آیه 49 سوره نمل
<<48 | آیه 49 سوره نمل | 50>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
آن رؤسای مفسد (به قوم صالح) گفتند که شما هم قسم شوید که با هم شبیخون زنیم و شبانه صالح را به قتل برسانیم، آن گاه به وارث او همه شهادت خواهیم داد که ما در مکان ارتکاب قتل (او و) اهلش حاضر نبودیم و البته ما راستگوییم.
[آنان به یکدیگر] گفتند: هم قسم شوید که حتماً به صالح و خانواده اش شبیخون می زنیم [تا همه را نابود کنیم]، آن گاه به خونخواهش بگوییم: ما زمان هلاک شدن خانواده اش حضور نداشتیم و یقیناً راستگوییم.
[با هم] گفتند: «با يكديگر سوگند بخوريد كه: حتماً به [صالح] و كسانش شبيخون مىزنيم، سپس به ولىّ او خواهيم گفت: ما در محل قتل كسانش حاضر نبوديم، و ما قطعاً راست مىگوييم.»
گفتند: به خدا سوگند خوريد كه بر او و كسانش شبيخون زنيم. و چون كسى به طلب خونش برخيزد، بگوييم: ما به هنگام هلاكت كسان او آنجا نبودهايم، و ما راست گفتاريم.
آنها گفتند: «بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او [= صالح] و خانواده اش شبیخون می زنیم (و آنها را به قتل میرسانیم؛) سپس به ولیّ دم او میگوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«تَقاسَمُوا»: برای یکدیگر سوگند بخورید و قسم یاد کنید. فعل امر است. این واژه میتواند فعل ماضی بوده و بدل از واو (قَالُوا) یا حال فاعل باشد (نگا: تفسیر آلوسی). «لَنُبَیِّتَنَّهُ»: قطعاً شبیخون میزنیم. از مصدر (تَبْیِیت) به معنی شبیخون زدن و حمله غافلگیرانه شبانه. «وَلِیِّهِ»: صاحب خون و ولی دم صالح، از قبیل خویشان و نزدیکان. «مَهْلِکَ»: هلاک. مصدر میمی است. یا این که اسم مکان یا اسم زمان است. یعنی ما چه رسد که ایشان را نکشتهایم، اصلاً بدانجا گام ننهاده و در آن زمان در محلّ قتل نبودهایم. «مَهْلِکَ أَهْلِهِ»: مراد این است که کسی که اتباع صالح را نکشد، حتماً خود او را نیز نمیکشد. «مَا شَهِدْنَا»: حاضر نشدهایم. شرکت نداشتهایم.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ «49»
(آن گروه مفسد) گفتند: به خداوند سوگند ياد كنيد (و همقسم شويد) كه بر او و خانوادهاش شبيخون مىزنيم، سپس به ولىّ او خواهيم گفت: ما در محل قتل كسانش حاضر نبوديم (تا چه رسد به اينكه آنان را كشته باشيم)، و ما قطعاً راست مىگوييم.
نکته ها
«نبيتنه»، از واژهى «تبييت»، به معناى سوءقصد و هجوم شبانه است.
در اسلام، سوگندى ارزش دارد و وفاى به آن لازم است كه نسبت به انجام كارى ارزشمند يا ترك كارى ناپسند صورت گيرد، لذا اگر شخصى سوگند ياد كرد كه به مظلومى ضربهاى بزند يا از ظالمى حمايتى كند، اين سوگند ارزش شرعى و قانونى ندارد.
اين آيه، مارا به ياد هم سوگند شدن كفّار مكّه مىاندازد كه تصميم گرفتند شبيخون بزنند و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را در بستر خواب شهيد كنند، ولى پيامبر اكرم، حضرت على عليه السلام را به جاى خود خواباند و توطئهى دشمن خنثى شد.
