شیخ احمد اهری
محتویات
مقدمه
«فراموشى» در نگارش تاريخ معاصر و ذكر تنها برخى از حوادث روزگار، به صورت يك اصل پذيرفته شده در تاريخ نگارى درآمده است. به همين خاطر از ياد بردن حالات عده زيادى از بزرگان و فرزانگان و بخشى از رخدادهاى ارزشمند مربوط به ايشان، بس آسان و ساده به نظر مى رسد. هنگام ورق زدن كتاب هاى تاريخ و شرح حال انديشمندان اين موضوع كاملاً آشكار مى شود.
تاریخ اسلام؛ به ويژه تاريخ تشيع نيز از اين پديده مستثنى نبود و زندگى و مبارزات افراد و شخصیت هاى برجسته و دانشمندى به دلايل مختلفى بدست فراموشى سپرده شد و مورد بى مهرى محققان قرار گرفت.
متأسفانه شخصيت علمى و عملى فقيه فرزانه؛ مرحوم حضرت آيت الله شيخ احمد اهرى نيز همانند آن بزرگان مورد غفلت مورخان و شرح حال نويسان قرار گرفته است و همواره نام و ياد اين مرد بزرگ جهان تشيع در ميان فهرست شخصيت هاى معاصر و هم دوره خود، مخفى مانده است. براى نمونه مرحوم علامه «حاج آقا بزرگ تهرانی» در كتاب ارزشمند خود «طبقات اعلام الشيعه» (بخش نقباءالبشر) به احوالات مرحوم اهرى اشاره نمى كند. در كتاب ديگر مرحوم تهرانى «الذريعة» نيز هيچ اشاره اى به آثار قلمى آيت الله اهرى نشده است. در كتاب «گنجينه دانشمندان» اثر استاد شيخ محمد رازى، نيز شرح حال آيت الله اهرى به چشم نمى خورد و...[۱]
زندگی نامه
تولد و تحصيل
در سال 1268 ه.ش (1305 ه.ق) در شهرستان سرسبز اهر ديده به جهان گشود.[۲] پدرش آقا حسين از مؤمنين آن شهر بود و در محله قديمى شهر زندگى ساده و بى آلايشى داشت. در آن زمان شهر اهر با وجود اين كه وسعت و آبادى امروزى را نداشت؛ لكن شهرى عالم خيز بود و مكتب هاى بزرگ درسى در آنجا داير مى شد. مكتب هاى «ملا جليل» و «ملا فرج» كه آوازه آنها در منطقه آذربايجان پيچيده بود، متعلق به اين دوره است. هر چند اين مكتب ها در زمان تحصيل شيخ احمد به مدارس دينى و علمى منظم تبديل شده بود؛ لكن تا اوائل قرن چهاردهم هجرى، قمرى همچنان با نام «مكتب خانه» پررونق بود.
شيخ احمد در زادگاهش دروس مقدماتى را فراگرفت و پس از تكميل ادبيات، مدرسه دينى تازه تأسيس شده اهر را به مقصد تبريز ترك گفت. وى در سال 1327 ه.ق سطح مقدماتى و دروس فقه و اصول را در حوزه علميه تبريز شروع كرد و در آن زمان بيش از 22 سال نداشت.[۳]
آقا شيخ احمد اهرى يازده سال نيز در حوزه تبريز به تحصيل پرداخت. و از اساتيد معروف آن زمان چون: آقا شيخ عبدالرحيم كِلبرى، آقا سيد ابوالحسن انگجى و آقا ميرزا على اكبر اهرى بهره برد.
آقا ميرزا على اكبر اهرى، عموى آقا احمد اهرى بود و عنايت ويژه اى به وى داشت. كتاب «قوانين الاصول» را كه در آن زمان بسيار مورد توجه حوزه ها بود، خود به برادرزاده اش آموخت و پايه علمى وى از همانجا بود كه استحكام يافت. آقا شيخ احمد اهرى در حوزه علميه تبريز در درس هاى سطح حوزه تبحر يافت و گاه به تدريس نيز پرداخت.[۴]
هجرتى ديگر
در سال 1338 ه.ق آقا شيخ احمد اهرى هجرتى ديگر پيش روى داشت. او از ديرزمان آوازه حوزه علميه نجف را شنيده بود و آرزوى درك آن مركز بزرگ علمى را داشت. در اين سال وى بار سفر به سوى عتبات عاليات بست و فصل نوينى در زندگى اش آغاز شد و به اين ترتيب آقا شيخ احمد اهرى براى مدتى زياد در آنجا سكونت گزيد و از محضر بزرگان كسب علم و فضل كرد.
آن مقطع، دوره اى بسيار پربار و پررونق براى حوزه علميه نجف اشرف بود؛ چرا كه تنها در اين زمان در شهر نجف استادان بسيار متبحر در علوم مختلف، حضور داشتند و جلسات درس و بحث علمى خود را در سطح بسيار عالى داير كرده بودند.
حضرات آيات چون: شيخ الشريعه اصفهانى، ميرزا محمدحسن نائينى، ميرزا على شيرازى (فرزند شيرازى بزرگ) آقا ضياء عراقی، آقا شيخ محمدحسن غروى اصفهانى و آقا سيد ابوالحسن اصفهانى در اين دوره با حضورشان در حوزه علميه نجف اشرف، آوازه ويژه اى بخشيدند.
آيت الله شيخ احمد اهرى به طور كلى مدت سى و دو سال از عمرش را در نجف اشرف و ساير شهرهاى عتبات سپرى كرد. از اين مدت، ده سال را به تحصيل و كسب دانش از محضر بزرگان گذراند و بيش از بيست سال در كنار كسب علوم مختلف به تدريس پرداخت به گونه اى كه در حوزه علميه نجف كه آن زمان افراد برجسته اى مى توانستند در صحنه هاى علمى حاضر شوند، وى به طور رسمى به عنوان استاد حوزه پذيرفته شد. آيت الله اهرى در مدت اقامتش در حوزه علميه نجف به تأليف كتاب هايى نيز پرداخت كه به جهت تنگدستى موفق به چاپ آثارش نشد.
بازگشت به ايران
آيت الله اهرى در سال 1370 ه.ق به جهت زيارت مرقد امام رضا علیه السلام و ديدار اقوام به ايران مسافرت كرد و مدتى فارغ از درس و بحث علمى روزهايش را سپرى كرد. وى ابتدا به مشهد مقدس سفر كرد و به زيارت مرقد مطهر امام رضا علیه السلام شتافت. آنگاه به ديدار بزرگان حوزه علميه مشهد از جمله زعيم بزرگ، آيت الله ميلانى رفت و از آنجا به شهر مقدس قم آمد.
در آن زمان حوزه علميه قم نيز پويا بود و بزرگانى چون: آيت الله حجت كوه كمره اى و آيت الله سيد حسين بروجردى عهده دار اداره حوزه بزرگ آيت الله حائرى بودند. آيت الله اهرى مدتى در قم ساكن شد. هنگام ورود نيز از جانب اين بزرگان مورد استقبال قرار گرفت؛ اما به درخواست آنها كه اقامت در حوزه علميه قم بود، پاسخ مثبت نداد.
آيت الله اهرى از قم به تبريز رفت و مدتى در زادگاهش با اقوام خود سپرى كرد. در زمانى كه در آذربايجان بود به خلأ حضور علماء بزرگ پى برد. به همين جهت وقتى بزرگانى از اهالى تبريز از محضرش درخواست اقامت در شهر را كردند، با نهايت رغبت پذيرفت و تا آخر عمر به خدمت اسلام و مؤمنان آن ديار مشغول شد و مرجعيت دينى يافت.
لذا در برخى از آثار كه از مرجعيت آيت الله اهرى ياد شده است، به اين دوره مربوط است و بر همين اساس است كه در كتاب هايى چون «تاريخ جغرافياى ارسباران» و «ستارگان درخشان ارسباران» از ايشان با عنوان «مرجع وقت» نام برده اند.[۵]
موقعيت و مقام علمى و اجتماعى آيت الله اهرى كه سرپرستى حوزه علميه تبريز را نيز عهده دار بود، ارادت و عشق مردم به شخصيت والاى ايشان و توجه علماى نجف اشرف و بزرگان حوزه علميه قم، همه موجب شد كه وى در اكثر حوادث اجتماعى و سياسى به صورت مستقيم يا غيرمستقيم شركت كند و راهنمايى مردم در جريانات را بر عهده گيرد.
موارد زير نمونههايى است از زندگى اين بزرگوار، از نگاه مدارك:
- 1- در تلگراف ها، آيت الله حكيم[۶] و آيت الله خوئى (از نجف اشرف به تبريز) درباره فاجعه مدرسه فيضيه و اهانت رژيم شاه به مقدسات اسلامى در تاريخ 42/1/14 شمسى، آيت الله اهرى را يكى از مخاطبين قرار دادند و خواهان حمايت ايشان از قوانين الهى شدند. در تلگرام آيت الله خوئى آمده است: «...حادثه مؤلمه قم، قلوب ما و عموم مسلمين را جريحه دار نموده، بار ديگر بدين وسيله اعلام مى داريم چنانچه از اين قوانين رفع يد نشود آخرين وظيفه خود را انجام خواهيم داد و مسئول هر حادثه شخص شاه و هيئت دولت خواهند بود».[۷]
- 2- آيت الله خوئى در تلگرافى ديگر، به تاريخ آذر 1342 ش، درباره بازداشت جمعى از علماء و وعاظ آذربايجان، خواستار فعاليت موثر مرحوم آيت الله اهرى براى آزادى آنان شد. در اين تلگرام مى خوانيم: «...از حضرت عالى و ساير آقايان عظام براى استخلاص اين ذوات مقدس كه گناهى جز دعوت به حق ندارند، انتظار داريم اقدام شايسته نموده و نتيجه را اعلام فرماييد».[۸]
- 3- آيت الله اهرى به همراه ديگر علماى برجسته تبريز در پى تصويب لايحه انجمن هاى ايالتى و ولايتى، از پيشگامان در مخالفت با اين قانون بود. به همين خاطر همراه با ساير علماى تبريز خواستار لغو لوايح سه گانه شد. در بخشى از اين اعلاميه آمده است: «بدين وسيله جامعه روحانيت آذربايجان تا حصول نتيجه قطعى اعلام الغاى مواد سه گانه، پشتيبانى كامل خود را از مراجع بزرگ و پيشوايان دينى اظهار نموده و در دفاع از حرم مقدس اسلامى و قرآن از انجام هيچ گونه وظيفه دينى خوددارى نخواهند نمود».[۹]
مرد ايمان و اخلاص
عالم فرزانه آيت الله اهرى به خوبى پاسخگوى نيازهاى خويش بود و در كنار اين ويژگى حيات معنوى خاصى نيز داشت كه شمه اى از آن حالات را با عنوان «خاطراتى از شاگردان و تربيت يافتگان محضر آيت الله اهرى» مرور كنيم:
1- آيت الله محمد غروى قزوينى:
آشنائى ما با ايشان در نجف اشرف، در مدرسه بزرگ مرحوم آخوند خراسانى انجام گرفت. يك قسمتى از «رسائل» كه باقى مانده بود از ايشان درخواست كرديم كه تدريس فرمايند؛ البته بايد اين را هم تذكر دهم كه وى آدم بسيار خليقى بود و من كمتر كسى مثل او ديدم، از نظر سعه صدر و از نظر اطلاعات وسيع با كسى كمتر قابل مقايسه است و حركاتش تجربه انسانى را مى افزود و بسيار آدم ساز بود.
