آیه 27 سوره نمل
<<26 | آیه 27 سوره نمل | 28>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
سلیمان هدهد را گفت: باید تحقیق کنیم تا صدق و کذب سخنت را دریابیم.
[سلیمان به هدهد] گفت: به زودی [درباره ادعایت] تأمل و بررسی می کنم که آیا راست گفته ای یا از دروغگویانی،
گفت: «خواهيم ديد آيا راست گفتهاى يا از دروغگويان بودهاى.»
گفت: اكنون بنگريم كه راست گفتهاى يا در شمار دروغگويانى.
(سلیمان) گفت: «ما تحقیق میکنیم ببینیم راست گفتی یا از دروغگویان هستی؟
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«سَنَنظُرُ»: خواهیم نگریست. مراد از نگریستن بررسی و تحقیق است.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ «27»
(سليمان بعد از شنيدن گزارش هدهد) گفت: به زودى خواهيم ديد كه آيا (در گزارشت) راست گفتى يا از دروغگويانى؟
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ «27»
خلاصه چون هدهد سخن خود را به اتمام رسانيد:
قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ: فرمود سليمان زود باشد كه تأمل كنيم در اين سخن آيا راست گفتى، أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ: يا هستى تو از دروغگويان.
نكته: طبرسى صاحب مجمع البيان فرمايد: به جهت لطف و لينت كلام «كذبت» نفرمود، زيرا گاه هست كه شخصى از جمله كاذبان و در عداد ايشان باشد به جهت ميل او به ايشان، و گاه هست كه از زمره آنان است چون با آنان قرابت و مشابهت دارد و گاه هست كه دروغ مىگويد پس صريحا دلالت بر كذب نكند «1».
بعد از آن سليمان عليه السّلام به هدهد فرمود: حالا تفحص آب نما كه لشگر تشنه و به وضو ساختن محتاجند. هدهد راهنمائى كرده چاهها كندند و آنچه آب خواستند برداشتند. پس به جهت صدور صدقيت قول هدهد، سليمان عليه السّلام نامهاى براى بلقيس نوشت به اين طريق كه: (من عبد اللّه سليمان بن داود الى بلقيس ملكة السّبا و السّلام على من اتّبع الهدى بسم اللّه الرّحمن الرّحيم، امّا بعد فلا تعلوا علىّ و اتونى مسلمين). يعنى از بنده خدا سليمان پسر داود بسوى بلقيس ملكه سبا و سلام باد بر كسى كه پيروى كند هدايت را، بنام خداوند بخشنده مهربان- اما بعد پس بزرگى مكنيد بر من و گردن مكشيد چنانچه شيوه مملوك است و بيائيد به من در حالتى كه تسليم شوندگان باشيد در آنچه فرمائيم.
چون نامه را نوشت، مهرى از مشك بر آن نهاد و به نقش نگين خود آن را منقش گردانيد.
«1» مجمع البيان، ج 4، ص 219.
جلد 10 - صفحه 37
در خبر آمده كه سليمان عليه السّلام هدهد را نزد خود طلبيد، فرمود: چون رسول من هستى، تو را بايد خلعت دهم. پس دست مبارك به تن او كشيد، الوان مختلفه بر او پيدا شد و انگشت به سر او زد، اين تاج به سرش بيرون آمد.
نامه در منقار او نهاده و فرمود «1»:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ «27» اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ «28» قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ «29» إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (30) أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ (31)
قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ (32) قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ (33) قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (34) وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35)
ترجمه
گفت زود باشد كه تأمل نمائيم آيا راست گفتى يا بودى از دروغگويان
ببر اين نامه مرا پس بينداز آنرا بسوى ايشان پس روى گردان از آنها پس ببين چه مذاكره ميكنند
گفت اى جماعت همانا من افكنده شده
جلد 4 صفحه 148
بسويم نامهئى سر بمهر
همانا آن از سليمان است و همانا آن بنام خداوند بخشنده مهربان است
كه بلندى نكنيد بر من و بيائيد نزد من منقادان
گفت اى جماعت رأى دهيد مرا در كارم نبودم فيصل دهنده امرى را تا حاضر شويد براى من
گفتند ما صاحبان قوّه و صاحبان كار زار سختيم پس تأمل كن چه ميفرمائى
گفت همانا پادشاهان چون وارد شوند در بلدى تباه ميكنند آنرا و ميگردانند عزيزان اهلش را ذليلان و اين چنين ميكنند
و همانا من فرستندهام بسوى ايشان هديهاى پس نگرندهام بچه چيز بر ميگردند فرستادگان.
تفسير
بعد از تمام شدن كلام هدهد كه در آيات سابقه بيان شد حضرت سليمان فرمود بعد از اين ما تأمل ميكنيم تا معلوم شود كه تو راست گفتى يا آنكه از جمله دروغگويان بودى و تاكنون معلوم نبود و اين تعبير ظاهرا براى اشاره بآنستكه اگر كسى يك دروغ بگويد اعتبار از قولش ميرود و جزو دروغگويان حساب ميشود تا موجب اجتناب از دروغ گردد و بعد از آنكه معلوم شد هدهد راست گفته نامهئى مرقوم فرمود براى دعوت آنمردم آفتابپرست بدين حق كه توحيد و اسلام است و هدهد را مأمور رساندن نامه بآنها فرمود و دستور داد كه بعد از ايصال نامه در كنارى مخفى از انظار آنها زيست نمايد و ببيند چه مذاكرهاى در اطراف جواب نامه مينمايند و هدهد عرضه داشت كه بلقيس در عمارت محكمى است و در دسترس كسى نيست حضرت فرمود نامه را از بالاى قبه عمارت بينداز و هدهد اطاعت نمود و نامه را از روزنهاى انداخت در دامن بلقيس و او ترسيد و رؤساء لشگر خود را جمع نمود و بآنها گفت نامه سر بمهرى براى من انداخته شده كه آن از جانب سليمان است و مضمون آن اولا آنستكه بنام خداوند بخشنده مهربان و ثانيا آنكه برترى منمائيد بر من و بيائيد نزد من با آنكه موحّد و مسلمان باشيد و گفتهاند بناى نامه انبياء بر اختصار و دعوت بطاعت بوده و حضرت سليمان اول كسى بود كه افتتاح ببسمله نمود و بعضى گفتهاند كرامت نامه براى افتتاح آن بنام خدا بوده و بعضى گفتهاند باعتبار فرستنده آن بود كه از هر جهت بزرگوار بود ولى در جوامع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نقل نموده كه كرامت نامه بمهر نمودن آنست و در بعضى از روايات اشاره به اين معنى شده است و بعد از اين اظهار با آنها مشورت كرد
جلد 4 صفحه 149
و دلجوئى از آنها نمود باين بيان كه تا شما حاضر براى امرى نشويد من اقدامى نكرده و نميكنم و خواست كه آنها در اين باب رأى خود را اظهار نمايند و آنها در جواب اظهار داشتند ما داراى قوه و عدّه و عدّه و صاحبان شهامت و شجاعت و شدت در كار زاريم و مطيع و فرمانبردار توئيم آنچه نظر مبارك معطوف بآن شود بفرما اطاعت خواهد شد بلقيس گفت آنچه تاكنون بتجربه رسيده آنستكه پادشاهان وقتى بقهر و غلبه وارد در بلدى شوند فاسد ميكنند آنرا بقتل و غارت و خرابى و اسارت و عزيزان از مردم را خوار و ذليل مينمايند بهتك عرض و اخذ مال و غيره و خداوند تصديق فرمود بيان بلقيس را كه فرمود و اينچنين ميكنند چنانچه قمى ره فرموده و بعضى آنرا جزء كلام بلقيس دانسته و تأكيد پنداشتهاند و گفت من فعلا هديهئى براى او ميفرستم و منتظر ميشوم ببينم كسانيرا كه حامل هديه هستند بچه حال برميگردند و چه خبرى مىآورند از قبول و ردّ هديه و قمى ره فرموده كه گفت اگر اين پيغمبر و از جانب خدا باشد ما طاقت مقاومت با او را نداريم چون خدا مغلوب نميشود و بهتر آنستكه من هديهئى براى او بفرستم اگر پادشاه باشد مايل بدنيا ميشود و قبول مينمايد آنرا و معلوم ميشود كه قدرت بر ما پيدا نمىكند پس حقهاى كه در آن گوهر گرانبهائى بود فرستاد و بحامل آن دستور داد كه از حضرت تقاضا نمايد كه آنرا بدون آهن و آتش سوراخ فرمايد و او باين دستور عمل نمود و حضرت به كرمى امر فرمود كه اين عمل را انجام دهد و داد و نخى در دهان گرفته از آن سوراخ گذراند و هدايا و تحف ديگرى هم نقل كردهاند با تشريفات بسيار مهمّ و مفصّلى و از آن جمله گفتهاند پانصد غلام بلباس زنانه و پانصد كنيز بلباس مردانه بود كه حضرت آنها را بعلائمى شناخت و ممتاز از يكديگر گردانيد و رئيس كسانيكه حامل هدايا بودند از اشراف بود و نامش منذر بن عمرو و همراهانش از مردمان عاقل و متين بودند.
جلد 4 صفحه 150
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ سَنَنظُرُ أَ صَدَقتَ أَم كُنتَ مِنَ الكاذِبِينَ «27»
فرمود حضرت سليمان بهدهد زود باشد ما نظر كنيم و تحقيق كنيم که آيا تو راست گفتي يا بودي از دروغگويان.
اولا اينکه آيه دستوريست براي اينكه اگر كسي خبري آورد و نقل كرد نبايد بدون تأمل تصديق كرد و نبايد رد كرد و تكذيب نمود بايد مطالبه دليل كرد و از روي مدرك حكم كرد که مخبر معصوم باشد مثل انبياء و اوصياء يا خبر محفوف بقرائن قطعيه باشد حتي انبياء که مدعي
جلد 14 - صفحه 131
نبوت بودند بايد مدرك و دليل داشته باشند باقامه معجزه يا اخبار نبي ثابت النبوه يا معصوم ثابت العصمه ولي امروز معمول بين بسياري عكس اينکه قضيه است مطالبي که در روزنامه ها و مقالات خارجه و داخله است كانه وحي منزل ميدانند و باور ميكنند يا در اشعار شعراء مدرك ميگيرند و اما فرمايشات علماء را موهومات ميپندارند.
سؤال: پس چرا علماء بر طبق اخبار روات فتوي ميدهند و عوام بقول آنها اخذ ميكنند و تقليد ميكنند!
جواب: اولا در باب اصول الدين دليل قطعي لازم است و جاي تقليد نيست چنانچه در ضروريات دين و ضروريات مذهب و اجماعيات هم جاي تقليد نيست و اما در فروع چون در زمان غيبت باب علم منسد است و دليل قطعي داريم از ائمه معصومين که اخباري که از آنها رسيده و وثوق بصدورش داريم چه خبر صحيح باشد که تمام روات آن عدل امامي باشد يا موثق باشد که اطمينان بصدورش داريم و لو بعض رواتش امامي نباشند يا حسن باشد و معارض نداشته باشد و منافي با مسلميات ديني نباشد معتبر است و واجب العمل و اما اخبار ضعيفه يا مرفوعه يا مرسله اعتبار ندارد و اما عوام از باب رجوع جاهل بعالم و ادله قطعيه واجب است تقليد كنند يا عمل باحتياط آنهم بشرائط آن.
(قالَ سَنَنظُرُ أَ صَدَقتَ أَم كُنتَ مِنَ الكاذِبِينَ). اشكال: بر فرض معلوم شد که هدهد صادق است چنانچه معلوم هم شد لكن اينکه رفع مسئوليت نميكند و عذري براي غيبتش نميشود زيرا به اجازه سليمان نبوده.
جواب: اولا ممكن است که بعد از معلوم شدن صدق هدهد مورد عفو سليمان واقع شود و ثانيا چون مأمور بود بتفتيش براي آب گردش ميكرد. در اطراف زمين برخورد كرد بمملكت سبأ و مطلب مهمي براي او كشف شد که يقين برضاي سليمان داشت که اينکه خبر را باو برساند فقط از وقت مقرر خود قدري تأخير انداخته حضرت سليمان فرمود:
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 27)- سلیمان با دقت به سخنان هدهد گوش فرا داد، و در فکر فرو رفت، سپس چنین «گفت: ما تحقیق به عمل میآوریم ببینیم تو راست گفتی یا از دروغگویان هستی»؟! (قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبِینَ).
سلیمان نه هدهد را متهم ساخت و محکوم کرد، و نه سخن او را بیدلیل تصدیق نمود، بلکه آن را پایه تحقیق قرار داد.
ج3، ص418
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم