الأصیلی فی أنساب الطالبیین (کتاب)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
الأصيلي في أنساب الطالبين

کتاب «الأصيلى في أنساب الطالبيين» تألیف محمد بن على حسنى معروف به ابن طَقطَقى (متوفاى 709 ق)، مورخ و نسب‌شناس اماميه مى‌باشد.

معرفى كتاب

شرافت خاندان پيامبر اكرم(ص) و ضرورت دوست داشتن آنان و حرمت نهادن به ايشان، از باورهاى اصيل مسلمانان از صدر اسلام مبنی بر آيات قرآن و احاديثى از پيامبر(ص) است. علاوه بر اين، خاندان پيامبر خدا، در برخى حقوق و احكام شرعى (صدقات واجب و...) با ديگر مسلمانان تفاوت دارند؛ به خاطر همين باورهاى فراگير، نسب شناسان را برانگيخت تا به تألیف آثار اساسى بر محور شرح انساب قبائل و افراد كه متضمن آگاهى‌هاى تاريخى هم بود، اقدام نمايند.

«هاشم بن عبدمناف»، جدّ دوم پيامبر(ص) كه فرزندانش در نسب به وى «بنى‌هاشم» ناميده مى‌شوند، عمرى كوتاه و تنها دو پسر داشت و تبار منسوب به او، فرزندان پسرش عبدالمطلب جدّ اوّل و نخستين سرپرست پيامبر(ص) مى‌باشد كه سيزده پسر داشت، به نام‌هاى: عبدالكعبه، ضرار، مقوّم، مغيره، ابولهب، عباس، عبدالله، ابوطالب، حمزه، زبير، نوفل، حارث و قُثَم. نسل عبدالله، تنها از طريق پيامبر اكرم(ص) حفظ شد و پس از آن حضرت نيز از طريق ازدواج حضرت فاطمه(س) و حضرت على(ع) به آل‌ابوطالب، گره خورد. بدين ترتيب، در آل ابوطالب، شاخه‌اى پديد آمد (علويان)، كه منزلتى مضاعف داشت، تا جايى كه گاهى در تاريخ، طالبيين (آل ابوطالب) را علوى ناميده‌اند.

اصل کتاب «الاصيلى في انساب الطالبيين» مشتمل بر انساب بنى‌هاشم (آل ابى طالب و آل عباس) و بنى‌اميّه (از فرزند اميّه بن عبدالشمس) تا روزگار مؤلف بوده است؛ اما محقق آن سيد مهدى رجايى، بخش‌هاى مربوط به آل‌عباس و آل‌اميّه را از آن خارج کرده و منتشر ننموده است و فقط بخش طالبيين كه منظور علويين مى‌باشند، آمده است.

این اثر به درخواست «خواجه اصيل‌ الدين حسن» (متوفاى 715 ق) فرزند خواجه نصيرالدين طوسى از وزراى «غازان خان»، تألیف يافته و به همين خاطر نام وى را برخود دارد. آغاز تألیف اين کتاب سال 698 ق. ذكر شده است.

محتوای کتاب

ابن طقطقی اثر خود را با حمد و ستايش خداوند متعال شروع نموده و در ضمن اين تحميد، به فضل انساب اشاره لطيفى دارد. بعد از اين، مقدمه‌اى در علم نسب كه مدخلى براى بحث اصلى اين اثر شمرده مى‌شود، مى‌آورد. در اين مقدّمه، چند بحث از جمله اهمّيت علم نسب و تاريخ آن، اقسام وضع نسب، معرّفى متبحرين تشجير، ملاك و ضابطه در مشجّر و مبسوط، فرق بين اين دو، اصطلاحات اهل نسب و مؤلف بعد از اين مباحث، مقدّمه خود را با پنج فصل ديگر به پايان مى‌برد. اين فصول عبارتند از: تعريف طعن، قدح و غمز و علامات هر كدام در علم انساب، چگونگى اثبات نسب نزد نسّابين، اوصاف و ويژگيهاى نسّابين، مشاهير علم نسب شناسى، طبقات طالبيين و در پايان مؤلف انگيزه خود را از تدوين اين اثر بيان مى‌كند.

ابن طقطقى در رابطه با تاريخچه نسب شناسى مى‌گويد: علم نسب از جمله دانش‌هايى است كه به اعراب اختصاص دارد و آن‌ها بوده‌اند كه در حفظ، ثبت و ضبط اصل و نوع خويش اهتمام فراروان داشته‌اند. (ص 29)

وى در مورد اقسام نسب مى‌گويد: نسب خود بر دو نوع است: 1 مشجّر، 2 مبسوط. تفاوت اين دو در آن است كه مشجّر از بطن پائين آغاز نموده، آنگاه پدر در پدر به بطن بالايين فراز مى‌رود، و مبسوط از بطن پايين آغاز نموده، آنگاه پسر در پسر به بطن پايين فرود مى‌آيد. مؤلف اثر خود را به شيوه تشجير تدوين نموده و از منابعى همچون «المجدى» استفاده نموده است. در كيفيّت ثبوت نسب نزد تبارشناس سه راه هست.

1 - خط نسّابه موثق را بشناسد. 2 بيّنه شرعى يا گواه دو مسلمان عادل آزاده. 3 شناسايى پدر يا پسر و اقرار عاقل بر خويشتن (فصل دوم ص 42)

وى در مورد شروط احراز منصب نسّابه مى‌گويد: 1 نسّاب بايد نقيب باشد. 2 بايد از صفات ناپسند، چون بخل، بى‌وفايى، عياشى، حماقت و... به دور باشد. 3 نسّاب بايد صادق و از دروغ مبرا باشد. 4 بايد داراى نفسى قوى باشد 5 بايد از خط نيكويى در نگارش برخوردار باشد. (فصل سوم ص 43)

از مشهورترين تبارشناسان مى‌توان از: ابوبكر و آن عبدالله بن عثمان تيمى مى‌باشد. 2 عقيل بن ابى طالب. 3 محمد بن سائب كلبى نام برد. (فصل 4 ص 44)

ترتيب طبقات طالبيين (فرزندان ابوطالب) به ترتيب حضرت على(ع) شروع، سپس جعفر و بعد عقيل مى‌باشد. بعد از اين مقدّمه و فصول آن، به معرّفى اميرالمؤمنين(ع) شامل مادر ايشان، ترتيب قرار گرفتن ايشان در بين برادران خود، تاريخ و مكان تولد ذكر بعضى از فضائل و مناقب ايشان، تاريخ شهادت ايشان و در آخر پنج فرزند پسر ايشان به نام‌هاى امام حسن و حسين(ع)، محمد بن حنفيّه، حضرت عباس(ع) و «عمر اطرف» كه داراى اعقاب هستند، را بر مى‌شمرد.

در ادامه اثر كه عنوان فرزندان پسر اميرالمؤمنين(ع) كه داراى اعقاب نيستند كه 15 نفر مى‌باشد، را نام مى برد. سپس به ذكر دختران على(ع) كه 28 نفر مى‌باشند، مى‌پردازد. در اين قسمت نام مادران و كسانى كه با آنها ازدواج نمودند، را نام مى‌برد.

در ادامه اين اثر به معرّفى امام حسن(ع) و فرزندان ذكور او كه داراى اعقاب مى‌باشند، به نام‌هاى حسن مثنّى و زيد، مى‌پردازد. سپس فرزندان حسن مثنّى كه عبدالله محض، ابراهيم قمر، حسن مثلّث، جعفر و داود و فرزندان هر كدام از اين‌ها را به تفضيل بر مى‌شمرد. در ادامه به معرفى فرزند ديگر امام حسن كه «زيد» باشد، پرداخته مى‌شود و ايشان چهار فرزند به نام‌هاى محمد (ايشان از خود فرزندى به جاى نگذاشته‌اند)، ابوالحسن يحيى، حسين (كه اعقاب او به احمد سماك بن محمد بن الحسين منتهى مى‌شود) و حسن امير كه اكثر اعقاب ايشان از فرزندش، قاسم زاهد هستند كه بطور مفصّل نام آن‌ها و فرزندان ايشان در اثر ذكر شده است (ص 136).

فرزند ديگر حضرت اميرالمؤمنين، امام حسين(ع) هستند كه مؤلف به معرّفى مختصر ايشان طى چند روايت مى‌پردازد. براى ايشان پنج فرزند پسر به نام‌هاى امام زين‌العابدين(ع)، على‌اكبر كه در طفّ شهيد شدند و على اصغر و عبدالله كه هر دو در كربلاء شهيد شدند و فرزند پنجم جعفر مى‌باشد.(ص 143)

حال به معرّفى اجمالى امام على بن الحسين(ع) پرداخته مى‌شود و از شش فرزند پسر ايشان به نام‌هاى امام باقر(ع)، عبدالله باهر، زيد شهيد، عمر اشرف، حسين اصغر و على اصغر در ادامه به معرفى مختصر امام محمد بن على(ع) طى چند روايت مى‌پردازد. براى ايشان فرزندانى پسر به نام‌هاى: امام صادق(ع)، ابراهيم، عبيدالله، على طاهر (فقط يك دختر به جاى گذاشت) و عبدالله و دخترانى به نام‌هاى امّ‌سلمه كه با محمد ارقط و دختر ديگر زينب كه با عبدالله بن الحسين بن على بن الحسين بن على بن ابى‌اطالب ازدواج نمودند. عبدالله بن امام باقر(ع) فقط يك پسر به نام حمزه داشت كه باسم به قتل رسيد و اعقابى از او برجاى نمانده است.

در ادامه به معرّفى امام جعفر صادق(ع) و از ايشان رواياتى نقل مى‌نمايد. ايشان هفت فرزند پسر داشتند كه اعقاب ندارند به نام‌هاى محسن، يحيى، حسن، جعفر، عباس و عبدالله افطح و پنج فرزند ايشان كه اعقاب از آنها باقى مانده به نام‌هاى امام موسى كاظم(ع)، محمد مأمون، اسماعيل اعرج، على عريضى و اسحاق مؤتمن مى‌باشد. ايشان داراى هفت فرزند دختر هم مى‌باشند.

بعد به معرّفى امام موسى كاظم(ع) مى‌پردازد و بعضى از فضائل ايشان را متذكر مى‌شوند. ايشان داراى 24 فرزند دختر و دوازده پسر كه داراى اعقاب هستند به نام‌هاى امام رضا(ع)، ابراهيم، عباس، حمزه، زيدالنار، محمد ملقب به زاهد، اسماعيل، حسن، عبيدالله، اسحاق، جعفر خوارى، عبدالله عوكلانى و هارون كه به تفضيل فرزندان آن در اثر نام برده شده‌اند و فرزندان ديگر امام(ع) كه اعقاب از خود به جاى نگذاشته‌اند به نام‌هاى يحيى، احمد، عقيل، عبدالرحمان، قاسم، داوود، سليمان و حسين مى‌باشند. (از صفحه 196 162).

در ادامه به معرّفى امام رضا(ع) و طى رواياتى از ورود دعبل بن على وفد به حضور ايشان و گوشه‌اى از قصيده‌اى كه در حضور ايشان خواندند، آورده شده است و تنها فرزندى كه داراى اعقاب مى‌باشد، از طرف ايشان، امام جواد(ع) مى‌باشند. امام جواد(ع) داراى سه فرزند به نام‌هاى امام هادى(ع)، يحيى و موسى مبرقع مى‌باشند كه ليست فرزندان ايشان و اعقاب آن‌ها در اثر ذكر شده است. (ص 157).

در ادامه به معرفى امام هادى(ع) پرداخته مى‌شود. ايشان داراى پنج فرزند پسر به نام‌هاى امام حسن عسکری(ع)، جعفر كذّاب، محمد، حسين و موسى داراى عقبه‌اى نيستند كه سپس نام فرزندان و اعقاب آن‌ها در اين صفحات آمده است.(ص 161 159) در اين‌جا مؤلف به معرفى امام حسن عسکری(ع) بطور مختصر مى‌پردازد و مى‌گويد: براى اين امام(ع) جزء يك فرزند امام زمان(ع)، فرزند ديگرى ذكر نشده است و در ادامه به معرّفى امام مهدى(ع) پرداخته مى‌شود.

ادامه كتاب بعد از اين به معرّفى فرزندان ديگر امام جعفر صادق(ع) كه از اسماعيل اعرج باشد، شروع و بعد محمد مأمون، على عريضى، اسحاق مؤتمن و اعقاب آنها به تفضيل ذكر مى‌شود.(ص 222 196).

بعد از اين معرّفى تفضيلى اعقاب عبدالله باهر، زيد شهيد، عمر اشرف، ابوعبدالله حسين اصغر، ابوالحسن على اصغر ديگر فرزندان امام زيدالعابدين(ع) پرداخته مى‌شود.(ص 322 222).

از اين‌جا اعقاب محمد بن حنفيّه، حضرت عباس(ع) و عمر اطرف كه ديگر فرزندان اميرالمؤمنين(ع) مى‌باشند، آمده است (ص 336 322). اين‌جا طبقه اوّل طالبيين كه حضرت اميرالمؤمنين بود، پايان مى‌يابد و در ادامه دو طبقه ديگر كه دو برادر ايشان به نام جعفر و عقيل ابى‌طالب و اعقاب آن‌ها به تفضيل ذكر شده است (ص 350 337).

منابع کتاب

يكى از از ويژگى‌هاى اين اثر، گستردگى منابع كتبى و شفاهى آن مى‌باشد. در رابطه با اساتيد و مشايخ مؤلف گفتنى است كه وى با علماى بزرگ روزگار خويش، همچون على بن محمد دستجردانى وزير، ظهيرالدين على كازرونى كه روايات زيادى از او در «الاصيلى» نقل نموده و از او تعبير بالعدل و الثقه مى‌نمايد، يحيى بن سعيد حلّى، فخرالدين على بوقى كه از وى تعبير به اخبرنى شيخنا الامام فخرالدين مى‌نمايد، على بن عيسى اربلى مؤلف كشف الغمّة، عبدالكريم بن طاووس حلّى، صفى‌ الدين عبدالمُومن ارموى، شرف‌ الدين على ابن الوزير علقمى، عبدالرزاق بن احمد شيبانى معروف به «ابن فوطى» مؤلف «مجمع الآداب و الحوادث الجامعة» كه از او به حدّثنى الفاضل المورخ العلّامه ابوالفضل نموده است، الشريف على بن احمد عبيدلى که از او تعبير بالسيد الفاضل نموده، ابراهيم زركشى كه از وى تعبير به حدّثنى شيخ من شيوخ الحديث يعرف بابراهيم الزركشى و...، ارتباط و مراوده داشته كه طبعاً به استفاده از علوم، روايات، نسخه‌ها و كتابخانه‌هاى آنان راه مى‌برده است.

در مورد روايت‌گران از ابن طقطقى مى‌توان از عزيز الدين ابوجعفر جسراوى، عز الدين ابوعبدالله حلّى مقرّى، عزّ الدين ابوالفضل زيد موصلى و شرف‌ الدين محمد عبيدلى و... نام برد.

منابع

  • ویکی نور.
  • دائرة المعارف تشيع، ج 2، ص 547.