آیه 40 سوره طه
<<39 | آیه 40 سوره طه | 41>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
آنگاه که (از مادر دور افتادی) خواهرت (در پی تو) روان بود (تا تو را نزد فرعونیان یافت) و میگفت: میخواهید یکی را که (شیر و تربیت) این طفل را تکفل کند به شما معرفی کنم؟ پس ما (بدین وسیله) تو را به مادرت برگردانیدیم تا به دیدار تو دیدهاش روشن گردد و دیگر اندوه نخورد. و (باز منّت دیگر آنکه) یک نفر (از فرعونیان) را کشتی و ما از غم آن نیز تو را نجات دادیم و بارها تو را به امتحان و ابتلای سخت بیازمودیم، پس چند سالی در میان مردم مدین زیستی تا آنکه حال ای موسی به موقع آمدی (تا به مقام نبوت برسی).
آن گاه که خواهرت به سوی کاخ فرعون رفت، و گفت: آیا شما را به کسی که از این نوزاد سرپرستی کند، راهنمایی کنم؟ پس تو را به مادرت برگرداندیم تا خوشحال و شاد شود و غم و غصه نخورد، و کسی [از فرعونیان] را کُشتی و ما تو را از اندوه [و نگرانی بر ارتکاب قتل آن مشرک] نجات دادیم، و چنان که باید امتحانت نمودیم، پس سالیانی در میان اهل مدین ماندی، سپس ای موسی! بر اساس تقدیر الهی [برای انتخاب شدن به مقام پیامبری اینجا] آمدی،
آنگاه كه خواهر تو مىرفت و مىگفت: آيا شما را بر كسى كه عهدهدار او گردد دلالت كنم؟ پس تو را به سوى مادرت بازگردانيديم تا ديدهاش روشن شود و غم نخورد، و [سپس] شخصى را كُشتى و [ما] تو را از اندوه رهانيديم، و تو را بارها آزموديم، و سالى چند در ميان اهل «مدين» ماندى، سپس اى موسى در زمان مقدر [و مقتضى] آمدى.
آنگاه كه خواهرت مىرفت و مىگفت: مىخواهيد شما را به كسى كه نگهداريش كند راه بنمايم؟ ما تو را نزد مادرت باز گردانيديم تا چشمانش روشن گردد و غم نخورد. و تو يكى را بكشتى و ما از غم آزادت كرديم و بارها تو را بيازموديم. و سالى چند ميان مردم مدين زيستى. و اكنون، اى موسى، در آن هنگام كه مقدّر كرده بوديم آمدهاى.
در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکی کاخ فرعون) راه میرفت و میگفت: «آیا کسی را به شما نشان دهم که این نوزاد را کفالت میکند (و دایه خوبی برای او خواهد بود)!» پس تو را به مادرت بازگرداندیم، تا چشمش به تو روشن شود؛ و غمگین نگردد! و تو یکی (از فرعونیان) را کشتی؛ اما ما تو را از اندوه نجات دادیم! و بارها تو را آزمودیم! پس از آن، سالیانی در میان مردم «مدین» توقف نمودی؛ سپس در زمان مقدّر (برای فرمان رسالت) به این جا آمدی، ای موسی!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
تقر: منظور از تَقَرَّ عَيْنُها روشن شدن چشم و اطمينان خاطر است (مريم/ 26). فتناك: فتنه: امتحان و آزمايش. اصل «فتن» گذاشتن طلا در آتش است ناخالص و ناخالص بودن آن معلوم شود «فتون» مصدر است و مىشود جمع فتنه باشد چنان كه در كشاف گفته است. قدر: (بر وزن شرف) توانايى و اندازه. منظور از آن در اينجا معنى دوم است.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى «40»
آنگاه كه خواهرت (در پى آن صندوق) مىرفت تا بگويد: آيا شما را به كسى راهنمايى كنم كه تكفّل و پرستارى او را بپذيرد؟! (و آنان پذيرفتند.)
پس (اين گونه) ما تورا به سوى مادرت باز گردانيديم تا چشم او (به تو) روشن شود و اندوهگين نگردد. و (اى موسى!) تو شخصى (از فرعونيان) را به قتل رساندى (واز اين بابت دچار اندوه گرديدى)، پس تو را از غم نجات داديم و تو را در آزمونهاى مختلف آزموديم. پس چند سالى را در ميان مردم مدين (ودر كنار شعيب پيامبر) درنگ كردى، سپس (اينك) در زمان مقدّر (براى پذيرش رسالت به اينجا) آمدى.
نکته ها
فرعون كه صندوق را از آب گرفت، در آغاز تصميم كشتن طفل را داشت، ولى همسرش او را از اين كار بازداشت. لذا دايهها را براى شيردادن كودك دعوت كردند، امّا موسى سينهى هيچ يك از آنان را قبول نكرد، و نظام فرعونى در تغذيه كودك عاجز شد. خواهر موسى كه ماجرا را دنبال مىكرد، جلو آمد و با حالت عادّى گفت: من شما را به كسى معرّفى مىكنم كه اين كودك سينهى او را قبول كند.
جلد 5 - صفحه 343
بدين گونه موسى به دامان مادر بازگشت.
در تاريخ زندگانى و مبارزات حضرت موسى عليه السلام چند زن نقش اساسى داشتهاند؛ مادر موسى، خواهر موسى، همسر موسى و زن فرعون.
حوادث زندگانى انبيا، گاهى به يكديگر شباهت دارد. مثلًا سرگذشت حضرت موسى عليه السلام با زندگانى حضرت يوسف عليه السلام از جهاتى مشابه است، از جمله:
الف: هر دو پيامبر مدّتى را در كاخ زندگى كردهاند.
ب: زندگى در كاخ، به انتخاب هيچ يك نبود.
ج: پدر و مادر هر دو پيامبر به فراق مبتلا شدند.
د: سرانجام، هر دو به سوى والدين خود بازگشتند.
ه: هر دو به فتنهى ديگران دچار شدند؛ حضرت يوسف به فتنهى برادران خود وموسى عليه السلام به فتنهى فرعون.
و: در زندگى هر كدام، زنى كاخ نشين نقش داشته است، همسر عزيز مصر در نقش منفى و همسر فرعون در نقش مثبت.
پیام ها
1- در نظام حاكميت طاغوت، هر كس از طرفداران حقّ، چه زن و چه مرد، بايد نقش مبارزاتى خود را به خوبى انجام دهد. «تَمْشِي أُخْتُكَ»
2- براى دريافت الطاف الهى بايد حركت نمود. أَوْحَيْنا ... تَمْشِي أُخْتُكَ
3- پيشنهادات حقّ ومنطقى خود را با نرمى وملاطفت مطرح كنيم. «هَلْ»
4- اسرار را فاش نكنيم. «مَنْ يَكْفُلُهُ» و نگفت: «الى امه»
5- شير دادن فرزند، كافى نيست، بلكه تكفّل كامل مهم است. «يَكْفُلُهُ»
6- خدا به وعدههاى خويش وفادار است. «1» «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ- فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ»
7- سرپرستى مادر، بهترين شرايط براى رشد فرزند است. لِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِي ...
«1». امام باقر عليه السلام فرمود: مدّت جدايى فرزند از مادر سه روز بود. تفسير نورالثقلين.
جلد 5 - صفحه 344
فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ
8- رضايت مادر، جايگاه ويژهاى نزد خدا دارد. فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها
9- نگرانى از بازتاب كارها، به اخلاص و عصمت ضربه نمىزند. «فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ» (موسى عليه السلام يك قبطى را بدون تعمّد كشته بود و اگر چه گناهى نداشت، ولى نگران و غمگين بود.)
10- مردان خدا آزمايشات سختى را در پيش روى دارند. «فَتَنَّاكَ فُتُوناً»
انبيا نيز بايد مزهى حوادث سخت را بچشند لذا بعد از سالها زندگانى در كاخ، اينك چوپانى در بيابان شروع مىشود. «فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ»
11- پشت سر گذاردن مراحل سخت، مقدمهى رسيدن به مقام الهى و معنوى است. فَتَنَّاكَ ... ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى
12- مسئوليّتها، توفيقات و الطاف الهى، داراى زمانبندى و حساب شده است.
«جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى (40)
«1» بحار الانوار، ج 13، ص 26- 25.
جلد 8 - صفحه 270
نعمت چهارم:
إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ: تو را به نظر عاطفت خود بپرورديم وقتى كه مىرفت خواهر تو نزد آسيه. فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ: پس مىگفت به او و اتباع او آيا دلالت كنم شما را بر كسى كه تكفل او را نمايد در پرورش و شير دادن.
چون موسى پستان هيچ زنى را قبول ننمود، اين خبر در مصر منتشر شد.
خواهر موسى كه مريم نام داشت، آمد گفت: من شما را راهنمائى كنم به كسى كه او را تكفل كند. و رفت مادر موسى را آورد. چون پستان در دهانش گذارد قبول نمود، پس گفت: من نتوانم اينجا بمانم، زيرا كودكان دارم و خانهام ضايع شود، او را به من دهيد تا من چنانكه حق رضاع و تربيت باشد در حق او بجاى آرم. فرعون و آسيه چون ديدند كه شير ديگرى را قبول نكند بالضروره او را به وى دادند و اجرت تربيت تعيين نمودند؛ اينست كه مىفرمايد: فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ: پس برگردانيديم تو را به سوى مادرت به جهت وفا نمودن به وعده (إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ) «1» حاصل آنكه وفاى به وعده خود فرموديم. كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها: تا روشن شود چشم مادرش به لقاى طفل خود. وَ لا تَحْزَنَ: و اندوهناك نگردد به فراق او، يا محزون نشوى تو به فراق مادر و تفقد و اشفاق او.
نعمت پنجم: وَ قَتَلْتَ نَفْساً: و كشتى تو نفسى را كه آن قبطى كافر بود، وقتى آن سبطى مؤمن به تو استغاثه نمود، چون فرعونيان خبر دار شدند قصد تو كردند. فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِ: پس رهانيديم تو را از اندوه كشتن، و امر فرموديم بر هجرت به مدين. در مجمع- از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مروى است كه فرمود: خدا رحمت كند برادرم موسى را؛ كشت مردى را به خطا در سن دوازده سالگى «2».
«1» سوره قصص، آيه 7.
«2» مجمع البيان، ج 4، ص 11.
جلد 8 - صفحه 271
وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً: و امتحان نموديم تو را امتحان كردنى، يعنى با تو معامله آزمايندگان كرديم تا تو را خالص گردانيديم براى نبوت. حاصل آنكه تو را در بوته بلاها افكنديم پاك و خالص بيرون آمدى. ابن عباس گفته: معنى آنكه ما تو را در محنتى افكنديم پس از محنتى: 1- تولدش در سالى كه كودكان را مىكشتند. 2- در رود نيل انداختن. 3- به دست فرعون [افتادن]. 4- قصد فرعون به كشتن او. 5- سوختن زبان او به آتش. 6- كشتن قبطى را به خطا، ما تو را به اين بلاها امتحان نموديم و از همه نجات داديم «1». نزد بعضى معنى آنكه شديد نموديم محنت تو را در امر معاش.
نعمت ششم: فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ: پس درنگ نمودى سالهاى بسيار در ميان اهل مدين كه ده سال باشد.
بيان: خلاصه واقعه مكث موسى عليه السلام:
چون به مدين رسيد، در زير درختى قرار گرفت. در آنجا چاهى بود، عده بسيارى براى آبكشى جمع شدند. ناگاه دو دختر ضعيف با چند گوسفند آمده دور ايستادند. پرسيد: براى چه كار آمدهايد؟ گفتند: پدر ما پير و ما هم قدرت مزاحمت مردمان نداريم، صبر مىكنيم تا همه از آبكشى فارغ شوند، بعد گوسفندان را آب دهيم. موسى عليه السلام ترحم نموده، دلو آنها را گرفته آب كشيد و گوسفندان ايشان را سيراب نمود، پيشتر از مردم برگشتند. موسى عليه السلام هم به زير درخت آمد، عرض كرد (رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ) «2» شعيب پرسيد: چگونه زود برگشتيد، واقعه را بيان نمودند. يكى از دختران را به طلب موسى فرستاد. دختر با نهايت حيا آمد و گفت: پدرم تو را مىخواهد.
موسى گفت: راه به من بنما و از عقب من بيا كه ما فرزندان يعقوب هستيم، نظر در عقب زنان نكنيم. چون موسى نزد شعيب آمد، شرح حال گفت، شعيب گفت: مترس كه نجات يافتى از ستمكاران، و مىخواهم يكى از اين دو دختر
«1» تفسير ابو الفتوح رازى، چاپ اسلاميه 1398، ج 7، ص 462.
«2» سوره قصص، آيه 24.
جلد 8 - صفحه 272
را به نكاح تو درآورم كه خود را اجير من گردانى هشت سال، و اگر ده سال تمام كنى مختارى. موسى ده سال را تمام پس با زوجه خود به طرف بيت المقدس روانه گرديد.
نعمت هفتم: ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى: پس آمدى بدين وادى بر قدرى كه مقدر شده بود اى موسى.
مفسرين را در اين كلام چند وجه است به تقدير محذوفى: 1- سابق قضا و قدر من بود اينكه قرار دهم تو را رسول خود در وقت معين كه مقرر فرمودم، پس تو آمدى بر اين قدر نه قبل از آن و نه بعد از آن و از همين باب است (إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ) «1». 2- پس آمدى اى موسى بر مقدارى از زمان كه انبياء عليهم السلام را وحى كرده مىشود، و آن شروع سال چهلم باشد، چنانچه در تفسير لوامع از حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله مروى است كه فرمود: مبعوث نشد هيچ پيغمبرى مگر به سن چهل سالگى «2». 3- مقاتل گفته: مراد «قدر» موعد باشد، يعنى آمدى بر موعدى كه تو را وعده داده بوديم اى موسى.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى (37) إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى (38) أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِي (39) إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى (40) وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي (41)
اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي (42) اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (43) فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى (44)
ترجمه
و بتحقيق منت نهاديم بر تو بار ديگر
هنگاميكه وحى نموديم بمادرت آنچه بايد وحى شود
آنكه بگذار او را در صندوق پس بيندازش در دريا
جلد 3 صفحه 505
پس بيندازد او را دريا بكناره ميگيرد او را دشمنى كه مرا است و دشمنى كه او را است و انداختم بر تو مهرى را از جانب خودم و تا تربيت شوى در برابر چشم من
هنگاميكه ميرفت خواهرت پس ميگفت آيا دلالت كنم شما را بر كسيكه تكفّل كند او را پس باز گردانديم تو را بمادرت تا روشن شود چشم او و محزون نباشد و كشتى كسى را پس رهانيديم تو را از اندوه و آزموديم تو را آزمودنى پس درنگ نمودى سالها در ميان اهل مدين پس آمدى در موعد مقدّر اى موسى
و ساخته و پرداخته كردم تو را براى خودم
برو تو و برادرت با معجزات من و سستى نكنيد در ياد من
برويد بسوى فرعون همانا او طغيان نموده
پس بگوئيد مر او را گفتنى ملايم شايد او پند گيرد يا بترسد.
تفسير
خداوند متعال پس از اجابت متمنّيات حضرت موسى بيان الطاف سابقه خود را نسبت باو فرموده باين تقريب كه لطف ما بتو اختصاص بحال كنونى ندارد دفعه ديگر هم كه از بدو تولّدت تاكنون باشد ما منّت بر تو نهاديم و آن وقتى بود كه بمادرت وحى نموديم آنچه كه بايد و شايد وحى شود يا آنچه معلوم نميگردد مگر بوحى و الهام كه اينجا از وحى اراده شده چون گفتهاند وحى اختصاص بانبياء دارد ولى الهام بغير انبياء هم ميشود و آن اين بود كه بدل مادرت انداختيم كه تو را در صندوقى بگذارد و محكم كند و در دريا بيندازد چون قذف بر وضع و القاء هر دو اطلاق ميشود و دريا كه مراد از آن رود نيل است مأمور است از طرف ما كه آنرا بساحل و كناره بيندازد و چون انداخت دشمن من فرعون كه دشمن تو هم بود آنرا خواهد برداشت و براى اشاره بدشمنى باطنى و ظاهرى يا مبالغه و تأكيد در عداوت لفظ عدوّ مكرر شده و مقتضى تأكيد مسلّم نمودن اين معنى است كه مادر دوست و دشمن شريكيم هر كس دشمن تو است دشمن من است و هر كس دوست تو است دوست من است و دشمن هم مقهور اراده من است و محبت تو را در دلها جا دادم مخصوصا در دل فرعون و زنش تا از خطر مرگ و قتل نجات يابى و در برابر نظر و تحت مراقبت من پرورش يابى بدست دشمن تو و من و اين وقتى بود كه خواهرت ميرفت نزد فرعون و كسانش پس ميگفت آيا ميخواهيد دايهاى براى طفلى كه داريد بياورم كه بخوبى از او نگهدارى كند و آنها گفتند ميخواهيم و او
جلد 3 صفحه 506
مادرت را آورد و تو باو برگشتى و اين موجب سرور قلب و روشنى ديده او شد و از اندوه فراق تو بيرون آمد يا تو بوصل او رسيدى و از فراق او محزون نشدى و نيز تو آنمرد قبطى را بحمايت آنمرد اسرائيلى كشتى چنانچه شرح آن در سوره قصص بيايد انشاء اللّه تعالى و غمناك شدى از خوف عقاب الهى و مجازات فرعون پس نجات داديم تو را به آمرزش و امر بهجرت بسوى مدين و در آن راه و قبل از آن ما تو را امتحانات نموديم و بانواع بلاها و محنتها مبتلا و گرفتار كرديم و تو از امتحان بخوبى بيرون آمدى و ده سال در مدين كه هشت منزلى مصر است اقامت كردى و در اوّل از منهاى كه مقدّر شده بود بمنصب رسالت مفتخر شوى نزد ما حاضر شدى يا در سر چهل سالگى كه براى بعثت انبياء عظام مقدّر شده مراجعت نمودى حكايت مواهب و عطاياى ما بر تو بپايان رسيد ايموسى بدان كه من تو را براى خودم و رسالتم ساخته و پرداخته و آماده نمودم كه محبوب و كليم و رسول و برگزيده من باشى برو تو و برادرت هارون با معجزات و خوارق عاداتى كه بتو داده و خواهيم داد و فتور و قصور و سستى و كوتاهى براى شما در نماز و دعا و انجام امر رسالت كه نتيجه ياد و اهتمام بامر من است روى ندهد با يكديگر برويد نزد فرعون همانا او طاغى و ياغى و متكبر و سركش شده ولى با ملايمت و متانت و احترام صورى با او صحبت كنيد و اسمش را در حضورش نبريد مبادا سفاهت كند و ناگهان متعرّض شما شود اميد است متذكر قبح اعمال خود شود و از خدا و روز جزا بترسد و توبه كند با آنكه ميدانست خداوند كه متذكر و نادم نميشود تا دم مرگ و غرق كه آنوقت توبه فائده ندارد ولى براى تشويق موسى عليه السّلام بدعوت اين بيانرا فرمود چنانچه در علل از امام كاظم عليه السّلام و در كافى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده و قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه چون مادر موسى عليه السّلام بآن حضرت آبستن شد بكسى اظهار نكرد تا زمانى كه فارغ شد زيرا فرعون زنان قبطيّه را مأمور نموده بود كه مراقب زنان اسرائيليّه باشند براى آنكه شنيده بود در بنى اسرائيل پسرى بدنيا مىآيد كه هلاك فرعون و فرعونيان بدست او جارى ميشود و گفته بود پسرهاى آنها را ميكشم تا اين امر روى ندهد و ميان مردها و زنها جدائى انداخته بود و چون موسى عليه السّلام از مادر متولد شد و او نظرش بآن طفل افتاد محزون و غمناك گرديد و گريه كرد و گفت
جلد 3 صفحه 507
همين ساعت كشته خواهد شد خداوند قلب آن زنى را كه از طرف فرعون موكّل مادر موسى بود معطوف باو نمود كه گفت چرا رنگت پريده گفت ميترسم بچهام كشته شود گفت نترس و موسى طورى بود كه هر كس او را ميديد دوستش ميداشت چون خدا فرموده محبت او را در دلها انداختم از جانب خود لذا آنزن قبطيه موكّله محبت بموسى پيدا كرد و از او صرف نظر نمود و خداوند صندوقى براى موسى نازل نمود و بمادرش ندا رسيد كه طفلت را در اين صندوق بگذار و آنرا در دريا بينداز و بيم و اندوه نداشته باش كه ما او را بتو بر ميگردانيم و پيغمبر مرسلش مينمائيم پس مادر موسى او را در آن صندوق گذارد و درش را بست و آنرا در رود نيل انداخت و فرعون قصرهائى براى تنزّه و تفريح خود در كنار رود نيل ساخته بود و در يكى از آنها نشسته بود بازنش آسيه كه ديد سياهىئى در روى آب نمايان شد كه موجهاى آب آنرا بالا ميآورد و باد آنرا بكنار ميزند تا رسيد بدر قصر فرعون امر كرد آنرا گرفتند و نزدش آوردند و چون درش را باز كرد پسر بچهاى را مشاهده نمود و گفت اين از بنى اسرائيل است و خداوند محبت شديدى از موسى در دل فرعون و آسيه انداخت ولى باز فرعون خواست او را بكشد آسيه نگذاشت و گفت نكشيد بسا باشد كه نفع دهد بما يا او را براى خود بفرزندى بگيريم و آنها نميدانستند كه او موسى است و فرعون اولاد نداشت و گفت دايهاى براى او بياوريد زنان چندى كه اولادهاى آنها را فرعون كشته بود آوردند موسى پستان هيچيك را نگرفت و خبر بمادر موسى رسيد كه فرعون بچهات را گرفت بسيار محزون و غمناك شد و گريه كرد و نزديك بود كه بگويد فرزند من است يا از غصّه بميرد كه خودش را حفظ نمود بقوّه الهى كه بقلبش رسيد و بخواهر موسى گفت برو از برادرت خبر گيرى كن و او آمد محرمانه تفتيش كرد معلوم شد فرعون از آنكه موسى پستان هيچ زنى را نگرفته بسيار محزون شده لذا گفت آيا ميخواهيد دايهاى بشما نشان دهم كه بخوبى از بچه شما نگهدارى كند گفتند بلى رفت مادرش را آورد و موسى در بغل او جاى گرفت و از پستان او بخوبى شير خورد و فرعون و خانوادهاش خوشحال شدند و خيلى از مادرش احترام نمودند و گفتند اين طفل را شير ده و پرستارى كن و ما چنين و چنان بتو خواهيم داد در اينجا راوى از حضرت سؤال ميكند كه چند
جلد 3 صفحه 508
روز موسى از مادرش غائب بود ميفرمايد سه روز و گفتهاند هارون در مصر بود و چون موسى عازم آن بلد شد بهارون وحى رسيد كه از موسى استقبال نمايد و او تا يك منزلى آمد و برادرش را ملاقات نمود و با مشورت يكديگر نزد فرعون رفتند و خانواده حضرت موسى بسرپرستى چوپانى از اهل مدين از همان وادى مقدس بنزد شعيب مراجعت كردند و آنجا بودند تا بعد از غرق شدن فرعون نزد موسى عليه السّلام آمدند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِذ تَمشِي أُختُكَ فَتَقُولُ هَل أَدُلُّكُم عَلي مَن يَكفُلُهُ فَرَجَعناكَ إِلي أُمِّكَ كَي تَقَرَّ عَينُها وَ لا تَحزَنَ وَ قَتَلتَ نَفساً فَنَجَّيناكَ مِنَ الغَمِّ وَ فَتَنّاكَ فُتُوناً فَلَبِثتَ سِنِينَ فِي أَهلِ مَديَنَ ثُمَّ جِئتَ عَلي قَدَرٍ يا مُوسي (40)
زماني که رفت خواهر تو پس گفت آيا شما را دلالت كنم بر كسي که كفالت كند اينکه طفل را پس برگردانيد ترا بسوي مادرت تا چشم او روشن شود و محزون نباشد و كشتي نفسي را پس نجات داديم ترا از غم و گرفتاري و آزموديم ترا آزمودني.
(إِذ تَمشِي أُختُكَ) چون بعد از گرفتن صندوق موسي در دامن فرعون قرار گرفت اينکه قضيه چون امر عظيمي بود منتشر شد در مصر و خبر رسيد بمادر موسي او دانست که موسي در دامن فرعون است بخواهر موسي گفت برو مشاهده كن که كار موسي بكجا ميكشد که ميفرمايد (وَ قالَت لِأُختِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَت بِهِ عَن جُنُبٍ) قصص آيه 10 خواهرش آمد و از دور مشاهده ميكرد که از اطراف مرضعه ميآوردند و موسي اعراض ميكرد که مفاد (حَرَّمنا عَلَيهِ المَراضِعَ) است پيش رفت و گفت من يك مرضعه در نظر دارم ميخواهيد او را بياورم که مفاد.
(هَل أَدُلُّكُم عَلي مَن يَكفُلُهُ) گفتند بياور رفت مادر موسي را آورد پستان او را گرفت فرعون خشنود شد و با حقوق زيادي موسي را بدست مادرش سپرد.
(فَرَجَعناكَ إِلي أُمِّكَ) مادرش بسيار خشنود شد.
(كَي تَقَرَّ عَينُها وَ لا تَحزَنَ) تا موسي بزرگ شد و در دستگاه فرعون عظمتي پيدا كرد و مورد اهميّتي شد تا يك روز که مشاهده كرد که يك نفر از بني اسرائيل با يك نفر از فرعونيان مقاتله ميكنند آن بني اسرائيلي مغلوب شد و فرعوني مسلط شد و در مقام قتل بني اسرائيلي بر آمد و چون دفع ظلم از مظلوم واجب است و او استغاثه كرد موسي حمله كرد بر فرعوني.
(وَ قَتَلتَ نَفساً) و او را كشت و در سوره قصص تفصيل اينکه قضيه را بيان ميفرمايد
جلد 13 - صفحه 32
(وَ دَخَلَ المَدِينَةَ عَلي حِينِ غَفلَةٍ مِن أَهلِها فَوَجَدَ فِيها رَجُلَينِ يَقتَتِلانِ هذا مِن شِيعَتِهِ وَ هذا مِن عَدُوِّهِ فَاستَغاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَي الَّذِي مِن عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسي فَقَضي عَلَيهِ) آيه 14 و قصد كشتن او را نداشت يك مشت بر آورد که دفع شر او را بكند بهمان مشت كشته شد خبر رسيد بفرعونيان که موسي يكي از آنها را كشت تصميم گرفتند که موسي را بكشند موسي فرار كرد و بطرف مدين روانه شد.
(فَنَجَّيناكَ مِنَ الغَمِّ) از آنها نجات پيدا كرد تا موقعي که نزد شعيب آمد و شرح قصّه خود را بيان نمود و شعيب گفت نجات پيدا كردي (قالَ لا تَخَف نَجَوتَ مِنَ القَومِ الظّالِمِينَ) قصص آيه 25 و ده سال نزد شعيب بود.
(وَ فَتَنّاكَ فُتُوناً) و ابتلاآتي از او شد که اشاره بآن ميشود.
فَلَبِثتَ سِنِينَ فِي أَهلِ مَديَنَ ثُمَّ جِئتَ عَلي قَدَرٍ يا مُوسي پس مكث كردي سالهايي در ميان اهل مدين پس از آن آمدي بر قابليت و استحقاق مقام نبوّت و رسالت و كليميّت و نزول الواح تورية اما فتون قبل از لبث در مدين حمل مادرت در سالي که فرعون ذبح اطفال ميكرد و القاء در دريا و منع از ارتضاع از ثدي غير مادرت و گرفتن ريش فرعون و همّ او بر قتل تو اخذ آتش بجاي درّه که موجب انصراف از قتل شد پس قتل قبطي و آمدن رجل شيعه تو و خبر دادن باراده قتل تو و فرار كردن و نجات يافتن از دست آنها و امّا فتون بعد از آمدن مدين سقايت دختران شعيب و بردن ترا نزد شعيب و ده سال شباني كردن در دشت و صحرا براي گوسفندان شعيب و ساير ابتلائات و خداوند هم باو عنايت فرمود:
اوّلا بمجرد بلوغ و رشد حكمت و علم را که ميفرمايد (وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ استَوي آتَيناهُ حُكماً وَ عِلماً وَ كَذلِكَ نَجزِي المُحسِنِينَ) قصص آيه 13 تا اينكه پس از آنكه.
جلد 13 - صفحه 33
(فَلَبِثتَ سِنِينَ فِي أَهلِ مَديَنَ) و تحمّل جميع اينکه شدائد و مشكلات.
(ثُمَّ جِئتَ عَلي قَدَرٍ يا مُوسي) استعداد و لياقت و قابليت مقام رسالت و اولي العزمي و اعطاء معجزات محيّر العقول پيدا كردي که از هر جهت از صفات حميده و مقام صبر و تحمّل و اعمال صالحه مورد اينکه موهبت عظمي شدي حال بايد بوظايف رسالت خود عمل كني.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 40)- کاخ فرعون بر گوشهای از شط نیل ساخته شده بود، در حالی که فرعون و همسرش در کنار آب به تماشای امواج مشغول بودند، ناگهان این صندوق مرموز توجه آنها را به خود جلب کرد، به مأموران دستور داد صندوق را از آب بگیرند، هنگامی که در صندوق گشوده شد با کمال تعجب نوزاد زیبایی را در آن دیدند، چیزی که شاید حتی احتمال آن را نمیدادند.
فرعون متوجه شد که این نوزاد باید از بنی اسرائیل باشد که از ترس مأموران به چنین سرنوشتی گرفتار شده است و دستور کشتن او را صادر کرد، ولی همسرش که «نازا» بود سخت به کودک دل بست و شعاع مرموزی که از چشم نوزاد جستن نمود در زوایای قلب آن زن نفوذ کرد، و او را مجذوب و فریفته خود ساخت.
دست به دامن فرعون زد و در حالی که از این کودک به نور چشمان (قُرَّتُ عَیْنٍ) تعبیر مینمود، تقاضا کرد از کشتنش صرف نظر شود. و بالاخره موفق شد سخن خود را به کرسی بنشاند.
اما از سوی دیگر کودک گرسنه شده و شیر میخواهد، گریه میکند اشک میریزد. ولی هر دایهای آوردند نوزاد، پستان او را نگرفت.
اکنون بقیه داستان را از زبان قرآن میخوانیم:
آری! ای موسی ما مقدر کرده بودیم که در برابر دیدگان (علم) ما پرورش بیابی «در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکی کاخ فرعون) راه میرفت» (إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ). و به دستور مادر، مراقب اوضاع و سر نوشت تو بود.
او به مأموران فرعون «میگفت: آیا زنی را به شما معرفی بکنم که توانایی
ج3، ص120
سر پرستی این نوزاد را دارد»؟ (فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی مَنْ یَکْفُلُهُ).
و شاید اضافه کرد: این زن شیر پاکی دارد که من مطمئنم نوزاد آن را پذیرا خواهد شد.
مأموران خوشحال شدند به همراه او حرکت کردند.
خواهر موسی که خود را به صورت فردی ناشناس و بیگانه، نشان میداد، مادر را از جریان امر آگاه کرد، مادر نیز بیآنکه خونسردی خود را از دست دهد، به دربار فرعون آمد، کودک را به دامن او انداختند کودک بوی مادر را شنید، بویی آشنا، ناگهان پستان او را همچون جان شیرین در بر گرفت و با عشق و علاقه بسیار، مشغول نوشیدن شیر شد، غریو شادی از حاضران برخاست و آثار خشنودی و شوق در چشمان همسر فرعون نمایان شد.
فرعون کودک را به او سپرد، و همسرش تأکید فراوان نسبت به حفظ و حراست او کرد، و دستور داد در فاصلهای کوتاه کودک را به نظر او برساند.
اینجاست که قرآن میگوید: «پس ما تو را به مادرت بازگرداندیم تا چشمش به تو روشن شود، و غم و اندوهی به خود راه ندهد» (فَرَجَعْناکَ إِلی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ).
سالها گذشت، و موسی (ع) در میان هالهای از لطف و محبت خداوند و محیطی امن و امان پرورش یافت، کم کم به صورت نوجوانی در آمد.
روزی از راهی عبور میکرد دو نفر را در برابر خود به جنگ و نزاع مشغول دید که یکی از بنی اسرائیل و دیگری از قبطیان (مصریان و هواخواهان فرعون) بود، موسی به کمک مظلوم که از بنی اسرائیل بود شتافت و برای دفاع از او، مشتی محکم بر پیکر مرد قبطی وارد آورد، اما این دفاع از مظلوم به جای باریکی رسید، و همان یک مشت کار قبطی را ساخت.
موسی طبق توصیه بعضی از دوستانش، مخفیانه از مصر بیرون آمد و به سوی مدین شتافت و در آنجا محیطی امن و امان در کنار شعیب پیغمبر که شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره قصص خواهد آمد پیدا کرد.
ج3، ص121
اینجاست که قرآن میگوید: «و تو یکی (از فرعونیان) را کشتی (و در اندوه فرو رفتی) اما ما تو را از غم و اندوه رهایی بخشیدیم» (وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ).
و پس از آن «بارها تو را (در کورههای حوادث) آزمودیم» (وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً).
«پس از آن سالیانی در میان مردم مدین توقف نمودی» (فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ).
و بعد از پیمودن این راه طولانی و آمادگی روحی و جسمی و بیرون آمدن از کوره حوادث با سر افرازی و پیروزی «سپس در زمانی که برای گرفتن فرمان رسالت مقدّر بود به اینجا آمدی ای موسی!» (ثُمَّ جِئْتَ عَلی قَدَرٍ یا مُوسی).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم