آیه 25 سوره ص
<<24 | آیه 25 سوره ص | 26>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
ما هم از آن کرده عفو کردیم و از او درگذشتیم و او نزد ما بسیار مقرب و نیکو منزلت است.
و ما او را در این [داوری] آمرزیدیم، بی تردید او نزد ما تقرب و منزلتی بلند و سرانجامی نیکو دارد.
و بر او اين [ماجرا] را بخشوديم؛ و در حقيقت براى او پيش ما تقرّب و فرجامى خوش خواهد بود.
ما اين خطايش را بخشيديم. او را به درگاه ما تقرب است و بازگشتى نيكو.
ما این عمل را بر او بخشیدیم؛ و او نزد ما دارای مقامی والا و سرانجامی نیکوست!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«ذلِکَ»: آن لغزش که در طرز قضاوت رخ داد و یا گمان قتل. آن گناه مراد گناهی همچون گناه مذکور در (غافر / و محمّد / ) است. «زُلْفی»: (نگا: سبأ / ). «حُسْنَ مَآبٍ»: (نگا: آلعمران / ، رعد / ). آنچه از آیات تا استفاده میشود بیش از این نیست که افرادی به عنوان دادخواهی از عبادتگاه داود بالا رفتند و نزد او حاضر شدند. او نخست وحشت کرد. سپس به شکایت شاکی گوش فرا داد که یکی از آنان گوسفند و دیگری فقط یک گوسفند داشت. صاحب گوسفند از صاحب یک گوسفند خواسته است که این یکی را هم بدو بدهد. داود پیش از آن که از طرف مقابل توضیحی بخواهد حق را به شاکی داد. او به زودی متوجّه لغزش خود شد و از عجله و دستپاچگی خویش توبه کرد و خدا توبه او را پذیرفت. بدون این که حق کسی ضایع شده باشد. امّا برخی از مفسّران محترم با توجّه به اسرائیلیّات موجود در کتابهای محرَّف یهودیان و مسیحیان، داستانهای گوناگونی را در تفاسیر خود ذکر نمودهاند که مفسّران بیشماری در کتابهای خود آن افسانهها و روایات را نقد نمودهاند و بر آنها قلم بطلان کشیدهاند (نگا: تفسیر کبیر، روحالمعانی، التفسیر النی للقرآن، أضواء البیان، تفسیر ابنکثیر، تفسیر قاسمی، نمونه، فی ظلال القرآن، الواضح،) برای نمونه چند جملهای را عیناً از تفسیر أضواء البیان ذکر مینمایم: إِعْلَمْ أَنَّ مَا یَذْکُرُهُ کَثیرٌ مِنَ المُفَسِّرِینَ فِی تَفْسیرِ هذِهِ الآیَةِ الْکَریمَةِ (ص / ) مِمَّا لا یَلِیقُ بِمَنصَبِ دَاوُدَ - عَلَیْهِ وَ عَلی نَبِیِّنَا الصَّلاةُ والسَّلامُ - کُلُّهُ رَاجِعٌ إِلیَ الإِسْرَائِیلیَّات، فَلاثِقَةَ بِهِ، وَ لا مُعَوَّلَ عَلَیْهِ، وَ مَا جَاءَ مِنْهُ مَرْفُوعاً إِلیَ النَّبِیِّ -(- لا یَصِحُّ مِنْهُ شَیْءٌ.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ «24»
(داود) گفت: حقّا كه او با درخواست افزودن ميش تو به ميشهاى خودش به تو ستم كرده است و البتّه بسيارى از شريكان، بعضى بر بعضى ستم مىكنند، مگر كسانى كه ايمان آورده و عمل شايسته انجام مىدهند و آنان كم هستند و داود متوجّه شد كه ما او را (با اين صحنه و طرح نزاع) آزمايش كرديم، پس، (از قضاوت خود قبل از شنيدن سخن طرف مقابل پشيمان شد و) از پروردگارش آمرزش خواست و به ركوع در افتاد و توبه و انابه كرد.
فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ «25»
پس ما آن (قضاوت عجولانه) را بر او بخشيديم و البتّه براى او در نزد ما مقام قرب و عاقبت نيك است.
جلد 8 - صفحه 96
نکته ها
ماجراى قضاوت حضرت داود در تورات كنونى نيز آمده است، امّا متفاوت از آنچه در قرآن آمده است كه با مقام انبيا نمىسازد و كذب و دروغى بيش نيست.
در فصل 12 تورات كتاب اشموئيل مىخوانيم: كسى نزد مشاور داود آمد و گفت: در شهرى دو نفر بودند كه يكى غنىّ و ديگرى فقير، غنىّ گوسفند و گاو بسيار داشت و فقير تنها يك برّهى كوچك داشت. مسافر غريبى نزد شخص غنىّ آمد، او بخل كرد و از مال خودش خرج نكرد، بلكه برّهى مرد فقير را ذبح كرد تا از مسافر غريب پذيرايى كند، اكنون فتواى داود چيست؟
داود عصبانى شد و گفت: كسى كه اين كار را كرده مستحقّ قتل است، او بايد چهار گوسفند به جاى يك گوسفند بدهد. سؤال كننده گفت: اى داود! آن مرد تويى! داود فهميد كه مرادش از طرح سؤال اين بود كه تو كه همسر داشتى چرا همسر همسايهات را با توطئه تصاحب كردى؟ لذا داود ناراحت شد و توبه كرد!!
پیام ها
1- قضاوت، نبايد عجولانه و بر اساس شنيدن سخن يكى از طرفين باشد.
(حضرت داود با شنيدن سخن يك نفر از طرفين دعوا قضاوت كرد و فرمود:
«لَقَدْ ظَلَمَكَ» و به همين دليل از خداوند عذر خواست).
2- افزونطلبى ظلم است گرچه انسان موفق به افزودن نشود. «ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ»
3- انسان مىتواند مالك اموال زياد باشد. حضرت داود از داشتن 99 ميش انتقاد نكرد، بلكه از افزونطلبى ظالمانه برادر انتقاد كرد). لَقَدْ ظَلَمَكَ ...
4- در انتخاب همكار و شريك بايد محور كار، ايمان و عمل صالح باشد وگرنه خطر كلاهبردارى و تجاوز به حقوق شركاء در پيش است. كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي ... إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا
5- ايمان و عمل صالح در كنار هم كارسازند. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»
جلد 8 - صفحه 97
6- شركت، بسترى براى لغزش و ضايع كردن حقّ شريك است. «كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي»
7- اقتصاد سالم در سايهى ايمان و عمل صالح است. لَيَبْغِي ... إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ
8- كسانى كه حقّ ديگران را مراعات كنند بسيار كمند. «قَلِيلٌ ما هُمْ»
9- آزمايش حتّى براى پيامبران الهى مطرح است. «أَنَّما فَتَنَّاهُ»
10- سفارش به ايمان و عمل صالح و مراعات حقوق مردم بهترين رهنمود است.
(از حضرت داود رهنمود خواستند: «اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ» حضرت فرمود: كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي ... إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا ...
11- انبيا به خاطر سادهترين لغزش، بهترين نوع انابه و توبه را از خود نشان مىدادند. (ترك اولاى حضرت داود اين بود كه قبل از شنيدن سخن هر دو طرف قضاوت كرد). «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ»
12- توبهى فورى ارزش زيادى دارد. «فَاسْتَغْفَرَ» (حرف فاء)
13- ربوبيّت الهى زمينه درخواست آمرزش است. «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ»
14- حقوق مردم به قدرى مهم است كه عجله در داورى حتّى اگر از پيامبر معصوم سر زند بايد همراه با استغفار باشد. «فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ»
15- ركوع در نماز، قبل از اسلام نيز بوده است. «خَرَّ راكِعاً»
16- توبه بايد هم ظاهرى باشد و هم درونى و عمقى. «خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ»
17- توبهى فورى، پذيرش فورى را به دنبال دارد. فَاسْتَغْفَرَ ... فَغَفَرْنا لَهُ
18- توبه، غير از جبران گذشته، آينده را نيز تأمين مىكند. «فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ»
19- مقام معنوى، آن گاه ارزش دارد كه همراه با حسن عاقبت و تأمين آينده باشد. «لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ»
20- گاهى دنيا و آخرت براى يك نفر جمع مىشود. «شَدَدْنا مُلْكَهُ- سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ- عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ «25»
فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ: پس آمرزيديم مر او را آن را، وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى: و بدرستى كه مر او را نزد ما هر آينه قرب و كرامت است، وَ حُسْنَ مَآبٍ: و مر او راست نيكوئى بازگشت در بهشت.
شرح قضيه: در ضمن سه مطلب بيان مىشود:
مطلب اول- عصمت انبياء:
واجب است انبياء معصوم باشند، يعنى از اول عمر و تا آخر عمر خطا و سهو و نسيان و گناه صغيره و كبيره از آنها صادر نشود، زيرا اگر معصوم نباشند هر آينه منتفى شود فايده بعثت و لازم باطل، پس ملزوم هم باطل خواهد بود؛ بيان ملازمه: اگر جايز باشد صدور معصيت از ايشان، وثوق و اعتماد به قول آنها نخواهد بود به سبب جواز كذب در اين هنگام، و هرگاه وثوق و اطمينان از آنها سلب گردد، وجوب اطاعت امر و نهى ايشان لازم نيايد، بنابراين فايده بعثت منتفى گردد.
تتمه: بنابراين آنچه از آيات موهم صدور معصيت باشد، مؤول به ترك اولى باشد، زيرا نافرمانى در ترك اولى نيز مىباشد، زيرا شايسته مقام تقرب و
«1» مجمع البيان ج 4 ص 471 و منهج الصادقين، ج 8، ص 45.
جلد 11 - صفحه 189
جلالت شأن ايشان نيست خلاف اولى نمودن، و اين نسبت به انبياء گناه اطلاق، و از آن استغفار نمودهاند؛ يا آنكه استغفار به جهت گناه نبود بلكه بر آن تذلل و خشوع و شكستگى نزد حق تعالى بود.
مطلب دوم- قضيه تزويج ازوجه «اوريا» به داود عليه السلام:
بعضى بر وجهى نقل نمودهاند كه عقل و شرع آن را ابا نمايد از قبول آن، بلكه افترا باشد نسبت به حضرت داود عليه السلام. و حارث اعور از حضرت امير المؤمنين عليه السلام روايت نموده كه فرمود: هيچ مردى را نزد من نيارند گمان كند كه داود متزوج شده به زن «اوريا» مگر آنكه او را دو حد زنم: حدى براى نبوت، و حدى براى اسلام «1».
و على بن الجهم خدمت حضرت رضا عليه السلام قضيه را نقل نمايد، حضرت دست مبارك بر پيشانى خود زد و گفت: «انا للّه و انا اليه راجعون» شما نسبت ناشايستگى به پيغمبرى از پيغمبران مىدهيد. پس على بن الجهم پرسيد قصه «اوريا» را، حضرت فرمود: در زمان داود عليه السلام مقرر چنين بود زنى كه شوهرش مىمرد يا كشته مىشد، ديگر شوهر نمىكرد؛ و اول كسى را كه حلال فرمود حق تعالى زنى را كه شوهر او كشته شده باشد بخواهد، حضرت داود عليه السلام بود. چون «اوريا» كشته شد و عده زن او منقضى شد، حضرت داود او را خواست؛ و اين معنى بر روح «اوريا» گران آمد «2».
مطلب سوم- واقعه خصمان:
علم الهدى سيد مرتضى (رحمه اللّه) در تنزيه الانبياء «3» شرح مفصلى بيان فرمايد كه: اوريا بن حيان، زنى را خطبه كرد و نزديك آن شد كه او را عقد كند. اولياى زن را با او نزاع واقع و بدان جهت به او ندادند. حضرت بعد از امتناع ايشان از اين امر، او را خطبه نمود. اولياى زن
«1» مجمع البيان (چ 1401 ق) ج 4 ص 472.
«2» عيون اخبار الرضا ج 1 باب 14 ص 155- 154 و در قسمت آخر بجاى «و اين معنى بر روح اوريا گران آمد» آمده است: «فذلك الذى شق على الناس من قبل اوريا يعنى اين است آن مطلبى كه بر مردم از جانب اوريا گران آمده است.
«3» تنزيه الانبياء (منشورات الشريف الرضى- قم) ص 92- 91.
جلد 11 - صفحه 190
بواسطه پادشاهى و پيغمبرى او به خطبه او راضى شد و حضرت داود را نود و نه زن بود، آن را نيز به حباله خود در آورد. اوريا از استماع اين قضيه مغموم شد، چون طريق اولى اين بود كه داود رفع نزاع نموده، اولياء به قبول خطبه «اوريا» راضى سازد ترك اين خطبه را نمايد. حق سبحانه جهت تنبيه حضرت داود به ترك اولى، دو ملك را به صورت دو مرد مخاصم نزد او فرستاد چنانچه آيه شريفه تفسير شد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ «21» إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ «22» إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ «23» قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ «24» فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ «25»
ترجمه
و آيا آمد تو را خبر دو نزاع دارنده هنگاميكه بالا رفتند از ديوار عبادتگاه
چون وارد شدند بر داود پس ترسيد از آنها گفتند مترس دو نزاع كنندهايم كه ستم كرده بعضيمان بر بعضى پس حكم كن ميان ما بحق و جور مكن و هدايت كن ما را براه ميانه
همانا اين برادر من است براى او نود و نه ميش است و براى من يك ميش است پس گفت واگذار بمن آنرا و غالب شد بر من در گفتگو
گفت بتحقيق ستم كرد بر تو بخواستن ميش تو و اضافه نمودن بميشهاى خود و همانا بسيارى از شريكها ستم ميكنند بعضيشان بر بعضى مگر آنانكه ايمان آوردند و كردند كارهاى شايسته و اندكند ايشان و گمان برد داود كه ما آزموديم او را پس طلب آمرزش كرد از پروردگارش و برو در افتاد در حال نماز و بازگشت نمود
پس آمرزيديم براى او آنرا و همانا براى او نزد ما هر آينه تقرّب و خوبى بازگشت است.
تفسير
خداوند متعال براى تشويق حبيب خود باستماع سؤال فرموده كه آيا خبر دو نفر كه با يكديگر مخاصمه و نزاع داشتند بتو رسيده وقتى كه از ديوار نماز خانه داود پيغمبر بالا آمدند و وارد بر او شدند از راه غير متعارف پس ترسيد از آنها و ضمير جمع باعتبار مدّعى و مدّعى عليه و اتباع آن دو است از ملائكه كه گفتهاند با آن دو بودند و بعضى جمع را منطقى دانستهاند و لفظ خصم در مفرد و تثنيه و جمع استعمال ميشود باعتبار اصلش كه مصدر است و آنها بحضرت داود عرضه داشتند مترس ما دو نفريم كه با يكديگر نزاع داريم و يكى از ما بر ديگرى ستم نموده و نزد تو بمرافعه آمدهايم كه حكم فرمائى ميان ما بحق و از آن تجاوز ننمائى در حكم خود و جور منما بر ما و بما ارائه ده راه حقّ و عدالت را كه ميانهروى در امور است و يكى از آن دو گفت اين برادر دينى من است مر او را است نود و نه ميش و مرا يك ميش پس بمن گفت كفالت آنرا بمن واگذار و قرار ده آنرا نصيب من و
جلد 4 صفحه 464
غلبه نمود بر من در اين گفتگو و نزاع و ميش مرا گرفت حضرت فرمود او بتو ستم نموده كه چنين تقاضائى را از تو كرده براى آنكه يك عدد ميش بر ميشهايش اضافه شود و عدد آن كامل گردد و بصد برسد و تو هيچ نداشته باشى و اين امر اختصاص بشما ندارد بسيارى از اشخاصى كه با يكديگر مخالطه و آميزش دارند بهم ظلم ميكنند مگر كسانيكه ايمان آوردند و بعبادت خدا و اعمال حسنه مشغول شدند كه خداوند محبّت دنيا را از دل آنها بيرون ميكند و محبت خود را بدل ايشان مىاندازد و پيرامون ظلم و تعدّى بيكديگر نمىگردند و اين قبيل مردم كمند و كلمه ما زائده است براى تأكيد قلّت و پس از اين محاكمه و حكم طرفين از نظر حضرت داود غائب شدند و او متوجّه شد كه خداوند او را امتحان فرموده پس طلب مغفرت نمود از خدا و افتاد بزمين در حال نماز براى سجود چون ركوع بر نماز اطلاق ميشود و افتادن مناسب با سجده است و توبه و انابه و تضرّع و زارى بدرگاه خدا نمود براى قصور يا ترك اولائى كه از او صادر شده بود و خداوند آنرا بخشيد و مقرّب درگاه الهى گشت و امر او بخير و خوبى خاتمه يافت و اجمال اين قضيّه كه تفصيلش بانواع مختلفه از طرق عامّه و خاصّه نقل شده آنست كه اوريا ابن جنان مرد خوبى از بنى اسرائيل بود و خواستگارى كرده بود از زن صاحب جمالى و بعد حضرت داود طالب او شد و گرفت و اين مناسب با مقام او نبود يا او زوجه اوريا بود و اتفاقا حضرت داود او را ديده و فريفته شده بود لذا او را بعد از قتل اوريا در يكى از غزوات گرفت با آنكه در شريعت او اولياء مقتول احقّ بازدواج با زوجه او بودند يا آنكه اوريا را در يكى از غزوات در مقدّمه لشگر قرار داد باميد آنكه او بفيض شهادت برسد و خود از وصل آنزن كامياب گردد با آنكه خودش نود و نه زن داشت و اوريا همان يكزن را و لفظ نعجه كه در لغت كنايه از زن قرار داده ميشود اشاره به اين معنى است و در نتيجه بمراد خود رسيد يا از اوريا خواهش كرد كه آنزن را طلاق دهد و او داد و خودش گرفت و باين مناسبت گفتهاند آن دو ملك بعد از حكم حضرت داود بظلم يكى از آن دو بيكديگر نگاه كردند و لبخند زدند و از نظر حضرت غائب گشتند و او متوجه شد كه كار خوبى نكرده ولى در عيون حديثى از حضرت رضا عليه السّلام نقل نموده كه مفاد آن تبرئه ساحت
جلد 4 صفحه 465
مقدّس حضرت داود است از اينمعانى باين تقريب كه داود عليه السّلام گمان كرده بود كه خداوند عزّ و جل خلق ننموده است خلقى كه اعلم از او باشد لذا خدا دو ملك را مبعوث فرمود كه بكيفيّت مذكوره در قرآن بر او وارد و تقاضاى دادرسى نمودند و آنحضرت بعد از ادّعاء مدّعى بدون سؤال از مدّعى عليه و تحقيق از حقيقت حال و طلب بيّنه از مدّعى حكم كرد بظلم مدّعى عليه و عجله نمود در آن و در طريق حكم خطا كرد نه آنچه عامّه بآن حضرت نسبت دادهاند از قتل و فحشاء و منكر مگر نشنيدند قول خداوند را كه ميفرمايد يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِ تا آخر آيه و ظاهرا مقصود حضرت آنستكه چون داود عليه السّلام مدّعى مقامى شد كه مخصوص بمحمّد و آل او صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است خداوند او را در معرض امتحان درآورد تا معلوم شود بر او كه بمجرّد ورود دو نفر از طريق غير متعارف بر او چنان مرعوب ميشود كه قاعده قضاوت را از دست ميدهد پس نبايد ادّعاء اعلميّت از همه خلق را نمايد و بعد از اين واقعه آنحضرت متنبّه شد و استغفار نمود از اين ادّعاء يا خودپسندى و خداوند هم خلعت مغفرت و قرب منزلت و حسن خاتمت را باو پوشانيد و در بعضى از روايات ديگر هم اينمعنى كه ديدن داود عليه السّلام زن اوريا را و فريفته شدن و اسباب قتل او را فراهم نمودن باشد تكذيب شده و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه فرمود هر كس گمان كند داود زن اوريا را گرفت من بر او دو حدّ جارى ميكنم يكى حدّ نبوّت و ديگرى حدّ اسلام و نيز از آنحضرت نقل شده كه كسيكه حديث داود عليه السّلام را بمانند قصّهگويان نقل نمايد من او را يكصد و شصت تازيانه ميزنم و ظاهرا مقصود همان قول معروف بين اهل سنّت است كه مورد تكذيب ائمه اطهار واقع شده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَغَفَرنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِندَنا لَزُلفي وَ حُسنَ مَآبٍ «25»
پس گذشت كرديم از براي او اينکه ترك اولي را و بدرستي که از براي او در نزد ما هر آينه مقام قربي است و بازگشت نيكي.
فَغَفَرنا لَهُ ذلِكَ البته توقّع از انبياء و اوصياء بلكه علماء بيشتر است تا ديگران لذا در حديث داريم ميفرمايد «يغفر للجاهل سبعين ذنبا حتي يغفر للعالم ذنبا واحدا.
وَ إِنَّ لَهُ عِندَنا لَزُلفي مقام قرب در پيشگاه الهي بالاتر از انبياء و ائمه هدي نداريم حتي ملائكه مقربين.
وَ حُسنَ مَآبٍ که دارد مدتي مديد گريه ميكرد و بخاك افتاده و سر برنميداشت مگر براي اوقات نماز و قضاء حوائج ضروري
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 25)- به هر حال خداوند او را مشمول لطف خود قرار داد و لغزش او را در این ترک اولی بخشید چنانکه قرآن در این آیه میگوید: «ما این عمل را بر او
ج4، ص183
بخشیدیم» (فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ).
«و او نزد ما دارای مقام والا و سر انجامی نیکوست» (وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَآبٍ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم