آیه 25 سوره نساء
<<24 | آیه 25 سوره نساء | 26>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و هر که را توانایی آن نباشد که زنان پارسای با ایمان (و آزاد) گیرد پس، از کنیزان مؤمنه که مالک آن شدید به زنی اختیار کند. خدا آگاهتر است به (مراتب) ایمان شما که شما اهل ایمان بعضی از جنس بعضی دیگرید (و همه مؤمن و در رتبه یکسانید)، پس با کنیزان مؤمنه با اذن مالکشان ازدواج کنید و مهر آنها را به طرز پسندیده بدهید، کنیزانی که عفیف باشند نه زناکار و رفیق و دوستباز، پس چون شوهر کردند چنانچه عمل زشتی از آنها سر زند بر آنها نصف عذاب (یعنی حدّ) زنان پارسای آزاد است. این حکم درباره کسی است که بترسد مبادا به رنج افتد، و صبر کردن برای شما بهتر است، و خدا بخشنده و مهربان است.
و از شما کسی که به سبب تنگدستی نتواند با زنان آزاد مؤمن ازدواج کند، با کنیزان جوان با ایمانتان [ازدواج کنید و اظهار ایمان از سوی کنیزان در جواز ازدواج با آنان کافی است]. و خدا به ایمان شما [که کدام ظاهری و کدام حقیقی و واقعی است] داناتر است. [آزاد و کنیز در اصل و نسب و در رابطه ایمانی] از یکدیگر، [و اعضای یک پیکرید]، پس با کنیزان با اجازه صاحبانشان ازدواج کنید، و مهریه آنان را به طور شایسته و پسندیده به خودشان بپردازید. [جواز این ازدواج مشروط به آن است که کنیزان] پاکدامن باشند نه زناکار و نه گیرندگان دوست پنهانی. پس هنگامی که به ازدواج درآمدند، اگر مرتکب کار زشت شوند، بر آنان نصف مجازاتی است که بر زنان آزاد است. این [جواز ازدواج با کنیز] برای کسی از شماست که از مشقت [غریزه جنسی و دچار شدن به زنا] بترسد، و شکیبایی کردن برای شما بهتر است؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
و هر كس از شما، از نظر مالى نمىتواند زنان [آزاد] پاكدامن با ايمان را به همسرى [خود] درآورد، پس با دختران جوانسال با ايمان شما كه مالك آنان هستيد [ازدواج كند]؛ و خدا به ايمان شما داناتر است. [همه] از يكديگريد. پس آنان را با اجازه خانوادهشان به همسرى [خود] درآوريد و مَهرشان را به طور پسنديده به آنان بدهيد [به شرط آنكه] پاكدامن باشند نه زناكار، و دوستگيران پنهانى نباشند. پس چون به ازدواج [شما] درآمدند، اگر مرتكب فحشا شدند، پس بر آنان نيمى از عذاب [=مجازات] زنان آزاد است. اين [پيشنهاد زناشويى با كنيزان] براى كسى از شماست كه از آلايش گناه بيم دارد؛ و صبر كردن، براى شما بهتر است، و خداوند آمرزنده مهربان است.
هر كس را كه توانگرى نباشد تا آزادزنان مؤمنه را به نكاح خود درآورد از كنيزان مؤمنهاى كه مالك آنها هستيد به زنى گيرد. و خدا به ايمان شما آگاهتر است. همه از جنس يكديگريد. پس بندگان را به اذن صاحبانشان نكاح كنيد و مهرشان را به نحو شايستهاى بدهيد. و بايد كه پاكدامن باشند نه زناكار و نه از آنها كه به پنهان دوست مىگيرند. و چون شوهر كردند، هرگاه مرتكب فحشا شوند شكنجه آنان نصف شكنجه آزادزنان است. و اين براى كسانى است از شما كه بيم دارند كه به رنج افتند. با اين همه، اگر صبر كنيد برايتان بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.
و آنها که توانایی ازدواج با زنان (آزاد) پاکدامن باایمان را ندارند، میتوانند با زنان پاکدامن از بردگان باایمانی که در اختیار دارید ازدواج کنند -خدا به ایمان شما آگاهتر است؛ و همگی اعضای یک پیکرید- آنها را با اجازه صاحبان آنان تزویج نمایید، و مهرشان را به خودشان بدهید؛ به شرط آنکه پاکدامن باشند، نه بطور آشکار مرتکب زنا شوند، و نه دوست پنهانی بگیرند. و در صورتی که «محصنه» باشند و مرتکب عمل منافی عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت. این (اجازه ازدواج با کنیزان) برای کسانی از شماست که بترسند (از نظر غریزه جنسی) به زحمت بیفتند؛ و (با این حال نیز) خودداری (از ازدواج با آنان) برای شما بهتر است. و خداوند، آمرزنده و مهربان است.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«طَوْلاً»: دارائی و بضاعت. قدرت مادی و معنوی. «فَتَیَات»: جمع فَتاة، دختران نوجوان. مراد کنیزان است. «بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ»: برخی از برخی هستید و همگان برادران و خواهران ایمانی میباشید (نگا: حجرات / ، توبه / ). «مُحْصَنَات»: زنان عفیف و پاکدامن. حال است. «غَیْرَ مُسَافِحَات»: زنان عفیف و پاکدامن. حال دوم بشمار است. «أَخْدَان»: جمع خِدْن، رفیق و رفیقه. دوستان زن یا مردی که به گونه آشکار یا نهان با آنان معاشرت نامشروع انجام گیرد. «أُحْصِنَّ»: به ازدواج درآورده شدند. «عَنَت»: فساد و تباهی. فسق و فجور.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «25»
و هر كس از شما، كه توانايى مالى ندارد تا با زنان آزادِ باايمان ازدواج كند، پس از كنيزانِ با ايمانى كه شما مالك آنيد، (به زنى بگيرد) و خدا به ايمان شما داناتر است. همه از يكديگريد، پس (نگوييد: كه من آزادم و تو كنيز. و) با اذن صاحبانشان آن كنيزان را به همسرى درآوريد و مهريه نيكو و بهطور شايسته به آنان بدهيد، به شرط آنكه پاكدامن باشند، نه اهل فحشا و نه اهل دوست گرفتنهاى پنهانى. پس آنگاه كه كنيزان، صاحب همسر شدند، اگر مرتكب زنا شوند، كيفرشان نصف كيفر زنانِ آزاد است. اين (نوع ازدواج،) براى كسانى از شما رواست كه از (رنج وفشار بىهمسرى و) افتادن به گناه و زنا بر خود بترسد، با اين همه، صبر كردن (و ازدواج نكردن با كنيزان) برايتان بهتر است و خداوند بخشنده و مهربان است.
نکته ها
چنانكه در نكتههاى آيهى قبل گفته شد، مراد از «الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ» در اين آيه، زنان آزاد است. زيرا در مقابل آن، «فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ» بكار رفته كه به معناى كنيزان است. قرآندر جاى ديگر نيز در مورد كنيزان، واژهى «فتيات» را بكار برده و مىفرمايد:
جلد 2 - صفحه 49
«لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ» «1» كنيزان خود را برارتكاب زنا اجبار نكنيد.
كلمهى «اخدان»، جمع «خِدن» به معناى دوست ورفيق است، امّا معمولا در مورد كسانى به كار مىرود كه ارتباط با آنها به صورت پنهانى وبراى امور نامشروع است. اين كلمه در مقابلِ «مسافحات» بكار رفته كه به معناى كسانى است كه زناى آشكار و علنى دارند.
كلمهى «طَول» به معناى توانايى و داشتن امكانات است و كلمهى «عَنت» به معناى سختى و رنج و مشكلات است.
كسانى كه مالك كنيز مىشوند، بدون آنكه نيازى به عقدِ ازدواج باشد، حقّ آميزش با او را دارند. لذا مراد از ازدواج با كنيزان كه در اين آيه مطرح شده است، ازدواج با كنيز ديگران است كه بايد با اجازهى صاحبان آنها باشد.
گرچه ازدواج با كنيزان نكوهيده است، امّا در ميان آنها زنان برجستهى بسيارى بودهاند كه صاحب كمالات بوده و به همين جهت برخى اولياى خدا آنان را به همسرى گرفته و از آنان صاحب فرزندانى بزرگ شدهاند.
پیام ها
1- در اسلام، براى موضوع ازدواج، بنبست نيست. «وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ»
2- قانونگذار بايد به نيازهاى طبيعى افراد جامعه از يكسو و فشارهاى اقتصادى آنان از سوى ديگر توجّه داشته باشد. وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ ...
3- ازدواج با كنيز را تحمّل كنيد، ولى ننگ گناه را هرگز. «فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ»
4- از ازدواج با زن آزاد مىتوان صرف نظر كرد، ولى از شرط ايمان نمىتوان گذشت. «فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ»
5- ايمان، شرط اساسى هر ازدواجى است. «الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ، فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ»
6- ايمان ظاهرى براى ازدواج كافى است، ما مأمور به باطن نيستيم. «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ»
«1». نور، 33.
جلد 2 - صفحه 50
7- ازدواج با كنيز، حقارت نيست. «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ»
8- رضايتِ مالك كنيز در ازدواج، مانند اذن پدرِ دختر، شرط است. «بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ»
9- مالكان بدانند كه كنيزان از اهل خودشانند. «اهلهنّ»
10- به كنيزان نيز مثل زنان آزاد، بايد مهريه نيكو داد. «آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»
11- مهريه را به خود كنيز بدهيد. حقوق اقتصادى و اجتماعى بردگان بايد مراعات شود. «آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ»
12- ميزان مهريه بايد بر اساس عُرف و شئون زن باشد. «بالمعروف»
13- شرطِ بقاى ازدواج، پاكدامنى، دورى از فحشا و روابط نامشروع است.
مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ ...
14- مجازات زن بدكار اگر كنيز باشد، به خاطر كنيز بودن و محروميّتهاى آن، به نصف كاهش مىيابد. «فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ»
15- فراهم آوردن ازدواجهاى سهل و آسان در جامعه، راه جلوگيرى از مفاسد جنسى است. «ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ»
16- سالمسازى روانى از اهداف اسلام است. «ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ»
17- گاهى صبر وخويشتندارى، از برخى ازدواجها بهتر است. «وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «25»
وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا: و هر كه استطاعت ندارد از شما از روى غنا و اعتلا، أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ: اينكه نكاح كند زنان عفيفه آزاده مؤمنه. يا هر كه مستطيع نباشد و توانائى نداشته باشد كه به وسيله آن برسد به نكاح زنان عفيفه مؤمنه، فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ: پس بخواهد از آنچه مالك شده دستهاى شما، مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ: از كنيزان شما كه مؤمنه باشند.
مراد نكاح امه غير است، زيرا به اجماع، تزوج به كنيز خود جايز است. وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ: و خداى تعالى داناتر است به ايمان شما، يعنى اكتفا كنيد به ظاهر ايمان، زيرا ذات اقدس الهى عالم است به جميع سرائر، نه شما. پس نظر در ايمان يكديگر كنيد، نه فضل نسب و دنائت آن. بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ: برخى
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 401
از شما اى احرار و اماء، حاصل شدهايد از برخى، يعنى مناسب يكديگر در نسب و از يك اصل و نسليد، چه پدر همه شما آدم و در حريت، مزيت فضلى نباشد بر رقيت به اين اعتبار، كما قال:
النّاس من جهة التّمثال اكفاء
ابوهم آدم و الامّ حوّاء
و ان يكن لهم من فى اصلهم شرف
يفاخرون به فالطّين و الماء
يا همه شريك هستيد در ايمان. فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَ: پس نكاح كنيد كنيزان را به اجازه صاحبان آنها، زيرا مملوك ديگرند. وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَ:
و بدهيد به كنيزان منكوحه، مهرهاى آنها را به اذن اهلشان، زيرا عوض آن حق مولى است. پس واجب باشد اداء آن به او، بِالْمَعْرُوفِ: به نيكوئى بدون مطل و ضرار و نقصان، مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ: نكاح كنيزان كنيد در حالتى كه آنها عفيفه باشند، نه زنا كنندگان آشكار، وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ: و نه فراگيرندگان دوستان پنهانى. گويند فرق مسافحات و متخذات اخدان، عموم و خصوص است؛ چه مسافحات، در سرّ و جهر است، و اتخاذ اخدان در سرّ مىباشد فقط. از ابن عباس نقل است كه در جاهليت زناى علانيه را حرام مىدانستند و زناى سرّ را حلال. حق تعالى به اين آيه نهى زناى سرّ را هم فرمود:
فَإِذا أُحْصِنَ: پس زمانى كه شوهردار شدهاند كنيزان، فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ: پس اگر بيايند به زنا، يعنى زنا كنند، فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ: پس بر آنها لازم است نصف آنچه بر زنان آزاد با شوهر است، مِنَ الْعَذابِ: از حدى كه خدا مقرر فرموده، و چون حد زناى زن آزاد با شوهر، صد تازيانه است، پس حد كنيز زانيه پنجاه تازيانه باشد. زمخشرى و بيضاوى اول را به معنى حراير تفسير كردهاند، زيرا اثبات نكاح اماء نموده، نزد تعذر نكاح محصنات. پس مراد آنها ضد اماء باشد. و تسميه به محصنات به جهت احصان آنهاست، از احوال اماء كه آن ابتدال و امتهال است. و در اين، نظر است، زيرا عدول از ظاهر لفظ باشد و قائل شدن به حذف موصوف اولى است،
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 402
اى الحراير المحصنات. ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ: آن نكاح كنيزان براى كسى است كه بترسد مشقت و رنج را كه در زنا افتد. عنت در اصل، به معنى شكستن استخوان است به جبر. پس استعاره شده براى هر مشقت و ضرر عظيم، و هيچ ضررى اعظم از ارتكاب اثم نيست به افحش قبايح. و گويند مراد به عنت، حد مىباشد. و بر هر تقدير اين شرط ديگر است براى نكاح اماء.
وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ: و اگر صبر كنيد از نكاح كنيزان، بهتر است براى شما و به احتياط نزديكتر باشد، در صيانت ولد خود از بندگى.
در منهج حديث وارد شده: الحراير صلاح البيت و الاماء هلاكه.
ايضا «انس» روايت كند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: هر كه خواهد به جوار رحمت الهى رود و پاك و پاكيزه باشد، بايد زن آزاد نكاح كند، زيرا زن آزاد صلاح خانه؛ و كنيز، خرابى خانه است.
وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ: و خداى تعالى آمرزنده است مر خلاف احكامى را كه از بندگان صادر شده، و مر كسى را كه صبر نتواند كرد از نكاح اماء، رحيم و مهربان است به رخصت فرمودن نكاح كنيزان.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «25»
ترجمه
و كسيكه استطاعت ندارد از شما از جهت ثروت كه بزنى بگيرد زنان آزاد اهل ايمان را پس از آنچه مالك شد دستهاى شما از كنيزانتان كه ايمان دارند و خدا داناتر است بايمان شما بعض شما از بعض ديگريد پس بزنى بگيريد آنها را برخصت صاحبانشان و بدهيد بايشان اجرهاشانرا بخوبى با آنكه صاحبان عفت باشند نه زناكاران آشكار و نه گيرندگان ياران نهانى پس وقتى شوهر نمودند پس اگر سر زند از آنها كار ناشايسته
جلد 2 صفحه 43
پس برايشان است نيمه آنچه بر زنان آزاد است از عذاب اين براى كسيست كه بترسد از مشقت و ضرر از شما و اگر صبر كنيد بهتر است از براى شما و خدا آمر زنده مهربانست..
تفسير
طول مكنت است چنانچه در مجمع از حضرت باقر (ع) روايت نموده و مراد از محصنات زنان آزاد است بقرينه مقابله با كنيزان كه مراد از فتيات است و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه نكاح كنيز جائز نيست مگر در صورت اضطرار و از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه سزاوار نيست شخص آزاد زن كنيز بگيرد امروز چون حكم الهى معلق بر عدم استطاعت از نكاح زن آزاد است و امروز مهر زن آزاد با مهر كنيز يكسان است يا كمتر و نيز از آنحضرت روايت شده است كه زن آزاد را با داشتن زن كنيز ميتوان نكاح نمود ولى زن كنيز را نميتوان با داشتن زن آزاد گرفت و نكاح كنيز در اينصورت باطل است و اگر هر دو را داشته باشد دو روز بايد براى آزاد قرار دهد يكروز براى كنيز و بدون اذن صاحبانش تزويج روا نيست و خداوند اعلم از شما است بسرائر و درجات و مراتب ايمان شما و زنان بلكه عالم السّر و الخفيات فقط او است و شما نميتوانيد علم بايمان واقعى زنان خواه آزاد باشند خواه كنيز پيدا كنيد پس مأمور بظاهريد همينقدر كه در ظاهر مؤمن باشند كافى است براى جواز مواصلت با آنها و از اين آيه ممكن است استدلال شود بر عدم جواز نكاح غير مؤمنات اگر چه بمقتضاى روايات خاصه نكاح متعه اهل كتاب جايز است و عقد دوام آنها مورد اشكال و احتياط چنانچه شيخ استاد ما اختيار نمودند و حقير تقريرات بحث ايشانرا مستوفى نوشتهام و يكى از مفاخرات كه در زمان جاهليت كاملا معمول بود و در اسلام مرتفع شد مفاخرت باصل و نسب بوده كه انصاف آنستكه به تنهائى هيچ لطف ندارد بلى اگر مقرون بعلم و ادب شود تاييد شرف و مجد را مينمايد در هر حال خداوند ميفرمايد از نكاح كنيزان در موقع ضرورت عار نداشته باشيد بعض شما از نسل بعض ديگريد بنى آدم اعضاى يكديگرند. كه در آفرينش ز يك گوهرند دين شما هم كه اسلام است همين از براى احراز شرط كفائت كافى است چون مؤمن كفو مؤمن است و در موقع حاجت باقل مراتب كفائت ميتوان اكتفا نمود لكن بايد از صاحبان آنها استيذان نمائيد در نكاح آنها و در فقيه و عياشى از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه نكاح
جلد 2 صفحه 44
كنيزان بدون اذن صاحبانشان زنا است چنانچه خداوند در اين آيه فرموده كه بايد باذن آنها باشد و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه متعه كنيز زن باكى ندارد اما كنيز مرد متعه آن جائز نيست مگر باذن آنمرد و بايد مهر آنها را پرداخت بدون مماطله و نقصان و اضرار خواه عقدى باشند خواه متعه و در اينجا هم تعبير از مهر باجر بنظر حقير براى شمول متعه است كه در آنجا مهر مزد است و آنها مستاجرانند اگر چه بطور عموم مجاز شامل مهر زن عقدى هم ميشود و شايد هم بملاحظه اين باشد كه نوعا كنيزان را متعه مينمودند و مقصود از نكاح آنها رفع شهوت و تمتع بود نه شركت در زندگانى و همسرى و كامرانى عمرى طرفينى كه معهود در نكاح دائم است و شايد بملاحظه شمول اجر باشد مهر المثل را كه در صورت عدم تعيين در موقع عقد بايد مرد بدهد و بنابر اين معروف ميزان متعارف در مهر امثال آنزن است و بايد مراقب باشيد كه آنها از عفائف باشند و از كنيزان مشهورات بزنا نباشند و نيز از آنقبيل نباشند كه محرمانه و گاه گاه رفيق بگيرند و زنا بدهند و چون شوهر داده شدند و باين وسيله از زنا محفوظ گشتند پس اگر زنا از آنها سر زد با آنكه زنا از زن شوهردار در نهايت قبح است و جنبه حق الناسى دارد و قابل تخفيف نيست مانند كنيزان بىشوهر بايد نصف حد زنان آزاد را بر آنها جارى نمود رحمت الهى مقتضى است كه ذلت رقيت و زحمت تمام حد را بر آنها روا ندارد لذا تخفيفى مطلقا در حد آنها فرموده اين حكم ازدواج با كنيزان براى كسانى است كه بترسند از وقوع در گناه زنا كه نتوانند جلوگيرى از شهوت خود نمايند و اصل عنت شكستن استخوان است بار دوم بعد از خوب شدن و باين مناسبت در ضرر و حرج و مشقت استعمال ميشود و اگر عفت شعار باشند و صبر نمايند بر تجرد و پيرامون نكاح كنيزان نشوند بهتر است چون خالى از ركاكت نيست كه زن انسان ملك و خادمه ديگرى باشد و با وجود اين اگر مرتكب شوند خداوند آمرزنده و مهربانست از تقصير آنها ميگذرد و عفو ميفرمايد آنچه تاكنون عرض شد بر حسب ظاهر آيه بود كه دلالت بر اشتراط جواز نكاح كنيزان دارد بعدم طول و خشيت عنت و اينكه در منهج نفى دلالت نموده براى عدم حجية دليل خطاب صحيح نيست زيرا كه مفهوم شرط معمول به است بعلاوه در ذيل آيه تصريح باشتراط شده و ادله داله بر جواز نكاح از آيات و اخبار در مقام بيان شرائط نيست و نكاح مانند بيع مفهوم عرفى ندارد كه بتوان اخذ بآن نمود و در
جلد 2 صفحه 45
شرائط اصل جارى كرد بلكه متعارف هر ملتى است كه شرائط نكاح را از شرع اخذ مينمايند به اين جهت فقهاء عظام در موارد شك در شرطيت باين ادله تمسك ننموده بلكه چون امر فروج از امور مهتمّه است احتياط فرمودند و خيريت صبر تاييد عدم اشتراط را نمينمايد زيرا كه در صورت خوف اگر در خود توانائى صبر را مىبيند و اطمينان از مجاهده خود با نفس اماره دارد صبر كند بهتر است و اخبار داله بر اشتراط زياد است اختصاص بآنچه ذكر شد ندارد بلى ممكن است براى منع اشتراط تمسك بدليل دال بر جواز عقد كنيز با داشتن زن آزاد بشرط اذن او نمود ولى انصاف آنستكه آنهم اطمينان بخش نيست زيرا كه خوف مشقت و ضرر نسبت بحال مردان و زنان تفاوت مىكند و با داشتن زن آزاد هم ممكن است لذا بنظر حقير اقوى اشتراط است اگر چه منع اشتراط نسبت بمشهور داده شده است ولى اشتراط عفت و ايمان بقرينه روايات وارده در اين باب بايد حمل بر استحباب شود چون نكاح سنيّه و زانيه جائز است و مرجوح و اشتراط اذن سيّد بنظر حقير مطلقا شرط است و روايت منقوله از كافى بايد حمل شود بر احراز رضاى سيده چون قطع نظر از ظاهر آيه تصرف در اموال مردم جائز نيست و امر فروج و اموال مهتم به است و مشهور از عمل بروايت مرقوم اعراض نمودهاند و اللّه اعلم و احصن بفتح همزه و صاد نيز قرائت شده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ مَن لَم يَستَطِع مِنكُم طَولاً أَن يَنكِحَ المُحصَناتِ المُؤمِناتِ فَمِن ما مَلَكَت أَيمانُكُم مِن فَتَياتِكُمُ المُؤمِناتِ وَ اللّهُ أَعلَمُ بِإِيمانِكُم بَعضُكُم مِن بَعضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذنِ أَهلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالمَعرُوفِ مُحصَناتٍ غَيرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخدانٍ فَإِذا أُحصِنَّ فَإِن أَتَينَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيهِنَّ نِصفُ ما عَلَي المُحصَناتِ مِنَ العَذابِ ذلِكَ لِمَن خَشِيَ العَنَتَ مِنكُم وَ أَن تَصبِرُوا خَيرٌ لَكُم وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «25»
و كساني که تمكن ندارند که نكاح كنند زنهاي آزاد از مؤمنات را پس از كنيزان مؤمنات ازدواج نمايند و همين ظاهر ايمان كافيست لازم نيست بباطن آن پي بردن چون خدا داناتر است بايمان شما و كنيز با حرة از جهت اينكه از اولاد يك پدر و مادريد و از جهت ايمان متساوي هستيد که مفاد بَعضُكُم مِن بَعضٍ است ولي در نكاح كنيزان بايد باذن صاحبان آنها باشد که بدون اذن حكم زنا دارد و بايد مهر آنها را بطور متعارف پرداخت و بايد كنيزان معففات باشند كنيزهاي زانيه نباشند و رفيق در خفاء نگرفته باشند و پس از تزويج اگر كنيز زنا داد بايد نصف حد زانيه که پنجاه جلده باشد بر او جاري كرد و اينکه تزويج كنيزان براي كسانيست که ميترسند که اگر تزويج نكنند از شدت شبق و شهوت بزنا بيفتند و اگر بتوانند خود داري كنند و تزويج كنيزان را نكنند براي آنها بهتر است و خداوند آمرزنده و مهربان است.
اينکه آيه شريفه راجع بتزويج كنيزان است و اينکه دستورات ارشادي است اغلب آنها.
1- اينکه جمله وَ مَن لَم يَستَطِع مِنكُم طَولًا أَن يَنكِحَ المُحصَناتِ ارشادي است و الا اگر كسي متمكن باشد از تزويج حرائر مانع شرعي ندارد تزويج كنيز
جلد 5 - صفحه 54
حتي اگر زن حره داشته باشد باز بخواهد كنيز را تزويج كند مانعي ندارد بلي بايد باجازه حره باشد و اينکه حكم ارشادي هم غالبي است زيرا بسا مهريه حره كمتر يا مساوي با مهريه كنيز باشد بخصوص اگر كنيز شابه و جميله و بكر باشد يا مولاي او از اشراف باشد، و مراد از (طول) تمكن مالي است.
2- كلمه (المؤمنات) دلالت دارد بر اينكه نكاح كافره جايز نيست چه كتابيه باشد يا مشركه، و يكي از منكرات که امروز در بسياري از جوانهاي اسلامي که براي تحصيل بخارجه ميروند يك زن نصرانيه ميگيرند و تحفه خود قرار ميدهند و در اهل وطن خود افتخار ميكنند.
3- فَمِن ما مَلَكَت أَيمانُكُم مراد ملك يمين ديگران است و الا ملك يمين خود تزويج ندارد و مشروع نيست بهمان ملك يمين ميتواند نزد او برود، و اگر اولاد آورد ام ولد ميشود و احكام بسياري دارد لكن نظر به اينكه در زمان حاضر غلام و كنيز موضوع ندارد احتياج ببيان نيست.
4- جمله مِن فَتَياتِكُمُ المُؤمِناتِ فتيات جمع فتاة بمعني شابه است مقابل فتي که بمعني شاب است و بر كنيز و لو غير شابه باشد هم اطلاق ميشود و از اينکه جمله هم استفاده ميشود که كنيز اگر كافره باشد نميشود تزويج نمود.
5- جمله وَ اللّهُ أَعلَمُ بِإِيمانِكُم كنايه از اينکه است که لازم نيست علم بايمان واقعي آنها همين که بحكم ظاهر اسلام مؤمنه است كافيست و تفتيش لازم نيست.
6- جمله بَعضُكُم مِن بَعضٍ يعني مؤمنين مساوي هستند إِنَّمَا المُؤمِنُونَ إِخوَةٌ حجرات آيه 10،
المؤمن كفو المؤمن
جهات دنيوي از حيث حسب و نسب و مال و منال باعث شرافت نيست يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَ أُنثي وَ جَعَلناكُم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللّهِ أَتقاكُم حجرات آيه 13.
جلد 5 - صفحه 55
7- جمله فَانكِحُوهُنَّ بِإِذنِ أَهلِهِنَّ مراد از اهل مولي و مالك كنيز است و همين حكم در عبد هم جاري است که بدون اذن موالي نميتوانند ازدواج نمايند بلي اگر ازدواج كردند سپس موالي آنها اجازه كردند اشكالي ندارد و تا اجازه نيايد نزديك ديگر رفتن حرام است.
8- جمله وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالمَعرُوفِ مراد مهر و قرارداد است که آنهم بايد بنظريه مولاي آن باشد، و تعبير باجر بمناسبت آنكه خود مملوك مولي است و استفاده از نكاح استفاده از ملك او است و مهر مال الاجاره ملك است و اينهم بخود او بدون اذن مولي نميشود داد بلكه بايد بمولي رد نمود
العبد و ما في يده کان لمولاه
سواء اينكه قائل شويم که عبد مالك چيزي ميشود يا نه بالاخره امر او با مولي است.
9- جمله مُحصَناتٍ غَيرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخدانٍ صفت فتيات است يعني عفيفه باشند غير از زانيات و نه كنيزاني که رفيق اتخاذ كردند و در سر سر نزد هم ميروند و اينکه هم زنا است. لكن زانيه اطلاق بر فاحشه ميشود که علنا زنا را شغل و كسب خود قرار داده.
و مُتَّخِذاتِ أَخدانٍ زناني را گويند که همه جا و در نزد همه كس نميروند بلكه رفقاي خصوصي دارند و مخصوصا در دوره جاهليت فواحشي بودند که آنها را ذوات الاعلام ميگفتند هر که صد خواهان داشته باشد يك علم بالاي درب خانهاش نصب ميكرد اگر دويست بودند دو علم اگر بيشتر بود اعلامي نصب، مثل سميه مادر زياد و مرجانه مادر عبيد اللّه و اشباه آنها.
(تنبيه)
يكي از اهل ضلال در تحريف نمودن سوره حمد اينکه نحو قرائت كرده غير المغضوب عليهم و غير الضالين و اينکه جمله بخوبي رد او را ميكند که خداوند
جلد 5 - صفحه 56
عطف بر غَيرَ مُسافِحاتٍ را (و لا متخذات اخدان قرار داده و نفرموده (غير متخذات اخدان).
10- جمله فَإِذا أُحصِنَّ يعني زماني که مواليان آن كنيزها يا شوهران آنها، آنها را نگاهداري و حفظ نمودند فَإِن أَتَينَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيهِنَّ نِصفُ ما عَلَي المُحصَناتِ مِنَ العَذابِ مراد از محصنات حرائر هستند که شوهران آنها يا اهل آنها، آنها را نگاهداري ميكنند و آنها زنا دادند حد كنيزهاي زانيه نصف حد حرائر است و اينکه حكم مخصوص بجلد است که حد حرائر بنص قرآن صد جلد است الزّانِيَةُ وَ الزّانِي فَاجلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنهُما مِائَةَ جَلدَةٍ سوره نور آيه 2، و كنيز را پنجاه جلده بمقتضاي همين آيه و اينکه حكم در عبيد هم جاريست اما سائر حدود زنا مثل رجم که حد محصنه و محصن باشد يا قتل که حد زناي با محارم است، در حق عبيد و اماء جاري نيست زيرا اينها ملك مواليان هستند و حدي که موجب زوال آنها شود بضرر موالي تمام ميشود بلي اگر مكرر شد که رسيد بقتل بايد آنها را كشت و قيمت آنها را از بيت المال بصاحبانشان رد نمود.
11- جمله ذلِكَ لِمَن خَشِيَ العَنَتَ مِنكُم عنت بمعني شدت شهوت است که بسا منجر بزنا ميشود يعني كسي که ميترسد بزنا آلوده شود براي دفع شهوت با كنيزان ازدواج كند و اينکه حكم در مورد همچه كساني است و اينکه هم حكم ارشادي است نه مولوي الزامي.
12- جمله وَ أَن تَصبِرُوا خَيرٌ لَكُم اينکه هم ارشادي است که خودداري كنند تا خداوند وسائل ازدواج با حرائر را بر آنها فراهم نمايد بعقد دائم يا انقطاع يا بملك يمين نزد كنيزان بروند.
وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ اشاره به اينكه اگر قبل از ثبوت توبه نمودند حد ساقط ميشود، يا اشاره به اينكه اگر ازدواج با كنيز كردند و خوف عنت نبوده يا صبر
جلد 5 - صفحه 57
و تحمل نكردند در مورد مؤاخذه واقع نميشوند، و اللّه العالم.
برگزیده تفسیر نمونه
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم