آیه 50 سوره مریم
<<49 | آیه 50 سوره مریم | 51>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و آنها را از رحمت خود بهرهمند ساختیم و بر زبان عالمی آوازه نکونامیشان را بلند گردانیدیم.
و به آنان از رحمت خود بخشیدیم، وبرای آنان [در میان مردم] نامی نیک و ستایشی والامرتبه قرار دادیم.
و از رحمت خويش به آنان ارزانى داشتيم، و ذكر خيرِ بلندى برايشان قرار داديم.
و رحمت خويش را به آنها ارزانى داشتيم و سخن نيكو و آوازه بلند داديم.
و از رحمت خود به آنان عطا کردیم؛ و برای آنها نام نیک و مقام برجستهای (در میان همه امّتها) قرار دادیم!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«مِن رَّحْمَتِنَا»: رحمت خود را. برخی از رحمت خود را. در پرتو رحمت خود خیر و خوبی دنیا و آخرت را بهره ایشان کردیم. «لِسَانَ»: زبان. در اینجا مراد کلام و گفتار است. عربها گاهی اندام را بر چیزی اطلاق میکنند که از آن عضو صادر میشود. از قبیل: یَد، بر قدرت و عطاء (نگا: فتح / ، ص / ). قَدَم، بر فضل و برتری (نگا: یونس / . لِسَان، بر کلام (نگا: ابراهیم / . «لِسَانَ صِدْقٍ»: ذکر جمیل. نام نیکو. (صِدْقٍ) مصدر است و به هنگام اضافه واژهای بدان، معنی وصفی دارد و بیانگر زیبائی و نیکوئی مضافِ خود است. از قبیل: رَجُلُ صِدْقٍ. إِمْرَأَةُ صِدْقٍ. قَدَمُ صِدْقٍ. مَقْعَدُ صِدْقٍ. لِسانُ صِدْقٍ. اضافه موصوف به صفتِ خود است (نگا: یونس / . «عَلِیّاً»: والا مقام. صفت (لِسانَ) است.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنا نَبِيًّا «49»
چون ابراهيم از مشركان و از آنچه به جاى خدا مىپرستيدند كناره گرفت، ما اسحاق و (فرزندش) يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر قرار داديم.
«1». بقره، 256.
«2». تفسير الميزان.
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 278
وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا «50»
و از رحمت خويش به آنها عطا كرديم و براى آنان (در ميان مردم) نام بلند و نيكو قرار داديم.
نکته ها
سيماى ابراهيم عليه السلام
- ابراهيم عليه السلام از ستاره و ماه و خورشيد دل بريد، به خدا رسيد. لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ ... وَجَّهْتُ وَجْهِيَ ... «1»
- عموى منحرف را رها كرد، خود براى همهى مردم پدر شد. «مِلَّةَ أَبِيكُمْ» «2»
- عمو با او قهر كرد، «وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا» «3» امّا خدا به او لطف كرد. «إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا» «4»
- براى خدا كنارهگيرى كرد، «أَعْتَزِلُكُمْ» «5» شهره آفاق شد. «جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ»
- از خانه بتها فرار كرد، سازنده خانه توحيد شد. «إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ» «6»
- جانش را در راه خدا تسليم كرد، آتش بر او گلستان شد. «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً» «7»
- فرزند را براى ذبح آماده كرد، «وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ» «8» جان به سلامت برد و سنّت قربانى در جايگاهش واجب شد.
- تا اواخر عمر بىفرزند، ولى راضى بود، در پايان عمر، نبوّت در دودمانش قرار گرفت.
- در خلوتترين مكانها كعبه را ساخت، پرجاذبهترين مناطق زمين شد.
- در بيابان، تنهاى تنها فرياد زد، از تمام زمين، لبّيكگو رسيد. «أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ» «9»
- كودك تشنهى خود را رها كرد، آب زمزم، براى هميشه جارى شد.
- در برابر تهديد عموى بتپرستش سلام كرد، «قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ» «10» خداوند به او سلام
«1». انعام، 76- 79.
«2». حج، 78.
«3». مريم، 46.
«4». مريم، 47.
«5». مريم، 48.
«6». بقره، 127.
«7». انبيا، 69.
«8». صافّات، 103.
«9». حج، 27.
«10». مريم، 47.
جلد 5 - صفحه 279
فرستاد. «سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ» «1»
- يك نفر بود، امروز همه مكتبهاى آسمانى، خود را ابراهيمى مىدانند.
- همه با اودشمنى كردند، خدا او را خليل خود دانست. «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا» «2»
پیام ها
1- هم از گناهكار جدا شويم و هم از گناه، زيرا كنارهگيرى از منحرفان، زمانى مؤثر است كه با كنارهگيرى از انحراف همراه باشد. «أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ- اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ»
2- فرزند صالح، پاداش مجاهدتهاى والدين است. فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ ... وَهَبْنا
3- اگر غير خدا را رها كنيم، امدادهاى الهى مىرسد. فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ ... وَهَبْنا
4- مهمتر از فرزند، مقام معنوى اوست. «وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنا نَبِيًّا»
5- نوهى انسان نيز از الطاف الهى است. «وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ» (يعقوب نوهى ابراهيم بود.) «3»
6- نبوّت، مقامى است كه خداوند تعيين مىكند. «جَعَلْنا نَبِيًّا»
7- يك حركت الهى از يك پدر بزرگ، نسلى را در رحمت الهى غرق مىكند. اعْتَزَلَهُمْ ... وَهَبْنا لَهُ
8- هر كس، هرچه دارد از خداست. وَهَبْنا ... جَعَلْنا ... رَحْمَتِنا
9- رحمت خداوند به قدرى وسيع است كه انبيا هرچه دريافت مىكنند، تنها گوشهاى از آن است. «مِنْ رَحْمَتِنا»
10- محبوبيّت وخوشنامى، از الطاف الهى است. «جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ» (مقام ابراهيم به جايى رسيد كه همهى مشركان ويهوديان ومسيحيان مىگفتند: ابراهيم از ماست.)
«1». صافّات، 109.
«2». نساء، 125.
«3». «فبشّرناها باسحق و من وراء اسحق يعقوب» هود، 71.
جلد 5 - صفحه 280
11- دعاى مردان خدا مستجاب است. (ابراهيم از خدا نام نيك خواست «وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ» در اين آيه مىفرمايد: «جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا (50)
وَ وَهَبْنا لَهُمْ: و بخشيديم مر ايشان را سواى اولاد و نبوت. مِنْ رَحْمَتِنا: از بخشايش خود از نعم دين و دنيا. و نزد بعضى مراد مجموع نبوت و اموال و اولاد است كه به ايشان ارزانى داشت. حسن رحمت را تفسير به نبوت نموده «1» به دليل قوله «أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ» «2». وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا: و قرار داديم مر ايشان را زبان راست در حالتى كه بلند و آشكارا بود آن لسان صدق ميان مردمان.
«1» منهج الصادقين ج 5 ص 431.
«2» سوره زخرف آيه 32.
جلد 8 - صفحه 193
تنبيه: در آيه وجوهى است:
1- مراد ثناى نيكو و مرتفع است كه جميع اهل ملل از يهود و نصارى و مسلمانان تماما ايشان را به آن ستايش مىكنند و به ايشان مفاخرت نمايند و همه دعوى مىكنند كه ما بر دين ايشان هستيم. اين اشاره است به اجابت دعاى ابراهيم كه «وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ» «1» پس لسان صدق، ثناى جميل و ذكر خير، و توصيف به علو، دال است بر آنكه ايشان سزاوار ثنا و تمجيد و محامدى هستند كه مخفى نشود به مرور ايام، و تباعد اعصار، و تحول دول و تبدل ملل.
2- مراد آنست كه بلند گردانديم ذكر ايشان را در ميان امت حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله كه همه كس وصف جميل ايشان را خواهد نمود.
3- مراد آن چيزى است كه در تشهد مىخوانند يعنى (كما صلّيت و باركت و ترحّمت على ابراهيم و ال ابراهيم).
4- ما ايشان را توفيق داديم تا به زبان صدق و علوّ بر خداى تعالى ثنا گويند.
در كافى- از حضرت امير المؤمنين و حضرت صادق عليهما السلام: لسان الصّدق للمرء يجعله اللّه فى النّاس خير من المال يأكله و يورثه. يعنى: لسان صدق براى مرد آنست كه قرار دهد خداوند ذكر او را در مردم بهتر از مالى كه مىخورد و او ارث گذارد آن را «2».
تتمه: على بن ابراهيم قمى (رحمه اللّه) از حضرت عسكرى عليه السلام:
«و وهبنا لهم» يعنى لابراهيم و اسحق و يعقوب «من رحمتنا» رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله «و جعلنا لهم لسان صدق عليّا» يعنى امير المؤمنين عليه السّلام.
فرمود حضرت عسكرى عليه السلام: و بخشيديم مر ابراهيم و اسحق و يعقوب را از رحمت خود كه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله است، و قرار داديم براى ايشان
«1» سوره شعراء آيه 84.
«2» نور الثقلين ج 3 ص 339 روايت 88.
جلد 8 - صفحه 194
لسان صدق على، يعنى امير المؤمنين عليه السلام «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (41) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً (42) يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا (43) يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا (44) يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا (45)
قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا (46) قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا (47) وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا (48) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا (49) وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا (50)
ترجمه
و ياد كن در كتاب ابراهيم را همانا او بود بسيار راستگو و داراى مقام رفيع نبوت
وقتى كه گفت بپدرش اى پدر من چرا ميپرستى چيزى را كه نميشنود و نميبيند و كفايت نميكند از تو چيزيرا
اى پدر من همانا رسيده است بمن از دانش آنچه نرسيده بتو پس پيروى كن از من هدايت كنم تو را براه راست
اى پدر من بندگى مكن از شيطان همانا شيطان باشد مر خداوند بخشنده را فرمان نابردار
اى پدر من همانا من ميترسم كه برسد تو را عذابى از خداوند بخشنده پس بوده باشى مر شيطان را تحت اختيار
گفت آيا رو گردانى تو از خدايان من اى ابراهيم هر آينه اگر باز نه ايستى البته سنگسار كنم تو را و دورى كن از من مدّت مديدى
گفت سلام بر تو براى وداع پس از اين آمرزش ميخواهم براى تو از پروردگارم همانا او باشد بمن بسيار مهربان
و كنارهگيرى ميكنم از شما و آنچه را ميخوانيد غير از خدا و ميخوانم پروردگارم را شايد آنكه نباشم بخواندن پروردگارم محروم
پس چون كنارهگيرى نمود از آنها و آنچه را مىپرستيدند غير از خدا بخشيديم باو اسحق و يعقوب را و هر دو را گردانديم پيغمبر
و بخشيديم به ايشان از رحمت خودمان و قرار داديم براى ايشان نام نيك بلند مرتبهاى.
تفسير
- و ياد كن اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در قرآن حضرت ابراهيم عليه السّلام را كه بود بسيار راستگو و راست جو و زياد تصديق مينمود آيات الهى و كتب سماوى و انبياء عظام را و خود هم از ايشان بود بلكه فوق همه غير از خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
جلد 3 صفحه 476
وقتى كه گفت بپدر مادر يا عموى خود كه او را پدر ميخواند و در كلام عرب بر آن اطلاق ميشود چنانچه در سوره انعام ذيل آيه و اذ قال ابراهيم لابيه آزر بيان شد كه نميشود آباء پيغمبر ما كافر باشند اى پدر من براى اظهار عطوفت و مهربانى چون اصل يا ابت يا ابى بوده و ياء مبدّل بتاء شده براى مبالغه در تحقيق اضافه چرا مىپرستى و عبادت ميكنى بتى را كه نميشنود صداى تو و نداى تو و ذكر و دعاى تو واحديرا و نميبيند تو و خضوع و خشوع و ركوع و سجود تو واحديرا و نميتواند مهمّى را از تو كفايت كند و ضررى را دفع نمايد يا نفعى برساند بتو و باحدى اى پدر من خداوند بمن علم و معرفتى عنايت فرموده كه بتو نفرموده بيا پيروى كن از من تا راه راست و جاده هموار واضح و معتدل توحيد و معاد را بتو بياموزم كه از مقصد حركت كنى و بمقصود برسى اى پدر من بندگى و اطاعت مكن از شيطان و ديو رجيم در عبادت بتها مگر نميدانى آن ملعون نافرمانى خدا را نمود و مطرود درگاه احديّت شد اى پدر من من از آن ترس دارم كه مورد غضب الهى شوى و واصل شود بتو از طرف خداوند عذابى كه مفرّى براى تو از آن عذاب نباشد چون تو در تحت حمايت و اختيار شيطان واقع شدى و او نمىتواند براى نجات دوستانش از عذاب خدا راه نجاتى پيدا كند بلكه خودش هم از آنها تبرّى ميكند تا اينجا بيان حضرت ابراهيم عليه السّلام بود و انصافا قابل ملاحظه كسانى است كه ميخواهند مردم را دعوت بحقّ نمايند و بايد طريقه تبليغ را از آنحضرت بياموزند كه با چه خطاب محبّت آميزى شروع بسخن فرموده و در هر جمله تكرار فرموده براى اظهار كمال عطوفت و مهربانى با پدر خوانده خود و بطور سؤال از دليل عمل منع نموده او را از بت پرستى با اشاره بدليل منع به بيان بليغ مشتمل بر جهاتى از ادلّه كه مزيدى بر آن متصوّر نيست و اشعار به حجّت بودن قول خود براى او با عدم تصريح بجهالت و تقصير او و كمال علم و دانش خود چون فرموده مقدارى از علم خدا بمن داده و بتو نداده يعنى تو معذورى من هم كارى نكردم و خود را بمنزله رفيق بلد راهى براى او معرّفى نموده و اينكه عبادت بت ناشى از وسوسه شيطان است و اطاعت شيطان عبادت او است و او دشمن خدا است و عبادت دشمن خدا موجب غضب الهى است و من براى محبّتى كه بتو دارم مىترسم
جلد 3 صفحه 477
روزى مبادا عذاب الهى مس كند بدن تو را و تو مانند شيطان مخذول و ملعون در السنه و افواه گردى حال به بينيد چه قدر ملاحظه ادب و احترام طرف را نموده كه هيچ كلمه زنندهاى استعمال ننموده با آنكه تمام مقصود خود را بنحو اكمل بيان و كمال محبّت و دلسوزى را بطرف اظهار فرموده بر عكس آزر با كمال بىادبى و جرئت و جسارت و اشعار به انكار و تعجّب از گفتار آنحضرت جواب داد كه آيا تو راغب و معرض و رو گردانى از خدايان من اى ابراهيم اگر صرف نظر ننمائى از اين طريقه كه پيش گرفتى و باز نه ايستى از اين گفتار ناهنجارت هر آينه سنگسار كنم تو را بدشنام يا پاره سنگ و حذر كن از من و دور شو از نزدم مدّت مديدى حضرت ابراهيم عليه السّلام باز با كمال ادب و احترام سلام وداع فرمود يعنى من رفتم خداحافظ از طرف من مطمئن باشيد كه آزارى بلكه مكروهى بشما نخواهد رسيد و از خدا ميخواهم كه موفق كند تو را به توبه از شرك و تو را بيامرزد چون خداوند بمن خيلى عطوف و مهربان و نيكوكار و نيك رفتار است و كنارهگيرى ميكنم از شما و خدايان باطلى كه داريد و ميخوانم خداى يكتاى بىهمتاى خود را هر جا باشم شايد خداوند مرا از در خانه خود محروم نفرمايد و مانند شما بخسران دنيا و آخرت مبتلا نشوم و اينكه در بدو جمله اخيره شايد فرموده براى تواضع و فروتنى و اشاره بآنكه بنده نبايد هيچگاه مغرور و مطمئن بعمل خود باشد بلكه بايد بوظيفه عبوديّت رفتار نمايد و خدا را بخواند و عبادت كند و اميد اجابت و ثواب و مغفرت داشته باشد ولى بفضل و كرم و رحمت خودش چون خداوند ملزم باين امور نيست و خاتمه امر بنده معلوم نيست كه بكجا منتهى ميشود و پس از اين مهاجرت بشام فرمود و كنارهگيرى كرد از آنها و خدايان باطلشان و خداوند هم در عوض بعد از حضرت اسمعيل باو اسحق را مرحمت فرمود و از اسحق يعقوب بوجود آمد و اين پدر و پسر هر دو پيغمبر شدند و بمقام رفيع نبوّت رسيدند و انبياء بنى اسرائيل كه قسمت عمده پيغمبران از ايشان تشكيل ميشود منسوب بحضرت يعقوبند كه ملقّب باسرائيل بوده و باين جهت مخصوص بذكر شده با آنكه نواده است و اينكه اسمعيل ذكر نشده شايد براى آن باشد كه قبل از اين اعتزال وجود داشته چون گفتهاند حضرت ابراهيم دو مرتبه از آنها كنارهگيرى كرد و شايد براى آن باشد كه بعدا مستقلا ذكر شود
جلد 3 صفحه 478
در هر حال خداوند در اين اعتزال بقدرى خوب از آنحضرت پذيرائى فرمود كه عقل مات ميشود چون از جهت جاه و جلال و ثروت و مال و خدم و حشم و اولاد و احفاد و اعوان و انصار يگانه عالميان گرديد و نام نامى و اسم گراميش بقدرى بخوبى شهرت كرد كه تمام قبائل و فرق بوسيلهاى از وسائل خود را منسوب باو نمودند و همه باو افتخار كردند و تمام ملّيّون و ارباب اديان به نبوّت او معترف شدند تا آنكه پيغمبر بين المللى شد و كارش به اين جا رسيد كه پيغمبر آخر الزمان كه اشرف انبياء و مرسلين بود خود را تابع ملّت او معرّفى فرمود و خداوند بپاس احترام و دعاى آنحضرت آن دو فرزند و ساير فرزندان او را در دنيا معروف بخوبى فرمود كه همه زبان بمدح و ثناى ايشان گشودند و بزرگترين رحمت خداوند كه مقام نبوّت است موروث اين خاندان گرديد تا دامنه قيامت چون لسان صدق على كنايه از ذكر خير رفيع است و در اخبار ائمه اطهار رحمتنا بحضرت ختمى مرتبت و لسان صدق على بامير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده كه از اين خاندانند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ وَهَبنا لَهُم مِن رَحمَتِنا وَ جَعَلنا لَهُم لِسانَ صِدقٍ عَلِيًّا (50)
و عنايت كرديم از براي آنها از رحمت خودمان و قرار داديم از براي آنها زبان صدق بسيار بلند و عالي و مرتفع. وَ وَهَبنا لَهُم ابراهيم و اسحق و يعقوب را مِن رَحمَتِنا غير از كثرة اولاد و اعطاء نبوت و رسالت رحمتهاي دنيوي و اخروي از نعم الهيّه که احصاء نه ميتوان كرد.
وَ جَعَلنا لَهُم لِسانَ صِدقٍ عَلِيًّا تمام ملل تمجيد و اظهار خلوص و ارادت نسبت بآنها دارند، قريش افتخار ميكردند که ما از اولاد اسمعيل فرزند ابراهيم هستيم، يهود افتخار ميكنند که ما از بني اسرائيل که اسحق باشد هستيم، حتي
جلد 12 - صفحه 452
امروز اسم دولت خود را اسرائيل گذاردند مشركين دين خود را نسبت بابراهيم ميدهند، يهود ابراهيم را هم دين خود ميدانند نصاري هم كيش خود ميپندارند که در قرآن مجيد ميفرمايد:
ما كانَ إِبراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصرانِيًّا وَ لكِن كانَ حَنِيفاً مُسلِماً وَ ما كانَ مِنَ المُشرِكِينَ.
آل عمران آيه 60 که معلوم ميشود مشركين و يهود و نصاري او را از خود ميدانند و عقيده مسلمين اينکه است که اسلام طبق ملة ابراهيم است چنان چه ميفرمايد:
ثُمَّ أَوحَينا إِلَيكَ أَنِ اتَّبِع مِلَّةَ إِبراهِيمَ حَنِيفاً نحل آيه 124 و نيز ميفرمايد:
إِنَّ أَولَي النّاسِ بِإِبراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا آل عمران آيه 61 و دين مقدّس ابراهيم در بني اسماعيل باقي بود تا زمان پيغمبر اكرم که آخرين وصيّ ابراهيم حضرت ابي طالب بود، و در بني اسرائيل تا زمان موسي و دين موسي تا زمان عيسي و دين عيسي تا زمان پيغمبر اسلام.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 50)- علاوه بر این، «ما به آنها از رحمت خود بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا).
رحمت خاصی که ویژه خالصین و مخلصین و مردان مجاهد و مبارز راه خداست.
و سر انجام «برای این پدر و فرزندانش، نام نیک و زبان خیر و مقام بر جسته (در میان همه امتها) قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا).
این در حقیقت پاسخی است به تقاضای ابراهیم که در سوره شعراء آیه 84 آمده است: وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ «خدایا! برای من نام نیک در امتهای آینده قرار ده».
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم