سید محمدباقر موسوی همدانی
سید محمدباقر موسوی همدانی (۱۳۰۴ - ۱۳۷۹ ش)، از محققان و مدرسان حوزه علمیه در دوران معاصر و از شاگردان امام خمینی بود. از جمله آثار مشهور وی می توان به ترجمه «تفسیرالمیزان» تألیف علامه طباطبائی اشاره کرد.
نام کامل | سید محمدباقر موسوی همدانی |
زادروز | ۱۳۰۴ شمسی |
زادگاه | شهرستان بیجار |
وفات | ۱۳۷۹ شمسی |
مدفن | قم، حرم حضرت معصومه |
اساتید |
آیت الله بروجردی، علامه طباطبائی، امام خمینی، سید محمدرضا گلپایگانی،... |
| |
آثار |
ترجمه تفسیرالمیزان، علی فی کتب اهل السنه، ترجمه تحریر الوسیله، درسهایی از اصول عقاید، الهدایه الی المرام الی مبهمات جواهر الکلام،... |
محتویات
ولادت و خاندان
سید محمدباقر موسوی همدانی در سال ۱۳۰۴ هجری شمسی (چهارم محرم ۱۳۴۴ ق) به دنیا آمد. خاندان او از سادات معروف بخش گروس شهرستان بیجار بود. سلسله نسب این خاندان به بدیع الزمان، از شخصیت های قرن پنجم و از نوادههای امام سجاد علیه السلام، میرسد.
پدرش آیت الله سید هادی موسوی گروسی از علمای صاحب کرامت و برجسته آن عصر و امام جماعت و مدرس حوزه علمیه آخوند همدانی[۱] بود.
تحصیلات و استادان
سید محمدباقر در سال ۱۳۱۶ ش، به همدان رفت و در مدرسه علمیه آخوند سکونت گزید و به خواندن کتاب جامع المقدمات، که نخستین کتاب درسی حوزههای علمیه است، مشغول شد. روزها در بازار کار میکرد و شبها، در آن مدرسه کتاب مذکور را نزد پدر و استادان آن مدرسه میخواند؛ سال ۱۳۲۰ ش در شانزده سالگی به طور کلی کار در بازار را رها کرد و تمام وقت به تحصیل علوم حوزوی پرداخت. او پس از جامع المقدمات، کتاب مغنی و معالم را نیز در همدان خواند.[۲] استادان ایشان در این وقت عبارت بودند از: پدرش و مرحوم سید حسین شورینی و... . او در یکی از مصاحبههای خود میگوید: «تا کتاب مغنی را در همدان خواندم، آنگاه به ابوی گفتم میخواهم معمم بشوم.
در قم:
سید محمدباقر در سال ۱۳۲۰ ش، به قم آمد و چند روزی از نزدیک با چگونگی درس و بحث حوزویان قم آشنا شد. او در این مدت چنان شیفته حوزه علمیه قم گشت که تصمیم گرفت در قم به تحصیل ادامه دهد. از این رو، در مدرسه دارالشفاء ساکن شد. کمکم دوره مقدمات را به پایان رساند و وارد درس سطح شد. کتاب مطول را در محضر استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری آموخت و در جلسه درس مرحوم حجت الاسلام عبدالکریم حق پناه، که شرح لمعه را تدریس میکرد، شرکت جست.
در تهران:
در سال سوم تحصیل به تهران مسافرت کردند و در مدرسه علمیه مروی تهران سکونت گزیدند. سید تا مدت سه سال و نیم (از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۵ ش) در تهران ماند و به تحصیل ادامه داد. در آن جا کتاب فقهی الرّیاض را در جلسه درس مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالرزاق قائنی خواند و کتابهای کفایه و شرح منظومه را در جلسه درس مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی آملی آموخت.
بازگشت به قم:
سه سال و نیم از سکونت او در تهران میگذشت که اطلاع یافت آیت الله العظمی حسین بروجردی قدس سره در قم ساکن شده است.[۳] استادش شیخ عبدالرزاق قائنی، به عشق بهرهمندی از درس مرحوم بروجردی عازم قم شد. ناگزیر آقای موسوی نیز در سال ۱۳۲۵ ش به دنبال استاد به قم رفت و تا آخر عمر در همین شهر ماند و به تحصیل و تحقیق ادامه داد.
استاد موسوی همدانی بقیه دروس سطح را نزد استادان قم خواند؛ از جمله بقیه مکاسب را نزد آیت الله حاج آقا روح الله کمالوند خرم آبادی (متوفای ۱۳۸۳ ق) از اصحاب استفتای مرحوم بروجردی و استادان برجسته فراگرفت. سپس به درس خارج فقه و اصول حضرت آیت الله بروجردی راه یافت و از این درس پربرکت بهرههای فراوان برد.
استادان دیگر ایشان در درس خارج فقه و اصول عبارت بودند از آیات عظام: امام خمینی، سید محمدرضا گلپایگانی، سید محمد محقق داماد، محمدعلی اراکی و... . وی در درس آیت الله بروجردی با شخصیت های برجستهای چون: شهید سعیدی، شهید بهشتی، عبدالرحیم ربانی شیرازی و حاج میرزا علی مشکینی و محمد شاه آبادی آشنا گردید و در شبهای جمعه، در خانه همدیگر جلساتی تشکیل میدادند.[۴]
آثار و تألیفات
استاد موسوی علاوه بر این که دانشمندی محقق، فقیه اصولی و مدرسی عالی مقام بود، نویسندهای زبر دست و توانمند بود. از این رو، کتابهای مختلفی به عربی و فارسی، از خود به یادگار گذاشت که بخشی از آن چاپ و منتشر شده و بخشی مخطوط باقی مانده است. یکی از مهمترین دلایل موفقیت ایشان که موجب آثار فراوان، از جمله ترجمه تفسیر المیزان شد، پشتکار و استقامت ایشان در کارها بود. او را از فرصتها و فراغتها نهایت استفاده میبرد؛ حتی در سفر به مکه و حج، هر فرصتی پیش میآمد به ترجمه و تفسیر میپرداخت. شبانه روز به دنبال مطالعه و نوشتن بود. در سالهای آخر عمر به نوشتن حاشیه و شرح بر جواهر الکلام مشغول شد و این کار را تا حدود شش سال آخر عمر، شب و روز ادامه داد.
آثار چاپ شده ایشان عبارتند از:
- ترجمه کامل تفسیرالمیزان، تحت نظر علامه طباطبایی، در چهل جلد؛
- کتابی در اصول اعتقادات به صورت رُمان؛
- علی فی کتب اهل السنه (به عربی) که بنا به توصیه علامه امینی تألیف شده است؛
- ترجمه کتاب تحریر الوسیله حضرت امام خمینی، در چهار جلد؛
- عزاداری امام حسین علیه السلام و رد شبهات وهابیان در این راستا؛
- درسهایی از اصول عقاید، در سه جلد؛
- قصص قرآن و داستان انبیا؛
- پاسخ به پرسش های دینی (برای جوانان)؛
- محرم از دیدگاه عارفان، ترجمه و شرح فصل اول کتاب «المراقبات» از تألیفات میرزا جواد ملکی تبریزی؛
- پیام سوره حمد؛
- یتیم، درباره خدمت به ایتام؛
- الهدایه الی المرام الی مبهمات جواهر الکلام. جلد اول این کتاب چاپ شده و جلد دوم، آماده چاپ است و در مجموع ۲۲ جلد میباشد.[۵]
- مقالات متعدد در علوم مختلف اسلامی که در مجلات و روزنامهها به چاپ رسیده است.
آشنایی با علامه طباطبایی
ایشان در سال ۱۳۲۶ ش. با علامه طباطبایی آشنا شد و در بحث تفسیر ایشان شرکت میکرد. کمکم ارتباطی تنگاتنگ و صمیمی میان آنها برقرار شد و تا آخر عمر علامه (۱۳۶۰ ش) یعنی ۳۴ سال ادامه یافت. از محضر علامه کمال استفاده را برد. و از فیوضات عرفانی، فلسفی، اخلاقی و علوم قرآنی و سایر کمالات علامه بهرهمند شد.
موسوی همدانی در زمینه ترجمه تفسیر المیزان چنین میگوید: «در طول بیست و سه سال و در خلال مقابله چهل جلد، مکررا مرحوم استاد از حقیر تشکر میکرد و میفرمود: زحمتی که شما در ایـن کـار تـحمل کرده و میکنید خیلی بیشتر از زحماتی است که من در متن آن تحمل نمودم. در طول این مدت بسیار میشد که متن عربی مفهوم نمیشد و با ایشان در میان میگذاشتم و ایشان دو روز و سه روز در معنای عبارتی که خود نـوشته بـودند مـطالعه میکردند و سرانجام با تبادل نظر، چیزی قریب به آن الفاظ مینوشتم و ایشان میپسندیدند.
اما شـیوه ترجمه من در کار تفسیر و سایر کارهایی که کردهام این است که متن عربی را به دقت میخواندم، به طوری که هـیچ نـقطه ابهامی بـرایم باقی نماند، آنگاه آن معنا را به فارسی کوچه و بازار مینوشتم. اقرار میکنم که در نـوشتن آن رعـایت دستور زبان فارسی نشده است زیرا میخواستم به همان زبانی کتاب را ترجمه کنم که مردم با آن محاوره مـیکنند؛ هر چـند مـطابق با دستور زبان رسمی نباشد.»[۶] استاد همدانی در جای دیگر میگوید: «هر سال دو جلد ترجمه میکردم و دو ماه هم مقابله مینمودم».
استاد موسوی همدانی درباره سرآغاز آشنایی خود با علامه طباطبایی میگوید: «آقای علامه طباطبایی در سال ۱۳۲۵ به قم آمد. و من در سال ۱۳۲۶ یک روز در مدرسه فیضیه، ایشان را در حال نماز دیدم، از رفقا پرسیدم که این آقا کیست؟ گفتند: آقای طباطبایی است و استاد فلسفه است. برای سؤالی خدمتشان رسیدم. عرض کردم: این نظریه انیشتین دانشمند معروف غربی که میگوید: به طور کلی هیچ قاعده کلی در علوم وجود ندارد، تا چه اندازه صحیح است؟ فرمود: این نظریه خودش را باطل میکند؛ زیرا آیا خود این سخن کلیت دارد یا نه؟ در هر دو صورت خود را ابطال میکند. من از این جواب خوشم آمد و از آن تاریخ مرتب خدمتشان میرسیدم، در درس تفسیر و اسفار ایشان شرکت میکردم. یک روز هم برای صرف ناهار دعوت مرا پذیرفتند و به منزل ما آمدند و از آن تاریخ با ایشان آشنایی نزدیک پیدا کردم. در رابطه با تفسیر قرآن، من به طور مکرر از علامه شنیدم میفرمود: از صدر اسلام تاکنون، علمای گذشته ما در زمینه تفسیر زحمات زیادی کشیدند اما با توجه به اهمیت قرآن، به نظر من تاکنون کاری صورت نگرفته است، مگر این که در آینده علما تحقیقاتی را پیرامون تفسیر قرآن انجام دهند».
به هر حال استاد موسوی همدانی در مدت بیست سال و اندی خستگی ناپذیر، کار مهم ترجمه المیزان را به پایان برد. حاصل سالهای طولانی و پربرکت همراهی با علامه طباطبایی، انبوه خاطرات و آموختههای علمی و عملی و اندوختههای آموزنده و دلنشینی است که چند نمونه از آن ها ذکر میشود.
چند خاطره از علامه طباطبایی:
۱. در یکی از روزها که به ترجمه المیزان اشتغال داشتم، قرآن در دستم بود و تفسیر هم در روبرویم قرار داشت. در این حالت میخواستم کتاب دیگری باز کنم، اما چون احتمال داشت آن صفحه مورد نظر قرآن بسته شود، قرآن را پشت رو، بر روی زمین نهادم. علامه که این رفتار را دید، بیدرنگ قرآن را برداشت و بوسید و به من فرمود: دیگر از این کارها نکنید.[۷]
۲. وقتی که در محضر علامه به آیات رحمت یا غضب میرسیدیم، ایشان دگرگون میشد و گاهی سرشک از دیدگانش جاری میگردید. در این مواقع، میکوشید من متوجه نشوم؛ با این حال، در یکی از روزها بیاختیار با صدای بلند گریه طولانی نمود.[۸]
۳. روزی به استاد علامه عرض کردم، خاطرهای به نقل از شما شنیدهام؛ خواستم آن را از شخص شما بشنوم، فرمود: کدام خاطره؟ عرض کردم: جریان «شاه حسین ولی». فرمود: «بله هنگام اقامت در نجف اشرف، هزینه زندگیام از تبریز میرسید، اما دو سه ماه چیزی نرسید و هر چه پس انداز داشتم، خرج کردم و کارم به استیصال کشید. روزی در منزل نشسته بودم و کتابی را مطالعه میکردم که ناگهان رشته افکارم پاره شد و به خود گفتم: «تا کی میتوانی بدون پول زندگی کنی؟» به محض این که این فکر از خاطرم گذشت، شنیدم کسی محکم در خانه را میکوبد. در را باز کردم. با مردی روبرو شدم، دارای محاسن حنایی و قد بلند. فرم لباسش امروزی نبود، نه لباس آخوندی بود و نه لباس درویشی. پس از سلام به من، گفت: «من شاه حسین ولیام. خدای تبارک و تعالی میفرماید: در این هیجده سال، کی تو را گرسنه گذاشتم که درس و مطالعه را رها کردی و به فکر رزق و روزی افتادی؟ خداحافظ». به خانه برگشتم و پشت میز نشستم و آن گاه به خود آمدم. به فکر فرورفتم و سه سؤال در فکرم پدیدار شد: آیا من برخاستم و با پاهایم به طرف در خانه رفتم؟ دوم، آیا شیخ حسین ولی گفت یا شاه حسین ولی؟ سوم، ایشان از جانب خدا پیام داد که: در این هیجده سال، کی تو را گرسنه گذاشتم؟ در فکر بودم که مبدأ این هیجده سال چه وقت بوده است؟ در مورد سؤال اول اطمینان یافتم که حالت کشف در بیداری بود؛ در مورد سؤال دوم، فهمیدم نام او شاه حسین ولی بود؛ زیرا پس از این واقعه در تابستان به تبریز رفتم، مانند سابق برای فاتحه خوانی در قبرستان قدم میزدم که ناگاه دیدم بر سنگ قبری نوشته است: «مرحوم مغفور فلان و فلان شاه حسین ولی» و تاریخ وفاتش سیصد سال قبل از روزی بود که به در خانه ما در نجف اشرف آمد؛ در مورد سؤال سوم، پس از فکر دریافتم که آغاز هیجده سال، همان وقتی بود که معمم شدم و به لباس خدمتگزاری دین درآمدم.[۹] به هر حال، بعد از این ماجرا، از تبریز نامه و هم مخارج معاش رسید.
فعالیتهای علمی و اجتماعی
تدریس و تحقیق:
آیت الله موسوی همدانی همزمان با تحصیل از سال ۱۳۳۸ ش. تا آخر عمر، -یعنی سال ۱۳۷۹- به تدریس علوم حوزوی اشتغال داشت. او در سالهای آخر (از سال ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۹ ش) جلسه درسی در خانه خود داشت که در واقع درس خارج فقه بود. ایشان به روش خاصی متن کتاب جواهرالکلام را میخواند و مبهمات آن را توضیح میداد. محصول این تدریس، تألیف ۲۲ جلد کتاب، به نام «الهدایه الی المرام من مبهمات جواهرالکلام» است که جلد اول آن انتشار یافته است. به این ترتیب وی تا آخر عمر به تدریس و تحقیق مشغول بود.
بر کرسی وعظ و ارشاد:
آیت الله موسوی همدانی، با این که از مجتهدین و محققین و مدرسان والامقام بود، از وظیفه تبلیغ دین و بیان حلال و حرام، و وعظ و ارشاد غافل نمیشد. از سال ۱۳۲۲ ش. تا هنگامی که پدرش در قید حیات بود، بیشتر به همدان میرفت و در آن جا به وعظ و ارشاد مردم میپرداخت. ایشان غالباً در ماههای محرم، صفر و رمضان، تابستان و ایام تعطیلات به تبلیغ میپرداخت و بدین منظور، هجرتهای بسیار به نقاط دور دست کشور کرد؛ مانند هجرت به تویسرکان، بیجار (کردستان) رستم رود (مازندران) و جابان (یکی از روستاهای پرجمعیت دماوند) که چهار ماه در سال در آن جا ساکن میشد و به امامت جماعت و وعظ و تبلیغ احکام و حل و فصل امور اجتماعی میپرداخت. به علاوه، در قم جلسات هفتگی داشت که در ارتقا و رشد فکری و مکتبی مردم بسیار مؤثر بود.[۱۰]
امامت جمعه و حضور در جبهه:
آیت الله موسوی همدانی مدتی در شهر نراق، امامت جمعه را بر عهده داشت. در آن جا منشأ آثار و برکات معنوی و فرهنگی چشمگیری شد، اما بعداً به دلیل اشتغالات بسیار، استعفا کرد. در سالهای دفاع مقدس، بارها به مناطق جنگی سفر کرد و با حضور در کنار رزمندگان، موجب تقویت روحیه رزمندگان میشد و با سخنرانیهای روان و شیرین و عرفانی خود، آنها را برای آمادگی رزمی و کسب نورانیت معنوی و صفای باطن فرامیخواند و بدین ترتیب رزمندگان را در دفاع از کیان اسلام و کشور اسلامی، پرشورتر و استوارتر میساخت. به علاوه، در قم و مراکز دیگر، کمکهای مالی و مساعدتهای مردمی را به طور مکرر جمعآوری نموده و به جبهه میفرستاد.
تأسیس دار الایتام:
آیت الله موسوی به دلیل امانتداری و صداقت و اخلاص، مورد اعتماد مردم و بازاریان بود و از این موقعیت، به منظور تأسیس مراکز خدماتی، دادن قرض الحسنه به نیازمندان، و مساعدتهای لازم برای طبقات محروم بهره فراوان برد. از دوستان بازاری، مبالغی را به عنوان قرض الحسنه میگرفت و به نیازمندان قرض میداد. او در قم مرکزی را برای رسیدگی به ایتام تأسیس کرد.
همچنین استاد موسوی همدانی، در آبادی جابان (نزدیک دماوند) خدمات اجتماعی و رفاهی متعددی مانند ساختن مسجد، پل، نهر آب و... داشت که از سالها قبل تاکنون، مورد بهرهبرداری مردم است.[۱۱]
اندیشه سیاسی
موسوی همدانی، همزمان از همان آغاز انقلاب در سال ۱۳۴۲ ش. بسیاری فراز و فرودهای انقلاب، در کنار امام خمینی حضور داشت. او قبل و بعد از انقلاب، در درسهای فقهی و اصولی امام خمینی شرکت میکرد و با یاران بزرگ انقلاب آیات بزرگوار: شهید سید محمدرضا سعیدی، شهید سید محمد بهشتی، میرزا علی مشکینی، محمد شاهآبادی و مرحوم شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی رابطه قوی داشت و در نشر و تبلیغ برنامههای انقلاب اسلامی، پرتلاش و کوشا بود. نمونههای زیر گواه روشنی بر فعالیتهای انقلابی او است:
۱. پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسؤلیت پاسخ به نامهها را در دفتر امام خمینی در قم بر عهده گرفت و این وظیفه را تا آن هنگام که امام در قم بودند ادامه داد.
۲. مدت دو سال از طرف امام، مسؤلیت امامت جمعه شهر نراق را بر عهده گرفت و با شخصیت های مبارزی همچون آیات و حجج الاسلام: عراقچی همدانی، سید ابوالحسن موسوی همدانی و مرحوم سید حسین شورینی در حوزه علمیه قم در راستای انقلاب، همکاری میکرد.[۱۲]
۳. در میان خاطرات آیت الله موسوی، گاه مطالبی از علامه نقل شده که نشان میدهد هر دو توجه ویژهای به تحولات سیاسی داشتهاند. آقای موسوی در ضمن مصاحبهای در رابطه با علامه طباطبایی فرمود: «در طی ۳۵ سال ارتباطم با ایشان، او هیچ گاه از کسی بدگویی نکرد، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت».[۱۳] نیز میفرمود: «علامه طباطبایی از پیروزی انقلاب به حدی خوشحال بود که نمیتوانست از اظهار آن خودداری کند. روزی به من فرمود: دلم میخواهد رژه ارتشیان را در برابر حضرت امام در قم ببینم. وقتی صدای موزیک ارتشیان در برابر حضرت امام برخاست، عبا را بر دوش انداخت و جلو در منزلش، مدتی طولانی به تماشای رژه ایستاد و مکرر میفرمود: چقدر جالب است!». استاد همدانی، درباره تفسیر المیزان و مسئله سیاست میگفت: «کمتر مسئلهای از مسائل حکومتی و اجتماعی و سیاسی اسلام است که در تفسیر المیزان، بررسی نشده باشد».[۱۴]
ویژگیهای اخلاقی
زهد و پارسایی:
آیت الله همدانی بسیار ساده میزیست و از زرق و برق دنیا دوری میجست و به تعبیر یکی از شاگردانش: «او فارغ از دنیا بود.» او با این که میتوانست از موقعیت برجسته خود، استفاده فراوان کند، ولی به همه پشت کرد و موقعیت خود را پلی برای خدمات اجتماعی و رسیدگی به امور ایتام و مستضعفین و گرهگشایی از مشکلات مردم قرار داد. نظرش این بود که پول باید در خدمت انسان قرار بگیرد، نه این که انسان در خدمت پول باشد. او همیشه خود را از شائبه این که او را به عنوان مرجع دینی مطرح کنند، اجتناب میکرد و کسانی را که چنین تصمیمی داشتند، نهی مینمود. وقتی از دوستان و آشنایان او، درباره شرح حال استاد موسوی جویا میشدیم، نخستین سخن آن ها این بود که او بسیار بیآلایش، زاهد و بیتکلیف بود و سادهزیستی را شیوه زندگی خود قرار داده بود. و همین روحیه باعث شد که فارغ از هیاهوی دنیا، منشأ خدمات فراوان اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گردد.
شیفته اهل بیت علیهم السلام:
او رابطه معنوی و عرفانی بسیار خوبی با خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام داشت؛ به طوری که شیفته آن ها بود. همواره در جلسات روضه و توسل به آن ها شرکت میکرد و خود این گونه جلسات هفتگی را برقرار میکرد. کارهای فرهنگی او، در مسیر و محور صراط اهل بیت علیهم السلام انجام میشد. از او در مصاحبهای از نعمت همجواری با حضرت معصومه علیهاالسلام پرسیدند، گفت: «کرامتهای فراوان از این بیبی به ما رسیده؛ نمونه زنده آن همین خانه است که من در آن ساکن هستم. این خانه با توسل به حضرت معصومه علیهاالسلام بدست آمده و مهمتر از آن برکاتی است که این خانه برای ما داشته. مؤسسه ایتام قم در همین خانه پایه گذاری شد که از سال ۵۱ تاکنون حدود ۲۵ سال است ایتام قم را تحت پوشش دارد. کتابهایی که نوشتهام همه از برکات این خانه است که با توسل به حضرت معصومه علیهاالسلام بدست آمده است.[۱۵]
تواضع:
اگر با استاد به جلسهای میرفتیم، در صدر جلسه نمینشست، در همان قسمتهای پایین در هر قسمتی که جا بود، همان جا مینشست و سعی داشت بدون جلب توجه مردم، در گوشهای بنشیند.[۱۶] هنگامی که برای حج به مکه میرفت، همه کوشش او این بود که خدمتگزار زائران باشد و از خدمت و کمک به زائران لذت میبرد.
توجه به فقرا و محرومان:
استاد موسوی توجه خاص به فقرا و محرومان داشت و از این رو، ستاد مبارزه با فقر، تأسیس نمود. مبلغ کلانی پول در صندوق قرض الحسنه علوی قم گذاشته بود، تا به نیازمندان قرض الحسنه بدهند. از ایشان علت این کار را پرسیدند: فرمود: «طبق روایات معصومین علیهم السلام صدقه ده برابر ثواب دارد؛ ولی ثواب قرض الحسنه هیجده برابر است.» او مقداری پول نزد قصاب محل گذاشته بود؛ هرگاه بعضی از مستمندان به استاد مراجعه میکردند، او برای آن قصاب حواله مینوشت، تا او به آنان کمک کند.
نصایحی از استاد:
آیت الله موسوی اهل نصیحت بود و سخنانش بر دل مینشست. چند فراز از نصایح او از این قرار است: «- حتی به اندازه یک چشم به هم زدن از خدا غافل نباشیم. - همیشه خواسته حضرت حق را بر خواسته خودمان مقدم بداریم. - حتی یک دقیقه از عمر گرانمایه خود را هدر ندهید. - حتی هنگام غذا خوردن، برای خشنودی خدا بخورید تا عبادت بشمار آید؛ با این نیت که چنین غذایی موجب توانایی برای کسب علم و معرفت و خدمت به دین خدا و بندگان الهی میشود. - به عموم مردم، مخصوصاً مبلغان دین و به ویژه دوستداران اهل بیت علیهم السلام احسان کنید. - روز به روز خود را به زیورهای فضایل انسانی و کمالات مانند صبر، رضا، توکل به خدا، تواضع، قناعت و... بیشتر بیارایید. - هرگز نماز شب را سبک نشمرید و تا میتوانید با روی گشاده با مردم برخورد کنید. حداقل هفتهای یکبار کتابهایی را که در آن احادیث خاندان عصمت علیهم السلام است، مطالعه نمایید. - تا میتوانید به علمای دین احترام نمایید که موجب برکات فراوان است و از اهانت و بیاحترامی به آن ها بپرهیزید که باعث نکبت در دنیا و آخرت میشود».[۱۷]
وفات
مرحوم آیت الله موسوی همدانی، سرانجام در هفتم دی ۱۳۷۹ شمسی (۱۴۲۱ ق) در صبح عید فطر، در بیمارستان کامکار قم به دیار باقی شتافت. پیکر مطهرش پس از قرائت نماز توسط آیت الله حسین نوری همدانی در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام به خاک سپرده شد.
پانویس
- ↑ منظور، مدرسه آخوند کوچک است که در محله حاجی آباد همدان قرار گرفته است.
- ↑ الهدایة الی المرام من مبهمات جواهرالکلام، آیت الله سید محمدباقر موسوی، ج ۱، مقدمه.
- ↑ آیت الله العظمی حاج آقای حسین بروجردی در چهاردهم محرم سال ۱۳۶۴ ق. (۹ دی ماه ۱۳۲۳ ش) وارد قم شد و تا آخر عمر (سال ۱۳۸۰ ق) در قم بود و در همین سال رحلت کرد.
- ↑ الهدایة الی المرام، ج ۱، مقدمه، ص کد.
- ↑ الهدایة الی المرام، ج ۱، مقدمه، ص کح و کط.
- ↑ فصلنامه وقف میراث جاویدان، شماره ۱، ص ۲۳
- ↑ روزنامه جمهوری اسلامی، صحیفه حوزه، تاریخ ۷۹/۱۱/۲۴، ص ۶.
- ↑ یادها و یادگارها، علی تاجدینی، ص ۹۹.
- ↑ فصلنامه میراث جاودان، سال اول، شماره اول، ص ۲۵.
- ↑ الهدایة الی المرام، مقدمه، ص کد و کح.
- ↑ همان، ص کو و کذ.
- ↑ همان، ص ل.
- ↑ روزنامه جمهوری اسلامی، صحیفه حوزه، تاریخ ۷۹/۱۱/۲۴، ص ۶.
- ↑ فصلنامه میراث جاویدان، سال اول، ش ۱، سال ۱۳۷۲، ص ۲۳.
- ↑ فصلنامه میراث جاودان، سال ۱، ش ۱، سال ۱۳۷۹؛ مجله کوثر، سال ۱، ش ۱۰، ص ۷.
- ↑ برگرفته از دست نوشتههای آقای سید احمد میرشریفی، ص ۷ و ۸.
- ↑ برگرفته از دست نوشتههای آقای سید احمد میرشریفی، ص ۱۰.
منابع
- محمد محمدی اشتهاردی، ستارگان حرم، جلد ۱۵، صفحه ۲۳۷-۲۶۶.
- المیزان یک کتابخانه کتاب (مصاحبه با سید محمد باقر موسوی همدانی)، مجله وقف میراث جاویدان، بهار ۱۳۷۲ - شماره ۱، در دسترس در نور مگز، بازیابی: ۲۰ خرداد ۱۳۹۴.
آرشیو عکس و تصویر
قبر سید محمدباقر موسوی همدانی در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها