ابن سماک (ابوالعباس)
«ابوالعباس محمد بن صَبیح عجلی کوفی» معروف به «ابْنِ سَمّاک» (م، ۱۸۳ ق)، فقیه، محدث و زاهد در قرن دوم هجری است.
زندگینامه
از تاریخ تولد و زندگى ابوالعباس محمد بن صَبیح عجلى کوفى مشهور به «ابن سَمّاک» اطلاعى در دست نیست. همین اندازه گفته شده است که وی در کوفه مىزیسته و مولای بنى عجل بوده[۱] و فقط یک بار در روزگار هارونالرشید (۱۴۸-۱۹۳ ق) به بغداد آمده و با هارون دیدارهایى داشته و او را موعظه کرده است.[۲]
علت شهرت وی به ابن سماک این بود که جدش ماهى فروش بوده[۳] و به احتمالى دیگر خود وی به ماهى فروشى اشتغال داشته است.[۴]
عطار نیشابوری او را صاحب کرامات و در عین حال امام و در وعظ چیرهدست دانسته است.[۵] چنانکه از گفته عطار برمىآید، معروف کرخى (م، ۲۰۰ ق) که از زاهدان بنام است، در کوفه از مواعظ ابن سَماک بهره برده است.[۶] و به همین سبب به «واعظ» شهرت یافته و ذهبى او را حتى «سید الوعّاظ» خوانده است.[۷] سخنانى که از ابن سَمّاک موجود است، غالباً در زمینه بیداری اخلاقى و احتراز از دنیاگرایى و دلبستگى شدید به زهد می باشد.[۸]
محمد ابن سَمّاک در کوفه و در سال ۱۸۳ قمری درگذشته است.[۹]
جایگاه علمی و حدیثی
ابن سَمّاک از کسانى چون سری بن یحیى، عوّام بن حَوْشب، علاء بن منهال غنوی، سفیان ثوری، ابوطالب قاص،[۱۰] هشام بن عروة، سلیمان بن مهران معروف به اعمش، عائذ بن نُسَیر، یزید ابن ابى زیاد[۱۱] و اسماعیل بن ابى خالد،[۱۲] حدیث نقل کرده است، که به گفته ابونعیم اصفهانى چند تن از آنان از تابعین بودهاند.[۱۳]
برخى از راویان مشهور سده ۲ و ۳ ق. نیز از او حدیث نقل کردهاند که بنامترین آنان عبارتند از: احمد بن حنبل، جمر بن فرقد، هیثم ابن جمّاز، یحیى بن یحیى نیشابوری، ابراهیم بن موسى، علاء بن عمرو حنفى، عمر بن حفص بن غیاث، احمد و حسین پسران على جُعفى، عبدالله بن صالح عجلى، یحیى بن ایوب مقابری، محمد بن عبدالله بن نُمَیر و محمد بن آدم مصیصى.[۱۴]
با اینکه تمام منابع احوال ابن سماک از ایمان و زهد و تقوای وی یاد کردهاند، اما از نظر وثاقت وضعیت روشنى ندارد و به گفته ذهبى هیچ حدیثى از او در «صحاح سته» نیامده است. با اینهمه ابن حبان او را ثقه دانسته و خطیب بغدادی[۱۵] به نقل از ابن نُمیر از طرفى او را صدوق خوانده و از طرف دیگر از قول همو اظهار داشته است که ابن سَماک از ضعفا نیز روایت مىکرده و احتمالاً به همین علت عبدالرحمان بن جوزی[۱۶] به نقل از ابن نمیر حدیث وی را ضعیف شمرده است.
پانویس
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ۷/۱۴۵.
- ↑ همان، ۵/۳۷۲.
- ↑ زبیدی، ۷/۱۴۵.
- ↑ ابن اثیر، اللباب، ۱/۵۵۹.
- ↑ تذكرة الاولیاء، ص ۲۸۵، ۲۸۶.
- ↑ عطار، ص ۲۸۵، ۳۲۹.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ۸/۳۲۸.
- ↑ ابونعیم، حلیة الاولیاء، ۸/۲۰۴-۲۱۷.
- ↑ خطیب، تاریخ بغداد، ۵/۳۶۹.
- ↑ ابنابىحاتم، الجرح و التعدیل، ۳/۲۹۰.
- ↑ خطیب، ۵/۳۶۸-۳۶۹.
- ↑ ابونعیم، ۸/۲۱۱.
- ↑ همان.
- ↑ ابن حبان، الثقات، ۹/۳۲.
- ↑ تاریخ بغداد، ۵/۳۷۳.
- ↑ الضعفاء و المتروكین، ۲/۱۷۰.
منابع