میر شمس الدین محمد بمی
میر شمسالدین محمد خبیصی کرمانی در غالب تذکرههای عصر صفویه و نیز پس از آن، به عنوان مردی ادیب و نکتهسنج و شاعری نیکوخصال معرفی گردیده است. تذکرهنویسان یادآور شدهاند که میر شمس محمد کرمانی عارفی کامل، صاحب کمال، فصیحی شیرین مقال و... بوده است.
محتویات
خاندان میر شمس الدین
میر شمسالدین از سادات حسینی و از احفاد ابوطالب زید است. وی از علمای نسابه عصر خویش به شمار میرود و اصولاً شیوه تاریخنگاری و حفظ تاریخ انساب در خاندان او موروثی بوده و استمرار داشته است. سادات خبیص همگی از نسل امامزاده زید و مورد احترام کارگزاران حکومتی و مردم در طول تاریخ بودهاند.
بنا به گفته ابن عنبه، نسب ابوطالب زید به محمد دیباج فرزند امام صادق علیهالسلام میرسد. سید رضیالدین حسین بن قتاده مدنی در کتاب مشجرات خود میگوید: از قاسم، فرزند محمد دیباج، سه پسر به نامهای حسن، عقیل و ابوطالب زید باقی ماند و زید زاهد که در علو منزلت و علم و تقوایش شکی نمیباشد، هفت اولاد ذکور باقی گذاشت که اعقابش در کرمان و حومه هستند.[۱]
فضایل علمی
در منابع تاریخی عصر صفوی، هرگاه از او نامی به میان آوردهاند، افزودهاند که به زیور علم و معرفت آراسته بود.[۲] امین احمد رازی در تذکره خود، مقامات علمی این سید زاهد را چنین توضیح میدهد: مشارالیه سید بزرگ عالی شأن و نیکو اخلاق بود و به وفور قابلیت و استعداد بر درجه رفعت و اجلال ترقی نمود. در علم ریاضی، هیئت، رمل و نجوم مهارت داشت؛ نثر را نیکو مینوشت، شعر را به خوبی میسرود و «فهمی» تخلص میکرد، وی در جایی دیگر از او به عنوان عارفی کامل، فاضلی گرانمایه و عالمیبلندپایه سخن میگوید و میافزاید: از کریمان زمان و خوش طبع و باذوق است.[۳]
تواناییهای علمی و فضایل ادبی وی را قاضی احمد قمی مورخ عصر صفوی - که با شمسالدین محمد آشنایی کامل داشته- در معرفی این نامدار عرصه عرفان و معارف دینی مینویسد: ایشان جامع منقول و معقول بودند و حاوی فروع و اصول گشتند. در ایام صدارت یک دم بیمطالعه و مباحثه نبودند و تتبع در علم، اصول فقه، حدیث و برخی از اقسام ریاضی و حِکم مینمودند و در جمیع علوم و فنون خصوصاً زبان و ادبیات عرب و کلام اسلامی صاحب فن و قادر و ماهر گشتند و در عبارت و انشا و کیفیت انشاگری بیش از مُنشیان دانا متبحر بودند. دو خط نستعلیق و شکسته نستعلیق را به غایت خوش مینوشتند.[۴]
فضایل اخلاقی
میر شمسالدین خبیصی با وجود برخورداری از معارف و کمالات علمی و معنوی در نهایت فروتنی میزیست و به رغم اشتهار در ولایت کرمان به عنوان سیدی عظیمالشأن و دانشوری نامدار، به فعالیتهای زراعی و تولید محصولات کشاورزی روی آورد. این گونه نبود که میر شمسالدین در آبادانی املاکش و افزایش محصولاتش، از خدا غافل شود و بندگان او را فراموش بنماید و مدام مردمانی که از خراسان به این سامان میآمدهاند، از سخاوت و میهمان نوازی وی بهرهمند شدهاند و در این برنامه چنان اصرار ابرام داشت که در بخشش و مهمانداری شهره خراسان گردید. موقعی که به صدارت رسید نیز این روش نیکو را فراموش نکرد و برای خدمت به بینوایان و درماندگان بسیج گردید.
مسافرتهایش نیز غالباً عبادی و زیارتی بوده است، چنان که در سال ۹۷۲ ق. به قصد زیارت آستان قدس رضوی به مشهد رفت و به سعادت زیارت بارگاه امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام تشرف یافت و سرافراز گردید. در ذی القعده همین سال همراه حجاج احرام بسته، از طریق نجف اشرف و راه بیابان نجد متوجه حجاز گشت و پس از به جای آوردن مراسم حج و زیارت کعبه و بیت الله الحرام در مکه معظمه به مدینه مکرمه رفت.
او در ماه محرم الحرام سال ۹۷۶ ق. در سرزمین مقدس کربلا اقامت نمود تا از برکات آستان مقدس حسینی و دیگر شهیدان کربلا محفوظ گردد. با پایان یافتن این ماه که یادآور حماسه و فداکاری است، از راه همدان، جانب کاشان و یزد رفت؛ تا این که به کرمان رسید و در شهر خبیص به عبادت و مطالعه اشتغال ورزید.[۵]
بر مسند وزارت و صدارت
به گفته امین احمد رازی «میر شمسالدین خبیصی در عهد محمد خدابنده به امر صدارت اشتغال نمود، سلطان در تعظیم و تکریم و اقتدار و استقلال او مبالغه تمام نمود، جمیع امور شرعیه به رأی و رؤیت او تفیوض فرمود».[۶]
میر شمسالدین خبیصی به دلیل روی آوردن به علم، تزکیه، تقوا و معارف دینی از منصبهای فناپذیر دنیایی نفرت داشت و با وجود آن که مسایل سیاسی - اجتماعی از نظرش دور نبود، میکوشید خود را به درباریان و امیران نزدیک نکند. او این تفکر را در شعری مطرح ساخته است:
عُلّو همت را سر مناصب نیست * از آن مناصب دنیا به ما مناسب نیست
مرا که سلطنت فقر بیمزاحم هست * به جاه میل ندارم چو طبع غالب نیست
چه التقات به دنیا و اهل او دارد * کسی که بر دل او حُب جاه غالب نیست
مرا که علم و ادب هست و فضل و دانش و رأی * عجب نباشد اگر دل به جاه راغب نیست[۷]
اما از یک سو میدید حاکمی عیاش و ستمپیشه از میان رفته و در شرایط جدید محمد خدابنده روی کار آمده است؛ از طرف دیگر، شرایط آشفتهای چون ابرهایی تیره آسمان ایران را مکدر ساخته بود و در صورت عدم حمایت از چنین حاکمی اوضاع بدتر میشد. از این رو، شمسالدین لازم دید به عرصه سیاست گام نهد و فرمان وزارت را بپذیرد و در کسوت صدارت برای تأمین آرامش و امنیت ایران و شیعیان این سامان گام بردارد و برای کمک رسانی به افراد محتاج و رسیدگی به امور اقشار کمدرآمد، خدمات بهتری ارائه دهد.
میر شمسالدین در ایام صدارت به حمایت از سادات، علما، صلحا، مشایخ، ارباب استحقاق و محرومان برخاست و چون سلطان محمد خدابنده او را در کمک رسانیدن به این اقشار اختیار تام داده بود، او در این امور و نیز در داد و ستد، نذور و تعیین مناصب شرعی قدرتی فوقالعاده داشت. اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده او در هنگام تفویض مهمات و اخذ مالیات و مانند آن نیز رضایت مردم را فراهم ساخت.[۸]
امواج فتنه
دورهای که وی صدراعظم شده بود، از آشفتهترین روزگاران تاریخ عصر صفوی است؛ چرا که دوران حکومت اسماعیل میرزا نارضایتیهای بسیاری پدید آورده و در تمامی ایران شورشها و آشوبها بر پا شده بود.
در این حال، گرانی در بلاد ایران خصوصاً شروان، آذربایجان، عراق، خراسان، فارس و کرمان شیوع تمام یافت و بر اثر این بلا بسیاری از مردم تلف شدند و این در حالی بود که لشکریان عثمانی برای چنگ انداختن به سرزمین ایران دندان خود را تیز نموده بودند، در داخل نیز یک مشت قزلباش بیامان به جان مردم و یکدیگر افتاده بودند و هر کدام سهم بیشتری میخواستند و خود را وارث قزلباشان اولیه قلمداد مینمودند.
در چنین وضع ناگواری، شمسالدین محمد خبیصی در اولین سال صدارت خود، یعنی سال ۹۸۶ ق. از تهاجم قوای عثمانی احساس خطر کرد و تصمیم گرفت پس از تجهیز و انسجام قوا، آنان را برای دفع تجاوز سربازان عثمانی به مناطق مورد نظر ببرد....
در هر حال مهاجمان، در اولین قدم وارد آذربایجان شدند و تبریز را اشغال کردند و حدود هشت هزار نفر را کشتند... صدها نفر از دختران و بانوان به اسارت متجاوزان درآمد که سپاهیان آنان را بین هم ردّ و بدل یا خرید و فروش مینمودند. شرایط به قدری نگران کننده بود که میر شمسالدین با جمعی از صالحان، شبها به خواندن ادعیه مأثوره جهت فنا و دفع این گونه شرارتها و ستمها اقدام مینمودند و بیشک دعاها و نیایشهای این سید دانشور استجابت یافت و اثراتش بعد از مدتی کوتاه ظاهر شد.
اثر دعای این وزیر کرمانی آن بود که عباس میرزا که آن وقت در خراسان بود از هرات به مشهد رسید و در اواخر رجب المرجب ۹۹۳ ق. در مشهد بر تخت سلطنت نشست و در اولین فرصت جمیع ولایت از دست رفته را از عثمانیها پس گرفت و ازبکان شرور را شکست داد.[۹] البته آن زمانی که این پیروزیها نصیب ایران گردید، میر شمسالدین محمد در قید حیات نبود!
پانویس
- ↑ عمدةالطالب فی انساب آل ابی طالب، ابن عنبه، (م ۸۲۸ ق)، ص ۲۲۶.
- ↑ تاریخ عباسی، ملا جلال منجم، تصحیح دکتر وحیدنیا، ص ۴۲.
- ↑ تذکره هفت اقلیم، امین احمد رازی، تصحیح تعلیقات و حواشی سید محمدرضا طاهری، ج ۱، ص ۳۰۱.
- ↑ خلاصة التواریخ، قاضی احمد قمی، به تصحیح دکتر احسان اشراقی، ص ۷۰۴-۷۰۵.
- ↑ خلاصةالتواریخ، ص ۸۱۱.
- ↑ پوست پلنگ، ص ۳۲۰-۳۲۱، به نقل از تذکره هفت اقلیم؛ تاریخ سلطانی، ص ۱۰۴.
- ↑ پوست پلنگ، ص ۳۷۳.
- ↑ خلاصةالتواریخ، ص ۱۰۵۳؛ سلجوقیان و غز در کرمان، مقدمه مصحح، ص ۲۳۴.
- ↑ تاریخ ایران زمین، ص ۲۷۵-۲۷۱؛ زندگانی شاه عباس اول، نصرالله فلسفی، ج ۱، ص ۱۷۵.
منبع
غلامرضا گلی زواره، ستارگان حرم، جلد 20، صفحه 247-269.