روزى يك داستانى را بعد از فراغت از درس برايم نقل فرمود كه براى من بسيار جالب بود، فرمود: در مدرسه آخوند يك شيخى بود به نام «شيخ حسن» كه شيوه اين مرد به اين نحو بود: عبا را روى سرش مى گذاشت و از مدرسه خارج مى شد و در هنگام مراجعت درب حجره را بر خود مى بست و مشغول عبادت مى شد. ما هم در مدرسه حجره اى نزديك حجره او داشتيم و خيلى ناظر حال ايشان بوديم و بسيار هم غبطه مى خورديم از اين كه همچو شخصى لابد يك حالات خاصى دارد. دلم مى خواست مطلع بر او شوم و تماسى بگيرم و چون هم نمى خواستم مزاحمش شوم، هيچگاه درخواست ملاقات نمى كردم ولى آرزو داشتم كه با ايشان از نزديك روابطى داشته باشم.
يك روزى شيخ حسن به ما گفت: «آقاى اهرى، امروز ناهارتان پهلوى ما باشد. تشريف بياوريد حجره ما» به محض شنيدن اين خبر انگار دنيا را به من دادند و بسيار خوش وقت شدم و حس كردم كه آرزوى ما بالأخره برآورده شد. ظهر كه شد درِ حجره را باز كرد وارد شديم و در را بست، نشستيم. ديدم كه حجره هيچ اساسى ندارد، نه فرشى، نه لباسى، نه... فقط يك ديگ كوچكى روى دو سنگ و قدرى برنج به صورت «كته» درست كرده بود كه نه بو داشت و نه مزه داشت، نه خاصيتى... سفت هم شده بود، در يك بشقابى ريخت و جلوى ما گذاشت و گفت: ميل بفرماييد. ما هم مادى شديم!
به هر حال با اين كه غذايى مطبوع نبود، چند قاشقى خورديم سپس گفت: نهارتان را بخوريد تا يك داستانى برايتان نقل كنم. ما هم به آرزوى شنيدن داستان چند لقمه اى ديگر خورديم، بعد از اين كه فارغ شديم، شيخ حسن اين داستان را نقل كرد: روزى كه ما به نجف اشرف آمديم خوشى ما اين بود، هنگامى كه به حرم مطهر مشرف مى شديم پس از اداى زيارت و احترام، نزديك ضريح همين كه سلام خدمت مولا عرض مى كرديم، جواب حضرت را مى شنيديم و ملاطفت حضرت را حس مى كرديم و همين براى ما بس بود و با كسى تماسى نداشتيم و تنها دلخوشى ما همين بود.
حالا دو سه روز است كه به حرم مطهر مشرف مى شويم، اداى احترام مى كنيم. هر چه سلام مى كنيم، هر چه زارى مى كنيم اصلاً جوابى نمى شنويم! معلوم مى شود كه ما آدم خيلى بدى شديم، آدمى مادى شديم كه از نظر مبارك حضرت امیرالمومنین علیه السلام افتاديم و به همين خاطر است كه جواب سلام ما را نمى دهند. حالا شما غذا ميل كنيد چون ما مثل همه شديم، يك آدمى مادى همانند سايرين![۱۰]
2- استاد شيخ محمد كاشفى تبريزى:
اولين ملاقات بنده با ايشان در تبريز بود. در سال 1331 ش هنگامى كه تابستان رسيد، از قم به تبريز مراجعت كردم و با مرحوم ميرزا على اكبر قارى (كه استاد من بود) اولين بار خدمت ايشان رسيديم. منزلى - خانه اى محقر و كوچكى - براى مرحوم اهرى در نزديكى بازار و مدرسه طالبيه اجاره كرده بودند و چون تنها از نجف به تبريز آمده بود با يك علويه محترمى ازدواج كرد. قرار بر اين شد كه از محضرشان استفاده كنيم و تابستان نزدش درس بخوانيم. ما را هم كه معرفى كردند و گفتند: ايشان فرزند ميرزا على كاشفى دارانى است. گويا پدرم را شناخت، چون در تبريز او را ديده بود.
به هر حال، ما مأنوس شديم از بس كه اخلاقى بود. جاذبه بسيار قوى داشت و ما شيفته اخلاقش شديم و مرتب به محضرشان مى رفتيم. در مسجدى كه در آنجا نماز جماعت مى خواند (در بازار دباغ ها قرار داشت.) بعد از نماز عصر، درس رسائل را شروع كرديم و چون در قم رسائل را نخوانده بودم، از اول مبحث قطع شروع به درس گفتن نمود. ميرزا على اكبر قارى (استاد من)، بنده و آقاى ميرزا محمود انصارى (كه از طلاب و تجار بود.) در درسش شركت مى كرديم، چند صفحه اى از مكاسب نيز پيش ايشان خواندم.
يك روزى هم احساس تمايل كردند كه: از آيت الله ميرزا رضى زنوزى (شاگرد مرحوم آخوند خراسانى) كه در تبريز سكونت داشت، ديدنى كنيم. با هم رفتيم به منزل مرحوم زنوزى و با اين كه مرحوم اهرى مبتلا به بيمارى تنگى نفس و راه رفتن هم برايش مشكل بود، همه پياده رفتيم. ايشان استقبال شايانى نمود و با هم صحبتى كردند. هنگامى كه متوجه شد، درس شروع كردند بسيار اظهار خوشحالى نمود.
بعدها چون بيمارى قلبى و ريوى شديدى پيدا كرد، آقاى انصارى كه دكترها را مى شناخت (جهت معالجه) ايشان را به دكتر بردند و مخارج لازم را متكفل شدند. در حقيقت آقاى انصارى به استادش خدمت مى كرد، از بس كه مرحوم اهرى آدمى باصفا و باوفا و باكمال بود؛ البته مردم كم كم متوجه ايشان شدند و كم كم روحانيت به ايشان علاقه مند شد. واقعاً بى آلايش و باتقوا بود. به مال دنيا هيچ ارزشى قائل نبود، روى هم رفته با اين كه عده اى از علما زنده بودند، ساير مردم و علما به ايشان گرايش پيدا كردند.
3- سيد على ميرغفارى (از علماى ساكن تبريز):
خدمت مرحوم اهرى در نجف اشرف كه تحصيل مى كردم، چند مرتبه خواستم كه در منزلش ملاقاتى كنيم؛ ولى امتناع مى فرمودند، اصرار هم فايده اى نداشت. به همين خاطر در روز عيد غدير بدون اطلاع و مقدمه با عده اى از شاگردانش به منزلش رفتيم. منزلش در طبقه بالا بود، متوجه شديم كه هيچ اثاث و وسايل پذيرايى در اختيار ندارد. وقتى كه ما وارد شديم، در محذور افتاد ولى خوب شد كه ما شيرينى و هندوانه و اشياى ديگر همراه خودمان برده بوديم و به اصطلاح خودمان از خودمان پذيرايى كرديم و ايشان فقط يك پتو از داخل آوردند، پهن كردند، نشستيم و مختصر پذيرايى نمودند.
ولى سيماى خجلت زده استاد ما را وادار كرد كه فقط حدود نيم ساعت بنشينيم... در همان سال من به ايران بازگشتم و در قم با آيت الله سيد محمد حجت كوه كمرى ديدار كردم و وضعيت مرحوم اهرى را اطلاع دادم و از ايشان خواستم كه مساعدتى و راه حلى پيدا كنند.
مرحوم حجت گفتند: «اگر ايشان در ايران بود كار بيشترى مى توانست انجام بدهد». به همين خاطر تلاش زيادى نمودم كه استاد اهرى به ايران سفر كنند، هر چند به عنوان زيارت يا ديدار ارحام، همين طور شد و هنگام ورودش به قم، اغلب علما و آيات (حجت كوه كمرى و...) از ايشان ديدار نمودند. در تبريز با اصرار اهالى و علما ايشان وادار به اقامت شد. در آنجا ابتدا به منزل آيت الله ميرزا فتاح شهيدى وارد شد و بعداً به منزلى كه برايش تدارك ديده بودند، رفت.[۱۱]
4- استاد علامه شيخ محمدعلى اهرى (از علماى معاصر تبريز):
هر كس مى خواست مطالب رسائل و مكاسب و كفايه را درك كند، مى بايست شاگردى آيت الله اهرى كند. به مسائل بسيار مسلط بود. در زهد و تقوا هم بى نظير بود. حقوق و سهم امام علیه السلام هيچگاه در دستش نمى ماند و مى فرمود: «اگر اجل مرا درك كند، در روز قيامت چه جواب خواهم داد؟» به اهل علم اهميت زيادى قايل بود و در تربيت و تهذيب طلاب مى كوشيد. بسيار بردبار و واقعاً بى ريا و بى هوا و هوس بود.[۱۲]
5- آيت الله ميرزا جواد اهرى تبريزى دام ظله (از مراجع گرانقدر معاصر):
آيت الله شيخ احمد اهرى حق بزرگى برگردن من دارد؛ چون پدرم خواست از نجف اشرف به تبريز برگردم و اصرار بر اين داشت، خواسته پدرم را به آيت الله خويى گفتم. فرمود: راه حلى دارد. آيت الله خويى با آيت الله اهرى تماس گرفت و خواست پدرم را هر طور شده راضى كند تا من در نجف اشرف بمانم و به تحصيل ادامه دهم، و همين طور هم شد.[۱۳]
آثار ماندگار
زندگى آيت الله اهرى پربار و همراه با خير و بركت بود. خصوصاً وقتى مقيم تبريز شد و به طور رسمى مرجعيت و امامت جمعه و اداره امور مؤمنان را عهده دار شد،[۱۴] اين خير و بركت چندين برابر شد. وى كه از لحاظ خانوادگى «اهرى» محسوب مى شد، در بين آقايان تجار و بازارى ها نفوذ فراوان داشت و از اين موقعيت به نفع فقرا بهره مى برد. همچنين با تأسيس صندوق قرض الحسنه و تشكيل هيئت رسيدگى به وضع مستمندان، وسيله خير و سعادت براى برخى از مردم شهرهاى آذربايجان شد.
آيت الله اهرى در زمستان 1343 كه مردم آذربايجان دچار مشكل مواد سوختنى شدند با ارسال نامه، از حضرت امام خمینی درخواست كمك كرد، امام خمينى با ارسال نامه اى امر به تأسيس هيئتى براى رسيدگى به وضع اهالى كرد و سهم امام اين منطقه را جهت خريد زغال بخشيد.[۱۵]
شاگردان آيت الله اهرى
تلاش هاى آيت الله اهرى در حوزه علميه نجف، نتيجه پربارى داد. در محضر اين عالم وارسته، هزار دانشجوى علوم اسلامى تربيت شدند و در خدمت تبليغ دين اسلام قرار گرفتند. دهها نفر نيز به مدارج عالى علمى، استادى و اجتهاد راه يافتند كه بسيارى از آنها سهم ارزنده و تعيين كننده اى در حوادث و جريان هاى نيم قرن اخير داشتند و بى گمان مهمترين آن، شكل گيرى نظام اسلامى و جايگزين شدن ارزش هاى دينى به جاى ارزش هاى غيردينى در ايران است؛ زيرا برخى از شاگردان آيت الله اهرى حتى در رأس حركت ها و رهبرى جريان هاى مردمى به سوى واقعيت هاى دينى بودند.
اسامى برخى از شاگردان وى به اين ترتيب است:[۱۶]
- مرحوم سيد مصطفى مولانا (از مراجع و اساتيد تبريز)
- مرحوم ميرزا احمد سرايى
- شيخ محمد غروى قزوينى (ساكن قم)
- مرحوم ميرزا كاظم تبريزى
- سيد على ميرغفارى (آذرشهر)
- آقا شيخ عيسى اهرى (ساكن تهران)
- آقا شيخ محمد كاشفى (ساكن قم)
- شيخ عمران عليزاده تبريزى
- مرحوم ميرزا احمد زنجانى
- مرحوم ميرزا على اكبر قارى تبريزى
- آقا شيخ رضا توحيدى تبريزى
- آقا ميرزا محمود انصارى تبريزى
آثار مكتوب
آثار مكتوب آيت الله اهرى عبارت است از:
- حاشيه بر مكاسب
- حاشيه بر رسائل
- رساله اى در قاعده لاضرر ولاضرار
- رساله در اجتهاد و تقليد
- تقريرات فقه استاد نائينى
- رساله علميّه
فرزندان
فرزندان ايشان عبارتند از آقايان:
- مرحوم حجت الاسلام شيخ جواد اهرى، استاد شيخ محمد كاشفى درباره ايشان مى گويد: «آقا ميرزا جواد اهرى، آن موقع كه با ايشان آشنا شدم، نابينا شده بود بسيار خوش بيان بود. داراى لهجه جالب و شوخ طبع هم بود. از او درباره نجف اشرف و ساير مطالب متفرقه كه مى پرسيديم با زبانى شيوا و رسا مطالب را بيان مى كرد. اهل قلم بود و يكى دو اثر هم از او هم چاپ شد. وى در حدود سال 1395 ه.ق در تبريز درگذشت و در قبرستان اماميه به خاك سپرده شد».
- مرحوم آقا محمود.
- مرحوم آقا حسين.
ارتحال
آيت الله اهرى در اثر كهولت سن در روز پنجشنبه (18/صفر/1388) ه.ق مطابق با ارديبهشت 1348 ه.ش در سن هشتاد و يك سالگى در تبريز به رحمت ايزدى پيوست. مراسم تشييع باشكوهى از سوى مردم و روحانيت معظم آذربايجان به عمل آمد و پيكر پاك ايشان جهت مراسم خاكسپارى به شهر مذهبى قم حمل و در مقبره العلماى قبرستان ابوحسين به خاك سپرده شد.
پانویس
- ↑ برگرفته از يادداشت هاى آقاى عبدالحسين جواهرالكلام (موجود در ماهنامه فرهنگى كوثر).
- ↑ سيماى ارسباران، (مجموعه كتاب هاى ديار ابرار)، سعيد عباس زاده، ص 123.
- ↑ همان.
- ↑ برگرفته از مصاحبه آقا شيخ احمد اهرى (سرباززاده).
- ↑ جغرافياى ارسباران، حسين دوستى، ص 265 و ستارگان درخشان ارسباران، حسين دوستى، ص 27.
- ↑ اسناد انقلاب اسلامى، ج 1، ص 86.
- ↑ همان، ص 221.
- ↑ همان.
- ↑ همان، ج 3، ص 24 و 47.
- ↑ يادداشت هاى آقاى جواهرالكلام (و مصاحبه وى).
- ↑ همان.
- ↑ مكرر به نگارنده اين مطلب را فرمودند.
- ↑ براى نگارنده نقل كردند.
- ↑ دانشمندان آذربايجان، محمدعلى تربيت، ص 35.
- ↑ ستارگان درخشان ارسباران، ص 27.
- ↑ يادداشت هاى آقاى عبدالحسين جواهرالكلام.
منابع مقاله
- تاريخ ارسباران، سرهنگ بايبوردى
- جغرافياى ارسباران، حسين دوستى
- سيماى ارسباران (سرزمين دين باوران، سعيد عباس زاده)
- يادداشت هاى آقاى جواهرالكلام، موجود در ماهنامه فرهنگ كوثر
- مفاخر آذربايجان، عقيقى بخشايشى
- معجم الفكر والادب فى النجّف، امينى
- صد تن از ستارگان ارسباران، حسين دوستى
- اسناد انقلاب اسلامى، مركز اسناد
- مصاحبه با آقا شيخ محمدعلى اهرى
- مصاحبه با حجت الاسلام احمد اهرى
- دانشمندان آذربايجان، محمدعلى تربيت
منابع
- ستارگان حرم، جلد 6، «شیخ احمد اهری؛ ستاره ارس» از سعيد عباس زاده.