عبدالله شهيدى

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۱۰ توسط شیرین سادات حسینی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} تنديس تواضع '''مقدمه''' در اين مختصر سعى بر آن است كه يكى از چهر...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

تنديس تواضع

مقدمه

در اين مختصر سعى بر آن است كه يكى از چهره هاى خدوم حوزه علميه قم و نمونه بارزى از مردان علم و عمل بطور اجمال معرفى شود. اين چهره آشناى روحانيت با بيش از 50 سال حضور در حوزه علميه قم، توانست منشأ خدمات بيشمار دينى و اجتماعى باشد و عمر بابركتش را مصروف اعتلاى دين مبين و خدمت به خلق خدا نمايد و از اين راه به جلب رضاى او نايل آيد.

براى بيشتر كسانى كه از نيم قرن پيش تاكنون در حوزه علميه قم در هر سطح و درجه اى حضور داشته اند، نام او آشناست به ويژه طلاب بيشمارى كه بخشى از عمر خود را تحت هدايت و مديريت او سپرى كرده اند؛ ما اين صفحات را به معرفى زواياى بيشترى از شخصيت آن عالم ربانى اختصاص مى دهيم.

از تبار پاكان و صالحان

مرحوم آيت الله حاج ميرزا عبدالله شهيدى امام جمعه، فرزند مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالحسين امام جمعه هستند كه نسب شريفشان با سه واسطه ديگر (مرحوم حاج شيخ مرتضى امام جمعه، مرحوم ميرزا محمدتقى امام جمعه و مرحوم آقا عبدالله امام جمعه) كه همگى از علماء اعلام قزوين بوده اند، به علامه كبرى مرحوم حاج ملا محمدتقى برغانى صاحب «مجالس المتقين» و «منهج الاجتهاد» و «تفسير الآيات النازلة فى فضائل اهل البيت علیهم السلام» و معروف به «شهيد ثالث» مى رسد. كتاب «منهج الاجتهاد» وى از منابع «صاحب جواهر» مى باشد.

شباهت كم نظير نحوه شهادت آن مرحوم باكيفيت به شهادت رسيدن مولايش حضرت اميرالمومنين امام على بن ابيطالب علیه السلام موجب شده است برخى وى را «اولين شهيد محراب» پس از آن حضرت بشمار آورند. وى در سال 1264 قمرى در مسجد جامع صغير قزوين كه بعدها به «مسجد شهيد ثالث» شهرت يافت، به دست عوامل فرقه ضاله بابيه به شهادت رسيد و اكنون مزارش در قرب بارگاه امامزاده عظيم الشأن شهزاده حسين علیه السلام در قزوين زيارتگاه عموم است.

شرح مقامات و مجاهدات آن بزرگوار در دفاع از عقايد حقه و كيفيت شهادتش به دست بابيان در كتب مربوطه، مضبوط است. كه از جمله مى توان به منابع زير مراجعه نمود:

- أعيان الشيعه، ج 197/9؛

- شهداء الفضيلة، ص 323؛

- قصص العلماء، ص 23-10؛

- معجم المؤلفين، ج 139/9؛

- الأعلام، ج 63/6 و 62؛

- الكرام البررة، ج 226/1؛

- أحسن الوديعة، ج 30/1 و فوائد رضويه و ص 439؛

- نجوم السماء، ص 407 و مجله حوزه شماره هاى 57 و 56.

همچنين علامه شيخ آقا بزرگ تهرانی در سيره آل برغانى (خطى) شرح حال وى را آورده است.

ولادت

مرحوم آيت الله حاج ميرزا عبدالله شهيدى در محرم الحرام سال 1340 قمرى در بيت علم و فضيلت در قزوين ولادت يافت. وى فرزند ارشد مرحوم آيت الله شيخ عبدالحسين امام جمعه قزوين است. خاندان شهيدى يكى از بيوت اصيل قزوين بوده و به فضل و كمال اشتهار دارند.

تحصيل و اساتيد

پس از طى دوره هاى تحصيل جديد در مدارس قزوين، به تحصيل علوم دينيه اشتغال يافت. مقدمات و ادبيات و بخشى از سطح را در مدرسه صالحيه و نزد علماء وقت قزوين به ويژه در محضر پدر گراميش گذراند و براى ادامه تحصيل در سال 1361 قمرى عازم شهر مقدس قم گرديد و در حوزه علميه، تحصيلات خود را پى گرفت.

در سال 1372 ق به دامادى يكى از اساتيد برجسته خويش مرجع بزرگ مرحوم آيت الله العظمى آقا سيد محمد حجت كوه كمرى، درآمد. ايشان در طول دوران كسب علم از محضر آيات و اساتيد ديگرى نيز بهره مند شدند كه از برجسته ترين آنان مى توان به حضرات آيات عظام: بروجردى، مرعشى نجفى و امام خمينى اشاره كرد. آن مرحوم در مقدمه برخى تقريرات دروس آن حضرات، از استاد خويش چنين نام مى برند: «الحمدلله الذى وفقنا لِلإستفاده عن بيان سيد العلماء العاملين والفقهاء الراشدين آيت الله فى العالمين العلامة الثانى حضرة المستطاب الحاج آقا حسين الطباطبائى البروجردى ادام الله ظله على رؤس العباد لاسيما الطالبين لأحكام الاسلام و فقه آل محمد صلی الله علیه و آله و نشكره بأن وفّقنا باتمام دروس السّطح و نسأله أن يعطينى الفهم بحقّ محمد صلی الله علیه و آله...».

«حمد و سپاس پروردگارى راست كه به ما توفيق استفاده از بيانات سيد العلماء العاملين والفقهاء الراشدين، آيت الله فى العالمين، علامه ثانى، حضرت مستطاب حاج آقا حسين طباطبايى بروجردى را - كه خداى سايه اش را بر سر عموم خلق به ويژه طالبان احكام اسلام و فقه آل محمد صلی الله علیه و آله مستدام بدارد. - عطا فرمود، و او را شكر گوييم كه بر اتمام دروس سطح توفيقمان داد. از او مسئلت مى كنيم كه به ما درك و فهم عطا فرمايد بحق محمد صلی الله علیه و آله».

وى كه مورد توجه و اعتماد بسيارى از مراجع عظام تقليد بود، در طول عمر شريفش به كسب اجازات اجتهاد و روايت و اجازات امور شرعيه از جانب تنى چند از آن بزرگان، از جمله حضرات آيات عظام: سيد محسن حكيم، سيد محمود شاهرودى، شيخ عبدالنبى عراقى، سيد عبدالهادى شيرازى، حاج سيد ابوالقاسم خويى، حاج آقا حسين بروجردى، آقا سيد ابوالحسن رفيعى، امام خمينى، حاج سيد محمدرضا گلپايگانى، آقا سيد شهاب الدين نجفى مرعشى و حاج سيد على سيستانى نائل آمد.

آثار و تأليفات

با وجود فعاليت هاى اجتماعى متعدد و متنوعى كه اكثر اوقات آن مرحوم را به خود اختصاص مى داد، توجه به ارائه خدمات علمى و آثار قلمى را نيز در نظر داشت. اگر چه بارها از ايشان شنيده شده كه قصد داشتند از مشاغل خود بكاهند و بخشى از وقتشان را به تأليف و جمع آورى يادداشت هاى پراكنده خود و همچنين ثبت خاطرات دوران انقلاب اسلامى - كه از آن به «دوران نهضت» ياد مى كردند. - نمايند، معذالك روح بزرگ و پرتلاطم او از سويى و نيازها و مقتضيات وافر اجتماعى و حوزوى از جانب ديگر، كمتر چنين امكانى را برايش فراهم مى نمود و معمولاً فراغتى نمى يافت. اما او در همين حال آثارى را از خود به يادگار گذاشته است كه تاكنون به چاپ نرسيده و برخى نيازمند جمع آورى و تدوين و ترتيب است.

وى يكى از اعضاء لجنه و انجمن تحقيق كتاب ذى قيمت «احقاق الحق» مرحوم قاضى نورالله شوشترى بود كه به همراه تنى چند از علماء و فضلاء تحت نظر و اشراف مرحوم آيت الله نجفى مرعشى به امر تحقيق و تعليق اين كتاب شريف همت گماردند.

موضوع معراج رسول اكرم صلی الله علیه و آله يكى از مباحث اصلى مورد مناقشه ميان مرحوم شهيد ثالث و مخالفين از جمله شيخ احمد احسائى بوده است. از اين رو مرحوم آيت الله شهيدى با اهتمام خاصى كه به موضوع فوق الذكر، داشته اند، در قالب تفسير سوره اسراء موضوع معراج را به تفصيل مورد بحث قرار داده اند. همچنين آن چه تحت عنوان تفسير يا به عبارتى منتخب التفاسير مى توان از آن ياد كرد: يك دفتر در تفسير سوره حمد، سه دفتر در سوره بقره، يك دفتر اصلى و دو دفتر الحاقى در سوره مباركه اسراء و دو دفتر در تفسير سوره يوسف است.

حدود سى دفتر دست نويس نيز در موضوعات متنوع: كلام و اعتقادات، احكام، مواعظ و اخلاقيات، مناقب و همچنين تقريرات دروس اساتيد خود از جمله آيات عظام: بروجردى و امام خمينى به رشته تحرير درآورده اند. مجموعه يادداشت هاى متفرقه در موضوعات طب قديم، خاطرات انقلاب و وقايع نهضت و غيره نيز به طور پراكنده در ميان يادداشت ها و دست نويس هايشان به چشم مى خورد.

ويژگي هاى اخلاقى و فعاليت هاى اجتماعى

تمام كسانى كه با آن مرحوم معاشر بوده اند و حتى كسانى كه دفعاتى معدود و محدود شاهد رفتار و منش وى بوده اند، در چند نقطه از مجموعه ويژگي هاى اخلاقى ايشان اتفاق نظر دارند. بايد گفت بارزترين خصوصيات وى «تواضع» و «نجابت» بود. به طورى كه اكثر شخصيت هائي كه درباره ايشان به اظهارنظر پرداخته اند به عنوان اولين ويژگى از آن ياد كردند.

از جمله ديگر خصال انسانى ايشان مى توان به عطوفت و رأفت و مهربانى فوق العاده نيز اشاره نمود كه در كنار قاطعيت و صلابتى كه از او سراغ داريم، آميزه اى ارزشمند و كم نظير را به نمايش مى گذارد. يكى ديگر از مهمترين ويژگى هاى آن بزرگوار نيز اين بود كه تمام امكانات خود اعم از مادى و معنوى، موقعيت و منزلت اجتماعى و حوزوى، ارتباطات و وابستگي هاى نسبى و سببى خود را در جهت خدمت به خلق خدا و اعلاء دين مبين بكار مى گرفت و هيچ گاه آن ها را نردبان ترقى و احياناً بهره مندى و بهره برداري هاى مادى و غيرمادى خود قرار نداد و با مناعت طبعى مثال زدنى از كنار اين همه امكانات براحتى مى گذشت.

و به راستى او مجموعه اى از صفات والا و خصال ارزشمند را در خود جمع كرده بود كه بعضاً مى توان آن ها را جمع اضداد دانست. و اين همه از وى شخصيتى محبوب، قابل احترام و نمونه ساخته بود. ويژگي هاى ايشان را از يادنامه اى كه جمعى از طلاب در سالگرد رحلتش به رشته تحرير درآورده اند، عيناً نقل مى كنيم:

«سلام و درود خدا بر تو! اى كوه عزم و صلابت و استقامت، اى آسمان شرف و عزت و عظمت، اى درياى تواضع و وقار و متانت، اى كشتى علم و حلم و فضيلت، و اى معدن صفا و عاطفه و محبت، اى نور! گويا بايد باور كرد كه شيرين ترين و پربارترين دقايق هر روزمان را چون پروانگان شيفته بدور شمع پرفروغ وجودت حلقه مى زديم و چشم بر سيماى جذاب و ملكوتيت مى دوختيم و سخنان دُرربار و نصايح گهربارت، جان و روح تشنه مان را سيراب مى كرد و از خرمن فضل و كمال و صميميت بهره مى گرفتيم، ديگر تكرار نخواهد شد! چگونه مى توان تحمل كرد اين بار مصيبت و يتيمى را؟! به راستى آن تن رنجور و خسته از پس بيش از هفتاد سال زندگى پرتلاش چگونه اين كوله بار سنگين علم و فضل، تقوى و فضيلت، صفا و صميميت، تواضع و نجابت، اراده و صلابت، تجربه و كاردانى و لياقت، شرف و عزت نفس، بلندى همت، عاطفه و محبت، افتخار و شرافت نسبى و سببى را بر دوش مى كشيد بى آن كه اين همه ارزش و افتخار، او را دچار كمترين غرور و تكبرى نمايد».

و اما در عرصه اجتماعى نيز ايشان از دوران جوانى فعاليت هاى اجتماعى را تجربه كرد. جايگاه اجتماعى پدر بزرگوارش فعاليتى پيوسته و طاقت فرسا را ايجاب مى نمود و وى نيز از جوانى همواره در كنار پدر اين تجربه ها را مى آموخت و در تدبير و مديريت و خدمت به مردم و احساس وظيفه و دلسوزى، ممارست مى نمود.

درب منزل آنان صبح تا شام به روى همگان باز بود و طبقات مختلف از رجال و صاحب منصبان تا عامه مردم كوچه و بازار هميشه در اين بيت رفيع در رفت و آمد بودند و چه بسيار تصميمات مهم فردى و اجتماعى كه در آن گرفته و گره هايى كه از كار مردم گشوده مى شد. پدر محترمش نفوذ و اعتبار خود را در حل مشكلات مردم و معضلات شهر و خدمت به دين و آئين بكار مى گرفت و در مواقع و مواضع مهم و حساس، تدبير، دورانديشى و قاطعيتى در خور تحسين از خود نشان مى داد.

مردم قزوين عموماً براى حل مشكلاتشان به اين درگاه رجوع مى كردند. مهاجرت ايشان به قم نيز فصل جديدى در فعاليت هاى اجتماعى و تلاش هاى علمىِ حيات وى گشود. آموخته هاى تربيتى و اخلاقى و اجتماعى در اين عرصه جديد بكار گرفته مى شد. برخى از هم دوره هاى او مى گويند كه وى ايفاى نقش اجتماعى و گره‌گشايى از كار طلاب جوان را از همان روزهاى نخست از حجره هاى فيضيه آغاز نمود. او اشتهار، اعتبار و منزلت اجتماعى و مكنت مالى و توانايى ها و لياقت هاى فردى را در جهت هدف مقدسِ خدمت به خلق خدا بكار گرفت.

انتصاب به امامت جمعه

در سال 1346 شمسى از سفر حج بازمى گشت كه دستجات عزادارى و موكب هاى سياه پوش، تسليت گويان رحلت پدرش را در دروازه هاى شهر به او اعلام داشتند. اين واقعه دوباره ايشان را به قزوين كشاند و از آن جائى كه پدرش منصب امامت جمعه را نسلاً بعد نسل به عهده داشت، نظر همگان بر پذيرش اين مسئوليت از جانب فرزند ارشد او قرار گرفت.

ولى پاره اى مصالح او را از قبول اين عنوان منصرف مى ساخت. از سوى ديگر حكومت وقت، فرصت را مناسب ديد و قصد جايگزينى يكى از روحانيون وابسته را داشت كه همين امر، موجب مقاومت علماء و مردم گرديد و بر اصرار آنان مبنى بر باقى ماندن اين منصب در خاندان شهيدى امام جمعه، افزود. لاجرم پس از گذشت حدود دو سال از رحلت والدش، در پى اصرار و تأكيد علماء بزرگ وقت قزوين از جمله حضرات آيات: مرحوم حاج سيد ابوتراب حسينى قزوينى، مرحوم حاج ميرزا نصرالله حاج مجتهد، و حاج ميرزا رحيم سامت و عامه مردم، مجبور به پذيرش خواست آنان گرديد و حكم امامت جمعه ايشان از سوى دو تن از علماء بزرگ، حضرت آيت الله نجفى مرعشى و آيت الله آقا سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى صادر و ابلاغ گرديد.

حكومت وقت نيز كه خود را در مقابل كار انجام شده مى يافت و اتفاق نظر علماء و مردم و حمايت مراجع قم را مى ديد، به ناچار به امامت جمعه وى رضايت داد. او باكفايت ذاتى و لياقت كم نظيرى اكثر فعاليت هاى اجتماعى والدش را پى گرفت. علاوه بر رتق و فتق امور مردم و انجام وظايف دينى و تبليغى، در برخى تصميم گيري هاى حساس شهر دخالت مى نمود و بارها از اين طريق به حفظ مصالح عمومى مردم و رعايت ضوابط و احكام شرع مقدس و احقاق حقوق عامه كمك مى كرد.

داستان مبارزه مرحوم آيت الله شهيدى با شهردار فاسد العقيده وقت كه با ايراد سخنرانى به ترويج افكار منحرف خود مى پرداخت، آميزه اى از اخلاص، وظيفه شناسى و شجاعت را از آن عالم عامل به نمايش مى گذارد. اِسائه ادب فرد مزبور به ساحت مقدس حضرت ولى عصر عجل الله تعالی فرجه شریف، مبارزه علنى امام جمعه را با وى شدت بخشيد. به طورى كه با برپايى چندين سخنرانى و خطابه صريح و افشاگرانه در اين خصوص، عاليترين مقامات وقت را به منزلش كشانيد. ولى او عزل و اخراج شهردار قزوين را حداقل خواسته خود اعلام مى كرد. رفت و آمدها، وساطت ها و حتى در نهايت تهديدها هيچ يك مؤثر واقع نشد و تا دستگاه حاكمه را مجبور به تمكين نسبت به خواست خود و مردم ننمود، از پيگيرى موضوع دست برنداشت.

از ديگر فعاليت هاى ايشان مى توان به اين موارد نيز اشاره نمود: اقامه نماز جمعه در ماه مبارك رمضان، اقامه جماعت در مسجد شهيد ثالث و آستانه مقدسه امامزاده سلطان سيد محمد علیه السلام، سرپرستى جامعه محمدى قزوين كه اصلى ترين و اصيل ترين تشكل مذهبى قزوين بوده و با همت و به توسط والد گرامى اش پايه گذارى و تأسيس شده بود، تجديد بناء و احياء مسجد اجداديشان «شهيد ثالث»، و تجديد بناء و مرمت و تعمير اساسى آستانه امامزاده سلطان سيد محمد علیه السلام و احداث حسينيه در جوار آن كه با همت و سرپرستى و نظارت ايشان صورت پذيرفت و همچنين خريد زمين و شروع به ساخت حسينيه قزويني ها در مشهد مقدس با همكارى هيئت امناء و از محل كمك هاى مردمى و افراد خير از يادگارهاى آن فرزانه است. همچنين جلسات تفسير قرآن كريم در ماههاى مبارك رمضان كه معمولاً در حسينيه جنب امامزاده، برگزار مى شد و نيز احداث درمانگاه خيريه جنب مسجد شهيد ثالث و...

اما اين همه او را از ادامه حضور در حوزه علميه قم بازنداشت بلكه به ناچار اوقات شريفش را ميان اشتغالات قم و قزوين تقسيم مى نمود. در ايام حضور در حوزه علميه قم نيز از آن جا كه مورد توجه و احترام آيات عظام وقت قرار داشت، از ايفاء نقش ارزنده در صحنه هاى اجتماعى و عرصه هاى دينى و حوزوى غفلت نمى كرد. توجه خاص مرحوم آيت الله مرعشى نجفى به ايشان به حدى بود كه وى به عنوان دست راست آن مرجع عاليقدر، شهرت داشت.

فصل مبارزه

شكل گيرى نهضت اسلامى در سال هاى 41 و 42 را در واقع بايست آغاز فعاليت هاى سياسى ايشان محسوب داشت به طورى كه در بسيارى از جلسات و تصميم گيري هاى اصلى، گاه در معيت آيت الله العظمى نجفى مرعشى و به نمايندگى از ايشان و گاهى نيز به طور مستقل، مشاركت داشت. انتخاب ايشان به عنوان نماينده ويژه مراجع عظام قم براى ابلاغ نقطه نظرات آنان به اسدالله علم - نخست وزير وقت - در خصوص لايحه 5 ماده اى دولت و نظر مخالف مراجع با مفاد آن، نشان از اعتماد مراجع به ايشان از سويى و كفايت و لياقت او از جانب ديگر دارد. ظاهراً اين نمايندگى سه بار تكرار مى شود كه در پايان، منجر به عقب نشينى دستگاه و پذيرش نظر مراجع معظم مى گردد.

نقل است كه امام خمينى پس از استماع نتايج آخرين ملاقات ايشان، در جلسه اى با حضور ساير مراجع عظام وقت در منزلشان، گفته بودند: «شما امشب را براى ما عيد كرديد!» و از مرحوم حاج آقا مصطفى خواستند كه جعبه اى گز بياورند تا حاضران دهانشان را شيرين كنند! همچنين در دوران عزيمت مراجع به تهران و اقامت طولانى آنان در پايتخت و جلسات آنان در منزل آيت الله حاج سيد احمد خوانسارى و سپس در محلى ديگر، شركت فعال داشت كه در خاطره همراهان و يارانشان باقى است.

با اوج گيرى نهضت نيز بازديد از اقصى نقاط كشور و ملاقات و ارتباط با علماء طراز اول بلاد و رايزنى و همفكرى با آنان و ارسال و ايصال كمك هاى مالى و مادى و حمايت هاى معنوى به آسيب ديدگان از حوادث انقلاب از قبيل مسائل كرمان، آبادان، كردستان و غيره، بخش عمده اى از وقت و توان ايشان را به خود اختصاص مى داد.

ملاقات با برخى شخصیت هاى در تبعيد و يا روحانيون زندانى را نيز از ديگر وظايف خود مى شمرد كه مستقلاً يا به نمايندگى از مراجع عظام، بدان اقدام مى نمود. از جمله خاطره ديدار با امام خمينى در نجف در دوران تبعيد به عراق، ملاقات با آيت الله پسنديده در زمان تبعيد به انارك يزد، حجت الاسلام شهيد هاشمى نژاد در زندان و... چندين بار از ايشان شنيده شد.

ايشان خاطرات دوران نهضت را گاه به طور پراكنده ذكر مى نمود و همواره به دنبال مجالى براى ثبت منظم و جامع آن ها بود كه هيچگاه چنين فرصتى پيش نيامد و تنها يادداشت هاى محدود و متفرقى در اين زمينه بجاى مانده است. دوران انقلاب يا حوادث سال هاى 56 و 57، روزها و شب هاى طاقت فرساى دوره زندگى ايشان است. كمترين زمان استراحت، ساعات كار فشرده، جلسات متعدد، سفرهاى پى در پى، فشارهاى روحى و جسمى و در كنار آن، فشارهاى رژيم و خطرات ناشى از آن، شاخصه هاى اين دوران از حيات پربار ايشان است.

از جمله مى توان به ماجراى لورفتن طرح آتش سوزى شبانه منزل امام جمعه و سرقت اموال آن، اشاره نمود كه پيشتر نيز در مورد يكى ديگر از علماء قزوين اجرا شده بود و فرماندارى نظامى مسئوليت آن را برگردن «خرابكاران!» انداخته بود. اين بار تعداد زيادى از جوانان غيور و انقلابى با اتخاذ تدابير ايمنى و حفاظتى، تمام محل به ويژه منزل ايشان را در كنترل مخفى خود گرفته و تا صبح به حراست از آن پرداختند. نيمه شب كه ايادى دستگاه با پشتيبانى يك خودروى جيپ ارتش، خود را به محله آخوند رساندند، در مواجهه با نيروهاى مردمى حاضر در محل، صحنه را ترك كرده و موضوع منتفى گرديد. اگر چه متعاقب آن، منزل ايشان در قم، در زمانى كه به همراه خانواده در قزوين بسر مى بردند، مورد تفتيش و بازرسى قرار گرفت و مدارك مختصرى به سرقت رفت.

از آن جايى كه منزل ايشان در محله آخوند قزوين، محل تصميم گيري ها، جلسات و وقايع مهمى در دوران انقلاب و سال هاى ابتداى پيروزى محسوب مى شد، اكثر دست اندركاران انقلاب در اين شهر از علماء اعلام هيئت علميه قزوين، سياسيون، كسبه و بازاريان فعال، و عامه طبقات مردم آن را بنام منزل امام جمعه، پايگاه انقلاب مى شمردند. بسيارى از سربازان و درجه دارانى كه به دستور امام پادگان ها را ترك مى كردند، خود را به منزل امام جمعه مى رساندند و سلاح و لباس نظامى خود را تحويل داده و ضمن اخذ رسيد، لباس و هزينه مختصرى براى رساندن خود به شهرهاى ديگر دريافت مى كردند.

با وجود آن كه نقش ايشان در ميان اعضاء هيئت علميه قزوين، جايگاه ويژه اى را براى آراء و نظرات وى ايجاد كرده بود و معمولاً رأى او قول فصل بود، ولى اين امر هيچگاه او را از مشورت و نظرخواهى از ديگر اعضاء، غافل نمى كرد و همواره بر مشورت و همفكرى و تصميم گيرى جمعى و پرهيز از تكروى، تأكيد داشت.

خاطرات، عكس ها، فيلم ها و روايات و حكايات دوران انقلاب در قزوين گوياى اين واقعيت كم نظير است كه قاطبه هيئت علميه در اين شهر هميشه در صف مقدم راهپيمايى ها و ساير فعاليت هاى سياسى حضور داشتند و حضور امام جمعه شهر در ميان آنان، جلوه و اهميتى مضاعف داشت. او بى توجه به منصب خود و عواقبى كه مى توانست متوجهش باشد، حضور شاخص و تعيين كننده خود را در تمام اين فعاليت ها حفظ مى نمود.

هرگاه از او سئوال مى شد كه آيا امامت جمعه منصبى دولتى نيست و چرا مراعات مسئوليت هاى آن را نمى كند، و تأكيد مى كرد كه «امامت جمعه، يك منصب دينى است.» و با استناد به انتصاب شرعى خود از سوى آيت الله نجفى مرعشى و آيت الله رفيعى قزوينى، مى افزود: «من اين منصب و اختيارات آن را براى دين مى خواهم نه دينم را در خدمت حفظ اين منصب.» مقاومت ايشان در مقابل درخواست رژيم شاه مبنى بر اقامه يكى از نمازهاى جمعه در پادگان ارتش و با حضور مقامات دولتى و رد قاطعانه و جسورانه اين در خواست، موجى از فشار و ايذاء را براى وى به دنبال داشت.

گرچه منزلت اجتماعى ايشان، دستگاه هاى دولتى را از تعرض مستقيم و آشكار به وى بازمى داشت، ولى مزاحمت و اعمال ايذايى و محدود كننده، به صور مختلف وجود داشت. سازمان امنيت - ساواك - معمولاً از طريق بازداشت و اعمال فشار بر اطرافيان به ويژه اخوان ايشان سعى در تهديد و تحديد فعاليت هاى وى داشت كه معمولاً هم تأثير زيادى نداشت.

با اين همه و عليرغم تمام فشارها، منزل ايشان و نزديكانشان، مراكز اصلى فعاليت هاى نيروهاى انقلاب و تماس با قم و شهرستان ها و ارتباط مستمر با پاريس در مدت اقامت امام در فرانسه و پذيراى اكثر شخصیت هاى روحانى، سياسى، سخنرانان و انقلابيون از قم و ساير شهرستان ها بود. در دوران انقلاب اين جملات شجاعانه و قاطعانه مرحوم آيت الله شهيدى در تماس تلفنى فرماندار نظامى وقت با ايشان، بر سر زبان ها بود، آن جا كه در عكس العمل نسبت به ضرب و شتم علماء در هنگام راهپيمايى و دستگيرى چند تن از مردم و بستن مسجدالنبى صلی الله علیه و آله (مسجدشاه سابق) مى گفت: «اگر تو سالار جاف شده اى، اينجا پاوه نيست... شما مى خواهيد با توپ و تفنگ قزوين را ساكت كنيد در حالى كه كوس رسوايى شاه در جهان زده شده است!».

همچنين از خاطرات بيادماندنى و وقايع تعيين كننده دوران انقلاب و جريان نهضت اسلامى در قزوين كه با تدبير ايشان صورت پذيرفت، عكس العمل هيئت علميه قزوين در مقابل احضار كتبى آنان توسط فرماندارى نظامى بود. در حالى كه در اين زمينه اختلاف نظرهايى ميان برخى علماء وجود داشت و از سويى نحوه برخورد آنان با اين اقدام فرماندارى نظامى بسيار مهم به نظر مى رسيد، موضع گيرى صريح و قاطعانه مرحوم آيت الله شهيدى يك بار ديگر به بيم ها و ترديدها خاتمه داد.

اظهارنظر تلفنى ايشان در قم، زمينه تشكيل جلسه فوق العاده هيئت علميه را فراهم آورد. شبانه عازم قزوين شد و پس از طرح نقطه نظراتش در جلسه مزبور و موافقت ساير علماء، جوابيه اى مشتمل بر سه نكته زير براى فرماندار نظامى ارسال شد:

  • 1- تذكر اكيد به مسئولان دفترى فرماندارى نظامى در خصوص رعايت ادب و شئون مربوطه در مكاتبه با علماء اعلام.
  • 2- عالمان دينى، سربازان امام عصر عجل الله تعالی فرجه شریف هستند نه تحت امر فرماندارى نظامى.
  • 3- در حال حاضر علماء قزوين سخنى با فرماندار نظامى ندارند؛ اگر وى يا هر كس ديگر با علماء سخنى داشته باشد، درب منزل آنان به روى همگان باز است.

و اين پاسخ مدبرانه و در عين حال قاطعانه بود كه علاوه بر آن كه به عذرخواهى شخص فرماندار نظامى منجر گرديد، او را براى بيان خواست ها و نظراتش با قرار قبلى به جلسه هيئت علميه كه در منزل امام جمعه برگزار شد، كشاند!

تدبير وى و ساير اعضاء هيئت محترم علميه متشكل از علماء طراز اول شهر كه تصميم گيرندگان اصلى انقلاب در قزوين بودند، جريان انقلاب را با سعى بر جلوگيرى از خونريزى، پيش مى برد. به طورى كه اكثر اعتراضات در شكل تحصن هاى آرام ترتيب داده مى شد. آگاهان جريانات انقلاب در قزوين، تحصن شبانه روزى در آستانه امامزاده سلطان سيد محمد علیه السلام (جنب منزل امام جمعه)، تحصن در اعتراض به ضرب و شتم علماء توسط كماندوهاى رژيم در جلوى مسجدالنبى صلی الله علیه و آله، و تحصن مخاطره آميز و شبانه هيئت علميه در بيمارستان كورش قزوين براى تحويل اجساد شهداى محموديان (5 شهيد از يك خانواده) را از جمله طرح هاى ايشان عنوان مى كنند كه هر بار نيز اقدام آنان موفق بوده و به اجراى خواست هيئت علميه و مردم منجر شده است.

بديهى است ذكر روايات و داستان هاى روزهاى پرحادثه انقلاب كه حاكى از اخلاص در نيت، تدبير، درايت و متانت و شجاعت در تصميم گيري ها و اقدامات او و ساير اعضاء هيئت علميه دارد، مجالى گسترده تر و مستقل مى طلبد.

با پيروزى انقلاب اسلامى نيز نزديك به دو سال امامت جمعه را بر عهده داشت. و در مسجدالنبى صلی الله علیه و آله قزوين، اقامه نماز جمعه مى نمود. معمولاً تمامى اعضاء هيئت علميه قزوين در صف اول نماز جمعه پيشاپيش انبوه جمعيت مؤمن و انقلابى به او اقتدا مى كردند و صحنه هاى ارزشمندى از انجام تكليف الهى و دينى و تحكيم وحدت ملى را به نمايش مى گذاشتند.

همچنين در همين مدت نيز كه هيئت علميه قزوين هنوز رتق و فتق امور و تصميم گيري ها و اقدامات اصلى در ساماندهى اوضاع پس از پيروزى انقلاب اسلامى را بر عهده داشت و با تشكيل جلسات مستمر و حضور روزانه در مدرسه صالحيه مستقيماً روند تحولات را هدايت مى كرد، و مرحوم آيت الله شهيدى نقش مؤثر و كليدى داشت. همچنان كه در هيئت منتخب از سوى هيئت علميه كه به فرمان امام خمينى تشكيل شد، نيز نقش محورى خود را ايفاء مى كرد. تا آن كه پاره اى مسائل و اقدامات مشكوك را غيرقابل توجيه و تحمل شمرد و از سوى ديگر مسئوليت هاى وى در حوزه و بيت آيت الله العظمى نجفى مرعشى او را بر مراجعت به قم مصمم نمود. روزى در خطبه نماز جمعه از علماء اعلام خواست كه اين مسئوليت را يك يا چند تن از آنان بر عهده بگيرند و متعاقب آن، راه قم را پيش گرفت.

معروف است كه مرحوم آيت الله مرعشى در پاسخ به اصرار جمع انبوهى از مردم قزوين كه براى بازگرداندن آن مرحوم در قالب كاروان هايى به قم سفر كرده و به بيوت مراجع متوسل شده بودند، فرموده بود: «اگر ايشان هم بخواهند به قزوين بيايند، من نخواهم گذاشت؛ شما مى خواهيد چشم مرا با خود به قزوين ببريد!».

مراجعات مكرر و ارسال طومارهاى متعدد به بيوت مراجع و دفتر امام و تقاضاهاى مكرر در اين زمينه و حتى تماس هايى از جانب رئيس جهمور و نخست وزير وقت را نيز بى نتيجه گذاشت. (يادآور مى شود مرحوم شهيد رجايى اصالتاً قزوينى بود و در اين زمينه اهتمام زيادى براى اصلاح امور قزوين از طريق آن مرحوم داشت.)

تصدى مدارس حضرت آيت الله العظمى نجفى مرعشى

با خاتمه فعاليت هاى گسترده و بى وقفه كه در كاهش توان جسمى او بى تأثير نبود، دوره اى ديگر از حيات پربار وى آغاز مى شود. پس از تصميم ايشان بر ترك قزوين، مسئوليت هاى ديگر نيز از جانب آيت الله مرعشى نجفى بر عهده ايشان گذاشته مى شود كه تا آخرين روز حيات نيز به آنان اشتغال داشت. اداره و تصدى مدارس علميه آن مرجع عالي قدر را (مرعشيه، مؤمنيه، شهابيه، مهديه) ضرب المثل مديريت در مدارس علميه بشمار مى رفت.

او همواره طلاب را فرزندان خويش مى دانست و عليرغم فقدان امكانات مالى و مادى و دشوارى امر اداره اين مدارس به ويژه پس از رحلت مرحوم آيت الله مرعشى نجفى تا آخرين لحظه حيات در جهت رفع مشكلات آنان از هيچ كوششى مضايقه نكرد و از جان و اعتبار خويش مايه مى گذاشت و در اين راه حقيقتاً خستگى نمى شناخت. ايشان سال‌هاى آخر عمر شريفش را نيز با اقامه جماعت در جوار مرقد آن مرجع عظيم الشأن در كنار ساير اشتغالات خويش سپرى نمود.

غروب ستاره

اما گويى مدتى بود كه انتظارهايى داشت. بارها بر اين امر تأكيد مى كرد و رحلت خود را نزديك مى شمرد. او شب قبل از رحلتش از محل دفن خود سخن گفت. داستان عجيبى كه در اين باره نقل شده و نيز برخى خواب هايى كه تنى چند از علماء و ساير آشنايان قبل و بعد از رحلت ايشان ديده اند، قابل تأمل و درس آموز است. ظاهراً در يادنامه مفصل ترى كه برخى از مريدان ايشان درصدد تهيه آن هستند، وقايع و نكات ديگرى در اين باره و ساير زواياى حيات آن بزرگمرد آورده شده است.

در اولين ساعات روز پنجشنبه 26 شوال المكرم 1414 قمرى (هيجدهم فروردين 73) مصادف با سالگرد شهادت حضرت امام صادق علیه السلام در قم به ديدار معبود شتافت و به جوار رحمت الهى منتقل گرديد و روح بلندش آرام گرفت. پيكر مطهر آن عالم ربانى پس از تشييعى كم نظير و اقامه نماز توسط آيت الله فاضل لنكرانى در صحن مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها، آن چنان كه تصريح كرده بود، در «مقبره علماى باغ بهشت» در جوار على بن جعفر علیه السلام به خاك سپرده شد.

منابع:

شرح حال ايشان در برخى منابع آمده است، از جمله:

(1). گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 180.

(2). شجره خاندان شهيدى، ج 2، ص 777.

(3). مقدمه موسوعة البرغانى، ج 1.

(4). مجله مكتب اسلام، سال 34، شماره 3، ص 68.

منبع

محمدرضا سيفى, ستارگان حرم، جلد 6