيفه هاى ايشان مى پردازيم:
1- سه نفر از دخترى خواستگارى كردند. يكى از آن ها به نام حسن، بسيار زيبا بود، ولى دين و مال نداشت؛ دومى به نام على، مال داشت، ولى دين و زيبايى نداشت، و سومى به نام جعفر دين داشت، ولى مال و جمال نداشت. از دختر پرسيدند، به كدام يك از اين خواستگاران جواب مثبت مى دهى؟ در پاسخ گفت «حسنعلى جعفر را»، يعنى هر سه تا، جمال و مال و دين را مى خواهم.
بعضى از مردم اين گونه اند و مى خواهند سه همسر داشته باشند. حاضر نيستند به دين تنها اكتفا كنند؛ هم مى خواهند ديندار باشند و هم رزق و برق دنيا را نگه دارند، چنين كارى قابل جمع نيست. دين با بعضى از زرق و برق ها سازگار نيست و آنان چنين مى خواهند و در حقيقت مانند آن دختر سه شوهر مى خواهند.
2- انوشيروان از دو واژه «انو» به معنى شكوه (شاه شكوهمند) و «شيروان» از شيربان گرفته شده؛ يعنى نگهبان شير. بعضى از پادشاهان ايران در سابق، اميران و فرماندهى داشتند كه شيران بيشه شجاعت بودند و به وسيله آن ها ناموس، مال و امنيت مردم حفظ مى شد، اگر پادشاه عصر سرهنگ هايى مثل شير دارد كه نگهبان مال و ناموس و امنيت مردم هستند، شاه شيران است وگرنه شاه گربه بان است، مثل رضاخان كه فرار كرد؛ او شاه گربه بان بود!
3- بعد از هر دشوارى، فرج و گشايش است؛ گويند: تاجرى ورشكسته شد، با هزار زحمت مقدارى رشته هاى ابريشم فراهم آورد و آن را بر پشت الاغش بار كرد تا براى فروش به محل ديگر ببرد. در مسیر راه، الاغ به نهرى رسيد و هنگام حركت از ميان آب، آن قدر در آب فرورفت كه ابريشم ها خيس شدند و سنگينى آن ها باعث شد الاغ در ميان نهر بيفتد و همه ابريشم ها را آب ببرد. تاجر كه سخت ناراحت شده بود، رو به آسمان كرد و گفت: «خدايا! اگر تو به جاى من بودى، چه مى كردى؟!» خداوند به او كه سخت در فشار و تنگنا قرار گرفته بود، لطف كرد. عده اى را به آن جا فرستاد و آن ها باتلاش، ابريشم ها را جمع آورى كردند و آوردند. او آن ها را فروخت و در اين معامله سود كلانى برد و سپس داد و ستدهاى ديگر كرد و وضع مالى اش بسيار خوب شد. او پس از دشوارى و شدت، به فرج و گشايش دست يافت، پس آنان كه در فشار سخت هستند، از لطف خدا نااميد نشوند.
سخنان اثربخش
هنوز نويسندگى را شروع نكرده بودم، ولى احساس مى كردم ذوق نوشتن دارم. شبى در نماز جماعت مرحوم آيت الله آقاى حاج ميرزا ابوالفضل زاهدى حاضر شدم. ايشان طبق معمول پس از نماز به تفسیر قرآن مى پرداخت و افراد برجسته اى از اهالى قم همچون: مداح اهل بيت علیهم السلام، مرحوم ملا حسين مولوى و تعدادى از طلاب در اين جلسه حاضر شدند. اتفاقاً ايشان در آن شب آيه اول سوره قلم (شصت و هشتمين سوره قرآن) را مطرح كرد: «ن وَالْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ؛ سوگند به قلم و آن چه مى نويسند».
او در تفسير اين آيه، به طور مشروح سخن گفت، آن گاه راجع به ارزش نويسندگى از نظر قرآن و روايات و آثار و فوايد آن بحث و بررسى فراوان كرد. از جمله فرمود: «واژه «ما» در جمله «و ما يسطرون» از نظر ادبى، موصوله است، يا مصدريه؟ اگر موصوله باشد، يعنى سوگند به نوشته و اگر مصدريه باشد، يعنى سوگند به نويسندگى.» آنگاه فرمود: «اگر خداوند به چيزى سوگند ياد مى كند، دليل بر اهميت آن است. مسئله نويسندگى و بيان حقايق با قلم، به اندازه اى ارزشمند و مهم است كه خداوند به آن سوگند ياد مى كند».
به راستى اگر نعمت قلم نبود، فرهنگ انسان ها ناقص بود؛ كتاب هاى آسمانى و قرآن مجيد، به خاطر وجود قلم، از چند قرن قبل تا حال باقى مانده است. «قلم» و «بيان» دو نعمت بزرگ و وسيله سترگ انتقال فرهنگ و دانش به نسل هاست. «قلم» حافظ علوم، پاسدار افكار دانشمندان، حلقه اتصال فكرى علما و پل ارتباطى گذشته و آينده بشر است. ارزش قلم خوب، از ديدگاه اسلام آن چنان بالا است كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله مى فرمايد: «يوزن مداد العلماء و دم الشهداء يرجح مداد العلماة على دم الشهداء؛ در قيامت قلم دانشمندان، با خون شهيدان سنجيده مى شود. در اين سنجش، قلم علما بر خون شهيدان برترى مى يابد».(11)
سخنان ارزشمند آيت الله زاهدى جرقه اى بود كه ذوق نويسندگى را در من شعله ور ساخت، به طورى كه تصميم گرفتم اين راه را ادامه دهم. در شبى ديگر آن مرحوم سخن از بلال حبشى به ميان آورد و شعرى را كه بلال در اولين ملاقات با رسول خدا صلی الله علیه و آله به زبان حبشى خواند، قرائت كرد:
اَرَه بَرَه كَنْكَره × كَرا كَرا مَنْدَره.
حسان بن ثابت، به دستور پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله اين شعر را به عربى ترجمه كرد كه معنايش اين است، «اى پيامبر! هرگاه در ديار ما سخن از ارزش ها به پيش مى آيد، تو را به عنوان جامع فضايل و ارزش ها مَثَل مى زنند».(12)
اين گفتار نيز بر عشق و علاقه ام نسبت به بلال حبشى افزود. تصميم گرفتم شرح حالى از بلال حبشى بنويسم؛ از اين رو، نخستين كتابم، با نام «سيماى بلال حبشى» در سال 1347 ش چاپ و منتشر شد. آرى تأثير نفس آيت الله زاهدى اين گونه وجودم را متحول ساخت و مرا براى نويسندگى تشويق كرد. البته ايشان براى افراد ديگر نيز در زمينه هايى مثل ساده زيستى و تواضع سرمشق شدند.
ساده زيستى، تواضع و صلابت اسلامى
مرحوم آيت الله زاهدى بسيار خوش برخورد و خندان بود و با همه قشرها، برخورد صميمى داشت؛ چرا كه خصلت تواضع در او به صورت كامل وجود داشت. گاهى او را در مسجد امام مى ديدم كه كنار ديوار و روس سكوى مسجد نشسته و با تواضع خاصى مشغول ذكر خدا و در انتظار نماز جماعت است و هر از چندى مردم به خدمتش مى رسيدند و با كمال سادگى، مسئله خود را از او مى پرسيدند و پاسخ دريافت مى كردند.
در خانه نيز هنگام اعياد و جشن ها از مردم استقبال مى كرد و صميمانه به پذيرايى مى پرداخت. با مردم احوال پرسى مى كرد و به صورتى دوستانه و صميمى به آن ها تبريك مى گفت. او هيچ چيزى را وجه المصالحه اسلام قرار نمى داد و تمام هم و غمَش تبليغ اسلام بود. همانند چشمه اى جوشان همواره تشنگان حقيقت را با احكام اسلام و تفسير قرآن سيراب مى كرد و ساده زيستى را پلى براى ارتباط با مردم قرار داده بود تا آن ها بدون مانع از اين چشمه جوشان فضايل بهره مند شوند.
حضرت امام خمينى احترام خاصى به ايشان مى نمود و او را به «شيخ الفقهاء» مى خواند (زيرا از نظر سن، حدود يازده سال از امام بزرگتر بود.) به ياد دارم در يكى از شب هاى جشن، در سال هاى 41 و 42 حضرت امام خمينى قبل از تبعيد و زندان، به سرداب مسجد امام وارد شد و نزد آيت الله زاهدى نشست. ملاقات آن ها در آن شب بسيار با ملاطفت و مهر و محبت بود، گويى دو يار صميمى مدت ها يكديگر را نديده اند! در فضايى بسيار باصفا احوال همديگر را پرسيدند. آيت الله زاهدى نيز هنگام استقبال و بدرقه، احترام فوق العاده اى به امام ابراز كرد.
مبارزه با رژيم و نهى از منكر
آيت الله زاهدى با تفسیر قرآن و بهره گيرى از نهج البلاغه و احاديث پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام در راستاى انقلاب فرهنگى، تلاش پى گير و دائمى داشت. همواره امر به معروف و نهى از منكر مى كرد. با بيان واقعيات اسلام، مبارزه با طاغوتيان را تأييد مى كرد؛ امر به معروف و نهى از منكر او حتى در كوچه و بازار و... ديده مى شد.
در برابر گناه، عكس العمل نشان مى داد و اگر به كسى ظلم مى شد، ظالم را نصيحت و از ظلم جلوگيرى مى كرد و در عصر درگيرى هاى رضاخان نيز همراه مراجع بود و فعاليت چشمگيرى داشت. هنگامى كه رژيم ستم شاهى در سال 1342 ه.ش، حضرت امام خمينى را دستگير و زندانى كرد، آيت الله زاهدى تصميم گرفت با وساطت بعضى از دوستانش با امام در زندان ملاقات كند.
وقتى كه بيت معظم رهبر عاليقدر انقلاب از ملاقات ايشان با امام، آگاه مى شوند، تصميم مى گيرند مقدارى لباس و تعدادى كتاب براى امام بفرستند، ايشان قبول مى كند؛ اما دستگاه انتظامى و اطلاعاتى از ترس اطلاع امام از خارج زندان و پيامدهاى آن، از بردن لباس و كتاب به وسيله ايشان جلوگيرى مى كند. آن ها لباس و كتاب ها را از ايشان مى گيرند، با اين قول كه؛ خودمان به خدمت آقاى خمينى مى رسانيم.
ملاقات آيت الله زاهدى با امام آن طور كه ايشان مى فرمود از نظر ابراز عواطف و احساسات طرفين، ديدنى بود. البته متانت و صلابت امام، مانند خار از زندان كاملاً عادى بود. او در اين ملاقات از نزديك احوال امام را جويا شد و براى سلامتى و آزادى امام دعا كرد، ولى كتاب ها و لباس را به قم بازگرداند و از اين عمل زشت دستگاه اطلاعات بسيار ناراحت شد و در طرد قانون ننگين كاپيتولاسيون (كه امام به خاطر مبارزه با آن زندانى و تبعيد شد.) سخنرانى كرد؛ در اين سخنرانى فرمود: «بر اساس قانون كاپيتولاسيون، حكومت شاه پذيرفت كه آمريكاييان خود مجرمانشان را محاكمه كنند و مَحاكم ايران حق محاكمه آن ها را نداشته باشد و اين قانون به منزله ننگين ترين سلطه آمريكا بر ايران بود».
حضرت امام خمينى با تمام توان بر ضد شاه و رژيمش فرياد كشيد و عاملان چنين لايحه ننگينى را كه به مجلس براى تصويب برده بودند، رسوا كرد و موجب بطلان چنين پيشنهاد استعمارى شد، البته همين امر باعث تبعيد ايشان به تركيه و از آن جا به نجف اشرف شد. امام در يك سخنرانى فرمود: «مردم به خاطر اين ننگ بايد پرچم سياه بر سر منازل خود بزنند».
حضرت آيت الله زاهدى پس از سخنرانى بسيار باصلابت و محكم امام در مسجد امام در مجلس باشكوهى، موضوع كاپيتولاسيون را عنوان كرد و به تشريح و بيان زشتى كاپيتولاسيون و پيامدهاى شوم آن پرداخت، آن گاه فرمود: «اگر آيت الله خمينى فرمود: سزاوار است به جاى جشن، پرچم سياه برافرازيد، من مى گويم سزاوار است كه لباس سياه و عزا بپوشيد و به اين ترتيب تأثر و اندوه خود را نسبت به اين پديده استعمارى، اعلام كنيد».
سپس از مفاد اين آيه شريفه استفاده كرد: «انّ الْمُلُوكَ اِذا دَخَلُوا قَرْيَةً اَفْسَدُوها وَجَعَلُوا اَعِزَّةَ اَهْلِها اَذِلَّةً وَكَذلِكَ يَعْعَلُونَ؛ پادشاهان هنگامى كه وارد منطقه آبادى مى شوند، آن را به فساد و تباهى مى كشند و عزيزان آن جا را ذليل مى كنند، آرى كار آنان همين گونه است».(13)
و به اين ترتيب عدم لياقت و شايستگى شاه و دولت وقت را در مورد تصويب چنين قانون ننگينى در مجلس فرمايشى، گوشزد كرد و به مردم، براى جلوگيرى از تصويب چنين قانونى، هشدار داد. او هدف شاهان را افساد و ذليل كردن و تحقير مسلمانان دانست و از اين موضوع كه چرا زمامدار كشور بايد به ملتش چنين رفتار نابخردانه كند، به شدت انتقاد كرد.
روشن است كه چنين سخنرانى، آن هم در مسجد امام حسن عسکری علیه السلام قم در ميان انبوه جمعيت، تأييد آشكار مبارزات امام خمينى و دعوت علنى مردم به مبارزه و نهى از منكر بود.
فضائل معنوى و اخلاقى
مرحوم آيت الله زاهدى مردى خودساخته و مسلط بر هواى نفس بود. با اين كه شايستگى مقام مرجعيت را داشت، اما علماى ديگر را بر خود ترجيح داد. و به همان شيوه هميشگى، يعنى به تدريس، تفسير، وعظ و ارشاد ادامه داد. او متصلب در دين و ذوب شده در آن بود؛ در حفظ احكام حتى انجام مستحبات و ترك مكروهات، جديت و اصرار داشت، به عنوان مثال هرگز با سر برهنه به توالت نمى رفت، چرا كه اين كار مكروه است.
تهجد و راز و نياز آيت الله زاهدى در دل شب و نماز شب او در حدى بود كه هميشه دو ساعت قبل از اذان صبح بيدار مى شد و صداى گريه اش در نماز شب شنيده مى شد. براى اداى نماز صبح، به مسجد سلماسى كه در همسايگى خانه اش قرار داشت، مى رفت و گاهى كه مؤذن نمى آمد، خود به بالاى بام مى رفت و اذان مى گفت و آواى ملكوتى اذانش، فضاى اطراف مسجد را معطر مى كرد. همواره يك ربع يا نيم ساعت قبل از نماز جماعت، كنار سجاده اش مى نشست و منتظر فرا رسيدن وقت نماز مى شد. همه كارهايش از روى نظم و برنامه بود، به طورى كه اوقات خود را برنامه ريزى كرده بود تا هيچ فرصتى را بيهوده از دست ندهد.
با قرآن انس داشت و تلاوت و تدبر در آيات الهى، از برنامه هاى هميشگى او بود. در معاشرت با مردم و بستگان، بسيار خوش رو و خوش اخلاق بود، ولى در برابر موارد خلاف، غيرت دينى مخصوصى داشت. در انجام دستورهاى فردى و اجتماعى دين، مقاومت و جديت خلل ناپذيرى داشت. و در موارد لازم، از خود نهايت تواضع را نشان مى داد و در موارد نابجا، به خاطر انجام فرمان خدا، خشونت نموده و پافشارى مى كرد.
شيفته و شيداى ولايت بود. از اوصاف و فضايل خاندان رسالت، به خصوص اميرمؤمنان على علیه السلام در منبر، درس و همه جا سخن مى گفت. روزى پاى منبرش بودم، كه مى فرمود: «مطابق روايات، فرشتگان در آسمان چهارم و ملأ اعلى مشتاق زيارت حضرت امام على علیه السلام مى شوند. خداوند در همان ملأ اعلى تمثال حضرت على علیه السلام را براى آن ها، به صورت فرشته نورانى درآورده است، تا آن ها به اين ترتيب، جمال حضرت على علیه السلام را زيارت كنند».(14)
به راست كه براى حفظ دين و شعائر مذهبى، از جان مايه مى گذاشت و شب و روز نمى شناخت. از اندوخته هاى علمى و معنوى خود براى تثبيت دين خدا و پاشيدن بذرهاى مذهب در مزرعه دل هاى مردم بى اندازه استفاده مى كرد و با وجود كسالت و كهولت سن در سال هاى آخر عمر، عصرها به مسجد امام قم مى آمد. در آن جا روى پله مسجد مى نشست و با تواضعى خاص، به ذكر خدا، يا جواب دادن به مسائل مردم مى پرداخت. ديدن قيافه ملكوتى او، انسان را به ياد خدا و آخرت مى انداخت و حالتى معنوى در انسان پديد مى آورد.
رضوان و بهشت جاى بادش × جا در حرم خداى بادش
در بستر رحلت
كهولت سن (در حدود 89 سال)، بيمارى و نوسان فشار خون موجب شد حضرت آيت الله العظمى حاج ميرزا ابوالفضل زاهدى در بيمارستان آيت الله العظمى گلپايگانى واقع در قم، بسترى شود. مردم نگران بودند، جلسات دعا براى شفاى ايشان در مسجد امام و گوشه و كنار شهر قم برقرار بود.
روزهاى آغاز سال 1357 كه سال انقلاب اسلامى بود، يكى پس از ديگرى مى گذشت. رژيم ستم شاهى بر همه جا سلطه داشت. مدرسه فيضيه، مركز حوزه علميه قم، سال ها از طرف رژيم بسته و متروك شده بود. شب 12 فروردين 1357 ش فرارسيد؛ همان شبى كه شب آخر عمر آيت الله زاهدى (رادمردى كه يك عمر، به تدريس و ترويج دين و برافراشتن پرچم توحيد پرداخت.) بود و سرانجام ساعت 5:30 بامداد، روح ملكوتى حضرت آيت الله زاهدى به ملأ اعلى پيوست و به لقاءالله شتافت.
تشييع جنازه انقلابى او، برگ جداگانه تاريخ انقلاب
رحلت حضرت آيت الله زاهدى مصادف با شورش و انقلاب مردم بر ضد رژيم ستم شاهى در ايران بود. هر روز در مركز و گوشه و كنار شهرها و روستاها، تظاهرات و زد و خورد عليه رژيم برپا بود. مسلمانان از اجتماع مردم كه به هر عنوان به وجود مى آمد، استفاده مى كردند و آن را وسيله اى بر ضد رژيم قرار مى دادند، معلوم بود كه تشييع جنازه عالم بزرگ آيت الله زاهدى بسيار پرجمعيت و باشكوه برگزار مى شود، از اين رو زمينه خوبى براى تظاهرات دهها هزار نفرى؛ بلكه صد هزار نفرى در قم فراهم شده بود، كه به راستى از اين فرصت استفاده خوبى شد و همين موجب افتتاح مدرسه فيضيه، مركز حوزه علميه قم پس از سال ها تعطيلى شد.
توضيح اين كه: آقازادگان و بستگان و آشنايان مرحوم آيت الله العظمى حاج ميرزا ابوالفضل زاهدى صبح زود جنازه مطهر ايشان را از بيمارستان آيت الله گلپايگانى به خانه خود آوردند و در خانه بيرونى غسل دادند و كفن كردند. آن گاه اعلام شد كه تشييع جنازه از ساعت 9 صبح از خانه تا مسجد امام و از آنجا تا حرم انجام مى شود. وقت تشييع، سيل جمعيت به حركت درآمد تا جنازه را از خانه به مسجد امام و از آن جا به حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها تشييع كنند. تشييع بسيار عظيم و عجيبى رخ داد، سراسر شهر يكپارچه عزادار بود و به قدرى اين تشييع باشكوه و پرجمعيت بود. كه مرحوم حضرت آيت الله حاج شيخ هاشم آملى به آيت الله زاده زاهدى، حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمود زاهدى فرمود: «چنين تشييع در عالم اسلام سابقه ندارد.» (چه از نظر كميت و چه از نظر كيفيت و اثر)
با كثرت جمعيت، بردن جنازه مطهر به داخل مسجد امام، ميسر نشد؛ بلكه جنازه از كنار درگاه مسجد به سوى حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها حركت داده شد. در اين تشييع عموم مراجع تقليد، علما، فضلا، طلاب و ساير قشرهاى مردم حضور داشتند و به راستى از نظر كيفيت و كميت نمونه بود، همين كه سيل جمعيت نزديك مدرسه فيضيه رسيد، شعارهاى بلند و رسا از هر سو برخاست كه: فيضيه. فيضيه... يعنى: «جنازه را به مدرسه فيضيه ببريد.» منظور اين بود كه به اين وسيله، مدرسه فيضيه پس از سال ها تعطيل و بسته شدن، گشوده شود.
اين اشعار سراسر جمعيت را فراگرفت. ديگر شورش و هجوم مردم به سوى فيضيه به هيچ وجه قابل كنترل نبود. سيل جمعيت جنازه را تا كنار در بسته فيضيه آورد، تفنگ داران رژيم از هر سو مراقب بودند. احتمال درگيرى زياد بود، شعارها همچنان ادامه داشت. مردم مراجع تقليد را به خاطر نگهدارى از آسيب به خانه هاى خود بردند و درِ فيضيه را از جا كندند. در اين لحظه جمعيت با جنازه وارد فيضيه شدند. درون فيضيه، صحن هاى حرم و ميدان آستانه از كثرت جمعيت موج مى زد، از اين رو، آن روز (كه روز 12 فروردين سال 1357 ش، بود.) به عنوان «يَوْمُ الْفَتْحِ وَالظَّفرِ» (روز فتح و پيروزى) نام گرفته، طليعه پيروزى هاى ديگر شد و روح اميد پيروزى نهايى را در دل ها دميد. عجيب اين كه درست در همين روز در سال بعد (12 فروردين سال 1358 ش) روز همه پرسى جمهورى اسلامى و روز رسميت يافتن كامل جمهورى اسلامى در كشور ايران شد. چنان كه گفته اند: «تَفَاُّلُوا بِالْخَيْرِ تَجِدُوه؛ فال نيك بزنيد كه آن نيكى را مى يابيد».
اوضاع آن چنان وخيم بود كه احتمال داده مى شد، جنازه آيت الله زاهدى از ناحيه كماندوهاى رژيم تيرباران شود. جمعيت خروشان، فرياد مى زدند: «جنازه را در همين جا (فيضيه) بشوييد، بايد در همين جا به خاك سپرده شود.» در اين هنگام آيت الله زاده زاهدى، حضرت حجت الاسلام والمسلمين آقاى حاج شيخ محمود زاهدى دامت بركاته در ميان انبوه جمعيت، خود را به بالاى سكوى پله هايى كه از فيضيه به صحن عتيق متصل است، رسانيد و پس از اعلام سكوت، به سخنرانى كوتاه و تكان دهنده اى پرداخت. او نخست اظهار داشت كه اندكى آب بياورند! سپس با صلابت فرمود: «اى پدر! تو عاشق و شيفته علم و دانش بودى و در همين مدرسه به جهان علم، چشم گشودى و در علم را به روى شيفتگان باز كردى. اينك من افتخار مى كنم كه تو با چشم بسته، درِ مدرسه را گشودى! من امروز براى تو دو هديه آورده ام:
1- تربت پاك شهداى كربلا كه بر كام و چشم تو نهادم.
2- ديگر اين كه آب مدرسه فيضيه را به جنازه تو اهدا كردم. (آنگاه آب را بر روى جنازه پاشيد.) خدا را شكر كه تشييع جنازه مطهر مرحوم پدرم آيت الله زاهدى، رضوان الله تعالى عليه، موجب فتح و گشودن مدرسه فيضيه شد. به اميد آن كه اين پيروزى تا پيروزى نهايى ادامه يابد.
مردم همچنان جنازه را در فيضيه نگه داشته بودند و نمى گذاشتند آن را به سوى حرم ببرند. در اين جا نيز آيت الله زاده زاهدى با تدبيرى خردمندانه به حل اين مشكل پرداخت و با بلندگو اعلام كرد: «پدرم بر اثر كسالت، مدت طولانى است كه توفيق شرفيابى به حرم پيدا نكرد، با اين كه عاشق حرم بود، اكنون اجازه دهيد تا جنازه اش به سوى حرم برده شود».
اين سخن، احساسات دينى حاضران را برانگيخت و جنازه را به سوى حرم حضرت معصومه سلام الله علیها حركت دادند. در صحن حرم، نماز خوانده شد، سپس مردم جنازه مطهر را به سوى قبرستان شيخان بردند؛ زيرا طبق وصيت آيت الله زاهدى قرار بر اين بود كه جنازه مطهر ايشان در كنار قبر مرحوم برادرش، حجة الاسلام والمسلمين آقا حسين زاهدى به خاك سپرده شود...
چهلمين روز رحلت آيت الله زاهدى، فرصتى ديگر براى ضربه زدن به رژيم شاه
چهلمين روز رحلت مرحوم آيت الله العظمى حاج ميرزا ابوالفضل زاهدى با چهلمين روز شهادت جمعى از مردم يزد - كه بر اثر شورش بر ضد رژيم كشته شده بودند. - همزمان شد. مراجع تقليد بنا داشتند در قم مجلس چهلم شهداى يزد را برگزار كنند. آيت الله زاده زاهدى با مراجع وقت مشورت كرد و بنا را بر اين گذاشتند كه مجلس چهلم آيت الله زاهدى نيز انجام گيرد، همين تصميم اجرا شد.
جناب آقاى حاج شيخ محمود زاهدى با مراجع تقليد صحبت كرد و اعلاميه مجلس ترحيم به صورت دسته جمعى امضا شد و به دنبال همين مذاكره مهم، قرار شد از اين پس مراجع تقليد اعلاميه هاى ضد رژيم را با هم تنظيم و امضا كنند، تا اثر بخش تر باشد و هرگونه دغدغه اختلاف نظر از بين برود، اين پيشنهاد بسيار ارزشمند نيز تصويب شد، به گونه اى كه امضاى دسته جمعى مراجع در اعلاميه چهلمين روز رحلت آيت الله زاهدى، سنت حسنه براى آينده شد.
مراجع تقليد از اين برنامه، استقبال و تشكر كردند، حضرت آيت الله العظمى سيد محمدرضا گلپايگانى به آيت الله زاده زاهدى فرمود: «خداوند آقاى زاهدى را رحمت كند كه عمرش بركت بود و مرگش حركت، اين كار (امضاى دسته جمعى مراجع) سنت حسنه است.» آيت الله زاده زاهدى عرض كرد: «كارى نكنيد كه اين سنت حسنه ادامه يابد».
آيت الله العظمى گلپايگانى فرمودند: «شما اين كار را (در رابطه با مجالس ترحيم آيت الله زاهدى) انجام بده، تا اين سنت عملاً تصويب شده و ادامه يابد».
اين برنامه ادامه يافت، از آن پس اولين اعلاميه سه نفرى مراجع بر ضد رژيم ستم شاهى، با امضاى دسته جمعى، صادر شد؛ به دنبال اين اعلاميه دژخيمان رژيم به بيت معظم آيت الله العظمى گلپايگانى و مراجع ديگر ريختند و درها و شيشه ها را شكستند و عده اى را مجروح كردند و برخى را كشتند و همين حوادث تلخ باعث تهيج احساسات مردم شد و از همه جا سر و صداها به عنوان اعتراض بلند شد و روند انقلاب به مرحله جديد، بلكه به اوج خود رسيد.
در حقيقت مجلس چهلم آيت الله زاهدى موج ديگرى ايجاد كرد و پيامدهاى آن، كمر شاه و رژيمش را شكست. اين نيز از آثار پربركت مرحوم آيت الله زاهدى بود كه به دست فرزند برومندش حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمود زاهدى، با هشيارى و درايت انجام گرفت.
دو رؤياى صادقه
1- طبق خبر موثق، يكى از محترمين شهرستان جهرم (از شهرهاى فارس) كه ارادت مخلصانه به آيت الله زاهدى داشت، در شب رحلت آيت الله زاهدى، در عالم خواب ديد، جنازه آيت الله زاهدى را تشييع كنندگان به فيضيه آوردند، هاتفى ندا زد: «جنازه را در همين جا دفن كنيد.» ولى بى درنگ هاتف ديگرى ندا زد: «جنازه آقاى زاهدى را بايد در بر حسين دفن كرد.» آن هاتف اول گفت: «قبر حسين همین جاست.» هاتف اول نمى دانست كه حضرت آيت الله زاهدى وصيت كرده كه جنازه اش را در قبرستان شيخان، در قبر برادرش آقا حسين دفن كنند و منظور از حسين، همان آقا حسين، برادر آقاى زاهدى است كه هيچ كس از اين موضوع اطلاع نداشت.
2- آيت الله حاج شيخ عبدالله فقيهى بروجردى، مؤسس درمانگاه و كتابخانه قرآن و عترت (واقع در خيابان حجت قم) خواب شيرين و پيام دهنده ديگرى ديد كه آن را از زبان آيت الله زاده زاهدى نقل مى كنيم: «در روز رحلت پدرم از خانه بيرون آمدم. در كنار در با آقاى فقيهى، مؤسس خيريه قرآن و عترت، روبرو شدم. پس از سلام و احوال پرسى، فرمود: مژده! گفتم: آن مژده چيست؟ فرمود: در عالم خواب، خود را در محضر حضرت ولى عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف ديدم. مشاهده كردم كه در انگشت دست راستش انگشترى است كه نگين آن بسيار درخشنده و آبدار بود. ناگاه ديدم آن نگين از جاى خود بيرون آمد و به زمين افتاد. وقتى از خواب برخاستم، ناراحت بودم كه اين حادثه بيانگر چه واقعه مهمى است؟ صبح باخبر شدم كه حضرت آيت الله زاهدى رحلت كرده اند، دريافتم كه آقاى زاهدى در پيشگاه امام زمان، قائم آل محمد صلی الله علیه و آله چون نگين ارزشمند، زينت دستش بود و آن شب رحلت كرده است.(15)
فرزندان برومند حضرت آيت الله زاهدى
آيت الله زاهدى سه پسر به ترتيب، آقايان: حاج عبدالحسين زاهدى، حاج جعفر زاهدى و حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمود زاهدى دارد، كه تنها حضرت حجت الاسلام والمسلمين آقاى حاج شيخ محمود زاهدى دامت بركاته روحانى است. ايشان در مسجد امام، به جاى پدر اقامه جماعت مى كند و همچون وى به تدريس و ارشاد اشتغال دارد. مهم اين كه در راستاى خدمات اجتماعى، سرپرستى ايتام، احداث كتابخانه در مسجد امام قم و كمك هاى شايسته به مستضعفان اقدام هاى بسيار كرده اند و با تأسيس پروژه هاى مختلف، در اين زمينه قدم هاى پربركتى برداشته اند كه خود داستان جداگانه و مشروحى دارد.
نوشته لوح قبر شريف آيت الله زاهدى
مرقد مطهر آيت الله زاهدى در قم و در قبرستان شيخان، ناحيه شرقى مرقد مطهر حضرت زكريا بن آدم به فاصله حدود يك و نيم مترى آن قرار گرفته است. بر سنگ قبر ايشان چنين نوشته شده است: اَلْعُلَماءُ باقُونَ مابَقِىَ الرَّهْرُ - مضجع شريف عالم عامل و فقيه كامل، حضرت آيت الله العظمى آقاى حاج ميرزا ابوالفضل زاهدى قمى قدس سره؛ فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمين آقاى حاج ملا محمود واعظ قمى طاب ثراه، كه از بزرگان و مراجع و محدثين و مفسرين زمان خويش بود، عمر بابركتش را در حوزه علميه مقدسه قم، به تدريس و تعليم و تصنيف و تأليف و تشديد مبانى دينى و طريقه حقه اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين گذرانيد. شب پانزدهم شعبان المعظم سنه 1309 هجرى قمرى ديده به جهان گشود و در سحرگاهان بيست و دوم ربیع الثانی 1398 ه.ق، مطابق با 1357/1/12 ش، در حدود 89 سالگى دعوت حق را لبيك گفت و به جوار بارى تعالى شتافت. «طوبى له و حسن مآب».
به اميد آن كه از شيوه زندگى اين عالم ربانى و زاهد پاك سرشت و پرتلاش، درس هاى ارزنده اى بياموزيم و آن را بهترين ره توشه سفر آخرت و مدارج عالى كمالات قرار مى دهيم. سلام و درود همه پيامبران، امامان علیهم السلام، كروبيان، اولياى خدا و شهيدان راه حق بر روح بلند اين آيت دين و مرجع ربانى و دلسوز باد.
پى نوشت
(1). اقتباس از آثار الحجت، ج 2، ص 26، گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 149 و نقل از آيت الله زاده زاهدى، حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمود زاهدى.
(2). ميرزا على اكبر حكيم يزدى، از فلاسفه بزرگ و مدرسان وارسته بود. او در حوزه علميه قم به درس اسفار و حكمت متعاليه اشتغال داشت و شاگردانى همچون: حضرت امام خمينى را پرورش داد. از او تأليفات ارزنده اى به يادگار مانده است و سرانجام در اواخر سال 1344 ه.ق در قم رحلت كرد و در قبرستان شيخان قم، در جوار مرقد مطهر زكريا بن آدم به خاك سپرده شد. شرح حال اين حكيم الهى، در كتاب ستارگان حرم، ج 2، ص 97 تا 113 آمده است.
(3). آيت الله العظمى شيخ ابوالقاسم كبير (وفات يافته 1353 ه.ق) از فقها و مجتهدان محقق حوزه علميه قم بود. در قم و نجف درس خواند، در نجف اشرف از محضر درس آخوند شيخ محمدكاظم خراسانى (صاحب كفاية الاصول، متوفى سال 1329 ه.ق) و مرحوم آيت الله سيد محمدكاظم يزدى (صاحب عروة الوثقى، متوفى سال 1337 ه.ق) استفاده فراوان برد؛ تا به درجه اى از اجتهاد رسيد كه بعضى وى را بر آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى ترجيح مى دادند. از مرجع معروف تقليد حاج آقا حسين قمى نقل شده است كه: «من منكر بودم كه در اين عصر، در شرايط فعلى و فساد عمومى، آدم خوب پيدا شود، تا آن كه آن جناب را در قم و آقا سيد مرتضى كشميرى را در نجف اشرف يافتم و يقين كردم كه در اين عصر هم آدم كامل و مؤمن حقيقى يافت مى شود.» او در سال 1353 ه.ق دو سال قبل از وفات آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى در هفتاد سالگى رحلت كرد. قبرش در رواق بالاسر حرم حضرت معصومه سلام الله علیها نزديك مرقد آيت الله حائرى قرار دارد. حضرت امام خمينى از او به عنوان «يكى از علماى زاهد و وارسته» ياد كرده است. (آثار الحجة، ج 2، ص 26 و صحيفه نور، ج 19، ص 157)
(4). در عصر نخست وزيرى دكتر مصدق، توده اى ها از آزادى سوء استفاده مى كردند. كارشان به جايى رسيده بود كه قدرت خود را در شهر مذهبى قم، به رهبرى سيد على اكبر برقعى - كه نويسنده اى چيره دست بود. - به نمايش گذاشتند. در دى ماه 1331 شمسى، همين شخص به وين رفت و در كنگره جهانى توده اى ها كه از طرف دولت كمونيست شوروى حمايت مى شد، شركت كرد. هنگام مراجعت، طرفدارانش از او استقبال گرمى كردند ولى طلاب و مردم با آن ها درگير شدند و بر اثر تيراندازى مأمورين عده اى كشته و مجروح شدند و سرانجام به دستور آيت الله بروجردى، سيد على اكبر برقعى به يزد تبعيد شد. شرح اين ماجرا در كتاب زندگانى زعيم بزرگ آيت الله بروجردى، نوشته استاد على دوانى، ص 365 تا 368 آمده است.
(5). در ماجراى ملى كردن صنعت نفت، در سال 1329 شمسى، ائتلافى بين آيت الله سيد ابوالقاسم كاشانى و دكتر مصدق وجود داشت. مرحوم آيت الله العظمى سيد محمدتقى خوانسارى (وفات يافته سال 1371 ه.ق) از آيت الله كاشانى پشتيبانى و مردم را براى ملى كردن صنعت نفت بسيج مى كرد. آيت الله زاهدى در اين برهه از زمان، همواره در سخنرانى ها و مصاحبه ها بر ضد استعمار انگليس سخن مى گفت و طرفدار ملى كردن صنعت نفت و قطع ايادى استعمار انگليس بود. از اين رو همراه آيت الله خوانسارى از آيت الله كاشانى حمايت كرد و نقش بسزايى در آگاهى بخشى و بسيج مردم براى تحقق ملى كردن صنعت نفت داشت.
(6). از ناحيه خيابان شمالى كه قبلاً جزء مسجد بود و همچنين از ناحيه حياط، فضاى وسيعى را جزء سرداب كرد؛ به طورى كه فضاى سرداب كه 320 متر بود، به 900 متر رسيد.
(7). صحنه اى از جلسه تفسير ايشان در مدرسه فيضيه، كه بيانگر شركت شاگردان بسيار است، به صورت عكس و تصوير، در كتاب آثار الحجة، ج 1، ص 37 گردآوری شده و ديدنى است.
(8). نقل از فرزند معظم له، حضرت حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمود زاهدى دامت بركاته.
(9). اقتباس از گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 166.
(10). بحارالانوار.
(11). كنز العمال، حديث 28902.
(12). اسد الغابه، ج 1، ص 206.
(13). سوره نمل، آيه 34.
(14). در كتاب بحارالانوار، جلد 39، ص 111 روايت شده است كه پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «در شب معراج اين تمثال نورانى را در آسمان چهارم ديدم كه هفتاد هزار فرشته، هر روز آن را زيارت مى كردند و در آن جا تسبيح و تهليل مى گفتند و ثوابش را به دوستان حضرت امام على علیه السلام اهدا مى كردند».
(15). نقل از آيت الله زاده زاهدى، حضرت حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمود زاهدى دامت بركاته؛ اين واقعه از اين رو براى فرزند آيت الله زاهدى مژده دارد كه نشان دهنده مقام ارجمند پدرش در محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف است.
منبع
محمد محمدى اشتهاردى, ستارگان حرم، جلد 7