آیه 11 سوره حجرات

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۲۵ توسط Akbari (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَىٰ أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَىٰ أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ ۖ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ۖ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ ۚ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<10 آیه 11 سوره حجرات 12>>
سوره : سوره حجرات (49)
جزء : 26
نزول : مدینه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

ای اهل ایمان، مؤمنان هرگز نباید قومی قوم دیگر را مسخره و استهزا کنند، شاید آن قوم که مسخره می‌کنند از خود آنان بهتر باشند. و نیز بین زنان با ایمان قومی دیگری را سخریّه نکنند که بسا آن قوم از خود آن زنان بهتر باشند، و هرگز عیبجویی (از همدینان) خود مکنید و به نام و لقب‌های زشت یکدیگر را مخوانید که پس از ایمان به خدا نام فسق (بر مؤمن نهادن) بسیار زشت است و هر که توبه نکند چنین کسان بسیار ظالم و ستمکارند.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

O you who have faith! Let not any people ridicule another people: it may be that they are better than they are; nor let women [ridicule] women: it may be that they are better than they are. And do not defame one another, nor insult one another by [calling] nicknames. How evil are profane names subsequent to faith! As for those who are not penitent [of their past conduct]—such are the wrongdoers.

معانی کلمات آیه

  • لا يسخر: ريشخند و مسخره: تحقير انسان است با قول يا اشاره يا فعل به طورى كه طبعا سبب خنده شود.
  • قوم: طبرسى رحمه اللَّه از خليل نقل كرده كه قوم بر مردان اطلاق مى‌‏شود نه به زنان، زيرا كه مردان بعضى با بعضى در كارها قيام مى‏‌كنند آيه شريفه آن را تأييد مى‏‌كند.
  • تلمزوا: لمز: عيب. در قاموس گويد: «اللمز: العيب و الاشارة بالعين» در اقرب الموارد آمده: «لمزه لمزا: عابه»، طبرسى نيز چنين فرموده است.
  • تنابزوا: نبز (بر وزن فرس): لقب، در اقرب الموارد گويد: آن در القاب قبيح شايع است «تنابز» خواندن يكديگر با القاب بد، مانند يا فاسق، يا احمق و نظير آن، در نهايه گويد: «التنابز: التداعى بالالقاب».[۱]

نزول

این آیه درباره صفیه دختر حى بن اخطب زوجه رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل گردیده زیرا عائشه و حفصه او را اذیت مى کردند و شماتت می‌نمودند و به او دختر یهودى خطاب مى کردند. صفیه شکایت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله برد. پیامبر فرمود: چرا به آن‌ها جواب نمی‌دهى، صفیه گفت: به آن‌ها چسان جواب بگویم. فرمود: هر وقت به تو دختر یهودى خطاب نمودند.

به آن‌ها در جواب بگو که پدرم هارون نبىّ اللَّه است و عموى من موسى کلیم اللّه است و شوهر من محمد رسول الله است. بنابراین بچه علت مرا شماتت مى کنید. وقتى صفیه این جواب را به آن‌ها گفت، اظهار داشتند این جواب از گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله است سپس این آیه نازل گردید.[۲]

ابن عباس گوید: این آیه درباره ثابت بن قیس بن شماس آمد زیرا ثابت را عادت چنین بود که هر وقت به مسجد مى آمد به خاطر سنگینى و کرى گوش خود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله مى نشست تا کلمات و گفتار پیامبر را به علت کرى گوش خود بشنود. روزى هنگامى که به مسجد آمد چون دیر رسیده بود جاى او را در نزدیکى رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفته بودند لذا پاى خود را روى گردن مردم مى گذاشت و با گفتن، تفسّحوا، تفسّحوا (یعنى راه را باز کنید) راه را براى خود باز می‌کرد تا این که جائى در نزد مردى براى خویش مى یابد.

آن مرد با مهربانى به ثابت گفت که بنشیند زیرا جاى او مکان خوبى است ثابت چون کر بود. از این حرف برآشفت و خشم گرفت و به مرد مزبور با خشونت گفت: تو پسر آن زن نیستى؟ و او را به مادرش خواند و منظور وى توهین به آن مرد بود مخصوصاً که مادر آن مرد در زمان جاهلیت از فواحش محسوب مى گشت. در این جا آن مرد از زیادى شرم و حیا سر خود را به زیر افکند سپس این آیه نازل گردید.[۳]

ابوجبیر بن ضحاک گوید که مردم در آن وقت داراى دو اسم یا سه اسم مى بودند. وقتى آن‌ها را به یکى از آن اسم ها خواندند یا صدا می‌زدند. بدشان مى آمد لذا این قسمت از آیه «وَلا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» نازل گردید.[۴]

و نیز گویند: لقب از اسمائى بود که در جاهلیت مرسوم بوده و اگر کسى را به لقب او می‌خواندند، خوش آیند او نمى گردید و بدش مى آمد لذا این آیه نازل گردید و نیز انس گوید این قسمت از آیه «وَلا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» درباره عائشه و حفصه زنان پیامبر نازل شد زیرا آنان ام‌سلمه یکى دیگر از زوجات رسول خدا صلی الله علیه و آله را به باد مسخره و استهزاء گرفته بودند.[۵]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‌ أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‌ أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ «11»

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! مبادا گروهى (از شما) گروهى ديگر را مسخره كند، چه بسا كه مسخره‌شدگان بهتر از مسخره‌كنندگان باشند و زنان نيز، زنان ديگر را مسخره نكنند، شايد كه آنان بهتر از اينان باشند و در ميان خودتان عيب‌جويى نكنيد و يكديگر را با لقب‌هاى بد نخوانيد.

(زيرا) فسق (و بدنام بودن) پس از ايمان، بد رسمى است، (و سزاوار شما نيست.) و هركس (از اين اعمال) توبه نكند، پس آنان همان ستمگرانند.

نکته ها

«لمز» عيب‌جويى در روبرو و «همز» عيب‌جويى در پشت سر است‌ «1» و «تنابز» نام بردن و صدازدن ديگران با لقب بد است. «2»

در آيه‌ى قبل، مسئله‌ى برادرى ميان مؤمنان مطرح شد و در اين آيه امورى مطرح مى‌شود

«1». كتاب العين.

«2». لسان العرب.

جلد 9 - صفحه 185

كه برادرى را از بين مى‌برد. همچنين در آيات قبل سخن از صلح و اصلاح بود، در اين آيه به بعضى عوامل و ريشه‌هاى فتنه و درگيرى كه مسخره كردن، تحقير كردن و بدنام بردن است اشاره مى‌كند.

آرى، يكى از بركات عمل به دستورات اسلام، سالم‌سازى محيط و جلوگيرى از درگيرى‌هاى اجتماعى است.

شايد بتوان گفت كه عنوان تمسخر و تحقير كه در اين آيه مطرح شده، از باب نمونه است و هر سخن يا حركتى كه اخوّت و برادرى اسلامى را خدشه‌دار كند، ممنوع است.

با آنكه زنان در واژه «قوم» داخل بودند، امّا ذكر آنان به صورت جداگانه، بيانگر خطر بيشتر تمسخر و تحقير در ميان آنان است.

تمسخر و استهزاى ديگران‌

استهزا و مسخره كردن، در ظاهر يك گناه، ولى در باطن چند گناه است؛ گناهانى مانند:

تحقير، خوار كردن، كشف عيوب، اختلاف افكنى، غيبت، كينه، فتنه، تحريك، انتقام و طعنه به ديگران در آن نهفته است.

ريشه‌هاى تمسخر

1. گاهى مسخره كردن برخاسته از ثروت است كه قرآن مى‌فرمايد: «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ، الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ» «1» واى بر كسى كه به خاطر ثروتى كه اندوخته است، در پيش رو يا پشت‌سر، از ديگران عيب‌جويى مى‌كند.

2. گاهى ريشه‌ى استهزا، علم و مدرك تحصيلى است كه قرآن درباره اين گروه مى‌فرمايد:

«فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» «2» آنان به علمى كه دارند شادند و كيفر آنچه را مسخره مى‌كردند، ايشان را فرا گرفت.

3. گاهى ريشه‌ى مسخره، توانايى جسمى است. كفّار مى‌گفتند: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً» «3» كيست كه قدرت و توانايى او از ما بيشتر باشد؟

«1». همزه، 1- 2.

«2». غافر، 83.

«3». فصّلت، 15.

جلد 9 - صفحه 186

4. گاهى انگيزه‌ى مسخره كردن ديگران، عناوين و القاب دهان پر كن اجتماعى است. كفّار فقرايى را كه همراه انبيا بودند تحقير مى‌كردند و مى‌گفتند: «ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا» «1» ما پيروان تو را جز افراد اراذل نمى‌بينيم.

5. گاهى به بهانه تفريح و سرگرمى، ديگران به تمسخر گرفته مى‌شوند.

6. گاهى طمع به مال و مقام، سبب انتقاد همراه با تمسخر از ديگران مى‌شود. گروهى، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره‌ى زكات عيب‌جويى مى‌كردند، قرآن مى‌فرمايد: «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ» «2» ريشه‌ى اين انتقاد طمع است، اگر از همان زكات به خود آنان بدهى راضى مى‌شوند، ولى اگر ندهى همچنان عصبانى شده و عيب‌جويى مى‌نمايند.

7. گاهى ريشه‌ى مسخره، جهل و نادانى است. هنگامى كه حضرت موسى براى حل اختلاف و درگيرى دستور كشتن گاو را داد، بنى‌اسرائيل گفتند: آيا ما را مسخره مى‌كنى؟ موسى عليه السلام گفت: «أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ» «3» به خدا پناه مى‌برم كه از جاهلان باشم. يعنى مسخره برخاسته از جهل و نادانى است و من جاهل نيستم.

8. گاهى سرچشمه تمسخر، رياكارى و بهانه‌گيرى و شخصيت‌شكنى است. «يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقاتِ وَ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ» «4»

يكى از كارهاى مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از بعثت تغيير نام افراد و مناطقى بود كه داراى نام زشت بودند. «5» زيرا نام بد، وسيله‌اى براى تمسخر و تحقير است.

عقيل، برادر حضرت على عليه السلام بر معاويه وارد شد، معاويه براى تحقير او گفت: درود بر كسى كه عمويش ابولهب، لعنت شده‌ى خداوند است و خواند: «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ» عقيل فورى پاسخ داد: درود بر كسى كه عمّه‌ى او چنين است و خواند: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» (زن ابولهب، دختر عمّه‌ى معاويه بود.) «6»

«1». هود، 27.

«2». توبه، 58.

«3». بقره، 67.

«4». توبه، 79.

«5». اسد الغابة، ج 3، ص 76 و ج 4، ص 362.

«6». بحار، ج 42، ص 112؛ الغارات، ج 2، ص 380.

جلد 9 - صفحه 187

پیام ها

1- ايمان، با مسخره‌كردن بندگان خدا سازگار نيست. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ»

2- كسى كه مردم را از توهين به ديگران باز مى‌دارد نبايد در شيوه‌ى سخنش توهين باشد. «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» (نفرمود: «لا تسخروا» يعنى شما كه مسخره‌كننده هستيد.)

3- مسخره، كليد فتنه، كينه و دشمنى است. لا يَسْخَرْ قَوْمٌ‌ ... (بعد از بيان برادرى و صلح و آشتى در آيات قبل، از مسخره كردن نهى شده است)

4- در شيوه‌ى تبليغ، آنجا كه مسئله‌اى مهم است يا مخاطبان متنوّع هستند، بايد مطالب تكرار شود. قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ‌ ... وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ

5- ريشه‌ى مسخره كردن، احساس خودبرتربينى است كه قرآن اين ريشه را مى‌خشكاند و مى‌فرمايد: نبايد خود را بهتر از ديگران بدانيد، شايد او بهتر از شما باشد. «عَسى‌ أَنْ يَكُونُوا خَيْراً»

6- ما از باطن و سرانجام مردم آگاه نيستيم، پس نبايد ظاهربين، سطحى‌نگر وامروزبين باشيم. عَسى‌ أَنْ يَكُونُوا خَيْراً ...

7- عيب‌جويى از مردم، در حقيقت عيب‌جويى از خود است. «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ»

8- نقل عيب ديگران، عامل كشف عيوب خود است. «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ»

9- بد صدا زدن، يك طرفه باقى نمى‌ماند، دير يا زود مسئله به دو طرف كشيده مى‌شود. «لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» ( «تَنابَزُوا» براى كار طرفينى است)

10- مسخره كردن و بدنام بردن، گناه است و توبه لازم دارد. «وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (البتّه توبه تنها به زبان نيست، بلكه توبه‌ى تحقير كردن، تكريم نمودن است.)

11- مسخره، تجاوز به حريم افراد است و اگر مسخره كننده توبه نكند، ظالم‌

جلد 9 - صفحه 188

است. «فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»

پانویس

  1. پرش به بالا تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج10، ص275-276
  2. پرش به بالا تفسیر على بن ابراهیم.
  3. پرش به بالا تفاسیر مجمع البیان و کشف الاسرار.
  4. پرش به بالا صاحبان سنن اربعه.
  5. پرش به بالا حاکم صاحب المستدرک و دیگران از علماء عامه.

منابع

آرشیو عکس و تصویر