حسن بن خرزاذ قمی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


از محدثان والامقام شيعي قم

زندگی‌نامه

تاريخ تولد حسن بن خُرّزاذ قمي روشن نيست، اما با توجه به اين كه او را از ياران امام هادی علیه‌السلام شمرده‌اند و آن بزرگوار در سال 254 ق. ديده از جهان فروبست، شايد بتوان حدس زد كه او در نيمه اول سده سوم هجري پا به عرصه وجود گذاشته است. وي به تناسب اين كه زادگاهش قم بوده، به «قمي» اشتهار دارد.[۱]

حسن بن خُرّزاذ قمي، مقطع آغازين عمر خويش را در قم سپري كرد و در فضاي معنوي و علمی ‌‌اين شهر كه از ديرباز، به عنوان مركز درخشش انوار اخبار اهل بيت علیهم‌السلام، مطرح بود، تنفس كرد و در همين راستا شاكله و بنياد باورهاي مذهبي او، استوار شد.

ابن خرّزاذ سپس از قم به سامرا هجرت نمود و خود را به محضر پاك و نوراني حجت خدا، امام هادی علیه‌السلام رسانيد و برهه‌اي از عمر خود را از محضر امام بهره‌مند شد. وي پس از مدتي اقامت در عراق، راهي ديار خود شد و از قم هجرت دوباره‌اي را شروع كرد.

اين بار، سوي ماوراءالنهر، قلمرو شرق آسيا - كه در آن روزگار يكي از مراكز مهم نهضت و جنبش نشر اخبار اهل بيت علیهم‌السلام بود - هجرت نمود. بزرگاني از محدثان نام‌آور شيعي همچون: عياشي سمرقندي، حسين بن اشكيب، جبرئيل بن احمد فاريابي و... در شهرهاي سمرقند، مرو، كشّ زندگي می‌‌كردند و بدين سبب بود كه جمعي از محدثان قمی‌‌ راهي آن ديار شدند. حسن بن خرزاذ، به ماوراءالنهر رفت و در شهر تاريخي كشّ، اقامت گزيد. او به قدري در آن سرزمين توقف كرد كه به عنوان محدثي كه اهل شهر كشّ است، از او نام می‌‌برند.[۲] و بدين گونه است كه شيخ طوسي در يك مورد می‌‌گويد: حسن بن خرزاذ قمی ‌‌است و در جاي ديگر می‌‌نويسد: او اهل شهر كش است.

در منابع تاريخي در مورد تاريخ رحلت، مكان رحلت و مكان به خاكسپاري اين محدث گرانقدر خبري وجود ندارد و سرنوشت وي مانند سرنوشت بسياري از محدثان بر ما پوشيده مانده است.

استادان و شاگردان

اين محدث والامقام، در راستاي فراگيري اخبار اهل بيت علیهم‌السلام، نزد گروهي از شاگردان مكتب اهل بيت حاضر شد و از آن منابع معرفت و حديث، كسب فيض نمود. نام گروهي از آنان عبارت است از:

  • 2- اسماعيل بن مهران كوفي: لقب او سكوني و كنيه‌اش ابويعقوب است. او بنا به گفته نجاشي، يكي از ياران امام رضا علیه‌السلام و چهره‌اي بزرگوار است.
  • 3- محمد بن حماد ساسي؛
  • 4- احمد بن حسن بن فضال كه او نيز مانند پدرش از محدثان برگزيده است.
  • 5- علي بن اسباط كوفی: او در يك مقطع از عمر خود، به علت تمايل به «فطحيه» دچار لغزش و انحراف شد؛ ولي به دنبال مناظره و تبادل نامه‌هايي بين او و علي بن مهزيار اهوازي، آن مرام باطل را رها كرد و در جرگه محدثان شيعي درآمد. در منزلت او گفته‌اند: موجه‌ترين و راستگوترين محدث شيعه است.[۴]
  • 6- حسن بن راشد؛
  • 7- موسي بن القاسم البجلي؛
  • 8- محمد بن علي كوفي؛
  • 9- محمد بن موسي بن فرات؛
  • 10- حسن بن علي بن نعمان اعلَم؛ وی يكي از ياران امام حسن عسكری علیه‌السلام و از نخبگان راويان شيعي است. نجاشي در موقعيت بلند او می‌‌نگارد: او محدثي داراي وجاهت و مورد اطمينان است و كتابي دارد كه رواياتش صحيح و بسيار پرفايده است.[۵]

ابن خرّزاذ خود به عنوان استاد حديث، بر كرسي نشر و گسترش اخبار، قرار گرفت و گروهي از شيفتگان به معارف و مكتب اهل بيت وجود بابركت او را قدر دانستند و از ذخيره گرانبهاي دانش و كمال او بهره‌مند شدند. گروهي از اين دانش آموختگان، عبارتند از:

  • 1- جبرئيل بن احمد فاريابي؛ كنيه‌اش ابومحمد بود و در شهر كشّ می‌‌زيست. او از محدثان كثيرالروايه بوده و بيشتر از محضر راويان عراقي، قمی‌‌ و خراساني كسب فيض كرده است.[۶]
  • 3- احمد بن محمد بن يحيي قمي؛[۸]
  • 4- ابوعلي بن حسن بن علي قمي؛
  • 5- احمد بن علي سلولي شقران قمي؛[۹] او قمی ‌‌است؛ اما جايگاه زندگي‌اش شهر كش[۱۰] در ماوراءالنهر بود. او از درد پا رنج می‌‌برد؛ ولي به شوق آموختن، بسيار به سفر می‌‌رفت.[۱۱] وي از شاگردان حسن بن خُرزاذ و شوهرخواهر وي بود.
  • 6- محمد بن حسن براثي؛ او يكي از استادان معروفِ ابوعمر كشّي است كه در رجال خود، بارها از او روايت نقل می‌‌كند. بر همين اساس است كه او را از راويان ارزشمند شيعي به شمار آورده‌اند.[۱۲]

آثار و تألیفات

اين محدث فرزانه، ظاهراً داراي تأليفات و آثار فراواني بوده است كه در رهگذر زمان، از ميان رفته، اما در كتاب‌هاي ترجمه به دو اثر از آثارش اشاره شده است: نجاشي می‌‌گويد: او داراي دو كتاب است.

  • 1. اسماء رسول الله صلی الله علیه و آله؛
  • 2. كتاب المُتعه.[۱۳]

در نظر محدثان

نجاشي او را چنين توصيف می‌‌كند: «حسن بن خُرّزاذ قمي، يكي از راوياني است كه بسيار روايت نقل كرده است؛ گرچه گفته شده كه در فرجام عمر، دچار تفكر غلوآميز شده است».[۱۴] علامه حلي و ميرداماد نیز سخن نجاشي را نقل كرده‌اند.[۱۵]

شيخ طوسی در اثر رجالي خود، در دو مورد از او ياد نموده و او را به عنوان يكي از ياران امام هادی علیه‌السلام و راويان شيعي، محسوب كرده است.[۱۶]

علامه شوشتري در قاموس الرجال، از شخصيت او تجليل نموده و صاحب كتاب گرانقدر الجامع في الرجال در منزلت او می‌‌نويسد: او يكي از بزرگان محدثان شيعي و اخبارش در نهايت خوبي و درستي است.[۱۷]

علامه مامقاني می‌‌گوید: در پيرامون شخصيت اين راوي، هم ستايش نقل شده و هم انتقاد؛ اما آنچه نمودار ستايش است، دو جهت است: او كثيرالروايه است. و اینکه محمد بن حسن بن وليد قمی‌‌ و شاگردش شيخ صدوق، اين محدث را از سلسله راويان محمد بن احمد بن يحيي استثنا نكرده‌اند، (چون اين دو، راوياني را كه از محمد بن احمد روايت كرده‌اند، قبول نداشته‌اند، از گروه راويان او، جدا می‌‌كردند؛ در حالي كه درباره حسن بن خرّزاذ، چنين روشي را اعمال نكرده‌اند) و اين نشان بزرگي اين محدث قمی ‌‌است. اما انتقادي كه از او شده، سخن نجاشي است كه گفته: گويا او در آخر عمر دچار غلوّ شده است. سپس مامقاني در مقام دفاع برآمده می‌‌گويد: اين كه گفته شده او اهل غلوّ است، اولاً اين را نجاشي به عنوان اعتقاد و باور خود نقل نكرده؛ بلكه گفته: گفته شده است كه او چنين گرايشي پيدا كرده. ثانياً آن مقامات و فضائلي كه در روزگاران اخير، عالمان و مردم شيعه، جزء ضروريات مذهب می‌‌دانند، در نزد گروهي از دانشمندان پيشين به عنوان تفكر غلوآميز، مورد انكار قرار می‌‌گرفت، مثلا عالمی که ‌‌سهو و نسیان را از پيامبر و امامان به دور می‌‌دانست، بلافاصله او را متهم به غلو می‌‌كردند. بنابراين اين نقد، بي‌مورد است.

به هر حال از آنچه گفته شد، می‌‌توان چنين برداشت كرد كه حسن بن خرزاد، محدثي والامقام و ارزشمند و نيكوسرشت است.[۱۸]

روایات ابن خرزاذ

در فرجام اين نوشتار كوتاه مناسب است پاره‌اي از رواياتي كه از اين بزرگوار به دست ما رسيده -كه ضمناً نشان دهنده باورهاي ژرف و اعتقاد راسخ او به ولايت امامان معصوم است- را يادآور شويم.

ياران ويژه اميرالمؤمنين علیه‌السلام

علي علیه‌السلام فرمود: زمين با وسعتي كه دارد، تاب تحمل هفت تن را ندارد. آن هفت تن كساني هستند كه: شما به بركت وجود آنان روزي می‌‌خوريد و ياري می‌‌شويد و به بركت وجود آنان بر شما باران فرو می‌‌ريزد. از آنهاست: سلمان فارسی، مقداد، ابوذر، عمار، حذيفه و حضرت اميرالمؤمنين علیه‌السلام می‌‌فرمود: «و انا اِمامهم؛ من پيشواي آنان هستم و آنان بودند كه در نيمه شب بر بدن مبارك حضرت فاطمه سلام الله علیها نماز خواندند».[۱۹]

منزلت سلمان

امام باقر علیه‌السلام فرمود: «كان علّي محدّثاً و كان سلمان محدّثاً[۲۰]؛ علي علیه‌السلام محدث بود - يعني فرشته‌ها و جبرئيل با حضرت ارتباط داشتند - سلمان نيز چنين بود - ولي بدين معني كه حقايق و معارف از غيب بر دل و جان او الهام می‌‌شد».[۲۱]

امام جعفرصادق علیه‌السلام در شأن سلمان فرمود: «سلمان عُلِّم اسمُ الاعظم؛ اسم اعظم به سلمان ياد داده شده است».[۲۲]

شتر عايشه

روايت می‌‌كند كه: هر گاه سلمان شتري را كه به نام عسكر ناميده شده، می‌‌ديد. او را می‌‌زد و به او گفته می‌‌شد، يا ابا عبدالله! - كنيه سلمان است - از اين حيوان زبان بسته چه می‌‌خواهي؟ می‌‌فرمود: اين يك حيوان معمولي نيست؛ بلكه اين عسكر بن كنعان است، اي اعرابي! حيوان تو در اين جا آن چنان قيمت دارد شرّ ندارد؛[۲۳] لكن او را ببر به منطقه «حَوأب» - منطقه‌اي كه جنگ جمل در آنجا، شروع شد - در آنجا هر چه بخواهي به تو داده می‌‌شود.[۲۴]

سخنراني سلمان

امام صادق علیه‌السلام فرمود: سلمان در يك سخناني گفت: سپاس خداوند متعال را كه مرا به دين خود راهنمايي فرمود، بعد از اين كه من مدتي از عمر خودم را مسئول روشن كردن آتشكده بودم و از اين راه، ارتزاق می‌‌كردم. تا اين كه خداوند عشق به سرزمين تهامه - حجاز - را در دل من افكند. من با حالت گرسنگي و تشنگي، از سرزمين خودم خارج شدم و طائفه من، مرا بيرون كردند، ثروتم را گرفتند و پياده حركت كردم، نه مالي داشتم و نه مركبي، وضعيّت من چنين بود؛ تا اين كه به خدمت محمد صلی الله علیه و آله رسيدم.

نشانه‌هاي نبوت را در او يافتم و به او ايمان آوردم. او بود كه مرا از آتش نجات داد. و زندگي‌ام را بر مبناي معرفت اسلام بنا كردم. اي مردم! سخن مرا بشنويد و سپس بيانديشيد! به من دانش فراواني داده شده و اگر من به آنچه می‌‌دانم به شما خبر دهم. شايد عده‌اي بگويند او ديوانه است و جمعي خواهند گفت: خدا رحمت كند قاتل سلمان را.

اي مردم! اينك بلا به دنبال بلا خواهد آمد و نزد علي علیه‌السلام تمام علوم هست. او همانند هارون برادر موسي است. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: اي علي! تو وصي و خليفه من هستي. همانند هارون در رابطه با موسي، ولي اي مردم شما راه را اشتباه می‌‌رويد، از شاهراه منحرف شده‌ايد! قسم به آن كس كه جان من در دست اوست، همان اختلافات بين بني اسرائيل، بعد از موسي در ميان شما به وجود خواهد آمد.

به خدا قسم! اگر شما علي را رهبر و امام خود انتخاب می‌‌كرديد، بركات الهي از آسمان و زمين بر شما می‌‌باريد. تا اين كه در ادامه می‌‌گويد: هر زمان كه فتنه‌ها همانند تاريكي شب تا به شما روي آورد، بر شما باد به آل محمد: آن‌ها پيشوايان[۲۵] بهشت و دعوت كننده به سوي بهشت‌اند. بر شما باد كه از علي علیه‌السلام پيروي كنيد و به دامن او چنگ بزنيد. چرا گروهي از مردم نسبت به علي علیه‌السلام رشك می‌‌ورزند، آن گونه كه قابيل به هابيل رشك برد. شما كجا می‌‌رويد؟ چرا بي‌راهه حركت می‌‌كنيد؟

آل محمد را همانند سر نسبت به تن قرار دهيد؛ بلكه بالاتر. آل محمد مانند دو چشم‌اند در سر انسان. من با شما اتمام حجت كردم. پدر و مادرم به قربان آن شهيدي كه در كربلا به شهادت می‌‌رسد. جانم به فداي آن اطفال كوچك امام حسين علیه‌السلام. جان من به قربان امام حسن علیه‌السلام باد؛ آن امامی ‌‌كه رسول خدا به او شجاعت، حجب و حياء و به امام حسين علیه‌السلام عزت و جود و سخاوت را بخشيد.

جان من فداي آن انسان‌هايي كه بدن‌هاي آن‌ها بر روي زمين كوفه افتاده است و آن زناني كه به اسارت برده می‌‌شوند. در فرجام سخنراني خود گفت: علي، اميرالمؤمنين است. هر كس كه مؤمن باشد، ولايت او را خواهد پذيرفت. هر كس داخل ولايت آن حضرت شود مؤمن است و هر كس كه از ولايت او خارج شود، كافر است.[۲۶]

پانویس

  1. رجال نجاشي، ص 33، چاپ داوري قم؛ رجال شيخ طوسي، ص 413-463؛ قاموس الرّجال، ج 3، ص 229؛ رجال ابن داود، ص 238؛ تهذيب المقال، ج 2، ص 59، چاپ نجف، 1390 ق؛ مجمع الرجال، ج 2، ص 106، چاپ دارالكتب العلميه؛ معجم رجال الحديث، ج 5، ص 316، ش 2801؛ اعيان الشيعه، ج 5، ص 63؛ لسان الميزان، ابن حجر عسقلاني، ج 2، ص 220، منشورات امامی ‌‌بيروت، ش 1171؛ الجامع في الرجال، ص 490؛ نقدالرجال، سيد مصطفي تفرشي، ص 88؛ طبقات الفقهاء، ج 3، ص 182، ش 864؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 276؛ جامع الروات، ج 1، ص 196؛ رجال كشي، ج 1، ص 54 و 55.
  2. تنقيح المقال، ج 1، ص 276.
  3. همان، ص 490؛ رجال كشي، ج 1، ص 75، 57، 56، 55 و 54؛ رجال نجاشي، ص 19، فهرست طوسي، ص 110، چاپ رضي قم.
  4. رجال نجاشي، ص 177 و 255، (ثقةٌ، ثَبت، معتمد عليه).
  5. رجال كشي، ج 1، ص 32، چاپ مؤسسه آل البيت؛ رجال طوسي، ص 458.
  6. همان، ج 1، ص 75.
  7. تهذيب الاحكام، ج 1، ص 346، حديث 100.
  8. الجامع في الرجال، ص 490.
  9. رجال نجاشي، ص 33؛ رجال طوسي، ص 438؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 703.
  10. رجال مامقاني، ج 3، ص 100.
  11. رجال نجاشي، ص 33.
  12. رجال كشي، ج 1، ص 32، محدث، به ضم ميم و فتح دال بر وزون مكرم (مرآت العقول، ج 3، ص 162، چاپ دارالكتب اسلاميه سال 1363).
  13. همان، ص 55.
  14. رجال نجاشي، ص 33، (كان كثيرالرواية و قيل انّه غلاني آخر عمره).
  15. خلاصة الاقوال، ص 214؛ حاشيه رجال كشي، ج 1، ص 54.
  16. رجال شيخ طوسي، ص 413 و 463.
  17. قاموس الرجال، ج 3، ص 229.
  18. طبقات الفقهاء، ج 3، ص 182، (شرح حالش در مجموعه ستارگان آمده است).
  19. همان.
  20. همان، ص 56.
  21. همان، ص 58.
  22. همان، ص 75، (فعليكم بآل محمد فانهم القادةُ الي الجنّه والدعاة اليها الي يوم القيامة).
  23. عسكر نام شتر عايشه بود همان شتر معروف عايشه كه در جنگ جمل، سوار بر آن شده و به جنگ اميرالمؤمنين علیه‌السلام آمده بود اين شتر را در زمان خلافت عثمان، استاندار او در يمن از مردي بنام ابن كنعان خريد، تا اين كه در جنگ جمل مركب عايشه قرار گرفت بنابراين عسكرِ ابن كنعان، يعني شتري كه از ابن كنعان بوده است.
  24. همان، ص 60.
  25. همان، ص 75.
  26. همان، ص 80.

منابع