آیه 6 سوره بقره
<<5 | آیه 6 سوره بقره | 7>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
(ای رسول ما) کافران را یکسان است که ایشان را بترسانی یا نترسانی، ایمان نخواهند آورد.
بی تردید برای کسانی که [به خدا و آیاتش] کافرند مساوی است چه [از عذاب] بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی آورند.
در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند -چه بيمشان دهى، چه بيمشان ندهى- بر ايشان يكسان است؛ [آنها] نخواهند گرويد.
كافران را خواه بترسانى يا نترسانى تفاوتشان نكند، ايمان نمى آورند.
کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمیکند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
كفروا: كفر در اصل بمعنى پوشاندن است. زارع را كافر گويند كه تخم را در زمين مى پوشاند. كافر را از آن كافر گويند كه حقائق را با انكار پوشانده است، خواه از روى جهل باشد و خواه از روى عناد. لازم است كفر را انكار معنى كنيم.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«6» إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ
همانا كسانى كه كفر ورزيدهاند، براى آنها يكسان است كه هشدارشان دهى يا هشدارشان ندهى. آنها ايمان نخواهند آورد.
نکته ها
«كفر»، به معناى پوشاندن و ناديده گرفتن است. به كشاورز و شب، كافر مىگويند. چون كشاورز دانه و هسته را زير خاك مىپوشاند و شب فضا را در برمىگيرد. كفران نعمت نيز به معنى ناديده گرفتن آن است. شخص منكر دين، به سبب اينكه حقايق و آيات الهى را كتمان مىكند و يا ناديده مىگيرد، كافر خوانده شده است.
قرآن، بعد از متّقين، گروهى از كفّار را معرّفى مىكند. آنها كه در گمراهى و كتمانِ حقّ، چنان سرسختند كه حاضر به پذيرش آيات الهى نيستند و در برابر دعوت پيامبران، زبان قال و حالشان اين بود: «سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظِينَ» «1» براى ما وعظ و نصيحت تو اثرى ندارد، فرقى ندارد كه پند دهى يا از نصيحت دهندگان نباشى.
اگر زمينه مساعد ومناسب نباشد، دعوت انبيا نيز مؤثّر واقع نمىشود.
باران كه در لطافت طبعش، خلافنيست
در باغ لاله رويد و در شورهزار، خَس
پیام ها
1- لجاجت و عناد و تعصّب جاهلانه، انسان را جماد گونه مىكند. «سَواءٌ عَلَيْهِمْ»
2- روش تبليغ براى كفّار، انذار است. اگر انذار و هشدار در انسان اثر نكند، بشارت و وعدهها نيز اثر نخواهند كرد. «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ»
«1». شعراء، 136.
جلد 1 - صفحه 53
3- انتظار ايمان آوردنِ همهى مردم را نداشته باشيد. «1» «... لا يُؤْمِنُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ «6»
چهار آيه از اول اين سوره در مدح مؤمنان نازل شده و دو آيه در مذمت كفار، و بعد سيزده آيه در وصف منافقان نازل فرموده، و آن دو آيه در مذمت كفار اينست كه فرمايد:
«1» منهج الصادقين، جلد اوّل، صفحه 70.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 61
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا: به درستى كه آنان كه كافر شدند از روى انكار و عناد، و پوشانيدند نور ايمان خود را به ظلمت كفر و شرك، و التفات ننمودند به حجج ظاهره و دلايل باهره تا ايشان را از ضلالت و گمراهى به سر حد هدايت و رستگارى رساند، اين جماعت كفار، سَواءٌ عَلَيْهِمْ:
مساوى است برايشان، أَ أَنْذَرْتَهُمْ چه بترسانى ايشان را از عذاب و عقاب، أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ: يا نترسانى ايشان را، لا يُؤْمِنُونَ: ايمان نياورند، يعنى ترساندن و نترسانيدن نسبت به آنان مساوى و ايمان نياورند؛ زيرا در آيات و معجزات تو نظر نمىكنند تا عالم شوند به رسالت تو و تصديق قرآن تو را نمايند.
تنبيه: كفر در لغت به معنى ستر است، و چون كافر ستر مىكند نور ايمان و حق را به ظلمت ضلالت و باطل، لذا او را كافر نامند؛ و چنانچه ايمان ده درجه دارد، كفر هم ده درجه دارد: 1- كفر به خدا. 2- كفر به ملائكه. 3- كفر به انبياء. 4- كفر به اوصياء. 5- كفر به دين خدا.
6- كفر به معجزات. 7- كفر به كتاب خدا. 8- كفر به ضروريات دين مثل نماز و حج و زكات. 9- كفر به معاد. 10- كفر به محرمات الهيه مانند ربا و مسكرات.
و به اعتبارى كفر بر چهار قسم شود:
1- كفر انكارى آنست كه نشناسد خدا را اصلا و اقرار هم ننمايد.
2- كفر نفاقى آنكه اقرار دارد به زبان و اعتقاد ندارد به قلب.
3- كفر جحودى آنكه معرفت داشته باشد به قلب و اقرار نكند به زبان مانند كفر شيطان.
4- كفر عنادى آنكه معرفت دارد به قلب و اقرار نكند به لسان از جهت حسد و سركشى (مانند كفر أبو جهل لعنه اللّه). اين قسم از كفر است كه مصداق آيه شريفه مىباشد كه هرچه آيات و بيّنات از حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشاهده نموده و هرچه دعوت به حق شد، ابدا تأثيرى نبخشيد. چنانچه از ابن عباس نقل شده كه اين آيه در شأن احبار
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 62
يهود نازل شده كه به حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايمان نياوردند، با آنكه يقين به رسالتش داشتند؛ از جهت حسد و بغى، امر آن حضرت را كتمان نمودند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ «6»
ترجمه
همانا آنانكه كافر شدند يكسان است بر آنها چه بيم دهى آنانرا چه بيم ندهى آنها را ايمان نمىآورند..
تفسير
در برهان از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه اين كافران دهريّه و زنادقه هستند كه منكر خدا و بهشت و جهنم ميباشند و چهار قسم كفار ديگر هم هستند كه آنها مشمول اين آيه نيستند بلكه مشمول آيات ديگرند يك قسم از آنها كسانى هستند كه باطنا ايمان دارند ولى بر حسب ظاهر انكار مينمايند و اين فرقه و فرقه اولى را منكر ميگويند و كفرشان كفر جحودى است قسم سوم از اقسام كفار كسانى هستند كه كفران نعمت خدا را ميكنند و قسم چهارم آنانند كه معصيت خدا را مينمايند و پنجم آنانند كه بيزارى از خدا
جلد 1 صفحه 29
و پيغمبر (ص) ميجويند، و در صافى تفسير فرموده اين كفار را بمنكرين خدا و منكر آنچه در آيات سابقه از عقائد اهل ايمان گذشت و فرموده است خداوند بعلم خود خبر داده است از حال آنها كه قابل هدايت نيستند و مراد از انذار تخويف است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيهِم أَ أَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لا يُؤمِنُونَ «6»
(محقّقا كساني که كافر شدند مساوي است براي ايشان که بترساني آنان را يا نترساني، در هر صورت ايمان نميآورند) براي بيان اينکه آيه در چند مقام بحث ميشود:
«مقام اول»
در معني كفر و اقسام آن: كفر در لغت بمعني ستر و پوشاندن است و از اينجهت زارع را كافر گويند زيرا دانه و بذر را زير خاك پنهان ميكند چنانچه در قران ميفرمايد كَمَثَلِ غَيثٍ أَعجَبَ الكُفّارَ نَباتُهُ«1» (مانند باراني که رويانيدن آن زارعين را بشگفت در ميآورد) و تكفير بمعني احباط، و كفّارة نيز بمناسبت اينکه است که معاصي را ستر ميكند إِن تَجتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنهَونَ عَنهُ نُكَفِّر عَنكُم سَيِّئاتِكُم«2» (اگر از گناهان كبيره که از آنها نهي شدهايد اجتناب كنيد گناهان صغيره شما را از شما محو ميكنيم) و كافر را براي اينكه حق براي او پوشيده و مستور است كافر گفتند، و براي كفر اقسامي است:
1- كفر از روي جهل و قصور يا تقصير که از آن بضلالت تعبير ميشود 2- كفر از روي جحود و انكار چنانچه در قرآن كريم ميفرمايد وَ جَحَدُوا بِها وَ استَيقَنَتها أَنفُسُهُم«3» (آيات الهي را انكار نمودند و حال آنكه بآنها يقين داشتند) 3- كفر از روي نفاق که ظاهرا اظهار ايمان كند ولي باطنا معتقد نباشد 4- كفر از جهت شكّ که نسبت بامور اعتقادي شكّ و ترديد و تزلزل داشته باشد
1- سوره حديد آيه 19
2- سوره نساء آيه 35
3- سوره نمل آيه 14
جلد 1 - صفحه 261
5- كفر نعمت که نعم الهي را در جايي که خدا امر فرموده و براي آن عطا نموده صرف ننمايد لَئِن شَكَرتُم لَأَزِيدَنَّكُم وَ لَئِن كَفَرتُم إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ«1» (اگر شكر نعمت مرا بجاي آوريد نعمت را بر شما زياد ميكنم و اگر كفران نمائيد محققا عذاب من سخت است) 6- كفر در عمل است که بواسطه ترك واجب و فعل معصيت است چنانچه نسبت بتارك حج ميفرمايد وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ العالَمِينَ«2» (و كسي که كافر شد يعني حجّ بجا نياورد پس محققا خداوند بينياز از جهانيان است) و در اخبار بر تارك صلوة و زكاة و فاعل بسياري از معاصي اطلاق كافر شده و در كافي باسناد خود از ابي عمرو زبيدي روايت كرده«3» که گفت خدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم مرا از وجوه كفر در كتاب خداي عز و جل خبر ده، حضرت فرمود
«الكفر في كتاب اللّه علي خمسة اوجه فمنها كفر الجحود و الجحود علي وجهين و الكفر بترك ما امر اللّه و كفر البراءة و كفر النعم فامّا كفر الجحود فهو الجحود بالربوبيّة و هو قول من يقول: لا ربّ و لا جنّة و لا نار، و هو قول صنفين من الزنادقة يقال لهم الدهرية و هم الّذين يقولون: و ما يهلكنا الّا الدهر و هو دين وضعوه لأنفسهم بالاستحسان علي غير تثبّت منهم و لا تحقيق لشيء ممّا يقولون، قال اللّه عز و جل «إِن هُم إِلّا يَظُنُّونَ»
انّ ذلک کما يقولون، و قال، إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيهِم أَ أَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لا يُؤمِنُونَ» يعني بتوحيد اللّه تعالي فهذا احد وجوه الكفر، و امّا الوجه الاخر من الجحود علي معرفة و هو ان يجحد الجاحد و هو يعلم انّه الحق (حق خ ل) قد استقرّ عنده و قد قال اللّه عزّ و جل «وَ جَحَدُوا بِها وَ استَيقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُوًّا» و قال اللّه عز و جل «وَ كانُوا مِن قَبلُ يَستَفتِحُونَ عَلَي الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعنَةُ اللّهِ عَلَي الكافِرِينَ» فهذا تفسير وجهي الجحود، و الوجه الثالث من الكفر كفر النعم و ذلک قوله تعالي
1- سوره ابراهيم آيه 7
2- سوره آل عمران آيه 92
3- كتاب الايمان و الكفر باب وجوه الكفر
جلد 1 - صفحه 262
اللهيحكي قول سليمان عليه السّلام «هذا مِن فَضلِ رَبِّي لِيَبلُوَنِي أَ أَشكُرُ أَم أَكفُرُ وَ مَن شَكَرَ فَإِنَّما يَشكُرُ لِنَفسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ»}
و قال «لَئِن شَكَرتُم لَأَزِيدَنَّكُم وَ لَئِن كَفَرتُم إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ» و قال فَاذكُرُونِي أَذكُركُم وَ اشكُرُوا لِي وَ لا تَكفُرُونِ» و الوجه الرابع من الكفر ترك ما امر اللّه عزّ و جل به و هو قول اللّه عزّ و جلّ «وَ إِذ أَخَذنا مِيثاقَكُم لا تَسفِكُونَ دِماءَكُم وَ لا تُخرِجُونَ أَنفُسَكُم مِن دِيارِكُم ثُمَّ أَقرَرتُم وَ أَنتُم تَشهَدُونَ ثُمَّ أَنتُم هؤُلاءِ تَقتُلُونَ أَنفُسَكُم وَ تُخرِجُونَ فَرِيقاً مِنكُم مِن دِيارِهِم تَظاهَرُونَ عَلَيهِم بِالإِثمِ وَ العُدوانِ وَ إِن يَأتُوكُم أُساري تُفادُوهُم وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيكُم إِخراجُهُم أَ فَتُؤمِنُونَ بِبَعضِ الكِتابِ وَ تَكفُرُونَ بِبَعضٍ فَما جَزاءُ مَن يَفعَلُ ذلِكَ مِنكُم» فكفّرهم بترك ما امر اللّه عزّ و جلّ به و نسبهم الي الايمان و لم يقبله منهم و لم ينفعهم عنده فقال «فَما جَزاءُ مَن يَفعَلُ ذلِكَ مِنكُم إِلّا خِزيٌ فِي الحَياةِ الدُّنيا وَ يَومَ القِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلي أَشَدِّ العَذابِ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعمَلُونَ»، و الوجه الخامس من الكفر كفر البراءة و ذلک قوله عزّ و جلّ يحكي قول ابراهيم عليه السّلام «كَفَرنا بِكُم وَ بَدا بَينَنا وَ بَينَكُمُ العَداوَةُ وَ البَغضاءُ أَبَداً حَتّي تُؤمِنُوا بِاللّهِ وَحدَهُ» يعني تبرّأنا منكم و قال يذكر ابليس و تبرّيه من اوليائه من الانس يوم القيمة «إِنِّي كَفَرتُ بِما أَشرَكتُمُونِ مِن قَبلُ» و قال «إِنَّمَا اتَّخَذتُم مِن دُونِ اللّهِ أَوثاناً مَوَدَّةَ بَينِكُم فِي الحَياةِ الدُّنيا ثُمَّ يَومَ القِيامَةِ يَكفُرُ بَعضُكُم بِبَعضٍ وَ يَلعَنُ بَعضُكُم بَعضاً» يعني تبرّء بعضكم من بعض».
(فرمود كفر در كتاب خدا بر پنج وجه است: كفر جحود و آن بر دو قسم است. و كفر بواسطه ترك اوامر الهي و كفر برائت (بيزاري) و كفر نعم.
اما كفر جحود (قسم اولش) انكار پروردگاري رب العالمين است و آن گفتار كسي است که ميگويد پروردگاري نيست و بهشت و دوزخي نيست، و اينکه گفتار دو طايفه از زنادقه است که بآنها دهريّه ميگويند و همانهايند که ميگويند «ما را جز روزگار هلاك نميكند» و اينکه ديني است که از روي گمان و استحسان براي خود
جلد 1 - صفحه 263
وضع كردهاند بدون تثبيت و يقين از ايشان و بدون تحقيق نسبت بآنچه ميگويند، خداوند ميفرمايد «اينان نيستند جز اينكه گمان ميكنند که مطلب آن طوريست که اينان ميگويند، و فرمود «بدرستي که كساني که كافر شدند مساوي است براي ايشان که آنان را بترساني يا نترساني، ايمان نميآورند» يعني بتوحيد خداي متعال ايمان نميآورند پس اينکه يكي از وجوه كفر است وجه ديگر از كفر جحود انكار كردن با وجود علم و معرفت است، و آن اينکه است که منكر امري را انكار نمايد و حال آنكه ميداند آن حق است و نزد او ثابت و محقق شده باشد، و بتحقيق خداي عزّ و جلّ فرمود «و انكار نمودند از جهت كبر و ستم و حال آنكه يقين داشتند» و خداي عزّ و جلّ فرمود «و يهود پيش از ظهور پيغمبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله و سلّم طلب فتح و پيروزي مينمودند بر كفّار (مشركين مكّه و مدينه) پس وقتي که آمد ايشان را آن چيزي را که ميشناختند «پيغمبر اسلام و قرآن» بآن كافر شدند، پس لعنت خدا بر كافران باد» پس اينکه بود تفسير دو وجه از كفر جحود.
وجه سوم از كفر، كفران نعمتهاي الهي است و اينکه كفر در قول خداي تعالي است که از سليمان عليه السّلام حكايت ميكند «اينکه سلطنتي که مراست از فضل پروردگارم ميباشد تا آزمايش كند مرا که آيا شكر ميكنم يا كفران مينمايم پس كسي که شكر كند همانا بنفع خود شكر نموده و كسي که كفران نمايد محققا پروردگار من بينياز و بزرگوار است» و فرمود «البته اگر شكرگزاري كنيد نعمت را بر شما زياد كنم و اگر كفر ورزيديد محققا عذاب من سخت است» و فرمود «مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و براي من شكرگزاري نمائيد و كفران نعم مرا نكنيد» و وجه چهارم از كفر، ترك نمودن چيزهايي است که خداوند بآنها امر فرموده و آن قول خداي عزّ و جلّ است «اي بني اسرائيل زماني را ياد كنيد که از شما
جلد 1 - صفحه 264
پيمان گرفتيم که خونريزي نكنيد و خودتان را (برادران ديني خود را) از شهرهايتان بيرون نكنيد، پس شما بميثاق اقرار كرديد و خودتان گواهي داديد، سپس شما بوديد که برادران خود را كشتيد و گروهي را از ديارتان بيرون نموديد در حالي که علانيه يكديگر را كمك ميكنيد بواسطه گناه و تجاوز، و اگر آنان ميآمدند نزد شما در حالي که اسير بودند براي رهايي آنان فديه ميداديد و حال آنكه بيرون نمودن آنان بر شما حرام بود آيا ببعض كتاب ايمان ميآوريد و ببعض آن كافر ميشويد يعني لزوم فدية دادن براي اسيري را که در دست دشمنان شماست قبول داريد و عمل ميكنيد ولي حرمت آواره نمودن برادران ديني خود را اهميّت نميدهيد و آنان را آواره ميكنيد» پس خداوند آنان را بواسطه ترك اوامر خود كافر شمرده و آنان را بايمان هم نسبت داده ولي از آنان قبول ننموده و نفعي براي آنان نخواهد داشت از اينجهت فرموده «پس نيست جزاي كسي که اينکه نوع اعمال را از شما مرتكب شود مگر رسوايي در زندگي دنيا و روز قيامت هم بسختترين عذاب بازگشت ميكنند و خداوند از آنچه ميكنند غافل نيست» و وجه پنجم از كفر، كفر برائت است يعني بيزاري جستن از عمل كسي و بيان اينکه در قول خداي عزّ و جلّ است که از قول ابراهيم حكايت ميكند «كافر شديم بشما (از شما بيزاري جستيم) و بين ما و شما براي هميشه دشمني و بغض ظاهر شد تا وقتي که بخداي يكتا ايمان بياوريد» و خداوند فرمود در حالي که شيطان و بيزاري او را از دوستان انسي در روز قيامت ذكر ميكند «بدرستي که من كافرم (بيزارم) از اينكه شما مرا پيش از اينکه شريك قرار ميداديد» و گفت «همانا جز خدا تنهايي را بمعبوديت گرفتيد بواسطه دوستي که ميان شما در زندگي دنيا بود سپس در روز قيامت بعضي از شما از بعض ديگر بيزاري ميجويند و برخي از شما برخي ديگر را لعنت ميكنند» که كفر در اينکه آيه بمعني تبريست) و قريب بهمين حديث را قمي ره در تفسير خود در ذيل اينکه آيه از ابي عمر و زبيدي
جلد 1 - صفحه 265
از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است
«توضيح»
كفر شجره خبيثه است که ريشه آن عقائد باطله و قامت آن اخلاق رذيله و شاخ و برگ آن معاصي و اعمال سيئة و ميوه آن خزي دنيا و عذاب آخرت است چنان که ايمان شجرة طيّبه است که ريشه آن عقائد حقّه و قامت آن اخلاق حميده و شاخ و برگ آن اعمال صالحه و ميوه آن سعادت دنيا و آخرت و فوز نشأتين ميباشد«1» و چون اموري که متعلّق ايمان است از عقائد حقّه و اخلاق حميده و اعمال صالحه همه واضح و روشن است و فطرت سليم هر كس كليّات آنها را درك نموده و جزئيات آنها را نيز پس از بيان پيغمبر و امام ادراك ميكند و كافر در حقيقت پرده و حجابي جلو عقل خود كشيده که مانع تابش آفتاب حقايق است، و اينکه حجاب يا بواسطه عناد و عصبيت است (كفر جحود) و يا از جهت فريب نفس و غرور زخارف دنيوي است (كفر نعم) يا از جهت متابعت هواي نفس و شيطان است (كفر در عمل) يا بواسطه تقصير يا قصور در معرفت و تقليد محيط و آباء و اجداد، و يا از جهت جهل مركّب يا بسيط است (ضلالت و نحو آن) و يا از جهات ديگر، و باين وجه اطلاق كفر بر جميع اقسام آن روشن ميشود
1- در سوره ابراهيم آيه 24 ميفرمايد أَ لَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِي السَّماءِ تُؤتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذنِ رَبِّها وَ يَضرِبُ اللّهُ الأَمثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُم يَتَذَكَّرُونَ وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجتُثَّت مِن فَوقِ الأَرضِ ما لَها مِن قَرارٍ (آيا نميبيني خداوند چگونه مثل ميزند كلمه پاكيزه چون درخت نيكويي است که ريشه آن در زمين ثابت و شاخههاي آن در فضا كشيده شده باشد و هر موقعي باذن پروردگار ميوه خود را ميدهد، چنين خداوند براي مردم مثال ميزند تا شايد متذكر شوند، و مثل كلمة پليد چون درخت پليد است که از زمين ريشه كن شده باشد، براي چنين درختي ثبات و قرار نيست)
[.....]
جلد 1 - صفحه 266
و امّا كفر بحسب اصطلاح فقهاء که مشمول احكام خاصّه است و از زمره اسلام خارج ميباشد عبارت است از انكار توحيد يا نبوت حضرت ختمي مرتبت و يا انكار يكي از اموري که پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم آورده اگر محقق الصدور از آن حضرت باشد و يا انكار يكي از ضروريّات قطعي الضروري دين اسلام است و از اينجهت زنادقه مشركين يهود نصاري مجوس خوارج نصّاب غلات و اهل بدعت همه كافرند
«مقام دوم»
در بيان ساير الفاظ آيه: كلمه انّ از حروف مشبّهة بالفعل است و نصب باسم و رفع بخبر ميدهد و براي تاكيد و تحقيق مدخولش ميباشد و نقل شده که انباري بمبرد که يكي از اساتيد فن عربيّت است گفت من در كلمات عرب حروف زائد ميبينم، گاهي ميگويند زيد قائم، گاهي انّ زيدا قائم و گاهي انّ زيدا لقائم، مبرد جواب داد معاني بواسطه همين زيادتيها مختلف ميشود چه آنكه جمله اول اخبار است و جمله دوم جواب از سؤال مقدّر است و جمله سوم جواب و ردّ انكار منكر است بنا بر اينکه در آيه شريفه در مقام جواب سائل است، چون در آيات قبل حال متقين را بيان فرموده كانّ سائلي ميپرسد حال كفّار چگونه است! ميفرمايد إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا الاية و كلمة الّذين موصول جمع مذكّر است و بعضي گفتهاند تعريف موصول بواسطه الف و لام عهد است و اكثر بر اينند که تعريف موصولات بجمله صله آنها است، و در هر صورت مراد از الّذين كفروا در اينکه آيه كفّار مكّه مانند ابو جهل و ابو لهب و وليد بن مغيرة و امثال اينهايند که انذار در آنها تاثيري نداشت و يا مطلق كفاري که بر كفر مصمّم و ثابت و راسخند، و نميشود مراد جميع كفار باشد زيرا بطور قطع انذار در بسيار آنها تأثير داشته و كثيري از آنها بشرف اسلام مشرف شده
جلد 1 - صفحه 267
و ميشوند، و اگر چنين باشد اصل بعثت و انذار لغو ميشود و سواء بمعني مستوي و مساوي يعني برابر بودن و همانند بودن دو چيز با يكديگر است چنانچه در آيه شريفه ميفرمايد سَواءً العاكِفُ فِيهِ وَ البادِ«1» (مساوي است در مسجد الحرام كسي که آنجا مقيم باشد يا از باديه بيايد) و نيز ميفرمايد تَعالَوا إِلي كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وَ بَينَكُم«2» (بيائيد بگفتاري بگرويم که ميان ما و شما مساوي است) و سواء در آيه مرفوع است بر اينكه خبر مقدم است و أ أنذرتهم ام لم تنذرهم در جاي مبتداء است و جمله مبتدا و خبر خبر انّ است و موصول در محلّ نصب و اسم انّ است و تقدير كلام چنين است «انّ الكفّار انذارك ايّاهم و عدم انذارك سيّان عليهم» و همزه براي استفهام و ام براي عطف بر استفهام است ولي در اينجا از معني استفهام عاري و براي تأكيد معني سواء است و انذار بمعني تخويف و توعيد بر عذاب و مضارّ و عقوبات كفر و معاصي است چنانچه بشارت و تبشير اخبار از ثواب و منافع و فوائد اعمال صالحه است و گاهي بعنايت و مجاز بشارت در مورد انذار استعمال ميشود مانند آيه شريفه فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ أَلِيمٍ«3» و بشارت و انذار از وظائف مهمّه انبياء و پيغمبران الهي است چنانچه در آيه شريفه ميفرمايد رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ«4» (فرستاديم پيغمبران را در حالي که بشارت بثواب و انذار از عقاب مينمودند) و خطاب برسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمايد إِنّا أَرسَلناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً«5» (ما ترا فرستاديم در حالي که گواه بر اعمال مردم و بشارت دهنده و بيم كنندهاي) و در اينکه آيه تنها انذار را ذكر فرمود زيرا ادخل در زجر و منع است و كسي که
1- سوره حج آيه 25
2- سوره آل عمران آيه 37
3- سوره آل عمران آيه 20
4- سوره نساء آيه 163
5- سوره احزاب آيه 44
جلد 1 - صفحه 268
انذار در حق او تأثير نداشته باشد بطريق اولي تبشير بحال او اثر نبخشد زيرا بحكم عقل دفع ضرر اولي و ارجح از جلب نفع است و وجه عدم تأثير انذار نسبت باين قبيل كفار از جهت ختم و طبع قلب و سياهي و قساوت آن و كوري و كري باطن است چنانچه در آيات بعد از اينکه آيه ذكر ميفرمايد
(مقام سوم)
در بطلان جبر و تفويض: طايفه از عامّه بنام اشاعره از اينکه آيه و آيات بعد از آن و ظاهر بعضي از آيات ديگر مانند لَقَد حَقَّ القَولُ عَلي أَكثَرِهِم فَهُم لا يُؤمِنُونَ«1» و آيه شريفه وَ ما أَكثَرُ النّاسِ وَ لَو حَرَصتَ بِمُؤمِنِينَ«2» و آيه شريفه إِنّا جَعَلنا عَلي قُلُوبِهِم أَكِنَّةً أَن يَفقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِم وَقراً وَ إِن تَدعُهُم إِلَي الهُدي فَلَن يَهتَدُوا إِذاً أَبَداً«3» و غير اينها از آيات ديگر، استدلال كردهاند بر اينكه فعل عبد مستند بخداست و بنده بيش از آلت فعل در دست پروردگار نيست و خداست که انسان را الجاء بقبول ايمان يا كفر ميكند و روي اينکه اصل تكليف بمحال را نيز جائز ميدانند، و بعلاوه، در اينکه آيه گفتهاند که خداوند خبر داده که اينها ايمان نمي آورند و اگر ايمان بياورند لازم آيد که اخبار خدا كذب و علم او جهل شود و عدليّه (اماميه و معتزله) جواب دادهاند که اولا اينکه آيات در مقام ذمّ و
1- سوره يس آيه 6 (بتحقيق كلمه عذاب بر بيشتر اينان راست آمد پس اينان ايمان نخواهند آورد)
2- سوره يوسف آيه 103 (بيشتر مردم مؤمن نيستند هر چند تو بر دعوت آنان حريص باشي)
3- سوره كهف آيه 55 (ما بر دلهاي ايشان «بواسطه كردارشان» حجابها قرار داديم که نفهمند و در گوشهاي آنها ثقل و اگر آنان را بطرف هدايت دعوت كني هرگز قبول هدايت نخواهند كرد)
جلد 1 - صفحه 269
تقبيح كفّار است و اگر قبول كفر در اختيار و قدرت آنها نبود مورد ذمّ و تقبيح قرار نميگرفتند، و ثانيا آيات بسياري از قرآن بر امكان ايمان دلالت دارد مانند وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَن يُؤمِنُوا إِذ جاءَهُمُ الهُدي«1» (چه چيز مردم را مانع شد از اينكه ايمان بياورند موقعي که هدايت براي ايشان آمد) و آيه شريفه خطاب بابليس ما مَنَعَكَ أَن تَسجُدَ لِما خَلَقتُ بِيَدَيَّ«2» (چه چيز ترا مانع شد از اينكه سجده كني نسبت بآنموجودي که من بدو دست خود آفريدم) و ثالثا خداوند در قرآن كريم كفّار و فسّاق را بتماميّت حجّت الزام نموده مانند آيه شريفه لِئَلّا يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ«3» (براي اينكه بعد از فرستادن پيغمبران براي مردم بر خدا حجتي نباشد) و آيه شريفه لَو أَنّا أَهلَكناهُم بِعَذابٍ مِن قَبلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَو لا أَرسَلتَ إِلَينا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِن قَبلِ أَن نَذِلَّ وَ نَخزي«4» (و اگر ما ايشان را پيش از آمدن بيّنات بواسطه عذاب هلاك مينموديم هر آينه ميگفتند چرا پيغمبر براي ما نفرستادي تا آيات ترا متابعت كنيم پيش از آنكه خوار و رسوا شويم) و اگر قبول ايمان براي كفار امكان نداشت و ملجأ و مضطرّ بكفر بودند اينکه خود اقوي حجت و عذر آنها بود و غير اينها از وجوه ديگر که در جواب آنها گفتهاند ولي معتزله که طائفه ديگر از عامّهاند از جهت ديگر بخطا رفته و بنده را مستقلّ در افعال خود دانسته و اراده خدا را در افعال عباد مدخليت نداده و باصطلاح قائل بتفويض شدهاند و ما شمه از معايب عقيده اينکه دو طائفه را متذكر شده و مذهب حق را که امر بين الامرين باشد ذكر مينمائيم
1- سوره اسراء آيه 96
2- سوره ص آيه 75
3- سوره نساء آيه 163
4- سوره طه آيه 134
جلد 1 - صفحه 270
«معايبي که لازمه عقيده جبريه است»
لازمه اعتقاد بجبر و الجاء بندهگان در افعال خود، انكار عدل و انكار حسن و قبح عقلي، و لغو بودن بعثت انبياء و جعل تكليف، و صحيح بودن عقاب مطيع و ثواب عاصي و فرق و تفاوت نبودن بين آنها و غير آن از لوازم ديگر است، و اخبار در مذمت اينکه طائفه بسيار است از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده که فرمود
«لعن اللّه القدريّه»
پرسيدند قدريه چه كساني هستند! فرمود
«فئة قدر عليهم المعاصي و عذّبهم عليها»
(گروهي هستند که گمان ميكنند خداوند معصيتها را بر آنان مقدر نموده و آنان را بر آنها عذاب ميكند)«1» و نيز روايت شده که خدمت آن حضرت عرض كردند قومي هستند که با مادران و خواهران خود نزديك ميشوند و اگر از آنها علّت آن را بپرسي ميگويند خدا مقدر فرموده و چنين خواسته است، حضرت فرمود
«سيكون في امّتي اقوام يقولون مثل مقالتهم اولئك مجوس امّتي»
(در امت من گروهي خواهند بود که مثل گفتار آنها را ميگويند، اينان مجوس امت منند)«2» و از جابر (رض) روايت شده که درباره آنها گفت
«الرادّ عليهم كالشاهر سيفه في سبيل اللّه»
(كسي که قول آنها را ردّ كند مانند كسي است که در راه خدا شمشير كشيده)«3» و روايت شده که ابو حنيفه از حضرت كاظم عليه السّلام پرسيد معصيت از كيست حضرت فرمود
4» «لا بدّ ان يکون المعصية من العبد او من اللّه او منهما جميعا فان كانت من اللّه فهو اعدل و انصف ان يظلم عبده الضعيف و يؤاخذه بما لم يفعله، و ان كانت منهما فهو شريكه و القوي اولي بانصاف عبده الضعيف، و ان كانت المعصية من العبد وحده فعليه وقع الامر و اليه توجه النهي و له حق الثواب و العقاب و وجبت له الجنة و النار»«
1- 2- كفاية الموحدين مبحث عدل
3- 4- بحار الانوار مجلد سوم ص 25
[.....]
جلد 1 - صفحه 271
(ناچار بايد معصيت يا از بنده يا از خدا يا از هر دو با هم باشد، پس اگر معصيت از خدا باشد، او عادلتر و منصفتر از اينست که بنده ضعيف را ستم نمايد و مؤاخذه كند بكاري که او بجاي نياورده، و اگر معصيت از هر دو باشد پس خدا شريك بنده بوده و قوي اوليتر است بانصاف از بنده ضعيفش، و اگر معصيت تنها از بنده است پس امر و نهي متوجه او و ثواب و عقاب سزاوار او و بهشت يا دوزخ براي او واجب خواهد بود)«1» و روايت شده که حجاج بن يوسف، بحسن بصري و عمرو بن عبيد و واصل بن عطاء و عامر شعبي نوشت که آنچه راجع بقضا و قدر نزد ايشان است و بآنها رسيده يادآور شوند، هر كدام در جواب كلامي که از امير المؤمنين عليه السّلام شنيده بودند نوشتند، حسن بصري اينکه جمله را در جواب نوشت «أ تظنّ انّ الّذي نهاك دهاك انما دهاك اسفلك و اعلاك و اللّه بريء من ذاك» آيا گمان ميبري که خدايي که ترا از معصيت نهي نموده ترا بمنكر واداشته جز اينکه نيست که ترا عضو پائين و عضو بالايت (كنايه از فرج و شكم) بمنكر و معصيت واداشته و خدا منزّه و پاك از اينکه عمل است و عمرو در جواب نوشت «لو کان الوزر في الاصل محتوما کان الوازر في القصاص مظلوما» (اگر گناه در نهاد و سرشت هر كس محتوم بود، گناهكار در مورد قصاص مظلوم بود) و واصل در جواب نوشت «أ يدلك علي الطريق و يأخذ عليك المضيق» (آيا ترا براه دلالت ميكند و در تنگ راه ترا ميگيرد)
1- اينکه مضمون را بعض شعراء بنظم درآوردهاند
لم تخل افعالنا اللاتي تلام بها
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 6)- گروه دوم، کافران لجوج و سرسخت! این گروه درست در نقطه مقابل متقین و پرهیزکاران قرار دارند و صفات آنها در این آیه و آیه بعد بطور فشرده
ج1، ص42
بیان شده است. در این آیه میگوید «آنها که کافر شدند (و در کفر و بیایمانی سخت و لجوجند) برای آنها تفاوت نمیکند که آنان را از عذاب الهی بترسانی یا نترسانی ایمان نخواهند آورد» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ). این دسته چنان در گمراهی خود سرسختند که هر چند حق بر آنان روشن شود حاضر به پذیرش نیستند و اصولا آمادگی روحی برای پیروی از حق و تسلیم شدن در برابر آن را ندارند
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم