آخوند ملا علی همدانی
منبع: فقهای نامدار شیعه
نویسنده: عقیقی بخشایشی
آیت الله العظمی ملا علی معصومی همدانی
(متولد 1312 / متوفی 1398 هـ.ق)
عالم ربانی و فقیه همدانی، استادنا الاعظم، آیت الله العظمی مرحوم آخوند ملا علی بن ابراهیم معصومی همدانی قدس سره الشریف یکی از فقهای نامدار و فرزانه و یکی از فرزانگان فقیه در قرن چهاردهم هجری قمری میباشد. او همانند همدورههای معاصر خویش یکی از تربیت یافتگان مکتب پربار و حوزه متبرک آیت الله العظمی حائری و یکی از نخستین فارغ التحصیلان آن حوزه مقدسه بشمار میآید او در زهد و تقوی و در تواضع و اخلاص و در ادب و اخلاق آیتی از آیات درخشان و اسوه و قدوهی اهل علم و کمال و پیشوای اهل یقین و معرفت بشمار میرفت.
ولادت:
او در سال 1212 ه.ق در یکی از قراء همدان به نام «وفس» در دامنه تپههای زیبا و سرسبز سردرود چشم به جهان گشود و در آن طبیعت صاف و ساده صبغه طبیعت و جلاء و زیبائی و صفای آن را به خود گرفت و از همان اوان ولادت، آثار نبوغ و استعداد در چهرهاش نمایان گردید.
پدرش مرحوم مشهدی ابراهیم معصومی یک کشاورز ساده و معمولی ولی اهل ایمان و تقوی و مذهب بود از این رو او را به عنوان تحصیل علوم شرعی و اخذ تربیت اسلامی پیش یکی از علمای متقی و پرهیزکار محل، مرحوم آخوند ملا محمدتقی ثابتی سپرد. او تحصیلات مقدماتی و مبادی علوم را پیش او تلمذ نمود و پس از طی آن مراحل به عنوان تعقیب تحصیلات خویش در اوائل نوجوانی عازم همدان شد و نزد اساتید و علمای بزرگ آن روز همدان، به یادگیری نحو و منطق و معانی و بیان و علم اصول فقه پرداخت و سپس برای تکمیل مراتب علمی و مدارج کلام و فلسفه و علوم متعالیه و ریاضیات و هیئت به حوزه علمیه تهران که در آن زمان جزو غنیترین مراکز حوزوی به شمار میرفت، رهسپار گردید و در آن جا حدود پنج سال از محضر اساتید فن، به ویژه حکیم و عارف هیدجی و مرحوم شیخ عبدالنبی نوری به تلمذ پرداخت و تحت تربیت روحی حکیم هیدجی قرار گرفت، طوری که بعدها از این حکیم فراوان یاد مینمود.
پس از ورود آیت الله العظمی حائری به قم در سال 1340 هـ.ق، همانند بسیاری از فضلا و مدرسین شهرستانها به قم عزیمت نمود و به تعلم و فراگرفتن علوم اسلامی پیش آن عارف ربانی و فقیه صمدانی پرداخت و درست ده سال تمام در عتبه مقدسه قم اعتکاف ورزید تا به مراحل عالیه اجتهاد و فقاهت نائل آمد.
معظمله درست پس از ده سال کسب فیض و دانش از محضر آن استاد بزرگ، خود یکی از مدرسین سرشناس و یکی از اساتید معتبر و نامور حوزه علمیه قم گردید و حوزه درسی او که شرح لمعه شهیدین را شامل میگشت یکی از حوزههای پرجمعیت آن روز گردید و جمع گرم و پرجاذبهای را به خود اختصاص داد یکی از تذکرهنویسان آن روز مرحوم سید ریحان الله یزدی در کتاب «آئینه دانشوران» که در سال 1353 به رشته تحریر درآورده است، از جلسات تدریس آیت الله آخوند این گونه یاد میکند: «جلسه درسی آخوند ملا علی معصومی همدانی: قبل از آن که من به حوزه علمیه قم بیایم، مجلس درسی آخوند ملا علی همدانی رونقی بسزا داشته است، ولی متاسفانه در همین نزدیکیها معزی الیه به همدان مراجعت فرموده بودند و من به فیض یابی آن موفق نشدم».
این گفتار صریح از یک نویسنده بینظر و بیغرض آن روز نشان میدهد که این جلسات درسی بسیار پرآوازه و مشهور و زبانزد بوده است، به حدی که پس از سپری شدن این مدت طولانی، گرمی و حلاوت آن در اذهان و افکار باقی مانده است و همواره با تاسف و تحسر از آن جلسات یاد میشده است.
تقرب پیش استاد:
او به علت داشتن استعداد بارز و سعی و تلاش فراوان، اراده محکم، حافظه قوی و اخلاق حسنه و رفتار نیک اسلامی، یکی از شاگردان مورد توجه و عنایت استاد بودهاند. و یکی از نزدیکان استاد نقل مینمودند که آن مرحوم هر وقت نیاز به کشف معنای لغت یا مراجعه به آدرس و سند روایتی را داشتند میفرمودند: «از کتابخانه سیار یا متحرک(مقصود آخوند ملا علی) استفاده شود».
در سال 1350 هـ.ق، وقتی مردم همدان از محضر مؤسس حوزه علمیه قم تقاضا مینمایند که آخوند ملا علی را به سرپرستی حوزه علمیه همدان به آن شهر برگردانند، مرحوم آیت الله حائری با توجه به نیاز مبرم منطقه غرب کشور، پیشنهاد آنان را با سختی میپذیرد و به آنان میفرماید: من مجتهد عادلی را برای سرپرستی شما مردم همدان فرستادم...
با این که در آن ایام در شهر همدان شخصیت های بزرگ علمی و فقهی و اجتماعی همچون مرحوم آیت الله حاج میرزا محمد جولائی و حاج شیخ علی دامغانی و مرحوم سید نصرالله بنیصدر... زندگی میکردند، ولی در اثر حسن خلق و تدبیر و علم وافر مرحوم آخوند معصومی، زعامت امور دینی مردم به صورت طبیعی به عهده ایشان قرارگرفت و او مشارالیه با لبنان گردید. معظمله جهت فعالیت علمی خویش مدرسه مخروبه آخوند ملا حسین را تجدید بنا نمود و خود در آن مدرسه مشغول تدریس طلاب گردید و جمعی از شیفتگان معارف اهل بیت علیهم السلام را دور خود گرد آورد.
خاطرهای از آن روزگاران:
استاد بزرگوار مرحوم آیت الله آخوند ملا علی معصومی در تابستان 1344 و 1345، آن ایامی که محض بهرهگیری از مکارم اخلاقی و مراتب علمی ایشان در تابستانها به همدان مسافرت مینمودم، داستانی را تعریف مینمودند که بیمناسبت نخواهد بود در این روزگار وانفسا این سرگذشت حقیقی بازگو شود.
ایشان در مقام بیان مکارم اخلاقی و فضائل روحی استاد بزرگوارش آیت الله آقای حائری سرگذشت بس جالبی را تعریف مینمودند که جای بس عبرتگیری و پند و اندرز، جهت ما طلاب میتواند باشد و انگیزه نقل او، ورود یک صدمه روحی از ناحیه برخی از اطرافیان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بود که خودشان رضایت نمیدادند متن واقعه بازگو شود و حقیر نیز متن قضیه را بازگو نمیکنم، فقط نیت خیر و شاگردپروری توام با اخلاق استاد عالی قدرش را تعریف میکنم.
وی چنین فرمودند: در آن روزهای نخستین ورودم به شهر همدان، جمع اندکی از طلاب را آماده درس و اقامت در مدرسه آخوند نموده بودم و امکانات مالی حوزه بسیار ضعیف و در حد صفر بود روزی در همین مدرسه آخوند و در آن حجره (اشاره به حجرهای روبروی درب ورودی مدرسه)با جمعی از طلاب تازه وارد نشسته و مشغول تدریس مقدمات و مطالب فقه و اصول بودم که خادم مدرسه وارد حجره شد و گفت: فرد تازه واردی از بازاریان اجازه میخواهند تا به حضورتان برسد. اجازه هست یا نه؟ گفتم بگو بفرمائید.
