مبارزات اشراف قریش با پیامبر اسلام
اشراف و بزرگان قریش برای جلوگیری از گسترش دعوت الهی پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) و سرکوب دین جدید، اقدامات و روشهای مختلفی مانند تطمیع و تمسخر و آزار جسمانی را به کار بردند، ولی هیچکدام مفید و مؤثر واقع نشد.
سازش و تطمیع
موقعیت قریش در مکه از آن روی که اهل تجارت بودند و برای ادامه کار خود نیاز به آرامش داشتند، ایجاب می کرد تا مسأله اسلام را به آرامی خاتمه دهند. از طرف دیگر، از بین بردن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) موجب بروز یک جنگ داخلی خونین و نامحدود می شد و موقعیت قریش را به خطر می انداخت. به همین دلیل قریش در ابتدا به دنبال سازش با پیامبر (صلی الله علیه و آله) یا حامی اصلی ایشان یعنی ابوطالب (علیه السلام) بود. مورخین نمونه هایی از این پیشنهادات برای سازش ذکر کرده اند:
- ابن اسحاق در ذیل آیه «قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ اللَّهِ وَ هُوَ عَلىَ كلُِّ شىَْءٍ شهَِيد»(سوره سبأ، 47) می نویسد که اشراف قریش در پی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرستاده درخواست مذاکره با وی کردند. آنان گفتند: تو چیزی بر قومت آورده ای که در میان عرب کسی برای قومش چنین نیاورده، تو پدران ما را دشنام داده ای، دین ما را ناروا دانسته ای، خدایان ما را ناسزا گفتی، اگر با این کار در پی جمع آوری ثروت هستی، آنقدر به تو می دهیم که ثروتت از همه فزون تر گردد، اگر شرف می خواهی، ما تو را بر خود سیادت می دهیم؛ اگر ملک و پادشاهی می خواهی، چنین می کنیم، اگر جن بر تو مسلط شده، تو را معالجه می کنیم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در پاسخ گفت: برای هیج یک از این چیزها ادعای نبوت نکرده، بلکه تنها فرستاده خداست که برای نصیحت آمده، اگر بپذیرند که نفعش از آن خود آنهاست و اگر نپذیرند او صبر خواهد کرد تا خدا میان او و آنان حکم کند.[۱]
- جمله حضرت خطاب به عمویشان ابوطالب که پیشنهاد اشراف قریش را به حضرت گفت: «عموجان، اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند، کار دعوت را تا غلبه آن دنبال خواهم کرد مگر آنکه در این راه جان خویش را از دست دهم.»[۲]
- درخواست تنی چند از اشراف قریش از جمله حارث بن قیس سهمی، عاص بن وائل، ولید بن مغیره و امیة بن خلف، مبنی بر اینکه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یک سال بتان آنان را عبادت کند و در عوض نیز آنان یک سال خدا را عبادت کنند؛ در این صورت هر کدام که بر حق باشند، دیگری با پیروی از آن بهره ای از حق برده است. پس از این پیشنهاد خداوند سوره کافرون را بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل کرد و یکسره راه توحید و شرک را از یکدیگر جدا کرد.[۳]
برخوردهای روانی
یکی از روش های مشرکان در برخورد با رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، برخوردهای از روی استهزاء در جهت اذیت آن حضرت بود. آنچه که هدف اصلی بود، خرد کردن شخصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و منزوی ساختن ایشان بود. در این میان بعضی از اشراف قریش بیش از دیگران در این امر تلاش می کردند. از جمله این افراد می توان به ابوجهل، ابولهب، اسود بن عبد یغوث، ولید بن مغیره، عاص بن وائل، عقبة بن ابی معیط و ابوسفیان بن حرب اشاره کرد.[۴] از جمله آیاتی که در مورد استهزا پیامبر(صلی الله علیه و آله) در قرآن آمده و بعضاً به پیامبر دلداری داده است، می توان به: آیات 95 سوره حجر، 10 سوره انعام، 33 سوره رعد، 41 سوره انبیا، 55 و 53 سوره الذاریات، 48 سوره فصلت و 41 سوره فرقان اشاره کرد. از مواردی که پیامبر را مورد تمسخر قرار می دادند، می توان به این موارد اشاره کرد:
- نسبت دادن عناوینی همچون: کذاب، ساحر، جن زده و بدتر از همه مجنون، که در قرآن در سوره ذاریات، آیات 53 و 55 به آن اشاره شده است.
- پسر نداشتن پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا ابتر بودن ایشان که از طرف عاص بن وائل ( پدر عمرو بن عاص) عنوان می شد که خداوند سوره کوثر را در برابر این اتهام نازل کرد.[۵]
آزارهای جسمانی
تا زمانی که حضرت ابوطالب (علیه السلام) زنده بود، به سبب حمایت های او از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و به دلیل اینکه رئیس بنی هاشم و از بزرگان قریش بود، اشراف و مشرکین قریش به راحتی نمی توانستند به پیامبر آزار برسانند. ولی با این حال آزارهای جسمی به صورت نامنظم به خصوص از طرف ابولهب صورت می گرفت. امّا پس از رحلت عمویشان و ریاست ابولهب بر بنی هاشم، دست آنان برای اذیت و آزار پیامبر باز شد.[۶]
از جمله آزارهای جسمی مشرکان می توان به: ریختن شکمبه گوسفند بر سر پیامبر اکرم در هنگام سجده،[۷] ریختن خاک و خاکستر هنگام عبور از کوچه ها بر سر ایشان[۸]، پیچیدن عبا به دور گلوی ایشان توسط عقبة بن ابی معیط و ... اشاره کرد.
برخوردهای علمی
قریش از توانایی لازم در برخورد علمی با دعوت جدید برخوردار نبود. زیرا اساساً اندیشه های جاهلی سست تر از آن بود که روحیه اندیشیدن و تعقل را در جامعه جاهلی ایجاد کند. در این جهت، از این که به ظاهر برخوردهای علمی نیز بکند - ولو با استفاده از یهودیان مدینه - خودداری نکرد. از جمله برخوردهای علمی می توان به این موارد اشاره نمود:
- قریش آنچه را رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تحت عنوان وحی بر آنان می خواند، نه از طرف خداوند، بلکه مطالبی می دانستند که توسط اهل کتاب به ایشان تعلیم داده شده بود.
- پرسش سؤالاتی در مورد اصحاب کهف، ذوالقرنین و روح که توسط یهود طرح شده بود و نضر بن حارث و عقبة بن ابی معیط آن سؤالات را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پرسیدند.[۹]
پانویس
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام حمیری، ج 1،ص 295-296
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام ج 1 ص 266؛ انساب الاشراف، ج1،ص 230
- ↑ مجمع البیان، ج 10،ص 552؛ انساب الاشراف ج 1،ص 134؛ عیون الاثر، ج1،ص 197؛ سبل الهدی و الرشاد، ج 2،ص 559
- ↑ طبقات الکبری، ج1 ص 200-201؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 408-410؛ انساب الاشراف.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 1 ص 393؛ انساب الاشراف ج 1،ص 132 و 137
- ↑ طبقات الکبری، ج1ص211؛ السیرة النبویه، ابن کثیر ج1ص276؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج1ص416
- ↑ انساب الاشراف ج1ص125؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج1،ص 416
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 1،ص 416
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج1 ص 301-307؛انساب الاشراف، ج 1 ص 142؛ دلائل النبوة بیهقی، ج 2 ص 269-270
منابع
- سیره رسول خدا، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما،1382