آیه 81 سوره واقعه

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۰۸ توسط Aghajani (بحث | مشارکت‌ها) (معانی کلمات آیه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

أَفَبِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<80 آیه 81 سوره واقعه 82>>
سوره : سوره واقعه (56)
جزء : 27
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

آیا با این سخن (آسمانی) باز انکار و نفاق می‌ورزید؟

آیا شما نسبت به این گفتار سهل انگاری می کنید [و آن را قابل اعتنا نمی دانید؟!]

آيا شما اين سخن را سبك [و سست‌] مى‌گيريد؟

آيا اين سخن را دروغ مى‌انگاريد؟

آیا این سخن را [= این قرآن را با اوصافی که گفته شد] سست و کوچک می‌شمرید،

ترجمه های انگلیسی(English translations)

What! Do you take lightly this discourse?

Do you then hold this announcement in contempt?

Is it this Statement that ye scorn,

Is it such a Message that ye would hold in light esteem?

معانی کلمات آیه

  • مدهنون: دهن: روغن. ادهان و تدهين: روغن مالى كردن. راغب گويد:از آن نرمى و مدارا اراده مى‌‏شود، به طور استعاره مراد از آن تهاون و بى‏‌اعتنايى است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ «81»

آيا شما با اين سخن (الهى)، با سبكى و سستى برخورد مى‌كنيد؟

وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ «82»

و (سهم و) رزق خود را تكذيب آن قرار مى‌دهيد؟

نکته ها

«مُدْهِنُونَ» از «دهن» به معناى روغن است. مداهنه، گاهى به معناى مدارا و ملايمت و گاهى سستى و ضعف مى‌آيد.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله همراه با عدّه‌اى در حال مسافرت بودند كه با كمبود آب مواجه شدند و عطش بر مردم غلبه كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله دست به دعا برداشتند و باران باريد و همه را سيراب كرد. در اين ميان يكى گفت: اين باران به خاطر طلوع فلان ستاره است (نه دعاى پيامبر)! كه اين آيه نازل شد. «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: به جاى شكر روزى‌هايتان، تكذيب مى‌كنيد. «1»

آرى همواره در جامعه افرادى وجود دارند كه موجوديّت و شخصيّت خود را در مخالفت با ديگران مى‌بينند و تمام هنر خود را در كوك كردن ساز مخالفت بكار مى‌گيرند. اگر همه موافق باشند او مخالفت مى‌كند و اگر همه مخالف باشند، او موافق است. او كار به دليل ندارد و دوست دارد هميشه بر خلاف ديگران حركت كند و اين نگرش در حركات و گفتار و برخوردهاى شخصى او نمايان است. او سعى مى‌كند در چگونگى اصلاح سر و صورت يا رنگ و نوع لباس، يا لحن و صوت و استفاده از الفاظ و اصطلاحات و يا نوشتار، حتى در نام‌گذارى فرزند، رفتارى غير متعارف و انگشت‌نما داشته باشد و به اين طريق خود را جدا و بهتر از ديگران مطرح كند.

«1». تفسير نمونه.

جلد 9 - صفحه 444

پیام ها

1- هر چه قداست و عظمت بيشتر باشد، سهل انگارى خطرناك‌تر و توبيخ بيشتر است. «أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ»

2- مداهنه و سازشكارى در برابر اصول مسلّم دين، پذيرفته نيست. إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ‌ ... أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ‌

3- سهل انگارى، سستى و سازش در دين، به تدريج انسان را به انكار وادار مى‌كند. «أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ (81)

بعد از بيان شرافت و كرامت قرآن بر سبيل خطاب فرمايد:

أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ‌: آيا به اين سخن كه قرآن است، أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ‌: تداهن كنندگانيد و در تصديق نمودن به آن ثابت قدم نيستيد و رسوخ قلبى نداريد و

«1» اصول كافى كتاب فضل القرآن، باب النوادر روايت 6 (با ترجمه سيد هاشم رسولى ج 4 ص 437)

«2» اصول كافى كتاب فضل القرآن (با ترجمه سيد هاشم رسولى) ج 4 ص 404 حديث 14.

جلد 12 - صفحه 482

تكذيب مى‌كنيد يا منافق هستيد در تصديق به آن كه مى‌گوئيد ما ايمان آورديم به آن و مداهنه كنيد در آن ميان شما و مشركين است وقتى كه خلوت كنيد با آنها گوئيد ما با شما هستيم.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ (75) وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (76) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ (77) فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ (78) لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (79)

تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (80) أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ (81) وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (82) فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ (83) وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ (84)

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ (85) فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ (86) تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (87)

ترجمه‌

پس سوگند ياد نميكنم بمواضع وقوع ستارگان‌

و همانا آن هر آينه سوگنديست اگر بدانيد بزرگ‌

همانا آن قرآنيست گرامى‌

در كتابى نگاه داشته شده‌

مس نميكند آنرا مگر پاك‌شدگان‌

فرو فرستادنى است از پروردگار جهانيان‌

آيا پس نسبت باين گفتار سستى ميورزيد

و قرار ميدهيد روزيتان را آنكه شما تكذيب ميكنيد

پس چرا نبايد وقتى كه رسيد جان بگلو

و شما آن هنگام نظر ميكنيد

و ما نزديكتريم باو از شما ولى نمى‌بينيد

پس چرا نبايد اگر هستيد غير جزا داده‌شدگان‌

برگردانيد آنرا اگر هستيد راستگويان.

تفسير

در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه مواقع نجوم طرد نمودن آنها است شياطين را و مشركين بآن سوگند ياد مينمودند پس خداوند فرموده من بآن سوگند ياد نميكنم و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در زمان جاهليّت مردم قسم ميخوردند بآن پس خدا فرمود قسم نميخورم من بمواقع نجوم چون امر كسى كه بآن قسم بخورد بزرگ است و بنابراين مراد آنست كه سوگند ياد نميكنم بمواقع و اوقات سقوط ستارگان و آن سوگند سوگندى است كه اگر بدانيد گناه است و ياد كنيد آنرا گناه بزرگى است يا آن سوگندى است كه گناه بزرگى است اگر بدانيد ولى افسوس كه نميدانيد و بعدا فرموده آنچه بر من نازل شده قرآن مفيد نافع است كه در لوح محفوظ الهى وجود دارد مانند آنكه ما ميگوئيم بجان تو قسم نميخورم امر از اين قرار است و شايد جهت منع از چنين قسمى آن باشد كه اعراب جاهليّت مواضع وقوع ستارگان و سقوط كواكب را منشأ آثارى ميدانستند از قبيل نزول باران و غيره و ميگفتند باران بفلان ستاره بر ما نازل شد و

جلد 5 صفحه 136

اين كفر يا اقلا بى‌ادبى است چون بايد گفت بخواست خدا نازل شد لذا خداوند باين تقريب از آن و از قسم بمواقع ستارگان كه مشعر باين عقائد است منع فرموده و مقرّب يا مؤيّد اين معنى است آنچه در ضمن آيات بعد بيايد انشاء اللّه تعالى ولى مفسرين فرموده‌اند خداوند قسم ياد فرموده بمطالع و مغارب يا مساقط نجوم و لا زائد است و آن معمول در كلام ميباشد يا لا اشاره بردّ اقوال كفار است راجع بقرآن كه ميگفتند سحر و شعر و افسانه است يا نفى غير آنچه بقسم اثبات شده براى مزيد تأكيد مانند آنكه گفته شود نيست جز اين قسم بخدا چنين است يا مراد از مواقع نجوم آيات قرآن است كه نجوما يعنى متفرّقا بر قلب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده و خدا بآن قسم ياد فرموده و مؤيّد اين معنى است توصيف قسم ببزرگى و آنكه بعضى بموقع النّجوم قرائت نموده‌اند و مؤيّد اين اقوال است آنكه قمّى ره نقل فرموده كه مراد آنست كه پس سوگند ياد ميكنم بمواقع نجوم و بنابراين اقوال متعلّق قسم آنست كه آنچه بر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده قرآن پر خير و فائده و نفع است براى بشر تا روز قيامت و كلام خدا است كه كرامت و احترامش نزد خدا و خلق زياد است ولى آنچه بعنوان تأييد از قمّى ره نقل شد در صافى موجود است و حقير بر حسب معمول خود در نقل روايات بآن اعتماد نمودم و بعد از مراجعه بتفسير برهان و اطلاع بر اخبار معارضه با آن رجوع بتفسير على بن ابراهيم قمّى كه نسخه خطى از آن نزد حقير است نمودم ديدم چنين نقلى در آن نبود و بنابراين چون در متشابهات مرجع راسخان در علمند آنچه بدوا ذكر شد بايد تلقّى بقبول شود نه اقوال مفسرين و العلم عند اللّه تعالى و درك نميكنند و اصابت نمينمايند بچيزى از معانى و حقايق قرآن مگر كسانيكه پاك باشند از معاصى و نبايد مسّ نمايند خطّ آنرا مگر كسانيكه خالى از جنابت و با وضو و طهارت باشند چنانچه در روايات ائمه اطهار بآن تصريح شده چون نازل از جانب پروردگار عالم است و جز از طريق اولياء او بحقائق آن راه نتوان يافت و بايد محترم باشد آيا نسبت بقرآن مداهنه و سهل‌انگارى ميكنيد و نفاق ميورزيد و تكذيب ميكنيد باطنا با آنكه ظاهرا تصديق مينمائيد آنرا و قرار ميدهيد بهره خودتان را از آن تكذيب خودتان يا قرار ميدهيد شكر روزى‌

جلد 5 صفحه 137

خودتان را كه خدا بشما داده كفران نعمت او چون وقتى باران ميآيد ميگوئيد بفلان ستاره آمد با آنكه بخواست خدا آمده و قرآن بآن ناطق است و شما تكذيب ميكنيد قرآن را در اين نسبتى كه ميدهيد چون مخاطب باين آيات كفار مكّه و منافقين اين امّتند و مستفاد از روايات ائمه اطهار آنست كه آنها از اين قبيل نسبتها ميدادند و نفاق و شقاق ميورزيدند و قرآن منزل و تجعلون شكر كم انّكم تكذّبون است پس چرا وقتى بحال احتضار افتاديد و جانتان بحلقومتان رسيد و شما در كنار عزيزانتان نشسته و با حسرت بآنها نگاه ميكنيد و ما با ملائكه‌اى كه مأمور قبض ارواحند مشغول قبض روح آنها و نزديكتر از شما بآنانيم ولى شما نميدانيد كه ما حاضريم و نمى‌بينيد ملائكه را و با كمال اشتياقى كه ببرگشتن روح آنها ببدنشان داريد پس چرا اگر شما مملوك حق و مقهور در تحت اراده او براى مجازات اعمالتان در آخرت نيستيد چنانچه مدّعى آن مى‌باشيد كه دار جزائى نيست برنميگردانيد روح آنها را ببدنهاشان اگر راست ميگوئيد و بنابراين كلمه فلولا براى طول كلام و احتياج بربط تامّ تكرار شده و خلاصه كلام آنست كه اگر شما راست ميگوئيد عالم ديگرى نيست و از دست شما در اين عالم كارى برميآيد چرا جان عزيزانتان را وقتى ما ميخواهيم بگيريم و بگلو رسيده برنميگردانيد در كافى از امام صادق عليه السّلام در اين آيه نقل نموده كه وقتى جان بگلوى محتضر رسيد منزل او را در بهشت باو ارائه ميدهند پس ميگويد مرا بدنيا برگردانيد تا كسان خود را بآنچه ديدم خبر دهم ميگويند نميشود و اگر لا در آيه اول زائد هم نباشد تأكيد در كلام حاصل است‌

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَ فَبِهذَا الحَدِيث‌ِ أَنتُم‌ مُدهِنُون‌َ (81)

آيا ‌پس‌ باين‌ حديث‌ ‌شما‌ مداهنه‌ مي‌كنيد.

أَ فَبِهذَا الحَدِيث‌ِ قرآن‌ مجيد ‌است‌، و ‌اينکه‌ جمله‌ دلالت‌ دارد ‌که‌ قرآن‌ حادث‌ ‌است‌، زيرا كلام‌ الهي‌ ‌است‌ مسبوق‌ بعدم‌ ‌است‌، چنانچه‌ تمام‌ افعال‌ الهي‌ حادث‌ ‌است‌ فقط قديم‌ منحصر ‌است‌ بذات‌ اقدس‌ ربوبي‌.

أَنتُم‌ مُدهِنُون‌َ ‌از‌ ‌براي‌ دهن‌ ‌در‌ قرآن‌ مجيد اطلاقاتي‌ ‌است‌ اطلاق‌ ‌بر‌ روغن‌ ‌شده‌ وَ شَجَرَةً تَخرُج‌ُ مِن‌ طُورِ سَيناءَ تَنبُت‌ُ بِالدُّهن‌ِ وَ صِبغ‌ٍ لِلآكِلِين‌َ مؤمنون‌ آيه 20 و اطلاق‌ ‌بر‌ سازش‌ ‌با‌ طرف‌ ‌شده‌ وَدُّوا لَو تُدهِن‌ُ فَيُدهِنُون‌َ قلم‌ آيه 9 و اطلاق‌ ‌بر‌ مسامحه‌ و سهل‌ انگاري‌ ‌شده‌ مثل‌ همين‌ ‌آيه‌، ‌يعني‌ قرآن‌ ‌را‌ سهل‌ شمرديد و چيزي‌ نگرفتيد العياذ مثل‌ قصّه‌ رستم‌ و حسين‌ كرد و سهراب‌ و افراسياب‌ كتابهاي‌ قصّه‌، و اطلاق‌ ‌بر‌ نفاق‌ و دورويي‌ ‌هم‌ ‌شده‌ ‌که‌ ظاهرا موافق‌ و باطنا مخالف‌ ‌است‌ و محتمل‌ ‌است‌ راجع‌ باين‌ معني‌ ‌باشد‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 81)- سپس می‌افزاید: «آیا این سخن را [- قرآن را با اوصافی که گفته شد] سست و کوچک می‌شمرید»؟! (أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ).

در حالی که نشانه‌های صدق و حقانیت از آن به خوبی آشکار است و باید کلام خدا را با نهایت جدیت پذیرفت و به عنوان یک واقعیت بزرگ با آن رو برو شد.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج10، ص537

منابع