دیدم فرد موقر و محترمی وارد شد و سلام گفت و از شخص حقیر جویا شدند. در پاسخ گفتم: بنده خودم هستم. ایشان گفتند: آیت الله العظمی حائری در قم به شما سلام داشتند و امانتی نیز داشتند، وظیفه داشتم که به حضور شما برسانم. کیسهای از مسکوکات آن روز را بازگشود و گفت این پول را آیت الله حائری فرستادهاند. گفتم چرا خودشان مصرف ننمودند؟ در صورتی که مصارف ایشان خیلی بیشتر میباشد.
مهمان تازه وارد در پاسخ گفت: من یکی از مقلدین حضرت آیت الله حائری هستم جهت ادای وجوه شرعی و پرداخت سهم مبارک امام علیه السلام به محضر مبارک ایشان به قم مشرف بودم. ایشان پرسیدند اهل کجا هستید؟ عرض کردم: همدان و به تجارت فرش اشتغال دارم. از وضع زندگیام جویا شدند، گفتم بحمدلله وضع زندگیام نسبتاً خوب و رضایتبخش میباشد و وجوهی که به خدمت حضرتعالی آوردهام از درآمد امسال میباشد.
آقا فرمودند به من بگوئید با وجود آقای معصومی در همدان چرا وجوه خود را به این جا آوردهاید؟ اگر خواستید پاداش بیشتری داشته باشید، دوباره به محل خود بازگردید و این وجوه را نیز به خدمت ایشان برسانید. گفتم مگر در همدان مجتهدی وجود دارد؟ من که مقلد حضرتعالی هستم. فرموده بودند: آری مگر نشنیدهای که آیت الله آخوند ملا علی معصومی تازگیها در همدان اقامت گزیدهاند؟ شمابهتر است این وجوه را به محضر ایشان ببرید. با این عمل دو ثواب نمودهاید: نخست ذمهات را بری نمودهای، دوم این که به یک حوزه نوبنیاد کمک مالی کردهای تا پا بگیرد و راه بیفتد.
از این رو اینجانب طبق فرموده مرجع تقلیدم به این جا آمدهام تا امانت ایشان را به شما برسانم. مرحوم آقای آخوند میفرمودند: وجوه ارسالی ایشان قابل توجه بود و آن فرد یکی از تجار سرشناس بود و در بازار داستان را به همکاران خود بازگو نموده بود. به خصوص برکتی که از قلب پاک و نیت راستین آیت الله حائری سرچشمه گرفته بود. حوزه همدان را رفع نیاز و بیمه و خودکفا نمود، به حدی که تا امروز که به این مرحله رسیده است که در ماه حدود پانصد هزار تومان پرداختی دارم، شکر خدا را که لنگ و معطل شهریه آقایان طلاب نماندهام و علتش نیت خیر آن مرحوم بوده است.
چون آن تاجر حامل پیام، ظاهراً نامش حاج پستچی همدانی از تجار سرشناس همدان بود و در پاسخ افرادی که در بازار همدان علت برگرداندن وجوه را جویا شده بودند، وی نقل فرمایش مرحوم حاج شیخ عبدالکریم اعلی الله مکانه الشریف را نموده بودند که چرا با آن قرب مسافت و وجود آیت الله آخوند ملا علی، وجوه شرعی را به قم حمل نمودهای؟و به این طریق راه را بر دیگران روشن نموده و تجار و متدینین منطقه، وظیفه شرعی خود را در قبال این حوزه جدیدالتاسیس شناخته و این حوزه را به نحو احسن تامین و اداره میکردند.
مقامات علمی:
مرحوم آخوند ملا علی از نظر علمی فقیه جامع و رجالی متتبع و مفسر و متضلع بود. علاوه بر مقام فقهی و اصولی کمنظیرشان، با استفاده از حافظه قوی و نیرومند خویش در شناخت رجال حدیث و آشنائی با معارف قرآن نیز مبرز بودند. همیشه در مباحث تاریخی و فلسفی و رجال، سخن نو و تازهای داشتند که بتواند مجلس بحث را در اختیار خویش بگیرند. ایشان فرد بسیار پرمطالعه، پرکار و زحمتکشی بودند. هرگاه به منزل او وارد میشدی، او را در حالی مییافتی که کتابی از تفسیر یا رجال و فقه را مطالعه مینمود. یکی از خصوصیات علمی آن مرد بزرگ در این بود که مطالب تازه را برای افرادی که به حضورش میرسیدند بازگو مینمود و از این راه هم مطلب را در ذهن خود تثبیت مینمود و هم نفعی به مهمانش میرساند.
گاهی به شوخی میفرمودند: گمان نمیکنم در شهر همدان کسی به اندازه حقیر مطالعه داشته باشد، مگر پسرم حسین آقا که بیشتر از من با کتاب سروکار دارند. (اشاره به آقای مهندس حسین معصومی، عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف) و گاهی به حقیر که آن ایام بیشتر هم خدمت ایشان میرسیدم به شوخی میفرمودند: «فلانی اهل کتاب و مطالعه است و میدانید من هم اهل کتاب را پاک میدانم.» به این ترتیب علاقه و تشویق خود را از کتابخوانی و مطالعه و تحصیل دانش ابراز میداشتند.
ویژگیهای اخلاقی:
محاسن اخلاقی و ویژگیهای کمالی ایشان فوقالعاده فراوان بود و به جهت همین خصوصیات بود که در اندک مدت هم محبوب خاص و عام گردید، به حدی که اقلیتهای مذهبی شهر نیز او را از صمیم قلب دوست میداشتند و با او در مسائل انسانی تشریک مساعی مینمودند.
مقامات معنوی:
او زاهد واقعی به تمام معنی کلمه بود و این زهد و بیاعتنائی به مال و جاه را از مکتب انسانساز استادش مرحوم آیت الله حائری فراگرفته بود او هرگز خود را اسیر دنیا ننمود و همواره سعی داشت زندگی بسیار متعارف و معمولی را داشته باشد و از حداقل معیشت برخوردار باشد و از تجمل و اعتبارات ظاهری گریزان بود در این باره بیمناسبت نخواهد بود که داستان واقعی زیر را از زندگی آن عالم ربانی آورده باشیم.
عبای وصلهدار:
در مدرسه آخوند همدانی بودم، یک مرتبه چشمم به عبای پاره و شکافته شده استاد بزرگوارم آیت الله آخوند همدانی افتاد که قسمت شانه چپ آن خیلی شکافدار بود. چند روز بود که این عبا را در دوش ایشان میدیدم. وقتی ایشان عازم منزل بودند، دم در مدرسه دور از اغیار جسارتی نمودم و عرض کردم شانه عبای شما را چند روزی است که پاره میبینم، اگر اجازه میفرمائید حقیر از قم عبای تابستانی نو و خوبی برایتان تهیه نمایم؟
آه عمیقی کشید و رو به سمت حقیر فرمودند: آقای عقیقی! همین عبای کذایی هم خیلی زیاد است، مگر ما میخواهیم چه بکنیم؟ شما میدانید من درآمد شخصی ندارم. آن چه به دستم میرسد وجوه شرعی و بیت المال است که مال طلاب و اهل علم میباشد و حقیر احتیاط میکنم که در مصارف شخصی خودم خرج کنم. آن منزل مسکونی و زندگی را هم که میبینید مال همسرم میباشد و مربوط به حقیر نیست و از بیت المال تهیه نشده است از این رو اکتفا به این نوع لباس راحتتر و سالمتر میباشد فردا حساب و کتابی در کار است و نمیتوان سهم امام را هر طور که میل کشید خرج نمود...
مرحوم آخوند معصومی بسیار صمیمی و خونگرم بود هر طلبهای میتوانست بدون ملاحظه و رادعی خواسته خود را با او در میان نهد. نسبت به واردین از علماء و طلاب که تابستانها به همدان میآمدند، توجه خاصی داشت و در تامین آسایش آنان در حد توان تلاش و اقدام میفرمود. به خود حقیر چنین فرموده بود: «من حق استادی و تدریس خودم را حلال نمیکنم، اگر روزی شنیده باشم که وارد همدان شدهای و به مسافرخانه یا این طرف و آن طرف رفتهای. هر وقت و در هر ساعت وارد شهر شدی، درب منزل من به روی شما باز است مبادا جز خانه یا مدرسه جای دیگری بروید».
او هرگز از بیان فضیلت دیگران اباء و امتناع نداشت. هر وقت از قم وارد محضر ایشان میشدیم، از حال یکایک مراجع عالیقدر تقلید وقت جویا میشدند و عناوین مباحث درسی آنان را میپرسیدند و موقع خداحافظی سلام و ادعیه خود را به یکایک آنان بر زبان میآوردند و در غیاب آنان، فضایل و مکارم اخلاقی آنان را که در دوره جوانی و همدرسی با آن ها انس گرفته بود به طلاب بیان میکردند به این ترتیب آنان را نسبت به علما و مراجع موجود، خوش بین میساختند. در یکی از این مسافرتها، سلامی به حضرت امام داشتند و ایشان نیز پاسخی مرحمت فرمودند که محض یادآوری تحت عنوان تبادل رمز بین دو همرزم در این جا میآورم.
تبادل رمز بین دو همرزم:
در آغاز نهضت اسلامی، یعنی به سال 1341 ه.ش، درست آن روزهای مطرح شدن لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در دوران نخست وزیری اسدالله اعلم، نوکرخانه زاد شاه و در طرح مصوبه وزیران، جمله سوگند به قرآن مجید به سوگند به کتاب آسمانی تبدیل شده بود و هدف آن بود که پارهای از مکاتب سیاسی و فرقههای ضاله و مضله را نیز داخل کادر حکومتی و کلیدی آن هم به صورت رسمی و قانونی بنمایند و از سوی دیگر با ممنوعیت قانونی انتخابات زنان که در قانون اساسی مشروطیت تصریح به آن شده بود، مصوبه وزیران بدون شکل قانونی آن که میبایست این تغییر از طریق رفراندوم صورت گرفته باشد، تنها با تصویب وزیران، انتخاب شدن و انتخاب کردن بانوان را مطرح ساخته بود.
نظر روحانیت و علمای اعلام و مراجع عالیقدر قم و شهرستانها، اعتراض به این هتک حرمت قانون اساسی و تفسیر و تغییرهای غیرقانونی آن و از همه مهمتر خنثی کردن توطئه دخالت فرقههای ضاله در امور کلیدی کشور بود.
که قیام شروع شد آنان اعتراضات خود را بوسیله نامه، تلگراف، بیانیه و سخنرانی و راه انداختن تظاهرات، به گوش دولت و ملت رساندند و پافشاری سختی روی این دو مسئله داشتند. خطبا و گویندگان مذهبی و نویسندگان حملات تند و کوبنده خود را بر ضد این امر خلاف قانون و خلاف شرع اسلام اعلام میداشتند.
در تمام شهرستانها و قراء و قصبات، جنب و جوش عظیمی برپا شده بود، از آن نظر که مردم حس میکردند یک توطئه پنهانی و یک کودتای خزنده زیرزمینی در ارتباط با حذف مذهب در امور کشور جریان دارد. چون امارات و نشانههای آن را کرارا دیده بودند. آنان نخست میخواهند با از بین بردن قانون اساسی که خونبهای دهها و صدها تن از غیور مردان میهن خواه مسلمان بود به صورت رسمی و عملی منویات خود را عملی سازند.
آن روز حرکت متقابل روحانیت بسیار چشمگیر و کوبنده و آگاهانه بود. به حدی که پس از دو ماه مبارزه و تلاش، در پایان کار، دولت خود را مجبور دید که مصوبه خویش را لغو، و اعلام دارد که هیئت دولت تصویب نمود که مصوبه مطرح شده در مورد انجمنهای ایالتی و ولایتی، لغو و خارج از محدوده قانون میباشد. و هیچ نوع ترتیب اثر داده نخواهد شد.
در این گیر و دار سیاسی و بحبوحه مذهبی و مردمی، همگان ابراز تنفر و انزجارتمام داشتند و میکوشیدند که با این پیش آمد ناگوار مبارزه و مخالفت داشته باشند. تمام مراجع عالیقدر و روحانیون عالیمقام پیشاپیش مردم بودند، ولی موضعگیریها و اعلامیهها و تلگرافهای حضرت آیت الله العظمی خمینی حال و هوای دیگر و رنگ و جلای خاص خویشتن را داشت.
بیانات کوبنده ایشان در سر جلسه درس و تلگرافهائی که بین ایشان و دولت رد و بدل میشد، بالاخره تلگرافی که به شاه مخابره نمودند، همه و همه گویای این حقیقت بود که ایشان با چه عزم و اراده و با چه صلابت و شجاعتی قدم به میدان نهادهاند و چگونه پافشاری جدی دارند، به حدی که دولت وقت پس از پاسخ نخستین به تلگراف ایشان، از جواب دادن به دیگر تلگرافهای معظمله طفره رفت، در حالی که به دیگر تلگرافها جواب میداد و ارشاد عوام الناس و تودهها را وظیفه آنان تعیین مینمود و از این قبیل تحقیرها و تمسخرها...
مجموع گفتگوها و تلگرافها، هر کدام بحث مفصل و مقوله بسیار وسیعی را میطلبد که در تاریخ مبارزات روحانیت، به ویژه در کتاب «نهضت دو ماهه روحانیت»، تالیف آقای علی دوانی منعکس میباشد و طبعاً خوانندگان نکته سنج، مرور و عبوری هر چند به اجمال، بر حوادث آن روزها داشته و دارند.
در آن ایام بحرانی و در آن هنگامه تبلیغات طرفین که بذرهای انقلاب اسلامی امروزین بر سرزمین دلها پاشیده میشد، در آن روزهای سرنوشت ساز که تموج گردبادهای شدید و غلیظ سیاسی اوج گرفته بود، ما طلاب مبتدی و تازهکار به عنوان تبلیغ و منبر یا صحیحتر جهت تمرین منبر و سخن، به همدان یا اطراف آن شهر قدیمی و باستانی میرفتیم و از محبتها و عواطف مردم نجیب آن سامان بهرهمند میشدیم و شاید یکی از دلایل عمده روی آوردن طلاب و اهل علم به آن شهر، حضور شخص آیت الله العظمی آخوند ملا علی معصومی و اقامت آن بزرگوار در آن شهر بود. چون ایشان طلاب مهمان را بیش از حد مورد مهر و محبت و عنایت پدرانه خود قرار میدادند و در مواقع گرفتاری به کمکشان میشتافتند و راهگشای بنبست های آنان بودند.
در یکی از همین سفرهای تبلیغی وقتی از همدان بازمیگشتم، حضرت آیت الله آخوند مطابق سلیقه همیشگی و اخلاقی خود فرمودند: وقتی به قم رسیدی،از قول اینجانب به همه آقایان علماء و مراجع بزرگوار، فرد به فرد سلام میرسانید و هنگامی که با آیت الله حاج آقا روح الله خمینی سلمه الله تعالی دیدار داشتی، جملهای هم به شوخی از قول اینجانب به ایشان برسان و آن جمله این است بگو که ملا علی گفت: «ابوذر! کمی آرام و قدری یواشتر!» همین و بس.
از همدان برگشتم، سرما و برف شدید زمستانی آن را پشت سر نهادم، به حوزه علمیه قم رسیدم. هوای قم نیز سرد بود، ولی بازار اعلامیهها و تلگرافها و سخنرانیها گرم و گرمتر و شدت این گرما در حول و حوش کانون انقلاب و حرکت و موتور فعالیتها و جوششهای انقلابی داغتر و آتشبارتر از هر جای دیگر کشور بود.
آیت الله العظمی حاج آقا روح الله خمینی در مسجد اعظم، طرف صبح درس فقه میفرمودند. ظاهرا بحث بیع و معاطاة و مکاسب بود. جلسه مملو از شیفتگان معارف اسلامی، شاید بیشتر از هزار نفر در درس مینشستند. پس از یک ساعت تدریس، سپس قرائت حمد و سوره به روح آیت الله بروجردی که قبرش در راهرو مسجد اعظم، قرار دارد. نعلین خود را میپوشیدند و نوعا پیاده و تنها راه میافتادند و گاهی هم سوار تاکسی. دم درب مسجد در کنار مقبره آیت الله بروجردی، خواستم پیام آیت الله همدانی را رسانده باشم. چون تا دم درب، مراجعات و رفع اشکالات درسی و توضیحات لازم فقهی ادامه داشت. ایشان پس از رفع اشکالات، با طمانینه و آرامش به طرف درب حرکت میکردند و مشغول قرائت حمد و سوره میشدند سپس راه میافتادند. هنگام قرائت حمد و سوره بود جلو رفتم و سلام عرض نموده و گفتم: من از همدان میآیم، حضرت آیت الله آخوند ملا علی، سلام شفاهی به حضرت عالی داشتند و به اینجانب ماموریت دادند که پیام کوتاه او را نیز شخصا به محضر حضرت عالی برسانم.
فرمودند:چه پیامی؟ گفتم: فرمودند وقتی خدمت آقا رسیدی سلام مرا میرسانی، به ایشان بگوئی: «ملا علی گفت: ابوذر کمی آرام!» ایشان پرسیدند: آقای آخوند حالشان خوب بود؟ عرض کردم: الحمدلله. فرمودند: شما باز به همدان بازمیگردید؟ گفتم: آری، ولی چند ماه دیگر در ماه رمضان. فرمودند: هر وقت به خدمتشان رسیدی، ضمن ابلاغ سلام، از قول اینجانب به محضر ایشان میرسانی که فلانی میگفتند: «سلمان! کمی حرکت، کمی قدم به پیش!» همین و بس.
این دو جمله پرمعنا و پرمحتوا، از دو شخصیت روحانی و بزرگوار آن روز، به صورت رمزی تبادل پیدا کرد. هنگام بازگشت به همدان، متن پیام را به محضر آیت الله آخوند رساندم. ایشان تبسم کردند و بس و چیزی نفرمودند. ولی حالا در تجزیه و تحلیل آن، پی میبریم که محتوای تاریخ شیعه را در درون خود و در بطن همین چند کلمه کوتاه و رسا جا دادهاند که بیانگر قرنها زندگی و تلاش و مجاهده مسلمین میباشد. روح بزرگوار هر دو شاد و قرین رحمت باد.
پایگاه روحانیت غرب کشور:
حضرت استاد آیت الله العظمی آخوند ملا علی معصومی همدانی، حقیقتا و بدون اغراق و مبالغه، یکی از برجستگان جهان دانش و فضیلت بودند که سیمای ایشان، سیمای صالحان و رفتار و کردارشان، رفتار اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله بود. ایشان مظهر کامل فردی بودند که به مصداق «من یذکرکم الله رؤیته» دیدار و ملاقاتش انسان را به عالم معنی و عرفان و مظاهر الهی میکشاند و به سهولت و راحتی فرد را در عوالم معاد و آخرت سیر میدهد و به ترک دنیا و جلب مسائل بازدارنده آخرت جذب مینماید.
ایشان از شاگردان برجسته مؤسس حوزه علمیه قم، مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی بودند. از نظر علم و دانش همپایه و همردیف دیگر مراجع عظام و آیات معروف حوزه علمیه قم و نجف و هم بحث و هم درس با اغلب آنان بودند و گاهی برخی از بزرگان او را از نظر حضور ذهن و داشتن حافظه نیرومند و قوی به دیگر معاصران خود ترجیح میدادند و تقلید او را توصیه مینمودند.
گرچه خود آن عالم ربانی و فقیه صمدانی به طور قطع و جزم دور از این گونه مسائل و زمینه سازی های ظاهری بودند، و بیزار و فراری از کسب هر نوع مقام و هر نوع منصب و عنوان بودند. ایشان مرتب این سروش الهی و این سرود غیبی را سر میدادند: تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض ولافسادا؛ این سرای آخرت را برای کسانی آماده ساختهایم که در این دنیا برتری جوئی و مفسده انگیزی نداشته باشند.
او مطرح ساختن خویش را حتی در عالم والای مرجعیت و شاخص دستگیری کردن از ایتام آل محمد صلی الله علیه و آله را نوعی برتری جویی و برتراندیشی میانگاشتند و بارها میفرمودند: «به هر کدام از این رسالههای علمیه موجود که پخش و انتشار یافتهاند عمل کنید، مبرء از تکلیف و مسقط ذمه است و نیازی به چاپ رساله دیگر نیست.» و هر چه علاقهمندان و مقلدین فراوان او در منطقه غرب اصرار داشتند که رسالهاش را به چاپ برسانند، او مانع میگشتند و میفرمودند: «نیازی به صرف بیت المال و خرج سهم امام عجل اللهتعالی فرجه شریف را در این مورد نمیبینم. من مسائل جدیدی ندارم که در این رسالهها نیامده باشد. فقط در چند مسئله با مراجع معاصر سلمهم الله تعالی اختلاف نظر دارم. خواستاران آن مسائل، آنها را میتوانند شفاهاً بپرسند و جواب بگیرند». (از مسائل موردنظر او، پاک بودن اهل کتاب و کافی بودن غسل جمعه از وضو و چند مسئله دیگر بود)، و تا آخر هم اجازه چاپ رساله ندادند.
عشق به استاد:
نمیدانم در وجود ذی جود مرحوم آیت الله العظمی حائری چه خاصیت ویژه و چه اکسیر حیاتی و نشاط معنوی نهفته بود که اغلب معتکفان حلقه درسش را عاشق واله و سودائی خویش نموده است نوع فارغ التحصیلان مکتب درسی او دائم در ذکر خیر او و همیشه بازگوکننده ثناء جمیل او بودهاند، به ویژه استاد بزرگوار مرحوم آیت الله العظمی آخوند ملا علی همدانی قدس سره الشریف.
درست است که علاقه به استاد، یک نوع علاقه به فطرت و عشق به کمال و جمال خدادادی و فطری میباشد که همگان در درون خویش در راستای کمال جویی چنین علاقهای را دارند، ولی این عشق و علاقه درونی در وجود شاگردان تربیت یافتگان مکتب او مبدل به عشق شورانگیز و سوزدرونی گشته بود که همیشه شعله سر میکشید و از درون به فریاد و تحسین وامیداشت. آنان همگی از استاد بحث میکردند و جلسهای نبود، مگر آن که ذکر خیر او را تکه کلام خود قرار داده باشند و طبق علاقه خاص و منحصر به فرد خودشان، یاد و ذکر خیری از استاد عالی مقام خویش، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری داشته باشند.
ایشان در ایام متبرکه رمضان منبری نمیرفتند، مگر آن که با تصریح یا با استفاده و کنایه، فضیلتی از فضائل اخلاقی او را بیان کنند. جلسه درسی پیش نمیآمد، مگر آن که به یاد استاد، کلامی، بیانی، خاطرهای را بیان کنند. او نه تنها عاشق استاد، بلکه عاشق منسوبین و وابستگان و اولاد و فرزندان رشید استادشان نیز بودند.
فرزند بزرگوارشان آقای مهندس حسین معصومی نقل مینمودند: گاهی از تابستانها اتفاق میافتاد که مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری اعلی الله مقامه الشریف یا حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج مهدی حائری، یادگارهای ارزنده حاج شیخ به همدان یا دره مرادبیک میآمدند و مهمان ما میشدند.
بارها دیده بودم پدرم با آن همه سن و سال و با آن همه عظمت و وقار، که هزاران نفر دست او را میبوسیدند و توتیای چشم خود مینمودند، از سر تواضع و علاقه به استاد و مراد خویش و به یاد آن عزیز از دست رفته، به دست نور دیدههای آن مرحوم بوسه میزدند و به این ترتیب در قبال مقام استاد تواضع و فروتنی و حق شناسی خود را اعلام میداشتند.
وقتی در غیاب آنان از آقا میپرسیدم، در پاسخ میفرمودند: من عطر استاد را از فرزندان استادم استشمام مینمایم و به خاطر استادم از دست یادگارهای او بوسه برمیدارم. این یک امر عجیب در زندگی آن مرد پرهیزگار بود. بارها میفرمود مرحوم حاج شیخ همانند پدر دلسوز از ما طلاب مراقبت مینمود. او فریفته دنیا و مقام و منصب نبود و انسان متواضع و خاکی و فروتنی بود. مثلا گاهی پیش میآمد که آن مرحوم عرقچین در سر برای خرید نان سنگک به نانوایی محل میرفت و در صف نانوایی میایستاد و به نوبت نان خود را میگرفت، با آن که خادم و علاقمند فراوان داشت. آری این چنین بود که در قلب مردم جا داشت، و این گونه میزیستند مردان خدا و سالکان الی الله.
عبادت و تهجد:
مرحوم آیت الله آخوند معصومی، مرد خدا، اهل دعا، حلیف خلوت و جلیس تهجد و انیس جلوت بود او این سیر و سلوک باطنی و عرفانی را از استاد بزرگوارش مرحوم عارف ربانی و سالک صمدانی، آقای حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی فراگرفته بود. استادی که همیشه به او ارادت میورزید و ذکر جمیلش، همیشه بر سر زبانش بود.
گرچه این مقوله از زندگی او شهره آفاق و وردزبان مردم متدین همدان و منقطه غرب کشور میباشد، در عین حال بیمناسبت نیست موردی را که خود شاهد و ناظر آن بودهام - به اصطلاح، درایت است و نه روایت، رؤیت است نه حکایت - جهت شما خواننده عزیز تعریف نمایم تا هم تکرار معنویت و یادآور ذکر محبوب، و هم یاد واقعهای از زندگی آن بزرگ بوده باشد.
در یکی از تابستانهای سال 43 یا 44 هـ.ش بود که در همدان بودم، ظهر روز پنجشنبه استاد بزرگوار موقع مراجعت به منزل فرمودند: عصر ساعت 3 و 4، جهت افتتاح مسجد نوبنیاد کبوترآهنگ ما را دعوت کردهاند و وسیله هم میآورند، شما هم اگر علاقه داشته باشید یکی دیگر از شهرهای ما را ببینید، میتوانید همراه ما باشید.
اینجانب که حضور در محضر آن عالم ربانی را بسیار دوست میداشتم و از خداوند متعال چنین فرصتی را میطلبیدم، منتظر ماندم. ساعت موعود، تعدادی اتومبیل کرایه دم در مدرسه آماده شد و حضرت آیت الله نیز تشریف آوردند و جمعی از شاگردان، یاران و اصحاب او، مانند حجج الاسلام: مرحوم آقای شیخ علی انصاری و شیخ رضا انصاری و دکتر مقصودی و شیخ احمد مروج و سجادی و... نیز حضور پیدا کردند، که مجموعاً متشکل از 15 و 16 نفر بودیم به اتفاق راه افتادیم.
اهالی متدین کبوترآهنگ، مشتاق زیارت آقا، تا چند کیلومتری شهر همدان به استقبال شتافته بودند تا ایشان را با تجلیل و تکریم هر چه باشکوهتر به شهر خود وارد سازند. مردم روی کامیونها و وانتبارها و اتوبوسها به انتظار ایستاده بودند و با سلام و صلوات و پخش قرآن از بلندگوهای نصب شده بر اتوبوسها به استقبال آمده بودند. آنان پشت سر جمع ما راه افتادند، ولی در نزدیکیهای کبوترآهنگ غوغا و هلهله عجیبی بود. اگر اغراق نباشد تمام مردم شهر بیرون آمده بودند. مسجد نوبنیاد در اوایل دروازه شهر قرار داشت.
آیت الله و یاران حدود ساعت 5 وارد مسجد شدند. یکی از وعاظ معروف همراه، به منبرتشریف بردند و از احساسات گرم مردم و از زحمات و مساعی بانیان مسجد تقدیر و تشکر شایسته به عمل آوردند و نماز مغرب و نماز عشاء را پشت سر آیت الله آخوند به اتفاق مردم میزبان و خونگرم، باشکوه خاص برگزار نمودیم تا این که ما را به منزل یکی از محترمین شهر راهنمایی کردند که جمعی از علما و اخیار و اعیان شهر نیز در آن منزل باشکوه دعوت داشتند.
در هوای مناسب و لطیف تابستانی همدان در فضای آکنده از صفا و معنویت، تدارک خوبی دیده بودند و سفره را در ایوان پهن کرده بودند. جمعی از اعیان شهر حاضر بودند. شام صرف شد و شکر خدا و دعا به عمل آمد. مردم مشتاق شهر به آسانی محضر آیت الله آخوند را ترک نمیکردند. به هر ترتیب بود، با تاخیر فراوان موقع استراحت فرارسید. حدود 20 و 25 رختخواب در همان محل پشت بام پهن کردند. کم سنترین فرد گروه، حقیر پرتقصیر بود که بیرختخواب ماندم، ناچار آخرین رختخواب را به زور نزدیک رختخواب استاد جا دادند، ولی با توجه به طی مسافت و فشاری که در موقع استقبال وارد آورده بودند و با توجه به صرف غذاهای طبیعی محلی و صرف دوغ و ماست دهاتی خوشمزه و تازه، و با توجه به هوای لطیف و دلنواز کبوترآهنگ، وقتی دوستان سر به بالین بردند، از خروپف برخی و ناله و زاری برخی دیگر و از خواب اصحاب کهف جمعی مشخص بود که نماز صبح جمعی مورد تهدید قضا و فوت قرار خواهد گرفت. شاید اگر دعاها و تهجد حضرت استاد نبود، حقیر نیز یکی از آن نخستینها بود که نمازش قضا میشد.
حدود ساعت 3 نصف شب بود که زمزمههای عارفانه و دعاهای آرامبخش و دلنواز حضرت استاد مرا از خواب بیدار نمود. دیدم ایشان در کنار رختخواب خود رو به قبله نشستهاند و مشغول دعا و ذکر میباشند. تا بیدار شدم فرمودند: آقای عقیقی! خوب شد بیدار شدی، میخواستم ظرف آبی را فراهم کنی تا وضو بسازم. پائین رفتن من در تاریکی مشکل است و اگر چراغ روشن شود رفقا بیدار میشوند.
فورا به حیاط پائین آمدم و آفتابه را از تلمبه چاه پر ساختم و به پشت بام رساندم استاد وضو ساختند و مشغول نماز شب شدند. با خضوع و خشوع و طمانینه کامل راز و نیاز را ادامه دادند و تا نزدیکیهای صبح مشغول نماز و دعا بودند. زمزمههای روحبخش العفو، العفو او هنوز هم در گوشها موج میزند و تسلی دهنده جان است. صبح شد، پیش از نماز واجب آن، دو رکعت نافلهاش را انجام دادند، سپس به آرامی اذان و اقامه گفتند و نماز صبح را شروع نمودند.
حقیر نیز اقتدا کردم و چند نفری هم از جمع یاران بیدار شدند و خود را به نماز جماعت رساندند پس از انجام نماز و ادای تعقیبات به رختخواب رفتیم و استراحت به اصطلاح خواب قیلوله. دم طلوع آفتاب دیدم صدای یکی از خواب ماندگان از اصحاب آقا بلند شده است: حضرت آیت الله! حضرت آیت الله! زودباش آفتاب دارد میزند... زود باش نماز قضا نشود!... گفتم: ای غافل! خودت را بیدار کن! زاهد شب و شیر روز و مرد تهجد و عبادت ساعتها است که بیدار و هوشیار است.
این قصه را تعریف نمودم، یک مورد بسیار جزیی از آن همه تهجدها و راز و نیازهای آن عالم ربانی و فقیه صمدانی بود که نگارنده ناظر و شاهد آن بود. خداوند متعال قبرش را پرنور و روانش را شاد و روح پرفتوحش را دعاگوی ما نیز قرار دهد!
تاثیر سخن:
او در صدر منبر و خطابه، همانند منابر مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری از جذبه خاصی برخوردار بود و مستمع را تحت تاثیر بیانات سبحانی خود قرار میداد. او در ایام ماه رمضان در مسجدی که در جوار منزل وی و نزدیکی های مقبره باباطاهر در همدان قرار داشت، اغلب از نهج البلاغه سخن میگفت. وقتی خطبه همام را با آن لحن سوزان و بیان شافی از عمق دل بیان میداشت، هم خود در بالای منبر گریان بود و هم صدای شیون حضار از پای منبر به آسمان بلند میشد. مسجد یکسره ناله بود و زاری و سوز و گداز و نوعا منبر ایشان یک ساعت و نیم یا دو ساعت بدون ایجاد خستگی به درازا میکشید. مسجد او مالامال از جمعیت بود. گاهی جهت تهیه جا، چند ساعت جلوتر راه میافتادند. در ایام ماه رمضان، فروش جا یک امر معمولی در مسجد بود، و تعدادی هم مستمع ثابت و همیشگی بودند که جانمازهای پهن شده آنان نشانی از تحجیر تلقی میشد. مکبر نمازش، داماد بزرگوارش آقای حاج حسین آقای خیاط بود که در تقوی و زهد و عبادت، نمونه بود.
طبع شعر:
مرحوم آخوند معصومی علاوه بر فقاهت و اجتهاد، دارای طبع شعر و ذوق خاصی بود و در مناسبتها از شعر و عرفان، سخن به میان میآورد و گاهی تک بیتیها را چاشنی سخن خود مینمود. او سرودههائی دارد که با تخلص «فنا» انشاء مینمود. از نمونه اشعار او بنا به نقل حضرت آقای صابری همدانی دام عزه العالی شعر معروف «دل» باشد که میگوید:
به خرابات روم بهر پرستاری دل × به بر پیر برم شکوه ز بیماری دل
اشک من سرخ رخم زرد شد و موی سفید × چه کنم چاره چه سازم ز سیه کاری دل؟
خواب هرگز نکند آن که دلش بیدار است × ما نکردیم شبی صبح، ز بیداری دل
ای «فنا» چاره دردت نتوان کرد × مگر اشک خونین و دعای سحر و زاری دل.
بارها این شعر را زمزمه میکرد:
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند × به آسمان رود و کار کبریای کند.
یا:
اولماز اولا گول تیکان، تیکان گول × گر ایستسن آغلا، ایستسن گول
ممکن نیست گلی خار، یا خاری گل شود. اگر خواهی خنده نما، یا خواهی گریه کن.
حاضرجوابی و بدیههگویی:
ایشان در محاورات از حضور ذهن و بدیههگویی خاصی برخوردار بودند. روزی در حضور شادروان علامه امینی که مهمان شهر همدان بوده است، یکی از روحانیون سرشناس آن شهر لب به شکوه میگشاید که در این شهر چه کارهای مفید و عامالمنفعهای را به نفع مردم انجام دادهام، ولی مردم همدان به سراغ آخوند ملا علی رفتهاند و مرا تنها گذاشتهاند.
مرحوم آخوند بالبداهة، در آن محضر لب به سخن گشوده و میگوید: «آری! فلانی راست میگوید. مردم ایران نوعا بیوفا هستند و قدر زحمات را پاس نمیدارند. کشور ایران را عمر خلیفه ثانی فتح نمود، ولی مردم او را رها نموده و دور امام علی علیه السلام را گرفتند!» این سخن، با توجه به نام او که «علی» بود، دارای کنایه و تشبیه لطیف و ظریفی میباشد.
خصوصیت مجلس او:
از خصوصیات مجلس او این بود که شنوندگان را متحول مینمود و مستمع را به یاد خدا میانداخت. به قول آقای ذکائی، تا در حوزه جاذبه شخصیت ایشان بودی، یاد خدا بودی. این که میگویند نشستن نزد عالم و نگاه کردن به چهره او ثواب دارد، از همین لحاظ است که چیزهایی هست چشیدنی و دیدنی، نه گفتنی و نوشتنی. ملخص کلام آن که در مورد آیت الله آقای آخوند جملهای است که یکی از همشهریان فاضل و مونس او، ذکائی مینویسد: «آیت الله آقای آخوند ملا علی همدانی، مردمیترین، خاکیترین، بیتکلفترین مرجعی بود که میشود تصور کرد. در خانهاش به روی همه باز بود واقعاً مظهری از لایشغله شان عن شان بود. او مردی آزادمنش بود».
آیت الله شبیری مینویسد: «مرحوم آخوند ملا علی، جامع، متواضع و کمنظیر بود. هیچگاه به خاطر مقام خواهی و ریاست طلبی با رقبایش در نیفتاد و حتی از آنان به نیکی و احترام خاصی یاد میکرد».
ایشان قبل از استخاره نوعا این دعا را میخواند: «بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم! انی اسئلک بحق فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها، اسئلک ان تصلی علی محمد و آل محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد واجعل لی خیرا».
اساتید او:
او از محضر جمع کثیری از بزرگان کسب علم و دانش نموده است که اسامی برخی از آنان به این ترتیب میباشد:
- 1- آیت الله میرزا عبدالرزاق محدث حائری؛
- 2- آیت الله شیخ علی گنبدی (4 سال در همدان)؛
- 3- آیت الله شیخ علی دامغانی؛
- 4- آیت الله حاج میرزا محمود آقا مدرس کهکی معروف به رضوان (5 سال در تهران)؛
- 5- آیت الله حکیم آخوند ملا محمد هیدجی (معقول و فلسفه در تهران)؛
- 6- آیت الله شیخ عبدالنبی نوری؛
- 7- آیت الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (اخلاق و عرفان)؛
بیشترین بهره علمی را در معقول از حکیم هیدجی و در منقول از محضر شریف استاد اخیر الذکر داشته است.
جمعی از شاگردان او:
از محضر او جمع کثیری از پویندگان معارف اسلامی بهره جستهاند و تدریس ایشان از سال 1340 هـ.ق تا اواخر عمر که سال 1398 بوده باشد. ادامه یافته است یعنی درست به مدت 58 سال مدام در حال تدریس و پرورش طالبان علم بودهاند. تدریس ایشان در اواخر مختص تفسیر، فقه و اصول بود و از جمع شاگردان فراوان ایشان میتوان:
- 1- آیت الله حاج سید محمود طالقانی (ابوذر زمان)؛
- 2- آیت الله شهید دکتر محمد مفتح (پایهگذار وحدت حوزه و دانشگاه)؛
- 3- آیت الله حاج شیخ حسین نوری همدانی (مؤلف کتب اسلامی فراوان و از مدرسین عالی قدر حوزه علمیه قم)؛
- 4- حجت الاسلام والمسلمین و حاج میرزا حسن نوری (از وعاظ محترم قم)؛
- 5- آیت الله مرحوم حاج شیخ علی اوسطی (از مدرسین)؛
- 6- آیت الله حاج سید احمد خسروشاهی تبریزی (از آیات و مجتهدین تبریز)؛
- 7- آیت الله آقای حاج شیخ محمدحسین بهاری (از آیات و مجتهدین همدان)؛
- 8- آیت الله حاج شیخ علی انصاری (امام جماعت همدان)؛
- 9- حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا رضا انصاری (امام جماعت و عالم بزرگوار همدان)؛
- 10- حجت الاسلام والمسلمین آقای سید باقر سجادی (امام جماعت همدان)؛
- 11- حجت الاسلام والمسلمین آقای حسین احمد مروج (یکی از وعاظ و گویندگان همدان)؛
- 12- آیت الله حاج شیخ احمد صابری (مؤلف کتاب ولایة الفقیه والحج. یکی از مدرسین عالیقدر حوزه قم)؛
- 13- آیت الله حاج سید صادق شریعتمداری تبریزی (یکی از آیات و حجج شهر ری)؛
- 14- حجت الاسلام والمسلمین آقای شیخ احمد رحمانی واعظ همدانی (مقیم تهران، از وعاظ شهر تهران)؛
- 15- حجت الاسلام والمسلمین آیت الله سید مصطفی هاشمی (از آیات و حجج همدان)؛
- 16- آیت الله شیخ محمدعلی دامغانی (از آیات و حجج همدان)؛
- 17- حجت الاسلام والمسلمین شیخ حسن جورکانی (از آیات و حجج همدان)؛
- 18- حجت الاسلام والمسلمین شیخ شهاب الدین ملایری (از آیات و حجج ملایر)؛
- 19- حجت الاسلام والمسلمین شیخ نوح معروف به عرب (از مدرسین عالی قدر همدان)؛
- 20- حجت الاسلام والمسلمین شیخ علیاصغر باقری همدانی (از مدرسین همدان)؛
- 21- عبدالرحیم عقیقی بخشایشی (مؤلف ناچیز کتاب و کوچکترین همه آن بزرگان).
آثار و تالیفات:
با توجه به اشتغالات فراوان مرجعیت و گرفتاریهای وقتگیر آن، که مجال تالیف و تصنیف را سلب مینمود در عین حال ایشان در ایام فراغت به تالیف و تحقیق نیز پرداختهاند که این تالیفات را میتوان نام برد که متاسفانه هیچکدام به حلیه طبع آراسته نشدهاند:
- 1- رساله در اجتهاد و تقلید.
- 2- رساله در حالات صحابی معروف ابوبصیر.
- 3- رساله در لباس مشکوک.
- 4- رساله در قاعده لاضرر و لاضرار.
- 5- رساله در عصیر عنبی و زبیبی و ثمری.
- 6- رساله در کلام نفسی.
- 7- رساله در اطراف احوال اصحاب اجماع.
- 8- رساله در اسرار الصلوة.
- 9- رساله در اربعین حدیثا.
- 10- رساله در حبط و تکفیر.
- 11- رساله در بیان «عده» کافی.
- 12- حاشیه بر رساله انیس النجاة.
- 13- حاشیه بر العروة الوثقی سید یزدی.
- 15- دیوان اشعار و سرودهها.[۱]
خدمات اجتماعی و فرهنگی:
آثار فرهنگی و اجتماعی متعددی از آن عالم ربانی به یادگار مانده است که به چند نمونه از آن باقیات صالحات اشاره میکنیم:
- 1- تربیت شاگردان: خدمات تعلیمی و تدریسی ایشان در خور نگرش و توجه میباشد ایشان در طول نیم قرن از عمر تدریسی خویش، دهها نفر از پژوهندگان معارف الهیه را تعلیم و تربیت داد. شاگردان و اخلاف علمی و تربیتی آن بزرگمرد الهی، یکی از آثار ماندگار آن مرجع عالیقدر میباشند که اسامی جمعی از آنان در بخش شاگردان گذشت.
- 2- تاسیس حوزه همدان: ایشان در پایهگذاری حوزه علمیه همدان و راهاندازی آن و تاسیس کتابخانه وابسته آن به استادش مرحوم آیت الله حائری تاسی نموده و گام جای گام ایشان نهاد.
- 3- تعمیر مدرسه مخروبه آخوند: ایشان از نخستین روزهای ورود به همدان، به تعمیر و مرمت مدرسه مخروبه آخوند ملا محمدحسن بن حسین مختاری متخلص به «مجرم» همدانی(متوفی 1275 هـ.ق) صاحب «مصائب العلماء» (خطی موجود در کتابخانه غرب همدان) همت گمارد و آن را در سالهای 1321 تا 1323 هـ.ش بازسازی نمود و به نام خود بانی اصلی مدرسه، «آخوند» اشتهار یافت. ازدیاد طلاب و توسعه و گسترش حوزه همدان ایجاب نمود که برخی از همسایگان نیکوکار مدرسه، مانند مرحوم حاج جواد کرمانشاهی را وادارد که حیاط وسیعی را به مدرسه واگزارد که در آن حیاط اهدایی، ساختمان حجرهها و رواق وسیع کتابخانه غرب همدان پیریزی گردید.
- 4- تاسیس کتابخانه غرب: در کنار توسعه و مرمت مدرسه آخوند، در سال 1332 هـ.ش اقدام به احداث کتابخانه مجهز و وسیعی نمودند که هماکنون یکی از اعتبارات منطقه غرب بشمار میآید و حقیر تفصیلا در کتاب «زیربنای تمدن و علوم اسلامی» شرح آن را آوردهام، و اجمال مساله آن است که یکی از یاران جوان و اهل ذوق آیت الله آخوند، به نام حاج میرزا علی صفر ذکاوتی قراگوزلو (متوفی 1331 هـ.ش) متخلص به «زمزم»، از وضع اسفبار کتابخانه عارف شهیر و عالم حکیم میرزا محمدجعفر کبوترآهنگی (مجذوب علی شاه همدانی، 1171-1239 هـ.ق) آگاهی و نگرانی داشت، چون خود را از متولیان آن کتابخانه بود.
در وقفنامه کتابخانه مجذوب آمده بود که مجتهد زمان در همدان میتواند اعمال اشراف و نظارت بر آن بنماید. به اشارت آقای آخوند، شادروان ذکاوتی همتی شگرف نمود و بازمانده آن کتابخانه پیشین 4000 جلدی را که در آن زمان یک گاری ورق بیش از آن نمانده بود، از بویوکشاباد کبوترآهنگ به حوزه علمیه آخوند انتقال داد و با کار طاقت فرسای فنی و کتابشناسانه، از آن مورقات 400 نسخه خطی نفیس بازسازی کرد که اینک در فهرست کتابخانه مزبور شناخته شده است و همان پایه و مایه کتابخانهای گردید که اینک با افزایش کتابهای چاپی و خطی دیگر و با اهدای مجموعات برخی از معاریف همدان، از جمله 2000 جلد اهدایی خود آیت الله آخوند همدانی و مراجع دانشگاهی و جز آن ها، امروز در حدود 15000 جلد کتاب چاپی به زبانهای عربی، فارسی، انگلیسی و غیره دارد و به مثابه بزرگترین و معتبرترین کتابخانه حوزه عملیه همدان شناخته شده و از مصادیق بارز «ان آثارنا تدل علینا» میباشد.
گفتاری از کتاب زیر بنای تمدن و علوم اسلامی اینجانب که در سال 1342 ش پس از بازدید از آن کتابخانه نوشته شده است: «این کتابخانه در سه طبقه با بهترین لوازم بنا در وسط صحن مدرسه واقع شده است و بنای آن در سالهای 1338 و 1339 هـ.ش به اتمام رسیده و در رده کتابخانههای بزرگ روز تنظیم و تاسیس گردیده است و هم اکنون 14000 جلد کتاب نفیس در رشتههای مختلف دارد که از نفیسترین کتابهای آن، رسالههای فلسفی ابوعلی سینا و فارابی به خط خودشان میباشد. آقای دکتر جواد مقصودی، فهرست جامعی بر این نفایس نگاشتهاند».[۲]
- 5- ایجاد و راهاندازی مجله ماهانه پیک اسلام: یکی دیگر از خدمات ارزشمند و فرهنگی آن بزرگ مرجع تقلید، تاسیس و راهاندازی مجله علمی و اسلامی پربار «پیک اسلام» بود که به مثابه ارگان حوزه علمیه و کتابخانه غرب همدان به سرپرستی ایشان و زیر نظر هیئت تحریریه و با تلاش و کوشش مدیر محترم کتابخانه آقای دکتر جواد مقصودی تاسیس و انتشار مییافت. این مجله که به سبک مجله ماهانه مکتب اسلام حوزه علمیه قم بود، از دی ماه 1341 تا دی ماه 1342 استمرار و انتشار یافت و مجموعاً شش شماره از آن منتشر گردید. حقیر در آن مجله وزین چند مقاله داشت که یکی از آنها ترجمه وصیتنامه علامه حلی به فرزندش فخرالمحققین و دیگری ترجمه مقاله شیخ محمود شلتوت در مورد به رسمیت شناختن مذهب جعفری و چند مقاله دیگر بود. این مجله نوعاً از نویسندگان فاضل منطقه غرب و از اساتید حوزه علمیه قم و نجف تامین مطلب مینمود.
- 6- تعمیر و تاسیس مساجد و تکایا: شاید دهها مسجد و حسینیه و حمام در شهرستانها و قراء و قصبات تابعه همدان و کرمانشاه و حومه، مستقیم یا غیرمستقیم با اشاره و عنایت آن بزرگوار تاسیس یا تعمیر یافت که آمار آن ها از عهده نگارنده خارج میباشد و تعداد آن ها هم کم نیست.
چند داستان شیرین:
1- توتیای چشم:
از نوادر قصهها و شنیدنیها که از استاد بزرگوارش مرحوم حاج شیخ عبدالکریم نقل مینمودند، این بود که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری اعلی الله مقامه الشریف فرمودند: «چشم درد شدیدی به من عارض شد، به حدی که توان مطالعه و نوشتن را از من سلب نمود. مطالعه و نگارش را کنار گذاشتم و به معالجه و درمان پرداختم، ولی این ناراحتی همچنان ادامه داشت، تا آن که فصل تعطیلی رسید و با قطار عازم زیارت و عتبه بوسی ثامن الحجج حضرت امام رضا علیه السلام شدم و در نیتم بود که از خداوند متعال توسط آن بزرگوار شفای درد چشمم را مسئلت نمایم. اتفاقا با جمعی از زائرین دهات آذربایجان که با شور و شوق فراوانی عازم زیارت بودند، هم کوپه شدم. بی آن که زبان همدیگر را بدانیم، در بین راه یک مرتبه به نظرم رسید که خوش قلبتر و پاکتر و خالصتر از این زائران کسی را پیدا نخواهم کرد که عازم زیارت آقا باشند. اینان یک سال باتمام زحمات طاقت فرسا کار میکنند و بیل میزنند و شخم میکنند و اندک درآمدی را که پیدا میکنند، گرانبهاتر و ماندنی تر از زیارت آقا ثامن الحجج علیه السلام چیزی برای خود نمیدانند و دسترنج حلال خود را صرف زیارت مینمایند. چه بهتر از غبار خاک پای اینان استشفاء نمایم. به همان نیت ذرهای از زیر کفش یکی از این زائرین را به چشم کشیدم، بیآن که او خود توجه داشته باشد. خداوند متعال از عنایت ثامن الحجج از همان لحظه درد چشم را از من برطرف نمود و تا آخر عمر هم نیاز به عینک پیدا ننمودم».
آقای آخوند میفرمودند: مرحوم حاج شیخ تا اواخر عمر میتوانستند از فاصله دور به مطالعه کتاب بپردازند، بی آن که نیازی به عینک داشته باشند. این سرگذشت را آن مرحوم با یک حال و خلوص خاصی بیان میفرمودند که شنونده را تحت تاثیر قرار میداد و این مورد را یکی از عنایات الهی در حق آن استاد بزرگوار توصیف مینمودند.
2-تفرس به سنت:
از نوادر حکایات زندگی خود آن مرحوم هم این است که میفرمودند: «روزی مرد مؤمنی از اهالی شمال که ظاهراً کارمند دولت در همدان بود پیش من آمد و اظهار داشت من فرزند و خلفی ندارم، تقاضا دارم از خدا بخواه، فرزندی به من کرامت فرماید که سخت در طلب فرزند هستم، ولی نمیدانم چه کار کنم؟» مرحوم آقای آخوند میفرمودند: دلم به حالش سوخت، یک مرتبه جرقهای در ذهنم برق زد و سخنی به زبان آوردم که نه در کتابی دیده بودم و نه در معالجات اطباء سراغ داشتم، فقط نوعی تفرس و تیمن نسبت به سنت پاک پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله بود. آن گاه که خداوند متعال میخواهد نطفه زهرای مرضیه منعقد گردد، از سوی خداوند متعال به پیامبر خودش ابلاغ میگردد چهل روز از همسر و خانواده خودش دوری گزیند و پس از چهل روز به سراغ خدیجه برود. این جدایی و فاصله انداختن لابد نکتهای را دربرداشته است. به این مرد سائل گفتم: من دعا میکنم، در ضمن روشی را هم تیمنا به تو یاد میدهم تا طبق آن رفتار نمایی. امیدوارم خداوند متعال تو را مایوس نکند. به او گفتم: وقتی به شهر خود برگشتی، چهل روز از همسر خود جدایی اختیار کن، هرگز به سراغ او نرو، ولی پس از نماز و دعا با وی همبستر شو. امید است خداوند متعال فرزندی به تو عنایت فرماید. اگر فرزندت پسر شد، نام او را «محمد» بگذار.
سالی گذشت، روزی از درس برگشته بودم، دیدم چند جعبه پرتقال را در دالان منزل گذاشتهاند و رفتهاند. از مشهدی صفر (خادم منزل که پیرمرد باصفایی بود) پرسیدم، گفت: یک نفر با ماشین آورد و این جا گذاشت و چون شما نبودید گفت: عصر برمیگردم... منتظر بودم، دیدم همان آقایی است که یکسال پیش از من دعای اولاد خواسته بود. گفتم: خوش آمدید! این پرتقالها برای چیست؟ گفت: این پرتقالها محصول باغ خودم و شیرینی فرزندم محمد است، که پارسال مرا ارشاد نمودی و طبق فرموده شما عمل کردم و خداوند متعال در اثر دعای خیر شما فرزندی به من عنایت فرمود، شیرینی و تحفه آن را برای شما آوردهام. مرحوم آقای آخوند میگفت: نماز گزاردم و شکر خدا را بجا آوردم که خداوند متعال درخواست فرد مؤمنی را عملی ساخته است. این قصه یکی از نوادر حکایات و سرگذشت های آن عالم ربانی و عارف صمدانی بود که از این سری قصهها و عجایب در زندگی او فراوان وجود داشت.
اخلاف و فرزندان:
آیت الله آخوند همدانی سه فرزند ذکور به نامهای حسین و حسن و محمد، و چند داماد همدانی داشت:
- 1- حسن معصومی، در پیکار با رژیم ستمشاهی در سال 1353 و پس از مدتی زندانی بودن به شهادت رسید.
- 2- محمد معصومی که هم اکنون یکی از دبیران خدمتگزار در همدان میباشد.
- 3- مهندس حسین معصومی، فاضل و هم اکنون مدرس تاریخ و فلسفه علم در دانشگاه صنعتی شریف، و دانشور و پژوهشگر و ویراستار دقیق و فرزانه معاصر میباشد. ایشان ایامی مسئول و سردبیر مجله نشر دانش بود.
علاوه بر پسران نامبرده، دارای چند دختر هستند و دامادهای محترم ایشان، افراد متدین و نیکوکار همدانی میباشند که خداوند بر توفیقاتشان بیفزاید.
وفات او:
سرانجام این عالم بزرگ و مرجع عالیقدر منطقه غرب کشور، پس از یک بیماری شدید که جهت مداوا به انگلستان برده شد، در 31/4/1357، مطابق شعبان 1398 دیده از جهان فروبست. پیکر پاکش جهت دفن به همدان انتقال داده شد و در مسیر راه به همدان، با استقبال و احترام فوقالعاده مردم روبرو شد و در همدان تشییع فوقالعاده و باشکوهی از جنازه ایشان به عمل آمد و دوستداران انقلاب اسلامی، به برکت این پیکر شریف، تظاهرات وسیعی را بر ضد رژیم طاغوت راه انداختند.
پیکر پاکش در قبرستان عمومی شهر مدفون گردید. بر سنگ مزار او، آیت الله العظمی مرعشی نجفی این گونه نبشتند: هذا مغرب شمس العلم والحکمة والتقوی، رجل الرجال والدرایة، بطل الحدیث والروایة، طود الفضل و جوهر الفقه، فقه الاصول و اصل الفروع، الحبر الجلیل والبحاثة النقاد النبیل، بانی المدرسه الدینیة ببلدة همدان و القائم باحیاء حوزتها العلمیة و تاسیس مکتبتها المنیفة والمربی فی حجر تربیته جماعة من الاعاظم والاعلام...
بالاخره «ذوقی» شاعر معاصر و خوش ذوق همدان، در رثاء و تاریخ وفات او، سرودند:
در دامن الوند که شهر همدان است × ز آیات خدا «آیتی» امر عیان است
«آخوند» لقب، نام «علی»، مظهر تقوی × در علم و یقین، چشم و چراغ همگان است.[۳]
گویند پیش از وفات، برخی از علاقمندان از او خواسته بودند که اجازه دهند مقبره خاصی جهت وی تدارک ببینند. آن مرحوم ضمن رد این پیشنهاد فرموده بودند: میخواهم باران رحمت الهی، همراه قبر دیگر مؤمنان، مستقیم بر قبرم ببارد و مانع و رادعی نداشته باشد. از این رو قبر او در جوار دیگر قبور مؤمنین در قبرستان عمومی شهر و در دروازه قرار دارد و حقیر موفق به زیارت و استرحام آن شده است.