آیه 35 سوره مریم
<<34 | آیه 35 سوره مریم | 36>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
خدا را هرگز نشاید که فرزندی اتخاذ کند، که وی منزه از آن است، (او قادری است که) چون حکم نافذش به ایجاد چیزی تعلق گیرد همین که گوید: «موجود باش» بیدرنگ آن چیز موجود میشود.
خدا را نسزد که هیچ فرزندی [برای خود] برگیرد؛ او منزّه است؛ چون پدید آمدن چیزی را اراده کند، فقط به آن می گوید: باش، پس بی درنگ موجود می شود.
خدا را نسزد كه فرزندى برگيرد. منزّه است او؛ چون كارى را اراده كند، همين قدر به آن مىگويد: «موجود شو»، پس بىدرنگ موجود مىشود.
نسزد خداوند را كه فرزندى برگيرد. منزه است. چون اراده كارى كند، مىگويد: موجود شو. پس موجود مىشود.
هرگز برای خدا شایسته نبود که فرزندی اختیار کند! منزّه است او! هرگاه چیزی را فرمان دهد، میگوید: «موجود باش!» همان دم موجود میشود!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«قَضَی»: اراده کرد.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ «34»
اين است عيسى، پسر مريم؛ (همان) گفتار درستى كه در آن شك مىكنند.
ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «35»
شايسته نيست كه خداوند فرزندى برگيرد، او منزّه است، هرگاه انجام كارى را اراده كند، همين قدر كه گويد: موجود باش، بىدرنگ موجود مىشود.
«1». امام رضا عليه السلام فرمودند: وحشتناكترين روزها براى انسان سه روز است: روز تولد و روزمرگ و روز قيامت. عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 257.
جلد 5 - صفحه 265
نکته ها
در چند آيهاى كه گذشت، عيسى عليه السلام با هفت صفت برجسته و دو برنامه معرّفى شده است؛ امّا صفات برجستهى او:
الف: بندهى خدا بودن. «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ»
ب: آوردن كتاب آسمانى. «آتانِيَ الْكِتابَ»
ج: پيامبرى. «وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا»
د: مبارك بودن. «وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً»
ه: نيكى به مادر. «وَ بَرًّا بِوالِدَتِي»
و: جبّار و شقى نبودن. «لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا»
ز: متواضع، حقّ شناس و سعادتمند بودن. وَ السَّلامُ عَلَيَ ...
و امّا دو برنامهى عيسى، يكى نماز و ديگرى زكات است. اين آيه مىفرمايد: سخن درست درباره عيسى همان است كه گفتيم. «ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ»
خداوند در قرآن، بارها مسيحيان را منحرف و عقايد آنان را درباره حضرت عيسى باطل دانسته است، چنانكه در آيه 73 سوره مائده: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ» و آيه 30 سوره توبه: «وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ» از آنان انتقاد كردهاست، امّا در اينجا با بيان سيماى واقعى حضرت عيسى عليه السلام، راه صحيح را در مقابل راه باطل نشان مىدهد.
براى تحقّق ارادهى خداوند، هيچگونه لفظى، حتّى به لفظ «كُنْ» نيازى نيست، ولى خداوند براى فهم ما ارادهى خود را در اين قالب بيان كرده است.
خداوند قادر مطلق است و در آفريدن نيازى به اسباب ندارد و قدرت بىنهايت او، دليل منزّه بودن او از عجز و ناتوانى، و اختيار كردن فرزند است.
جلد 5 - صفحه 266
قرآن و مسيح
پس از فشارهاى شديد كفّار مكّه بر پيروان پيامبر صلى الله عليه و آله، جمعى از مسلمانان همراه جعفربنابيطالب عليهما السلام، به حبشه هجرت كردند. كفّار قريش گفتند: اگر مسلمين در آنجا قدرتى پيدا كنند و حكومتى تشكيل دهند، بتپرستى ما را ريشه كن خواهند كرد. آنان عمرو عاص و جمعى را همراه با هدايايى براى وزيران نجاشى به حبشه فرستادند. آنان هدايا را گرفتند تا نجاشى را عليه مسلمانان مهاجر تحريك نمايند؛ امّا نجاشى تصميم گرفت شخصاً مسلمانان را احضار كند و سخن آنان را بشنود.
جعفر كه سخنگوى مسلمانان بود، در حضور پادشاه حبشه سخنان خود را آغاز كرد. او از ظلمتهاى بتپرستى و خرافات و تجاوزهاى دوران جاهليّت و از طلوع اسلام و نورانيّت دين محمّد صلى الله عليه و آله چنان سخن گفت، كه نجاشى گريست و هداياى كفّار را برگرداند و گفت:
خداوند كه به من قدرت داد، از من رشوه نگرفت، چرا من از شما رشوه بگيرم؟!
اين جلسه، به نفع مسلمانان و زيان كفّار پايان يافت. عمرو عاص پس از اين شكست به فكر فرو رفت و از فرداى آن روز پيشنهاد تازهاى مطرح كرد. او براى آنكه غيرت دينى نجاشى را تحريك كند، گفت: مسلمانان، عقايدى دارند كه ضد عقيده شماست.
نجاشى بار ديگر مسلمانان را احضار كرد و عقيده آنها را دربارهى حضرت مسيح عليه السلام جويا شد. جعفر طيّار در پاسخ، آياتى از سورهى مريم را تا آيهى «ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ» تلاوت كرد. نجاشى با شنيدن آيات نورانى قرآن، اشك ريخت و گفت: حقيقت همين است.
عمروعاص پس از شكست و رسوايى مجدّد، همين كه خواست حركت تازهاى انجام دهد، نجاشى دست خود را بلند كرد و سيلى محكمى بر او نواخت. «1»
«1». فروغ ابديّت، ج 1، ص 253، به نقل از كاملابن اثير، ج 2، ص 54؛ بحار، ج 18، ص 415.
جلد 5 - صفحه 267
پیام ها
1- در مقابل منحرفين و عقايد انحرافى، نشان دادن راه صحيح لازم است. «ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ»
2- شأن خداوند با فرزند داشتن سازگار نيست. ما كانَ لِلَّهِ ... (زيرا فرزند خواهى، يا به خاطر عمر محدود ماست، يا به دليل نياز ما به نيروى انسانى، يا نياز روحى و عاطفى انسان چنين اقتضا مىكند، كه خداوند از همهى اينها منزّه است. «سُبْحانَهُ»)
3- خداوند هيچ گونه فرزندى ندارد. «مِنْ وَلَدٍ» (برخلاف بعضىها كه ملائكه را دختران خدا، يا عيسى را پسر خدا مىپنداشتند.)
4- فرزند بايد از جنس پدر و مثل پدر باشد، امّا خداوند مثل ندارد. «سُبْحانَهُ»
5- هرگاه سخنان نارواى ديگران را نقل مىكنيم، فوراً با كلامى توحيدى ذهن خود و ديگران را تبرئه كنيم. «سُبْحانَهُ»
6- نه تنها عيسى عليه السلام بدون داشتن پدر و آدم عليه السلام بدون داشتن پدر و مادر خلق مىشوند، بلكه هر چيزى به ارادهى خدا ايجاد مىشود. «كُنْ فَيَكُونُ»
7- ميان خواست خدا و تحقّق اشيا، فاصلهاى نيست. حرف «فا» در «فَيَكُونُ»
8- رابطهى موجودات با خداوند، رابطهى خالق و مخلوق است، نه رابطهى پدر و فرزند. «كُنْ فَيَكُونُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (35)
ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ: سزاوار نيست و نشايد مر خداى را اينكه فرا گيرد فرزندى. سُبْحانَهُ: منزه و مبرى باشد ذات خداوندى از ولد به براهينى:
1- اتخاذ ولد يا براى حاجت باشد يا به عبث. و بر حق تعالى حاجت و عبث نباشد، زيرا تنزيه ذات خود فرمود.
2- آنكه بالضروره ولد از جنس والد مىباشد، پس مشاركت او به وجه و مغايرت او به وجهى خواهد بود، و مشاركت با مغايرت از لوازم حدوث، و حدوث بر حق تعالى ممتنع است. پس مجانست بارى تعالى ممتنع خواهد بود، و لذا از اتخاذ ولد و مجانست تنزيه فرمود.
3- ولد جزء والد و لازمه دارد تركيب را، و ذات حق از تركيب منزه باشد.
إِذا قَضى أَمْراً: چون حكم فرمايد به چيزى، يعنى اراده احداث چيزى را نمايد. فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ: پس جز اين نيست كه مىفرمايد مر آن چيزى را پس مىباشد بلاتأخير. اين تعبير براى فهماندن مخاطبين است تحقق ايجاد را به صرف اراده خاصه بدون گفتن و شدنى، زيرا امر الهى مقدر است بين كاف و نون، و ذاتى كه داراى چنين قدرت كامله باشد، البته منزه خواهد بود از مشابهت به خلق و مبرا از احتياج در اتخاذ ولد.
جلد 8 - صفحه 180
در نهج البلاغه حضرت امير المؤمنين عليه السلام در ذيل (كن فيكون) فرموده كه: آن مركب به صوتى نيست كه گوش زد شود و صدائى نيست شنيده شود، جز اين نيست كه كلام او سبحانه از (كن فيكون) ايجاد و انشاء او است «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا «29» قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا (30) وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا (31) وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا (32) وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا (33)
ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ (34) ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (35) وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (36)
ترجمه
پس اشاره نمود باو گفتند چگونه سخن گوئيم با كسيكه باشد در گهواره كودكى
گفت همانا من بنده خدايم داد بمن كتاب را و گردانيد مرا پيغمبر
و گردانيد مرا با بركت هر جا باشم و توصيه نمود مرا بنماز و زكوة ماداميكه باشم زنده
و گرداند مرا نيكوكار بمادرم و نگرداند مرا سركش فرمان نابردار
و نازل شد سلامتى بر من در روز كه متولّد شدم و در روز كه ميميرم و در روز كه
جلد 3 صفحه 471
مبعوث ميشوم در حاليكه زندهام
اين است عيسى پسر مريم ميگويم گفتار حقى را كه در آن شك ميكنند
نبوده است مر خدا را كه بگيرد از جنسى فرزندى منزّه است او چون اراده كند امرى را پس جز اين نيست كه ميگويد مر آنرا بشو پس ميشود
و همانا خدا پروردگار من و پروردگار شما است پس عبادت كنيد او را اين است راه راست.
تفسير
- حضرت مريم بعد از شنيدن مقالات قوم كه در آيات سابقه ذكر شد در مقام جواب اشاره نمود بحضرت عيسى يعنى از اين بچه بپرسيد و جواب بشنويد من روزهام و نمىتوانم سخن بگويم آنها گفتند چگونه ما سخن بگوئيم با كودكى كه در گهواره است يا مانند آن، كه آغوش مادر است چون مهد بر جايگاه هم اطلاق ميشود ناگاه حضرت عيسى زبان گشود و فرمود همانا من بنده خدايم كه داد مرا انجيل و گرداند مرا پيغمبر و گرداند مرا با بركت و نفع در هر جا باشم و توصيه فرمود مرا باداء نماز و زكوة ماداميكه زندهام و گرداند مرا نيكوكار بمادرم و نگرداند مرا سركش متكبر و بدبخت متمرّد و مقدّر فرمود براى من سلامتى از شرور و رذائل و آفات را از روز كه بدنيا آمدم تا روز كه از دنيا ميروم و در روز كه مبعوث ميشوم براى زندگى جاويد و قيام در حضور الهى در محشر روز قيامت كبرى و اينكه لفظ سلام معرّف بالف و لام شده شايد براى اشاره بسلام خدا باشد كه در قصّه حضرت يحيى گذشت و شايد براى شمول انواع سلامتيها باشد كه اشاره شد و ظاهر آيات شريفه آنستكه آنحضرت در آنحال واجد مقام نبوّت و داراى كتاب و شريعت و ساير اوصاف مذكوره در آيات بوده چنانچه در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند آيا عيسى بن مريم وقتى كه در گهواره تكلّم نمود حجّت خدا بود بر اهل زمانش فرمود بلى آنروز نبى و حجّت خدا بود ولى مرسل نبود گفتند آنروز حجّت خدا بود بر زكريّا با آنكه در گهواره بود فرمود آنروز سخن گفتنش معجزهاى بود براى مردم و رحمتى بود از خدا براى مريم و اثبات پاكدامنى او و نبى بود و حجّت بر هر كس شنيد كلام او را در آنحال پس ساكت شد و سخن نگفت تا دو سال و حضرت زكريا حجّت خدا بود بعد از سكوت عيسى عليه السّلام تا دو سال پس از دنيا رحلت نمود زكريّا و ارث برد از او فرزندش يحيى
جلد 3 صفحه 472
كتاب و حكمت را با آنكه صبى و صغير بود و چون عيسى عليه السّلام بهفت سالگى رسيد سخن گفت به نبوّت و رسالت وقتى كه وحى باو رسيد پس بود حجّت بر يحيى عليه السّلام و بر تمام مردم و بآيات اين سوره كه دلالت بر اين معانى دارد تمسّك فرمود و ظاهرا مراد امام عليه السّلام آنستكه داراى منصب نبوت بوده ولى مأمور به ابلاغ احكام نبوده چون گفتهاند فرق بين نبى و رسول آنستكه نبى داراى حكم است ولى مأمور به ابلاغ نيست و رسول نبى مأمور بابلاغ است و اينكه فرموده حجّت بود بر هر كس شنيد كلام او را ظاهرا براى جواب از استبعاد آنها بوده از حجّت بودن او بر زكريّا چون گفتهاند حضرت زكريا كه شوهر خاله او بود آنوقت كه تكلّم كرد حاضر بود و از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه عيسى عليه السّلام قائم بحجّت شد با آنكه پسر سه ساله بود و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از زكوة در كلام حضرت عيسى زكوة فطره است چون تمام مردم مالدار نيستند امّا فطريّه بر همه تعلّق ميگيرد و كلمه برّ كه بمعناى بار و نيكوكار است عطف است بر مباركا در آيه قبل يعنى و جعلنى برّا در عيون از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه از جمله معاصى كبيره عقوق والدين است چون خداوند عاقّ را جبّار شقى خوانده در اين آيه شريفه و خداوند بعد از نقل كلام عيسى عليه السّلام احتجاج بر نصارى فرموده باين تقريب كه اين كسيكه از مادر بدميدن روح الامين در مريم متولّد شد و در كودكى اقرار بعبوديّت و نبوّت خود كرد عيسى بن مريم بود نه آنكه شما ميگوئيد كه پسر خدا و شريك او است من ميگويم گفتار حقّ را كه حقّم اگر قول منصوب باشد كه قرائت عاصم و بعضى است و آنچه گفتيم ما از احوال او گفتار حقّ است اگر مرفوع باشد كه قرائت جمع ديگر است و بنابر اول قول مفعول فعل مقدّر و بنابر دوّم خبر مبتداء محذوف است و با آنكه واضح است حقيّت اين قول باز نصارى در آن شك ميكنند يا مخاصمه مينمايند براى آنكه بعضى ميگويند خدا است و بعضى پسر خدا چون ممكن نيست خداوندى كه منزّه است از جسميّت و لوازم آن كه توالد و تناسل است از جنس بشر يا ملائكه يا ساير موجودات براى خود فرزندى اتّخاذ و اختيار نمايد بلكه هر وقت بخواهد امرى بشود ميگويد بشو ميشود مانند ما احتياج بتوالد و تناسل ندارد و هم جنس با بشر يا ملائكه يا ساير موجودات نيست تا اولاد از جنس آنها داشته باشد
جلد 3 صفحه 473
و اين اقرار حضرت عيسى بعبوديّت اختصاص باين حال نداشت بلكه بعد از مبعوث شدن برسالت هم اوّل سخنى كه با قوم فرمود اين بود كه گفت همانا خدا پروردگار من و پروردگار شما است پس بندگى كنيد او را و شريك نكنيد غير او را با او در بندگى اين راه راستى است كه شما را بسعادت دنيا و آخرت ميرساند و بنابراين آيه اخيره جزء اقوال حضرت عيسى است نهايت آنكه چون در خارج منفصل از اقوال سابقه او بوده خداوند هم آنرا منفصل نقل فرموده و بعضى و انّ بفتح همزه قرائت نمودهاند و بنابراين از امورى است كه خداوند آنحضرت را بآنها توصيه فرموده بود و در هر حال عطف بر ما سبق است و شمّهاى از تفسير اين آيه در سوره آل عمران در ضمن احوال آنحضرت و حضرت زكريّا گذشت ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ما كانَ لِلّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبحانَهُ إِذا قَضي أَمراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ (35)
و نيست از براي خداوند عالم اينكه اتخاذ اولاد كند منزّه و مبرّي است زماني که اراده كند تحقق امري را و حكم فرمايد بوجود او پس جز اينکه نيست ميفرمايد از براي او باش پس ميباشد بگويد موجود شو موجود ميشود.
ما كانَ لِلّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ نظر به اينكه توليد و تناسل از لوازم ماهيت و جسم است چه در انسان و چه در جن و چه در حيوانات و چه در نباتات اشجار و گياه- ها و ذات مقدّس او صرف الوجود است بدون ماهيّت و وجودش عين ذات است و محال است تغيير و تغير و تحويل و تحول و محل حوادث بر او و كساني که نسبت ولد ميدهند ناچار بايد العياذ خدا را جسم بدانند چه مشركين که ملائكه را بنات خدا ميدانند و چه يهود که عزير را پسر خدا ميگويند و آدم را إبن اللّه گفتند و چه نصاري که عيسي را إبن اللّه شمردند بلكه تمام اهل كتاب گفتند نَحنُ أَبناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ (سبحانه) تسبيح و تقديس و تنزيه حق است از جميع عوارض و نواقص و عيوب ذاتا و صفة و افعالا و اينکه موجودات عالم چه علوي و چه سفلي چه عالم مجردات و چه مادّيات چه عالم عقول و نفوس و ارواح و چه عالم اجسام از ثري تا ثريّا از هيولاي صرفه تا صور مثاليّه هر چه لباس امكان در بر دارد إِذا قَضي أَمراً که صلاح در ايجادش باشد و حكمت اقتضاء كند و قابليت وجود داشته باشد که از زمره محالات نباشد فانّما پس جز اينکه نيست که يقول له آنهم نه قول لفظي بلكه فعلي که معني ايجاد و مشيت است كن موجود شو فيكون موجود ميشود و آني الوجود است.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 35)- در این آیه با صراحت میگوید: «هرگز برای خدا شایسته نبود فرزندی انتخاب کند او منزه و پاک از چنین چیزی است» (ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ).
بلکه «او هر گاه چیزی را (اراده کند و) فرمان دهد به آن میگوید: موجود باش آن نیز موجود میشود» (إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
اشاره به این که: دارا بودن فرزند- آن چنان که مسیحیان در مورد خدا میپندارند- با قداست مقام پروردگار سازگار نیست، از یک سو لازمه آن جسم بودن و از سوی دیگر محدودیت، و از سوی سوم نیاز خداوند است.
تعبیر «کُنْ فَیَکُونُ» ترسیم بسیار زندهای از وسعت قدرت خدا و تسلط و حاکمیت او در امر خلقت است.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم