سید مصطفی صفایی خوانساری

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

از خاندان علم و سيادت

خاندان پدرى آيت الله سيد مصطفى صفايى خوانسارى از سادات حسينى و از بزرگان علم و سيادت در عصر خود بودند و به سادات بزرگ مدينه انتساب داشتند. مرحوم آيت الله العظمى نجفى مرعشى در مقدمه كتاب «كشف الاستار عن وجه الكتب والاسفار» از تأليفات آيت الله سيد احمد حسينى خوانسارى (پدر آيت الله سيد مصطفى صفايى خوانسارى) در تجليل از وى مى نويسد: «علامه فقيه، اصولى محدث، مفسر رجالى، اديب زاهد، شيخنا فى الرواية، حاج سيد احمد حسينى عبيدلى اعرجى خوانسارى، مشهور به «صفايى» از بزرگان علم بود. پدران و اجداد او همه از سادات بلندمقام و شريف بوده و به سادات علماى مدينه منسوب بودند. او در سال 1291 هـ.ق در خوانسار متولد شد و در سال 1359 در 68 سالگى در خوانسار دار دنيا را وداع گفت و مرقد او در همين شهر در جوار مسجدى است كه خود او آن را ساخت، كه در «محله پايتخت» خوانسار قرار دارد. او داراى فرزندانى بود كه عالم جليل متتبع، آيت الله حاج سيد مصطفى حسينى صفايى خوانسارى از مشهورترين و افضل و ارجمندترين آن ها است كه در قم سكونت دارد... آيت الله سيد احمد صفايى خوانسارى داراى تأليفات متعدد بود».

پس از ذكر پانزده نمونه از تأليفات وى، به طور ويژه به كتاب ارزشمند «كشف الاستار» توجه مى كند و مى نويسد: «اين كتاب بيانگر تعداد كتاب هاى شيعه اماميه و معرفى آن ها است كه آن ها را بر اساس حروف تهجى ضبط نموده و به راستى در موضوع خود، كتاب ارزشمند و جامع و جالب است».(1)

ولادت

در ماده ربيع المولود سال 1321 هـ.ق (1281 هـ.ش) در اين خاندان بزرگ در شهرستان خوانسار، پسرى چشم به جهان گشود كه او را سيد مصطفى ناميدند. سيد مصطفى وقتى به سن تحصيل رسيد، به مكتب رفت. سپس به تحصيل مقدمات علوم حوزوى روى آورد و با حافظه قوى و هوش سرشارى كه داشت، در نوجوانى روانه مدرسه علميه «مريم بيگم» خوانسار شد. مقدمات را در محضر دايى بزرگوارش، مرحوم حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد على رضوى خوانسارى(2) آموخت. سپس سطوح عالى را در محضر والد بزرگوارش، آيت الله حاج سيد احمد صفايى خوانسارى و شخصيت هاى علمى آن زمان خوانسار همچون آيات: آخوند محمد بيدهندى، مرحوم سيد على‌اكبر بيدهندى و مرحوم آقا ميرزا محمود ابن الرّضا خوانسارى فراگرفت و دروس سطوح را به پايان رساند.

دروس تحصيل در حوزه‌ی علميه قم

در شعبان المعظم 1340 هـ.ق مرحوم آيت الله العظمى حائرى از شهر اراك به قم مهاجرت كرد و به تأسيس و بازسازى حوزه علميه قم پرداخت. آيت الله سيد مصطفى صفايى خوانسارى نيز در همين سال براى كسب فيض از محضر آيت الله حائرى، به قم هجرت كرد و چندين دوره در حوزه درس اصول و فقه ايشان شركت جست؛ به طورى كه در شمار خواص اصحاب مرحوم آيت الله حائرى درآمد. وى در مجلس استفتاى ايشان شركت مى كرد و بسيار از آيت الله صفايى خوانسارى شنيده مى شد كه مى فرمود: «اين فرع در محضر آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى مطرح شد و ايشان چنين فرمودند».

مرحوم آيت الله خوانسارى مورد وثوق آيت الله حائرى بود، به طورى كه وقتى اهالى محله چهل اختران قم از مرحوم آيت الله حائرى تقاضا كردند يكى از علماى مورد اطمينان خويش را جهت اقامه نماز جماعت به آن محل بفرستد، اين مأموريت را به مرحوم آيت الله صفايى خوانسارى محول كرد و ايشان حدود شصت سال در مسجد چهل اختران اقامه جماعت مى كرد.

مرحوم آيت الله خوانسارى مى فرمود: «در دوران ستم شاهى رضاخان كه مشكلات طاقت فرسايى در حوزه هاى علميه وجود داشت، شرايطى پيش آمد كه مرحوم آيت الله حائرى نتوانست در يك ماه شهريه طلاب را بپردازند. در آن موقع اين جانب در مدرسه فيضيه حجره داشتم. يك شب ديدم در حجره به صدا درآمد، در را گشودم، ديدم مرحوم آيت الله حائرى است. وارد شد، پنج تومان (به پول آن عصر) به من داد و فرمود: «آقاى خوانسارى! اين ماه شهريه نداده ايم، ولى حساب شما با ديگران جدا است. شما طلبه‌ی فاضل هستيد. اين پول را بگيريد، ولى با ديگران صحبتى نفرماييد و رازدارى كنيد».

يكى از نشانه هاى مورد وثوق بودن ايشان در محضر آيت الله حائرى، اين بود كه: در پاسخ به نامه مرحوم آيت الله سيد محمدتقى خوانسارى (در گذشته سال 1371 هـ.ق) در شأن ايشان، چنين پاسخ نوشت: «جناب مستطاب شريعتمدارى، معظم‌له (آقاى سيد مصطفى صفايى خوانسارى) سال ها است كه در اين حوزه علميه قم اشتغال به تحصيل داشته و دارد و بحمدالله تعالى به مراتب عاليه نائل شده است و مقامات ايشان از حيث فضل، اجتهاد، تقوا و اخلاق محل شبهه نيست. كَثَّرَ اللّهُ اَمْثالَهُ». الأحقر عبدالكريم حائرى.

حضرت آيت الله حاج شيخ مجتبى اراكى در اين باره مى نويسد: «به نظر اين جانب، معظم‌له زينت بخش كرسى فقاهت و تدريس بودند. در جلسات بحث، روان بخش بود و در نشست هاى فقه و اصول، روح‌افزا. روزى به ايشان عرض كردم: در نظر داريد كه مرحوم آيت الله العظمى حائرى، رّوَّحَ اللّهُ رُوحَهُ وَ عَطّرَ اللّهُ مَرْقَدَهُ، موقعى كه شما اشكال داشتيد و مطلب را طرح مى كرديد، با شما سر شوخى را باز مى كردند؟».

هجرت به نجف اشرف و استفاده از محضر اساتيد آنجا

آيت الله سيد مصطفى صفايى خوانسارى براى استفاده از محضر درس اساتيد بزرگ نجف اشرف، به حوزه علميه نجف مسافرت كرد. حدود يك سال مقيم آن شهر شد و در فقه و اصول از محضر آيات عظام: سيد ابوالحسن اصفهانى و ميرزا حسين نائينى استفاده كرد و همچنين از محضر درس آيات عظام: حاج آقا حسين قمى، آقازاده خراسانى، ميرزا محمدصادق اصفهانى و آقا رضا مسجدشاهى اصفهانى قدس الله اسرارهم نيز بهره مند شد. سپس به قم بازگشت و تا آخر عمر آيت الله حائرى (سال 1355 هـ.ق) در محضر درس ايشان به تحصيل پرداخت.(3)

آيت الله خوانسارى در كتاب تحصيل، به تدريس، مباحثه و تأليف پرداخت و همچنين براى تحصيل معارف عقلى و علم كلام، فلسفه و عرفان، مدتى در حوزه درس عارف بزرگ، آيت الله العظمى ميرزا محمدعلى شاه‌آبادى (وفات يافته سال 1363 هـ.ق) و آيت الله العظمى سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى (وفات يافته سال 1395 هـ.ق) شركت كرد و از حكمت و عرفان آن دو بهره اى فراوان برد.

قسمتى از تأليفات ايشان عبارتند از:

  1. الديانة الاسلاميه (در اصول اعتقادات)؛
  2. تقريرات درس فقه و اصول آيت الله العظمى شيخ عبدالكريم حائرى؛
  3. الجواهر المودعه؛
  4. حواشى بر «دررالفوائد» آيت الله حائرى؛
  5. حواشى بر كتاب هاى: شرح لعمه، قوانين الاصول، كفاية الاصول، وسيلة النجاة مرحوم آيت الله اصفهانى و مكاسب.(4)

در مجموع مى توان گفت: وى پس از رحلت آيت الله بروجردى، در رديف مراجع تقليد قرار داشت. او بسيار «حاضرالذهن» بود، به طورى كه بعضى او را كتابخانه سيار مى خواندند. هر سؤال فقهى و اسلامى از او مى شد، بى‌درنگ جواب كامل مى داد. همچنين او را جامع معقول و منقول مى خواندند كه در موقعيت خود، برازندگى آشكارى داشت.

نقش ايشان در اقامت آيت الله بروجردى در قم

مرجع كل، حضرت آيت الله العظمى بروجردى (وفات يافته سال 1380 هـ.ق) از علماى بزرگ اسلام و مراجع سترگ تشيع و زعيم عاليقدر و كم‌نظير بود و عمده تحصيلاتش در حوزه علميه اصفهان و نجف اشرف انجام گرفت. پس از نه سال توقف در حوزه علميه نجف و كسب فيض از محضر اساتيد بزرگ و آيات عظام: آخوند شيخ محمدكاظم خراسانى (صاحب كفايه) و شريعت اصفهانى، در اواخر سال 1328 هـ.ق براى ديدار بستگان به بروجرد بازگشت. در همان ايام پدرش از دنيا رفت و ديگر نتوانست به نجف اشرف بازگردد. او مجتهدى توانا، فقيهى وارسته و داراى فضايل و اوصاف حميده بود، لذا در بدو ورود به بروجرد، مورد توجه علما و بستگان طباطبايى و مردم بروجرد قرار گرفت و همين موضوع موضوع باعث شد اين مجتهد جوان، با اصرار علما و مردم، در بروجرد ماندگار شود.

وى پس از فوت مرحوم آيت الله شيخ محمدحسين بروجردى، مرجع تقليد مردم بروجرد و اطراف آن شد و سى و سه سال در بروجرد اقامت گزيد. در اين مدت به تدريس و تربيت شاگرد و خدمات اجتماعى پرداخت و آثار و بركات فراوانى در بروجرد و لرستان از خود بر جاى گذاشت. تا اين كه در اواخر سال 1363 هـ.ق براى مداواى بيمارى خود در بيمارستان فيروزآبادى شهر رى بسترى شد. در اين مدت جمعيت بسيارى از عموم طبقات به عيادت او آمدند و علما، فضلا و مدرسين برجسته قم ضمن عيادت، از وى خواستند پس از بهبودى، در قم اقامت گزيند و زعامت حوزه علميه قم را عهده‌دار شود. اصرار علما و مدرسين و در رأس آن ها، آيت الله العظمى حاج آقا روح الله خمينى قدس سره باعث شد ايشان پس از استخاره به قم حركت كند. وى در روز 14 محرم سال 1364 هـ.ق (مطابق با نهم دى ماه سال 1323 شمسى) در ميان استقبال پرشور علما و مردم، وارد قم شد و تا آخر عمر، حدود پانزده سال، در قم به تدريس، رسيدگى به امور و تصدى مرجعيت و زعامت پرداخت.(5)

يكى از بزرگان كه براى آمدن آيت الله العظمى بروجردى به قم، تلاش و اصرار فراوانى داشت و نقش مؤثرى ايفا كرد، مرحوم آيت الله سيد مصطفى صفايى خوانسارى است. او از مريدان خاص آيت الله بروجردى بود و همواره در كنار استاد، چون ستاره زهره در كنار ماه مى درخشيد و تا آخر عمر استاد، در شمار اصحاب خاص و اعضاى استفتاى ايشان باقى ماند. پس از استقرار آيت الله بروجردى در قم، بستگان ايشان و بزرگان بروجرد به قم آمدند تا با اصرار، ايشان را به بروجرد برگردانند.

آيت الله صفايى خوانسارى در اين باره مى گويد: «آن ها آن قدر در مورد بازگشت آيت الله بروجردى به بروجرد، اصرار و پافشارى كردند، كه آقاى بروجردى مأخوذ به حيا شد و قول داد كه برمى‌گردم. آن گاه با عده اى از بزرگان قم صحبت كرد كه: «من نمى توانم روى اقوام و بنى‌اعمام خود را به زمين بزنم و من بايد به بروجرد بازگردم» ولى آقايان از جمله حاج آقا روح الله (امام خمينى) سخن گفت و فرمود: «آقا بايد بماند.»، و در عين حال تقريباً زمينه بازگشت آقا به بروجرد فراهم شد، من فكر كردم كه اگر به طور جدى جلو اين كار را نگيريم، ديگر آقا مى رود. من با خشونت و تندى گفتم: «هيچ راه ندارد كه يك درياى بزرگ را شما در تنگ كوچك جا دهيد. بروجرد گنجايش رشد آقا را ندارد، بايد ايشان در حوزه علميه قم بماند.» همين سخن موجب شد كه عده اى از بزرگان حوزه و مؤمنين، از اين سخن حمايت كرده و از بازگشت آقا به بروجرد، جلوگيرى نموديم و سرانجام ايشان در قم اقامت نموده و وجود پربركتش، منشأ آثار و بركات بسيار، در ابعاد مختلف گرديد».(6)

آيت الله زاده، آقاى حاج سيد احمد صفايى همين مطلب را از پذيرش چنين نقل مى كند: «يك روز حضرت امام خمينى اينجانب را ديدند و فرمودند: «آقاى خوانسارى! اين آقايان مى خواهند آيت الله بروجردى را برگردانند و ما نبايد اجازه بدهيم چنين امرى اتفاق بيفتد، زيرا حفظ حوزه بر ما واجب است.» لذا به پيشنهاد حضرت امام قدس سره، جلسه اى در حضور مرحوم آيت الله العظمى بروجردى تشكيل گرديد كه در آن جلسه، حضرت امام و چندين نفر از علما و بزرگان حوزه و اينجانب حاضر بوديم. به آقاى بروجردى عرض كردند كه در حوزه علميه قم بماند، فرمودند: «اين آقايان آمده اند، بايد برگردم.» در اين لحظه من كه داراى صراحت لهجه خاص خود بودم، به آقاى بروجردى عرض كردم: «آقا! در بروجرد، چند نفر مجتهد تربيت كرديد و يا خواهيد فرمود؟ ولى در قم كه بمانيد، قادر خواهيد بود دهها عالم و مجتهد تربيت نموده و از نابودى حوزه علميه جلوگيرى كنيد، بنابراين من حكم مى كنم كه ماندن شما در حوزه، واجب و بازگشت به بروجرد حرام است.» در اين موقع، حضرت امام خمينى فرمودند: «حكم حاكم لازم الاجرا و اطاعت از آن، ضرورى است.»، ديگران نيز همين جمله را تكرار نمودند. سرانجام آقاى بروجردى قبول فرمودند كه در قم بمانند. و بارها در مناسبت هاى مختلف مى فرمودند: «به حكم آقاى خوانسارى، در قم ماندم».

نظر به اين كه آيت الله صفايى خوانسارى، در طول مدت اقامت پانزده ساله آيت الله العظمى بروجردى در قم، همواره با ايشان محشور بود و در خانه و محل درس و رفت و آمد و در جلسه استفتا و... از ياران خصوصى آقاى بروجردى بشمار مى آمد، او خاطرات بسيارى از آن دوره داشت كه همه آموزنده و عبرت انگيز است، از جمله ايشان نقل مى كرد: «روزى در محضر آيت الله بروجردى قدس سره نشسته بودم. عده اى از اصحاب ايشان از خدمات و كارهاى آن بزرگوار، تعريف و تمجيد مى كردند. من ساكت بودم و چيزى نمى گفتم و اظهار نمى كردم. به من رو كرده و فرمودند: «شما چرا ساكت هستيد.» عرض كردم، در روايت دارد: «اَخْلِصِ الْعَمَلَ فَاِنَّ النّاقِدَ بَصيرٌ بَصيرٌ»؛ عمل را خالص كن كه سنجنده، تيزبين و عميق‌نگر است.(7)

تا اين عبارت را (كه حديث قدسى و از جانب خدا است.) خواندم، اشك از ديدگانشان جارى شد و حالشان دگرگون گرديد. به آقايان حاضر رو كرد و فرمود: «بله! اگر در قيامت شما باشيد، مسئله حل است، ولى نه؛ «اَخْلِصِ الْعَمَلَ فَاِنَّ النّاقِدَ بَصيرٌ بَصيرٌ»؛ پس از آن، هرگاه به من برخورد مى كردند، مى فرمودند: «اَخْلِصِ الْعَمَلَ فَاِنَّ النّاقِدَ بَصيرٌ بَصيرٌ» و حالشان دگرگون مى شد. آيت الله بروجردى واقعاً به معاد باور داشت و به آن يقين كرده بود».(8)

خاطره ديگر اين است كه: «آيت الله العظمى بروجردى در شئون درس و خدمات اجتماعى بسيار پرتلاش بود، از كار خسته نمى شد، همه ساعات روز و شب او، از آغاز روز تا پايان شب، به تلاش مى گذشت. حدود شش ماه بين الطلوعين به خدمتشان مى رفتم، تا كتاب «فهرست منتخب الدين» را حاشيه و مستدرك كنند. اين كتاب مطابق فهرست شيخ طوسى، پيش رفته و در واقع متمم آن است».

ارتباط ايشان با علماى زمان خود، بسيار صميمى بود. به آيات ثلاث (آيت الله حجت، آيت الله سيد محمدتقى خوانسارى و آيت الله سيد صدرالدين صدر) بسيار احترام مى گذاشت و در مسايل مهم با آن ها مشورت مى كرد. با امام خمينى رابطه بسيار خوب و صميمى داشت و در مواقع حساس با ايشان مشورت مى كرد.(9)

مقام علمى آيت الله خوانسارى

مرحوم آيت الله صفايى خوانسارى از معدود شخصيت هاى علمى حوزه علمیه قم بود كه در زمينه علوم مختلف اسلامى صاحب‌نظر بود و با ذهن قوى و حافظه اى كم‌نظير به بحث و بررسى پيرامون مسائل فقهى، حديثى، كلامى، اصولى، تفسيرى، فلسفى، تاريخ، رجال و درايه مى پرداخت. از همين رو معمولاً شخصیت هاى برجسته علمى حوزه براى حل مشكلات علمى خويش به صورت حضورى، تلفنى يا كتبى به ايشان مراجعه و مشكل خود را حل مى كردند كه نمونه‌هايى از آن، در نامه هاى مكتوب به ايشان موجود است. از همين رو پس از فوت ايشان، بزرگان حوزه علميه قم ضمن حضور در بيت آن مرحوم، تأثر عميق خويش را به عناوين مختلف ابراز داشتند. حضرت آيت الله حسن‌زاده آملى ضمن حضور در بيت ايشان و اظهار همدردى با فرزندان آن مرحوم، فرمود: «مرحوم آيت الله خوانسارى براى ما يك محور بودند».

حضرت آيت الله سيد محمدباقر ابطحى اصفهانى - كه در جمع طلاب خوانسارى و خانواده ايشان حضور يافته و شديداً متأثر بود. - پس از بيان خوابى كه شب قبل از فوت آن مرحوم ديده بود، اظهار داشت: «مرحوم آقاى خوانسارى، مرجع عامه (عوام) نبودند، ولى «مرجع المحققين» بودند و منِ ابطحى تا ديروز اگر معضل و مشكل علمى داشتم، نگران نبودم و از ايشان سؤال مى كردم، ولى با تأسف، امروز چنين فردى را سراغ ندارم كه جامع علوم مختلف باشد».

در رابطه با آيت الله العظمى بروجردى، مرحوم آيت الله خوانسارى از اصحاب خاص و از اعضاى استفتا، و بسيار مورد علاقه ايشان بود. مرحوم آيت الله خوانسارى مسئوليت جلسه استفتائات آيت الله بروجردى را نيز عهده‌دار بود. اعضاى اين جلسات، سه نفر از علماى بزرگ آن زمان بودند:

  1. مرحوم آيت الله حاج شيخ محمدعلى حائرى كرمانى؛
  2. مرحوم آيت الله حاج شيخ فاضل لنكرانى (پدر حضرت آيت الله العظمى فاضل لنكرانى)؛
  3. مرحوم آيت الله سيد مصطفى خوانسارى.

آنان كه سؤالات شرعى را در جلسات خويش به بحث و بررسى مى گذاشتند و پاسخ نهايى را تهيه و توسط مرحوم خوانسارى به رؤيت آيت الله بروجردى مى رساندند. آن مرحوم در صورت تأييد، مهر و امضا مى فرمود و در غير اين صورت، جلسه در محضر آيت الله بروجردى بار ديگر تشكيل و موضوع، مورد بررسى مجدد قرار مى گرفت و تصميم نهايى اتخاذ مى شد.

در زمان مرحوم آيت الله العظمى بروجردى تحول علمى بنيادين حوزه علميه قم - كه ثمرات آن اكنون در جهان اسلامى تجلى مى نمايد. - آغاز شد. در آن دوره دانشمندان و نويسندگان بسيارى از حوزه هاى علميه جهان تشيع اقدام به نوشتن كتاب‌هايى در زمينه هاى علوم مختلف اسلامى مى كردند و به محضر آيت الله بروجردى مى فرستادند.

مرحوم آقاى بروجردى اين نوع كتاب ها را در اختيار مرحوم آيت الله خوانسارى قرار مى داد تا بعد از مطالعه، در مورد مطالب كتاب اظهارنظر كند. از نامه ها و مكاتبات بازمانده مرحوم آيت الله العظمى بروجردى به مرحوم آيت الله صفايى خوانسارى، مشخص مى شود كه مرحوم آيت الله بروجردى مهمترين و حساس ترين مسائل مربوط به شخصيت هاى علمى شهرستان ها و مراجع عظام مقيم در استان ها را به صورت مكتوب با آيت الله صفايى خوانسارى مطرح و ارجاع مى داد و در حقيقت، موضوع بسيار حساس ارتباط با مراجع را به ايشان محول كرده بود.(10)

رابطه با حضرت امام خمينى

مرحوم آيت الله خوانسارى از بدو ورود به قم در جرگه علاقمندان به حضرت امام خمينى قرار گرفت و ارتباط زيادى با آن حضرت داشت. علاوه بر اين، مرحوم خوانسارى در بسيارى از دروس، همراه و همدرس امام بود. از جمله مى توان به درس «شرح مصباح الانس» و «شرح فصوص قيصرى» مرحوم علامه شاه‌آبادى، و درس مرحوم آقا شيخ محمدرضا مسجدشاهى - كه براى مدتى به قم آمده بود. - اشاره كرد.

وى به اتفاق حضرت امام در درس معقول مرحوم آيت الله رفيعى قزوينى شركت داشتند. حضرت امام به طور مرتب با اعزام نماينده، از احوالات مرحوم آيت الله خوانسارى آگاه مى شد، به طورى كه حضرت امام در ماه آخر عمر خويش براى آيت الله خوانسارى پيغام فرستاد كه: «به علت گرفتارى هاى موجود، من فراموش كردم كه ماه گذشته از احوالات شما جويا شوم، ولى ديشب به مناسبتى صبيه ام مرا به ياد شما انداخت، لذا خواستم از شما عذرخواهى كنم.» مرحوم خوانسارى با نقل اين موضوع، پيوسته مى فرمود: «امام واقعاً يك مرد استثنايى بود. ايشان در بين هم‌نوعانشان بى‌نظير بود، چه از لحاظ عبادت و تهجد و چه از لحاظ علمى، فقه ايشان، فقه قوى‌اى بود».

او درباره حضرت امام در مصاحبه اى مى گويد: «هرگاه از امام خمينى صحبت به ميان مى آيد، متأثر مى شوم. واقع مطلب اين است كه منقلب مى گردم. شايد باور نكنيد اگر بگويم كمتر كسى را سراغ دارم كه مانند ايشان اهل عبادت و تهجد باشد. امام در عبادت و تهجد اگر بى‌نظير نبود، يقيناً كم‌نظير بود. آن شخصيت بزرگ داراى ابعاد گوناگون بود. فضائل علمى و عملى داشت كه منحصر در خودش بود. با خودش هم برد و به هيچ كس نداد. تهجدات، گريه ها و حالت فوق‌العاده اى كه داشت، منحصر به فرد بود. ايشان استعداد ذاتى منحصر به خودش داشت. مجمع الفضايل و ذخيره الهى براى اسلام و مسلمانان بود».(11)

آيت الله صفايى خوانسارى در عباريت ديگر مى فرمايد: «فقه ايشان (امام خمينى) فقه قوى بود، من عرض مى كنم كه مقلدين حضرت امام به تقليد از ايشان باقى بمانند... من رفتين هستم و لحظات آخر زندگى را مى گذرانم. وقتى كه من مى گويم بر تقليد از ايشان باقى بمانند، كافى است، رجوع به غيرلازم نيست. آن شخصيت بزرگ يك صفحه را كه از استاد مى شنيد، صد صفحه را خودش مى فهميد... خدا رحمت كند حضرت امام را. من نمى خواهم بگويم كه حضرت امام، معصوم بود، زيرا قائل به عصمت غير از ائمه اطهار علیهم السلام نيستم، ولى امام غير از ديگران بود. او واقعاً مرد بود. يكى انسان كامل بود. دوستان را هرگز فراموش نكرد؛ حتى در آخرين ماه از عمرش براى من پيغام فرستاد كه: به علت گرفتارى ها شما را فراموش كردم كه در ماه گذشته از احوالات شما جويا شوم، ولى ديشب به مناسبتى صبيه ام مرا به ياد شما انداخت، اين است كه خواستم از شما عذرخواهى كنم».

در سال هاى اول پيروزى انقلاب اسلامى و در اوج مشكلات سياسى و اقتصادى، روزى يكى از فرزندان آيت الله از وى پرسيد: «آيا حضرت امام از شما احوالى مى پرسد؟» ايشان با قيافه اى شگفت زده در پاسخ گفت: «اين چه سؤالى است كه مى كنيد! امام احوال كربلاى على شاه (خادم آيت الله العظمى حائرى) را مرتباً مى پرسد، تا چه رسد به من كه رفيق هفتاد ساله ايشان هستم».(12)

كمالات انسانى و فضائل اخلاقى

خداوند اين توفيق را به مرحوم آيت الله خوانسارى عنايت فرموده بود كه منيت خويش را زير پا بگذارد. او در نهايت سادگى، زندگى بسيار فقيرانه اى داشت و از ابتدايى ترين امكانات محروم بود. دينارى در بانك پول نداشت. پيوسته به صورت پياده جهت اقامه نماز جماعت به مسجد و مدرسه و يا مجالس ديگر مى رفت و براى تأمين حوائج روزمره اش شخصاً به نانوايى، قصابى و بقالى مراجعه مى كرد. اگر مدتى هم در صف مى ماند. اصلاً گلايه اى نداشت. حضرت آيت الله حاج آقا مجتبى عراقى در مورد كمالات اخلاقى و مدارج علمى ايشان طى نامه اى كه به بيت ايشان ارسال فرموده، مرقوم داشت: «سنجش آيت الله خوانسارى قدس سره با محراب و منبر و كرسى تدريس و اجازات، پس ناگوار است؛ زيرا به نظر اينجانب معظم‌له زينت‌بخش كرسى فقاهت و تدريس بودند، نه بالعكس، در جلسات بحث، روان‌بخش بود و در نشست هاى فقه و اصول، روح‌افزا. روزى به ايشان عرض كردم: «آيا در نظر داريد كه مرحوم آيت الله العظمى حائرى رَوَّحَ اللّهُ رُوحَهْ وَ عَطَّرَاللّهُ مَرْقَدَهُ موقعى كه شما اشكال داشتيد و مطلب را طرح مى كرديد، با شما سر شوخى را باز مى فرمودند؟» در ابعاد وجودى آيت الله خوانسارى، دو چيز بسيار بسيار جلوه‌گر بود كه مى توان گفت در تمام حوزه، كم‌نظير، يا بى‌نظير بود:

اول: اطلاع و شناخت ايشان از مخطوطات و رجال، چه بسا مى شد كتابى دست ايشان داده مى شد كه آغاز و انجام نداشت و بالبداهه يقين مى فرمودند كه چه كتابى است و مؤلف آن كيست. و همچنين در رجال و مؤلفين و اصحاب ائمه اطهار علیهم السلام.

دوم: خصلتى كه بسيار مهم است، صفاى باطن و خوش قلبى ايشان است. شايد در مدت متجاوز از شصت سال كه با ايشان صداقت و دوستى و مودت داشتيم، يك جمله و يا كلمه به عنوان تعرض يا كنايه نسبت به اشخاص - اعم از دوست و دشمن - نشنيدم و نديدم و هميشه سلامت نفس و باطن خود را از دست نمى داد. ممكن بود كه ديگران درصدد اذيت و آزار ايشان برآيند، ولى معظم‌له ابداً به روى خود نمى آورد و در صورتى كه طرف دستش از دنيا قطع شده بود، فقط مى فرمودند: «خداوند رحمتش كند و از گناهانش صرفنظر فرمايد».

در زمانى كه ايشان به نيابت از طرف مرحوم آيت الله بروجردى در مسجد اعظم قم نماز مغرب و نماز عشاء اقامه مى كردند، شخصى به نام صدوقى در وسط نماز به ايشان جسارت هاى زيادى نموده و در نهايت مرحوم خوانسارى كه از نيت و فكر كسانى كه آن شخص را تحريك كرده بودند، واقف بودند، بدون هيچ گونه عكس العملى مسجد را ترك نموده و ديگر براى اقامه جماعت نيامدند. ولى مرحوم آيت الله بروجردى كه وقوف كامل به مسائل پشت پرده داشتند، به رغم بيمارى، شخصاً در مسجد حاضر و اقامه جماعت فرمودند و حاضر به واگذارى نيابت به افراد ديگرى - كه نقش در تحريكات داشتند. - نشدند و تا آخر عمر، خودشان جهت اقامه نماز مغرب و عشا به مسجد اعظم مى آمدند. و از عجائب آن كه همان شخص مدتى بعد تصميم به قتل مرحوم آيت الله بروجردى گرفت و سرانجام نيز به جنون مبتلا شده و در وضعيت بسيار بدى فوت نمود... يكى از بزرگان حوزه علميه قم نقل مى فرمودند: همان شخص، قبلا از ابتلا به جنون، اظهار داشته بود كه مرا تحريك كردند تا به آقاى خوانسارى توهين نموده و مانع از ادامه‌ی امامت ايشان در مسجد اعظم بشوم، ولى شديداً از كرده خويش پشيمان هستم و خدا كند كه آه آيت الله خوانسارى گريبان‌گير من نشود. زيرا در مقابل رفتار من كوچك ترين عكس العملى نشان نداده و مظلومانه برخورد كردند.

آيت الله خوانسارى خود مى فرمودند: شبى فردى كه در تجارت كتاب هاى منحصر به فرد خطى فعال بود و شنيده بود نسخه منحصر به فرد «رسائل سيد مرتضى» در كتابخانه شخصى اينجانب وجود دارد، به من مراجعه و عنوان داشت: «شما كه در شرايط سختى زندگى مى كنيد، اين كتاب را به قيمت بسيار زيادى بفروشيد و من خريدار آن هستم.» فرداى آن روز نزد آيت الله العظمى گلپايگانى رفتم و به ايشان گفتم: «استدعا دارم دستور چاپ رسائل سيد مرتضى را از روى نسخه منحصر به فرد موجود در كتابخانه اينجانب بدهيد تا افراد ثروتمند به فكر خروج اين كتاب از كشور نيفتاده و اينجانب را وسوسه ننمايند».(13)

ويژگى هاى ديگر آيت الله خوانسارى

1- اهل مطالعه بود. اگر كتاب خوبى بدست مى آورد، از اول تا آخرش را با دقت مطالعه مى كرد و بر اندوخته هاى علمى خود مى افزود و به ديگران نيز مى آموخت. از اين رو، بر مطالب مختلف علمى احاطه و تسلط داشت، به طورى كه در بين فضلا و طلاب به عنوان «كامپيوتر علوم اسلامى» لقب گرفت. يكى از فضلاى حوزه مى گفت: «هر سؤالى كه از ايشان مى پرسيدند، بى‌درنگ آن چنان جواب مى داد كه گويا يك ساعت آن را مطالعه يا تدريس كرده است».

روزى يكى از مدرسين محترم كه درس خارج را تدريس مى كند، خدمت ايشان آمد و گفت: «من فلان جمله از باب «جواهر الكلام» را هر چقدر مطالعه مى كنم، احساس مى كنم مطلب ابراز شده برخلاف موضوعى مى باشد كه صاحب جواهر در پى اثبات آن است، لذا خدمت شما رسيده ام.» آيت الله خوانسارى با حضور ذهن هميشگى خويش و بدون مراجعه به كتابخانه و مطالعه جواهر، فرمود: «شما اگر دو صفحه قبل را با دقت مطالعه فرماييد، ملاحظه مى كنيد كه صاحب جواهر در آن جا چنين فرموده... مشكل شما حل خواهد شد.» او بر اساس همين راهمايى رفتار كرد و مشكل علمى‌اش حل شد.

2- در علم درايه، حديث، رجال و كتاب شناسى، مهارت فوق‌العاده داشت. اگر نامى از يك شخصيت روايى به ميان مى آمد، آن قدر اطلاعات دست اول از تاريخ تولد، فوت، دلائل مرگ، تأليفات و زندگى فرزندان او بيان مى كرد كه باعث حيرت و تعجب همگان مى شد.

3- كتابخانه شخصى بسيار نفيسى داشت كه از بهترين كتابخانه هاى موجود بود و علاوه بر كتاب هاى مختلف چاپى، كتاب هاى نفيس خطى منحصر به فردى داشت، جالب اين است كه كتابى در كتابخانه ايشان ديده نمى شود، مگر آن كه آن مرحوم، از اول تا آخر، آن كتاب را با دقت و وسواس خاص مطالعه كرده و در حاشيه بعضى از كتاب ها تعليقاتى نوشته است.

4- روشنفكر به معنى صحيح كلمه بود. به تنظيم برنامه هاى درسى مدارس و تدريس دروس مختلف براى طلاب جوان، تربيت و آشنا كردن آن ها به علوم روز، علاقه بسيار داشت و چنين كارهايى را از امور لازم مى دانست.

5- در كتاب شناسى ماهر بود. كتاب هاى علماى سلف، از فقه، اصول، حديث، فلسفه، تاريخ و... را به خوبى مى شناخت و غالباً با يك نگاه به كتب قديمى، مى گفت اين كتاب چيست و مؤلف آن كيست. سعى فراوان داشت كه كتاب هاى ارزشمند از دستبرد نااهلان و يا خروج از كشور محفوظ بماند. تا سر حد امكان آن ها را مى خريد و در كتابخانه منزل خود نگاه مى داشت و در موارد لازم نسخه‌بردارى مى كرد و در اختيار مؤلفان و نويسندگان مى گذاشت. از اين رو در طول ده ها سال، مجموعه نفيسى از كتاب هاى خطى بى‌نظير يا كم‌نظير فراهم آورد. كتاب هاى خطى او به 1500 عدد و كتاب هاى چاپى‌اش به 6500 نسخه رسيد كه مورد استفاده بسيارى از پژوهشگران بود. پس از رحلت آن مرحوم، همه كتاب ها از طرف مقام معظم رهبرى، حضرت آيت الله خامنه اى مدظله خريدارى و وقف آستانه قدس رضوى شد كه اين نيز از آثار نيت خير آن مرحوم بود كه مجموعه اين كتاب هاى نفيس از دستبرد بيگانگان در امان بماند و براى هميشه مورد استفاده پژوهشگران قرار بگيرد.

6- عالم و محدثى ماهر و واجد شرايط براى اجازه دادن در نقل روايات و به اصطلاح «صاحب اجازه روايتى» از مشايخ بزرگ روايتى بود. يكى از اساتيد مى نويسد: «آيت الله صفايى خوانسارى در اجازه اى كه براى اينجانب نگاشته، نام بيست و شش نفر از مشايخ اجازه خود را ياد كرده است».(14)

7- بالغ بر شصت سال در مساجد مختلف به اقامه جماعت پرداخت. او به اين وسيله با مردم تماس داشت و به حل مسايل مردم مى پرداخت.

در عصر مرجعيت آيت الله بروجردى، پس از اتمام ساختمان مسجد اعظم، مرحوم آيت الله بروجردى شب ها در آن مسجد اقامه جماعت مى كرد، ولى پس از مدتى كه به علت كسالت نتوانست در جماعت حضور يابد، مرحوم آيت الله خوانسارى را به نيابت از خويش جهت اقامه نماز مغرب و عشاء در مسجد اعظم، تعيين فرمود. همچنين هنگامى كه آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى، مرجع عاليقدر، به همراه گروهى از علماى نجف به قم مهاجرت كرد، نماز جماعت در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها را اقامه فرمود. وقتى وى تصميم گرفت به نجف اشرف بازگردد، مرحوم آيت الله خوانسارى را به نيابت خويش تعيين كرد و آن مرحوم متجاوز از پنجاه سال، صبح ها در مسجد بالاسر اقامه نماز جماعت داشت.

مدتى نيز در مسجد بيت النور، واقع در محله ميدان مير قم و مدتى در مسجد بازار اقامه جماعت مى كرد و مردم با كمال اطمينان در جماعت ايشان شركت مى كردند.

خدمات فرهنگى و اجتماعى

يكى از ويژگى هاى ممتاز آيت الله خوانسارى، فراهم نمودن گنجينه اى نفيس از كتاب هاى خطى قديمى و نگهدارى آن ها بود. آن چه در اين راستا مهم است، اين كه ايشان به علما و فضلا اجازه مى داد از آن گنجينه استفاده كنند و گاهى كتاب را در اختيار آن ها مى گذاشت. همچنين از ناشران مى خواست تا به چاپ و انتشار آن ها اقدام كنند، با اين كه اين كار موجب كاهش ارزش مادى كتب خطى مى شد. حاصل اين طرز تفكر و بينش الهى، انتشار ده ها اثر علمى در زمينه هاى فقه، حديث، تاريخ، رجال، عرفان و... بود كه هم‌اكنون در كتابخانه هاى كشورها، در اختيار علاقمندان به معارف اسلام و تشيع قرار دارند.

بخشى از اين كتاب هاى چاپ شده، عبارتند از:

  1. قُرب الاسناد حميرى؛
  2. جعفريات؛
  3. كشف الاستار عن وجه الكتب والاسفار (تأليف مرحوم والد ايشان)؛
  4. رسائل الشريف مرتضى (در سه جلد، مجموعه رسائل علم الهدى سيد مرتضى)؛
  5. المهذب ابن براج(15) در دو جلد.

مرحوم آيت الله خوانسارى در گسترش كتابخانه ها از جمله كتابخانه هاى مدرسه فيضيه و مسجد اعظم نقش ارزنده اى داشت. كتاب هاى ارزشمندى را كه در شهرها وجود داشت، خريدارى مى كرد و به اين كتابخانه ها مى آورد. بخشى از آثار اجتماعى ايشان عبارت است از: بازسازى مسجد بزرگ محله پايتخت خوانسار، مساجد و برخى مدارس كه هر كدام به نوبه خود منشأ آثار و بركات فرهنگى و معنوى فراوانى است.(16)

آيت الله خوانسارى در بستر رحلت

در شامگاه روز پنجشنبه، مورخ 1371/7/23 شمسى روح‌بلند آيت الله سيد مصطفى صفايى خوانسارى به ملكوت اعلى پيوست. اين عالم ربانى در پى چهل روز كسالت و عمل جراحى كيسه صفرا در بيمارستان آبان تهران، در بستر رحلت افتاد. در اين ايام، روزى پزشك معالج از وى پرسيد: آقا چه مى خواهى؟ در كمال شگفتى شنيد كه آقا مى گويد: «جدم را مى خواهم، حضرت محمد صلی الله علیه و آله را مى خواهم، تا هر چه زودتر نزد حضرتش بروم.» در اين هنگام، ناگهان فضايى از جذبه و روحانيت، اتاق كوچك بيمارستان را فراگرفت. پرستارانى كه در آن جا بودند، به يكديگر نگاه مى كردند و محو نورانيت اين كلام نورانى شده بودند كه از عمق انديشه و عشق و آرزوى آن پير عرفان برمى‌خاست.

آن مرحوم سه ماه قبل، در سفرى به خوانسار، با جوانان محل خداحافظى وداع كرده و به آن ها گفته بود: ديگر مرا نخواهيد ديد. اصولاً همه كسانى كه در دوران بيمارى با ايشان بودند، مى دانستند كه او از مرگ خود باخبر بود. به همين دليل دو روز قبل از رحلت، همه فرزندانش را به گرد خويش فراخواند و دستور داد گوسفندى ذبح كرده، گوشت آن را بين فقرا و مستمندان تقسيم كنند و آب گوشتى تهيه شود، تا همه فرزندانش در محضرش ناهار صرف كنند. سپس ضمن اعلام اين مطلب كه: «من بزودى از دنيا خواهم رفت.» صحبت هايى را كه ضرورى ديد، با آن ها مطرح كرد.

يك هفته قبل از وفات، آيت الله العظمى مكارم شيرازى مد ظله براى عيادت به محضرشان آمد، دست در دست آقاى مكارم نهاد و فرمود: «من بزودى مى روم، ولى حوزه بايد بماند. شماها حوزه را حفظ كنيد.» سرانجام صبح روز پنج شنبه 17 ربيع الثانى، دارو نخورد و به پسر بزرگش فرمود: «امروز آخر عمر من است، مى خواهم سبك باشم، مرا راحت بگذاريد و از خوردن دوا و غذا معافم داريد.» همان روز (17 ربيع الثانى 1413 ق برابر با 1371/7/23 ش) در سن 92 سالگى (به سال قمرى) وفات يافت.

تشييع جنازه

ساعت ده صبح شنبه 71/7/25 شمسى پيكر پاك اين عالم ربانى را از مسجد امام حسن عسکری علیه السلام به طرف حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها تشييع كردند. ده ها هزار نفر جمعيت، به ويژه علما و طلاب علوم دينى در تشييع جنازه كم‌نظير او شركت داشتند و گريه كنان فرياد مى زدند: «عزا عزا است امروز، روز عزا است امروز، آيت حق خوانسارى، پيش خداست امروز، مدرسه فيضيه ماتم‌سرا است امروز، فاطمه معصومه سلام الله علیها صاحب عزا است امروز، خامنه اى رهبر، صاحب عزا است امروز، حوزه علميه قم صاحب عزا است امروز».

آن روز اكثر درس هاى حوزه علميه قم تعطيل شد. فضلا، علما و مراجع در تشييع شركت كردند و به قول يكى از فضلا، حداقل دوست نفر مجتهد مسلم بر جنازه او نماز خواندند. امامت نماز توسط حضرت آيت الله حاج شيخ ابوالفضل نجفى خوانسارى انجام شد؛(17) سپس جنازه مطهر را در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها طواف دادند و در مسجد بالاسر - جايى كه بيش از شصت سال در آن جا صبح ها اقامه نماز جماعت كرده بود - به خاك سپردند.

از طرف آيات عظام: گلپايگانى، اراكى، نجفى خوانسارى و مكارم شيرازى و اهالى محترم ميدان مير، امام جمعه و ارگان هاى انقلابى خوانسار، سازمان منطقه اى بهداشت و درمان منطقه اى استان تهران، فضلاى گلپايگان و ساير ارادتمندان به آن مرحوم، مجالس ترحيم متعددى برپا شد و سخنرانان در اين مجالس از فضائل و سجاياى آن مجتهد بزرگوار و خدمتگزار مطالبى بيان داشتند.

آقاى ساعى از شعراى معاصر خوانسار، در مجلس ختم ايشان در محله پايتخت خوانسار، بالبداهه اشعار زير را سرود و خواند:


آيت الله صفايى اسوه تقوا و دين × از جهان شد روح پاكش جانب خُلد برين

بهر استقبال روح نازنينش از فكل × شد ملائك بر زمين همراه جبريل امين

هم پى تشييع جسم اطهرش از فوق عرش × آمدند كروبيان گريان با حال حزين

اى صفايى! رفتى و از رفتنت ايران عزا × ناله ها تا بام كيوان رفته بالا از زمين

مسجد بالاى سر در قم بپا بهر نماز × بسته شد صف ها يكايك از جميع مؤمنين

وا اَسف جاى تو خالى اى عزيز فاطمه! × در كنار فاطمه رفتى به فردوس برين

شيعيان از رفتنت گشتند سيه پوش اين زمان × رفتى و دل هاى هر يك كرده اى از غم غمين

«ساعى» اند ماتمت آهنگ ماتم ساز كرد × سوگ جان سوز تو را اين گونه او انبار كرد.(18)


از ايشان هفت فرزند، دو پسر و پنج دختر باقى ماند، پسرانش عبارتند از: آقاى سيد رضا صفايى و دانشمند محترم، آقاى سيد احمد صفايى. خداوند آن عالم ربانى را با اجداد طاهرينش محشور فرمايد.

مرقد مطهر آيت الله سيد مصطفى صفايى خوانسارى در مسجد بالاسر بارگاه ملكوتى حضرت معصومه سلام الله علیها در كنار ديوار بين مسجد موزه و مسجد بالاسر، قرار گرفته و در قاليچه اى كه روى قبر او قرار دارد، چنين نوشته شده است: «مرقد شريف حضرت آيت الله العظمى حاج سيد مصطفى خوانسارى كه در تاريخ 1281 شمسى، مطابق با ربيع المولود 1321 قمرى، متولد و در (71/7/23 شمسى) مطابق با 17 ربيع الثانى (1413 قمرى) وفات يافت».


رضوان و بهشت جاى بادش × جا در حرم خداى بادش.


پى نوشت

(1). كشف الاستار عن وجه الكتب والاستار، مؤسسه آل البيت، ج 1، ص 13 و 15 و 26. اين كتاب مانند كتاب «الذريعه» حاج آقا بزرگ تهرانى است و سال ها قبل از آن نوشته شده است. هفت جلد از اين كتاب زير نظر موسسه آل البيت چاپ شده و قرار است تعداد مجلدات آن به بيش از ده جلد وزيرى برسد. متن كتاب به خط مؤلف آن مرحوم آيت الله سيد احمد صفايى است و به روشنى تبحر و تتبع مؤلف را نشان مى دهد و بيانگر آن است كه مؤلف، عالمى محقق و فقيهى رجالى و داراى اطلاعات فراگير است، مزيت «كشف الاستار» بر «الذريعه» آن است كه اشارات زيادى به شرح حال مؤلفان و تاريخ تولد و وفات آن ها دارد. اين كتاب حدود نود سال قبل در خوانسار به رغم نبودن امكانات، نوشته شد. همچنين مرحوم آيت الله سيد احمد صفايى از مشايخ اجازه روايتى مرحوم آيت الله العظمى مرعشى نجفى بود.

(2). نقل از دست نوشته آيت الله زاده، آقاى حاج سيد احمد صفايى.

(3). اقتباس از گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 138.

(4). تاريخ اصفهان، ج 2، ص 275.

(5). اقتباس از زندگى زعيم بزرگ آيت الله بروجردى، نوشته على دوانى، ص 107-101.

(6). نقل از حجة الاسلام احمدرضا كشورى خوانسارى.

(7). اين عبارت، بخشى از حديث قدسى است كه تحت عنوان سوره 25 تورات آمده است. (كلمة الله، تأليف شهيد سيد حسن شيرازى، ص 471).

(8). مجله حوزه 7، شماره 43، ص 66.

(9). همان، ص 62 و 63 در مورد مشورت آيت الله العظمى بروجردى با امام خيمينى، مرحوم آيت الله سيد عباس مهرى نقل مى كند: روزى در محضر آقاى بروجردى بودم. نماينده اى از طرف دولت وقت آمد و مى خواست در مورد موضوعى موافقت ايشان را جلب كند. آقاى بروجردى فرمود: «نظرم را بعد از مشاوره با بعضى از علما خواهم گفت.» من در فكر بودم كه آقاى بروجردى با چه كسى مشورت مى كند، ديرى نپاييد، ديدم امام خمينى به آن جا آمد و به اتفاق آقاى بروجردى به اطاق در بسته رفتند و به گفتگو نشستند. ساعتى بعد آقاى بروجردى نظر خود را به دولت ابلاغ فرمود. در يكى از موارد صحبت تغيير يكى از مواد قانون اساسى بود. دكتر اقبال (وزير دولت وقت) براى جلب موافقت آقاى بروجردى به محضر ايشان آمد. بنا به درخواست آقاى بروجردى، امام خمينى در آن جلسه شركت كرد و با دكتر اقبال صحبت نمود و سرانجام قاطعانه به او فرمود: «ما به شما هرگز اجازه چنين تغيير و تبديلى در قانون اساسى نمى دهيم، زيرا اين گونه تغيير، افتتاحيه اى جهت دستبرد اساسى به قوانين موضوعه اين كشور خواهد شد...» (بررسى و تحليل از نهضت امام خمينى، ج 1، ص 101 و 102).

(10). اقتباس از دست نوشت آيت الله زاده، آقاى سيد احمد صفايى.

(11). مجله حوزه، شماره 32، ص 53 و 54.

(12). همان مدرك.

(13). اقتباس از دست نوشته آيت الله زاده، آقاى سيد احمد صفايى.

(14). نگاهى به خوانسار، ص 42.

(15). قاضى عبدالعزيز بن براج، متوفى سال 481 هـ.ق، همدرس شيخ طوسى و شاگرد سيد مرتضى علم‌الهدى، از فقهاى بزرگ قرن پنجم است، او داراى تأليفاتى بود مانند: المهذب، المقمد، الكامل، الموجز، الجواهر، المعالم، المنهاج والروضه در علم فقه. او از جانب استادش سيد مرتضى به شهر طرابلس شام رفت، مدت بيست سال، منصب قضاوت و رياست دينى شيعه آن ديار را بر عهده داشت. (اقتباس از زندگانى زعيم بزرگ عالم تشيع، آيت الله بروجردى، از استاد على دوانى، ص 45).

(16). اقتباس از دست نوشته هاى آيت الله زاده، آقاى سيد احمد صفايى.

(17). او وصيت كرده بود كه حضرت آيت الله العظمى سيد محمدرضا گلپايگانى قدس سره بر جنازه اش نماز بخواند، وقتى موضوع را به آيت الله گلپايگانى ابلاغ كردند، به قدرى ناراحت شد، در حالى كه اشك مى ريخت، فرمود: «من بر اثر كسالت و ناراحتى، نمى توانم كنار جنازه آقاى خوانسارى بيايم و نماز بخوانم، زيرا من نمى توانم شاگردان آيت الله حاج شيخ (عبدالكريم حائرى) را بنگرم، كه يكى پس از ديگرى رفتند و دور سفره علم و فقه آقاى حائرى خلوت شد...».

(18). همان مدرك.

منابع

  • محمد محمدى اشتهاردى،"سيد مصطفى صفايى خوانسارى" ستارگان حرم، جلد 7.