عمر بن خطاب
أبو حفص عمر بن الخطاب ملقب به عمر فاروق، خلیفه دوم از خلفای راشدین بود. مورخین شیعی او را عامل شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها می دانند.
معرفی اجمالی
«عمر بن خطّاب» بن نفيل قرشى عدوى، مكنّى به ابوحفص می باشد. مادرش حنتمة، دختر هشام بن مغيرة و خواهر ابوجهل بن هشام است. چهل سال پيش از هجرت در مكه بدنيا آمد و در جاهليت از پهلوانان قريش بشمار ميرفت. بنا بر برخی روایات، هنگامی که عمر از سوی سران قریش مامور کشتن رسول خدا شد، متوجه شد که خواهر و شوهرخواهرش مسلمان شدهاند. از این رو خشمگین به خانه آنها رفت و خواهر خود را به شدت کتک زد. اندکی بعد با آیات قرآن آشنا شد و در سال ششم بعثت اسلام آورد.وی پنج سال پيش از هجرت اسلام آورد واسلام او مايه دلگرمى مسلمانان شد (كه در آن زمان اندك بودند).[۱] عمر اندکی پیش از رسول خدا به مدینه هجرت کرد. وی در بسیاری از جنگ های زمان پیامبر شرکت داشت؛ لیکن مورخان هیچ ماجرایی از مبارزات او نقل نکردهاند. هنگام رحلت خاتم الانبیا، مانع نوشتن وصیتنامه شد و گفت:« تب بر رسول خدا چیره شده و هذیان میگوید!» از این رو، مایه حسرت بسیاری از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد که چرا مسلمانان از آن وصیت مهم محروم شدند.
حکومت عمر
عمر در سقیفه بنی ساعده حضور داشت و بیشترین نقش را در برگزیدن ابوبکر و بیعت مردم با او ایفا کرد. ابوبکر نیز در هنگام مرگ، وصیت کرد که عمر پس از وی خلیفه شود. از این رو عمر در سال 13 هجری، پس از مرگ ابوبکر، به خلافت دست یافت و لقب «امیرالمؤمنین» را برای خود برگزید. عمر ده سال و شش ماه خلافت کرد و در این مدت به تاسیس دیوان و دفتر برای حکومت همت گماشت و مقررات حکومتی بسیاری وضع کرد. بسیاری از سرزمینهای اسلامی (مانند عراق، فلسطین، شام، مصر و بخشهای بسیاری از ایران ) در دوران خلافت او فتح شد.
یکی از اقدامات نادرست وی، طبقهبندی اصحاب رسول خدا جهت دریافت حقوق و مزایا بود؛ به طوری که در سال اّخر زندگی خود با مشاهده اختلاف طبقاتی شدید بین مسلمانان گفت:«اگر سال دیگر زنده باشم، بیت المال را به روش پیامبر به طور مساوی بین مردم تقسیم میکنم.»
در عهد او تاريخ هجرى متداول و براى مسلمانان ديوان محاسبات برگزار گرديد.[۲]و چنان كه از تواريخ عامه برمى آيد وى در زندگى شخصى ساده و متناسب با يك حاكم اسلامى بود، بدين معنى كه به ظاهر نماى حكومت اسلامى را محفوظ مى داشت و حيثيات برونى آن را مراعات مى نمود، هر چند آن شيوه جز شيوه رسول خدا و متفاوت با روش آن حضرت بوده، چنان كه تاريخ به وضوح، گواه اين مدعى است.
به هر حال، «عمر» نسبت به يار خويش (عثمان)، جهات حكومتى محسوس عندالعموم را مرعى مى داشته است.
او سرانجام در 27 ذيحجه سال 23 هجری به خنجر فيروز فارسى مكنى به ابو لؤلؤ غلام مغيرة بن شعبه، در نماز صبح مجروح و پس از سه روز درگذشت.
ویژگی های عمر
آنچنان كه از متون تاريخ برمى آيد عمر مردى بى باك و در عين حال آگاهى او به احكام دين اندك بوده است.
صفت بى باكى عمر
ابن ابى الحديد معتزلى كه از دانشمندان نامى اهل سنت است مي نويسد: از جمله خصايص اخلاقى عمر اين بود كه وى متانت در گفتار و عفت كلام را رعايت نمي كرد، و گاه سخنى را بزبان مي آورد كه شنونده آن را شايسته وى نمي دانست، و چون براى كسى بازگو مي شد وى تصور ميكرد كه عمر خلاف ظاهر آن سخن را اراده نموده است. از آن بخش از سخنان اوست همان جمله معروف كه در مرض موت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بزبان آورد، که «ان الرجل ليهجر».
آنگاه ابن ابى الحديد به آن سخن عجيب عمر كه در حدیبیه گفت اشاره مي كند واز تصريح به آن شرم ميدارد، وآن جمله كه در تاريخ معروف است و به تواتر نقل شده اين است: «ما شككت في نبوة محمد قط كشكّى فيها يوم حديبية».[۳]
و اما صفت كم اطلاعى او به احكام دين:
1 ـ ابن ابى الحديد مي نويسد: عمر مكرّراً در مورد حكمى از احكام فتوى مي داد و سپس آن را نقض مي نمود و بر خلاف آن فتواى ديگر مي داد. در مورد ارث جدّ كه با برادران جمع شود اين امر بتكرار اتفاق افتاد.
2 ـ روزى اعلام كرد كه: اگر بمن خبر رسد كه مهر زنى از مهر زنان پيغمبر (صلی الله علیه و آله) فراتر رفته آن را از وى بازستانم. زنى كه اين را شنيده بود به وى گفت: خداوند به تو چنين اجازه اى را نداده، زيرا خداوند خود فرموده: «وآتيتم احداهن قنطارا فلا تأخذوا منه شيئا اتأخذونه بهتانا واثما مبينا». عمر چون شنيد گفت: همه مردمان از عمر دانشمند ترند، حتى زنان پرده نشين، آيا تعجب نمي كنيد از پيشوائى كه خطا كند وزنى به صواب رود؟!
با این وجود شگفت اين كه جلال الدين سيوطى كه از دانشمندان بنام عامّه است درباره علم عمر مبالغه را از حد گذارنيده مي گويد: ابن مسعود گفته: اگر علم عمر را در يك كفه ترازو نهند وعلم همه مردم روى زمين را در كفه ديگر، كفه علم عمر سنگين تر آيد، ودر ميان مردم چنين شايع بود كه: عمر نُه دهم علم را با خود برد.[۴]
پانویس
منبع:
- سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف»
- دانشنامه رشد، بازیابی: 6 اردیبهشت 1393.