امّت

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۳۷ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اُمَّت‌» واژه‌ای‌ قرآنی است، که‌ مى‌تواند جامع‌ مفاهیمى‌ چون‌ قوم‌، قبیله‌، عشیره‌، گروههای‌ نژادی‌ و نیز ملت‌ یا جامعه‌ای‌ مذهبى باشد‌، که‌ تحت‌ لوای‌ هدایت‌ یک‌ پیامبر قرار دارد.[۱]

امت در لغت و اصطلاح

واژه «امّت»، مشتق از «امّ» به گروهى اطلاق مى‌شود که وجه‌ مشترکى مانند دین، زمان یا مکان واحد داشته باشند؛ خواه این اشتراک اختیارى یا غیراختیارى باشد.[۲] نیز به معنای پیروان، گروه، جماعتی که بسوی ایشان پیغمبری آمده باشد، آمده است.

«امّت» در اصطلاح، جماعتى‌ از مردم‌ است‌ که‌ خداوند برای‌ آنان‌ پیامبری‌ مبعوث‌ کرده‌ و آنان‌ به‌ او ایمان آورده‌ و از این‌ رو با خداوند پیمان‌ بسته‌ و با او ارتباط یافته‌اند.[۳]

امت در قرآن

واژه امّت‌ در قرآن‌ کریم‌ ۶۵ بار به‌ صورت‌ مفرد یا جمع‌ آمده‌ است‌. امّت در قرآن‌ بر غیرمسلمانان‌ نیز اطلاق‌ شده‌ است‌ و از این‌ رو مى‌تواند به‌ معنای‌ «شِعب‌» نیز نزدیک‌ باشد؛ در این‌ کاربرد، مقصود از امت‌، گروه‌ بزرگى‌ از مردم‌ است‌ که‌ دارای‌ زبان‌ یکسان‌ یا دین‌ واحد و یا سرزمین‌ جغرافیایى‌ یکسانى‌ هستند.

در قرآن‌ همچنین امت‌ به‌ معنى‌ مردم‌[۴] و یا عده‌ای‌ از انسانها که‌ با یکدیگر پیوند دینى‌ دارند،[۵] آمده‌ و در احادیث که‌ بارها به‌ صورتهای‌ «امت‌ محمد» یا «امتى‌» (از زبان‌ پیامبر صلی الله علیه وآله)، یا «اُمَم‌» وارد شده‌، به‌ معنى‌ جماعتى‌ بکار رفته‌ است‌ که‌ از یک‌ پیامبر پیروی‌ مى‌کنند. «اُمَم‌» نیز به‌ معنى‌ اقوام‌ پیشین‌ و ملتهایى‌ که‌ خداوند برای‌ آنان‌ پیامبری‌ گسیل‌ داشته‌، بکار رفته‌ است‌.[۶] به‌ هر حال‌، امت‌ افزون‌ بر مفهوم‌ دینى‌ خود، مى‌تواند به‌ مفهوم‌ همبستگى‌ زبانى‌، فرهنگى‌، طبیعى‌، یا نژادی‌... نیز باشد.

امت‌ در فرهنگ‌ اسلامى‌

برخی از ابعاد مختلف‌ مفهوم‌ امّت‌ در فرهنگ‌ اسلامى‌ چنین است:

  • الف‌. امت‌ اسلامى‌ جانشین‌ امتهای‌ پیشین‌: نخستین‌ نکته‌ در باب‌ امت‌ پیامبر خاتم‌ صلی الله علیه وآله این‌ است‌ که‌ این‌ امت‌ نیز همچون‌ امتهای‌ پیشین‌ مخاطب‌ وحى‌ الهى‌ قرار گرفته‌ و حامل‌ رسالت‌ الهى‌ شده‌ است‌. رسالت‌ پیامبر صلی الله علیه وآله نیازمند امتى‌ است‌ که‌ ضمن‌ پذیرش‌ و ایمان به‌ آن‌ و حفظ و نگاهبانى‌ از آن‌، آن‌ را به‌ دیگر امتها منتقل‌ کند و از این‌ رو، وظیفه تبلیغ‌ آن‌ بر عهده امت‌ است‌. بنابراین‌ امت‌ حافظ وحى‌ الهى‌ در تاریخ‌ است‌.[۷] قرآن‌ خود بر مسأله حفظ و نگاهبانى‌ از ذکر (قرآن‌) تأکید کرده‌ است‌.[۸] این‌ امت‌، امتى‌ برگزیده‌ است‌[۹] و حتى‌ تورات‌ به‌ آن‌ مژده‌ داده‌ است‌.[۱۰] این‌ امت‌، امت‌ «آخرالزمان‌» است؛ پیامبر این‌ امت‌، پیامبر خاتم‌ است‌ که‌ در پایان‌ سلسله‌ای‌ از پیامبران‌ و رسولان‌ گذشته‌ مبعوث‌ شده‌ است‌ و در همان‌ سنت‌ انبیای‌ الهى‌ که‌ مخاطب‌ وحى‌ بوده‌اند، جای‌ مى‌گیرد.[۱۱] در عین‌ حال‌ پیامبرِ امت‌ آخرین‌ همانند انبیای‌ گذشته‌ و انبیای‌ بنى‌ اسرائیل‌ نیست‌ که‌ فقط به‌ سوی‌ قومشان‌ مبعوث‌ مى‌شدند، بلکه‌ او برای‌ همه مردم‌ فرستاده‌ شده‌ بود.[۱۲]
  • ب‌. امت‌ برگزیده، وارث‌ زمین‌: امت‌ برگزیده‌، حامل‌ وحى‌ الهى‌ در زمین‌ و تمثّل‌ و نماینده اراده الهى‌ است‌، بنابراین‌ مقام‌ جانشینى‌ خداوند بر زمین‌ در اصل‌ از آن‌ِ امت‌ برگزیده‌ است‌. امت‌ از همان‌ آغاز بر اساس‌ آیات‌ قرآنى‌ چنین‌ دریافتى‌ داشت‌ که‌ بنابر سنت‌ الهى‌ِ خلافت‌ و جانشینى‌ خداوند بر زمین‌، هم‌اینک‌ وارث‌ زمین‌ شده‌ است‌.[۱۳] از آنجا که‌ رسالت‌ نبوی‌، رسالتى‌ جهانى‌ بود، امت‌ پیامبر صلی الله علیه وآله مى‌بایست‌ امر «دعوت‌» را سامان‌ مى‌داد و جهانى‌ مى‌کرد. امت‌ از طریق‌ امر دعوت‌ خواهد توانست‌ که‌ این‌ رسالت‌ جهانى‌ را به‌ جهانیان‌ تبلیغ‌ کند و بنابر وعده قرآنى‌ زمین‌ را در اختیار گیرد و وارث‌ همه امتهای‌ پیشین‌ شود.[۱۴] از این‌ رو، دیری‌ نپایید امت‌ دریافت‌ که‌ مى‌بایست‌ امر دعوت‌ را به‌ بیرون‌ از جزیرةالعرب‌ گسترش‌ دهد و پیام‌ حضرت‌ رسول‌ صلی الله علیه وآله را به‌ دیگر امتها تبلیغ‌ کند.[۱۵]
  • ج. امت‌ و سنّت‌: امت‌ از طریق‌ سنّت‌ و پیروی‌ از آن‌، ارتباط خود را با پیامبر خویش‌ در طول‌ تاریخ‌ نگاه‌ مى‌دارد و سنت‌ در واقع‌ ضامن‌ حضور و استمرار امت‌ (جماعت‌) در تاریخ‌ است‌. شافعى‌ به‌ طور برجسته‌ در باب‌ سنت‌ سخن‌ گفته‌ است‌.[۱۶] سنت‌ پیامبر صلی الله علیه وآله را غایب‌ از شاهد اخذ کرده‌ و به‌ نسلهای‌ بعدی‌ امت‌ منتقل‌ کرده‌ است‌.[۱۷] امت‌، سنت‌ را از طریق‌ حاملان‌ علم‌ نبوی‌ که‌ وارث‌، حافظ و مبلغ‌ آنند، اخذ و پیروی‌ مى‌کند. در اندیشه اسلام‌ سنى‌ در واقع‌ ختم‌ نبوت‌، تنها در سایه وجود این‌ عالمان‌ مى‌تواند محقق‌ شود؛ عالمانى‌ که‌ مى‌کوشند از سنت‌ در برابر بدعت‌ دفاع‌ کنند و حافظ وحدت‌ و تحقق‌ جماعت‌ باشند.[۱۸]
  • د. امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منکر، مهم‌ترین‌ شأن‌ امت‌: جامعه اسلامى‌ اساساً بر مبنای‌ امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منکر قوام‌ مى‌گیرد. دعوت‌ مهم‌ترین‌ وظیفه امت‌ در تاریخ‌ مقدس‌ است‌. الگوی‌ دعوت‌ در اسلام‌، امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منکر است‌.[۱۹] با اصل‌ امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منکر، امت‌ اسلامى‌ با جهان‌ بیرون‌ از خود مواجه‌ مى‌شود و همین‌ امر نیز زمینه جهاد را فراهم‌ مى‌نماید. در این که‌ امت‌ چگونه‌ و از طریق‌ چه‌ نهاد و یا شخصى‌، وظیفه امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منکر را سامان‌ مى‌دهد، اختلاف‌ بوده‌ است‌؛ اما علما بر این‌ نکته‌ تأکید ورزیده‌اند که‌ این‌ امر وظیفه همگى‌ امت‌ است‌.[۲۰] سلطه سیاسى‌ همواره‌ این‌ وظیفه‌ را تنها برای‌ خویش‌ محفوظ مى‌دانسته‌ و خود را نماینده امت‌ در اجرای‌ آن‌ مى‌پنداشته‌ است‌.[۲۱] به‌ هر حال‌، اعتقاد عمومى‌ چنین‌ بوده‌ است‌ که‌ امت‌ مى‌تواند با نهادهای‌ مدنى‌ خود (و از جمله‌ علما) حتى‌ در برابر سلطه سیاسى‌ از حق‌ دینى‌ امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منکر بهره‌ گیرد.[۲۲]

پانویس

  1. نک: ترکى‌، ۳۰.
  2. مفردات راغب.
  3. ص‌۹۷-۱۰۳.
  4. سوره بقره‌۲/ ۲۱۳.
  5. سوره آل‌ عمران‌۳/ ۱۱۰؛ سوره بقره‌۲/ ۱۴۳.
  6. ترکى‌، همانجا.
  7. نک: عبدالحمید، ۲۱۱؛ باقلانى‌، اعجاز...، ۴۸؛ ابن‌ ابى‌ الحدید، ۸/۲۴۱؛ ابن‌ تیمیه‌، رسالة...، ۹-۱۰.
  8. سوره حجر۱۵/ ۹؛ نیز نک: بیهقى‌، ۱/ ۵۴.
  9. سوره آل‌ عمران‌۳/ ۱۱۰.
  10. نک: قاضى‌ عبدالجبار، ۲/ ۳۵۲-۳۵۳؛ بیهقى‌، ۱/ ۳۳۶-۳۴۰.
  11. سوره احقاف۴۶/ ۹.
  12. سوره اعراف‌۷/ ۱۵۷؛ سوره سبا۳۴/ ۲۸؛ نیز نک: باقلانى‌، التمهید، ۱۴۷-۱۴۸؛ ابویعلى‌، ۱۵۸.
  13. سوره انبیاء۲۱/ ۱۰۵.
  14. نک: سوره توبه‌۹/ ۳۳؛ برای‌ بحث‌ درباره این‌ آیات‌، نک: طبری‌، اختلاف‌...، ۱-۲.
  15. برای‌ نمونه‌، نک: همو، تاریخ‌، ۳/ ۵۲۳. بب
  16. نک: ص‌۳۲، برای‌ تفسیر کلمه حکمت‌ در قرآن‌ به‌ سنت‌ نبوی‌.
  17. نک: ابن‌ طهمان‌، ۱۶۵؛ احمد بن‌ حنبل‌، ۵ /۴، ۳۷؛ بخاری‌، ۱/۲۸، ۳۸؛ ابن‌ ماجه‌، ۱/ ۸۵-۸۶؛ خطیب‌، شرف‌...۱۸/
  18. نک: ابن‌ وضاح‌، ۲؛ خطیب‌، همان‌، ص‌۲۸.
  19. سوره آل‌ عمران‌۳/ ۱۱۰؛ نیز نک: سوره حج‌۲۲/ ۴۱؛ سوره اعراف‌۷/ ۱۵۷، ۱۶۵؛ سوره توبه‌۹/ ۷۱.
  20. سوره توبه‌۹/ ۷۱؛ نیز نک: خلاّل‌، ۱۰۵؛ خطیب‌، همان‌، ۴۶؛ ابن‌ تیمیه‌، الامر...، ۱۵-۱۶.
  21. نک: غزالى‌، احیاء...، ۲/ ۲۷۸-۲۷۹.
  22. نک: ابویعلى‌، ۱۹۷؛ غزالى‌، همان‌، ۲/۲۷۳.

منابع