جلد 6 - صفحه 433
پیام ها
1- گفتههاى مخفيانه، بعد از قرنها كشف مىشود. «قالُوا تَقاسَمُوا»
2- دشمن، از مقدّسات دينى سوء استفاده مىكند. «تَقاسَمُوا بِاللَّهِ»
3- مجرمترين افراد- كه قاتلان انبيا هستند- در دل، خدا را قبول دارند و با نام او شرارتهاى خود را سر و سامان مىدهند. «تَقاسَمُوا بِاللَّهِ»
4- افراد يا گروههاى باطل، براى اهداف مشترك خود، متحدّ و همقسم مىشوند.
«تَقاسَمُوا»
5- در تاريخ، عبرتهاى زيادى است. (سوگند به نام خدا براى قتل پيامبر خدا!) «تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ» (همچنان كه خوارج در خانهى خدا و در ماه خدا، ولىّ خدا را در حال عبادت خدا، به نيّت تقرب به خدا در ليالى قدر وسحر نوزدهم رمضان ضربت زدند و شهيد كردند).
6- استفاده از تاريكى شب، براى انجام توطئهها، تاريخى طولانى دارد. «لَنُبَيِّتَنَّهُ»
7- انبيا و ياورانشان، در معرض سختترين توطئهها بودهاند. «لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ»
8- قساوت بشر، حدّ و مرزى ندارد. (پيامبركشى، قتل بستگان پيامبر و شبيخون زدن). «لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ»
9- قصاص، قانون عقلى و در تمام اديان آسمانى نيز بوده است. «لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ»
10- مجرم، با ظاهرسازى وتوجيه، بر گناه خود سرپوش مىگذارد. «ما شَهِدْنا»
11- به همهى كسانى كه ادّعاى صداقت دارند و شعار صداقت مىدهند، اطمينان نكنيد. لَنَقُولَنَ ... إِنَّا لَصادِقُونَ
12- صداقت را حتّى قاتلان انبيا، يك شرف و ارزش مىدانند. «إِنَّا لَصادِقُونَ»
تفسير نور(10جلدى)، ج6، ص: 434
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (49)
پس از پى كردن شتر و شنيدن وعيد عذاب الهى از حضرت صالح:
قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ: گفتند با يكديگر در حالتى كه قسم خورده بودند به خدا به طريقى كه نزد آنها معتبر بود. حاصل آنكه اين اشرار با هم همقسم شده گفتند:
لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ: هر آينه البته البته شبيخون مىزنيم بر صالح و كسان او، و بكشيم او را؛ يا آنكه امر باشد و مقول قول، يعنى گفتند با يكديگر: قسم خوريد به خدا و عهد كنيد و به اتفاق در شب، صالح و اهلش را بكشيد و راحت شويد. ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ: پس هر آينه مىگوئيم براى ولىّ خون او، يعنى اگر خويشان او از ما پرسند صالح را كه كشته است گوئيم: ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ: ما حاضر نبوديم و مشاهده نكرديم هلاك كسان او را. حفص، مهلك را به كسر «ل» خوانده، يعنى در محل هلاك آنها نبوديم، چه جاى آنكه ما متولى خون او شده باشيم، پس از هلاك شدن ايشان چه خبر داشته باشيم «1». وَ إِنَّا لَصادِقُونَ: و بدرستى كه ما راستگويانيم در آنچه گفتيم.
نكته: ممكن است اسناد صدق با ايراد خبر به خلاف مخبر عنه به جهت اين بوده باشد كه چون معتقد بودند دو شبيخون از آنها صدور يابد، يكى به خانه صالح، يكى به خانه كسان او؛ پس در اخبار به صادر نشدن يكى از دو شبيخون صادق باشند، يعنى شبيخون به اهل، يا آنكه شاهد به چيزى غير مباشر آن باشد.
«1» توضيح: مؤلّف محترم- رحمه اللّه- كلمه «مهلك» را به صورت مصدر معنى كرده و اين معنى در صورتى صحّت دارد كه مهلك را به فتح «ل» بخوانيم؛ امّا در قرائت متداول كه منسوب به عاصم و راوى آن «حفص» مىباشد، به كسر «ل» خوانده شده است.
جلد 10 - صفحه 58
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَرِيقانِ يَخْتَصِمُونَ (45) قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (46) قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47) وَ كانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ (48) قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (49)
وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (50) فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ (51) فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (52) وَ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (53)
ترجمه
و بتحقيق فرستاديم بسوى ثمود برادرشان صالح را كه بپرستيد خدا را پس آنگاه آنها دو فرقه شدند كه دشمنى ميكردند
گفت اى قوم من چرا بشتاب ميخواهيد بدى را پيش از خوبى چرا آمرزش نميخواهيد از خدا باشد كه شما رحم كرده شويد
گفتند فال بد زديم بتو و بهر كه با تو است گفت فال بد شما نزد خدا است بلكه شما گروهى هستيد كه آزموده ميشويد
و بودند در شهر نه نفر از قوم كه افساد ميكردند در زمين و اصلاح نميكردند
گفتند با آنكه سوگند خوردند بخدا كه هر آينه شبيخون ميزنيم بر او و اهلش پس ميگوئيم البته بخونخواهش كه حاضر نبوديم در وقت هلاك اهل او و همانا مائيم هر آينه راستگويان
و مكر كردند مكر كردنى و مكر كرديم مكر كردنى و آنها درك نمىكردند
پس بنگر چگونه بود انجام مكر آنها كه ما هلاك كرديم آنها و قومشانرا همگى
پس اينست خانههايشان كه فرو ريخته بسبب آنكه ستم كردند همانا در اين آيتى است براى گروهى كه ميدانند
و رهانيديم آنانرا كه ايمان آوردند و پرهيز ميكردند.
جلد 4 صفحه 155
تفسير
خداوند باز براى تذكّر كفار بعواقب وخيم كفر قصه حضرت صالح را كه از قوم ثمود بود و باين مناسبت برادر آنها خوانده شده يادآورى فرموده كه ما او را برسالت مبعوث بر آنها نموديم و او دعوت نمود آنانرا بتوحيد و عبادت خداى يگانه و بعضى قبول نمودند و بيشتر تكذيب كردند و دو دسته شدند يك دسته مؤمنين و يكدسته كافرين و با يكديگر در تصديق و تكذيب حضرت صالح مخاصمه و نزاع داشتند و كفار از آنحضرت براى امتحان تقاضا نمودند كه عذابى را كه بآنها وعده ميدهد در صورت تكذيب و بقاء بر كفر زودتر بر آنها وارد نمايد و او جواب فرمود چرا تعجيل مىنمائيد در عذاب كه بد است براى شما و ميخواهيد نزول آنرا قبل از رحمت خدا كه در اثر ايمان و تصديق پيغمبر او بر شما نازل خواهد شد و خوب است براى شما و چرا استغفار و توبه از معاصى خود نمىنمائيد و ايمان نمىآوريد تا مشمول رحمت حق شويد و اگر عذاب نازل شود ديگر توبه و ايمان فائده ندارد آنها گفتند واقعا از وقتى كه شما اين نغمه را در ميان ما بلند كرديد و دو دستگى ايجاد نموديد قحط و غلا در ميان ما پيدا شد و ما اين را بفال بد گرفتيم و از شومى تو و اتباعت ميدانيم كه حوادث و ناملائمات پى در پى بر ما وارد شده و ميشود و حضرت فرمود اشتباه فرموديد اين ناملائمات در نتيجه اعمال خود شما است كه از اطاعت خدا و پيغمبرش سرپيچى نموديد و خداوند خواسته شما را امتحان فرمايد كه گرفتارتان كرده و ميكند شايد متوجه شويد كه زمام امور بدست ديگرى است و بايد وسائل سعادت و نيكبختى را از مبدء غيب خواستار گشت و دست نياز بدرگاه كار ساز دراز كرد پس خوب است ايمان بياوريد تا رفع تمام گرفتاريهاى شما بشود و كلمه اطّيّر نادر اصل تطيّرنا بوده بعد از قلب تاء بطاء و ادغام و احتياج بهمزه وصل اطّيّرنا شده است و در شهر حجر كه مسكن حضرت صالح بود نه نفر از اشقياء و اشراف و اشرار قوم بودند كه جز افساد و اضلال و شرارت و فتنه انگيزى كارى نداشتند و با يكديگر هم قسم شدند و گفتند بخدا شبانه بر سر صالح و كسانش ميريزيم و آنها را ميكشيم و بعدا هر كس قيام بخونخواهى او نمود از بازماندگانش ميگوئيم ما در وقت هلاكت كسان او حاضر نبوديم و از مرتكب قتل خبر نداريم چه رسد بآنكه
جلد 4 صفحه 156
متصدّى آن باشيم و ميگوئيم بخدا قسم كه ما راستگويانيم يا و حال آنكه ما راستگويانيم چون تنها در قتل كسان او حاضر نبوديم بلكه در قتل او و كسانش با هم حاضر بوديم و قمى ره فرموده مراد آنستكه ما اينكار را ميكنيم و اظهر همان معناى اول است كه خواستند بعد از انكار بقسم دروغ خود را تبرئه نمايند و گفتهاند بعد از آنكه ناقه را كفار پى كردند حضرت صالح فرمود تا سه روز ديگر عذاب بر شما نازل خواهد شد و مسجدى داشت در ميان دره كوهى كه آنجا ميرفت و نماز ميخواند اين نه نفر رفتند آنجا كه چون آنحضرت بيايد او را بكشند و بعد كسانش را و گفتند او گمان ميكند تا سه روز ديگر از امر ما فراغت پيدا ميكند و ما بايد تا سه روز بحساب او و كسانش برسيم ناگاه سنگ بزرگى از كوه بر سر آنها آمد كه همه را بزير گرفت و هلاك كرد و باقى قوم بصيحه آسمانى هلاك شدند و اينها همان اشخاصى بودند كه بيش از همه در قتل ناقه سعى نمودند و اسماء آنها از ابن عباس نقل شده و رئيس آنها قدّار نام بوده كه بأشقى الأشقياء امم ماضيه معرّفى شده چنانچه ابن ملجم بأشقى الأشقياء اين امّت و تميز تسعه بر هط باعتبار آنستكه رهط مانند قوم اسم جمع است پس مثل آنستكه فرموده باشد نه مردان يا نفرات ولى قمى ره فرموده شبانه آمدند حضرت صالح را بكشند ملائكهئى كه نگهبان او بودند آنها را در خانه حضرت كشتند با سنگ و بعدا ساير قوم بزلزله نابود شدند و در هر حال مكر و حيله و تدبيرى نمودند و خداوند همانرا سبب هلاكشان و جزاى مكرشان قرار داد با آنكه متوجه نبودند كه با خدا نميشود مكر كرد و ادراك نميكردند نتيجه مكر خودشان را كه مكر خدا با آنها است پس ببين اى كسيكه ديده بصيرت دارى سر انجام مكر و حيله آنها را كه چگونه خداوند هلاك فرمود آن نه نفر و ساير آنقوم سركش را بصيحه آسمانى و زلزله زمينى بتمامى و اين خانههاى آنها است كه بى صاحب و ويران افتاده مىبينند آنها را اهالى مكه و مدينه در راه شام براى ظلمى كه بخودشان نمودند و از اطاعت خدا و پيغمبرش سرپيچى كردند و اين مايه عبرت و آيت بزرگى است براى ارباب معرفت كه بدانند عاقبت، هر قوم كه با خدا در افتادند ور افتادند و نابود شدند و اهل ايمان و تقوى نجات يافتند و بسعادت دو سرا فائز و نائل گشتند و لتبيّتنّه و
جلد 4 صفحه 157
لتقولنّ بتاء و صيغه جمع بنحو خطاب بعضى ببعض و انّا دمّرناهم بكسر همزه نيز قرائت شده است و گفتهاند اهل نجات چهار هزار نفر بودند كه با حضرت صالح از وادى القرى بحضرموت رهسپار شدند و آنحضرت پس از ورود برحمت ايزدى و اصل گرديد لذا آن بلد بحضرموت خوانده شد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالُوا تَقاسَمُوا بِاللّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدنا مَهلِكَ أَهلِهِ وَ إِنّا لَصادِقُونَ (49)
گفتند به يكديگر که قسم ياد كنيد آنهم قسم باللّه که هر آينه شبانه و مخفيانه بريزيم بر سر صالح و كساني که اهل او هستند و آنها را بقتل رسانيم پس از آن ميگوييم به ولي مقتول که ما خبر نداشتيم و مشاهده نكرديم محل قتل و هلاكت او را و محققا ما هر آينه راستگويان هستيم.
(قالُوا) مرجع ضمير همان تسعة رهط است آن نه نفر بيكديگر مشاوره كردند و قرار داد كردند (تَقاسَمُوا بِاللّهِ) قسم بخدا ياد كنيد يكي از اموري که بر انسان واجب ميشود قسم است که يمين ميگويند و قسم شرعي باللّه و تاللّه و و الله است که سه قسم است و بايد متعلق قسم امر مباح يا مستحبّ يا واجب باشد قسم بر فعل حرام يا ترك واجب منعقد نميشود بخلاف نذر و عهد که بايد متعلق او راجح باشد و مخالفت قسم كفاره دارد يا عتق رقبه يا كسوه ده نفر يا اطعام ده نفر و اگر متمكن نيست سه روز روزه بگيرد چنانچه ميفرمايد فَكَفّارَتُهُ إِطعامُ عَشَرَةِ مَساكِينَ مِن أَوسَطِ ما تُطعِمُونَ أَهلِيكُم أَو كِسوَتُهُم أَو تَحرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَم يَجِد فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيّامٍ ذلِكَ كَفّارَةُ أَيمانِكُم إِذا حَلَفتُم وَ احفَظُوا أَيمانَكُم (مائده آيه 89) لكن اينکه قسم بر قتل نبي و مؤمنين بود مثل نذري که اهل شام كردند که اگر حسين كشته شد و يزيد فتح كرد مسجد بسازند و پنج مسجد هم بناء كردند که در لسان ائمه تعبير بمساجد ملعونه فرمودند.
جلد 14 - صفحه 154
(لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهلَهُ) يعني شبانه در موقعي که خواب هستند برويم آنها را بقتل رسانيم مثل ليلة المبيت که كفار قريش اطراف خانه پيغمبر را گرفتند که او را بقتل برسانند و حضرت هجرت فرمود و علي در جاي پيغمبر (ص) خوابيد و شرحش اينكه شوري كردند در امر حضرت رسول بعضي گفتند حبس بعضي گفتند اخراج بلد بعضي گفتند يك نفر او را بقتل رساند و ديه او را مجتمعا ميدهيم شيطان بصورت پير مرد نجدي آمد و تمام آنها را رد كرد و راي داد از هر قبيله يك نفر مجتمع شوند چهل نفر و شبانه او را بقتل رسانند.
(ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ) اگر ولي و صاحب دم مطالبه تقاص كردند ميگوييم ما خبر نداريم قاتل كيست.
(ما شَهِدنا مَهلِكَ أَهلِهِ) ما نبوديم و نديديم محل هلاكت آنها را و قاتل را نميشناسيم و بزبان امروزه خون او را پامال ميكنيم و ميگوييم (وَ إِنّا لَصادِقُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 49)- مسلما با ظهور صالح و آیین پاک و مصلح او، عرصه بر این گروهکها تنگ شد، اینجا بود که طبق این آیه «گفتند: بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او [صالح] و خانوادهاش شبیخون میزنیم (و آنها را به قتل میرسانیم) سپس به ولیّ دم او میگوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم»! (قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم