وَ إِذا قِيلَ لَهُم آمِنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا أَ نُؤمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِن لا يَعلَمُونَ «13»
(و هنگامي که بآنان گفته شود که ايمان بياوريد چنانچه مردم ايمان آوردند ميگويند آيا ايمان بياوريم چنانچه سفيهان و بيخردان ايمان آوردند، آگاه باشيد که آنان خود بيخردند ولي نميدانند) و كلام در تفسير اينکه آيه در ضمن چند مطلب است
«مطلب اول»
چنانچه گذشت اينکه كلام از باب امر بمعروف و دعوت براه سعادت و طريقه مثلي و ارشاد بخير و صلاح در دين و دلالت بصراط مستقيم است چنانچه آيه قبل، از باب نهي از منكر و ردع از فساد بود، و قائل باين قول يا ذات مقدس حق يا پيغمبر اكرم يا خواصّ از مؤمنين ميباشند.
و اينکه از بزرگترين وظايف انبياء بلكه غرض از بعثت آنها و مقصود از نازل كردن كتابها و قرار دادن تكليف است و بلكه ايمان که بآن دعوت ميكنند علّت غايي خلقت بشر است چنانچه ميفرمايد وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إِلّا لِيَعبُدُونِ«1» و خلقت بشر نيز علّت غايي خلقت ساير موجودات است چنانچه ميفرمايد وَ سَخَّرَ لَكُم ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرضِ جَمِيعاً مِنهُ«2» و غير اينها از آيات ديگر که در بحث معاد متذكر شدهايم«3»
1- سوره ذاريات آيه 56
[.....]
2- سوره مؤمن آيه 66
3- كلم الطيب جلد 3
جلد 1 - صفحه 388
بنا بر اينکه غرض اصلي از خلقت جميع موجودات ايمان انسان و بمدارج كمال و ترقّي و تعالي رسيدن اوست و انبياء و اولياء و داعيان الي اللّه چون اينکه غرض الهي را تعقيب ميكنند بزرگترين عبادتها را بجاي آورده و مشمول بهترين اجرها و موهبتهاي ربوبي ميباشند
«مطلب دوم در معني ناس»
در ذيل آيه شريفه وَ مِنَ النّاسِ مَن يَقُولُ آمَنّا الاية معناي ناس را از جهت لغت و مبدء اشتقاق آن را ذكر نموديم و چنانچه اشاره نموديم انسان مركّب از دو جنبه است يكي جنبه جسماني حيواني که جنس مشترك او با ساير حيوانات است و ديگر جنبه روحاني ملكوتي که فصل مميّز او از حيوانات و موجودات جسماني ديگر است و آن بمنزله صورت«1» ميباشد و چنانچه در حكمت مبرهن شده شيئيت شيء بصورت است نه بماده و ماده بدون صورت تحققپذير نيست، پس انسانيت انسان بتقويت جنبه ملكوتي اوست و هر چه اينکه جهت را نيرو بخشد و قوي گرداند بحقيقت انسانيت نزديكتر شده و مفهوم انسان بر او صادقتر است، و اگر جنبههاي حيواني را تقويت كند و بآنطرف متمايل شود شايسته همان نام و همان مقام خواهد بود و در تيپ سباع يا بهائم يا شياطين مقرّ و مقام خواهد داشت بنا بر اينکه مراتب انسانيت باندازه سير مدارج ترقّي و تكميل روح است و انسان كامل و مصداق اتمّ آن كسي است که روحش در اعلي مرتبه كمال باشد و از اينجا مفاد حديثي که منسوب بزين العابدين عليه السّلام است معلوم ميگردد
1- فرق جنس با ماده و همچنين فصل با صورت در حمل است که جنس قابل حمل بر فصل و بر عكس ميباشد ولي ماده قابل حمل بر صورت نيست گفته ميشود بعض الحيوان ناطق و کل ناطق حيوان ولي گفته نميشود بعض المادة صورة و بالعكس و باصطلاح فرق در لا بشرطي و بشرط لايي است يعني جنس لا بشرط است و با هزار شرط جمع ميشود ولي ماده بشرط لاست يعني عدم حمل، چنانچه فصل نيز لا بشرط است ولي صورت بشرط لا ميباشد
جلد 1 - صفحه 389
که ميفرمايد
«انّ رجلا جاء الي امير المؤمنين عليه السّلام فقال اخبرني ان كنت عالما عن النّاس و عن اشباه النّاس و عن النسناس، فقال امير المؤمنين عليه السّلام يا حسين اجب الرجل فقال له الحسين عليه السّلام اما قولك اخبرني عن النّاس فنحن النّاس، الي ان قال:
1» و اما قولك اشباه النّاس فهم شيعتنا و هم موالينا و هم منّا، الي ان قال: و اما قولك النسناس فهو السواد الاعظم و اشار بيده الي جماعة النّاس ثم قال ان هم الا كالانعام بل هم اضل»«
(مردي نزد امير المؤمنين عليه السّلام آمد و گفت اگر دانايي مرا از ناس و اشباه ناس و نسناس آگاه كن، امير المؤمنين عليه السّلام بحضرت حسين عليه السّلام فرمود اينکه مرد را جواب بده، حسين عليه السّلام فرمود امّا اينكه از ناس پرسيدي ناس مائيم، و امّا اشباه ناس شيعيان ما و دوستان مايند و آنان از ما هستند، و اما نسناس پس آنها سواد اعظم مردمند و بدستش بجماعتي از مردم اشاره نمود و فرمود اينان جز چهارپايان نيستند بلكه از آنها پستتر و گمراهترند)
«مطلب سوم»
«كاف» در کما آمن براي تشبيه و ماء آن ماء مصدريّه است يعني ايمان بياوريد مانند ايمان مردم، و چنانچه گذشت مراد از ناس در مرتبه اول اهل بيت عصمت و طهارتند که در اعلا مراتب انسانيت ميباشند و ايمان آنان اعلي مراتب ايمان است، و بنا بر اينکه مفاد امر در «آمنوا» ايمان بقلب و زبان و جميع جوارح و اعضاء است و متخلق شدن بجميع اخلاق حميده و عمل نمودن بهمه اعمال صالحه و صبر در مكاره و مصائب و مجاهد، باموال و انفس در راه خدا و كوشش در هدايت و ارشاد و غير اينها از شئونات ديگر که از خصائص اينکه خاندان است و كسي بپايه فضائل و مقامات آنها نميرسد در زيارت جامعه است
«بلغ اللّه بكم اشرف محل المكرمين و اعلي منازل-
1- مجمع البحرين في لغة النسناس
جلد 1 - صفحه 390
اللهالمقربين و ارفع درجات المرسلين حيث لا يلحقه لا حق و لا يسبقه سابق و لا يطمع في ادراكه طامع»}
و چون نيل بدرجات آنها در شأن كسي نيست از اينجهت كاف تشبيه آورده که هر كس باندازه قدرت و استعداد خود بآنان اقتداء و تاسي كند و علما و عملا و اخلاقا خود را همانند آنان نمايد و شايد بهمين جهت در حديث سابق الذكر شيعيان و مواليان اهل بيت را اشباه ناس ناميده و ممكن است مراد از ناس مؤمنين كامل باشند که شامل معصومين و مؤمنيني که در درجات ما دون آنان قرار گرفتهاند باشد مانند سلمان و ابا ذر و مقداد و عمّار و حذيفه و امثال اينها
(مطلب چهارم در جواب منافقين)
«قالُوا أَ نُؤمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ» سفيه كسي را گويند که كم عقل و سبك مغز و سست خرد باشد نه اينكه فاقد عقل و خرد باشد بحدي که تكليف از او برداشته شود مانند مجنون (ديوانه) و بواسطه همين سفاهت است که خير را از شرّ، و نفع را از ضرر، و صلاح را از فساد بخوبي نميتواند تشخيص دهد و سفيه بر دو قسم است: سفيه در امور دنيوي که در شريعت براي او احكامي مقرر شده چنانچه در قرآن كريم ميفرمايد وَ لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَموالَكُمُ«1» (اموال سفيهان را بدست آنان ندهيد) و نيز ميفرمايد «فَإِن كانَ الَّذِي عَلَيهِ الحَقُّ سَفِيهاً أَو ضَعِيفاً أَو لا يَستَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَليُملِل وَلِيُّهُ بِالعَدلِ«2» (پس اگر مديون سفيه يا ضعيف يا قادر بر نوشتن نباشد بايد وليّ او بدرستي بنويسد) و سفيه در امر دين و آخرت که در آيه شريفه «أَلا إِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ» اشاره باين نوع از سفاهت است که سعادت را از شقاوت و راه نجات را از طريق هلاكت تميز نميدهد
1- سوره نساء آيه 4
2- سوره بقره آيه 182
جلد 1 - صفحه 391
همه كفار و فساق و كساني که از طريق حق منحرفند داخل در اينکه قسم ميباشند، و همين است مفاد حديثي که در كافي نقل ميكند که راوي از حضرت صادق عليه السّلام ميپرسد عقل چيست! ميفرمايد
«ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»
راوي گويد گفتم پس آنچه در معاويه بود چه بود! فرمود نكري و شيطنت بود که شبيه عقل است و عقل نيست و امّا اينكه منافقين اهل ايمان را بسفاهت نسبت ميدهند و آنان را سفهاء مينامند براي اينست که هر كسي بنظر سطحي برفتار و كردار و طرز انديشه آنكه مخالف رويّه او زندگي ميكند بنگرد، رفتار او را سفيهانه ميپندارد چون طرز كار خود را عاقلانه ميشمارد، مثلا آنكه منهمك در دنيا و غرق در شهوات و لذات آنست كساني را که زهد ميورزند و بمقدار حاجت از دنيا اكتفاء ميكنند سفيه ميدانند و همچنين اهل معصيت و تاركين فرائض، اهل نماز و روزه و حج و دهندگان خمس و زكاة را، ابله ميدانند، بلكه طالبان مال و حطام دنيوي، طالبان علم و دانش را در فكر خود نابخرد ميدانند و بسا اهل دين و متوسطين از آنها اهل تقوي و مردان مقرّب الهي را که پشت پا بدنيا زدهاند بسفاهت منسوب ميدارند، چنانچه از أمير المؤمنين عليه السّلام در صفات متقين ميفرمايد
1» «و يقولون قد خولطوا و قد خالطهم امر عظيم»«
(و ميگويند اهل تقوي عقلشان مختلّ شده و حال آنكه امر بزرگي آنان را مضطرب نموده است) و چون منافقين گمان كردهاند راهي را که در پيش گرفتهاند زيركانه و عاقلانه است، مؤمنان را که بر خلاف راه آنان ميروند بلكه آنان را تخطئه ميكنند سفهاء مينامند، و پيداست که اينکه گفتار از آنان در سرّ و نهان بوده و با شياطين و همجنسان خود و يا در بعض مواقع ببعض مؤمنان ميگفتهاند چه آشكار گفتن اينکه سخن با نفاق آنان منافات دارد
1- نهج البلاغة خطبه همام
جلد 1 - صفحه 392
(مطلب پنجم)
در بيان جمله «أَلا إِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ»:
چنانچه در نظير اينکه جمله يعني جمله «أَلا إِنَّهُم هُمُ المُفسِدُونَ» گذشت، تأكيدات متعدّد اينکه جمله نيز بر ثبوت انحاء سفاهت و تحقق دائمي آن براي منافقين كمال دلالت را دارد امّا ثبوت سفاهت در امر دين که براي آنان مورد سخن نيست زيرا سعادت خود را از شقاوت و نجات خود را از هلاكت تشخيص نداده و خود را بشقاوت و هلاكت ابدي گرفتار نمودهاند و امّا سفاهت آنان را در امر دنيا بوجوهي ميتوان اثبات نمود:
«وجه اول»
اينكه منافقين به اينکه جهت که نميخواهند باطن آنها كشف شود هم از منافع كفار محرومند و هم از منافع مسلمين مُذَبذَبِينَ بَينَ ذلِكَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاءِ«1» و هم كفار از آنها احتراز دارند و هم مسلمانان
«وجه دوم»
از بسياري از آيات شريفه استفاده ميشود بركات و فيوضات الهي در اثر اعمال صالحه و مصائب و گرفتاريها بواسطه اعمال سيئه است مانند آيه وَ لَو أَنَّ أَهلَ القُري آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الأَرضِ وَ لكِن كَذَّبُوا فَأَخَذناهُم بِما كانُوا يَكسِبُونَ«2» (اگر اهل شهرستانها ايمان و تقوي داشتند البته بركات آسمان و زمين را بر آنها ميگشوديم، ولي آيات الهي را تكذيب نمودند پس بواسطه اعمالشان آنان را گرفتار نموديم) و آيه ما أَصابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَت أَيدِيكُم«3» (آنچه مصيبت بشما ميرسد بواسطه اعمالتان ميباشد)
1- سوره نساء آيه 142
2- سوره اعراف آيه 94
3- سوره شوري آيه 29
جلد 1 - صفحه 393
«وجه سوم»
منافقين با منتهاي تستّر و پنهان نمودن باطن خود خداوند عالم آنان را رسوا و مفتضح ميكند چنانچه در آيات سوره توبه قصد باطني آنان را در ساختن مسجد ضرار و كارهاي ديگرشان را براي پيغمبر و مؤمنين بيان نموده و همچنين در سوره منافقين سرّ آنان را فاش نموده است
«وجه چهارم»
امور باطني چه اعتقادي چه اخلاقي بالاخره در دنيا آثارش ظاهر ميشود و آنچه در كوزه هر كسي است برون ميتراود و امتحانات الهي بواطن اشخاص را ظاهر مينمايد چنانچه پس از رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم عمليات بعضي از صحابه نسبت بدختر و داماد و فرزندان پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نيّات باطني آنان را ظاهر ساخت مخصوصا بني اميه که كفر و شرك باطني خود را نمايان داشتند و يزيد با زبان نحس خود ترانه:
لعبت هاشم بالملك فلا