عزت
کلمه «عزت» به مفهوم مانع از مغلوب شدن انسان و ظلم و ستم ناپذیری او در برابر مستکبران است. در این مقاله، عزت از نظر لغوی، قرآن، روایت و سیره معصومان علیهم السلام به بحث گذاشته شده است. «عزت» یکی از مسائل بنیادین تربیتی اسلام و از اصول عمده تربیتی قرآن و سیره معصومان می باشد. صفت «عزت» اولاً و بالاصاله از آن خداوند است؛ زیرا او غالب غیرمغلوب و شکست ناپذیر است و انسان به ماهیت امکانی خود ـ فقر محض ـ مالک چیزی نیست مگر این که با عزیز مطلق و مرکز عزت ارتباط برقرار کند و خداوند از سر رحمت خویش، بهره ای از عزت بدو بخشد.
محتویات
عزت در لغت و قرآن کریم
«عزت» در لغت یعنی شکست ناپذیری و حالتی که مانع مغلوب شدن انسان می شود. آن در اصل از «ارض عزاز»؛ یعنی زمین محکم و نفوذناپذیر گرفته شده است.[۱] (و شیء کمیاب را از آن جهت عزیز و عزیزالوجود گویند که در آن، حالت توانایی قرار گرفته و رسیدن به آن، سخت است). با توجه به معنای صلابت و حالت شکست ناپذیری، این واژه در معانی دیگری از جمله: غلبه، صعوبت، سختی، غیرت، حمیت و غیره استعمال شده است.[۲]
عزت در معنای اولش به مفهوم قاهر و غالب بودن -و نه مقهور و مغلوب بودن- است و معنای حقیقی آن مختص به خدای عزوجل است؛ زیرا به غیر از خداوند همه موجودات ذاتا فقیر و در نفس خویش، ذلیل هستند و مالک هیچ چیزی برای خود نیستند، مگر آن که خداوند با رحمت خود، بهره ای از آن بدانان بخشد؛ چنان که این را با مؤمنان انجام داده و فرموده است: «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ».(سوره منافقون/۸).[۳]
در قرآن کریم نیز واژه عزت به همان معنای لغوی بکار رفته است؛ یعنی شکست ناپذیری، توانایی و مغلوب نشدن. واژه «العزّة» ده بار و «عزیز» ۹۲ بار و مشتقات دیگر آن بسیار در قرآن آمده و هر جا به معنای خاصی که گونه ای ارتباط با شکست ناپذیری دارد، اشاره دارد. چنان که این تعبیر، غالباً در معنای نیک و شایسته استعمال شده و ذات الهی را به «العزیز» یا «عزیز» توصیف می نماید: «وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ».[۴]
گاهی از عزت مذموم حکایت می کند و آن، نفوذناپذیری در مقابل حق، روی برتافتن از حق پذیری و اصرار بر انحراف است که عین ذلت می باشد: «وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ»؛[۵] عزت به معنای ممدوح آن؛ یعنی قاهر و غالب بودن در اصل، از آن خداوند است.
«وَلاَ یحْزُنک قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعًا هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»[۶]، «بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا × الَّذِینَ یتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعًا».[۷]
هدف منافقان در پذیرش ولایت کافران، دستیابی به عزت و شکوه است. در حالی که تمامی عزت، تنها از آن خداوند است و پذیرش ولایت کفار، هرگز مایه عزت و سربلندی نیست بلکه چون از عزت واقعی تهی اند، تکیه بر آنان خسران است.
این آیه شریفه، دعوتی است ضمنی که برای دستیابی به عزت پایدار به خداوند روی آورید! چرا که اعتقاد به عزت و قدرت مطلقه الهی، مانع گرایش به عزت و اقتدار موهوم کافران می گردد. این که منافقان، عزت را در ولایت کافران می جویند، نوعی نفاق سیاسی است که از نفاق عقیدتی آنان ناشی می شود[۸] و مایه سرسپردگی و وابستگی سیاسی و روحی به بیگانگان و عدم استقلال در عرصه های بین المللی است. اما مؤمنان چون به خدا ایمان می آورند که همه عزت از آن اوست از نظر سیاسی نیز عزتمند بوده و ولایت بیگانه را نمی پذیرند.
در واقع کسب عزت، تنها در گرو پذیرش ولایت خداوند است: «یقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یعْلَمُونَ».[۹] پس یگانه راه کسب عزت و کرامت، تخلق به اخلاق الهی و منوط به ورود در این مدار و برخورداری از فیض الهی در این صفت می باشد.
در سایه عزت الهی است که جامعه اسلامی بر کفار و منافقان پیروز می شود و همواره عزتمند و شرافتمند می زید: «وَلَینصُرَنَّ اللَّهُ مَن ینصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِی عَزِیزٌ»؛[۱۰]«کتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیزٌ»؛[۱۱] خدای بزرگ، یاری هر که او را یاری کند و عزت بخشی هر که او را عزیز دارد، بر عهده گرفته است.
هر چند در انسان، استعداد عزیز شدن ـ در پرتو عزت الهی ـ و ذلیل شدن در اثر دوری از خدا و پیروی از هوای نفس وجود دارد، اما این وظیفه مؤمن است که خود را ذلیل و خوار نکند و اسباب عزت را؛ چون ایمان، تقوا، شجاعت، همت بلند و پیوند با اولیای الهی فراهم سازد تا با رسیدن به سرچشمه عزت، هیچ چیز نتواند او را از پا درآورده و همت و ایمانش را ضعیف کند.
عزت و ذلت در سیره معصومان
در روایات نیز بر مقوله عزت و شکوهمندی، بسیار تأکید شده و صدها بار این واژه با تعبیرهای گوناگون بکار رفته و در تمامی آنها به عزت الهی و عزتمند شدن مؤمن در پرتو عزت خداوندی، توجه شده است که به نمونه هایی از آن می پردازیم:
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «اطلبوا الحوائج بعزّة الأنفس؛[۱۲] حوائج و خواسته های خود را با عزت نفس طلب کنید».
امام علی علیه السلام: «ساعة ذلّ لا تفی بعزّة الدّهر[۱۳]؛ یک ساعت ذلت با عزت تمام دوران زندگی برابری نمی کند».
امام حسن مجتبی علیه السلام: «إذا أردت عزّا بلا عشیرة و هیبة بلا سلطان فاخرج من ذلّ معصیة اللّه إلی عزّ طاعة اللّه؛[۱۴] هرگاه بدون داشتن فامیل و سلطنت، عزت و شکوه را بخواهی، از ذلت نافرمانی خدا به سوی عزت اطاعت خدا درآی».
امام سجاد علیه السلام: «ما أحبّ أنّ لی بذلّ نفسی حُمر النعم؛[۱۵] دوست ندارم دارای شتران سرخ مو (کنایه از ثروت کلان) باشم ولی در برابر تحصیل آن، لحظه ای تن به ذلت دهم».
امام صادق علیه السلام: «عزّ المؤمن استغنائه عن الناس»، «إنّ اللّه تبارک و تعالی فوّض إلی المؤمن أموره کلّها و لم یفوّض إلیه أن یذلّ نفسه؛[۱۶] خداوند متعالی همه کارهای مؤمن را به خود مؤمن واگذارده، جز این که به او اجازه نداده خود را ذلیل کند».
امام حسین علیه السلام در سراسر عمر و به ویژه در کربلا و بیعت نکردن با یزید، سخنان بسیاری درباره عزت و دوری از ذلت دارند که مستقلاً مطرح خواهد شد. عزتی که در این روایات و مانند آنها آمده، سربلندی، تن به ظلم و پستی و گناه و آلودگی ندادن است. انسان، بریده از جامعه نیست و با دیگران در تعامل می باشد. اما در این ارتباط و در رفع خواسته ها، هرگز نباید خود را ذلیل و حقیر کند و نیاز خویش را با شکستن عزت خود تأمین نماید. اگر حصار ارزشمند عزت مؤمن بشکند همه چیز او فرو می ریزد.
«خودی و هویت» انسان در عزت اوست و با از بین رفتن عزت، حصارهای امنیت اعتقادی او فرو می ریزد و بی هویتی و پوچی بر او چیره می شود. از این رو، هیچ مؤمنی نباید خود را خوار سازد؛ گرچه دنیایش تأمین شود. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لایحلّ لمؤمن أن یذلّ نفسه».[۱۷]
مؤمن مانند زمین سخت و کوه استوار است که چیزی را یارای نفوذ در حیات عزتمند او نیست بلکه به تعبیر امام صادق علیه السلام از کوه نیز سخت تر است؛ چرا که کوه تراشیده شده و خرد می شود، اما مؤمن هرگز از دینش کم نمی شود و خرد نمی گردد.[۱۸] به همین جهت، در راه حفظ دین، تحمل شکنجه ها، سختیها و محرومیتها بر آنان آسانتر از تسلیم و سازش و دریوزگی دیوصفتان است.
بدین سبب است که در آیات و روایات در مقابل «عزت»، واژه «ذلت» قرار داده شده[۱۹] که به معنای خواری، رام شدن و تسلیم دونان یا هوای نفس شدن است و با شدت هر چه تمامتر از آن نهی شده است. از آموزه های دینی برمی آید که ذلت و ذلت پذیری از منفورترین واژه ها در مکتب تربیتی اسلام می باشد.
قرآن و رهبران الهی از آغاز بر اشمئزاز آن تأکید نموده و مسلمانان را از آن، برحذر می داشتند و بر اسلام و مسلمانان جز عزت و شکوه روا نمی شمردند: «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ»[۲۰]، «وَجَعَلَ کلِمَةَ الَّذِینَ کفَرُواْ السُّفْلَى وَکلِمَةُ اللّهِ هِی الْعُلْیا»[۲۱]، «فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَکمْ»[۲۲]، «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ».[۲۳]
اما متأسفانه در درازمدت، جای این آموزه های عزت بخش را ذلت و بیچارگی گرفت؛ نخست این بلا گریبانگیر سران و حاکمان کشورهای اسلامی شد که از این همه تصریحات قرآنی و روایی، هیچ نیاموخته و دنائت و ذلت را به جایی رساندند که بی رخصت ائمه کفر، آب از گلویشان پایین نمی رود و به مصداق «الناس علی دین ملوکهم»، این روحیه به توده مردم نیز سرایت کرده و بسیاری از مسلمانان با نادیده گرفتن این رهنمودها، دست ذلت به سوی بیگانگان دراز می کنند.
امروزه بر اثر ضعف عملکرد مسلمانان از یک سو و تفرعن جهان استکبار از سوی دیگر، مسلمانان از جوامع ذلیل و تحقیر شده به حساب می آیند و دیگران برای آنان تصمیم می گیرند و ثروتهای طبیعی، فرهنگی و انسانی آنها را به یغما می برند. این وضع برای هر کس که عِرق دینی داشته باشد، سخت ناگوار است.
حضرت امام خمینی قدس سره در برابر یکی از این تحقیرها که در ایران پیش از انقلاب انجام شد (تصویب لایحه کاپیتولاسیون) فرمودند: ...استقلال ما را فروختند، باز هم چراغانی کردند... عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونی به مجلس بردند... که اگر یک خادم آمریکایی یا یک آشپز آمریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند... پلیس ایران حق ندارد جلو او را بگیرد... باید پرونده به آمریکا برود و در آنجا، اربابها تکلیف را معین کنند.[۲۴]
در هر حال همان گونه که مشهود است، دو واژه «عزت» و «ذلت» در معارف اسلامی به تکرار آمده تا مسلمانان به سرچشمه عزت و افتخار رهنمون شده، از ذلت برهند. حتی در فقه آمده است که یکی از موارد جواز تیمم با وجود آب، جایی است که اگر انسان بخواهد از کسی آب بگیرد، همراه ذلت و منت و خواری باشد. در چنین موردی مؤمن می تواند تیمم کند ولی ذلت آب طلبیدن را از دیگران تحمل نکند.[۲۵]
نکته شایان توجه این که در فرمایشات اهل بیت علیهم السلام اشاراتی به موزون شدن عزت و ذلت وجود دارد: عزت و بزرگی در چشم خلق و ذلت در نزد خویش و خدا (تا به استکبار، طغیان و خودبزرگ بینی مبتلا نشود). در برخی آموزه های دینی، گاه به صورت دعا و یا اعلام موضع به این دو صفت پرداخته شده است؛ امام حسین علیه السلام، در دعای عرفه می فرمایند: «و فی نفسی فذلّلنی و فی أعین النّاس فعظّمنی» و امام سجاد علیه السلام فرمود: «و ذلّلنی بین یدیک و أعزّنی عند خلقک و ضعنی إذا خلوت بک و ارفعنی بین عبادک».[۲۶] و نیز می فرماید: «لاترفعنی فی الناس درجة إلاّ حططتنی عند نفسی مثلها و لاتحدّث لی عزّا ظاهرا إلاّ أحدثت لی ذلّة باطنة عند نفسی بقدرها».[۲۷]
البته نتیجه این آموزه ها در عمل یک مؤمن باید ظهور و بروز داشته باشد. ائمه اطهار علیهم السلام در مقابل ذات حق، نهایت تذلل و خضوع را داشتند. دعا، مناجات و رفتار آنان در همه حالتها نشان دهنده این امر است. آنان همچنین با مردم با نهایت تواضع و غمگساری رفتار می کردند و به تعبیر قرآن «خفض جناح» داشتند اما در عین حال از مهابت و عظمت والایی برخوردار بودند که در مقابل ستمگران و گردنکشان، به هیچ روی حاضر به تسلیم و ذلت نبودند و هرگز تن به خواری نمی دادند.
امت اسلامی نیز باید این سیره شکوهمند را برگزینند تا عظمت و عزت دیرین خود را بازیابند و بدانند که سر تسلیم در مقابل دونان فرود آوردن، نوعی طمع است؛ طمع به مال یا ادامه حیات و این چنین طمعی از جنس بردگی است.[۲۸] مسلمانی که بردگی ندارد، طمّاع هم نیست و از مهمترین آثار عزت، آزادی از قید عبودیت و بردگی دیگران است.
همه این تعابیر اهل بیت علیهم السلام حاوی یک مفهوم است و آن این که ذلت با مسلمانی قابل جمع نیست و جامعه اسلامی ذلیل و مسلمان ذلت پسند، یک تناقض است.
عاشورای حسینی، تبلور افتخار و عزت:
تبلور و تجسم آیات قرآن کریم و احادیث نبوی در همه زمینه ها از جمله عزت به طور کامل در صحنه کربلا ظهور کرد. امام حسین علیه السلام که در دامان پیامبر تربیت یافته و آموزه های وحیانی و نبوی و علوی را چشیده بود، برای همیشه به بشریت درس کرامت، غیرت و عزت داد.
بنی امیه که هم خود مردمانی پست بودند و جز جنایت و رذالت در کارنامه خود نداشتند و هم در به ذلت کشیدن امت اسلامی، سهم بسزایی داشتند، می خواستند ذلت بیعت با خود را بر آل محمد علیهم السلام تحمیل کنند اما آل اللّه با فدای جان، زیر بار نرفتند و چنین سرودند که:
از آستان همت ما ذلت است دور و اندر کنام غیرت ما نیستش ورود
بر ما گمان بندگی زور برده اند ای مرگ همتی که نخواهیم این قیود
سخنان آن حضرت هر یک درسی است برای نایل آمدن به عزت الهی؛ مانند این جملات: «مثلی لا یبایع مثله»[۲۹]، «لا أعطیکم بیدی إعطاء الذلیل؛[۳۰] همچون ذلیلان، دست بیعت به شما نخواهم داد».
و در صبح عاشورا فرمود: «به خدا سوگند آنچه را از من می خواهند (تسلیم) نخواهم پذیرفت تا این که خدا را آغشته به خون خویش، دیدار کنم».[۳۱] و باز با رد درخواست بیعتِ ذلیلانه، فرمود: «ألا و إنّ الدعیّ بن الدعیّ قد رکزنی بین السلّة والذلّة و هیهات منّا الذلّة...»[۳۲] و در ادامه فرمود: «زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما به زیر بار ذلت برویم و دامنهای پاک مادران و انسانهای پاکدامن و جانهای غیرتمند و نفوس با شرافت روا نمی دارند که اطاعت افراد پست را بر قتلگاه انسانهای کریم و نیک منش، مقدم بداریم» و در جای دیگر می فرماید: «موت فی عزّ خیر من حیاة فی ذلّ؛[۳۳] مرگ با عزت از زندگی با ذلت بهتر است» و این سخن که در پهنه تاریخ، همواره درس عزت می دهد: «الموت أولی من رکوب العار؛[۳۴] مرگ، از پذیرش ننگ سزاوارتر است».
امام علیه السلام در سخنی ماندگار در مقابل تهدید مرگبار لشکر حر فرمود: من از مرگ باکی ندارم؛ مرگ راحت ترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ در راه عزت زندگی جاودانه است و زندگی ذلت بار مرگ بی حیات؛ مرا از مرگ می ترسانی؟ چه گمان باطلی! همتم بالاتر از این است که از ترس مرگ، ظلم را تحمل کنم. جز این که مرا بکشید! مرحبا بر مرگ در راه خدا ولی شما با کشتنم نمی توانید شکوه و عزت و شرف مرا از بین ببرید، چه هراسی از مرگ![۳۵]
ایشان در سخنی، کساد حق و رواج باطل را زمینه ساز قیام در راه حق و آماده شدن برای شهادت ـ اوج عزت یک مؤمن ـ می داند و می فرماید: «ألا ترون أنّ الحقّ لایعمل به و أنّ الباطل لایتناهی عنه؟ لیرغب المؤمن فی لقاءاللّه محقّا فإنّی لا أری الموت إلاّ السعادة ولا الحیاة مع الظالمین إلاّ برما».[۳۶]
حماسه کربلا، حماسه عزت مؤمنان است. شاگردان این مکتب به خوبی آموخته اند که سعادت حقیقی، همان عزت ـ ارزش نهادن برای خود و بهایی برای دنیا قائل نشدن ـ است و زندگی در کنار ستمگران جز ذلت نیست؛ پس چه بهتر که انسان بمیرد و ذلیل نشود.
امام حسین علیه السلام، این اسوه عزت، پیروان صدیق خود را به این سیره حیات بخش دعوت کرده، می فرماید: «فلکم فیّ أسوة؛[۳۷] من اسوه و الگوی شما هستم». این روحیه پرافتخار در سیره همه اهل بیت علیهم السلام موج می زند. علی علیه السلام می فرماید: «المنیّة ولا الدنیّة والتقلّل ولا التوسّل؛[۳۸] مرگ آری، اما تن دادن به پستی هرگز؛ قناعت به کم آری اما دست نیاز به سوی دیگری هرگز».
ابن ابی الحدید معتزلی می گوید: سرور کسانی که زیر بار ذلت نرفتند، کسی که به مردم حمیت و مرگ زیر سایه شمشیرها را آموخت و چنین مرگی را بر پستی و ذلت ترجیح داد، ابوعبداللّه حسین بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام است که به او و یارانش امان داده شد اما از آن جا که نمی خواست تن به ذلت دهد و نیز خوف آن داشت که ابن زیاد اگر هم او را نکشد به نوعی او را خوار و ذلیل سازد، مرگ را بر این زندگی ترجیح داد.[۳۹]
پیام عاشورا پیام عزتی است که ناشی از انقطاع از تعلقات دنیایی است. شعار جاودان او این است: «أنا الحسین بن علیّ، آلیت أن لا أنثنی...».[۴۰] او نه تنها «قتیل العبرة» است که «قتیل العزّة» است و این عزت خدایی در فرزندان، برادران و یکایک یاران صادقش تجلی داشت که خود آن حضرت، آنان را به صلابت و آمادگی برای جانبازی و شهادت، ستوده است.[۴۱]
پس از حادثه عاشورا، هر نهضتی اسلامی و شیعی که با پیوند با آن معدن غیرت و عزت صورت گرفت، همین روحیه عزتمندی در آنان به چشم می خورد. دشمن همواره از همین هراس داشته که این روحیه آزادی پرور در مردم رسوخ کند و مانع بزرگی بر سر راه آنان پدید آورد.
امام حسین علیه السلام به همه عزت خواهان، این درس را آموخت که با دست خالی و نفراتی اندک و در محیطی خفقان آور، می توان به پا خاست و گوهر گرانمایه انسانی؛ یعنی شرافت و بزرگی را حفظ کرد و اگر بر خدا و حق تکیه داشت، پیروزی حاصل می شود.
جایگاه اخلاقی عزت
غریزه صیانت ذات، غریزه ای طبیعی و نخستین قانونی است که بشر از هنگام خلقت، بالفطره از آن پیروی و حیات خود را در این مسیر هدایت می کند. این غریزه که جزء میلهای روحانی انسان است، به او آگاهی می دهد تا مطابق طبیعتش زندگی کند.
به گفته «سیسرون»، خطیب و سیاستمدار رومی: از آغاز که یک جوان متولد می شود، بر خود سلطه دارد و میل صیانت ذات در او ظاهر می شود و لزوما ذات خود و آنچه را زیبنده حفظ و صیانت آن است، دوست دارد و از انعدام آنچه به هستی و حیات او لطمه می زند، جلوگیری می کند.[۴۲]
آدمی به صیانت ذات بسنده نمی کند و از دایره تسکین مشتهیات جسمانی فراتر رفته، به سوی عالم خواسته های معنوی و روحانی که همان شرافت، کرامت و عزت نفس است، طی مسیر می کند و با عوامل تحقیرکننده که مانع نشو و نمای او می شود، ناسازگاری می کند.
عزت نفس (Self-Esteem) مفهومی است که به ادراک فرد از ارزش شخصی و به تعبیر بهتر، «خود ارزشمندی» اشاره دارد. این ادراک، همان ارزشیابی عاطفی نسبت به خود است که معمولاً بر اساس ویژگیهای مثبت و منفی سنجیده می شود. برخی از روان شناسان گفته اند: «عزت نفس، چگونگی احساس ما درباره خودمان است و می توان گفت کلید رفتار فرد است»[۴۳] و به «قضاوت شخصی فرد از ارزش خود» نیز تعریف شده است.
اهمیت عزت نفس یا ارزشیابی شخص از خود، یکی از مهمترین عوامل تحول روانی فرد است. بدون تردید افرادی که از عزت نفس بالا برخوردارند، تصویر خوب و مثبتی از خود دارند و از بسیاری جهات با افراد دارای عزت نفس پایین، متفاوت هستند. آنها اهداف بالاتری را انتخاب می کنند، اضطراب کمتری دارند، فشار روانی کمتری را تجربه می کنند به شکست و انتقاد کمتر حساس هستند، احساس کنترل بیشتری دارند؛ یعنی کمتر از احساس درماندگی، رنج می برند. تمایل بیشتری به مواجهه و رویارویی با مشکلات دارند، تمایل بیشتری به کاوش و جستجو دارند و به طور کلی از نظر اخلاقی، افراد برانگیخته ای هستند که نه فقط شایسته اند بلکه نگرشی مثبت نسبت به خود دارند.[۴۴]
اشاره شد که در معنای «عزت»، قوت و شکست ناپذیری نهفته است؛ «عزت نفس» نیز دارای همین مفهوم می باشد و در آن حفظ آبرو، عدم کرنش و دریوزگی در برابر زور و زر، لحاظ شده که بالاترین نوع شکست ناپذیری و قوت است. جوهر عزت نفس به عنوان خلق و خوی برتر، ابتدا در جان و روح انسان جوانه می زند و شخصیتی را تربیت می کند که در برابر وسوسه ها و معاصی، موفق و سازش ناپذیر است و در مرحله بعد او را از خضوع و سازش و خودباختگی در برابر ستم و بی عدالتی و هر آلودگی دیگر بازمی دارد.
چنان که امام علی علیه السلام فرمود: المؤمن نفسه أصلب من الصلد؛[۴۵] نفس مؤمن از سنگ خارا سخت تر است. هیچ چیز مانند فقدان عزت نفس، آدمی را مستعدّ تباهی نمی سازد زیرا وقتی ذلت بر وجود فرد حاکم شد، او را آماده پذیرش هر خواری و پستی و به تعبیر اقبال لاهوری، «بندگی آدم» می کند؛ کاری که حتی حیوانات هم در مقابل همنوع خود نمی کنند.
بنابراین، ریشه همه ناهنجاریها و تباهگریها در ذلت نفس است؛ حتی مبتلا شدن به تکبر، خودپسندی و گردنکشی به سبب پستی و حقارتی است که متکبر در خود احساس می کند[۴۶] و حتی نفاق که هلاک کننده ترین بیماری دل است، ریشه در ذلت نفس دارد. انسان تا احساس حقارت و پستی نکند، ریا نمی کند: «نفاق المرء من ذلّ یجده فی نفسه».[۴۷]
اگر این ریشه خشکانده شده، این مرض درمان شود و انسان به عزت الهی عزیز شود، از همه ناراستیها وارسته می گردد، زمینه های عزت فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را فراهم می نماید، در برابر باطل و گناه نفوذناپذیر و در صراط حق، محکم و استوار خواهد شد.
پیامدهای عزت در فرد و اجتماع
پیش از بیان پیامدها، تذکر این نکته لازم است که عزت دارای اقسامی است:
- عزت فردی؛ یعنی فردفرد انسانها باید دارای این روحیه باشند. خود ارزشمندی و اهمیت برای خود در جان همه بنی آدم هست، نهایت این که در اثر علل و عواملی چون تربیت، آموزش و پرورش، والدین، اجتماع و نوع حکومت، تقویت یا تضعیف می شود. آموزه های دینی، عزت فردی را مورد توجه قرار داده و در واقع از فردسازی آغاز می کند.
- عزت اجتماعی؛ که در حوزه های سیاسی، نظامی و اقتصادی بروز می کند.
عزت در هر دو حوزه، آثار و پیامدهایی دارد که به اجمال به اهم آنها اشاره می شود:
۱. طاغوت ستیزی و ستم گریزی:
اگر این خصلت ارزشمند، جز آزادگی و عدم قبول سلطه طاغوتها اثری نداشت برای فضیلت و عظمت آن کافی بود. چنان که پیشتر گذشت، این خوی بزرگ انسان را بلندهمت بار آورده و ثبات، پایداری و تحمل سختیها و ناملایمات در راه اهداف متعالی را به صاحب آن ارزانی می دارد و او را چون کوه در برابر تندبادهای ویرانگر، مقاوم می سازد و در اثر این علوت همت به شیاطین درون و برون، پشت پا می زند.
توصیه قرآن به مؤمنان این است که بر خدا توکل کنند، تنها ولایت او را بپذیرند و از غیر خدا هراسی به خود راه ندهند (قرآن کریم برای مؤمنی که سلطه بیگانه را بپذیرد، کرامت و شخصیتی قائل نیست).[۴۸]
طاغوتها با بزرگ نمایی مشکلات و راه گشایی خود، می خواهند مؤمنان از ولایت الهی سرباز زنند. سلطه پذیری از آثار حقارت نفس است. تاریخ، پیوسته گواهی می دهد که ستمگران و استثمارگران تنها از طریق افراد درمانده که گرفتار کم شخصیتی و عقده حقارت بوده اند، بر مردمان کشورها و امتها سلطه می یابند. آنها از میان مردمان حقیرالنفس و تحقیر شده که آمادگی انجام جنایتی دارند،[۴۹] سربازگیری می کنند اما به هیچ قیمتی نمی توانند افراد عزتمند را تحت سلطه خویش درآورند؛ ولو به قیمت جان آنان تمام شود.
۲. هنجاریابی اخلاقی:
چنان که قبلاً اشاره شد، اسلام محور و پایه همه تعلیمات اخلاقی خود را بر عزت و کرامت نفس نهاده و در آموزه های دینی، روی هیچ موضوعی به این اندازه تکیه نکرده است.[۵۰]
در این راستا اسلام هر چیزی را که زمینه ساز ذلت باشد یا کمترین رابطه ای با خوار شدن انسان داشته باشد، نهی کرده است؛ از جمله: تقاضا و درخواست از اشخاص. روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب فرمود: «آیا با من بیعت نمی کنید؟» گفتند: چرا! فرمود: «تبایعونی علیّ أن لاتسألوا الناس شیئا؛ با من چنین بیعت کنید که هیچ چیز از مردم تقاضا نکنید». پس از این گفتگو اصحاب به قدری مواظب بودند از کسی تقاضایی نکنند که حتی اگر سوار بر مرکب بودند و تازیانه از دستشان بر زمین می افتاد به کسی نمی گفتند آن را به ما بده بلکه خودشان پیاده می شدند و آن را برمی داشتند.[۵۱]
۳. استقلال و خوداعتمادی:
روحیه استقلال و خوداتکایی ناشی از کرامت و عزت نفس از آثار این خصلت ارجمند است و در آموزه های دینی، همواره مورد تأکید قرار گرفته است. امام صادق علیه السلام فرمود: «عزّ المؤمن استغنائه عن الناس؛ عزت مؤمن در بی نیازی او از مردم است».
در زندگی اجتماعی، مردم با کارهای مختلف بر اساس سلیقه ها و تخصصها، نیازهای یکدیگر را برطرف می کنند. عار از کار و انتظار این که دیگران به جای او کارها را سامان دهند، مشمول عکس این فرمایش است که همان ذلت و طمع ورزی است. ایشان در جای دیگر فرموده اند: «شیعه ما از مردم چیزی تقاضا نمی کند، گرچه از گرسنگی بمیرد».[۵۲]
۴. تقویت اراده و خودباوری:
از مهمترین پیامدهای عزت نفس، داشتن اراده آهنین و قوی است که در انجام هیچ کاری احساس درماندگی و شکست نمی شود اما «شخصی که به خودش شک می کند، مثل مردی است که دشمنانش را صف آرایی نموده علیه خودش وارد جنگ می کند. شکست چنین شخصی، قطعی است؛ زیرا خود معتقد به شکست خویش است».[۵۳]
شخص کریم النفس با خودباوری و نهراسیدن از شکست بر خود و مشکلات غلبه می کند و به همین جهت، مخالفت با شهوات حیوانی برایش آسان است.[۵۴] مشکل ما آدمیان بر زمین ماندن کارهای ضروری، سرنوشت ساز و سخت است که ناشی از نبود همت بلند و غیرت و مردانگی است و این ناشی از عدم عزت نفس کافی است. به هر مقدار که نفس، عزیز و ارجمند باشد، اراده و انگیزه اش نیز قوی می شود و از انجام کارهای دشوار اما مفید و انسانی، ابایی ندارد. روح بلند و عزتمند جسم را به دنبال خود می کشد و نمی گذارد به خور و خواب و کم کاری عادت کند.
إذا کانت النفوس کبّارا تبعت فی مراده الأجسام[۵۵]
عوامل رسیدن به عزت
همان گونه که اسلام بر اصل عزت تکیه کرده و آن را محور تعلیمات خود قرار می دهد، راههای رسیدن به آن و یا تقویت آن را نیز نشان می دهد. اسلام به منظور این که همه با عزت نفس بار آیند و به ذلت آلوده نگردند، در تمام برنامه های عبادی، اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی خود روح کرامت و عزت را مورد عنایت قرار داده بلکه تمام آموزه های خود را با این خصلت پسندیده، هم آوا ساخته است که رعایت آنها عوامل پدیدآورنده عزت در جامعه اسلامی است. در این جا به برخی از آن موارد اشاره می شود:
۱. اطاعت از خداوند:
از آن جا که تمام عزت در اختیار خدا است، بی تردید اطاعت از او عزت آفرین و دوری از او ذلت و زندگی نکبت بار است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إنّ اللّه یقول کلّ یوم: أنا ربّکم العزیز فمن أراد عزّ الدارین فلیطع العزیز؛[۵۶] خداوند هر روز ندا می دهد: من پروردگار عزیز شمایم و هر کس که خواهان عزت دو جهان است، از خدای عزیز اطاعت کند».
امام علی علیه السلام فرمود: «من أطاع اللّه عزّ و قوی؛[۵۷] هر کس خدا را اطاعت کند، عزت یابد و قوی گردد» و فرمود: «إذا طلبت العزّ فاطلبه بالطاعة؛[۵۸] هرگاه خواهان عزت شدی، آن را در اطاعت خدا بجوی» زیرا «هیچ عزتی به پای طاعت و فرمانبرداری خدا نمی رسد».[۵۹]
اطاعت از خداوند، در چند مرحله است:
نخست، ایمان به خداوند؛ تا اعتقاد شخص نسبت به خداوند کامل و صحیح نباشد دیگر گامها مؤثر نخواهد بود و در این مرحله باید چنان اعتقادی پیدا کند که دیگر هیچ چیز در دید او قدر و منزلتی نداشته باشد[۶۰] و در مرحله بعد، دستورات الهی را به طور کامل انجام دهد و به تعبیر قرآن کریم «عمل صالح» داشته باشد.
این دو مرحله در آیه شریفه: «مَن کانَ یرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا إِلَیهِ یصْعَدُ الْکلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ»[۶۱] آمده است. این که قرآن کریم عزت را از آنِ خدا، رسول و مؤمنان دانسته، از آن روست که مؤمنان با اعتقاد طیب به خداوند و با اطاعت از فرامین او به مدار عزت وی نزدیک می شوند. سنت الهی بر این قرار گرفته که تا این رابطه میان خالق و مخلوق وجود دارد، عزت مؤمن باقی باشد و اگر از این مدار خارج شدند، جز ذلت و خواری نخواهند دید. نزدیکی به قدرتهای پوشالی بشری، پذیرش ولایت کفار برای دست یابی به شکوه و عزت جز خواری دربرندارد.
در حدیث قدسی آمده است که خداوند به حضرت داوود علیه السلام وحی کرد: «یا داوود! إنّی وضعت... العزّة فی طاعتی و هم یطلبونه فی خدمة السلطان فلا یجدونه؛[۶۲] من عزت را در اطاعت از خودم قرار داده ام و آنها آن را در خدمت سلطان (صاحبان قدرت غیرحقیقی) می طلبند و نمی یابند). علی علیه السلام فرمود: «من یطلب العزّ بغیر حقّ یذلّ».[۶۳]
مصلح بیدار، سید جمال الدین اسدآبادی در این باره مسلمانان را چنین مخاطب قرار می دهد: خداوند در آیات محکم خود ما را چنین رهنمود داده که هیچ امتی از عرش عزت خود پایین نیامده و هلاک نشده و نامش از لوح هستی محو نگردیده است مگر زمانی که به سنتها و نوامیس الهی که خداوند آن را بر اساس حکمت بالغه خود مقرر داشته، پشت کرده اند. خداوند، عزت و برتری و رفاه و زندگی ساده و امنیت و راحت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آن که آن قوم آنچه را در نفوس خود از نور عقل و صحت فکر و اشراق و بصیرت دارند، تغییر دهند و از افعال خداوند نسبت به ملل گذشته و تدبر در احوال ملتهایی که از راه خدا منحرف و هلاک شدند، عبرت نگیرند... ما اطاعت خدا را پشت سر افکندیم و از نصرت وی بهره نبردیم و او ما را به سبب بدی اعمالمان مجازات کرد و برای ما راه نجاتی جز توبه و رجوع به سوی او باقی نمانده است.[۶۴]
۲. حاکمیت ارزشهای اسلامی:
یکی از عوامل مؤثر و مهم در ایجاد عزت و تقویت آن، حاکم شدن ارزشهای اسلامی در همه زمینه ها و در زندگی فردی و اجتماعی است. این ارزشها در یک تعبیر کلی همان فرامین الهی و خواسته هایی است که مکتب اسلام، مردم را به رعایت آن الزام کرده است؛ از قبیل تحقق کامل عدالت، امنیت، اصلاح امور فرهنگی و اجتماعی، آبادانی و عمران، ارتقای سطح فکر و اندیشه، پرهیز از غفلت، نفاق، تملق و رفتارهای تحقیرآمیز[۶۵]، بها دادن به انسان به عنوان خلیفه خدا، تساوی در برابر قانون[۶۶]، دوری از ظلم و تبعیض و هرگونه فساد، امر به معروف و نهی از منکر و رعایت اصل اهلیت و شایستگی در تصدی امور، اجرای دقیق قوانین و...
با حاکم شدن این گونه ارزشها، امت اسلامی عزتمند گشته و زیر بار هیچ ذلتی نخواهد رفت. اما قطعا چنین حاکمیت فراگیری از ارزشها بدون وجود حکومت دینی که خود نیز از جمله ارزشهاست، امکان پذیر نیست. علت این که اسلام علاوه بر عرضه ارزشها و قوانین عزت آفرین بر روی مجری قانون و تحقق آن آرمانها چه با نصب (در زمان حضور) یا توصیف (در زمان غیبت) تأکید دارد همین است که ارزشهای دینی، چون با اجتماع سروکار دارد و جامعه ای بدون رهبری ره به جایی نمی برد، نیاز به حکومتی آگاه (أعلمهم بأمر اللّه فیه) و قوی (و مقتدر) دارد.
حکومت دینی بر اساس شرافت و کرامت انسانها بنا شده و تعلیم و تربیت و تکامل فرهنگی و معنوی و پیشرفت سرلوحه کار آن است. در حکومت غیردینی ممکن است برخی افراد با همت بلند، کرامت و عزت خود را حفظ کنند اما اکثریت جامعه تابع برنامه های حاکمان هستند که نه از عزت آگاهند و نه ارزشهای دینی. از این رو، تحکیم همه جانبه و عزت آور ارزشهای دینی نیازمند حکومت آگاه و مقتدر دینی است.[۶۷]
امام علی علیه السلام درباره فلسفه بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: فإنّ اللّه تعالی بعث محمّدا صلی الله علیه و آله و سلم لیخرج عباده من عبادة عباده إلی عبادته و من عهود عباده إلی عهوده و من طاعة عباده إلی طاعته و من ولایة عباده إلی ولایته.[۶۸]
این که قرآن کریم از ولایت دشمنان خدا،[۶۹] دوستی غیرمؤمنان[۷۰] و ولایت پذیری کفار[۷۱] و منافقان به شدت نهی می فرماید، برای این است که در چنان ولایتهایی، چون ارزشها حاکم نیست، عزتی وجود ندارد. پس عزت در سایه تحکیم ارزشها حاصل می شود و حاکمیت ارزشها بدون حکومت دینی، قابل پیاده سازی و اجرا نمی باشد.
۳. تقویت هنجارهای اخلاقی:
رابطه بین عزت نفس و هنجارهای اخلاقی، رابطه داد و ستدی و تعامل مثبت و سازنده است. انسان عزتمند، هنجارهای اخلاقی را رعایت می کند و رعایت هنجارهای اخلاقی به تقویت و پایدار شدن عزت می انجامد. اساس و محور اخلاق در اسلام بر عزت و تکریم نفس و تطهیر آن از هر گونه آلودگی قرار داده شده است. تهذیب نفس، آزادسازی آن از بند شهوات و مبارزه با امیال حیوانی در اسلام، جهاد اكبر نام گرفته زیرا موفقیت در این میدان وی را کریم النفس می سازد و به سادگی دچار آلودگی نمی شود. کسی که برای نفس خود ارزشی قائل نیست، هوای نفس او رها شده و میدان دار است و در واقع برده و اسیر خواسته های نفسانی می شود.
منظور از این نفس، همان خودِ حیوانی است که در واقع ناخود است. روح انسان، میدان مبارزه دائمی میان خود اصلی و ناخود (امیال حیوانی) است. هر جا عقل حاکم نباشد و میلهای حیوانی پیروز گردند، روی عقل و فطرت انسانی پوشیده شده و شهوات، یکّه تاز میدان روح او می شود و از عزت و ارجمندی اثری نمی ماند. در این صورت خود اصلی انسان، مغلوب و فراموش و به تعبیری «گم» شده است و باید آن را پیدا کرد: «قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ...».[۷۲]
امام علی علیه السلام درباره لزوم خودیابی فرموده اند: «عجبت لمن ینشد ضالّته و قد أضلّ نفسه فلا یطلبها».[۷۳] در این گمگشتگی نهایت حیرت، بی هویتی و حقارت نهفته است. لذا در نظام اخلاقی اسلام، تسلط بر نفس و مهار آن از آغازین روزهای حیات توصیه شده است تا از ابتدا خود را گم نکند و بر فرض که غفلت کرد، آن را ادامه ندهد و به خود آید و مردانه در ترمیم و جبران مافات برآید.[۷۴]
امام علی علیه السلام می فرماید: «غالبوا أنفسکم علی ترک المعاصی تسهل علیکم مقادتها إلی الطاعات؛[۷۵] با ترک گناهان، بر نفس سرکش خود غلبه کنید تا عنانش را در دست گیرید و به آسانی به راه اطاعت بکشانید».
عزت نفس با پستی، ناپاکی اخلاقی و آلودگی به گناهان ناسازگار است. عزت نفس و شرافت نیرویی است که خود به خود مردم را به راه وظیفه شناسی و تعهد اخلاقی سوق داده، از اعمال خلاف اخلاق بازمی دارد. علی علیه السلام می فرمایند: «من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیة؛[۷۶] کسی که نفسش را گرامی می دارد، آن را با معصیت خوار و پست نمی کند».
۴. تقوا گزینی:
یکی از مهمترین عوامل و ابزار بدست آوردن عزت مؤمنانه، تقوا است: علی علیه السلام می فرماید: «لاعزّ أعزّ من التقوی؛[۷۷] هیچ عزتی عزیزتر از تقوا و پرهیزگاری نیست». یعنی نه تنها تقوا عزت آفرین است که خود بزرگترین کرامت و عزت می باشد زیرا تقوا نیرویی روحی، متعالی و مقدس است که منشأ کششها و گریزهایی می شود: کشش به سوی ارزشهای معنوی و فوق حیوانی و گریز از پستیها و آلودگیها و نتیجه این دو مسلط شدن آدمی بر خود است.
به همین جهت علی علیه السلام تقوای عزت آفرین را حفاظ و پناهگاه و مصونیت معرفی فرموده است: «بندگان خدا! بدانید که تقوا حصاری بلند و غیرقابل تسلط است و بی تقوایی و هرزگی، حصاری است که مانع و حافظ ساکنان خود نیست و آن کس که به آن پناه ببرد، حفظ نمی کند. همانا باتقوا نیش گزنده خطاها بریده می شود».[۷۸]
رسول اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر کس می خواهد باعزت ترین مردم باشد، تقوای الهی پیشه کند»[۷۹]؛ زیرا «هیچ کرامتی چون تقوا، انسان را عزیزترین فرد نمی سازد».[۸۰]
اما کدام تقوا چنین اثری دارد؟ مسلماً تقوایی که انسان را از فروافتادن در گناهان حفظ کند؛ یعنی تقوای «دلیل» و راهنما و رهگشا و فرقان حق و باطل: «إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یجْعَل لَّکمْ فُرْقَاناً»[۸۱] و این همان تقوایی است که خلق و خوی پیامبران است: «علیک بالتقی فإنّه خلق الأنبیاء»[۸۲] و تقوایی است که نصیب هر کس گردد، خیر دنیا و آخرت به او رسد[۸۳] و انسان را باصلابت و نفوذناپذیر می کند.[۸۴]
لازمه رسیدن به چنین تقوایی، برداشتن دو گام است: نخست، انجام واجبات و دستورات الهی و دوم ترک حرامها که در مقابل این تقوا، تقوای فریب یا صرف لقلقه زبان و تظاهر وجود دارد و حتی پیشوایان جور با تمسک و تظاهر به آن، کار خود را موجه جلوه می دهند.
به گفته «کواکبی»: هر مستبدی کوشش می کند برای تحکیم و تثبیت پایه های استبداد خود به خودش جنبه قدسی بدهد و از مفاهیم دینی برای این منظور بهره جوید. تنها آگاهی و بالا بردن سطح شعور دینی و سیاسی مردم است که جلوی این سوءاستفاده ها را می گیرد.[۸۵]
تاریخ گواهی می دهد که «معاویه» دم از تقوا می زد و «یزید» با آن همه جنایت، می گفت: «أوصیکم عباداللّه بتقوی اللّه العظیم»[۸۶] و «حجاج» که به تعبیر «ابن خلّکان» در سفاکی و خونریزی نظیر نداشت[۸۷] نیز می گفت: «اتّقوا اللّه».
در کنار این جورپیشگان و مستبدان، عالمان متهتّک و متظاهر به تقوایی هستند که توجیه گر اعمال و رفتار آنان و عامل خوار کردن مظلومان و مستضعف انند. همانان که کمر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شکستند و با نام اسلام، مانع تحقق آرمانهای ایشان شدند[۸۸] و به تعبیر امام سجاد علیه السلام قطب آسیاب ظلمند و نردبان گمراهی.[۸۹] آری! چنین تظاهر و خودنمایی، نه تقواست و نه موجب عزت می شود.
از سوی دیگر، تقوای مثبت نیز دو گونه است:
- تقوای عزت آفرین که با حضور در صحنه و مصونیت ایجاد کردن در روح خود که تحت تأثیر محیط، جو، دنیا و خواهشهای نفس قرار نگرفته و ملکه ای مقدس در روح او پیدا شود و به روح قوت و نیرو دهد و نفس اماره و احساسات سرکش را رام و مطیع سازد. چنین تقوایی: «در درجه اول و به طور مستقیم از ناحیه اخلاقی و معنوی به انسان آزادی می دهد و او را از قید رقیت و بندگی هوا و هوس آزاد می کند، رشته حرص و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمی دارد و به طور غیرمستقیم نیز در زندگی اجتماعی، آزادی بخش انسان است. رقیتها و بندگیهای اجتماعی، نتیجه رقیت معنوی است. آن کس که بنده و مطیع مال یا مقام است، نمی تواند از جنبه اجتماعی، آزاد زندگی کند. بنابراین، درست است که بگوییم «عتق من کلّ ملکة؛ یعنی تقوا همه گونه آزادی به انسان می دهد». پس تقوا نه تنها قید و محدودیت نیست بلکه عین حریت و آزادی است.[۹۰]
- گونه دیگر تقوای گریز پناه بردن به غار و انزوا و دوری کردن از محیط آلوده از ترس مبتلا شدن به مرض است. چنین تقوایی نمی تواند دستور اسلام و عزت آور باشد؛ چون هیچ هنری نیست. تقوایی هنر و عزت آور است که در میدان اجتماع و نبرد با دشمنان بدست آید. نبرد و جهادی که هر کس آن را رها کند، ذلیل می شود.[۹۱]
۵. قناعت پیشگی:
یکی از راهها و عوامل رسیدن به عزت، قناعت و دوری از رفاه زدگی است. قناعت از ویژگیهای مؤمنان و از امتیازات انسانهای بافضیلت است. افراد خودساخته و آراسته، دارای روحیه قناعت و عزتند و با این روحیه عالی، هیچگاه چشم طمع به مال دیگران ندوخته و برای کسب مال و مقام شخصیت والای خویش را خرد و حقیر نمی کنند.
در روایات اسلامی از قناعت به عنوان وسیله عزت و بی نیازی و گنج فناناپذیر یاد شده است و در نقطه مقابل، اسراف و تبذیر و مصرف گرایی وسیله شکست و ذلت معرفی شده است. تنها با نگاهی به تاریخ جوامع درمی یابیم که ملتی توانسته است به خودکفایی اقتصادی و پیروزی در برنامه های خویش نایل آید که بر خود سخت گرفته و احتیاجات زاید بر زندگی و رفاه بیشتر را از خود دور کرده و ذلت زودگذر را فدای عزت پایدار نموده باشد.
امام خمینی رحمه الله منادی عزت و استقلال، گاه از ژاپن یاد می کرد[۹۲] که این روحیه قناعت و صرفه جویی، آنان را واداشته تا حداکثر استفاده را از امکانات موجود خود بنمایند و بسیاری از مردم جهان را نیازمند مصنوعات خود سازند. در حالی که با کمال تأسف در کشور ما شاهد شاخص بالای اسراف و تبذیر و مصرف گرایی و تجمل هستیم و پس مانده مواد غذایی ما حجم بالایی از زباله ها را تشکیل می دهد.[۹۳]
امام راحل با حساسیت نسبت به موضوع می فرمود: «مردم در سر دو راهی عزت و ذلت قرار داشته و باید تصمیم بگیرند: یا رفاه و مصرف گرایی یا تحمل سختی و استقلال».[۹۴] آری! قناعت از مکارم اخلاق و از خصایص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و ما باید به پیروی از آن اسوه بشریت، خود را به این صفت متصف کنیم.
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند امتیاز پیامبرش را مکارم اخلاق قرار داد. شما نیز خود را در این مورد بیازمایید؛ اگر این ویژگیها در شما بود، خدا را سپاس گویید و از او بخواهید که آنها را زیادتر کند. این امتیازات عبارت است از: یقین، قناعت، صبر، شکر، رضا، حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت و مردانگی.[۹۵]
از آثار قناعت، عزت و سرفرازی است. علی علیه السلام فرمود: «القناعة عزّ؛[۹۶] قناعت، سبب عزت است» و فرمود: «قناعت، وسیله عزت و بی نیازی از مردم است»[۹۷] و «لا أعزّ من قانع؛[۹۸] هیچ کس از قانع عزیزتر نیست».
تشنه جوی کریمان نشوی که قناعت همه دریا باشد
مرد را پای قناعت به زمین سَرِ همت به ثریا باشد[۹۹]
«صفت قناعت، مرکبی است که آدمی را به مقصد می رساند و وسیله ای است که سعادت ابدی را به جانب آدمی بکشاند».[۱۰۰]
۶. تمرین صبوری:
یکی از امتیازاتی که سبب پدید آمدن عزت پایدار می شود، صبر و بردباری است. صبر یعنی «حبس» و «منع» و این که انسان، خود را مهار کند و از قید نفس آزاد سازد؛ زیرا نتیجه صبر، حریت از اسارت نفس و از ثمرات بزرگ این حریت، صبر در بلیات و نوائب است.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: آزاده در هر حال، آزاده است و اگر دچار گرفتاری شود، صبر کند و اگر مصیبتها بر سرش فروریزد، او را نشکند؛ ولو آن که اسیر و مغلوب شود و سختی جایگزین آسایشش شود؛ چنان که یوسف صدیقِ امین را بردگی و مغلوبیت و اسارت؛ زیان نبخشید و تاریکی و ترس چاه و آنچه بر سرش آمد، زیانش نزَد تا خدا بر او منت گذارد و ستمگر سرکش را بنده کرد، پس از آن که مالک او بود. خدا او را به رسالت فرستاد و به واسطه او به امتی رحم کرد. صبر چنین است و خیر در پی دارد؛ پس شکیبا باشید و دل به شکیبایی دهید تا پاداش ببینید.[۱۰۱]
صبر به مفهوم استقامت و نگه داری نفس است که عین رشد و جهادی دائمی است که گاه در تحمل مصائب و زمانی در خویشتنداری در برابر معاصی و گاه در ثبات قدم در اطاعت حق تجلی می کند.[۱۰۲] توضیح هر یک از این سه حوزه صبر به درازا می کشد؛ تنها به اشاره درباره صبر از معاصی می گوییم: این جا صحنه اصلی کارزار است و با پیروزی در این صحنه، انسان به عزتی دائمی می رسد زیرا مبارزه با نفس و بت اعظم است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن را دشمن ترین دشمنان خواندند.[۱۰۳]
سهل شیری دان که صفها بشکند شیر آنست آن که خود را بشکند
اگر نفس را حبس نکنی، تو را حبس می کند و اگر او را مطیع خود نسازی، او تو را مشغول و مطیع خود می سازد: کانون اصلی صبر و استقامت، این جاست تا طمع که یکی از شعله های سرکش نفس است، حبس نشود. اسارت و سرنگونی در پای آن هست. طمع بردگی جاودان است و هر که خواستار آزادی است، باید از اسارت نفس بِرَهد و طمع را در قلب خود جای ندهد چرا که ثمره طمع، ذلت دنیا و بدبختی آخرت است:[۱۰۴] «أکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع؛[۱۰۵] قربانگاه عقلها غالباً در پرتو طمعهاست».
بنابراین، صبر و مقاومت در برابر خواهشها و طمعهای نفس، انسان را عزیز و باکرامت می کند. حقیقتاً انسان را عار آید که به واسطه شکم خود یا راه انداختن شهوت خویش، این قدر ذلت و خواری به خود راه دهد و از این مخلوق بی همه چیز و فقرای بی دست و پا و ذلیلان بی دانش، منت بکشد. منت اگر می کشی از غنی مطلق و خالق سماوات و ارض بکش...[۱۰۶] ای بسا قدرتمندان و دارای سلطنتهای ظاهره که از حریت و آزادی نفس و بزرگواری و بزرگمنشی بویی نبردند و بنده ذلیل و عبد مطیع نفس و هوی هستند و بدین جهت از مخلوق ناچیز نیز تملق گویند. از حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام منقول است که فرمود: «...همانا من عار دارم از این که دنیا را خواهش کنم از آفریدگارِ آن، پس چگونه از مخلوقی مثل خود طلب کنم...».[۱۰۷]
«بدان که از برای صبر، نتایج بسیار است که از جمله آنها ارتیاض و تربیت نفس است. اگر انسان مدتی در پیشامدهای ناگوار و بلیات روزگار و در مشقت عبادات و مناسک و تلخی ترک لذت نفسانیه به واسطه فرمان حضرت ولی النعم صبر کند و تحمل مشاق را اگرچه سخت و ناگوار باشد، بنماید. کم کم نفس عادت می کند و مرتاض می شود و از چموشی بیرون می آید و سختی تحمل مشاق بر آن آسان می شود و از برای نفس، ملکه راسخه نوریه پیدا می شود که به واسطه آن از مقام صبر ترقی می کند و به مقامات عالیه دیگر نایل می شود بلکه صبر در معاصی، منشأ تقوای نفس شود و صبر در طاعات، منشأ انس به حق گردد و صبر در بلیات، منشأ رضا به قضای الهی شود... صبر، کلید ابواب سعادات و سرمنشأ نجات از مهالک است بلکه صبر، بلیات را بر انسان آسان می کند و مشکلات را سهل می نماید و عزم و اراده را قوت می دهد و مملکت روح را مستقل می نماید و جزع و بی تابی، علاوه بر عاری که خود دارد و کاشف از ضعف نفس است، انسان را بی ثبات و اراده را ضعیف و عقل را سست می کند».[۱۰۸]
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات، ص ۳۳۲؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۰۷.
- ↑ سوره یوسف/۸۸؛ ص ۲ و ۲۳؛ سوره فصلت/۴۱؛ سوره توبه/۱۲۸.
- ↑ المیزان، ج ۱۷، ص ۲۰، ذیل آیه ۱۰ سوره فاطر.
- ↑ سوره توبه/۴۰.
- ↑ سوره بقره/۲۰۶.
- ↑ سوره یونس/ ۶۵.
- ↑ سوره نساء/ ۱۳۸-۱۳۹.
- ↑ اکبر هاشمی رفسنجانی و دیگران، تفسیر راهنما، ج ۴، ص ۱۰۹ـ۱۱۰.
- ↑ سوره منافقون/۸.
- ↑ سوره حج/ ۴۰.
- ↑ سوره مجادله/۲۱.
- ↑ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۴۴.
- ↑ غررالحکم، ص ۴۳۴.
- ↑ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۳۹.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۴۶۴.
- ↑ فروع کافی، ج ۵، ص ۶۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۰۱.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۲۴.
- ↑ در روایتی آمده است: «العزّة ضدّها الذلّة» (اصول کافی، ج ۱، ص ۱۱۲) که این خود مقابله بین عزت و ذلت را می رساند. در صحاح اللغة می نویسد: «ذلیل شخصی را گویند که آشکارا خوار باشد و ناقه ذلول، شتر رام است». این معنای لغوی با استعمال قرآنی مطابق و هماهنگ می باشد؛ مثلاً: «فَنَتَّبِعَ آیاتِک مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى». (سوره طه/ ۱۳۴) کلمه «ذلت» هفت بار در قرآن کریم بکار رفته و به صراحت در مقابل «عزت» استعمال شده است: «تُؤْتِی الْمُلْک مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْک مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء». (سوره آل عمران/ ۲۶) این آیه تصریح دارد که عزت و ذلت در دست خداست، اما علت ذلیل و عزیز شدن و مقدمات کسب این دو صفت، در خود انسان و عملکرد او نهفته است. از این رو قرآن کریم همواره ذلت و خواری را به کفار و بدکاران نسبت می دهد؛ آن هم به خاطر کردار و گفتار ناشایست و کفر و الحادشان: «وَضُرِبَتْ عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکنَةُ... ذَلِک بِأَنَّهُمْ کانُواْ یکفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَیقْتُلُونَ النَّبِیینَ بِغَیرِ الْحَقِّ».(سوره بقره/ ۶۱)
- ↑ سوره آل عمران/ ۱۳۹.
- ↑ سوره توبه/ ۴۰.
- ↑ سوره محمد/ ۳۵.
- ↑ سوره منافقون/ ۸.
- ↑ صحیفه نور، ج ۱، ص ۴۱۵.
- ↑ تحریرالوسیله، ج ۱، ص ۱۰۴.
- ↑ دعای روز عرفه.
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۲.
- ↑ امام علی علیه السلام فرمود: «الطمع رقّ مؤبّد».(نهج البلاغه، حکمت ۱۵۰)
- ↑ مقتل خوارزمی، ص ۱۸۴.
- ↑ ارشاد شیخ مفید، ج ۲، ص ۹۸.
- ↑ موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص ۴۳۲.
- ↑ همان، ص ۴۲۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۹۲.
- ↑ همان، ج ۷۸، ص ۱۲۸.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۵۸۱.
- ↑ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۱۶.
- ↑ نفس المهموم، ص ۱۹۰.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۹۶.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۲۴۵.
- ↑ اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۹؛ نفس المهموم، ص ۳۵۳.
- ↑ مقتل مقرّم، ص ۲۶۵.
- ↑ ژان بُدن، فلسفه رواقی، ترجمه دکتر ابوالقاسم پورحسینی، ص ۱۲۹.
- ↑ Carson I. Benner V. and Arnold E.N., (۱۹۹۶), Mental Health Nursing, the Nurse Patient Journey, W.B. Saunders Company.
- ↑ سید جلال صدرالسادات و حسن شمس اسفندآباد، عزت نفس در افراد با نیازهای ویژه، ص ۱۵.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۳۳.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۳۱۲.
- ↑ غررالحکم، ج ۲، ص ۲۹۸.
- ↑ سوره آل عمران/ ۲۸.
- ↑ علی علیه السلام می فرمایند: «النفس الدنیّة لاتنفکّ عن الدنائات؛ کسی که فرومایه و دنیّ النفس است، از کارهای پست و موهن جدایی ندارد».(غررالحکم، ص ۱۱۷)
- ↑ شهید مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص ۱۶۸.
- ↑ بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۱۵۸.
- ↑ همان.
- ↑ سید جلال صدرالسادات و حسن شمس اسفندآباد، عزت نفس در افراد با نیازهای ویژه، ص ۱۳۲.
- ↑ علی علیه السلام فرمود: «من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته».(نهج البلاغه، حکمت ۴۴۱)
- ↑ شعر از متنبّی است. مرتضی مطهری، گفتارهای معنوی، چاپ دوم، صدرا، ۱۳۶۳، ص ۱۷۲.
- ↑ جوامع الجامع، ج ۲، ص ۳۶۴.
- ↑ غررالحکم، ج ۲، ص ۱۹۰.
- ↑ همان، ج ۱، ص ۲۷۹.
- ↑ همان، ج ۲، ص ۳۴۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳ (همام).
- ↑ سوره فاطر/ ۱۰.
- ↑ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۴۵۳.
- ↑ الکافی، ج ۸، ص ۲۷.
- ↑ العروة الوثقی، ص ۱۷۱ـ۱۷۲.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۷.
- ↑ همان، نامه ۵۳.
- ↑ همان، خطبه ۴۰.
- ↑ الوافی، ج ۳، ص ۲۲.
- ↑ سوره ممتحنه/ ۱.
- ↑ سوره آل عمران/ ۱۱۸.
- ↑ سوره نساء/ ۱۳۹؛ سوره مائده/ ۵۱؛ سوره برائت/ ۲۳؛ سوره ممتحنه/ ۹.
- ↑ سوره زمر/ ۱۵.
- ↑ غررالحکم، فصل ۵۴، حدیث ۱۸.
- ↑ ر.ک: امام خمینی، چهل حدیث، ص ۵، شرح حدیث اول.
- ↑ غررالحکم، ص ۶۷۷.
- ↑ غررالحکم، ص ۶۷۷.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۷۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۷.
- ↑ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۲۸۵.
- ↑ شیخ صدوق، الامالی، ص ۲۶۴.
- ↑ سوره انفال/ ۲۹.
- ↑ غررالحکم، ج ۲، ص ۱۸.
- ↑ کنز العمّال، ج ۳، ص ۹۱.
- ↑ غرر الحکم، ج ۱، ص ۴۲.
- ↑ مرتضی مطهری، نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص ۴۶.
- ↑ عقد الفرید، ج ۳، ص ۱۳۲ و ۱۳۷.
- ↑ وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۳۱.
- ↑ المحجّة البیضاء، ج ۱، ص ۱۲۴.
- ↑ تحف العقول، ص ۱۹۸ـ۱۹۹.
- ↑ مرتضی مطهری، ده گفتار، ص ۷ به بعد.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
- ↑ صحیفه نور، ج ۱۴، ص ۱۷.
- ↑ در خبرها آمده است: «سالانه غذای ۲۰ میلیون نفر را دور می ریزیم!».(روزنامه قدس، دوشنبه، ۱۴ مرداد ۱۳۸۱)
- ↑ صحیفه نور، ج ۱۷، ص ۹۸.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۱۳۹؛ خصال صدوق، ج ۲، ص ۱۹۸؛ بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۳۶۸؛ امالی صدوق، ص ۱۸۴، مجلس ۳۹، حدیث ۸.
- ↑ فهرست غرر، شماره ۶۶.
- ↑ همان، شماره ۶۸۹.
- ↑ همان، شماره ۱۰۵۹۲.
- ↑ کلیات دیوان استاد شهریار، ج ۵، ص ۳۳۱.
- ↑ معراج السعادة، ص ۲۸۲.
- ↑ کافی، ج ۲، ص ۸۲؛ بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۶۹.
- ↑ کافی، ج ۲، ص ۹۱.
- ↑ تنبیه الخواطر، ج ۱، ص ۹۵.
- ↑ غرر الحکم، ج ۱، ص ۳۲۲.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۱۹.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ص ۲۵۶.
- ↑ همان.
- ↑ همان، ص ۲۶۱ـ۲۶۲.
منابع
- رضا حقپناه، مجله الهیات و حقوق، شماره ۴ و ۵، تابستان و پاییز ۱۳۸۱.